آخرین بیانیه: انحراف اساسی جمهوری اسلامی
بازخوانی بیانیهٔ تاریخی ۲۰ بهمن ۱۳۵۹ و غیره!
آخرین فصل کتاب شامل سه مبحث است: بیانیهٔ تاریخی، تکذیب تکذیبیهها و اعلامیهٔ «و غیره!» عنوان فصل برگرفته از بیانیهٔ آقای محلّاتی است. عبارت «و غیره» برگرفته از اعلامیهٔ سیدرضا موسوی مجتهد زنجانی مبنیبر پسگرفتن دعوت مجلس ترحیم آقای محلّاتی است.
مبحث اول. بیانیهٔ تاریخی
این مبحث شامل سه بحث است: استفتاء، متن کامل بیانیه و مختصری دربارهٔ اهمیت آن.
در بهمن ۱۳۵۹ استفتای مهمی با سه امضا به شرح زیر حضوراً خدمت آقای محلّاتی تقدیم شد:
باسمه تعالی
از محضر مقدس آیتاللهالعظمی الحاج شیخ بهاءالدّین محلّاتی مدّ ظلّه ازسویِ گروهی از مسلمانان که خواهان آزادی و استقلال و حکومت قانون و حاکمیت ملّت ایران میباشند با کمال اخلاص و ارادت موارد زیر استفتاء میشود:
۱. آیا ولایت فقیه جز صلاحیت در قضاء، فتوی، ارشاد و تصدّی امور حسبیه معنای دیگری دارد و بهمعنای حکومت مطلقه میباشد؟ و آیا این سِمَت مختصّ فرد معینی است یا اینکه هر مجتهد جامعالشّرائطی میتواند متصدّی این وظیفه باشد؟ و بهطورکلی شرائط حکومت شرعی چیست؟
۲. آیا اقدامات ناهماهنگ متصدّیان دادگاهها و دادسراهای انقلاب و احکامی که دربارهٔ جان، مال و ناموس مسلمانان صادر میکنند و عملیات خودسرانهٔ کمیتهها و سپاه پاسداران که موجب نگرانی عامّهٔ مسلمانان شده است، ملاک شرعی دارد؟
۳. انحصارطلبی حزب حاکم [حزب جمهوری اسلامی] در کلیهٔ شئون مملکتی، ایجاد جوّ ارعاب و اختناق، سلب آزادیهای فردی و اجتماعی، سانسور مطبوعات و تفتیش عقاید، دامنزدن به اختلاف و تفرقهٔ بین مبارزان تحتِعنوان مکتبیبودن و غیرمکتبی بودن و ترویج تهمت و افترا و دروغ و درنتیجه بدبینکردن مردم نسبت به اسلام چه صورتی دارد؟
۴. آیا فراردادن مغزها و اهلنظر و صاحبان تخصّص با ایجاد جوّ وحشت و سلب امنیت و رفتار اهانتآمیز و بستن دانشگاهها و مؤسسات عالی علمی و تحقیقاتی به بهانهٔ انقلاب فرهنگی و ایجاد دوئیّت و ضدّیت در مدارس و اخراج و انفصال و بازنشستهکردن کارمندان متبحّر و کارآزمودهٔ کشوری و لشکری زیرعنوان پاکسازی آن هم بهدست کمیتهها و انجمنهای اسلامی مشکوک و بالمآل تهیکردن مملکت از ذخائر فکری و نیروی انسانی ارزشمند و جلوگیری از رشد استعدادها و نبوغ نهفته در جامعه و پوئیدن مسیر قهقرائی موردِتأیید شرع انور است؟
۵. از بین بردن امنیت قضائی و به کار گماردن اشخاصی که به احکام شرع و قوانین موضوعه وقوف کامل ندارند، ادامهٔ ایجاد محیط بیم و هراس و تشنّج و تزلزل در ارکان جامعه و عدم اجرای یک عفو عمومی جدّی که سبب رفع نگرانی و تشویش عمومی گردد همراه با خسارت مادی و معنویِ ناشی از گروگانگیری و جنگ تحمیلی عراق آیا بهنفع مصالح دینی و دنیوی ملت مسلمان ایران میباشد؟ و آیا تعقیب این سیاست موجب و مسبّب پیشرفت اهداف عالی شارع مقدس اسلام است؟
۶. آیا طرح مسئلهٔ «صدور انقلاب به سایر کشورهای اسلامی» باتوجّه به وضع نابسامان داخلی کشور و نوپابودن انقلاب در شرایط کنونی مملکت بیموقع نبوده و به نظر حضرت آیتالله متضمّن خطراتی نبوده و نیست؟
۷. آیا الغای عملی مالکیت اراضی کشاورزی و ملّی کردن تجارت باتوجّه به نشانههای آشکار و پنهانی نفوذ حزب توده در کلیهٔ شئون مملکتی آسیبپذیری و انحراف انقلاب اسلامی را بهسویِ اردوگاههای سوسیالیستی و کمونیستی تشدید نمیکنند؟
۸. باتوجّه به این مسئله که بنیان و اساس یک جامعه بستگی مستقیم به فرهنگ، اقتصاد و چگونگی روابط دینی و انسانی افراد آن جامعه دارد و با در نظر گرفتن نااستوار بودن یک فرهنگ اسلامی مترقّی و عدمِتثبیت اوضاع عمومی جامعه و نیز ازهمپاشیدگیِ وضع اقتصادی کشور و وسعت این نارضائیها و بیعدالتیها، آیا مخاطراتی از داخل و خارج جامعهٔ ما را تهدید نمیکند؟ تکلیف ما و مردم مسلمان ایران برای حفظ دستاوردهای انقلاب چیست؟
با تقدیم احترام و درود و سپاس فراوان
۱۵ بهمن ۱۳۵۹
عباس رادنیا، ابوالقاسم پاکدامن، امیرحسین فولادی[۱]
بحث دوم. بیانیهٔ تاریخی آقای محلاتی
پنج روز بعد آقای محلّاتی به استفتاء پاسخ داد. متن کامل بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
در پاسخ به سوالات مکرّر و شکایات متعدّد از اوضاع کشور و بنا به وظیفهٔ شرعی خود اعلام مینمایم:
هدف نهایی ملت محنت کشیده و بلادیدهٔ ما از قیام بر علیه ظلم و استبداد و ستمگری شاهنشاهی، سرنگونی آن رژیم خودکامه و احراز حاکمیت بر سرنوشت خویش و ایجاد نظامی مبتنی بر عدالت اسلامی و ساختن جامعهای آزاد و مترقّی متضمّن رفاه مادی و معنوی بوده، لکن از همان روزهای نخستین انقلاب خونبار ملت درنتیجهٔ سلطهٔ دنیاپرستان جدیدالاسلام و مجهولالهویّه چه در سلک روحانیت و چه غیرروحانیت بر حسّاسترین سازمانهای کشور و اتّخاذ سیاستهای نادرست قضائی و اجتماعی و سیاسی، از مسیر حقیقی خود منحرف شده و متأسفانه حاصل سالها مبارزه و ایثار و فداکاری مردم در لهیب آتش جاهطلبیها و عقدهها میسوزد و بیم آن است که مملکت اسلامی ایران از هم بپاشد.
خطر سهمگینی که هماکنون بهشدت احساس میشود، این است که رژیم سفّاک پهلوی که با حقکشیها و جنایات خود، صفحات تاریخ بشری را سیاه نمود، عنوان اسلامی نداشت، شاه را جلّادی خودکامه و سرسپرده به بیگانه میشناختند. اما امروز به نام اسلام و حکومت “علیگونه” و با ادعای آزادی و “غیروابستگی”، شاهد همان ماجراهای دردناک و تکرار مظالم گذشته هستیم!
هماکنون در کشور اسلامی ایران، عوامفریبی، بتپرستی، اختناق شدید و دغل و چاپلوسی، تحریف افکار و اعلامیهها و نوشتجات، ارتشاء و فحشا، دروغ و تهمت بهشدت رواج دارد. اوضاع فضاحتبار و ننگآوری بر دادگاههای بهاصطلاح اسلامی حاکم است و قضات شرع بیسواد و حکّام شرع بیاطلاع از قضاء اسلامی به صدور احکامی مبادرت میورزند که نهتنها خلاف شرع انور است، بلکه لکهٔ سیاهی بر تاریخ داوری بشری است!
شکنجهٔ متهمین و محکومین به نام “تعزیر” [و] غارت و چپاول اموال مردم بهنام “مصادرهٔ شرعی” امروز بسیار رایج است! عدم امنیت شغلی و قضائی مردم را از فعالیتهای تولیدی و ثمربخش بازداشته و بسیاری از امور در پشت درهای بسته میگذرد و مردم را از ماجراهای پشتپرده خبری نیست. بسیاری از انسانهای بیگناه، بهصِرف اتهام، ماههاست که در پشت میلههای زندان به سر میبرند!
دانشگاهها و مراکز علمی به نام انقلاب فرهنگی مورد تهاجمی وحشتناک واقع گشته و هماکنون جولانگاه جاهلان شده است! استادان شرافتمند و متخصّصین عالیمقام که سرمایههای عظیم کشورند و در مبارزهٔ با رژیم شاهنشاهی و به ثمر رساندن انقلاب اسلامی نقشی بسزا داشتند، بسیاری از کارمندان شرافتمند و زحمتکش به بهانههای واهی مورد تحقیر و اهانت قرار گرفتند و یا اخراج شدهاند. واأسفا که نه دادرسی وجود دارد و نه فریادرسی!
گروه خاصی حاکم، با اغفال مردم و سوءاستفاده از اعتقادات اسلامی مردم و بهکاربردن روشهای قرونوسطایی (که مخالفت صریح با شرع انور دارد) به جان مردم این آب و خاک افتادهاند و آنان را از مواهب زندگی در سرزمینی که متعلّق به آنان است محروم میسازند. درنتیجه مسدودبودن دانشگاهها، میلیاردها تومان از سرمایههای این مردم محروم که از ابتداییترین وسایل زندگی محرومند، به حال رکود افتاده است. با اتّخاذ سیاستهای ضداسلامی و انسانی، کشاورزی و صنایع در شُرف نابودی است و بدین طریق اقتصاد ما روزبهروز برخلاف ادعای آقایان مصادر امور، وابستهتر میشود.
مشکلات عظیم اقتصادی، بیکاری، گرانی سرسامآور هزینهٔ زندگی، مردم محنتکشیده ما را به ستوه آورده و نالیاقتی و عدمِدرک دولتمردان از حسّاسیت موقعیت ایران در نقشهٔ جغرافیای جهان و اتّخاذ سیاستهای خشن درزمینهٔ مسائل بینالمللی موجودیت این کشور را بیش از پیش به خطر انداخته است. درنتیجهٔ روشها و سیاستهای ناصحیح هیئت حاکمه، میلیاردها تومان از سرمایههای ملت فقیر ایران، توسط دولتهای آمریکا و انگلیس به تاراج رفته است! افسوس که بر ملت اسلامی ایران چه میگذرد!
بنابراین آنچه که هماکنون بر این ملت شریف و بردبار ایران روا میدارند، نهتنها با اسلام که محمد مبشّر آن بود مطابقت ندارد بلکه مایهٔ آبروریزی برای انقلاب اسلامی ایران است. چهرهٔ بسیار کریهی از اسلام -این آیین انسانساز و دین محبت و عطوفت و علم و منطق- در دنیا ترسیم گشته و جهانیان به این دین حنیف بهصورت دینی ارتجاعی، ضدّعلم و طرفدار خشونت مینگرند! واأسفا که بر آیین اسلام چه میگذرد.
من بهعنوانِ یکی از پاسداران شریعت پاک پیمبر اسلام [] و یکی از مدافعان آزادی و حرّیت از آنچه که بر اسلام عزیز و کشور اسلامی جاری است بهشدت احساس خطر مینمایم و از عموم هموطنان شرافتمند و آزاده و مسلمانان متعهّد و متدیّن خواستارم اوضاع مملکت را با دقّت هرچه تمامتر نظاره کنند و با تشکّل و وحدت بیش از پیش بر سرنوشت خویش حاکم شوند و درپیِ اجرای قوانین اسلام راستین برآیند و اسلام عزیز و میهن خود را از خطر انحراف و خدای نکرده سقوط برهانند.
اَللّهُمَّ اِنّا نَشکُوا اِلیکَ فَقَد نَبِیّنا وَغَیبةِ وَلِیّنا وَکَثرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةِ عَدَدِنا وَشِدَّة الفِتَنِ بنا وَتَظاهُرَ اَلزَّمانِ عَلَینا فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدِ وَآلِهِ.[۲]
بیستم بهمن ماه ۱۳۵۹
مطابق با سوم ربیعالثانی ۱۴۰۱ قمری
بهاءالدّین محلاتی[۳]
مفاد این بیانیه نظر بسیاری از مراجع و علمای ایران در آن زمان است. جالب اینجاست که دو نفر از رهبران قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ یعنی آقایان قمی و محلّاتی دربارهٔ جمهوری اسلامی به نظر مشترکی رسیدند. آقای قمی طی دو مصاحبه دیدگاههای انتقادی خود را ابراز کرد، اولی ۲۰ اسفند ۱۳۵۸ که در روزنامهها منتشر شد و دومی اسفند ۱۳۵۹ که دستبهدست پخش شد و امکان انتشار در هیچ نشریهای نیافت.[۴] از علمای تهران بیانیهٔ مورخ ۱۲ شهریور ۱۳۵۹ سیدابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی قابلِذکر است.[۵] مواضع آقای شریعتمداری هم که مشخص است و جای دیگر نوشتهام.[۶] هیچکدام از بیانیههای سال ۱۳۵۹ در جراید ایران امکان انتشار نیافت. لذا افکار عمومی از اعتراض عمیق مراجع و علما به تخلّفات شرعی جمهوری اسلامی کماطّلاعند و میپندارند قاطبهٔ علما و مراجع پشتیبان این حکومت و نظام بودهاند. هر سه نمونهٔ موردِبحث (آقایان محلاتی، قمی و مجتهد زنجانی) از درخشانترین سوابق مبارزاتی و اسبق از آقای خمینی برخوردارند. به این مراجع و علما انگ عدمِبینش سیاسی، عافیتطلبی و متأثر از اجانب بودن نمیچسبد.
برخلاف نامههای قبلی آقای محلّاتی خطاب به آقای خمینی، این بیانیه مخاطبی ندارد و ایشان بهعنوانِ پاسدار شریعت و مدافع آزادی در آخرین ماههای زندگی با زمامداران جمهوری اسلامی اتمامحجت کرده است. بیانیهٔ بهمن ۵۹ درحقیقت وصیتنامهٔ سیاسی آقای بهاءالدّین محلّاتی است. او که سه دهه برای استقرار قانون، عدالت، آزادی و موازین دینی مبارزه کرده بود، جمهوری اسلامی را برخلاف مقصود یافته آن را استمرار استبداد قبل از انقلاب با ظاهر اسلامی معرفی میکند. شیخالفقهاء در آخر عمر خود فتوا به عدمِمشروعیت نظام جمهوری اسلامی میدهد و آن را مایهٔ آبروریزی اسلام و برخلاف موازین پیامبر رحمت توصیف میکند.
انتقاد تیز وی متوجه قوه قضائیه، دادگاههای انقلاب، قضات شرع بیسواد، اعدام، شکنجه به اسم تعزیر، مصادرهٔ اموال و حبسهای بیضابطه است. عدمِامنیت شغلی، مسندنشینی جاهلان و فشار بر عالمان و دانشگاهیان، بستن دانشگاهها به بهانهٔ انقلاب فرهنگی،[۷] خفقان شدید، شخصیتپرستی، بیکفایتی مسئولان، بیبرنامگی اقتصادی و متوقّفشدن تولید، رواج چاپلوسی و ریاکاری که نتیجهٔ استفادهٔ ابزاری از دین است از دیگر اعتراضهای این مرجع تقلید است. درحقیقت اعتراض آقای محلّاتی به همهٔ سیاستهای کلان جمهوری اسلامی در اقتصاد، فرهنگ، سیاست داخلی و خارجی است. او مکرّراً مشکلات را کتباً با آقای خمینی در میان گذاشته بود و آقای خمینی هر بار بهاختصار با توجیه وضع موجود اشکالات را لازمهٔ طبیعت انقلاب دانسته که البته بنا بر رفع آن دارد.[۸] آقای محلّاتی پاسخها را قانعکننده نیافته در آخر عمر میخواهد حساب خود و مبارزاتش را از جمهوری اسلامی جدا کند. او مبارزه نکرده بود که اینگونه شود. این مناسبات همان مناسبات رژیم گذشته است، رژیم قبل از انقلاب حداقل ادعای اسلامی و شرعی نداشت.
مبحث دوم. تکذیب تکذیبیهها
این مبحث شامل دو بحث است: تکذیبیهها و تکذیبِ تکذیبیهها.
کمتر از یک ماه بعد از صدور بیانیه (و قبل از انتشار آن) آقای محلّاتی دچار سکتهٔ قلبی شد. بعد از دریافت طوماری مفصّل از برازجان و بوشهر مبنیبر تظلّم از ایشان به مناسبت ظلمی که از جمهوری اسلامی بر آنها رفته بود، در ضمنِ ارسال رونوشت تظلّمنامه به آقایان خمینی و گلپایگانی، ایشان از فرط حزن و اندوه سکته میکند، بعد از چند روز بستریشدن در شیراز، برای ادامهٔ درمان به بیمارستان قلب تهران اعزام میشود. آقای خمینی سه بار فرزندش احمد خمینی به همراه محمدرضا توسلی را به عیادت ایشان فرستاد.[۹] علاوهبر آن کتباً هم از ایشان دلجویی کرد:
«حضرت آیتاللّه آقای شیخ بهاءالدّین محلّاتی دامت برکاته
از قراری که شنیده شد جنابعالی در اثر نقاهت در بیمارستان تشریف دارید. این خبر موجب تأثر گردید. اینجانب برای صحّت و سلامتی آنجناب دعا کرده و شفای کامل و طول عمر جنابعالی را از خدای تعالی مسئلت مینمایم.
والسلام علیکم ورحمةاللّه وبرکاته
روحالله الموسوی الخمینی»[۱۰]
بیانیهٔ بهمن ۵۹ در تاریخ ۱۱ فروردین ۱۳۶۰ در هفتهنامهٔ پیام جبههٔ ملّی منتشر شد و بلافاصله در شیراز، تهران و قم بازتاب وسیعی یافت. تاآنجاکه برای نظام چارهای جز تکذیب آن نماند. به دو تکذیبیهٔ زیر توجّه کنید.
تکذیبیهٔ اول: پس از پایان معالجات در بیمارستان، مجدالدّین محلّاتی پسر بزرگ آقای محلّاتی که از شاگردان آقای خمینی بود و با احمد خمینی نیز سابقهٔ رفاقت داشت، برای تشکر از آقای خمینی به ملاقات ایشان شتافت. متن زیر بعد از آن در روزنامهها منتشر شد:
«روز پنجشنبه حجتالاسلام مجدالدّین محلّاتی به حضور امام خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رسید و مراتب تشکر والدشان حضرت آیتاللهالعظمی حاجشیخ بهاءالدّین محلّاتی که پس از بهبودی از بیمارستان قلب تهران مرخص شدهاند را به استحضار امام امّت رساند و ازجانب پدرشان خداحافظی کرد.
در پایان ملاقات خبرنگار خبرگزاری پارس از حجتالاسلام مجدالدّین محلّاتی درموردِ اعلامیهٔ مورخهٔ ۲۰ بهمن که در تاریخ ۱۱ فروردین گذشته به نام آیتالله حاجشیخ بهاءالدّین محلّاتی در نشریهٔ غیرقانونی[۱۱] جبههٔ ملّی به چاپ رسیده بود پرسید و حجتالاسلام مجدالدّین محلّاتی ضمن اظهار عدمِاطلاع از صدور چنین اطلاعیهای آن را تکذیب کرد.»[۱۲]
به روایت صلاحالدّین پسر کوچکتر آقای محلاتی، ایشان در تنظیم این بیانیه با پسر ارشدش مجدالدّین مشورت نکرده بود و مجدالدّین از صدور آن اطلاعی نداشت، اما در زمان انتقال آقای محلّاتی به تهران که هر دو پسر ایشان را همراهی میکردند، صلاحالدّین نسخهای از دستخط بیانیهٔ صادرشده ازسویِ پدر را به برادرش مجدالدّین میدهد. مجدالدّین بیانیه را در هواپیما میخواند و مکدّر میشود، تکدّری که تا آخر عمرِ برادر بزرگتر نسبت به برادر کوچکتر رفع نمیشود. مطابق این نقل مجدالدّین حداقل چهل روز قبل از مصاحبهٔ فوق از صدور این بیانیه مطّلع بوده، مُهر و امضای پدر خود را نیز دیده، البته همهٔ نامهها و بیانیههای آقای محلّاتی توسط کاتب خوشنویسی میشد سپس به امضا و مهر ایشان مزیّن میشد.[۱۳]
تکذیبیهٔ دوم: تکذیب بیانیه درخواست نظام هم بود. از مصاحبۀ مطبوعاتی و رادیوتلویزیونی بهزاد نبوی وزیر مشاور و سخنگوی دولت محمدعلی رجایی بهدست میآید که بیانیۀ آقای محلّاتی ازسویِ دو مرجع تقلید قم آقایان گلپایگانی و مرعشی نجفی هم پیگیری شده است، چرا که آقای محلّاتی رونوشت تظلّم مردم جنوب را علاوهبر آقای خمینی برای آقای گلپایگانی هم ارسال کرده بود و آقای گلپایگانی در اعتراض به اعمال خلافشرعِ دادگاههای انقلاب و خلافشرعبودنِ اصلاحات ارضی کاملا با آقای محلّاتی همموضع بود.
«خبرنگار در سوال دیگری پرسید: آقای نبوی در ملاقاتی که شما در روز پنجشنبه با دو تن از مراجع تقلید داشتید چه مسائلی را موردِبحث و گفتوگو قرار دادید؟
بهزاد نبوی پاسخ داد: «من روز پنجشنبه در قم خدمت آقایان آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی رسیدم و مسائل حسّاسی را که مطرح بود، خدمت آقایان مطرح کردم، مِنجمله اختلاف بین شیعه و سنی و مدارکی را هم که داشتم خدمت آقایان ارائه کردیم و درزمینهٔ توطئههایی که برای ایجاد اختلاف بین علما ایجاد هست ازجمله مسألهای که یکی از روزنامهها [پیام جبههٔ ملی] به آیتالله [بهاءالدّین] محلّاتی نسبت داده بود که یک اعلامیه از قول آیتالله محلّاتی نوشته بودند که ما تحقیق کردیم و دیدیم که ایشان هیچ نقشی در نوشتن این اعلامیه نداشتند و متأسفانه نشده بود که با ایشان در میان گذاشته شود اینطور که نوهٔ ایشان میفرمودند، چون به دلیل بیماری قلبی ایشان میسّر نشده بود که اعلامیه را مطرح کنند و ایشان در جریان قرار بگیرند و گفتیم که تلاش میشود بین علما اختلاف و تحریک ایجاد کنند و درمقابل رهنمودهای لازم ارائه شد، در موارد لازم نیز تذکراتی داده شد که ما به اطلاع مسئولین مربوطه گزارش دادیم.»[۱۴]
مراد از اختلاف علما در مصاحبهٔ فوق انتقادات آقای محلّاتی به آقای خمینی در بیانیهٔ مذکور است. مراد از نوهٔ ایشان پسر مجدالدّین یعنی محمدجعفر امیر محلّاتی (دیپلمات وزارت خارجه و چند سال بعد نمایندهٔ ایران در سازمان ملل متّحد) است. نوه نیز موضع پدرش را تکرار کرده است. مطابق اظهارنظر فوق آقاشیخ بهاءالدّین در فروردینماه بهلحاظ بیماری قلبی در وضعیتی نبوده که دربارهٔ بیانیه از ایشان پرسیده شود. پس پسر و نوه و نیز سخنگوی دولت ازجانبِ خود بیانیه را تکذیب کردند! تکذیب سخنگوی دولت ازجانبِ نظام قابلِدرک است.
تکذیب مرحوم مجدالدّین میتواند به این معنی باشد که از آنجاکه این بیانیه برخلاف نامههای قبلی آقاشیخ بهاءالدّین که با مشورت و صلاحدید وی بهعنوانِ پسر ارشد و روحانی آقای محلّاتی صادر میشده، موضع بیت محلّاتی نیست، چرا که او مفاد آن را تأیید نمیکند و با مشورت او هم تنظیم نشده است. مجدالدّین صلاح پدر و بیت محلّاتی را در نفی انتساب بیانیه به پدرش دانسته بود و این مصلحتاندیشی قابلِفهم است. معنای دوم تکذیب بیش از این است: چون آقای محلّاتی در سن بالا و حالت بیماری بوده نامه متعلق به ایشان نیست و برادر کوچکتر متهم به نوشتن نامه و سوءاستفاده از مُهر و امضای پدر است.
تکذیب بیانیه به معنای اول با روش فرزندان روحانی مراجع سازگار است. اما معنای آن عدمِاستقلال فکری آقای محلّاتی از پسر ارشد روحانی خود است. این وجه با قرائنی که خواهد آمد قابلِپذیرش نیست. تکذیب به معنای دوم معنایش جرح صلاحالدّین توسط برادر است. به قرائنی که خواهد آمد سیدابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی عامل انتشار بیانیه و تکذیب تکذیبهٔ آن بوده، معنای تکذیب به معنای دوم عدمِوثاقت سیدابوالفضل است. حال آنکه سیدابوالفضل از اوتاد تهران بوده است و تردیدی در وثاقت او نیست. بهعلاوه مفاد بیانیه با مواضع قبلی آقای محلّاتی خصوصاً دو نامهٔ قبلی ایشان به آقای خمینی کاملا سازگار است.
به دنبال پخش مکرّر تکذیب بیانیه در رادیو تلویزیون، از آقای محلّاتی درموردِ صحّت بیانیه کتباً استفتاء میشود. ایشان صحّت بیانیه را با خط، مهر و امضای خود تأیید میکند! متن استفتاء و پاسخ به شرح ذیل است:
«… رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی در چند نوبت صحّت اعلامیه را موردِتکذیب قرار دادند و بعد هم روزنامههای وابسته به دولت همین تکذیب را منتشر نمودند.
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مقدس مرجع عالیقدر شیعیان
حضرت مستطاب آیتاللهالعظمی محلّاتی مدّظلّهالعالی
پس از سلام و عرض ارادت از حضرتعالی استدعا میشود نظر مبارک خود را دربارهٔ خبر منتشره از صداوسیمای جمهوری اسلامی بهنقل از خبرگزاری پارس در تاریخ ۲۷/۱/۱۳۶۰ دربارهٔ اعلامیهٔ مورخ ۲۰/۱۱/۱۳۵۹ آن حضرت اعلام فرمايید.
با سپاس فراوان
گروهی از بازاریان تهران
(نمایندگان جامعهٔ بازرگانان و اصناف پیشهوران تهران)
بسم الله الرحمن الرحیم
واجتنبوا قول الزّور[۱۵]
صدور و صحّت امضای آن اعلامیه که در پاسخ به سؤالات و شکایات متعدّد و بنا به وظیفهٔ شرعی ازسویِ اینجانب صادر شده موردِتأیید است.
توفیق ملت شریف و مسلمان ایران را در فائق آمدن بر مشکلات و نیل به سعادت دنیوی و اخروی از خداوند سبحان مسئلت دارم.
بهاءالدّین محلاتی
۳۰ فروردین ۱۳۶۰»[۱۶]
این آخرین مطلبی است که از آقای محلّاتی منتشر شده است. ۱۷ خرداد ماه ۱۳۶۰ هفتهنامهٔ پیام جبههٔ ملّی همراه با روزنامههای انقلاب اسلامی و میزان و چند نشریهٔ دیگر به دستور اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب تهران توقیف شد![۱۷]
مبحث سوم. اعلامیهٔ «و غیره!»
این مبحث شامل دو بحث است: پیامهای تسلیت و مجالس ترحیم.
آقای محلّاتی سه ماه در تهران تحت معالجه بود. بعد از آن اواسط خرداد به شیراز مراجعت کرد. سرانجام در بامداد سهشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۶۰ در سن ۸۷ سالگی به رحمت حق پیوست.[۱۸]
به دنبال درگذشت آقای محلّاتی این پیام ازسویِ آقای خمینی منتشر شد:
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب مستطاب حجتالاسلام آقاى حاجآقا مجدالدّين محلاتى دامت افاضاته- شيراز
خبر تأسفانگيز و بسيار ناگوار رحلت حضرت آيتالله محلاتى رضواناللهعليه موجب تأثر گرديد. آن بزرگوار در طول زندگى پربركت خود يكى از اسطورههاى روحانيت و پشتوانههاى نهضت اسلامى بودند و در خدمت به اسلام و مسلمين و پيشرفت انقلاب اسلامى پيشقدم و در رژيم منحطّ سابق شاهد حبس و رنج و همچون ساير علماى اعلام متعهّد، موردِاهانت و در راه اسلام و اهداف آن كوشا بودند. معالأسف در اين موقع كه ايران احتياج به اين شخصيتهاى مؤثر دارد، شاهد فقدان اين شخصيت محترم شديم.
اينجانب به جنابعالى و فاميل محترم و اهالى محترم فارس تسليت عرض نموده و سلامت و سعادت عموم مسلمين و فاميل محترم را خواستارم.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
روحالله الموسوى الخمينى
۲۷ مرداد ۱۳۶۰[۱۹]
آقایان گلپایگانی و منتظری نیز در پیامهای تسلیت جداگانهای به فرزند ایشان مجدالدّین محلّاتی تسلیت گفتند. در پیام آقای گلپایگانی آمده است:
«رحلت حضرت آیتالله آقای حاجآقا بهاءالدّین محلّاتی والد محترم طابثراه را به جنابعالی و سایر بازماندگان و جامعهٔ روحانیت شیراز تسلیت عرض و علوّ درجات آن فقید سعید و سایر بازماندگان را از خداوند متعال مسئلت دارم.»[۲۰] پیام آقای منتظری چنین است:
«فقدان عالم بزرگوار مرحوم آیتالله محلّاتی رضواناللهعلیه که عمر گرانقدر خودشان را در تقویت اسلام و حوزههای علمیه صرف نموده موجب ناراحتی گردید. در شرایطی که روحانیت متعهّد هدف توطئههای دشمنان اسلام و استقلال کشورهای اسلامی قرار گرفته از دست دادن چنین شخصیتهای بزرگ علمی و روحانی جای تأسف میباشد.»[۲۱]
محمدعلی رجایی رئیسجمهور، محمدجواد باهنر نخستوزیر، لطفالله صافی گلپایگانی دبیر شورای نگهبان، عبدالرّحیم ربّانی شیرازی فقیه شورای نگهبان و سیدعبدالحسین دستغیب امامجمعهٔ شیراز جداگانه پیام تسلیت فرستادند.[۲۲]
مجالس ترحیم در شیراز و سایر شهرهای استان فارس برگزار شد.[۲۳] در تهران دو مجلس ترحیم برای مرجع فقید برگزار شد، مجلس اول «در تهران به مناسبت رحلت آن مرحوم از طرف مرحوم آیتاللهالعظمی حاجسیداحمد خوانساری در مسجد مرحوم حاجسید عزیزالله مجلس ترحیم با حضور هزاران تن از مردم تهران برگزار شد.»[۲۴] اطلاعیهٔ مجلس دوم به شرح زیر است:
«اذا مات العالم ثلم فیالاسلام ثلمة لایسدّها شیء
فاجعهٔ مؤلمهٔ رحلت عالم بزرگوار و مرجع عالیقدر حضرت آیتالله معظّم حاجشیخ بهاءالدّین محلّاتی قدسسرّه که عمر پربرکت خود را در دفاع از حریم مقدس اسلام و خدمت به مسلمین مصروف داشتهاند به اطلاع عموم میرساند. ولاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم. مجلس ختم فقید سعید روز شنبه ۲۱ شوّال از ساعت ۴ تا ۶ بعد از ظهر در مسجد ارک برقرار است. امید است که طبقات مختلف جهت تقدیر از مقام شامخ آن فقیه بزرگوار شرکت فرمایند.
محمدباقر آشتیانی، میرزاآقا شیرازی، سیدمحمدعلی سبط، محمدصادق لواسانی، احمد الحسینی الشهرستانی، علینقی الموسوی التهرانی، محمدحسین الطباطبائی العلوی، سیدرضی الشیرازی، غلامحسین جعفری همدانی، کمال الموسوی المرتضوی، جمالالدّین الموسوی الملایری، حسن سعید، مصطفی مسجدجامعی، نورالدّین طاهری شیرازی، مهدی حائری تهرانی.»[۲۵]
آقای خمینی رهبر جمهوری اسلامی مجلس ترحیمی برای همرزم خود در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آقای محلّاتی برگزار نکرد! نه در تهران نه در قم. «حتی مجلس فاتحه هم در حوزه [علمیهٔ قم] بهخاطر وی انعقاد نگردید».[۲۶]
هر دو مجلس ترحیم تهران ازسویِ طیف سنّتی علمای پایتخت بود. سه تن از علمای منتقد تهران یعنی سیدابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی، سیدرضا موسوی مجتهد زنجانی و مهدی حائری یزدی برای مجلس ترحیمی متفاوت در مسجد ارک تهران از مردم دعوت کردند. سیدابوالفضل در شهریور ۱۳۵۹ بیانیهٔ تاریخی خود را دربارهٔ انحراف انقلاب منتشر کرده بود[۲۷]، برادرش سیدرضا نیز بیانیهٔ انتقادیاش را در ۱۸ خرداد ۱۳۶۰ پخش کرده بود،[۲۸] بهعلاوه او کسی بود که بر جنازهٔ قهرمان ملّی کردن صنعت نفت زندهیاد محمد مصدق در تبعیدگاه احمدآباد نماز خوانده بود، مصدقی که آقای خمینی دو ماه قبل او را مُسلم ندانسته بود![۲۹] مهدی حائری یزدی پسر مؤسّس حوزهٔ علمیهٔ قم مواضع انتقادیاش نزد خواص مشهور بود،[۳۰] اطلاعیهٔ این سه عالم منتقد به این شرح است:
باسمه تعالی
به مناسبت وفات مرحوم شیخالفقهاء آیتالله آقای [شیخبهاءالدّین] محلّاتی شیرازی قدسسرّه مجلس ترحیم عصر دوشنبه دوم شهریور [۱۳۶۰] از ساعت ۴ تا ۶ بعدازظهر در مسجد ارک منعقد است. امید است حضرت علمای اعلام و سایر آقایان و برادران اسلامی جهت تجلیل مقام آن مرحوم مشارکت فرمایند. انشاءاللهتعالی
ابوالفضل الموسوی، رضا الموسوی الزنجانی، مهدی حائری یزدی[۳۱]
یک روز بعد اطلاعیهٔ زیر در صفحهٔ وفیات روزنامهٔ اطلاعات درج شد:
باسمه تعالی
برای رفع زحمت حضور آقایان علما اعلام دامتبرکاتهم و طبقات محترم عرض میشود که مجلس ترحیم در مسجد ارک برای مرحوم آیتالله محلّاتی که دیروز در جرائد اعلام شده به علت عوارض مزاجی و غیره انعقاد نخواهد یافت.
رضا الموسوی الزنجانی[۳۲]
واضح است طی ۲۴ ساعت هر سه بانیِ مجلس ترحیم مرجع معترض مشکل مزاجی پیدا نکرده بودند. دلیل عدمِانعقاد مجلس ترحیم «و غیره» بود! سیدرضا موسوی مجتهد زنجانی با ظرافت این اطلاعیه را داد تا در تاریخ بماند که نظام برخاسته از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ نگذاشت مجلس ترحیم یکی از سه پیشگامان آن قیام در پایتخت برگزار شود. آقای خمینی نه خودش برای همرزمش مجلس ترحیم گرفت، نه به علمای مبارز تهران اجازهٔ برگزاری چنین مجلسی را داد. معنای این دو اقدام این است که برای آقای خمینی مُحرَز شده بود که بیانیهٔ ۲۰ بهمن ۱۳۵۹ آقای محلّاتی اصالت داشته و تکذیبهای نظام مصلحتی بوده است. کسی که موضع نهائیاش چنین بیانیهای باشد، سنخیّتی با برگزاری مجلس ترحیم ازسویِ بنیانگذار چنین نظامی ندارد. بههرحال «از دفتر آقای خمینی با آقامجد [پسر بزرگ مرحوم محلاتی] تماس گرفتند که برگزاری مجلس صلاح نیست.» [۳۳] این معنای «و غیره» بود. عاش سعیداً و مات سعیداً.
یادداشتها:
[۱]. عباس رادنیا (۱۲۹۳-۱۳۶۱ تهران) بازرگان معروف، از اعضای مؤسّس نهضت آزادی ایران و عضو مؤسّس نهضت مقاومت ملّی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲؛ امیرحسین فولادی (۱۳۷۸-۱۳۰۵) کارمند ارشد راهآهن، عضو نهضت مقاومت ملّی و مرتبط با نهضت آزادی ایران، دوست صمیمیِ عباس امیرانتظام؛ و دکتر ابوالقاسم پاکدامن (۱۳۱۳-۱۳۸۹) فوقتخصّص جرّاحی قلب و عروق که مدت کوتاهی در سال ۱۳۵۹ معاون وزارت علوم بود.
[۲]. انتهای دعای افتتاح، شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، دعاء اول یوم من شهر رمضان، ح ۲۶۶ (۳۸)، ج۳، ص۱۱۱.
[۳]. روزنامهها مجاز به انتشار متون انتقادی نبودند، لذا متن استفتاء و پاسخ آقای محلّاتی توسط پسر ایشان صلاحالدّین محلّاتی برای انتشار در نشریهٔ پیام جبههٔ ملّی مستقیماً در اختیار آقایان سیدابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی و کریم سنجابی قرار میگیرد. چهل روز بعد بیانیه در نشریهٔ مذکور منتشر شد: پیام جبههٔ ملّی (ارگان جبههٔ ملّی ایران)، شمارهٔ ۵۹، ۱۱ فروردین ۱۳۶۰، ص۱ و ۲. علاوهبرآن اعلامیهٔ آقای محلّاتی در شهرهای مختلف پخش شد.
[۴]. به امید خدا اسناد اعتراض آقای قمی را در فرصت بعدی همراه با شرح و تحلیل منتشر خواهم کرد.
[۵]. متن کامل این بیانیهٔ تاریخی را همراه با مقدمه، تصحیح و تحقیق تحتِعنوان زیر منتشر کردم: انحراف انقلاب، اعلامیهٔ شهریور ۱۳۵۹ سیدابوالفضل مجتهد زنجانی، ۱۵۷ صفحه، مرداد ۱۳۹۵.
[۶]. اسنادی از شکستهشدن ناموس انقلاب: نگاهی به سالهای پایانی زندگی آیتالله سیدکاظم شریعتمداری، پائیز ۱۳۹۱، همراه با نقدها: دی ۱۳۹۲؛ ویرایش دوم: اردیبهشت ۱۳۹۴، ۴۴۷ صفحه؛ مجموعه مواجههٔ جمهوری اسلامی با علمای منتقد، دفتر اول.
[۷]. یکی از اشتباهات غیرقابلِتوجیه راقم این سطور مشارکت در واقعهٔ تأسفبار انقلاب فرهنگی در اردیبهشت ۱۳۵۹ در شیراز است. در نقد این خامی انقلابیگری قبلا چندین نوبت نوشتهام و بعداً هم بیشتر خواهم نوشت، ازجمله: «اشتباه ششم، انقلاب فرهنگي و تبعات بعدی آن در جامعه بود. انقلاب فرهنگي – حذف دگراندیشی و تحمیل کلیشههای کهنه به نام دین و محدویت دادوسِتد علمی– یک پديدهٔ فرهنگستيز بود و بههيچوجه قابلِدفاع نيست. اين جزء اشتباهات تاريخي نسل ماست. اسلام همواره مدافع فرهنگ باز و گفتوگوی علمی و استفادهٔ منطقی از تجارب و دستاوردهای بشری است» (پانزده اشتباه فاحش جمهوری اسلامی، مصاحبه با فرید ادیب هاشمی به بهانهٔ صدمین روز تأسیس جرس، ۵ آبان ۱۳۸۸)؛ «در اردیبهشت ۱۳۵۹ دانشگاهها کانون مبارزه با رژیم جوان انقلابی و لجستیک گروههای مسلّح جداییطلب در استانهای مرزی شده بود. دانشجویان مسلمان انقلابی با هدف مقطعی و کاملا سیاسی تعطیل دفاتر گروههای سیاسی یادشده در دانشگاهها اقدام به بستن دانشگاهها کردند. اقدامی نادرست درمقابله با اقدام نادرست دیگری. اهداف دیگری از زبان مسئولان ارشد نظام در آن زمان ابراز شده ازقبیلِ تصفیهٔ اساتید و دانشجویان غربزده و شرقزده (فعّالان دگراندیش) و حاکمکردن جوّ اسلامی بر دانشگاهها برای تدریس علوم اسلامی و مستقل و بومی. آنچه انقلاب فرهنگی نامیده شد دانسته یا ندانسته گرتهبرداری از انقلاب فرهنگی در چین کمونیست بود که اهداف پاکسازی دانشگاهها از عناصر مخالف در میان دانشجویان و اساتید را به سرعت محقّق کرد و جوّ دانشگاه را با جوّ جامعه همسان نمود و ظواهر اسلامی را در دانشگاه به رخ کشید. حاصلِ آن «انقلاب»: تصفیهٔ اساتید و دانشجویان دگراندیش، سیطرهٔ حکومت بر دانشگاهها، یکصدا کردن دانشگاهها، خفقان و فشار و حاکمیت جوّ امنیتی و پلیسی بر دانشگاهها، به حاشیهراندن علوم انسانی و اجتماعی و ممانعت از رشد آموزشی و پژوهشی آنها به توهّم ماهیت غربی آنها و پندار تدوین علوم انسانی اسلامی که هرگز محقّق نشد» (انقلاب فرهنگی و اسلامیکردن دانشگاهها، مصاحبهٔ کتبی با نشریهٔ آزادی اندیشه، شمارهٔ ۱، خرداد ۱۳۹۴، ص۳۲۳-۳۱۴).
[۸]. بهعنوانِ نمونه آقای خمینی در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۵۹ در پاسخ به نامهٔ اعتراضیهٔ ایشان به اعدامهای بیرویّهٔ صادق خلخالی مینویسد: «خاطر شریف مستحضر است که این انقلاب بزرگ از بهترین انقلابهایی است که در جهان بوده است و دنیا بیانقلاب نمیشود و معقول نیست همهچیز موافق دلخواه باشد. البته کوشش میشود نگرانیها رفع شود و انشاءالله موافق شرع انور انجام گیرد.» بحث و بررسی آن در فصل پنجم گذشت.
[۹]. به نقل صلاحالدّین محلّاتی که خود در بیمارستان شاهد عیادت فرستادههای آقای خمینی بوده است.
[۱۰]. پیام مورخ ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، صحیفهٔ امام، ج۱۴ ص۱۹۵.
[۱۱]. «پیام جبهه ملی» دو ماه بعد (۱۷ خرداد ۱۳۶۰) توقیف میشود لذا در فروردین ۱۳۶۰ قانونی بوده است! ظاهراً مراد از غیرقانونی «منتقد» است.
[۱۲]. کیهان، شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۶۰، ص۲.
[۱۳]. این روایت در دو نوبت با فاصلهٔ چهارده ماه با جزئیات کامل از صلاحالدّین محلّاتی شنیدم و یادداشت کردم.
[۱۴]. جمهوری اسلامی ۳۱ فروردین ۱۳۶۰.
[۱۵]. حج ۳۰: و از سخن باطل بپرهیزید..
[۱۶]. تأیید اعلامیهٔ ۲۰ بهمن ۱۳۵۹، ۲۰ فروردین ۱۳۶۰، پیام جبههٔ ملّی، ش۶۴، ۱ اردیبهشت ۱۳۶۰، ص۱.
[۱۷]. دیگر نشریات توقیف شده: روزنامههای آرمان ملت، نامهٔ مردم و عدالت (جمهوری اسلامی، ۱۸ خرداد ۱۳۶۰).
[۱۸]. روزنامهٔ اطلاعات ۲۷ مرداد ۱۳۶۰.
[۱۹]. روزنامه اطلاعات ۲۸ مرداد ۱۳۶۰، ص۱۴: صحیفهٔ نور، ج۱۵ ص۸۴، پیام مورخ ۱۷ مرداد ۱۳۶۰ (تاریخ نادرست است)؛ این پیام تسلیت در جلد پانزدهم صحیفهٔ امام (مؤسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹، چاپ پنجم) که حاوی پیامهای تیر تا بهمن ۱۳۶۰ آقای خمینی است بدون هیچ توضیحی حذف شده است! چرا؟
[۲۰]. روزنامه اطلاعات، پیشین.
[۲۱]. پیشین.
[۲۲]. پیشین.
[۲۳]. مردی بزرگ از خطّهٔ فارس، ۱۳۶۷، ص ۲۰۵.
[۲۴]. پیشین.
[۲۵]. روزنامهٔ اطلاعات، پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۶۰.
[۲۶]. مردی بزرگ از خطّهٔ فارس، ۱۳۶۷، ص۱۲، مقدمه به قلم گروه بررسی تاریخ مفاخر حوزهٔ علمیهٔ قم.
[۲۷]. کتاب الکترونیکی انحراف انقلاب: اعلامیهٔ ۱۲ شهریور ۱۳۵۹ سیدابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی؛ با مقدمه، تصحیح و تحقیق محسن کدیور، مرداد ۱۳۹۵، ۱۵۷ صفحه.
[۲۸]. سیدرضا زنجانی و تکفیر خمینی؟! به همین قلم، ۱۶ دی ۱۳۹۵.
[۲۹]. صحیفهٔ امام، ج۱۴، ص۴۴۸-۴۶۵، سخنرانی مورخ ۲۵ خرداد ۱۳۶۰.
[۳۰]. بنگرید به کتاب خاطرات او (به کوشش حبیب لاجوردی در مجموعهٔ تاریخ شفاهی ایران). حائری یزدی بعداً در سال ۱۳۷۳ در لندن کتاب ماندگارش «حکمت و حکومت» را در نقد ساختاری ولایت فقیه منتشر کرد.
[۳۱]. اطلاعات، شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۶۰، ص۱۹.
[۳۲]. پیشین، یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۶۰، ص۱۵.
[۳۳]. به نقل از صلاحالدّین محلّاتی در گفتوگو با نگارنده.