درس اخلاق
آیتالله محمدرضا مهدوی کنی
ماهنامه پیام صادق، شماره ۱۲ ، ۱۳ آبان ۱۳۷۶
سنت و عقل و اجماع. یکی از ادله عقل است، آن وقت، عقل ستیزهستیم!؟! چه قدر این حرف بی انصافی است! ممکن است بگویید بعضیها در فلان روزنامه، فلان چیز را نوشتهاند؛ به ما چه ربطی دارد! آیا فکر می کنید تمام کسانی که در جناح دیگر بودهاند، همه یک دست بودهاند؟ اینها هم از جناحهای مختلف هستند و افکار مختلف دارند و روزنامههای خاصی دارند، نمیشود تمام این جناح را به یک فکر نسبت داد. اگر کسی گفت که در برابر حکومت «جمهوری اسلامی» باید حکومت «عدل اسلامی» تشکیل داد، گرچه سوءنیت نداشته است، اما ربطی به ما ندارد که حالا بعضیها این را به گردن ما میاندازند و میگویند: اینها با جمهوری، فکر و رأی عقل وشعور مردم کاری ندارند و فقط منتظرند که از بالا چه خبری میآید! واقعا ً اینطور نیست و این گونه بر خورد کردن ظلم است!
از دوستمان جناب آقای کدیور هم، همین گله را دارم و واقعا ً تعجب میکنم که ایشان این مقاله را نوشته است. به ایشان بگویید آیا مهدوی کنی که در این جناح قرار گرفته، باعقل و تجریه وعلوم مخالف است؟ آیا ایشان گفته که تمام ریزه کاریها را از وحی باید گرفت؟ جای تعجب است که گاهی انسان شک میکند طرف مقابل محقق است یا سیاسی کار! انسان محقق، بحث تحقیقی میکند که این حرفی که زده شده، آیا درست است یا خیر؟
عجیب است کسی که خودش در حوزه است، این تعبیرات را بکار ببرد! مثلا ً آیا آقای [عبدالله] جوادی آملی، عقل ستیز است؟! حالا اگر آقایی در فلان روزنامه چیزی مینویسد که نباید به حساب آقای جوادی آملی گذاشت.
اگر آیة الله جوادی آملی یک جناحی را تأیید میکند، آیا باید طرف مقابل، شخصیتهای علمی و دینی را زیر سؤال ببرد؟ بگوید اینها تمام سرمایههایشان را به میدان آوردند و از بین بردند؟ و از طرف دیگر این سرمایهها را آن قدر در بین مردم بی ارزش تلقی کند؟ این مطالب را جوانان میخوانند و هیچ جوابی هم نمیشنوند. واقعا ًخیلی بیانصافی است که این گونه برخورد شود! این جوانان که هفده- هیجده میلیون هستند میخوانند که این جناح، عقل ستیز است! این چیزهاست که انسان را ناراحت میکند وموجب میشود که انسان نخواهد با اینها همکاری کند. بعضیها که میگویند جواب بدهید، واقعا ً جواب اینها چیست؟ بحث علمی هم که نیست. وقتی با مسأله با بیانصافی برخورد شود، دیگر جوابی ندارد. خود شما سالها در حوزه بودهای، کدام حوزه عقل ستیز است !؟ کدام حوزه است که میگوید اندیشههای بشریت را باید شست و در دریا ریخت و اصلا ً از تجربه آنها استفاده نکرد!؟ آیا واقعا ً ما این حرف را زدیم؟! ممکن است در بعضی مصادیق ما باهم اختلاف داشته باشیم؛ مثلا ً من بگویم این مصادیق از وحی گرفته میشود و شما میگویید از علم گرفته شده است اینها بحث علمی است؛ اما مفهومش این نیست که ما با تجربه وعلم و ابتکار و پیشرفت مخالفیم.
بعد از این مقدمات باید بگویم آنچه را که ما در مسائل دینی داریم، علم است، منتهی، علم در دین به معنای حجت شرعی است. آنچه را که در مسائل دنیوی نیاز داریم نتیجه تجربه هاست که آن هم علمی است قابل تحصیل و تحمل. در آنچه که مربوط به دین است، حجتی لازم داریم که در پیشگاه خداوند بگوییم که با این دلیل این حرف را پذیرفتیم و این گونه عبادت کردیم و نماز خواندیم و این موضوع را تأیید کردیم و دیگری را خیر و بیش از این وظیفه نداریم. ما که معصوم نیستیم و الان هم مستقیما ًدسترسی به معصوم نداریم، لذا شما که تقلید در مسایل شرعی میکنید، یا از کسی مسایل را میپرسید، یا اینکه خودتان مجتهد میشوید؛ که در این صورت حجتی برای شما پیدا میشود و الا شما که صد درصد یقین ندارید که حکم خدا همین است، فقط حجتهای شرعی به دست ما میآید و فردا به واسطه اینها جوب میدهیم. در تقلید هم حجت شرعی پیدا شده است؛ بدین صورت که فتوای مجتهد برای ما حجت است نه عصمت که صد درصد درست باشد.
خلاصه در مسائل دینی باید حجت داشته باشیم. هر کاری را که میخواهیم انجام دهیم باید این گونه باشد که وقتی در روز قیامت ما را در پیشگاه خدا آوردند و سؤال کردند که چرا این گونه عمل کردیم، جواب بدهیم که حجت داشتیم. هر حرفی، سخنی، بحثی، نسبی و هر عملی حجت شرعی باید داشته باشد وبدون دلیل حرفی نزنیم وعملی را انجام ندهیم. گاهی غرور انسان را میگیرد و هر حرفی را میزند و میگوید دلم میخواهد، اما این حجت نیست. این که دلش خواسته کار خوبی است، اما از نظر دین و اخلاق، کارخوبی نیست. درست است که بابنده مخالفی ولی ببین حرفی را که زدهام، آیا حرف بدی است. اگر دلیلی بر نادرستی حرف بنده داری، حرفی نیست. میگویید خدایا بررسی کردم، دیدم حرف نادرستی است. شما در پیشگاه خدا معذور هستید «ولیس من طلب الحق فأخطاه کمن طلب الباطل فأدرکه» و کسی به دنبال حقی برود و اشتباه کند، در پیشگاه خداوند عذر دارد. در مسایل اجتماعی، همیشه گفتهام، اگر خطای بعضی از خطاکاران را بیان کنیم، معنایش این نیست که این آقا را اهل جهنم یا کافر میدانیم . در این بحث جهنم و بهشت به ما ربطی ندارد. بنده نه قسیم جنت و نه مُقَسم نار هستم. وظیفه بنده این است که به چیزی که برایم نسبت به آن حجت پیدا عمل نکنم وبه دیگران هم بگویم این نادرست است. ممکن است طرف مقابل من، آدم نماز شب خوان و بسیار خوب و با حسن نیتی باشد و در روز قیامت از ما زودتر به بهشت برود، اما امیرالمومنین (علیه السلام) نسبت به این کسی که آدم خوبی است میفرماید:
«لا تنظر الی من قال انظرالی ما قال» نگاه نکن که، میگوید؛ بنگرچه میگوید.
پاسخ به سؤالات دانشجویان:
س: آقای مهاجرانی در دفاعیه خود در مجلس گفتند: «زمانی که عدهای را به خاطر حمله به منافقین گرفتیم، علت آن بود که منافقین از سوی وزارت کشور، مجوز فعالیت داشته اند.» لطفاً در این مورد توضیح بفرمایید.
ج: ظاهرا ً تعبیر حمله کردن نبود. یکی از نمایندگان مجلس اعتراض کرد که چرا آنها که تظاهرات داشتند، حزب اللهیها به آنها حمله کردند، شما در بیانیهای، از منافقین دفاع کرده و حزب الله را به عنوان چماقدار محکوم کردید. بعد ایشان پاسخ دادند که در آن زمان منافقین، از وزارت کشور، (آیت الله مهدوی کنی) اجازه راهپیمایی داشتند و رییس شهربانی هم آقای میرسلیم بود. میگوییم حالا که اینها اجازه داشتند، چرا حزب اللهیها به آنها حمله میکردند؟ البته آن زمان منافقین به صورت یک تشکیلات قانونی اعلام نشده بودند و به عنوان یک جمعیتی، فعالیت می کردند و برای راهپیماییها، مجوز از وزارت کشور میگرفتند. البته بنده (به عنوان وزیر کشور) شخصا ً، اجازه نمی دادم، این چیزها در شورای انقلاب و شورای امنیت، تصمیم گرفته میشد. شورای امنیت مرکب بود از رییس جمهور، نخست وزیر، وزیر کشور، رییس قوۀ قضاییه و … در آن زمان، بنا نبود که جلوی آنها را بگیرند. ولی در همان زمان، حزب اللهیها به مقرهای آنها حمله میکردند و مخفی هم نبودند و تابلو داشتند. در بعضی مصاحبهها بنده از کارهای آنها گله میکردم و میگفتم شما چرا این کارها را انجام میدهید، در حالیکه فعلا ً فعالیت آنها قانونی است. البته باید تأکید کنم که در همان زمان- و این چیزها هم متأسفانه در تاریخ نوشته نشده است- به مرحوم شهید بهشتی و به دولت میگفتم بنده با مبانی منحرف فکری و کارهای (منافقین) مخالف هستم به مرحوم شهید بهشتی میگفتم شما آن وقت با اینها در زندان نبودید، یادم هست که در زندان صریحا ً رجوی میگفت: اگر انقلاب پیروز شود، اولین جنگ ما با شما آخوندهاست بعد نوبت کمونیستها و سلطنت طلبها و دیگران است! در همان زندان میگفتند که ما، چهل تا مثل خمینی شما داریم! خمینی کیست؟!
در عین حالیکه این مسایل را میدانستم ولی آن زمان، من وزیر کشورو مأمور دولت بودهام و برای خودم هم کار نمیکردم؛ و این قانون مداری که الآن جناب آقای خاتمی میگویند، بنده خودم، از همه دوستان، قانون مدارتر بودم. آن زمان میگفتم قانون بگذارید و منافقین را غیر قانونی اعلام کنید؛ قانونا ًهم برخورد کنید و خلع سلاحشان کنید. آنها اول انقلاب، سیصد نفر بودند و رهایشان کردند آنها هم تبلیغ کردند و بعضی جوانان هم گول خوردند و به دور آنها جمع شدند و کم کم زیاد شدند. جوانان هم در آن حال و هوا، دنبال جار و جنجال و درگیری و انتقاد میکشتند و طبعا ً پخته هم نبودند. مرحوم شهید بهشتی میگفتند: ما شعار استقلال، آزادی دادیم، حالا چرا جلوی اینها را بگیریم. عرض میکردم که اگر این گونه است اعلام کنید که فعالیت آنها مصوبه شواری انقلاب است که بنده در این بین، متهم نشوم. چون مردم فکر میکنند که مهدوی به منافقین اجازه فعالیت داده است. کما اینکه وقتی آقای مهاجرانی صحبت میکردند، تلویحا ً گفتند که آقای مهدوی اجازه داد و آقای کروبی هم چون از شورای انقلاب خبر نداشتند به بنده گفتند تو بودی که به منافقین اجازه فعالیت دادی!