توضیحات ضروری
۱
شیوهی اجتهاد مصطلح و رایج در جهان تشیع بلکه در جهان اسلام «اجتهاد در فروع» است. در مقابل این شیوه «اجتهاد در مبانی و اصول» قرار دارد، که معنای آن اجتهاد در مبانی معرفتشناختی، جهانشناختی، فلسفی، اخلاقی و کلامی از یک سو و اجتهاد در اصول فقه از سوی دیگر، قبل از اجتهاد در فروع فقهی است. مبانی و اصول یادشده نیاز به خانه تکانی جدی و پالایش و پیرایش و اصلاحات ساختاری دارد. بازسازی منضبط معارف اسلامی کاری سترگ، زمانبر و جمعی است. به هر حال این دو نوع اجتهاد تفاوت بنیادی با یکدیگر دارند. اجتهاد در مبانی و اصول باعث تحول اساسی در علوم اسلامی و مناسبات شرعی (از جمله تقلید و وجوهات شرعیه) میگردد. توضیح و تشریح این تفاوت بر ذمهی نگارنده است و امیدوارم در آیندهای نه چندان دور توفیق انتشار آن را پیدا کنم.
«اجتهاد در فروع» دوران کهنسالی خود را طی میکند و در مقابل «اجتهاد درمبانی و اصول» در ابتدای راه است. کارهای فراوانی بر دوش شیوهی اخیر است و پرسشهای متعددی در مقابل آن. برخی مؤمنین مأنوس به شیوهی سنتی از یکسو، و بعضی منتقدان تفکر اسلامی و دینی از سوی دیگر اجتهاد را منحصر در اجتهاد مصطلح و استنباط سنتی می دانند و هر کوشش تازهای در این راه را به دیدهی تردید یا ناباوری یا تمسخر مینگرند. دستهی اول تفکر اسلامی و تفقه و شریعت را ملازم روش سلف صالح میدانند و عدم تأسی موبه مو به ایشان را ناشی از بیسوادی و بی خردی و عدم تسلط بر فقه سنتی قلمداد میکنند. دسته دوم اشکال را در ذات اسلام بلکه ادیان الهی میدانند و بر این باورند که دوران دینداری و مسلمانی بهسر رسیده و هرگونه اصلاح در این زمینه بی حاصل و سترون است.
در ضرورت اجتهاد ساختاری نخستین بار محمد اقبال لاهوری (۱۹۳۸-۱۸۷۷) در کتاب مهم (The Reconstruction of Religious Thought in Islam, 1930) که با عنوان «احیای فکر دینی در اسلام» (ترجمه احمد آرام، ۱۳۴۶) به فارسی ترجمه شده است سخن گفته است. پس از وی فضل الرحمن (۱۹۸۸-۱۹۱۹) و علی شریعتی (۱۳۵۶-۱۳۱۲) با تأسی بر اقبال بر لزوم اجتهاد در اصول تأکید کردهاند. اگرچه روشنفکران مسلمان ایرانی معاصر در ضرورت چنین اجتهادی همداستانند، اما غالبا قدمی بیش از نسخه پیچی و بیان کلیات و بایستهها از یک طرف و نقد کاستی های اجتهاد در فروع و فقه سنتی از طرف دیگر برنداشتهاند. از طرف دیگر اگرچه در طول تاریخ در میان فقیهان و اصولیان مصلحان متعددی برخاستهاند که از متأخرینشان شیخ مرتضی انصاری (۱۲۸۱-۱۲۱۴ق) و آخوند ملامحمدکاظم خراسانی (۱۳۲۹-۱۲۵۵ق) قابل ذکر هستند، اما در دوران مدرن این دو رشته نیازمند تجدید نظر اساسی است. اجتهاد در مبانی و اصول در میانهی سنت و مدرنیته کوشش می کند از دستاوردهای علوم جدید در فهم روشمند علوم دینی استفاده کند.
نگارنده نزد اساتید معقول و منقول سنتی درس خوانده است. اساتید وی اعم از مرحومان شیخ حسینعلی منتظری نجفآبادی، شیخ جواد تبریزی، و سید محمد روحانی و نیز شیخ عبدالله جوادی آملی و سیدکاظم حسینی حائری همگی فقیهان وفادار به اجتهاد مصطلح هستند. اگرچه اینجانب با استاد منتظری قرابت فکری بیشتری دارم، اما آن مرحوم هم فقیهی سنتی، آزاده و پاکباز و از مدافعان اسلام سیاسی و البته از پیشکسوتان مبارزه با استبداد دینی بود. ایشان به لحاظ نظری تا به آخر از چهارچوب تفکر سنتی هرگز خارج نشد، هرچند عملا از سلامت اخلاقی و وارستگی و اخلاصی فراوان برخواردار بود.
اگرچه استاد منتظری در گواهینامهی مورخ ۳۱ مرداد ۱۳۷۶ در زمان هجرت نگارنده از قم به تهران، رسیدن شاگرد خود به «مرتبهي اجتهاد و استنباط در مسائل اسلامی و اهل نظر بودن در آنها» را گواهی کردهاست، اما این گواهینامه مستند هیچیک از آراء خاص فقهی، اصولی، کلامی و تفسیری من نیست، چرا که اجتهاد و استنباط مورد نظر ایشان «اجتهاد مصطلح در حوزه ها و استنباط سنتی در فروع» میباشد، حال آن که آراء اینجانب «اجتهاد در مبانی و اصول» بوده و هست. همچنانکه آراء اعتقادی اینجانب در حوزهی امامت درست یا غلط هیچ ارتباطی با اساتیدم آقایان جوادی آملی و منتظری ندارد. استاد منتظری حتی با انتشار این آراء کلامی هم موافق نبودند. آراء فقهی متفاوت اینجانب در حوزهی حقوق بشر، مردمسالاری و ولایت فقیه که بهتدریج به فاصله گرفتن من از فقه سنتی و اجتهاد مصطلح انجامید، اگرچه بعضا قبل از انتشار مورد مطالعهی مرحوم استاد منتظری واقع شده بود، اما ایشان همواره متذکر سه نکته بودند، یکی رعایت احتیاط، دیگری مشخص بودن مرزبندی آراء شاگردان با استاد و سوم حمایت از آزادی ابراز آراء علمی متفاوت.
اگر کسی اعتبار این آراء را برخاسته ازآن گواهینامه دانسته باشد، نسبتی خلاف نظر مُجیز و مُجاز داده است. ایشان اخلاقا و شرعا چیزی را گواهی کرده که خود باور داشته، یعنی «اجتهاد در فروع و استنباط سنتی مصطلح». و واضح است که آنچه از نگارنده سر زده (و به امید خدا سر میزند) «اجتهاد در مبانی و اصول» است، و این دو اجتهاد تفاوت ساختاری دارند. اگر کسی اعتبار آراء فقهی و کلامی مرا به شاگردی استاد منتظری (رحمةالله علیه) یا گواهینامهی ایشان نسبت میدهد، بداند و آگاه باشد که این انتساب نادرست است و ایشان نه تنها به اینجانب چنین گواهی ندادهاند، بلکه اصولا به چنین روشی (اجتهاد در مبانی و اصول) باور نداشتهاند، و الا خود بر این منوال سلوک میکردند! اگر کسی با اتکا به استاد منتظری به آراء خاص اینجانب رجوع کرده است، بداند و آگاه باشد که اعتبار این آراء را باید از طریق دیگری تحصیل کند. اگر نگارنده به دلیل علاقه و احترام زائدالوصف به استاد از توضیح و تصریح به تمایز عمیق فوق غفلت کرده، و عبارتی از او موهم چنین انتسابی بوده باشد، ضمن عذرخواهی از این سوء تفاهم با نوشتن این توضیح ضروری همگان را به این تمایز جدّی تنبه میدهم.
در روش اجتهاد در مبانی و اصول از مرجعیت، تقلید، و القاب (آیتالله و بالاتر و پائینتر از آن) خبری نیست، آنچنانکه از لزوم تقلید همهی احکام شرعی از یک مجتهد، آن هم فردی بهنام مجتهد اعلم یا لزوم پرداخت وجوهات شرعیه به وی یا به مجتهدان عین و اثری نیست. در این روش اگرچه اجتهاد با تحولی ساختاری گسترهی بیشتری یافته است، هم زمان تقلید هم در اسم وهم در محتوا تغییر یافته، از «تقلید تعبدی» به «رجوع یا تبعیت تحقیقی» ارتقا یافته است. مؤمن غیرمجتهد اولا مجاز است در بین فتاوای مجتهدان جامع شرائط به هرکدام که اطمینان یافت عمل کند، ثانیا دامنهی نیاز به مجتهد یا تبعیت و رجوع به وی به شدت کاهش مییابد.
شیوهی شناخت صلاحیت مجتهد در مبانی و اصول لزوما شیوه شناخت مجتهد در فروع نیست. در این شیوه نیز طرق تشخیص شخصی، شهادت اهل نظر و شیوع امارههای اجتهاد فرد هستند، به این شرط که شاهدان خود به اعتبار چنین روشی قائل باشند. اما مهمتر از همه شهادت آثار علمی منتشرشده و استدلالها و براهین اقامه شده بر اعتبار این راه و روش است. مهم این است که مؤمن به اصل اجتهاد، صحت راه و روش، و اعتبار برداشتهای وی «اطمینان» پیدا کند.
قابل پیشبینی است که در آغاز شروع این شیوه ابهامها و پرسشهای فراوانی فرارو باشد. هر روش تازه ای با چنین پرسشهای اولیهای مواجه است. در رفع مشکلات و تقلیل ابهامات بعد از استعانت از خداوند، دعای خیر مؤمنان و در میان گذاشتن انتقادات و پیشنهادات یاریگر است. در حین رفتن راه هموار میشود، سالکان این راه تازه می باید پرسشگر و صبور و پرتلاش و متوکل باشند. «ومن یتوکل علی الله فهو حسبه». در این زمینه به امید خدا بیشتر توضیح خواهم داد.
۱۰ دی ۱۳۹۳
***
۲
نه در مسجد گذارندم که رندی نه در میخانه کاین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهیاست غریبم عاشقم آن ره کدام است؟
(احمد جام ژنده پیل)
آراء فقهی اینبنده از چه سنخی است؟ از سنخ فتوا یا پاسخ به پرسشهایی در راستای تدوین رسالهی عملیه و توضیح المسائل، یا از قبیل تحقیقاتی همانند تحقیق در دیگر رشتهها که گاهی تفصیلی و استدلالی و گاهی اجمالی و ناظر به عمل فردی است؟ این بنده از چه موضعی این آراء را صادر کردهاست؟ به عنوان مرجع تقلید و مفتی یا به عنوان محقق فقه، عالم دینی و مجتهد؟
پاسخ به این پرسشها برای رفع پارهای سوء تفاهمها ضروری بهنظر میرسد. رویکرد فقهی اینجانب با رویکرد فقهی مسلط در حوزههای سنتی و نیز حکومت دینی در ایران متفاوت است. فتوا، رسالهی عملیه یا توضیح المسائل، و مرجع تقلید یا مفتی هیچ تناسبی با رویکرد فقهی این بنده ندارد. در این رویکرد تقلید مطلقا بیمعنی است، لزوم رجوع در تمام ابواب و مسائل به یک نفر بهعنوان مرجع اعلم نیز بیمعنی است. پرداخت وجوه شرعیه به ایشان نیز دلیل معتبری ندارد. رأی فقهی مثل هر رأی علمی دیگری نهایتا فهم صاحب آن است که حق نقد و بررسی آن برای هر صاحب نظری محفوظ است و افراد غیرصاحبنظر نیز در عمل به رأی هر صاحب نظری آزادند، مثل دیگر آراء علمی. فقه از حیث موازین ارتباط صاحبنظر و غیرمتخصص هیچ شیوه و روش منحصربه فردی در مقایسه با دیگر علوم ندارد. رأی فقهی مثل رأی اعتقادی، تفسیری، فلسفی، تجربی، پزشکی یا مهندسی میماند. اظهار نظر کردن در این حوزه همانند اظهارنظر کردن در دیگر حوزههاست، بی هیچ امتیازی.
اینکه برخی فقیهان محترم در شرائط عصر نزول منجمد شدهاند، و احکام موقت دینی موجود در کتاب و سنت را احکام دائمی پنداشتهاند، یا فقه را با قانون حکومتی یکی گرفته و سودای مدیریت فقهی کرده و فقه را مسندنشین سیاست و قدرت کردهاند، باعث نمیشود که همچون برخی روشنفکران محترم بنا را بر حذف فقه از گردونهی علوم اسلامی بگذاریم. فقه نیاز به پالایش ساختاری دارد نه حذف و ریشهکن کردن. اجتهاد در مبانی و اصول روش پالایش ساختاری فقه موجود است.
نویسنده نه خود را مفتی میداند نه سودای مرجع تقلید شدن دارد. اصولا فتوا دادن و تقلید از مفتی را مفید نمیداند تا به آنها دست یازد. روزانه در معرض پرسشهای متعدد دینی از جمله فقهی هستم. پاسخ به برخی از این پرسشها که فایدهی عمومی داشت از حوالی سال ۱۳۹۱ در بخش پرسش و پاسخ وبسایت نویسنده منتشر شد. از سال گذشته به انتشار آراء استدلالی اکتفا کردم. این آراء همانهاست که من خود بهآنها عمل میکنم. از احدی نیز دعوت نکرده و نمیکنم تا بهآنها عمل کند. البته اگر کسی این آراء را صائب دانست و به آنها عمل کرد، کار نادرستی انجام نداده است.
ابراز این آراء جا را برای احدی تنگ نمیکند. هرکه نمیپسندد نقد کند. من از نقد و بررسی آرائم استقبال میکنم. اینکه انگیزهی اصلی نویسنده از ابراز آراء فقهی و غیرفقهیش چیست، را خدا میداند و اصولا مناقشه در انگیزه خروج از موازین علمی و اخلاقی است. اصلاح فکر دینی و اصلاح سیاسی را دو برنامهی جداگانه میدانم، و از هیچ کدام برای دیگری هزینه نمیکنم. در پالایش فقهی و ابراز آراء دینیام به دنبال غرض سیاسی نیستم، هرچند منکر نتایج سیاسی آن هم نیستم. انتشار آراء فقهی به امید خدا ادامه خواهد یافت، انشاءلله. از علاقهمندانی که به این آراء اقبال کردهاند تشکر میکنم، و برای دلواپسانی که از این اقبال بیمناک شدهاند سعهی صدر و شفا مسئلت دارم.
۲۷ خرداد ۱۳۹۴