با درگذشت زعیم حوزۀ نجف آیتالله سیدابوالقاسم موسوی خوئی (۱۷ مرداد ۱۳۷۱) و زعیم حوزۀ قم آیتالله سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی (۱۸ آذر ۱۳۷۲) زمان برای به کرسی نشاندن مرجعیت مقام رهبری بهویژه در خارج از کشور مناسب تشخیص داده شد. دخالت نیروهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی در امر مرجعیت و معرفی مقام رهبری بهعنوان مرجع تقلید با مقاومت منفی علما و مراجع خارج از کشور مواجه شد. با گسترش این تلاشها به داخل کشور اعتراض علمای بلندپایۀ دینی با این امر آغاز شد. در این باب بعد از بحثی مقدماتی در وضعیت تبلیغ و ترویج مرجعیت رهبری در خارج از کشور به یک نمونه از مخالفتهای خارج از کشور و سه نمونه از مخالفتهای داخل کشور اشاره میشود. البته مخالفت محافل محافظهکار مذهبی را نیز نمیتوان از نظر دور داشت.[۱]
مطالب این فصل عبارتند از:
– زمینهچینیهای مرجعیت رهبری در خارج از کشور
– مخالفت مرحوم آیتالله سیدمحمدحسین فضلالله مرجع حوزۀ بیروت
آخرین خطبۀ نمازجمعۀ آیتالله موسوی اردبیلی دربارۀ روند تعیین مرجعیت در سنت شیعی
– پیام کتبی آیتالله منتظری به رهبری مبنی بر عدم صلاحیت ایشان برای افتاء و مرجعیت.
– مخالفت برخی اعضای جامعۀ مدرسین
– کنارهگیری اجباری فقیه شورای نگهبان به دلیل مخالفت با مرجعیت رهبری
– اعتراض به دخالتهای وزارت اطلاعات، سپاه و دادگاه ویژۀ روحانیت در امر مرجعیت
– اعتراض به مرجعیت رهبری ادامه دارد
باب اول. زمینهچینیهای مرجعیت رهبری در خارج از کشور
آیتالله منتظری در خاطرات خود تمهیدات ارگانهای رسمی و روحانیون حکومتی را برای مطرحکردن مرجعیت آقای خامنهای اینگونه ترسیم میکند:
«تعیین مرجع توسط حکومت یا مردم؟ بالاخره بااینکه در جلسۀ خبرگان که بلافاصله پس از رحلت مرحوم امام تشکیل شد قید مرجعیت را نادیده گرفتند، ولی پسازآن عدهای و ازجمله برخی از ائمۀجمعه و مسئولین اطلاعات و سپاه و وزارت خارجه درصدد برآمدند مقام مرجعیت و افتاء را نیز به رهبر منتخب اعطا نمایند، و دراینزمینه آقای [محمد] یزدی که رئیس قوۀ قضائیه بود بیش از همه این موضوع را تعقیب کرد و در بلاد مختلف کشور مرجعیت ایشان را عنوان میکرد و بر تقلید از ایشان اصرار داشت.
پس از رحلت مرحوم آیتالله خوئی [مرداد ۱۳۷۱] آقای حاجسیداحمد فهری در سوریه در خطبۀ نمازجمعۀ خویش در زینبیه، ایشان [آقای خامنهای] را متعیّن برای مرجعیت شیعه معرفی کرد و همۀ مراجع موجود را نادیده گرفت، و خطبۀ نمازجمعۀ ایشان به زبان عربی به ضمیمۀ نوشتههای جمعی از علما دررابطهبا اصل اجتهاد ایشان در جزوهای بهعنوان “وحدة المرجعیة و القیادة ” چاپ و تکثیر شد؛ و مسئولین وزارت خارجه ایران در هند و پاکستان ایشان را در عرض آیتالله گلپایگانی و آیتالله اراکی بهعنوان مرجع معرفی کردند و جزوهای دراینزمینه به زبان اردو با عکس آقایان و تبلیغات زیاد به چاپ رساندند و بین علمای آن بلاد توزیع کردند، که هر دو جزوه نزد اینجانب موجود است.
دراینرابطه یکی از مسئولین وزارت خارجه که پیدا بود به مقام رهبری علاقهمند میباشد نزد من آمد و گفت: “اصرار مسئولین وزارت خارجه بر مرجعیت ایشان [آقای خامنهای] در آن بلاد عکسالعمل خوبی نداشت و علما پذیرا نبودند و رهبری ایشان را نیز زیر سئوال میبرد، و برایناساس من نامهای به ایشان نوشتم که این امر به ضرر شماست، و با اینکه نامه من خیلی دوستانه بود از طرف مسئولین مورد عتاب قرار گرفتم، و درنتیجه گفتند هیچیک از مسئولین حتی وزرا حق ندارند به ایشان نامه بنویسند مگر اینکه قبلاً بعضی از حواشی ایشان نامه را ببینند و کنترل کنند”.[۲]
بررسی: مرحوم آیتالله سیداحمد فهری زنجانی (۸۵-۱۳۰۱) از شاگردان آیتالله خمینی و نمایندۀ ایشان و سپس جناب آقای خامنهای در سوریه و لبنان به مدت ۲۹ سال و بنیانگذار حوزۀ علمیّۀ زینبیه در دمشق بوده است. از میان روحانیون ساکن خارج از کشور وی را میتوان نخستین مدافع مرجعیت مقام رهبری دانست.
باب دوم. مخالفت آیتالله فضلالله در بیروت
در این باب چهار مطلب مورد بررسی انتقادی قرار میگیرد:
– جایگاه فقهی و مواضع سیاسی فضلالله
– مرجعیت شیعه در لبنان پس از وفات آیتالله خمینی
– آثار فضلالله در فقه استدلالی و فتوایی
– پیوند نامبارک تعصب مذهبی و قدرت سیاسی برعلیه فضلالله
مطلب اول. جایگاه فقهی و مواضع سیاسی فضلالله
مرحوم آیتالله سیدمحمدحسین فضلالله (۸۹-۱۳۱۴) متولد نجف، ساکن بیروت از ۱۳۴۵ (۱۹۶۶) تا آخر عمر، وکیل تامالاختیار مرحوم آیتالله خویی در لبنان، مؤسس حوزۀ علمیۀ «المعهد الشرعی الاسلامی» در بیروت، شاخصترین فقیه شیعه در لبنان معاصر و از نمادهای خط اول مقاومت در مقابل غاصبان صهیونیست بوده است. حاصل چهلوپنج سال فعالیت فضلالله تربیت نسل جدیدی از شیعیان بصیر در بیروت است. درسآموختگان مکتب فضلالله مهمترین رجال مذهبی، اجتماعی و سیاسی لبنان در نیم قرن اخیر هستند. وی چند دهه سابقۀ تدریس خارج فقه و اصول داشت.
بعد از وفات استادش آیتالله خویی در مرداد ۱۳۷۱ در نجف، فضلالله بهعنوان یکی از نامزدهای خوشفکر مرجعیت شیعه در جهان عرب و بهویژه در لبنان و سوریه در میان نسل جوان متدیّن (و نه در حوزههای سنتی نجف و قم) مطرح بود.
وی علاوهبر تسلط بر میراث سنتی فقهی اصولی سه ویژگی داشت که در غالب مراجع معاصر وی مشاهده نمیشد. اول شجاعت ابراز فتوای تازۀ فقهی، رأی تازۀ اعتقادی و برداشت جدید تاریخی، دوم آشنائی با جهان معاصر، و سوم برخورداری از عدم تعصب مذهبی، مدارای دینی و اهل گفتوگو بودن. تحقیقاً فضلالله در مراجع جوان معاصر ازجمله نواندیشترین آنها در صدور فتاوای متناسب با زمان و آشناترینشان به پیچیدگیهای سیاسی اجتماعی اقتصادی جهان معاصر و در میان اسلامشناسان معاصر در زمرۀ دگراندیشترین آنها درزمینۀ مباحث اعتقادی شیعی بوده است.
مواضع سیاسی روشن فضلالله در دفاع جانانه از حقوق مردم مظلوم فلسطین اشغالی و مخالفت با سیاستهای تجاوزطلبانۀ آمریکا در خاورمیانه وی را به شاخصترین مرجع رهایی و مقاومت در لبنان بلکه جهان عرب تبدیل کرده بود. رهبران و بدنۀ حزبالله لبنان شاگردان و تربیتشدگان او بودهاند.
فضلالله در زمان حیات آیتالله خمینی زعامت سیاسی ایشان را بر جهان تشیّع پذیرفته بود. وی روابطی حسنه با مرحوم آیتالله منتظری داشت. اما نسبت به جناب آقای خامنهای، او اگر چه ایشان را بهعنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران به رسمیت میشناخت، اما ولیامر مسلمین جهان یا رهبر شیعیان دنیا را در قدر قامت آقای خامنهای نمیدانست. از همه مهمتر او هرگز مرجعیت آقای خامنهای را نپذیرفت. فضلالله مهمترین منتقد غیرایرانی مرجعیت آقای خامنهای بوده است.
مطلب دوم. مرجعیت شیعه در لبنان پس از وفات آیتالله خمینی
آیتالله فضلالله درضمن مصاحبهای تفصیلی با منی سکریة (منتشر شده در سال ۱۳۸۶) به نکات مهمی دربارۀ مرجعیت شیعی در لبنان پس از وفات آیتالله خمینی و دخالتهای نیروهای جمهوری اسلامی ایران در امر مرجعیت، مواضع حزبالله لبنان دربارۀ مرجعیت، دیدگاه جناب آقای خامنهای و نحوۀ مواجهۀ رهبر ایران با مرجعیتِ خود را بیان میکند. ترجمۀ برخی سرخطهای این مصاحبه بهقرار زیر است.
فضلالله نقطۀ افتراق خود با حزبالله را مسئلۀ مرجعیت، اینگونه توضیح میدهد:
برادران حزبالله توجهشان به ایران معطوف بود. در ایران کسانی بودند که شخص مستقل را نمیخواستند، حتی اگر آن شخص در رأس مرجعیت و مؤیّد آنها باشد، آنها در مرجعیت من خطری برای غیرمرجعی که او را مرجع ساخته بودند مییافتند… طبیعی بود که برادران حزبالله درقبال مرجعیت [من] موضع سلبی گرفتند. و این سازگار با برخی خطوط در ایران بود.»[۳]
«برخورد سلبی جمهوری اسلامی با من زمانی آغاز شد که ازیکسو نام من در میان مراجع مسجّل شد، و ازسویدیگر بعضی خطوط در ایران مرجعیت مرا مانع مرجعیت آقای خامنهای میدیدند. به همین دلیل برای دور کردن موقعیت من از به چشم آمدن برنامهریزی کردند، برای [رسیدن به این مقصود] بسیاری از اسلوبهای سلبی را در پیش گرفتند، از تشجیع کسانی که به دلیل برخی آراء و افکار من بر ضدم موضع گرفته بودند، یا برانگیختن رهبران و اعضای حزبالله برای مواجهه با من با تمام طرق و وسائل، آنها هر کسی که علیه من موضعی سلبی داشت تشویق میکردند، علاوهبراینکه من مستقل بودم و تبعیت نمیکردم، علیرغم اینکه انقلاب اسلامی در ایران را تأیید میکردم، اما تابع محض آن نبودم، برای خودم افکاری خاص داشتم، که برخی از آنها با بعضی خطوط انقلاب اسلامی [ایران] تلاقی داشت و با بعضی دیگر نه.»[۴]
«جدّاً طبیعی است که ایران الآن و بهویژه از دیدگاه آقای خامنهای اینگونه صلاح بداند که مرجعیت در ایران باشد، به اعتبار اینکه ایران بر نظریۀ ولایت فقیه متمرکز است، و [از دید آنان] مرجع باید مدافع ولایت فقیه باشد، و چنین امری وقتی محقّق میشود که مرجع در همان دائرۀ ایرانی در حوزۀ قم محصور باشد، چه ولی فقیه چه از مدافعین ولایت فقیه باشد. این [تبیین] مسئله در این مقام است. اما [حکومت] ایران [درعینحال] که ضروری میداند که مرجعیت در قم باشد، مرجعیت نجف را بر مبنای سیاسی تأیید میکند، این را وقتی آقای سیستانی را تأیید کردند متوجه شدیم، چراکه به ایشان برای توازن اوضاع عراق بهویژه وضعیت شیعیان در آنجا احتیاج داشتند.[۵]
بررسی:
الف. شرط لازم برای مرجعیت مورد تأیید جمهوری اسلامی دوران آقای خامنهای اولاً مقیم ایران بودن، ثانیاً مدافع ولایت فقیه بودن، ثالثاً و از همه مهمتر تابع محض بودن و مستقل نبودن مرجع است. ایشان مرجع مستقل حتی اگر اعلم مراجع هم باشد برنمیتابد. وی حتی به مرجع مؤید مستقل هم راضی نیست، تابع محض میخواهد.
ب. حزبالله لبنان در مسئلۀ مرجعیت تابع محض سیاستهای دیکته شدۀ جمهوری اسلامی بوده است، و بر مبنای آن با مرجعیت فضلالله مخالفت کرده بهعنوان ابزار حکومت ایران در تخریب و تضعیف موقعیت وی کوشیدند.
ج. جمهوری اسلامی ایران مرجعیت فضلالله را خطری برای مرجعیت آقای خامنهای ارزیابی کرد. با مسجّل شدن مرجعیت فضلالله جمهوری اسلامی برای از چشم انداختن وی برنامهریزی کرد. این برنامۀ تخریبی – حذفی بر سه رویکرد متّکی بود: الف. تشویق هر مخالف فضلالله به هر طریق ممکن؛ ب. تشجیع اختصاصی مخالفان آراء و افکار فضلالله؛ ج. برانگیختن رهبران و بدنۀ حزبالله علیه وی.
مطلب سوم. آثار فضلالله در فقه استدلالی و فتوایی
فضلالله عالمی کثیرالتألیف است. علاوهبر دهها جلد تألیف در شعب مختلف علوم اسلامی او در فقه استدلالی نیز کارنامهای پربار دارد. تحقیقات فقهی او و تقریرات شاگردانش از دروس خارج فقه وی که از ۱۳۷۴ تاکنون منتشر شده است به بیش از بیستوپنج جلد بالغ میشود، ازآنجمله است کتاب الجهاد، کتاب النکاح، کتاب الاطعمة و الاشربة، کتاب الوصیة، فقه الاجارة، فقه المواریث و الفرائض، فقه القضاء، فقه الشرکة، فقه الحج، فقه الطلاق، الیمین و العهد و النذر، صلوة الجمعة، البلوغ، قاعدة لاضرر و لاضرار.
در فقه فتوایی او حداقل پنج کتاب منتشر کرده است: دلیل المناسک (۱۳۷۴)، المسائل الفقهیة (۱۳۷۵)، الفتاوی الواضحة (۱۳۷۶)، فقه الشریعة (۱۳۷۷) مهمترین کتاب فتوایی او در سه جلد، و بالاخره احکام الشریعة (۱۳۸۲).
علاوهبر آثار متعدّدی در مباحث قرآنی، از آثار فضلالله در مباحث اعتقادی سه کتاب «مراجعات فی عصمة الانبیاء»، «ولایت تکوینی» و «آیا بهشت منحصراً برای مسلمین است؟»
قابل ذکر است. در تشریح معارف اهلبیت فضلالله آثار متعدّدی به رشتۀ تحریر درآورده است: «نظریة اسلامیة حول الغدیر»، «علی میزان الحق»، «الزهراء قدوة»، «فی رحاب اهلالبیت»، و شرح دعای کمیل، افتتاح، مکارم الاخلاق و صحیفۀ سجادیه ازآنجمله است.
مطلب چهارم. پیوند نامبارک تعصب مذهبی و قدرت سیاسی
زمانی که مرجعیت فضلالله مانع مرجعیت آقای خامنهای تشخیص داده شد، افکار متفاوت فضلالله در بازخوانی قضایای فاطمۀ زهرا و ولایت تکوینی ائمه بهانۀ خوبی برای شوراندن مراجع سنتی علیه وی و تخریب و ترور شخصیت وی تشخیص داده شد. قدرت سیاسی و تعصبات مذهبی دستبهدست هم دادند و اجتهاد فضلالله و تشیّع وی زیر سوال رفت!
جریانی مشکوک و متهم به همدستی با سپاه قدس (یگان برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران) در پرسشهای یکدستی از علمای قم و نجف از صحّت باورهای شیعی فضلالله میپرسند. این پرسشهای سازمانیافته از رمضان ۱۴۱۱ (اسفند ۱۳۶۹) آغاز میشود.
مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی در بهمن ۱۳۷۲ و مرحوم آیتالله بهجت در آبان ۱۳۷۵ به این پرسشها پاسخ میدهند.
اما حکم مرحوم آیتالله میرزا جواد تبریزی در ۲۷ ذیحجة ۱۴۱۷ (۱۶ اردیبهشت ۱۳۷۶) به مسئله ابعاد دیگری میبخشد:
«مکرراً متذکر شدهام که فرد مذکور [سیدمحمدحسین فضلالله] گمراه و گمراهکننده است، ترویج وی و آثارش و خواندن کتابهایش جایز نیست. به دلیل گمراهی و عدم ثبوت اجتهادش تقلید از وی جایز نیست، و بر هر مؤمنی دفاع از عقاید حقّۀ مذهب و آگاه کردن مؤمنین قائل به اینگونه اقوال واجب است تا تحت تأثیر گمراهان روحانینما (ملتبسین به لباس اهل دین) قرار نگیرند.»
مرحوم استاد آیتالله تبریزی البته تا عمر داشت کلمهای دربارۀ اجتهاد آقای خامنهای و دخالتهای حکومت در حوزه و مرجعیت بر زبان نیاورد.
آیتالله وحید خراسانی نیز در مهر ۱۳۷۶ ضلالت فضلالله را مورد تأیید قرار داد. جناب آقای خامنهای نیز در فرض سوال (اشکال در مرجعیت و اجتهاد فضلالله) عدول از تقلید فضلالله را صحیح دانست![۶]
آیتالله منتظری برخلاف اکثر مراجع نهتنها فضلالله را تفسیق نکرد، بلکه در آن فضای سنگین از دانش و خدمات وی تجلیل کرد. ایشان در پاسخ یکی از همان پرسشهای مشکوک که از مرجعیت و آراء فضلالله پرسیده بود نوشت:
«حضرت آیتالله فضلالله در بیروت عالمی مجتهد است که به اسلام خدمت میکند و از دانش و کتابهایش بهره برده میشود . ۲۲ فروردین ۱۳۸۴».
دفاع آیتالله منتظری از فضلالله بر پیوند نامبارک تعصب مذهبی و قدرت سیاسی سنگین آمد، در پاسخ داده شده تشکیک کردند و رسماً از آیتالله منتظری بابت آن توضیح خواستند! آیتالله منتظری نیز شجاعانه در پاسخ گروه فشار نوشت:
«آنچه به مُهر من ممهور است، از من است، و من آن را با اطلاع و اعتقادم نوشتهام. ۳۱ فروردین ۱۳۸۴».
مدتی بعد دوباره از آیتالله منتظری دربارۀ فضلالله سوال شد. ایشان بار دیگر از وی حمایت کردند:
«معظمله [فضلالله] از علماء اسلام و دارای تألیفات متعدّدی در رشتههای مختلف میباشد و اهانت به هیچ مسلمان چه برسد به علماء و دانشمندان جایز نیست.۳۰ بهمن ۱۳۸۶».[۷]
البته روابط فضلالله با حزبالله و جمهوری اسلامی در این اواخر تا حدودی بهبود یافت، اما نه فضلالله مرجعیت آقای خامنهای را تا آخر عمر پذیرفت، نه آن جریان مشکوکِ تعصب مذهبی و قدرت سیاسی دست از تکفیر و تفسیق فضلالله کشید. فضلالله بعد از این جریانسازی مذهبی علیه وی هرگز به ایران سفر نکرد.
باب سوم. آخرین خطبۀ نمازجمعۀ آیتالله موسوی اردبیلی
آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی رئیس قوۀ قضائیه در زمان آیتالله خمینی بود، ایشان پیشنهاد دبیری شورای نگهبان را در زمان رهبری جناب آقای خامنهای نپذیرفت و به تدریس در حوزۀ علمیۀ قم اکتفا کرد. از ایشان چندین جلد کتاب در فقه استدلالی با عناوین فقه القضاء (۲ جلد)، فقه الحدود و التعزیرات (۴ جلد)، فقه الشرکة و التأمین، و فقه المضاربة و کتابهایی در فقه فتوائی با عناوین حاشیة العروةالوثقی(۲ جلد) و رسالۀ عملیه (۱۳۸۰) منتشر شده است. ایشان پس از درگذشت آیتالله گلپایگانی در پاسخ طلاب آیتالله منتظری را بهعنوان اعلم معرفی میکرد.
آیتالله موسوی اردبیلی که نخستین خطبۀ نمازجمعهاش در تهران به حکم مرحوم آیتالله خمینی در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۵۹ ایراد شده بود، پس از درگذشت زعیم حوزۀ قم آیتالله سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی (۱۸ آذر ۱۳۷۲) در تاریخ ۳ دی ۱۳۷۲ خطبۀ مهمی با عنوان «شیوۀ تعیین مرجعیت در شیعه» در نمازجمعۀ تهران ایراد کرد. این نودوچهارمین و درحقیقت آخرین خطبۀ نمازجمعۀ وی بود. بعد از آن ایشان محترمانه از امامتجمعه کنار گذاشته شد.
آیتالله موسوی اردبیلی در خطبۀ اول به نحوۀ تعیین مراجع نجف و قم از زمان آیتالله آقاضیاء عراقی و آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی به بعد که خود از بدو ورود به حوزۀ قم در سال ۱۳۲۲ شاهد آن بوده است پرداخت:
«هنگامی که حضرت امام رحلت فرمودند مرجعیت مطلق در حوزۀ علمیۀ نجف به حضرت آیتالله خویی و در حوزۀ علمیۀ قم به حضرت آیتالله گلپایگانی سپرده شد. حضرت آیتالله خویی نیز حدود دوسال و نیم پیش به جوار رحمت الهی شتافتند و درنتیجه مرجعیت مطلق حدود دو تا سه سال در حضرت آیتالله گلپایگانی منحصر شد. در این روزها ایشان نیز به جوار رحمت خداوند رفتند. رحمت بیپایان خداوند بر ایشان باد. پس از وفات حضرت آیتالله گلپایگانی مردم دربارۀ مرجعیت نگران شدهاند و میپرسند که چه کسی را باید به مرجعیت برگزینیم؟ هنگام فوت حضرت آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی به ایشان عرض کردند: شما مرجع بعد از خود را تعیین کنید تا ما تکلیف خود را بدانیم که از چه کسی تقلید کنیم. ایشان در جواب این آیۀ شریفه را نوشتند: الله اعلم حیث یجعل رسالته [انعام ۱۲۴]. روش تعیین مرجعیت شیعه از دورۀ مرحوم کاشفالغطاء و قبل از ایشان همینطور بوده است.»
ایشان ضمن اشاره به اینکه هر پیامبری پیامبر بعد از خود را معرفی میکرده و هر امامی امام بعد از خود را تعیین میکرده اینگونه ادامه داد:
«اما درموردِ مرجعیت هرچند هر مرجع بهترین و شایستهترین فرد و منبع برای تعیین مرجع بعد از خود است، بااینحال هرگز مرسوم نشده است که یک مرجع، مرجع بعد از خود را تعیین نماید. حضرت آیتالله گلپایگانی از دنیا رفت و کسی را بهعنوان مرجع شیعیان برای بعد از خود تعیین نکرد. حضرت آیتاللهالعظمی خویی نیز کسی را برای بعد از خود تعیین نکردند. حضرت امام (قدّسسرّه) نیز وصیتنامۀ مفصّلی نوشت که تکلیف مردم را از جهات مختلف تعیین میکرد، اما با وجود این، حتی یک کلمه دربارۀ مرجعیت ننوشت و بر زبان جاری نکرد. اگر کسی بگوید که مراجع پیشین که مرجع تقلید بعد از خود را تعیین نمیکردند، بهخاطر شرائط خاص زمان خودشان بود، ولی در زمان ما مرجعیت باید به وسیلۀ انتصاب مشخص شود، این حرف نادرست است، زیرا حضرت امام خمینی هم که افتخار همۀ ما این است که پیرو خط ایشان هستیم، هیچ کسی را بهعنوان مرجع بعد از خود تعیین نکرد و حتی یک کلمه هم دراینباره صحبت نکرد.
تنها چیزی که در میان مراجع وجود داشته این بوده که گاه از آنها میپرسیدهاند که ما در احتیاطهای شما به فتوای چه کسی عمل کنیم؟ ایشان میفرمودهاند در اینگونه موارد به فتوای فلان آقا مراجعه کنید. یعنی بعد از من ایشان واجد شرائط مرجعیت است. اما چنین مواردی بسیار کم اتفاق میافتاده است. [از] تاریخ شروع مرجعیت شیعه… هیچگاه مراجع، مراجع بعد از خود را تعیین نمیکردند. هنوز هم این شیوۀ پسندیده و شایسته پابرجا است. خداوند این شیوۀ درست و شایسته را از دست ما نگیرد… . این شیوۀ انتخاب مرجع چه امتیازی دارد که شیعه آن را برگزیده است؟ …سالمترین، صحیحترین و بیعیبترین نوع انتخاب مرجع مذهبی، همین روشی است که در مذهب شیعه وجود دارد. این روش انتخاب مرجع تاکنون همواره درست عمل کرده و نتیجۀ مثبت به بار آورده است … تنها چیزی که [استعمارگران] هرگز نتوانستهاند در آن دخالت کنند مرجعیت بوده است.»[۸]
خطبههای آیتالله موسوی اردبیلی با استقبال فراوانی مواجه شد. ایشان به شیوۀ خاص خود از دو امر مهم انتقاد کرد. اول روند جاری در تعیین مرجعیت و دوم تحمیل عقیده و سرکوب منتقد. در محور نخست، وی با ظرافت انتصاب در مرجعیت از سوی مرجع سابق را خلاف سنت حوزههای علمیه معرفی کرد. او با اشاره به اینکه هیچیک از مراجع پس از انقلاب نیز چنین نکردهاند تصریح کرد که مرحوم آیتالله خمینی نیز بر همین منوال کلمهای دراینزمینه نگفته و خطی در این مورد ننوشته است. او «وصیتنامه الهی- سیاسی» مرجع فقید را دراینزمینه مثال زد که فردی را برای بعد از خود تعیین نکرده است.
کنایۀ ابلغ من التصریح ایشان ناظر به نقلقولهای شفاهی مربوط به اجتهاد مطلق و رهبری جناب آقای خامنهای از جانب بنیانگذار جمهوری اسلامی تلقّی شد. ایشان که از نزدیک ناظر به فعالیت شدید مقام رهبری برای دستیابی به منصب مرجعیت و افتاء بود درحدِ مقدور مخالفت خود را اعلام کرد. در محور دوم نیز ایشان نارضایتی شدید خود را از عدم آزادی بیان و عدم مدارای حکومت در قبال منتقدان مسالمتجو ابراز کرد.[۹]
باب چهارم. پیغام کتبی آیتالله منتظری
در سال ۱۳۷۳ تنها کسی که جرأت کرد به حجتالاسلاموالمسلمین خامنهای با شفافیت یادآور شود که شما درحدِ و مرتبۀ مرجعیت نیستید مرحوم آیتالله منتظری بود:
«هنگامی بود که من دیدم آقایان دارند مرجعیت آقای خامنهای را مطرح میکنند و به یک شکلی با حیثیت مرجعیت و مراجع بازی میکنند، آقای هاشمی رفسنجانی در سخنرانی خود گفتند: “تمام مراجع باید مطیع رهبری باشند” و چون میدانستند که آقای خامنهای در عداد مراجع نیست میخواستند با استفاده از قدرت سیاسی ایشان را بهعنوان مرجع اعلا و منحصربهفرد معرفی کنند، و دیدم تعریفهایی که از ایشان میکنند تعریفهای متملّقانه و خلاف عقیدهشان است و خلاصه جنبۀ سیاسی دارد و دارند دین و مرجعیت شیعه و حوزه را فدای سیاست خودشان میکنند و سپاه و اطلاعات روی این موضوع اصرار دارند و مبلّغین را در مناطق مختلف وادار میکنند که فقط ایشان را معرفی کنند، روی این اصل من خواستم این مطلب را بهعنوان اتمام حجت به اطلاع ایشان برسانم که شما در رأس مملکت هستید حاکم هستید، اما قضیه مرجعیت را بگذارید قداستش محفوظ باشد.
آن وقت هنوز آیتالله اراکی در قید حیات و در بیمارستان بودند، من یادداشتی را در مورخه ۲۱/۲/۱۳۷۳ تنظیم کردم و در مورخه ۲۱/۸/۷۳ توسط آقای [محمد] مؤمن [قمی] برای آقای خامنهای فرستادم. البته اول بنا بود آقای [سیدحسن] طاهری خرمآبادی هم با ایشان برود ولی بعداً ایشان گفت: “بند هفتم این یادداشت را که مربوط به مرجعیت است حذف کنید، چون ایشان در فاز مرجعیت است و این مطلب را قبول نمیکند.” من گفتم: “اصلا قسمت مهم پیام من همین [بند هفتم] است،“ بالاخره ایشان گفتند: “چون من میدانم فایدهای ندارد مرا معذور بدارید،” اما آقای مؤمن گفتند چون این مطلب مطابق عقیدۀ خود من میباشد من میبرم.
من این پیام را همراه با نوار سخنرانی آقای فلاحزاده معاون [وزارت] اطلاعات در بخش روحانیت که راجع به مرجعیت آقای خامنهای و علیه من و بعضی مراجع صحبت کرده بود، به همراه نوشتۀ سخنرانی آقای [خسرو/ روحالله] حسینیان جانشین دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت که علیه من صحبت کرده بود، و نامۀ آقای مهندس لطفالله میثمی به نام “سرگذشت قلم” که در آنجا با آقای حسینیان صحبت کرده بود و حسینیان گفته بود که ما به دفتر آقای منتظری که حمله کردیم [۲۳ بهمن۱۳۷۱] آقای خامنهای هم با ما موافق بوده است و اگر ایشان مخالف بود ما را توبیخ میکرد، و نیز یک نامه ده صفحهای که توسط ایادی اطلاعات منتشر شده بود و در آن به جامعۀ مدرسین حمله شده بود که چرا به هنگام بحث از مرجعیت، آقای مؤمن و آقای طاهری اسم مرا هم بردهاند که این نامه الان پیش من هست، من یک نسخه از مجموع اینها را در یک پاکت گذاشتم و دادم به آقای مؤمن که به آقای خامنهای بدهد، محورهای یادداشتی که من نوشته بودم این است که متن آن را برای شما میخوانم: …
۷- مرجعیت شیعه همواره قدرت معنوی مستقلی بوده، بجاست این استقلال به دست شما شکسته نشود و حوزههای علمیه جیرهخوار حکومت نشوند که برای آیندۀ اسلام و تشیّع مضرّ است، و هرچند ایادی شما تلاش کنند جنابعالی اثباتاً موقعیت علمی مرحوم امام [خمینی] را پیدا نمیکنید، نگذارید قداست و معنویت حوزهها با کارهای دیپلماسی ارگانها مخلوط شود، به مصلحت اسلام و حوزهها و جنابعالی است که دفتر شما رسماً اعلام کند: چون ایشان کارشان زیاد است و وظیفۀ ادارۀ کشور را به دوش دارند از جواب دادن مسائل شرعی معذورند و از حال به بعد جواب مسائل شرعی داده نمیشود و رسماً مراجعات علمی و دینی و حتی وجوه شرعیه جزئیه را کمافیالسابق به حوزهها ارجاع دهید.
”در ۱۲/۸/۱۳۷۳ به ایشان گفته شده و ابلاغ شده“
آقای مؤمن گفتند: من همۀ اینها را برای ایشان شرح دادم به اینجا که رسیدم ”هر چند ایادی شما تلاش کنند…“ گفتند ایادی من چه کسی است؟ گفتم مثلاً همین نوار آقای فلاحزاده که راجع به مرجعیت شما صحبت کرده، آقای مؤمن گفتند وقتی من مضمون این پیام را حدود نیمساعت برای ایشان گفتم، ایشان گفتند خوب من بعداً جواب میدهم. بعد از چند وقت آقای مؤمن به من گفتند بالاخره آقای خامنهای جواب پیام شما را ندادند؟
گفتم چیزی که تاکنون به دست ما نرسیده است؛ بله یک جواب ایشان دادند و آن اینکه بعد از فوت آیتالله اراکی، ایشان یک سخنرانی تحریکآمیز کردند [۲۳ آذر ۱۳۷۳] و به دنبال آن افرادی را سازماندهی کرده و علیه من شعار دادند و برای تعطیل کردن درس به حسینیه هجوم آوردند و تریبون و وسایل آنجا را شکستند و شاگردان مرا تهدید کردند، [۲ و۳ دی۱۳۷۳] که تفصیل آن را قبلاً بیان کردهام.»[۱۰]
بررسی: آیتالله منتظری نخستین فقیهی بود که به آقای خامنهای کتباً و صریحاً تذکر داد:
۱. به بهانۀ اشتغال تمام وقت ادارۀ کشور اعلام نمایید: اولاً دیگر به سوالات شرعی پاسخ داده نمیشود. ثانیاً وجوهات شرعیه کمافیالسابق به حوزهها ارجاع شود.
۲. نگذارید به دست شما حوزهها جیرهخوار حکومت شوند.
۳. علیرغم تلاش فراوان ایادی شما جنابعالی اثباتاً موقعیت علمی مرحوم آیتالله خمینی را پیدا نخواهید کرد.
باب پنجم. مخالفت برخی اعضای جامعۀ مدرسین
حداقل پنج نفر از اعضای جامعۀ مدرسین در سال ۱۳۷۳ با افتاء و مرجعیت جناب آقای خامنهای موافق نبودند. آیتالله محمد مؤمن قمی، آیتالله سیدحسن طاهری خرمآبادی، مرحوم آیتالله جلال طاهر شمس، مرحوم آیتالله احمد آذریقمی و مرحوم آیتالله علی مشکینی. از موافقت آیتالله صانعی عضو دیگر جامعۀ مدرسین در آن زمان نیز دلیلی در دست نیست. ظاهراً ایشان در آن زمان کمتر در جلسات جامعه شرکت میکرده است. شواهد نکتۀ فوق به این شرح است:
اول. آیتالله منتظری در خاطرات خود چندین بار به مخالفت آقایان مؤمن قمی و طاهری خرمآبادی با مرجعیت (و نه رهبری) آقای خامنهای اشاره میکند. آقای مؤمن در آبان ۷۳ رساندن پیام آیتالله منتظری برای آقای خامنهای را به این دلیل قبول میکند که مطابق عقیدۀ خود وی است: «آقای مؤمن گفتند چون این مطلب مطابق عقیدۀ خود من میباشد من میبرم.» آقای طاهری خرمآبادی با اینکه با آقای مؤمن همعقیده بوده چون فکر میکرده آقای خامنهای در فاز مرجعیت است و این مطلب را قبول نمیکند از بردن پیام آیتالله منتظری به همراه آقای مؤمن عذرخواهی میکند. درحدِ اطلاع من آیتالله طاهری خرمآبادی هیچ گواهی کتبی برای مرجعیت بلکه اجتهاد آقای خامنهای هم امضا نکرده است.
دوم. آیتالله مهدوی کنی به تشکیکهای برخی از اعضای جامعۀ مدرسین در امر مرجعیت جناب آقای خامنهای اشاره میکند آنچنانکه در فصل بعدی خواهد آمد. ایشان مشخصاً نام آیتالله مؤمن قمی را ذکر میکند، البته معتقد است تردید ایشان بعد از حضور در جلسات مباحثۀ پنجشنبهها مرتفع شد.
سوم. آنچنانکه در فصل دوازدهم خواهد آمد بعضی اعضای جامعۀ مدرسین به آیتالله منتظری گفتهاند که در جلسۀ ۱۱ آذر ۷۳ «من و بعضی دیگر مخالف بودیم، ولی کاری از ما ساخته نبود فقط از جلسه خارج شدیم.» آیتالله منتظری به نام ایشان اشاره نکرده اما آنها جز آقایان مؤمن قمی و طاهری خرمآبادی نمیتوانند باشند. علاوهبرآن این دو نفر به واسطۀ پیشنهاد آیتالله منتظری بهعنوان یکی از مراجع در جلسۀ جامعۀ مدرسین تحت فشار قرار گرفتند.
چهارم. آنچنانکه در فصل دوازدهم خواهد آمد آیتالله آذری قمی به نام مرحوم آیتالله جلال طاهر شمس اشاره میکند که موافقت تلفنی با مرجعیت آقای خامنهای را تکذیب کرده است.[۱۱]
پنجم. اما خود آیتالله آذری قمی در سال ۱۳۷۳ یقیناً با مرجعیت آقای خامنهای موافق نبوده است، هرچند قدیمیترین سند کتبی که از نفی مرجعیت آقای خامنهای توسط آذری قمی در دست است به آبان ۱۳۷۴ برمیگردد، وی در مصاحبه با روزنامۀ سلام و نامۀ سرگشاده به بنیاد رسالت با صراحت صلاحیت رهبری برای تصدّی مرجعیت را نفی میکند.
بههرحال آقای آذری قمی پیام خصوصی آیتالله منتظری به آقای خامنهای را در نامۀ سرگشادهاش به رئیسجمهور علنی کرد:
«همانطور که حقیر مکرراً و همچنین فقیه عالیقدر قبلا (پیام خصوصی معظمله که در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۷۳ توسط یکی از علما [آیتالله محمد مؤمن قمی] به ایشان [آقای خامنهای] ابلاغ شده است.) به مقام معظم رهبری فرمودهاند به مصلحت اسلام و حوزهها و جنابعالی است که دیگر به مسائل شرعی پاسخ ندهید، و از سوی دفتر خود اعلام نمائید که به علت مسائل فراوان رهبری فرصت کافی برای بحث و فحص و پاسخگویی به مسائل شرعی نیست، و آنها را به حوزۀ علمیۀ قم ارجاع دهید.»[۱۲]
وی در نامۀ مفصّل اوایل آذر ۱۳۷۶ به هاشمی رفسنجانی اقرار میکند:
«بعد از وفات آقای گلپایگانی بچههای اطلاعاتی مرا در فشار قرار دادند که مرجعیت معظمله را مطرح کنم، البته حمل بر صحت میکردم که شخص معظمله در این فشار نقشی ندارند. ولی بعد از وفات آقای اراکی ایشان به آقای امینی تلویحاً یا تصریحاً از مطرح کردن ایشان [خودشان] حمایت میفرمودند، تا رأی بیمبنا و مأخذ جامعه [مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، آذر ۱۳۷۳] صادر شد، آن هم با فشار بچههای اطلاعاتی و دلّالی آقای [محمد] یزدی، سپس اعلام قبولی ایشان برای خارج فقط و تعیین معاونتی در اطلاعات برای جاانداختن مرجعیت ایشان در داخل با حبس و چیزهایی از آن قبیل. نامههایی دراینرابطه با شخص ایشان داشتم که هرگز حاضر به انصراف نشدند[۱۳]».
ششم. آیتالله سیدجعفر کریمی خود را اولین کسی میداند که مرجعیت آقای خامنهای را اعلام کرده است. او برای نخستینبار به مخالفت مرحوم آیتالله مشکینی با مرجعیت آقای خامنهای در جلسات جامعۀ مدرسین اشاره میکند:
«دو- سه ماه پیش، آقایی در مصاحبهای گفته است که من اولین کسی بودم که مرجعیت آقای خامنهای را اعلام کردم؛ درصورتیکه چندین جلسه، در جلسۀ جامعۀ مدرسین صحبت شده بود که آقایان واجد شرائط تقلید را نام ببرند. در آن جلسات بزرگانی هم بودند، ولی حاضر نبودند اسمی از آقای خامنهای بیاورند. ولی من خیلی اصرار داشتم که اسم آقای خامنهای را بیاورید. یکی از این آقایان گفت: «خوب، آقای خامنهای جوان است. إنشاءالله بعد در فرصت مقتضی.» خدا رحمت کند مرحوم آقای مشکینی را. ایشان گفته بود ما با آقایانی که اسمشان را آوردهایم، حَشرونَشر داشتهایم، آنها را میشناسیم و میتوانیم به اجتهادشان شهادت بدهیم، ولی با آقای خامنهای حَشرونَشر نداشتیم و اطلاعی نداریم.»[۱۴]
بررسی:
۱. آیتالله کریمی ظاهراً با آیتالله محمد یزدی در اینکه کدامیک نخستین نفر در اعلام مرجعیت مقام رهبری بودهاند رقابت میکند. از خدمات هیچکدام دراینزمینه نمیتوان چشمپوشی کرد.
۲. به نقل ایشان جامعۀ مدرسین چندین جلسه برای معرفی مراجع جایزالتقلید برگزار کرده، علیرغم حضور برخی بزرگان در این جلسات هیچکدام حاضر نبودند اسمی از آقای خامنهای ببرند. اما اینکه چه معجزهای رخ داده که در ۱۱ آذر ۷۳ اسم آقای خامنهای اعلام میشود، وی هیچ اشارهای نکرده است.
۳. یکی از مخالفین مرجعیت آقای خامنهای در جلسات جامعۀ مدرسین به نقل آقای کریمی بیآنکه به نامش اشاره کند اینگونه از عدم ذکر اسم رهبری عذر آورده: «آقای خامنهای جوان است. إنشاءالله بعد در فرصت مقتضی.»
۴. ازجمله مخالفین مرجعیت آقای خامنهای مرحوم آیتالله مشکینی بوده است. آیتالله کریمی اینگونه استدلال وی را نقل میکند: «ما با آقایانی که اسمشان را آوردهایم، حَشرونَشر داشتهایم، آنها را میشناسیم و میتوانیم به اجتهادشان شهادت بدهیم، ولی با آقای خامنهای حَشرونَشر نداشتیم و اطلاعی نداریم.» معنای شرعی سخن مرحوم مشکینی عدم احراز اجتهاد آقای خامنهای درحدِ لازم برای افتاست. چراکه ایشان در سال ۶۹ اجتهاد بالقوه یا کاربردی آقای خامنهای را برای رهبری کتباً تأیید کرده بود.
باب ششم. کنارهگیری اجباری فقیه شورای نگهبان به دلیل مخالفت با مرجعیت رهبری
آیتالله ابوالقاسم خزعلی (متولد ۱۳۰۴) از ۱۲ آذر ۱۳۵۹ (اوایل دورۀ اول) تا ۱۱ مرداد ۱۳۷۸ (اوایل دورۀ چهارم) عضو فقهای شورای نگهبان قانون اساسی بوده است. به دنبال استعفای آیتالله مهدوی کنی در سال ۱۳۵۹ وی از سوی آیتالله خمینی به عضویت فقهای این شورا منصوب و در سال ۱۳۶۵ حکمش تمدید شد. آیتالله خزعلی همانند آیتالله آذری قمی در مجلس خبرگان رهبری جزء اقلیتی بود که از رهبری مرحوم آیتالله گلپایگانی و معاونت اجرایی حجتالاسلاموالمسلمین خامنهای حمایت کرده بود، اما بعد از رأیگیری از مؤیدان رهبری آقای خامنهای شد. رهبر جدید عضویت وی در فقهای شورای نگهبان را سه بار در سالهای ۱۳۶۸، ۱۳۷۱ و ۱۳۷۷ تمدید کرد. هنوز یکسال از شروع دورۀ چهارم شورای نگهبان نگذشته بود که در مرداد ۱۳۷۸ وی و آیتالله امامی کاشانی استعفا کردند.
دکتر مهدی خزعلی در حاشیۀ مصاحبۀ پدرش آیتالله ابوالقاسم خزعلی با تلویزیون جمهوری اسلامی توضیحاتی در وبلاگ خود منتشر کرده که حاوی نکات تازهای دربارۀ دلیل عزل پدرش از شورای نگهبان است:
«اما ماجرای استعفای شما پس از ۲۰ سال عضویت در شورای نگهبان که در متن استعفا عذر شما کهولت سن ذکر شده است و بر این مبنا باید سال ۸۹ آقای جنتی هم استعفا میداد! اما یادتان هست که به دلیل نپذیرفتن مرجعیت مقام رهبری، مجبور به استعفا شدید؟ سخنرانی در وزارت اطلاعات را به یاد دارید، همان زمانی بود که کسانی در پی تثبیت مرجعیت مقام رهبری بودند، به یاد دارید که عرض کردم، در موضوع مرجعیت وارد نشوید، اینها تصمیم خود را گرفتهاند و شما از پاسخ طفره رفتید و پس از اتمام سخنرانی، شاگردهای شما در مدرسۀ حقانی که در آن زمان معاونِ وزیر و مدیر کل بودند، خصوصی سئوال کردند و شما با تندی گفتید: ” این کار را نکنید که مرجعیت جا نمیافتد و رهبری ایشان را هم متزلزل میکنید، ایشان نیازی به مرجعیت ندارد و حکم حکومتی ایشان بر مراجع هم نافذ است!
سخنرانی صریح شما در جامعۀ مدرسین در رد مرجعیت رهبری و ذکر این نکته که با مرجعیت شیعه بازی نکنید، کدامیک از شما حاضر است فرزندش با فتوای ایشان وضو بگیرد و نماز گزارد؟ و پس از اعلام نام ایشان بهعنوان مرجع ششم [سوم] از سوی جامعه مدرسین، شما به خود رهبری مراجعه و اصرار کردید که: “اینها با طرح مرجعیت شما خطا کردند، شما نپذیرید که با نپذیرفتن مرجعیت، شما بزرگ میشوید!” و حتی به رهبری فرمودید که: “همین آقای جنتی که مدافع مرجعیت شماست، در شورا[ینگهبان] میگوید که تقلید از شما جایز نیست!”
پس از آن همه مخالفت، یادتان هست به من گفتید که آقای … از بیت از من خواسته که: “خودتان استعفا دهید؟!” و اگر استعفا نمیدادید برکنار میشدید! پدر جان؛ بارها گفتهاید که اگر این مطالب را بگویم، چون موجب تضعیف نظام است، تکذیب میکنید، و وقتی از شما پرسیدم که تکذیب دو گناه کبیره دارد، یکی دروغ و دیگری تهمت، و شما فرمودید: “برای حفظ نظام هر دو واجب است.” پدر جان؛ با این تئوری که سنگ روی سنگ بند نمیشود، میتوانستید باز هم سکوت کنید، چرا باید به خاطر دنیای دیگران آخرتمان را بفروشیم؟ لااقل به همان عذر کهولت سن اکتفا میفرمودید!»[۱۵]
بررسی:
از اظهارات آیتالله خزعلی و نقد فرزندش نکات زیر به دست میآید:
اول. آیتالله خزعلی پس از ۲۰ سال عضویت در شورای نگهبان برخلاف میل خود در سال ۱۳۷۸ استعفا کرده است. در متن استعفانامه کهولت سن دلیل کنارهگیری ذکر شده، خود ایشان در مصاحبۀ تلویزیونی مجلّل بودن منزل مسکونی و فاصله گرفتن از سادهزیستی را دلیل کنارهگیری به توصیۀ دوستان ذکر کرده است. اما به تصریح مهدی خزعلی نپذیرفتن مرجعیت مقام رهبری دلیل اصلی استعفای اجباری پدرش بوده است.
دوم. آیتالله خزعلی پس از سخنرانی در وزارت اطلاعات در پاسخ خصوصی به پرسشهای شاگردان سابقش از مدرسۀ حقانی که در آن زمان از مقامات وزارت اطلاعات در حد معاونت و مدیرکل بودند به تندی میگوید: «این کار را نکنید که مرجعیت جا نمیافتد و رهبری ایشان را هم متزلزل میکنید، ایشان نیازی به مرجعیت ندارد و حکم حکومتی ایشان بر مراجع هم نافذ است!» تاریخ این جلسه میباید قبل از ۱۰ آذر ۱۳۷۳ حوالی سالهای ۷۲ و ۷۳ بوده باشد.
سوم. آیتالله خزعلی سخنرانی صریحی در جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم در رد مرجعیت رهبری ایراد میکند: «با مرجعیت شیعه بازی نکنید، کدامیک از شما حاضر است فرزندش با فتوای ایشان وضو بگیرد و نماز گزارد؟» تاریخ این سخنرانی میباید پائیز ۱۳۷۳ باشد.
چهارم. پس از اعلام نام رهبری بهعنوان مرجع جایزالتقلید از سوی جامعۀ مدرسین، آیتالله خزعلی به خود رهبری مراجعه و اصرار میکند که: «اینها با طرح مرجعیت شما خطا کردند، شما نپذیرید که با نپذیرفتن مرجعیت، شما بزرگ میشوید!» و حتی به رهبری میگوید: «همین آقای جنتی که مدافع مرجعیت شماست، در شورا[ی نگهبان] میگوید که تقلید از شما جایز نیست!». صد البته جناب آقای خامنهای پیشنهاد خداپسندانۀ آقای خزعلی را نمیپذیرد. تاریخ این ملاقات حوالی ۱۰ آذر ۱۳۷۳ است.
پنجم. پس از مخالفتهای مذکور آیتالله خزعلی با مرجعیت جناب آقای خامنهای، از بیت رهبری با وی تماس میگیرند و به او دستور میدهند: «خودتان استعفا دهید.» مهدی خزعلی صریحاً مینویسد اگر پدرش استعفا نمیداد برکنار میشد. ظاهراً مخالفت آقای خزعلی حدود پنج سال تحمل شده است، به این امید که مجاب شود و نشده، آنگاه بین عزل و استعفا گزینۀ استعفا را پذیرفته است.
ششم. آیتالله خزعلی برای حفظ نظام قائل به کتمان دلیل اصلی استعفای اجباریش بوده، حتی به خانوادهاش تذکر داده اگر دلیل اصلی ابراز شود تکذیب خواهد کرد. به روایت پسرش ارتکاب دو گناه کبیرۀ دروغ و تهمت برای حفظ نظام واجب است.
هفتم. مهدی خزعلی در فروردین ۱۳۹۳ یعنی ۱۵ سال پس از استعفای پدرش راز آن را برخلاف میل وی فاش میکند. آیتالله خزعلی یکی از مخالفان مرجعیت مقام رهبری بوده و به همین دلیل از عضویت فقهای شورای نگهبان کنار گذاشته شده است. وی بعد از شرکت در جلسات «شورای فقهی مسائل جدید نظام» که با حضور آقای خامنهای تشکیل میشده به این نتیجه میرسد که آقای خامنهای صلاحیت افتاء و مرجعیت را فاقد است.
باب هفتم. اعتراض به دخالتهای نهادهای امنیتی در امر مرجعیت
آیتالله منتظری در سال ۱۳۷۳ بهطور خصوصی با آقای خامنهای اتمام حجت میکند، و او را از دست یازیدن به حوزهای که صلاحیت آن را ندارد برحذر میدارد. وی رهبری را از مرجعیت، افتاء و تصرف در وجوه شرعیه برحذر میدارد. آیتالله منتظری برای نخستینبار با صراحت به رهبری اعتراض میکند که استفاده از حربۀ سیاسی امنیتی در مرجعیت نفی استقلال حوزههای علمیه است. ایشان مشخصاً به سه ارگان حکومتی که مستقیماً زیر نظر رهبری انجام وظیفه میکنند اشاره کرد: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دادگاه ویژۀ روحانیت و وزارت اطلاعات.
در وزارت اطلاعات زمان علی فلاحیان (دوران ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی) معاونتی تشکیل شده بود به نام معاونت امور مرجعیت و روحانیت زیر نظر فردی به نام فلاحزاده. این معاونت ستاد فعالیتهای حکومتی در حوزههای علمیه، بیوت مراجع و روحانیون بود. این معاونت دربارۀ مرجعیت دو وظیفه داشت: یکی تخریب و حذف و تضعیف مراجع مستقل و منتقد، دیگری مطرح کردن و جاانداختن مرجعیت مقام رهبری. مهمترین دستورالعمل وظیفۀ نخست حمله و ترور شخصیت آیتالله منتظری بوده است.
درموردِ وظیفۀ دوم این معاونت وزارت اطلاعات برنامۀ گستردهای تدارک دیده بود. فاز نخست آن مراجعه به علمای قم و تحت فشار قرار دادن آنها برای صدور گواهی کتبی اجتهاد برای آقای خامنهای بود، که محصول آن أخذ هفت اجازهنامه از اواخر خرداد تا اوایل شهریور ۱۳۶۹ بود. فشار بر دیگر علما و روحانیون شاخص ادامه داشت.
باب هشتم. اعتراض به مرجعیت رهبری ادامه دارد
دستاندازی رهبر جمهوری اسلامی به مقام افتاء و مرجعیت مایۀ عدم رضایت کلیۀ مراجع و علمای مستقل است. خفقان فراوان مسلّط بر حوزههای علمیه باعث شده که صداهای اعتراض کمتر به گوش برسد. به گوش نرسیدن دلیل موافقت نیست. کافی است فضا کمی بازتر شود تا مشخص شود ادعای گزاف آقای خامنهای با چه میزانی از ادبار مواجه است. جدیدترین اعتراض مراجع حوزۀ علمیۀ قم در فروردین ۱۳۹۳ اتفاق افتاد.
آیتالله حسین وحید خراسانی در ابتدای درس خارج خود در مسجد اعظم قم در صبح چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۳ کوششهای مقام رهبری برای مرجعیت را بدون آنکه اسم آقای خامنهای را ببرد به شدت مورد انتقاد قرار داد. ایشان در این سخنان اعلام کرد:
«کار به جایی رسیده که بعضیها یک جفتک میاندازند آیتالله میشوند، یک جفتک دیگر میاندازند آیتاللهالعظمی میشوند، حالا هم جفتک انداخته میخواهند مرجع تقلید اعلم شوند».[۱۶]
آیتالله وحید در این سه جملۀ کوتاه که نقل مجالس قم و تهران است، به آیتالله شدن یکشبۀ حجتالاسلاموالمسلمین سیّدعلی خامنهای در خرداد ۱۳۶۸، یدک کشیدن عنوان آیتاللهالعظمایی با سوءاستفاده از قدرت سیاسی از اوایل سال ۱۳۶۹ و اعلام رسمی مرجعیت در آذر ۱۳۷۳ توسط جامعۀ مدرسین و بالاخره ادعای اخیر اعلمیت کسی است که هنوز اجتهاد و فقاهتش زیر سوال است اعتراض کرده است.[۱۷]
مرحوم آیتالله سیدمحمدحسین فضلالله در بیروت آنچنانکه در مصاحبۀ خود تصریح کرده است به مقام مرجعیت و افتای جناب آقای خامنهای باور نداشت، و به همین دلیل در معرض تخریب شخصیت قرار گرفت.
آیتالله موسوی اردبیلی در دی ۱۳۷۲ در خطبههای آخرین نمازجمعهاش انتصاب مرجع توسط مرجع سابق را خلاف رویّۀ سنتی شیعه دانست و تصریح کرد که هیچیک از مراجعِ درگذشتۀ پس از انقلاب ازجمله آیتالله خمینی کسی را برای پس از خود تعیین نکردهاند.
آیتالله منتظری در آبان ۱۳۷۳ توسط آیتالله محمد مؤمن قمی به جناب آقای خامنهای کتباً پیغام میدهد و ایشان را از دست یازیدن به حوزههایی که شرعاً صلاحیت آنها را ندارد یعنی افتاء، مرجعیت و تصرف در وجوه شرعیه برحذر میدارد.
ایشان از نفی استقلال حوزههای علمیه توسط نهادهای امنیتی تحت امر رهبری یعنی دادگاه ویژۀ روحانیت، وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدیداً ابراز نگرانی میکند و برای نخستینبار از تشکیل معاونت روحانیت و مرجعیت در وزارت اطلاعات دوران علی فلاحیان با معاونت فردی به نام فلاحزاده خبر میدهد که دو وظیفه برایش تعریف شده است: یکی تخریب و حذف و تضعیف مراجع مستقل و منتقد، دیگری مطرح کردن و جاانداختن مرجعیت مقام رهبری.
آن هفت گواهینامه نخستین دستاورد این معاونت وزارت اطلاعات بود. حداقل پنج نفر از اعضای جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم آقایان مؤمن قمی، طاهری خرمآبادی، طاهر شمس، آذری قمی و مشکینی با مرجعیت آقای خامنهای مخالف بودهاند.
آیتالله ابوالقاسم خزعلی به دلیل مخالفت با مرجعیت رهبری در مرداد ۱۳۷۸ پس از ۲۰ سال عضویت فقهای شورای نگهبان مجبور به استعفا میشود. وی از سال ۱۳۷۳ مخالفت خود را با مرجعیت رهبری به اطلاع آقای خامنهای و اعضای جامعۀ مدرسین و برخی مقامات وزارت اطلاعات رسانده بود.
آیتالله حسین وحید خراسانی در ابتدای درس خارج ۲۰ فروردین ۱۳۹۳ در مسجد اعظم قم بدون ذکر نام آقای خامنهای کوششهای کسانی که با یک جفتک آیتالله میشوند، با یک جفتک دیگر آیتاللهالعظمی میشوند و اکنون با جفتک سوم میخواهند مرجع اعلم شوند را بهشدت محکوم کرد.
[۱]. برخی مخالفتهای محفلی با مرجعیت آقای خامنهای:
یکم. دربارۀ عدم اجتهاد جناب آقای خامنهای نخستین نقلی که از همان روز رهبری ایشان بر سر زبانها افتاد اظهارنظر آیتالله محمدتقی مصباح یزدی است. در خرداد ۱۳۶۸ در جلسهای در قم حجتالاسلام سیدابوالحسن نوّاب قائممقام وقت نمایندۀ امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و رئیس دانشگاه خصوصی ادیان و مذاهب قم از آیتالله مصباح یزدی نظرش را دربارۀ آقای خامنهای رهبر جدید جویا میشود. آقای مصباح سکوت میکند. آقای نوّاب برای بار دوم میپرسد. بالاخره آیتالله مصباح پاسخ میدهد: «چه بگویم دربارۀ کسی که حتی یک صفحه رسائل را بدون اعراب نمیتواند از رو بخواند.» از حاضران دیگر جلسه دانشمند محترم جناب آقای مصطفی ملکیان ویراستار کتاب «جامعه و تاریخ» آیتالله مصباح بوده است. مفاد این جلسه از دو طریق پخش شد. یکی به نقل برخی حاضرین جلسه و دیگر اینکه نوار این جلسه در میان اساتید و دانشجویان دانشکدۀ الهیات دانشگاه امام صادق در آن سالها دستبهدست میگشت.
دوم. آیتالله محمدباقر (مهدی) باقری کنی رئیس فعلی دانشگاه امام صادق و عضو مجلس خبرگان رهبری که جناب آقای خامنهای مدّعی مباحثه با وی در قم در مدتی کوتاه است، (شرح اسم ص۸۴) در پاسخ دانشجویان دانشگاه امام صادق از سال ۱۳۶۸ به بعد همواره به رجوع به یکی از مراجع زنده برای بقا بر تقلید مرجع درگذشته سفارش کرده، یا آیتالله منتظری را بهعنوان اعلم مراجع معرفی میکرد، اما هرگز بر مرجعیت جناب آقای خامنهای صحّه نگذاشت.
سوم. در همان ایام آیتالله مهدوی کنی رئیس سابق دانشگاه امام صادق و عضو مجلس خبرگان رهبری در ضمن پرسش و پاسخ درس اخلاق مشهور خود در روزهای شنبه در پاسخ یکی از دانشجویان در پرسش از مرجعیت مقام رهبری با این امر صریحاً مخالفت کرد. (مواضع بعدی ایشان در دنبال ازجمله فصل دوازدهم خواهدآمد.).
بررسی: من در دهۀ هفتاد در دانشکدۀ علوم سیاسی (۷۶-۱۳۷۱) و دانشکدۀ الهیات (۷۷-۱۳۷۳) دانشگاه امام صادق تدریس میکردم و نقلهای فوق را از برخی دانشجویان و اساتید آن دانشگاه مکرراً شنیدم، هرچند خود شنوندۀ مستقیم این نقلها از گویندگانشان نبودم. گویندگان و شنوندگانِ هر سه نقل مذکور خوشبختانه در قید حیاتند و بهسادگی صحّت هر سه نقل قابل آزمون است. مطابق این نقلها مرجعیت جناب آقای خامنهای حتی در میان جناح محافظهکار مذهبی هم خریداری نداشت. البته من برخلاف جناب آقای مصباح معتقدم جناب آقای خامنهای میتواند رسائل را درست بخواند. اینگونه تعابیر بیانصافی است. اما خواندن رسائل بدون غلط، دلالت بر اجتهاد مطلق درحدِ افتاء نمیکند.
آیتالله مصباح یزدی چهار سال بعد در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۷۲ در مصاحبه با مرکز تحقیقاتی سپاه پاسداران گفته است: «من اگر بخواهم دربارۀ شخص ایشان و ویژگیهایی که خدای متعال به ایشان عطا فرموده و امتیازاتی که به ایشان لطف کرده، صحبت کنم، حقش را نمیتوانم ادا کنم، ولی در چند جملۀ کوتاه عرض بکنم که، ایشان فقاهت را توأم با تقوا، تیزهوشی و فراست را توأم با بردباری و سعۀصدر، مدیریت را همراه با تعبّد و پایبندی به اصول و مبادی اسلامی، فکر روشن و ثاقب و درنشان را با دوراندیشی و تشخیص مصالح درازمدت امت اسلامی، حزم و احتیاط را توأم با شجاعت و شهامت، بهرهمندی از علوم مختلف اسلامی را همراه با ذوق و گرایشهای هنری اصیل، اعتمادبهنفس را همراه با توکل بر خدای متعال، تلاش و جدّیت و نظم و برنامهریزی را توأم با توسل به ولیعصرS و ائمۀ اطهار، و در یک کلمه، همۀ شرائط و مزایای مدیریت را با روح عبادت و بندگی و اخلاص جمع میکند» (رهبری فرزانه از نسل کوثر، تدوین پژوهشکدۀ تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بهار ۱۳۷۸، ص۸۷) اینکه چگونه جناب آقای مصباح از نظر نخست به نظر دوم رسیده است، داستانی دیگر دارد. بگذریم!
[۲]. خاطرات آیتالله منتظری، ج۱ ص۷۶۹-۷۶۸.
[۳]. عن سنوات و مواقف و شخصیات، هکذا تحدّث هکذا… ، هکذا قال…؛ السیدمحمدحسین فضلالله، حاورته منی سکریه، دارالنهار، بیروت، ۲۰۰۷؛ الطبعة الثانیة، ۲۰۱۲، بیروت اصدار المرکز الاسلامی الثقافی، ص ۱۵۹.
[۴]. پیشین، ص۱۶۲.
[۵]. پیشین، ص۱۶۳.
[۶]. همان جریان مشکوک وبسایتی به نام «ضلال نت» در اینترنت علیه مرحوم آیتالله فضلالله تأسیس کرده که سند نارواداری بسیاری فقها و مراجع شیعه است. جعفر مرتضی عاملی نویسندۀ نزدیک به جمهوری اسلامی دو جلد کتاب در نقد آراء فضلالله نوشته به نام «مأساة الزهراء شبهات و ردود» ۱۹۹۷، ۱۳۷۶). دربارۀ دشمنی با فضلالله کتاب زیر خواندنی است: آیتالله السیدمحمدحسین فضلالله شمس لن تغیب، حیاته، مواقفه، ما قیل فیه، اشکالات و ردود و خصومه الدینیین و السیاسیین، مصطفی صبحی خضر و مهدی خلیل جعفر، ۲۰۱۰.
[۷]. متأسفانه این فتاوا در کتابهای دیدگاهها یا پاسخ به پرسشهای دینی یافت نشد. از بیت مرحوم استاد آیتالله منتظری که نسخهای از این فتاوای با ارزش (با خط و امضا و مهر ایشان) را در اختیار نویسنده گذاشتند صمیمانه سپاسگزارم.
[۸]. همپای انقلاب، ص۸۳۳-۸۳۲.
[۹]. آیتالله موسوی اردبیلی در خطبۀ دوم نمازجمعۀ مورخ ۳ دی ۱۳۷۲ با ذکر مقدماتی در اهمیت امانتداری اظهار داشت: «ما هم باید امین باشیم. امین چه چیزی باشیم؟ امین اسلام، قرآن، انقلاب، امت، مملکت و مسلمانان باشیم…. امانتداری از دو سو آسیب میبیند. هم دشمن به امانتداری و امانتها آسیب میزند، هم دوست… من امروز میخواهم دربارۀ صدمهای که از سوی دوستان بر امانتهای الهی وارد میشود برایتان صحبت کنم. من از آن میترسم که ما نه بهعنوان دشمن، ضدانقلاب، و یک بدخواه بلکه بهعنوان خیرخواه به انقلاب و اسلام و قرآن صدمه بزنیم…. هنگامی که دوست به امانتهای الهی صدمه میزند، گاهی اوقات حتی خودش هم نمیفهمد که صدمه زده است، گاهی بعدها میفهمد که اشتباه کرده، به امانتهای الهی آسیبزده و پشیمان میشود. من در اینجا میخواهم یک مطلب تلخی را بیان کنم … من به دلیل کهولت سن [متولد ۱۳۰۴] باید حرفهایم را هرچند برای عدهای ناخوشایند باشد بزنم، زیرا معلوم نیست از عمر من چیزی باقی مانده باشد و دوباره فرصتی برای بیان این حرفها بهدست آورم. عزیزان من! ما انقلاب کردیم. این انقلاب برکتها و پیامدهای مثبت فراوانی داشته است. اما من معتقدم که ما در برخی موارد ندانسته بد عمل میکنیم و به انقلاب آسیب میزنیم. یکی از اشتباهات ما که موجب خدشهدارشدن و آسیبدیدن انقلاب میشود، این است که گمان میکنیم هر کس ستایشگر باشد، دوست است و هر کس منتقد باشد، دشمن است. والله چنین نیست، بسیارند ستایشگرانی که به آنچه میگویند اعتقاد ندارند و قلبشان، سخنانشان را تکذیب میکند و بسیارند افرادی که از روی دلسوزی داد میزنند و انتقاد میکنند. این درست نیست که هر کس بگوید بالای چشم انقلاب ابروست، به او گفته شود که تو ضد انقلاب هستی، تو ضد ولایت فقیه هستی و اصلا انقلاب و ایران و امام را قبول نداری! اینگونه با منتقدین برخورد نکنیم. اینگونه برخوردها نادرست و خیانت به انقلاب است. بگذارید اگر دوستان انقلاب حرفی انتقادی دارند آن را بیان کنند. ممکن است یک مطلبی را بگوید که غلط باشد، اما زبان غلطگو را که نمیبُرند، بلکه با زبان آرام و با استدلال با او صحبت میکنند تا متوجه اشتباهش شود….
باید مقداری به خودمان بیائیم. دوستانمان را نرنجانیم. از دیگران انتظار نداشته باشیم که هر چه ما میگوئیم همان را تکرار کنند و کاملاً پیرو ما باشند. چنین چیزی ممکن نیست. خداوند میفرماید: و قدخلقکم اطوارا [شما را به گونههای مختلف بیافرید، نوح ۱۴] خداوند خود قیافۀ من و تو را مخالف یکدیگر آفریده است. همچنانکه قیافههایمان با یکدیگر تفاوت میکند، فکرهایمان هم با یکدیگر تفاوت دارد. پس چرا به دنبال تحمیل عقیدۀ خود به دیگران باشیم؟ والله تحمیل عقیدۀ خود به دیگران نه به صلاح انقلاب است نه عملی موفقیتآمیز است … ممکن است افرادی از سخنان من سوءبرداشت کنند و خیال کنند که من قصد دارم بهطور غیرمستقیم و در پرده حرفهایی بزنم. اما حرف من این است که ما باید دوست را از دشمن تشخیص دهیم. باید از معیارهای غلط استفاده نکنیم. انتقاد کردن دلیل بر دوستی یا دشمنی نیست.» (همپای انقلاب، ص ۷۳۸ – ۷۳۷).
[۱۰]. خاطرات آیتالله منتظری ج۱ ص۶۲ – ۷۵۷) (و نیز بخشی از سخنرانی تاریخی ۱۳ رجب، پیشین، ج۲ ص۱۵۹۴).
[۱۱]. نامه به رئیسجمهور خاتمی، ۵ آبان ۱۳۷۶، ص۱۰، فراز و فرود آذری قمی، ص۳۵۴.
[۱۲]. نامه به رئیسجمهور سیدمحمد خاتمی، ۵ آبان ۱۳۷۶، ص۱۲. پیشین ص۳۵۶.
[۱۳]. فراز و فرود آذری قمی، ص۲۷۸-۲۷۷.
[۱۴]. پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران مورخ ۲۶ دی ۱۳۹۱ به نقل از هفتهنامۀ حریم امام.
[۱۵]. نقدی بر مصاحبۀ پدر با برنامۀ شناسنامۀ سیمای ضرغامی، ۳۰ فروردین ۱۳۹۳، باران: وبسایت دکتر مهدی خزعلی، تاریخ نگارش ۱۶ اسفند ۱۳۹۲. اظهارات آیتالله خزعلی دراینباره در برنامۀ یاد شده و پاسخ فرزندش به شرح زیر است:
«ماجرای کنارهگیری از شورای نگهبان آیتالله خزعلی درموردِ عضویت در شورای نگهبان، گفت: من از آغاز تأسیس شورای نگهبان در این شورا حضور داشتم. دو- سه دوره در شورای نگهبان بودم. در همین دوره در منزلی زندگی میکردم که شش طبقه بود که یکی از طبقات آن متعلق به من و باقی آن برای دیگران بود، اما بعضیها فکر میکردند که هر شش طبقه متعلق به من است و تصور میکردند خزعلی از سادهزیستی فاصله گرفته و حتی نیامدند سوال کنند! ازاینجهت بود که بنا شد من دیگر در شورای نگهبان نباشم. عضو سابق شورای نگهبان در پاسخ به این سوال که آیا خودتان خواستید دیگر در شورای نگهبان نباشید، اظهار داشت: نه، دوستان معتقد بودند این موضوع یک مقدار زننده است که من هم آن را قبول داشتم، اما بستگان من هرکدام طبقهای ساخته بودند و زندگی میکردند.»
پاسخ من [مهدی خزعلی]: «پدر جان؛ این فراموشی را پای کهولت سن میگذارم، اما مردم باور نمیکنند که فردی که خانۀ ویلایی ۸ اتاقه با استخر و حیاط وسیع قبل از انقلاب را فروخته و رفته یک آپارتمان در یک مجتمع ۱۲ واحدی خریداری کرده، به خاطر این آپارتمان کمبها، از شورای نگهبان استعفا داده باشد، درحالیکه خانۀ بعضی از اعضای شورای نگهبان بالغ بر۲۰ میلیارد تومان ارزش دارد و بعضیها گاوداری دارند و برخی هم برای فرزندانشان جنگل و مرغداری دستوپا کردهاند و استعفا هم ندادهاند! مکاتبات جناب مستطاب آیتالله فلانی برای واگذاری بخش عظیمی از جنگلهای بهشهر به فرزندش را مطالعه کنید (نسخهای از آن را دارید!) تا بدانید که این بهانه مقبول مردم نیست!»
[۱۶]. جرس، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲. در ادامۀ این گزارش آمده است: این سخنان که در پرجمعیتترین درس اصول حوزۀ علمیۀ قم در حضور چند هزار طلبه ایراد شده بعد از مراسم تجمع طلاب بسیجی در مدرسۀ فیضیه صورت گرفته است. تجمع اخیر در ظهر سهشنبه ۱۹ فروردین بهعنوان اعتراض به قطعنامۀ اتحادیۀ اروپا علیه جمهوری اسلامی با سخنرانی سیداحمد خاتمی امامجمعۀ موقت تهران برگزار شد. در ضمن این تجمع کتابی با عنوان «فقیه اعلم» در سطح وسیعی پخش شد. در این کتاب ادعا شده است که فقیه غیراعلم اصلاً مجتهد نیست چه برسد اعلم، و درنتیجه آقای خامنهای مرجع اعلم است چون طبق شهادت افرادی مثل ولادیمیر پوتین، خاویر پرز دکوئیار، سیدحسن نصرالله و … ایشان آگاه به زمان است و قبل از ۱۸ سالگی به درجۀ اجتهاد رسیده است!
لازم به ذکر است که در جریان سفر پاییز ۱۳۸۹ آقای خامنهای به قم، آیتالله وحید حاضر به ملاقات با رهبر جمهوری اسلامی نشد. در سفر طولانیمدت مقام رهبری به قم، تلاشهای فراوانی از سوی روحانیون حکومتی ازجمله صادق لاریجانی (داماد آیتالله وحید و رئیس قوۀ قضائیه) و آیتالله استادی (امامجمعۀ موقت قم) برای قانع کردن آیتالله وحید جهت دیدار با رهبر صورت گرفت، اما این مرجع تقلید سنتی بههیچوجه حاضر به دیدار با آقای خامنهای و مشروعیت بخشیدن به مقام حوزوی وی نشد. گفته میشود که وی حتی با حضور آقای خامنهای در بیت خود نیز مخالفت کرده بود. این در حالی است که در همان سال، آیتالله وحید دیدارهای متعدّدی با برخی زندانیان سیاسی و خانوادههای آنها انجام داده و به درد دلهای آنها گوش کرده بود و مدتی پس از سفر رهبر به قم، طی سخنرانی تندی اسلامیت نظام را زیر سؤال برد. وی در این سخنرانی که در جریان درس خارج وی در اسفند ۱۳۸۹ صورت گرفت، نظام را «دستگاه فاسد» خواند و گفت که مقامات جمهوری اسلامی به نام دین، درپیِ حفظ قدرت هستند. در تیرماه ۱۳۹۲ آیتالله وحید بیش از یک ساعت با اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در مشهد دیدار کرد. وی روابط حسنهای با مرحوم آیتالله منتظری داشت و در نخستین ساعات رفع حصر فقیه عالیقدر در سال ۱۳۸۱ به استقبال وی شتافت.
[۱۷]. به دنبال انتشار مطلب فوق فشار فزایندهای بر آیتالله وحید خراسانی وارد آمد. بالاخره ایشان همانند دیگر مراجع مقیم قم در مجلس ترحیم خواهر رهبری در قم شرکت کرد، آقای خامنهای نیز در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۹۴ برای تشکر بهمنزل ایشان رفت. عکس آقای وحید در مجلس ترحیم دفتر آقای خامنهای و خبر ملاقات رهبری با ایشان در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای منتشر شده است. (تاریخ مراجعه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴).