برنامهای برای اعلام لیست مراجع نداریم
گفتگو با آیتالله موسوی تبریزی دبیر مجمع مدرسین
با جامعه مدرسین رفاقت و رقابت داریم
آمدیم تا قم تکصدایی نباشد
مهرنامه، شماره ۳۰، مرداد ۱۳۹۲
محسن بنانی: در پانزده سال اخیر گروهی از روحانیون و استادان حوزوی نزدیک به اصلاحطلبان، تشکلی را در قم تأسیس کردهاند که «مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم» نام گرفته است، همانگونه که همفکران حوزوی آنها در تهران با انشعاب از جامعه روحانیت مبارز تهران در اواسط دهه شصت نام «مجمع روحانیون مبارز» را بر خود نهاده بودند. جامعتین و مجمعین چهار گروه از شاگردان و اطرافیان حوزوی امام خمینی هستند که برخی اعضای آنها مناصب مهمی را در دوران جمهوری اسلامی عهدهدار بودهاند. هرچند نفوذ حوزوی، صنفی و سیاسی مجمع مدرسین قابل مقایسه با جامعه مدرسین نیست، اما فعالیتهایی در قم داشته و دارد و در غیاب احزاب مهم اصلاحطلب، به عنوان مهمترین تشکل فعال اصلاحطلبان در شهر قم شناخته میشود. مرحوم آیتالله محمد عبایی خراسانی و آیتالله سید حسین موسوی تبریزی مهمترین چهرههای این تشکل بودهاند و آقای موسوی تبریزی سالهاست که دبیر این مجمع است. وی که ۶۶ ساله و داماد آیتاللهالعظمی نوری همدانی است، در سن ۳۲ سالگی به عنوان حاکم شرع دادگاه انقلاب تبریز، مسؤول برخورد با شورش حامیان آیتالله شریعتمداری در تبریز بود و در سن ۳۴ سالگی به عنوان دادستان کل کشور برگزیده شد. آقای موسوی تبریزی نماینده چندین دوره مجلس و رییس خانه احزاب نیز بوده است. با وی درباره پیشینه روابط این طیف با جامعه مدرسین گفتگو کردیم:
سابقه آشنایی شما با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به چه زمانی برمیگردد؟
عنوان جامعه مدرسین بیشتر در دوره پس از انقلاب بود که به این تشکل داده شد. آنها در اداره ثبت شرکتها به عنوان یک شخصیت حقوقی ثبت شدند ولی به عنوان یک حزب سیاسی پروانه فعالیت نگرفتهاند. ولی ما مجمع مدرسین را هم در اداره ثبت شرکتها و هم در کمیسیون ماده ده احزاب به عنوان یک حزب ثبت قانونی کردهایم. ما با چهرههای جامعه مدرسین از سال ۴۲ ارتباط داشتیم. این آقایان از طرفداران و شاگردان ویژه امام و از اساتید بزرگ سطوح عالی حوزه بودند که به توصیه امام، جلساتی تشکیل میدادند و با هم درباره مسائل مختلف گفتگو میکردند. در رأس این آقایان آیتالله منتظری بود که درس خارج میگفتند. آن زمان به این تشکل، عنوان «جمعی از اساتید و فضلای حوزه» گفته میشد که اطلاعیههایی درباره مسائل کشور صادر میکردند. بعد از تبعید امام، خفقان در قم زیاد شد و بسیاری از این دوستان، یا به طور کلی مبارزه و امضای اعلامیه را رها کردند و یا مثل آیتالله ربانی شیرازی و آیتالله منتظری رو به مبارزه انفرادی آوردند. برخی هم مثل آیتالله نوری همدانی و آیتالله فاضل لنکرانی اگرچه مروج و حامی امام بودند، اما کار سیاسی مشخصی انجام نمیدادند. در سال ۱۳۴۹ و پس از وفات آیتالله حکیم در نجف، بنا شد که گروهی از مدرسین درباره اعلمیت امام خمینی بیانیه بدهند. من در منزل ابوالزوجهام آیتالله نوری همدانی بودم که آیتالله منتظری و آیتالله ربانی شیرازی به دیدن آیتالله نوری آمدند و گفتند که بنا دارند چنین اعلامیهای صادر کنند. آقای نوری هم موافقت کرد و هر سه نفرشان چند خطی را نوشته و امضا کردند. سپس آیتالله صالحی نجفآبادی نوشت و امضا کرد. بعد هم من نزد آقایان آیتالله مشکینی و آیتالله فاضل رفتم و با آنها صحبت کردم و امضا کردند. بعضیها هم قبول نکردند و حاضر به امضا نشدند. مرحوم آقای عبایی خراسانی هم از برخی آقایان امضا گرفت. در نتیجه ۱۲ نفر در تأیید مرجعیت امام خمینی و در فضیلت امام اعلامیه دادند.
طراح آن سؤال شما بودید؟
بله. من سؤالی نوشتم و از آقایان خواستم که نظر خود را درباره با تقلید پس از آیتالله العظمی حکیم اعلام کنند که در پاسخ به این سؤال، این ۱۲ نفر مرجعیت امام را تأیید و تثبیت کردند. منتها به رسم روزگار، در زیر سؤال نوشته شد که «عدهای از فضلا و محصلین حوزه علمیه قم» این پرسش را مطرح کردهاند. این اعلامیهها خصوصا امضای آیتالله منتظری و آیتالله مشکینی در سراسر کشور تأثیرگذار شد. بسیاری از علما مثل شهید قاضی طباطبایی و مرحوم آیتالله سید عزالدین حسینی زنجانی امام جمعه زنجان این اعلامیه را در شهرستانها بالای منابر خواندند و مقلدین امام افزایش یافت و موجب نگرانی ساواک شد و امضاکنندگان اعلامیه به تدریج بازداشت و تبعید شدند. برخی حسادتهای داخل حوزه هم فضا را بر حامیان امام تنگتر کرد. شنیدم یکی از آقازادهها گفته بود که کاری میکنیم تا دیگر نتوانند از آن غلطها بکنند و مرجع تعیین کنند. این عقدهها در جریان کتاب شهید جاوید بروز پیدا کرد و کار به لعن حامیان مرجعیت امام کشیده شد. پس از وفات آیتالله حاجآقا مصطفی خمینی هیجان انقلابی در تمام جامعه ایجاد شد و جلسات اساتید و مدرسین بار دیگر رونق گرفت. در بین آقایان مدرسین آنروز، آیتالله طاهری خرمآبادی، آقای شرعی و آیتالله مؤمن فعالیت بسیاری برای تشکیل جلسات مدرسین داشتند. چهلم حاجآقا مصطفی را همین اساتید حوزه برگزار کردند و آقای شیخ محمد جواد حجتی کرمانی و آقای خلخالی سخنرانی بسیار خوبی داشتند. آقای ربانی املشی هم سخنران این جلسه و عضو جلسات مدرسین بود. من هم گاهی در این جلسات شرکت میکردم و برخی از اطلاعیهها را مینوشتم و به امضای اساتید میرساندم. در جریان واقعه ۱۹ دی ۵۶ که خود من فعال بودم، پس از توهین به حضرت امام در روز هفدهم دیماه در روزنامه اطلاعات عدّهای از بزرگان را به منزل آیتالله نوری همدانی دعوت کردیم. حضرات آیات وحید خراسانی، مکارم شیرازی، سبحانی، یزدی و محمدی گیلانی را من دعوت کردم که برای مقابله با توهین روزنامه اطلاعات جلسهای تشکیل بدهند و جمع شدند و تعطیلی روز هجدهم دی را اعلام کردند. برخی از آقایان هم مانند مرحوم آیتالله مدنی تبریزی که اخیرا از دنیا رفتند یا آیتالله العظمی شبیری زنجانی، آیتالله عبدالرسول شریعتمداری جهرمی، آیتالله عبدالحسین بهشتی و آیتالله تقدیری در جلسات شرکت نمیکردند ولی بیانیهها را امضا میکردند و گاهی اصلاح هم میکردند. به هر حال من با بسیاری از این آقایان از قدیم رفاقت و ارادت داشتهام. پس از انقلاب بود که عنوان «جامعه مدرسین» تثبیت و اعلام شد.
بعد از انقلاب ارتباط شما با آقایان مدرسین قطع شد؟
من از همان روزهای نخست انقلاب در شهرهای مختلف مشغول وظایف گوناگونی شدم و در قم حضور نداشتم. هر چند با امر حضرت امام(ره) به همراه مرحوم آقای عبایی خراسانی و برخی دوستان، دایره تبلیغات امام را در قم تشکیل دادیم که بعدها به شکل دفتر تبلیغات اسلامی درآمد. نحله فکری ما با دوستان جامعه مدرسین تفاوت داشت. از زمان شاه با حضور گروهی از شاگردان آیتالله مطهری و آیتالله طالقانی یک نوع روشنفکری دینی در قم شکل گرفته بود که پس از انقلاب در قالب دفتر تبلیغات، منسجم شد. یادم هست که برخی آقایان متعقد بودند که اگر پیروز شویم باید از تلویزیون فقط قرآن و احکام و مسایل دینی پخش شود و موسیقی و فیلم را باید تعطیل کنیم. این هم یک نوع فکر بود که در بعضی آقایان وجود داشت. اختلافاتی هم درباره مسایل اقتصادی داشتیم. علما آمادگی برای پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت نداشتند و فاقد تشکیلات بودند. تنها تشکیلات متدینی که وجود داشت نهضت آزادی بود. حتی بین خود آقایان جامعه مدرسین هم اختلاف نظرهایی وجود داشت و برداشتها از فقه و تاریخ اسلام و سیره ائمه (ع) متفاوت بود. به همین دلیل، در دهه اول دو جریان در قم شکل گرفت که گروهی در قالب «فقه سنتی» با محوریت جامعه مدرسین و گروهی هم با محوریت دفتر تبلیغات به عنوان مروجین «فقه پویا» مطرح شدند. بعضی آقایان مدرسین میگفتند که مدعیان فقه پویا برخورد غیرعلمی و نادرستی با مبانی فقهی دارند و مروجین فقه پویا هم میگفتند که فقه سنتی به درد دنیای امروز نمیخورد. امام برای جمع بین این دو گروه فرمودند که فقه ما باید بر اساس مبانی و روشهای سنتی و جواهری، تبدیل به فقه پویا شود.
عملا اداره حوزه در دهه شصت بین جامعه مدرسین و دفتر تبلیغات تقسیم شده بود.
بله. بخشی از مسائل نظری و اجرایی حوزه در دفتر تبلیغات انجام میشد. از جمله امور اعزام مبلغین، درسهای جنبی و تأیید مدارج علمی و معادلسازی با مدارک دانشگاهی در اختیار دفتر تبلیغات بود که خود من هم یکی از سه امضاکننده این مدارج بودم.
آیا ارتباط سازمانی بین جامعه مدرسین و دفتر تبلیغات وجود داشت؟
نه ارتباط سازمانی نداشتیم، اما به طور رفاقتی و دوستانه در جلسات همدیگر شرکت میکردیم. من خودم چند بار در جلسات جامعه مدرسین شرکت کردم و درباره مسائل حوزه و کشور صحبت کردیم.
رقابت جامعه و دفتر در مسایل سیاسی به چه شکلی بروز پیدا میکرد؟
در انتخابات هم جامعه مدرسین و دفتر تبلیغات لیست جداگانه میدادند. آن زمان این کار منع قانونی نداشت. در دوره اول خبرگان رهبری حدود بیست و چند نفر از نامزدهای دفتر تبلیغات و سی و چند نفر از نامزدهای مشترک دفتر تبلیغات و جامعه مدرسین رأی آوردند. در انتخابات مجلس هم برای حوزه انتخابیه قم کاندیدا داشتیم. به تدریج، جریان فعال دفتر تبلیغات، در سال ۷۵ جلساتی در منازل دوستان تشکیل داد که منجر به تشکیل مجمع مدرسین شد و در سال ۱۳۷۷ به ثبت رسید. اما این مسائل سبب نشد که رفاقت و ارادت ما به آقایان جامعه مدرسین کم شود. ما یا شاگرد برخی از بزرگان آنان بوده یا با آنها رفاقت نزدیک داشتهایم. اما به هر حال روال سیاسی همدیگر را نمیپسندیم و انتقادهایی به یکدیگر داریم. ما معتقدیم که بهخصوص در قم نباید تکصدایی باشد و صداهای مختلف شنیده شود تا تشریک مساعی شده و تکامل فکری پیدا کنیم. کرسیهای آزاداندیشی باید اول در قم تشکیل شود و بدون تهمت و افترا و حذف، باید مباحثات طلبگی پیگیری شود.
شاید بشود گفت که نخستین بروز و ظهور علنی جامعه مدرسین و دفتر تبلیغات در جریانات مربوط به آیتالله شریعتمداری و خلع ایشان و مصادره دارالتبلیغ اسلامی بود. در این جریان آیا هیچگونه هماهنگی بین جامعه مدرسین و دفتر تبلیغات برای برخورد با آیتالله شریعتمداری وجود داشت؟
نه هیچگونه هماهنگی انجام نشده بود. اما میپذیرم که نخستین بروز و ظهورها مربوط به همین جریان بود که ابتدای سال ۱۳۶۱ اتفاق افتاد. پس از مصادره دارالتبلیغ، امام موافقت کرد که ما در ساختمان دارالتبلیغ مستقر شویم و متقابلا ساختمان دفتر تبلیغات به جامعه مدرسین واگذار شد. امام تلاش داشت هر دو جریان را تقویت کند تا رقابت سالم در قم شکل بگیرد. ولی به هر حال شرایط به گونهای پیش رفت که برخی آقایان مثل آیتالله منتظری و آیتالله نوری همدانی از جامعه مدرسین کنارهگیری کردند. دلیل استعفای آقای نوری نامه تندی بود که برخی اعضا به امام نوشته و با اختیارات حکومتی ولی فقیه مخالفت کرده بودند. امام هم جواب شفاهی تندی داده بود که احمدآقا برای من نقل کرد و گفت محتوای این نامه همان نامه نهضت آزادی است. فکر میکنم این نامه در سال ۶۳ نوشته شده بود. پس از این نامه، حضرات آیات نوری همدانی، یوسف صانعی و بنیفضل از جامعه کناره گرفتند. من منزل آیتالله نوری بودم که آیتالله یزدی آمد و از ایشان خواست که به جامعه برگردند که ایشان نپذیرفتند. از دیگر اعتراضات آیتالله نوری همدانی این بود که چرا برخی از افرادی که مدرس حوزه نیستند در جلسات شرکت میکنند.
در جریان صدور اعلامیه خلع آیتالله شریعتمداری از مرجعیت چه کسی طراح و مبتکر این قضیه بود؟
آیتالله آذری قمی دبیر وقت جامعه مدرسین نقش محوری داشت که با برخی از آقایان روحانیت مبارز تهران هماهنگ کرده بود. ایشان آن متن را نوشت و عدهای از آقایان امضا کردند و فورا به رسانهها داده شد. من فردای آن روز با آیتالله محمدی گیلانی برای پیگیری مسایل قضایی نزد امام رفته بودیم. حضرت امام در این ملاقاتها، خودشان ابتدائاً صحبت نمیکردند و منتظر حرف ملاقاتکنندگان میماندند. آن روز تا از ایشان پرسیدم که حالتان چطور است، فورا فرمودند که حالم خوب نیست و راضی نبودم که مرجعیت زیر سؤال برود و اصلا دوست نداشتم حیثیت و مقام آقای شریعتمداری تخریب شود، اما متأسفانه ایشان از اول تحت تأثیر تهدیدهای مأموران شاه قرار میگرفتند. امام از لکهدار شدن حیثیت آقای شریعتمداری به دست خود وی نیز ناراحت بودند.
یعنی امام هم از اعلامیه جامعه مدرسین بیخبر بود؟
بله. امام و احمدآقا در جریان نبودند و خود آقای آذری قمی با هماهنگی برخی آقایان روحانیت تهران ابتکار عمل را در دست داشتند.
درباره نحوه برخورد با آقای شریعتمداری، جلسه مشترکی بین جامعه مدرسین و دفتر تبلیغات برگزار نشد؟
نه هیچ جلسهای نداشتیم.
نقدهای اخیر آقای کدیور درباره همین جریان را خواندهاید؟ نظرتان چیست؟
بله. ایشان فرد محققی هستند ولی در این مطالب واقعا غیرمحققانه رفتار کردهاند و بین عملکرد امام و سایر مسؤولین و مقامات سیاسی و حوزوی خلط کردهاند. سابقه آقای شریعتمداری در تبریز را لحاظ نکردهاند که همه اینها را امام تحمل کرد. امام هیچکس را به اندازه آقای شریعتمداری تحمل نکرد. بارها احمدآقا را درباره درگیریهای خلق مسلمان نزد آقای شریعتمداری فرستادند اما ایشان همکاری نکرد. حامیان ایشان در تبریز، پس از تصرف استانداری، فرمانداری، و مکانهای دولتی، رادیو و تلویزیون را نیز تصرف کردند و اقدام به پخش مطالب و سرودهای امثال اشرف دهقانی و کومله و مارکسیستها کردند که ما با تلاش مردم توانستیم با کمترین تلفات، اوضاع را به دست بگیریم. با همه اینها امام و حکومت هیچ تعرضی به آقای شریعتمداری نکرد و ایشان پس از این درگیریها به فعالیت و درس و بحث و اقامه نماز جماعت و توزیع شهریه ادامه داد که حدود دو سال طول کشید. پس از جریان کودتای قطبزاده بود که این محدودیتها اعمال شد. به هر حال حتی طبق نوشتههای آقای کدیور، آیتالله شریعتمداری از جریان کودتا مطلع بوده ولی به مسؤولین خبر نداده است. چون طبق فقه ما احتمال خطر مهم، منجّز و تکلیفآور است و ایشان موظف بود حتی احتمال ضعیف کودتا را هم خبر بدهند. اگر کودتا واقعیت میداشت، چه کسی پاسخگوی تبعات سنگین انفجار در بیت امام میشد؟ آقای شریعتمداری در زمان شاه میگفت ما نمیتوانیم کاری بکنیم که خون از دماغ کسی بریزد. در همین قم گفت مگر قم چالهمیدان است؟! بحثم در این مسأله نیست و نمیخواهم بگویم آقای شریعتمداری مقصّر است یا نه، یعنی واقعا نمیدانم. ولی آقای کدیور در نوشتههایش غیرمنصفانه و بدون بررسی سابقه مسأله این بحث را باز کرده است. ای کاش فضایی بود که ایشان در ایران بود و آزادانه راجع به این مسأله بحث میکردیم. در این جریانات باید آقای ریشهری جوابگو باشد چون مسؤول مستقیم بررسی کودتا ایشان بود. در هر حال مسأله آقای شریعتمداری دو مرحله داشت. مرحله اول بحث خلق مسلمان در آذربایجان بود و این مسأله توسط من به گونهای حل شد که نه جامعه مدرسین عزل مرجعیت کرد و نه دیگران.
شما که آن موقع دادستان کل کشور بودید چطور میگویید که از این مسائل خبر نداشتید؟
من آن موقع دادستان کل بودم ولی کودتاگرها اکثرا ارتشی بودند و در شورای عالی قضایی تصویب شده بود که دادگاه ارتش از زیر نظر آنها خارج شود و ما هم دخالت نمیکردیم.
برویم سراغ اختلافات دیگر. برخورد جامعه مدرسین با سیاستهای اقتصادی مهندس موسوی ریشه سیاسی داشت یا مسائل اقتصادی؟
ریشه سیاسی هم داشت چون آقای میرحسین موسوی منتخب جامعه مدرسین نبود. یک وقتی در زمان ریاست آیتالله خامنهای بر حزب جمهوری من پیش ایشان رفتم و آنموقع من فکر میکردم دو اختلاف در حزب جمهوری هست. یکی راست و دیگری چپ. من به ایشان عرض کردم چطور در یک حزب این همه اختلاف وجود دارد؟! ایشان فرمودند دو گروه نیستند، بلکه سه گروهند! و بعد فهمیدم که درست است. یک طیف راست سنتی بازار بودند که همان مؤتلفه بودند. که البته مؤتلفه پس از پیروزی انقلاب هنوز حزب مؤتلفه را تأسیس نکرده بودند و به حزب جمهوری پیوسته بودند چون در کنار حزب بهتر میتوانستند کار کنند. بعدها در دهه هفتاد جمعیت مؤتلفه را تأسیس کردند. یک گروه دیگر هم معروف به چپ بودند که با آقای میرحسین موسوی و دوستانشان مثل آقای مسیح مهاجری، سرحدیزاده، حسین کمالی، پسر آقای بهشتی و… بودند . عدهای هم بودند که آن موقع میگفتند اروپا دیده بودند و دموکراتیک فکر میکردند مثل آقای جاسبی. از هر سه گروه یک نفر به نوبت، دبیر اجرایی شد. اول آقای میرحسین موسوی بعد آقای جاسبی و بعد هم آقای بادامچیان. به هر حال، اختلافات جامعه مدرسین با دولت جنگ ظاهرا سیاسی بود ولی باطنا ریشه اقتصادی داشت و در حقیقت اقتصادیون سیاسی از موضعگیریهای آقای موسوی راضی نبودند که اصلشان هم مؤتلفه بودند. آنها بازار آزاد و واسطهای میخواستند و آقای موسوی و دوستانش هم با آن مخالف بودند.
نظرات آقای آذری قمی بیشتر مؤثر بود؟
البته آقای آذری قمی هم یک نفر بود، بیشتر مؤتلفه پشت صحنه بود. مثلا شما ببینید روزنامه رسالت ظاهرا دست آقای آذری بود و ایشان مدیرمسؤولش بود ولی عملا در دست مؤتلفه بود.
نگاهی هم به دهه هفتاد بکنیم. فرمودید بحث تشکیل مجمع مدرسین از سال ۷۵ شروع شد؟
به عنوان مجمع مدرسین اواخر ۷۴ و اوائل ۷۵ جلسات آغاز شد ولی سال ۷۷ ثبت شد.
به چه عنوانی ثبت شد؟ حزب سیاسی؟
به عنوان مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم. در حقیقت برای تمام تشکّلها ما یک قانون بیشتر نداریم و آن هم قانون احزاب است. در آنجا ما گفتیم که یک مجمع سیاسی، تحقیقی و فرهنگی و فقهی حوزوی است و این را در اساسنامه نوشتهایم.
در این مدت سعی نکردید با جامعه مدرسین به عنوان یک تشکل بالادستی حوزوی تماس بگیرید؟
راستش را بخواهید نه. البته به صورت فردی با بسیاری از آقایان ارتباط داریم ولی اینکه درخواست ارتباطی باشد چه از طرف ما یا از طرف آنها نه؛ این نبود. البته فقط در یک جریانی که آن موقع هنوز مجمع هم شکل نگرفته بود. یعنی در جریان منشور روحانیت امام که در سوم اسفند سال ۶۷ منتشر شده بود یک جلسه مشترکی گرفتند که برای اولین بار دفتر تبلیغات با جامعه مدرسین جلسه مشترک گذاشت. در آنجا تصویب شد که مجمع نمابندگان طلاب باید شکل بگیرد ولی بعدا نامهای نوشتند که باید بر کاندیداها نظارت صورت بگیرد و به تأیید جامعه مدرسین برسد، یا شورای مدیریت حوزه را جامعه مدرسین انتخاب و برای تأیید به امام معرفی کنند. از آنجا دیگر مسیرمان جدا شد.
چرا مجمع تا کنون لیست مراجع را معرفی نکرده است؟
ما فعلا قصد ورود به این مسأله را نداریم و حتی بعد از رحلت آیتالله منتظری بعضیها در جلسه مجمع پیشنهاد دادند که مرجعی را معرفی کنیم ولی اکثر دوستان مخالف بودند. واقعا معتقدیم مرجعیت باید آزاد باشد. البته اینکه بخواهیم اطلاعیه بدهیم فعلا به این نتیجه نرسیدیم و نیازی احساس نشده است. ما معتقدیم بهتر است مراجع خودشان با تولیدات فکری خودشان به جامعه معرفی بشوند.