نقش امامان شیعه در دنیای امروز
سخنرانی در مؤسسهی آموزشی فرهنگی ابن سینا، ارواین، کالیفرنیا
۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۲۹ رمضان ۱۴۳۶، ۱۶ جولای ۲۰۱۵
نقش امامان شیعه در دنیای امروز
پرسش اساسی این نشست این است: در دنیای امروز چه نیازی به امامان شیعه هست؟ برای پاسخ به این پرسش بحثم را در پنج قسمت ارائه میکنم: اول بهسه شأن ائمه اشاره می کنم، در قسمت دوم هفت نیاز انسان به دین را برمیشمارم. در قسمت سوم صور محتمل بینیازی از ائمه در دنیای معاصر را تحلیل و نقد میکنم. در قسمت چهارم شواهدی از تعالیم ائمه را ارائه میکنم، وبالاخره در قسمت پنجم بهدو نوع کجفهمی از تعالیم ائمه اشاره میکنم. این بحث سرخط پاسخ به پرسش یادشده است والا هر قسمت نیاز به شرح و بسط دارد. پیشاپیش از نقد صاحبنظران استقبال میکنم.
یک. سه شأن ائمه:
ائمه سه شأن داند: زمامداری سیاسی، منبع معرفت دینی و ولایت تکوینی.
شأن اول تاریخی است و در دوران ما موضوعیت ندارد. البته تفکر سنتی بنیادگرا ولایت فقیه را فرع چنین شأنی میداند. از آنجا که تفکر سنتی و اجتهاد در اصول این ادله را علیل میداند پس نزد این دو گروه حداقل این شأن منتفی است.
شأن سوم از ضروریات اعتقادی تشیع نیست، اگر کسی ادله را در این زمینه تام بیابد بهآن باور دارد، در این صورت تفاوتی بین گذشته و اکنون نیست، ائمه واسطهی فیض هستند، هر امر طبیعی نیازمند آنان است، خورشید اگر میتابد، ابر اگر میبارد، از برکت وجود آنهاست (مفاد زیارت جامعهی کبیره و برخی روایات). این تفکر مفوضه و غلات است. در میان جریان سنتی هستند کسانی که اینگونه میاندیشند. اجتهاد در اصول در عین اینکه منکر امکان کرامت اولیاء دینی و عرفا نیست، اما اثبات آنرا نیز بسیار دشوار میداند. لذا نه در گذشته نه اکنون به چنین شأنی باور ندارد.
عمده نزاع در شأن دوم است: منبع معرفت دینی. از ائمه احادیثی بهجا مانده است. این احادیث برای دنیای امروز چه دارند؟ بنا بر تفکر سنتی ائمه از علم لدنی برخوردار بودهاند، یعنی نیازی به علم اکتسابی نداشتهاند، پس دانش آنها بر زمان احاطه داشته و اگر سخنی گفته باشند اختصاصی به زمان خودشان نداشته و زمان ما را نیز دربر میگیرد. پس در استفاده از ائمه بین دنیای گذشته و دنیای امروز فرقی نیست. نقصان عقل آدمی آنها را محتاج ائمه میکند.
اما این نظریه همه در مبنا هم در نتیجه قابل مناقشه است. این مبنا فاقد دلیل معتبر عقلی، قرآنی و روایی است و ادله روایی آن مخدوش است. روایات علم ائمه مشکل جدی دارند. در نتیجه نیز قابل دفاع نیست زیرا بسیاری از احادیث منقول از ائمه امروز کاربرد نداشته، حرفی برای دنیای معاصر ندارد.
البته این اشکال به روایات پیامبر هم وارد شده، بالاتر از آن به برخی آیات قرآن نیز چنین اشکالی وارد کردهاند.
اشکال بزرگتری مطرح میشود: اصولا دین چه نقشی در دنیای امروز دارد؟ قرآن چه نقشی دارد؟ پیامبر چه نقشی دارد؟ و بعد ائمه چه نقشی دارند؟
پاسخهای سنتی در هر چهار موضع قابل مناقشه است.
در هفت موضع به دین و پیامبر و وحی نیازمندیم. ببینیم در این هفت موضع در دنیای امروز نیازها تفاوتی کردهاند؟ و اگر نیاز باقی است ائمه چه نقشی دارند؟
دو. هفت نیاز انسان بهدین:
اول. معنیبخشی بهزندگی، زندهکردن روان آدمی، همسو کردن جان با جانان، آرامشبخشی، آکندن زندگی از امید، و وصول به طمأنینه؛
دوم. آشنا کردن انسان با امر متعالی، شناخت مبدء، پاسخ به این سوال: ازکجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟
سوم. آشنا کردن انسان با معاد، پاسخ به این سؤال: به کجا میرویم؟ سرای دیگر چگونه است؟ چه تدارک و تمهیداتی برای آن باید پیشبینی کرد؟
چهارم. آشنائی با غیب و ملکوت، پاسخ به این پرسش: در پس عالم شهود و ناسوت چه خبر است؟ کروبیان و جبروتیان و ملکوتیان کههستند؟
پنجم. ضمانت اخلاق، به این معنی که گزارههای اخلاقی توسط عقل آدمی قابل دستیابی است و تعبدی نیستند. اما نفس امارهی آدمی برای ترک فعل اخلاقی بسیار فعال است. دین بهترین ضامن اخلاق است و پیامبر اسوهی اخلاق.
ششم. آموزش مناسک و عبادات، پاسخ به این پرسش: چگونه دینورزی کنیم؟ چگونه با جانان عشقورزی کنیم؟ چگونه با امر متعالی سخن بگوئیم؟ چگونه جان را آینهدار حق کنیم؟
هفتم. آموزش شِبه مناسک، پاسخ به پرسشهایی از این قبیل در مأکول و مشروب و منکوح (خوردنیها، آشامیدنیها، و امور جنسی) چه آدابی را رعایت کنیم؟ و مهمتر از آن خطوط کلی زندگی اجتماعی انسان چه باید باشد؟
سه. صور محتمل بینیازی از ائمه در دنیای معاصر
در هر هفت موضع ما هنوز به دین، خدا، پیامبر و وحی نیازمندیم. این نیازها معرفتی است. آیا در این هفت موضع جایی برای ائمه باقی میماند؟ چه در گذشته، چه امروز؟ مسلمانان پس از پیامبر با مسائلی برخورد کردهاند که پاسخ صریح آن را در قرآن یا احادیث پیامبر نیافتهاند، لذا مکاتب مختلف کلامی و فقهی تاسیس شده است. اگر بعد از قرآن و پیامبر ابهامی نبود و تفسیری لازم نبود این مکاتب چرا تأسیس شد؟ به لحاظ کلامی حنبلی، معتزلی، اشعری، ماتریدی، اباضیه و شیعه. به لحاظ فقهی حنبلی، حنفی، مالکی، شافعی، اباضیه و شیعه. هریک از این مکاتب کوشیدهاند وحی الهی و سنت نبوی را بهگونهای تفسیر کنند و به پرسشهای دوران خود پاسخ دهند. در دوران گذشته شیعیان تفسیر خود را از قرآن و سنت ارائه کرده بودند، رقبای آنها نیز از اهل سنت چنین کرده بودند، این پاسخگویی در گذشته برای آن دوران از منظر پیروان هر مذهب موجه و معقول بوده است. اگر کسی در نیاز بهائمه در دنیای معاصر تردید کند سه صورت دارد. در دنبال این صوتهای سهگانه را بررسی میکنم:
الف. اعتبار مذاهب اهل سنت و عدم اعتبار شیعه در دنیای معاصر!
آیا دنیای امروز از همهی این مکاتب بینیاز شده یا نه، مکاتب اهل سنت کماکان به حیات خود ادامه میدهند اما شیعه تاریخ مصرفش گذشته است!؟ ابوحنیفه و احمد بن حنبل و مالک و شافعی و ماتریدی و حسن بصری و واصل بن عطا و ابوالحسن اشعری همچنان حرفی برای گفتن دارند، اما علی بن ابیطالب، حسین بن علی، محمد باقر، جعفر صادق، موسی کاظم و علی بن موسی الرضا دورانشان سپری شده است!؟ پاسخ من این است: اگر کسی چنین بگوید باید در عقل و دانشش تردید کرد! اگر دستهی اول از علمای مؤسس اهل سنت اعتبارشان هنوز باقی است، بهطریق اولی اعتبار گروه دوم نیز باقی اسنت، بلکه بیشتر از دسته ی نخست است.
ب. عدم اعتبار سنی و شیعه، مراجعه مستقیم به کتاب!
اما اگر کسی بگوید نه! اصلا هر دو دسته تاریخ مصرفشان بهسر رسیده و هیچ کدام اعم از ائمهی شیعه و ائمهی اهل سنت در دنیای امروز حرفی برای گفتن ندارند و باید مستقیم سراغ قرآن رفت یا نهایتا سراغ قرآن و پیامبر رفت و به هیچکدام از این ائمه نیازی نیست، این هم قابل دفاع نیست، چرا که:
قرآن خود سنت پیامبر را به رسمیت شناخته، اولا پیامبر را معلم کتاب و حکمت معرفی کرده، «لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» (آل عمران ۱۶۴) پیامبر سه وظیفه داشته: تلاوت آیات قرآن، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت. سنت پیامبر یعنی همین تزکیه که تتمیم مکارم اخلاق باشد، و تعلیم کتاب و حکمت.
ثانیا اطاعت و تبعیت از او را لازم دانسته، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ» (محمد ۳۳) اطاعت خدا ییعنی اطاعت از وحی الهی یا قرآن، و اطاعت از رسول که اطاعتی مستقل از اطاعت قبلی است یعنی اطاعت از سنت پیامبر. «وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَىٰ قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ اتَّبِعُوا مَن لَّا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ» (یس ۲۱-۲۰) تبعیت از پیامبرانی که بدون دریافت مزد هدایت خلایق را بر عهده داشتهاند سیرهی مومنان است. حب به خداوند بلکه ولایت الهی بدون تبعیت از پیامبرش محقق نمیشود: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل عمران ۳۱)
اطاعت و تبعیت از پیامبر یعنی پیروی از سنت او. این اطاعت و تبعیت هم اختصاصی به دوران حیات پیامبر ندارد. اگر به سنت پیامبر در کنار قرآن نیاز نبود چرا قرآن اطاعت و تبعیت از پیامبر را لازم دانسته است؟ حدیث متواتر ثقلین که در معتبرترین منابع سنی و شیعه نقل شده کتاب را با عترت میراث پیامبر دانسته نه کتاب بهتنهایی. «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی» عترت بدون سنت پیامبر بیمعنی است. حتی گروهی از اهل سنت که بهجای عترتی «سنتی» روایت کردهاند باز اقرار کردهاند که کتاب بدون سنت معرف اسلام تام و کامل نیست.
«حسبنا کتابالله» مرامی ناقص است. «اسلام قرآنی» اگر منظور اکتفا به ظواهر قرآن و بینیازی از سنت پیامبر است، با مسلمات تعالیم قرآنی و قطعیات تعالیم نبوی ناسازگار است، و مرامی شبیه مرام اخباریهاست که تنها به ظواهر اخبار و احادیث خود را سرگرم کرده از قرآن خود را محروم کردهاند.
ج. عدم اعتبار سنی و شیعه، مراجعه مستقیم به کتاب و سنت نبوی!
اما اگر کسی بگوید پس از قرآن و پیامبر به ائمه نیازی نیست، چه ائمهی اهل سنت و چه ائمهی شیعه. خود ما امروز به کتاب و سنت مراجعه میکنیم و پاسخ به پرسشهایمان را مییابیم. نه درگذشته نیازی به ائمهی فریقین بوده نه امروز.
اولا در گذشته نیاز بهآن ائمه بوده چه اهل سنت چه شیعه. اگر نیاز نبود مردم سراغشان نمیرفتند! اما در دنیای امروز اینکه به ائمهی اهل سنت چه نیازی است پاسخ به عهدهی پیروانشان است. اما اینکه چه نیازی به ائمهی شیعه در دنیای امروز؟ بر ذمهی پیروان اهل بیت است که پاسخ دهند. پاسخ من به عنوان یکی از پیروان ائمهی اهل بیت این است: در هر هفت موضع پیشگفته، ائمه حرفهایی برای گفتن حتی در جهان امروز دارند.
مسعودی (اواخر قرن ۳ و اوایل قرن ۴) یک قرن قبل از سید رضی در مروج الذهب: فی ذکر لمع من کلامه و اخباره و زهده (آنچه مردم از خطابههای علی در مقامات مختلف حفظ کردهاند) بالغ بر ۴۸۰ و اندی میشود. علی بن ابیطالب بالبدیهه و بدون یادداشت و پیشنویس انشاء میکرد و مردم هم الفاظ را میگرفتند و بهرهمند میشدند. حال آن که نهجالبلاغه سید رضی ۲۳۹ خطبه دارد. نهج البلاغه تنها برخی آثار امام علی است. نهج السعادة فی مستدرک نهجالبلاغه (تالیف محمدباقر محمودی از معاصرین) در هشت مجلد حاوی مجموعهی آثار بهجامانده از امام علی است. غرر الحکم و درر الکلم آمدی (با شرح آقا جمال خوانساری و تصحیح محدث ارموی) مجموعهی نفیسی از کلمات قصار امام المتقین است. در این فرصت کوتاه به نمونههایی از بیانات امام علی در همان مواضع هفتگانهی پیشگفته اشاره میکنم تا واضح شود چرا همچنان به قرائت علوی از سنت نبوی احتیاج داریم. شیخ محمد عبده در مقدمه نهج البلاغه: «در همه مردم عرب زبان، یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی بعد از قرآن و کلام نبوی شریفترین، بلیغترین، پرمعنیترین و جامعترین سخنان است.» عبده نخستین ویراستار نهجالبلاغه در جهان معاصر در مصر است.
چهار. شواهدی از تعالیم ائمه
سطح بیانات ائمه پس از بیانات پیامبر در بالاترین سطح است. اگر کسی آیات قرآن و سنت معتبر پیامبر را دارای نقش در دنیای امروز میداند به همان دلیل بیانات ائمه نیز دارای نقش است.
از منظر من علی بن ابیطالب در دامان پیامبر تربیت شده، در محضر او درس آموخته و بیش از از هر مسلمانی صلاحیت تبیین و تفسیر آراء پیامبر را دارد و در میان صحابهی پیامیر اعلم آنها به تفسیر قرآن کریم است. شیعه بودن یعنی از در علی به مدینهی علم نبی وارد شدن. انا مدینة العلم و علی بابها. این مدینه درهای دیگری هم داشته، اما این در بهترین در است. این باور بی دلیل نیست. آثار بهجامانده از هریک از صحابه پیامبر را با آثار بهجا مانده از علی بن ابیطالب مقایسه کنیم. از جناب ابوبکر بن ابیقحافه، عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، عبدالله بن عباس، طلحة الخیر، زبیر بن عوام و دیگر صحابهی پیامبر (رضی الله عنهم) کدامیک تعالیمی به ژرفا و عمق خطب نهجالبلاغه دارند؟ در این قسمت متناسب با وقت به چند شاهد مختصر مرتبط با وجوه سبعه اشاره میکنم. این قسمت نیاز به بسط و گسترش دارد.
معنیبخشی به زندگی: امام علی بهسه سبک زندگی تاجرانه، عبیدانه و عاشقانه اشاره میکند و خود طریق سوم را برگزیده است و به پیروانش نیز همین طریق را توصیه میکند:
«ان قوما عبدوالله رغبة فتلک عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رخبة فتلک عبادة العبید، وان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار.» (نهج البلاغه حکمت ۲۳۷)
حافظ همین سبک زندگی را اینگونه توصیف کرده است:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد اســــــــــــــــت
مگر تعلق خــــــاطر ماهرخساری که خاطر از همه غمها به مهر او شاد است
امام الموحدین همین معنی زیبای زندگی را به بیان دیگری تبیین کرده است:
«الهی ماعبدتک خوفا من نارک و لاطمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک» (نهج البلاغه خطبه ۲۲۰) بهقول حافظ:
فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یـــــــــار چکنم حرف دیگر یاد نداد استــادم!
– طه حسین نویسندهی نامآور مصری در کتاب علی و بنوه نوشته است که امام علی در جنگ جمل در پاسخ کسی که با شخصیتهای دو طرف گیج شده بود فرمود: «انک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لایعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله.» (حقیقت بر تو مشتبه شده است. حق و باطل با اشخاص سنجیده نمیشوند، حق را بشناس، اهلش را میشناسی، باطل را بشناس، اهلش را خواهی شناخت). آنگاه طه حسین اضافه می کند: «من پس از وحی و سخن خدا، جواب پرجلال تر و شیواتری از این جواب ندیده و نمیشناسم.» شیعیان اهل بیت این گوهرها را در تعالیم ایشان یافتهاند و به آن دلباختهاند.
خداشناسی: فریقین احادیثی را در توحید و خداشناسی از پیامبر و صحابه نقل کردهاند. در تحقیق مقارن برتری احادیث شیعی در معارف الهی و تداوم نیاز به این میراث غنی قابل اثبات است. اصطلاح «عقل شیعی» در الهیات اسلامی اصطلاحی آشناست. در حالی که آنچه به اهل سنت و جماعت قابل نسبت دادن است: «نقل سنی» است. تعقل و تفلسف با تشیع سازگاری بیشتری دارد. خصوصا پس از تهافت الفلاسفهی غزالی که فلسفه در جهان اهل سنت غروب کرد و در میان شیعیان تا امروز به شکوفایی و حیات خود ادامه میدهد.
هاشم معرف الحسنی نویسندهی معاصر روایات الهیات را بین دو منبع اصلی حدیث اهل سنت و شیعه مقایسه کرده است: «دراسات فی الکافی للکلینی و الصحیح للبخاری». از ابن سینا نقل شده که «کان علی بین اصحاب محمد کالمعقول بین المحسوس». در این مجال به چند نمونه کوتاه در خداشناسی فریقین اشاره میکنم:
یکی از پرسشهای مشهور در قرون نخستین اسلامی پرسش از آیهی «الرحمن علی العرش استوی» (طه ۵) و چگونگی جلوس خدواند بر عرش است: پاسخ شاخص اهل سنت این است: «الكيف غير معقول، والاستواء منه غيرمجهول، والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة». (کیفیت را برای خداوند بهکار بردن غیرمعقول است، استواء [بر عرش] از او ناشناخته نیست، ایمان بهآن واجب و پرسیدن از آن بدعت است!» در مقابل سلمان فارسی از امام علی پرسش مشابهی میکند که در اصول کافی و توحید صدوق روایت شده، امام علی بهجای بدعتدانستن سؤال، توضیح داده که فرشتگان حاملان عرش هستند، و مراد از عرش کرسی جسمانی نیست، استواء بر عرش یعنی تدبیر الهی و مالکیت او نه نشستن چیزی بر چیزی است. براساس تعالیم ائمه بهنظر مفسران شیعه این آیه کنایه از استیلاء الهی بر عالم خلق و احاطهی تدبیری اوست. (بنگرید به المیزان ذیل این آیه و آیهی ۵۴ سورهی اعراف، روایت فریقین نیز در همین موضع المیزان قابل مطالعه و مقایسه است).
جلوهای دیگر از عقل شیعی را عبارات الهیاتی امام علی قابل لمس است: «مع کل شیء لابالمقارنة و غیرکل شیء لابالمزایلة» (خطبهی اول نهجالبلاغه) معیت خداوند با ماسوی با مقارنت نیست، به نحوی که چیزی ضم چیز دیگری باشد، غیریت او از ماسوی نیز بهگونهای نیست که خداوند از آنها زایل و جدا باشد، حکیمان از همین عبارت و مشابه آن معیت قیومیه را استخراج کردهاند. بر همین منوال امام فرموده است: «لیس فی الأشیاء بوالج و لاعنها بخارج» (خطبهی۱۸۴ نهج البلاغه) خداوند نه از اشیاء خارج است، نه در آنها حلول میکند.
«هل رأیت ربک؟ افاعبد مالا اری؟ لاتراه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان» (حکمت ۱۷۷ نهجالبلاغه) از امام میپرسند: آیا خدایت را دیدهای؟ پاسخ میدهد آیا می پندارید خدایی را که نمیبینم عبادت میکنم؟ بعد توضیح می دهد: او را با چشم سر نمیبینند، اما قلبها او را با حقیقت ایمان میبینند.
احادیث بهجامانده از امام علی به حدی از اعتبار است که فیلسوفی همانند علامه طباطبایی وقتی هانری کربن از او از فلسفهی الهی در میراث اسلامی میپرسد، کتابچهی علی و فلسفه الهی را مینگارد. اینکه حکیمانی از قبیل میرداماد، ملاصدرا، سبزواری و ملاعبدالله زنوزی شارح احادیث معارف اهل بیت شدهاند، یعنی از معارف الهی اموری را در میراث ائمه یافتهاند که سیراب شدهاند. ما همچنان به این میراث نیازمندیم.
آخرتشناسی: ارائهی سرخطهای ارزندهای در شناخت دنیا و آخرت از دیگر تعالیم ائمهی اهل بیت است. این بخشی است که ما بهشدت در دنیای معاصر هم بهآن نیازمندیم: «الدنیا دار ممر لا دار مقر، والناس فیها رجلان رجل باع فیها نفسه فاوبقه، ورجل ابتاع نفسه فاعتقه» (حکمت ۱۳۳ نهجالبلاغه) دنیا سرای گذار است، نه سرای ماندن، مردم در دنیا دوگونهاند: کسی که جان خود را [بههوس دنیوی] فروخت و آنرا تباه کرد، و کسی که آنرا [به طاعت] خرید و آزاد کرد.» «ما لعلی و لنعیم یفنی و لذة لایبقی» (خطبهی ۲۲۲ نهج البلاغه) علی را با نعمت فانی و لذتی که باقی نمیماند چکار؟ یا «عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلایطلبها» (غرر الحکم و درر الکلم) در تعجبم از کسی که برای یافتن مال گمشدهاش آگهی میکند اما نفسش که مدتهاست گم شده اما لحظهای در یافتن آن کوشش نمیکند. راستی خود را گمکردن تنها متعلق به دوران پیشامدرن است، و در دوران مدرن دیگر کسی خود را گم نمیکند!؟
اخلاق: یکی از مهمترین کارکردهای قرآن، تعالیم پیامبر و ائمه کارکرد اخلاقی آنهاست. این کارکرد در جهان امروز بسیار برجستهتر از قرون گذشته است. به چند نمونه اشاره میکنم: «یرون اهل الدنیا لیعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم» (نهجالبلاغه خطبه ۲۲۱) اهل دنیا مردن بدن خویش را بزرگ میشمارند، اما آنها (اهل آخرت) مرگ قلبهای زندگان را بزرگتر میشمارند.
در این مکتب اخلاقی پیروزی از طرق غیراخلاقی و ظالمانه پذیرفته نیست: «اتامرونی ان اطلب النصر بالجور؟» (نهج البلاغه خطبه ۱۲۴) آیا مرا امر میکنی که از طریق جور و ستم به پیروزی برسم؟ اوصاف پارسایان در پاسخ همام بن شریح مشهورتر از آن است که نیاز به تکرار داشته باشد. در اینجا به عباراتی از سه دعای مشهور شیعی اشاره میکنم:
دعای کمیل منقول از علی را با تمام دعاهای منقول از دیگر صحابه مقایسه کنید کدامیک توان هماوردی با علی را دارند؟ فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَ هَبْنِي يَا إِلَهِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِي النَّارِ وَ رَجَائِي عَفْوُكَ فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ
اى خدا و آقا و مولا و پروردگارم، بر فرض كه بر عذابت شكيبائى ورزم، ولى بر فراقت چگونه صبر كنم و گيرم اى خداى من بر سوزندگى آتشت صبر كنم،اما چگونه چشمپوشى از كرمت را تاب آورم يا چگونه در آتش،سكونت گزينم و حال آنكه اميد من گذشت و عفو تواست. پس به عزّتت اى آقا و مولايم سوگند صادقانه میخورم،اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در ميان اهل دوزخ به پيشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم، همچون بانگ آنانكه خواهان دادرسى هستند و هر آينه به آستانت گريه كنم چونان كه مبتلا به فقدان عزيزى میباشند و صدايت میزنم: كجايى اى سرپرست مؤمنان، آرى كجايى اى نهايت آرزوى عارفان،اى فريادرس بیپناهان،اى محبوب دلهاى راستان و اى معبود جهانيان.
دعای ابوحمزه: يا غَفّارُ بِنوُرِكَ اهْتَدَينا وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَينا وَبِنِعْمَتِكَ اَصْبَحْنا وَاَمْسَينا، ذُنوُبُنا بَينَ يدَيكَ نَسْتَغْفِرُكَ الّلهُمَّ مِنْها وَنَتوُبُ اِلَيكَ، تَتَحَبَّبُ اِلَينا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ بِالذُّنوُبِ، خَيرُكَ اِلَينا نازِلٌ وَشَّرُنا اِلَيكَ صاعِدٌ، وَلَمْ يزَلْ وَلا يزالُ مَلَكٌ كَريمٌ ياْتيكَ عَنّا بِعَمَل قَبيح فَلا يمْنَعُكَ ذلِكَ مِنْ اَنْ تَحوُطَنا بِنِعَمِكَ وَتَتَفَضَّلَ عَلَينا بِآلائِكَ
اي آمرزنده، به نور تو راه يافتيم و به فضل تو بي نيازي جستيم و به نعمت تو صبح و شام كرديم. گناهان ما پيش روي تو است كه ما از آنها آمرزش خواهيم و بهسويت توبه كنيم تو با نعمتهايت بر ما دوستي كني و ما به گناهان با تو معارضه و برابري كنيم. خير تو بر ما نازل گردد و در برابر شر ما بهسوي تو بالا آيد و هميشه تا بوده و هست فرشته بزرگوار و كريمي از جانب ما كارهاي زشت بهسوي تو آورد ولي آنها از اينكه ما را به نعمتهاي خود فراگيري و خود بر ما تفضل كني جلوگيريات نكند.
مناجات شعبانیه: إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ
خداى کمال جدایى از مخلوقات را، براى رسین کامل به خودت به من ارزانى کن، و دیدگان دلهایمان را به پرتو نگاه به سوى خویش روشن کن،تا دیدگان دل پردههاى نور را دریده و به سرچشمه عظمت دست یابد،و جانهایمان آویخته به شگوه قدست گردد.
اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیَقینَ فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَهَ فى دینى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَیْنِ مِنّى وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى
خدایا بىنیازى مرا در نفسم، و یقین در دلم، و اخلاص در کردارم، و روشنى در دیدهام، و بینایى در دیـنـم قرار ده، و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهرهمند کن و گوش و چشم مرا وارثم گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند) و یاریم ده بر آنکس که به من ستم کرده است.
علی فقط در نبرد و جهاد اول نبود، چرا عمر بیش از ۷۰ بار گفت: لولاعلی لهلک عمر؟ چرا تمام سلسلههای صوفیه جز یکی نسب به علی میبرند حتی اگر شیعه نباشند؟ اگر کسی در میان صحابهی پیامبر غیرعلی را برگزیند جای پرسش دارد، نه برعکس. حسن و حسین در محضر علی دانش آموختند. ائمهی دیگر نیز هریک از پدرشان آموختند. به لحاظ پسینی معارف باقیمانده از هریک از ائمه حرفی برای گفتن در دنیای امروز دارد.
در تعالیم ائمه نکاتی ضروری در شرح و تفسیر سرخطهای قرآنی و نبوی، در تکمیل و تتمیم آنها از طریق تخصصیص عمومات، تقیید اطلاقات، تبیین مجملات بر اساس تعالیم پیامبر بهچشم میخورد. کسانیکه به گزارهی «حسبنا کتابالله» یا «حسبنا کتابه و سنت رسوله» قائل هستند، موظفند بر چنین ادعای فراخی دلیل اقامه کنند. تفصیل این بحث مهم مجالی دیگر میطلبد.
پنج. دو کجفهمی رایج
این بدین معنی نیست که هرچه از ائمه صادر شده به درد امروز هم میخورد، خیر بخش از تعالیم ائمه متعلق به دوران خودشان یا دوران ماضی است و نقشی در دنیای امروز ندارد. مگر در فرمایشات پیامبر امور موقت و موسمی یافت نمیشود؟ مگر در آیات قرآن آیات ناظر به عصر نزول یافت نمیشود؟
اشکال بسیاری از شیعیان مثل بسیاری از اهل سنت در این است که با تمام احادیث بهجامانده از ائمه معاملهی تعالیم دائمی میکنند همچنانکه برخی از اهل سنت با احادیث پیامبر چنین میکنند. اشکال هر دو گروه یکسان است. در کلیهی متون دینی چه قرآن، چه سنت نبوی و چه سنت ائمه هم تعالیم دائمی است هم تعالیم عصری و موسمی. و تمایز این دو دسته از یکدیگر البته اجتهاد میخواهد.
دو دسته به ائمه جفا کرده و میکنند: اول آنها که بهجای تفحص در معارف ائمه آنها را به موجودات شبه خدا بالا میبرند از قبیل آنچه مسیحیان در مورد عیسی غلو کرده اند، آنها هم در حق ائمه غلو میکنند و آنها را از شأن انسانی بالا میبرند و جنبهی الوهی برایشان قائل میشوند. دسته دوم آنها که با همه احادیث منسوب به ائمه معامله حدیث صحیح و معتبر میکنند یا با همه احادیث معتبر ائمه معامله حکم دائمی میکنند و عملا ائمه را بهعنوان افرادی متعلق به دوران سپریشده از چشم خلایق میاندازند.
باید با احادیث اعم از احادیث نبوی و ائمه با روش انتقادی بهمثابهی متون تاریخی برخورد کرد و هر نسبتی را تا اثبات نشده نپذیرفت. همه کتب روایی ما نیازمند پالایش است. نمونهای از احادیثی که باید پالایش شود، در داستانی واقعی نقل میکنم:
مرتضی مطهری نقل میکند که آقای ابوالحسن رفیعی قزوینی نزد مرحوم آقای سید حسین طباطبائی بروجردی چنین اعتراض میکند: «حضرت آیتالله ! امروز مرجعیت شیعه بدست شما قرار دارد و علَم اسلام بردوش شماست، آیا نشنیدهایدکه درکشورمصر کتابی علیه کتاب کافی کلینی نوشته اند وحملات زیادی وارد ساخته اند؟ مگرنه این است که کافی یکی از کتب اربعه ماست ؟ اگر این کتاب مورد حمله قرار گیرد واز اعتبار ساقط شود دیگر چه خواهد شد؟ مرحوم آیتالله بروجردی که تا این لحظه سکوت و استماع بودند در جواب با صدای بلند فرمودند: آقا !خودمان کردهایم! تقصیر خودمان است! وسپس دست بردند و کتاب کافی را که نزدیک دستشان بود وگوئی از قبل مهیا فرموده بودند باز کردند وگفتند چرا ما امثال این روایات راباید بیاوریم وبگوییم آنها صحیح السند است؟ آنگاه روایت معروف به حدیث حمار رسول الله(ص) را نشان دادند. آن حدیث این است:
وَرُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ ذَلِکَ الْحِمَارَ [الْحِمَارِ عُفَیْر] کَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَقَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ أَنَّهُ کَانَ مَعَ نُوحٍ فِی السَّفِینَةِ فَقَامَ إِلَیْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَى کَفَلِهِ ثُمَّ قَالَ: یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ یَرْکَبُهُ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ خَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنِی ذَلِکَ الْحِمَار.
ترجمه: روایت شده که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: این الاغ با پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله به سخن درآمد وگفت:پدر و مادرم قربانت! پدرم از پدرش و او ازجدش و او از پدرش نقل کرد که او با جناب نوح در کشتى بوده و نوح برخاسته و دست به کفل او کشیده و گفته: از پشت این الاغ، الاغى آید که سید پیغمبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، خدا را شکر که مرا همان الاغ قرار داد. (کلینی، الأصول من الکافی، ج۱، ص۲۳۷، ذیل حدیث۹ ،۱۳۶۲هـ.ش.) ایشان [آقای بروجردی] ادامه دادند: چرا خودمان قبل ازمخالفان اقدام به پالایش نکردیم تا چنین مورد حمله قرار نگیریم؟» (سید مصطفی محقق داماد، قم آنگونه که من دیدم، کتاب فاجعه جهل مقدس: از ساسله مباحث روشن گری دینی، مرکز نشر علوم اسلامی، تهران، ۱۳۹۲)
جمعبندی
اول. به دنبال پاسخ به این پرسش بودیم: در دنیای امروز چه نیازی به امامان شیعه هست؟ از سه شأن ائمه شأن زمامداری سیاسی تاریخی است و در دوران ما موضوعیت ندارد. ولایت تکوینی از ضروریات اعتقادی تشیع نیست. در نزد باورمندان آن تفاوتی بین گذشته و اکنون نیست. آنها نیز که ادله را از اثبات چنین کراماتی ناکافی یافتهاند چه در گذشته چه اکنون به چنین شأنی باور ندارند. بحث اصلی در شأن ائمه به عنوان «منبع معرفت دینی» پس از قرآن و سنت پیامبر است. البته کسی که برای ائمه قائل به علم لدنی است تفاوتی بین گذشته و حال در نیاز بهائمه برایش متصور نیست. در نظریهی علمای ابرار به این نیاز بهصورت زیر استدلال میشود:
دوم. بخشی از اشکال منحصر به ائمه نیست، عینا به سنت پیامبر، بلکه به آیات قرآن و اصل دین در دنیای معاصر برمیگردد. ما چه نیازی به دین، پیامبر، وحی داریم؟ در هفت موضع به دین و پیامبر و وحی نیازمندیم: اول. معنیبخشی بهزندگی. دوم. آشنا کردن انسان با امر متعالی و شناخت مبدء. سوم. آشنا کردن انسان با معاد و عالم پس از مرگ. چهارم. آشنائی با غیب و ملکوت. پنجم. ضمانت اخلاق، و ارائهی اسوههای اخلاقی. ششم. آموزش مناسک و عبادات. هفتم. آموزش شِبه مناسک و سرخطهایی برای زندگی فردی و اجتماعی.
سوم. آیا در این مواضع هفتگانه جایی برای ائمه باقی مانده است؟ منکران نقش ائمه ممکن است به سه صورت احتجاج کنند: الف. اعتبار مذاهب اهل سنت و عدم اعتبار شیعه در دنیای معاصر! این صورت ادعایی بیپایه است. ب. عدم اعتبار سنی و شیعه، مراجعه مستقیم به کتاب خدا! «حسبنا کتابالله» مرامی ناقص است. «اسلام قرآنی» اگر منظور اکتفا به ظواهر قرآن و بینیازی از سنت پیامبر است، با مسلمات تعالیم قرآنی و قطعیات تعالیم نبوی ناسازگار است، و مرامی شبیه مرام اخباریهاست که تنها به ظواهر اخبار و احادیث خود را سرگرم کرده از قرآن خود را محروم کردهاند. ج. عدم اعتبار سنی و شیعه، مراجعه مستقیم به کتاب و سنت نبوی! نیاز بهائمه در گذشته و حال باقی است. مراجعه به میراث ائمه اثبات میکند که ما در هفت موضع یادشده همچنان به تعالیم ائمه نیازمندیم. یعنی در معنیبخشی بهزندگی، شناخت مبدء و معاد، شناخت عالم غیب، ضمنانتهای اخلاقی و اسوههای زندگی، عبادات و مناسک و شبه مناسک این نیاز بهجای خود باقی است. شواهدی براین مدعا ارائه شد. در تعالیم ائمه نکاتی ضروری در شرح و تفسیر سرخطهای قرآنی یا نبوی، در تکمیل و تتمیم آنها از طریق تخصصیص عمومات، تقیید اطلاقات، تبیین مجملات بهچشم میخورد. کسانیکه به گزارهی «حسبنا کتابالله» یا «حسبنا کتابه و سنت رسوله» قائل هستند، موظفند بر چنین ادعای فراخی دلیل اقامه کنند.
چهارم. زمانهی ما شاهد دو کجفهمی در ناحیهی امامت است: اول غلات و مفوضه که ائمه را همچون عیسی مسیح به شأنی فرا انسانی و در حد «خدا-انسان» بالا بردهاند، دوم آنها که با همهی احادیث منسوب به ائمه معاملهی حدیث صحیح و معتبر میکنند یا با همهی احادیث معتبر ائمه معاملهی حکم دائمی میکنند و عملا ائمه را بهعنوان افرادی متعلق به دوران سپریشده از چشم خلایق میاندازند. والسلام.