اسلام، فرقه گرائی و بنیادگرائی

 

دریافت فایل صوتی

[podcast]https://kadivar.com/wp-content/uploads/2014/09/08-22-14.-Islam-sectarianism-and-fundementalism.mp3[/podcast]

 

سخن من شامل یک مقدمه و سه بحث است. بحث مقدماتی به فرقه ناجیه اختصاص دارد. عناوین بحثهای سه گانه عبارتند از: سه ضلع بنیادگرائی، ماهیت تاریخی ادیان و مذاهب از جمله تشیع، و سهل‌انگاری‌های نمایندگان معاصر تشیع در حوزه‌ی اعتقادات. بحث سوم بحث اصلی این مجلس است که در آن دو نمونه‌ی واقعی و تازه تحلیل انتقادی می شود. پیشاپیش از انتقادات و پیشنهادات اهل فضل استقبال می کنم.

فرقه ناجیه یعنی مذهب من!
مراد از فرقه گرایی در عنوان سخن نزاع تاریخ شیعه و سنی، و مراد از بنیادگرائی روش و منش گروه‌های خشن و تروریست از قبیل داعش و القاعده است. در مورد فرقه گرایی. نوعا به حدیثی از پیامبر (ص) استناد می شود که بعد از من مسلمانان به هفتاد و سه فرقه تجزیه می‌شوند و تنها یکی از آنها فرقه ناجیه است و دیگر فرقه‌ها به جهنم می روند. هر یک از مذاهب خود را فرقه ناجیه معرفی می کنند. البته یهودیان هم خود را امت برگزیده و دیگران را در جهنم معرفی می کنند. در مسیحیت هم هر کلیسایی تنها پیروان خود را اهل نجات دانسته بقیه را مشمول نجات اخروی می پندارند.
اما بین اعتقاد مذهبی و دینی و سعادت اخروی نسبتی برقرار نیست. قرآن کریم تنها ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح را شرط فلاح و رستگاری اخروی معرفی کرده است. شرائط دیگر در بین مسلمانان برگرفته از برخی روایات است که در اعتبار چنین روایاتی بحث است.

بحث اول. سه ضلع بنیادگرائی
بنیادگرایی سه ضلع دارد: حکومت اسلامی، اجرای شریعت و جواز خشونت.
حکومت اسلامی: در ایران این مفهوم در دهه سی توسط فدائیان اسلام استفاده شد و آقای خمینی نخستین در زمره نخستین فقهای استفاده کننده آن در اواخر دهه چهل بود که موفق به تاسیس چنین حکومتی در ایران شد. در میان اهل سنت بعد از سقوط خلافت عثمانی دو نفر از فعالان دینی شاخص سید قطب در مصر و ابوالاعلی مودودی در شبه قاره هند از تاسیس حکومت اسلامی بیش از بقیه دفاع کردند.
اگر پیامبر حکومت تشکیل داد رکن رکین آن درخواست و رضایت مردم است. در مدینه حکومت تشکیل داد نه در مکه بدلیل همین رضایت. ائمه ما هم هرگز بدون رضایت مردم جایی حکومت تشکیل داده اند. حکومت و سیاست در بنیاد خود امری عرفی و سکولار است. تجربه جمهوری اسلامی بسیار مهم است تا دین را ملعبه قدرت سیاسی نکنیم. نسل ما قبل از انقلاب دین را از خودمان می دانستیم، اما نسل بعدی حکومت را متولی دین می داند لذا دین را از آن خود نمی‌داند. حکومت دینی به دینداری قشری می انجامد اما ایمان دینی را همانند خوره از درون می خورد و مروج ریاکاری است نه سوز دینی.
اجرای شریعت: اکثر مسلمانان از اجرای شریعت دفاع می کنند. بنیادگرایی یعنی اجرای شریعت صدر اسلام به عنوان هدف حکومت اسلامی در قرن حاضر. به عبارت دیگر شریعت چهارد قرن قبل به مثابه قانون حکومت اسلامی این دوران معرفی شده است. شریعت به عنوان موازین دینی اختیاری دینداران آن هم با اجتهاد در مبانی و اصول با شریعت قرون ماضیه به عنوان قانون حکومتی خیلی فرق دارد.
در تاریخ شریعت دو نقطه عطف اتفاق افتاده است. یکی تحویل شریعت از احکام فردی اختیاری به احکام اجباری حکومتی، دیگری تحویل شریعت از موازین اخلاق به احکام عملی فقهی. موازین اخلاقی فرازمانی و فرامکانی است. اما احکام عملی فقهی یعنی قانون چه اختیاری چه اجباری زمانی و مکانی هستند، جاودانه نیستد. اگر دنبال شریعت جاودانه هستیم تنها در اخلاق میسر است، قانون به هر عنوان نمی تواند جاودانه باشد. نهایتا مناسک (عبادات) و شبه مناسک ممکن است فرازمانی و فرامکانی باشند. اما مثلا احکام جزائی یقینا نمی تواند جاودانه باشد.حدود ۳٪ آیات قرآن آیات احکام است و تعداد آیات جزایی و کیفری کمتر از ۵۰ آیه از ۶۶۰۰ آیه است. بعلاوه هر حکم مندرج در قرآن لزوما جاودانه نیست. برده داری یقینا حکم منسوخ است، چه اشکالی دارد حکم قطع ید سارق یا مجازات زانیه مختص شرائط خاص زمانی مکانی باشد نه همیشگی؟
جواز خشونت: اینکه احکام شرعی را ولو با زور و تحمیل و مجازات در ظاهر جامعه جاری کرد. باطن و قلب مردم هم که اصلا مهم نیست. در این تلقی اجرای شریعت یعنی اجرای حدود! در شریعت به عنوان قانون حکومتی مهمترین جزء آن احکام جزائی و کیفری است: مجازات شلاق و قطع دست و اعدام.
اگر کسی می خواهد با حسبنا کتاب الله و منحصرا با ظواهر قرآن چیزی به دین نسبت دهد نهایتا داعش از آن در می آید. بدون دانشی از قبیل اصول فقه یا هرمنیوتیک نمی توان چیزی به قرآن نسبت داد. بدون تخصص و اهلیت در دانشهای دینی به ظاهر قرآن مراجعه کردن و تفسیر کردن و حکم صادر کردن باعث انحرافات بنیادی است.

بحث دوم. ماهیت تاریخی ادیان و مذاهب از جمله تشیع
تاریخ تکوین مذهب امری مغفول در جامعه‌ی ماست. همه ادیان و مذاهب تکوین تاریخی دارند. تسنن و تشیع هر دو مصنوع پس از پیامبر است. در واقع پس از پیامبر اسلام با دو روایت ادامه پیدا می‌کند، روایت اهل بیت پیامبر یا مدرسه ائمه، و روایت صحابه‌ی پیامبر یا مدرسه خلفا.
اهل سنت به چهار مذهب فقهی و چند مذهب کلامی تقسیم می شود از جمله معتزله، اشاعره، ماتریدیه و حنابله. اشاعره بزرگترین مذهب کلامی اهل سنت است. همچنان که اشعری‌گری با ابوالحسن اشعری لزوما یکی نیست، در مورد امام علی (ع) و تشیع نیز آیا نمی توان چنین گفت؟
آیا فضائل غیرقابل انکار امیرالمؤمنین (ع) تلازمی با فضیلت تشیع – آن چنان که هست – دارد؟ تشیع فعلی بعد از امام علی (ع) تکوین یافته است ونه توسط ایشان. موسس تشیع امام علی (ع) یا امام حسین (ع) نیستند. به ما جعفری هم می‌گویند. هویت تشیع در دوران امام باقر (ع) و امام صادق (ع) شکل گرفته است. یعنی نیمه دوم قرن دوم هجری. به لحاظ اقتصادی نهاد خمس و سهم امام (به عنوان امر واجب مذهبی) از دوران امام موسی کاظم (ع) به بعد تکوین یافته است. دیگر مؤلفه تشیع نیمه دوم قرن سوم و اوایل قرن چهارم غیبت امام است. در تکوین مسئله‌ی غیبت امام دوازدهم بیش از همه خاندان ایرانی نوبختی نقش داشته‌اند.
بعد از ائمه دو مرحله مهم در هویت شیعی داریم، حوالی قرن دوم تا پنجم در کوفه یک جریان تندرو شیعه شکل گرفت. جریانی با باورهای فرابشری به ائمه که به غالی مشهور شدند. این موج اول غلو است یعنی بالابردن شأن ائمه تا ربوبیت که توسط بدنه‌ی اصلی شیعه به رسمیت شناخته نشد. موج دوم غلو در قرن سوم ائمه را هم تراز پیامبر منهای وحی دانست که البته به آنها الهام می شده است و تمام فضائل فوق بشری منهای ربوبیت به ائمه نسبت داده شد. به این روایت که در حکم چک سفید امضاست توجه کنید:
الصّدوق في الخصال من حديث الأربعمائة المعروف, قال أميرالمؤمنين (ع): «إيّاكم والغلوّ فينا. قولوا: إنّا عبيد مربوبون, وقولوا في فضلنا ما شئتم.» بگویید ما ائمه بندگان تحت ربوبیت هستیم، سپس در فضائل ما هرچه می خواهید می توانید بگوئید. یا «اجعلونا عبيداً مربوبين, وقولوا فينا ما شئتم إلاّ النبوّة» بگوئید ما بندگان تحت ربوبیت هستیم، سپس در مورد هرچه خواستید بگوئید غیر از پیامبری.
در موج دوم غلو (بالابردن شأن ائمه هم ردیف پیامبر منهای وحی رسالی و ربوبیت) شیعیان کوفه با شیعیان قم به رقابت پرداختند. این دو با عناوین مفوضه و مقصره همدیگر را خطاب می‌کردند. شیعیان قم به شدت با شیعیان کوفه که آنها را مفوضه و غالی می نامیدند به مبارزه پرداختند. کوفیان هم در مقابل شیعیان قم را مقصره می نامیدند. پس از حدود دو قرن مبارزه موج دوم غلو جریان مسلط در میان شیعیان تبدیل شد. کلیه‌ی کتابهای مدون حدیث موجود بعد از سیطره این جریان به رشته تحریر درآمده است. یعنی این کتابها به موج دوم غلو (مفوضه) آلوده است.
سیمای ائمه در آینه‌ی روایات موجود شیعه لزوما سیمای واقعی ائمه نیست. بسیاری از این روایات اختصاصی در حوزه اعتقادات (حداقل سه چهارم روایات موجود) از ناحیه‌ی ائمه صادر نشده است، اگرچه به نام ائمه در کتب روایی ثبت شده است. این نکته کلیدی است. این بحث را تفصیلا در مقاله تاملی در منابع اعتقادی (۱۳۸۵) تشریح کرده ام.
لازمه‌ی اعتبار یا حجیت امر اعتقادی یقینی بودن آن است. خبر واحد غیرمحفوف به قرائن قطعیه در حوزه‌ی اعتقادات دردی را دوا نمی‌کند. حال اگر نزدیک سه چهارم روایات اختصاصی موجود در این حوزه به لحاظ سندی مرسل یا ضعیف باشند چگونه مستند امور اعتقادی ممکن است واقع شوند؟ اینجا دیگر با قاعده تسامح در ادله سنن نمی توان از سند روایت اعتقادی اغماض کرد.

بحث سوم. سهل‌انگاری‌های نمایندگان معاصر تشیع در حوزه‌ی اعتقادات
اما بحث اصلی این جلسه ذکر دو نمونه واقعی همین روزها در مورد سهل انگاری های خطرناک در حوزه اعتقادات است.

نمونه اول. میزان حدیث شناسی قاضی القضات
آقای صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه را من به فضل علمی می شناسم. در میان حکومت گران فعلی احتمالا در زمره باسوادترین و درس خوانده ترین آنهاست. ایشان اخیرا بدون ذکر نام آراء از جمله مرا البته با تعبیر و تفسیری مالایرضی صاحبه نقد کرده است که از این بابت از ایشان تشکر می کنم. عین سخنان منتشرشده ایشان:

«صادق لاریجانی: یکی از خطاهای فاحش در زمان ما این است که برخی از مدعیان روشنفکری ادعا کرده اند معارف قرآنی و دینی ائمه (ع) محدود به معارف بشری است و در چارچوب معارف بشری فهم می‌شود آن هم به نحوی که سرتاپا مصرف کننده معارف بشری باشد. این مغالطه از آنجا برخاسته است که توجه نکردند معارف ائمه (ع) برخاسته از یک منبع مستقل باطنی و شهود حقایق توسط ولی خدا است و این چیزی نیست که با گفتگو و بحث و نقد به دست آید.
ما نمی‌گوییم در معارف ائمه منطق و استدلال نیست، اما کثیری از این معارف برخاسته از مواجهه حضوری با عالم حق است و این مواجهه حضوری برای هر کسی به دست نمی‌آید.
رئیس قوه قضاییه سپس روایتی از جلد اول اصول کافی را مبنی بر اینکه «وَ اللهِ إنِّی‌ لَاعْلَمُ کِتَابَ اللهِ مِنْ أوَّلِهِ إلَی‌ آخِرهِ کَأنَّهُ فِی‌ کَفِّی‌. فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَر الارْضِ وَ خَبَرُ مَا کَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ. قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ.» قرائت کرد و گفت: امام صادق(ع) در این روایت به مضمون فرمایش حق تعالی که «فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ» (که اصل آن در قرآن تبیاناً لکل شیء است) استناد می‌کند و در ادامه حضرت می ‌فرماید آنچه تبیان کل شی است در اختیار من است و کتاب خدا را از اول تا به آخرش می‌دانم. منظور حضرت صرفاً کتاب لفظی و مکتوب نیست چون فرموده است «ِفیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَر الارْضِ وَ خَبَرُ مَا کَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ» خبر آسمانها و خبر زمین و خبر آنچه بوده است و خبر آنچه خواهد آمد در کتاب حق متعال است.
ایشان از مغالطه‌ای دیگر در این باب نام برد و اظهار کرد: اگر کسانی فکر می‌کنند می‌توان به جای معارف ائمه (ع) فلسفه را گذاشت، آنها نیز اشتباه می‌کنند. ما معتقدیم بحث‌های فلسفی می‌تواند موجب دسترسی به حقایق شود. اما باید بدانیم مسیر تفکر، انتقال از مفهوم به مفهوم و استدلال کردن یک مسیر است و مواجهه حضوری با عالم حقایق،کشف عینی حقایق و انتقال آن از طریق الفاظ و اعمال و رفتار یک طریق دیگر است.
رئیس قوه قضاییه محرومیت خودخواسته بعضی از روشنفکران از انوار ناشی از منبع فیض حق را محرومیتی عجیب خواند و تاکید کرد: حوزه های علمیه باید همان طور که در بحث فروعات فقهی کار می‌کنند و اجتهاد مستمر دارند، در امور اصولی هم از اخلاق گرفته تا مبانی اعتقادی، باید با نگاه اجتهادی معارف حقه را مورد بررسی اجتهادی قرار دهند.» (خبرگزاری ایسنا، ۲۹ مرداد ۱۳۹۳)

نقد: اینکه ایشان ضرورت اجتهاد مستمر در غیر فقه از جمله در مبانی اعتقادی را به پذیرفته است را باید به فال نیک گرفت. شاه بیت غزل ایشان استناد به روایتی از امام صادق (ع) از اصول کافی است. قاعدتا در نقد رقیب فرد معتبرترین روایت در سند و دلالت را شاهد مثال می آورد. متن کامل این روایت به شرح زیر است:
«محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عيسى، عن أبي عبدالله المؤمن عن عبدالاعلى مولى آل سام قال: سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول: والله إني لاعلم كتاب الله من أوله إلى آخره كأنه في كفي فيه خبر السماء وخبر الارض، وخبر ما كان، وخبر ما هو كائن، قال الله عزوجل: ” فيه تبيان كل شئ “» (کلینی، الکافی، کتاب الحجة، باب انه لم يجمع القرآن كله الا الائمة عليهم السلام وانهم يعلمون علمه كله، حدیث ۴، ج اول ص ۲۲۹)
این روایت از کلینی تا امام صادق (ع) پنج راوی دارد. راوی مباشر این روایت عبد الأعلى مولى آل سام از شیعیان کوفه «لم تثبت وثاقته ولا حسنه فهو مجهول» (معجم رجال الحدیث) نه وثاقت او اثبات شده نه حسن مذهبش، پس او مجهول محسوب می شود. راوی دوم یعنی أبوعبد الله المؤمن که نامش زكريا بن محمد أبو عبد الله است نیز به لحاظ رجالی «مجهول» به حساب می آید. (پیشین) در نتیجه این روایت ضعیف است. حتی اخباری آسان گیری همچون محمد باقر مجلسی هم به ضعف سندی این روایت اقرار کرده است. (مرآت العقول) به گزارش وی اکثر روایات این باب فاقد صحت سندی هستند.
راستی آیا رئیس قوه قضائیه که بحمدالله در هر امری هم اظهار نظر می کند قبل از سخن گفتن مستند مدعای خود را به لحاظ سندی سنجیده است؟ آیا با چنین روایت ضعیفی که در فروع ظنی فقهی هم قابل استناد نیست می خواهد اصل اعتقادی را اثبات کند؟ البته ایشان در چنین خبطی تنها نیست. در دو کتاب درسی اعتقادی حوزه علمیه قم در باب علم ائمه (ع) یعنی «راهنماشناسی» محمدتقی مصباح یزدی و «بدایة المعارف الالهیة فی شرح عقاید الامامیة» سیدمحسن خرازی هم به روایات ضعاف دیگری از همین قبیل استناد شده است که در مقاله پیش گفته اشاره کرده ام. تکرار نمی کنم. با این روایات ضعاف مدعای اختصاصی شما اثبات نمی شود. از انبوه مجعولات غلات و روایات مرسله و ضعیفه هم تواتری که تواطوء بر کذب در آن ممتنع باشد تحصیل نمی شود. امیدوارم ایشان و همفکرانشان دلیل قانع کننده ای بر مدعیات خود اقامه کنند.

نمونه دوم: سبّ و اهانت به بزرگان اهل سنت
یکی دیگر از اختصاصیات شیعه روایات اهانت با بزرگان اهل سنت و سب آنهاست. اکثر علما دارند به این روایات عمل می کنند. اخیرا جوانی در مورد روایت زیر به من مراجعه کرد تا به او قوت قلب بدهم که سند آن ضعیف است. این روایت همین روزها از یکی از تلویزیونهای افراطی شیعه خوانده شده است. مضمون آن این است که امام زمان که ظهور می کنند به انتقام پهلوی شکسته مادرشان، جنازه خلیفه اول و دوم را از خاک بیرون کشیده آتش می زنند!

«حدثنا محمد بن أحمد الشيباني رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي، عن سهل بن زياد الآدمي، عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني قال: قلت لمحمد بن علي بن موسى عليهم السلام: إني لأرجو أن تكون القائم من أهل بيت محمد الذي يملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا، فقال عليه السلام: يا أبا القاسم ما منا إلا قائم بأمر الله عز وجل وهاد إلى دينه، ولكن القائم الذي يطهر الله به الأرض من أهل الكفر والجحود، ويملأها عدلا وقسطا هو الذي يخفى على الناس ولادته ويغيب عنهم شخصه، ويحرم عليهم تسميته، وهو سمي رسول الله وكنيه، وهو الذي تطوى له الأرض، ويذل له كل صعب، يجتمع إليه أصحابه عدة أهل بدر ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا من أقاصي الأرض وذلك قول الله عز وجل ” أينما تكونوا يأت بكم الله جميعا إن الله على كل شئ قدير”. فإذا اجتمعت له هذه العدة من أهل الاخلاص أظهر أمره، فإذا أكمل له العقد، وهو عشرة آلاف رجل، خرج بإذن الله عز وجل، فلا يزال يقتل أعداء الله حتى يرضى الله عز وجل. قال عبد العظيم: فقلت له: يا سيدي وكيف يعلم أن الله قد رضي؟ قال: يلقي في قلبه الرحمة. فإذا دخل المدينة أخرج اللات والعزى فأحرقهما.» (كمال الدين، ج ۲ ص ۳۷۷، باب ۳۶، حدیث ۲)
ترجمه: باب ۳۶ روایات امام جواد علیه السّلام در باره امام دوازدهم علیه السّلام و غیبت او،
«عبد العظیم حسنیّ گوید: به امام جواد علیه السّلام گفتم: امیدوارم شما قائم اهل بیت محمّد باشید کسی که زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که آکنده از ظلم و جور شده باشد. فرمود: ای أبو القاسم! هیچ یک از ما نیست جز آنکه قائم به امر خدای تعالی و هادی به دین الهی است، امّا قائمی که خدای تعالی به توسّط او زمین را از اهل کفر و انکار پاک سازد و آن را پر از عدل و داد نماید کسی است که ولادتش بر مردم پوشیده و شخصش از ایشان نهان و بردن نامش حرام است، و او همنام و هم کنیه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و او کسی است که زمین برایش در پیچیده شود و هر دشواری برایش هموار گردد و از اصحابش سیصد و سیزده تن به تعداد اصحاب بدر از دورترین نقاط زمین به گرد او فراهم آیند و این همان قول خدای تعالی است که فرمود: أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ و چون این تعداد از اهل اخلاص به گرد او فراهم آیند خدای تعالی امرش را ظاهر سازد و چون عقد که عبارت از ده هزار مرد باشد کامل شد به اذن خدای تعالی قیام کند و دشمنان خدا را بکشد تا خدای تعالی خشنود گردد. عبد العظیم گفت: ای سرورم چگونه می‌داند که خدای تعالی خشنود گردیده است؟ فرمود: در قلبش رحمت می‌افکند؛ و چون به مدینه درآید لات و عزّی را بیرون کشیده و آن دو را بسوزاند.» (کمال الدین و تمام النعمة فارسی، ترجمه منصور پهلوان، ناشر مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۲، چاپ ششم، ج۲ ص۷۱)
روایت اکمال الدین را مجلسی در بحار نقل کرده و بعد از آن اضافه کرده است: «الإحتجاج: عن عبد العظيم مثله. بيان: يعني باللات والعزى صنمي قريش أبا بكر و عمر.» (محمدباقر مجلسی، بحاارالانوار ج۵۲ ص ۲۸۳ و ۲۸۴)

نقد: در سند روایت همگی شناخته شده و لابأس به (بدون اشکال) هستند الا محمد بن أحمد الشيباني. این راوی مجهول است، اما چون از مشایخ شیخ صدوق بوده و وی درباره وی تعبیر «رضي الله عنه» به کار برده نظر مشهور درباره این تعبیر توثیق است. پس سند روایت نزد مشهور لابأس به یعنی بی اشکال است. این مبنای رجالی البته مورد مناقشه من است.
اما مطابق مبنای مشهور روایت سندا ضعیف نیست. به همین دلیل خود را موظف به نقل آن می دانند و در آخرالزمان منتظر تحقق آن هستند. آیا این روایات و مشابهات آن با مبانی دینی و مذهبی و مسلمات قرآنی سازگار است؟ آیا بعد از چند هزار سال چیزی باقی مانده که قابل سوزاندن باشد؟! آیا این منش قائم آل محمد رسول رحمت است؟
نظر اجتهادی من درباره سب و لعن بزرگان اهل سنت این است:

«الف. لعن دشمنان اهل بیت و ظالمین به طور عام و  لعن بنی امیه و باغیان و قاتلان ائمه به طور خاص مجاز و بلااشکال است.
ب. لعن خلفای راشدین، امهات مومنین و عشره‌ی مبشره از صحابه مندرج در ناکثین جمل (علیرغم خطاها و ظلمشان) در زمان حاضر مجاز نیست، به دلیل اینکه اولا استناد لعن ایشان به ائمه‌ی اهل بیت (ص) در ادله‌ی معتبر قابل اثبات نیست، ثانیا بر فرض اعتبار چنین روایاتی بنا بر تقیه‌ی مداراتی شیعه به تعلیم اولیاء خود مجاز به لعن بزرگان اهل سنت نمی باشد.
ج. با حفظ احترام به جای لعن نقد، منصفانه مجاز و مستحسن است.» (عدم جواز لعن خلفای راشدین، امهات مؤمنین و صحابه، شهریور ۱۳۹۲)
حتی لعنهای انتهای زیارت عاشورا هم قابل انتساب به ائمه نیست. بعد از قرن پنجم به نسخ خطی اضافه شده اند. (تاریخ‌چه لعنهای انتهای زیارت عاشورا، اردیبهشت ۱۳۹۳)

بحثم را حدیثی کلیدی از امام صادق (ع) به پایان می برم: کونوا لنا زینا ولاتکونا علینا شینا. مایه زینت و آبروی ما باشید، نه عامل ننگ و عار ما اهل بیت. آیا ائمه اهل بیت (ع) را افراد قسی القلب و خونریزی از قبیل ابوبکر بغدادی داعش معرفی کردن یا با روایات ضعیف در شأن ایشان غلو کردن زینت مذهب جعفری است یا بی اعتبار کردن آن؟
والسلام

سخنرانی در بنیاد توحید، سن‌حوزه، کالیفرنیا، جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳، ۲۲ آگوست ۲۰۱۴