نامۀ اعتراضی آقای محلّاتی به آقای خمینی
آیا با این چهرۀ کریه و خشنی که از اسلام ساختهایم میخواهیم انقلاب خود را به جهان صادر نمائیم و بشریت را از ظلم و تباهی برهانیم؟
سیزده روز بعد از اعدامها و سه روز بعد از تلگرام علنی تأیید امامجمعۀ شیراز، شیخ بهاءالدّین محلّاتی که مرجع تقلید برخی از مردم جنوب ایران خصوصاً شیراز در آن زمان بود نامۀ اعتراضی غیرعلنی به آقای خمینی مینویسد. این فصل شامل سه مبحث است: مختصری دربارۀ وضعیت و نحوۀ ارسال نامه، متن کامل نامه و شرحی کوتاه بر آن.
مبحث اول. نکاتی دربارۀ زمانه و زمینۀ نامه
این مبحث شامل سه بحث به شرح زیر است: تظلّمنامۀ خانوادۀ گوئل کلیمی، واکنش آقای محلّاتی و تأمّلات.
بحث اول. تظلّمنامۀ خانوادۀ گوئل کلیمی
یکی از اعدامشدگان بانوئی کلیمی بود به نام نصرت گوئل صاحب آرایشگاهی زنانه در خیابان لطفعلیخان زند شیراز. اتهامات او در روزنامههای وقت از قول حاکم شرع دادگاه ویژۀ انقلاب چنین اعلام شده بود: «دائرکردن شیرهکشخانه و قاچاقچی»[۱]، «به فساد کشاندن دختران و فروش آنان به مردان»[۲] و «دائرکردن مراکز فحشا و قاچاق»[۳]. جامعۀ کلیمیان شیراز تشییعجنازۀ چشمگیری برای خانم گوئل ترتیب داد. چند روز بعد مادر، پدر و همسر وی در اوایل ماه رمضان (اوایل دهۀ سوم تیر ۱۳۵۹) به ملاقات مرجع تقلید مسلمانان آمده تظلّمنامهٔ کتبی زیر را خدمت ایشان تقدیم کردند:
به نام خدا
حضور محترم مرجع عالیقدر جناب آقای سیدبهاءالدّین محلاتی
بهطوریکه اطلاع دارید روز پنجشنبه ۱۲/۴/۱۳۵۹ شیخ صادق خلخالی ناگهان به شیراز وارد و با یک حملۀ بیرحمانه و یورش غیرشرعی و غیرقانونی ۱۴ نفر را محکوم به مرگ و عدهای را هم محکوم به حبس نموده است. یکی از این مظلومینِ محکومین به مرگ بانو نصرت گوئل است که فرزند و همسر امضاکنندگانِ بدبخت زیر این شکوائیه میباشند.
این بانو که سهماهه حامله و دارای چهار فرزند دیگر بوده که بزرگترین آنها سیزده ساله است بدون کوچکترین و کمترین تقصیر و گناهی فدای بیتوجهی و شهرتطلبی و عناد و لجاج شیخ صادق خلخالی شده است. این زن بدبخت که تمام عمر را با زحمت و کارگری به سر برده است تا شاید بتواند کمک معاشی برای خانوادۀ بیچارۀ خود باشد بیخبر از همهجا در مغازۀ خود که در مجاور سایر مغازههای مسلماننشین قرار دارد مشغول به کار خود بوده که غفلتاً چند نفر پاسداران کار او را تعطیل و یکراست او را به مسلخ میبرند و پس از چند ساعت او را تیرباران میکنند بدون اینکه اجازه دهند حتی آخرین وداع خود را با فرزندان بیسرپرست و پدر و مادر داغدیده و پیر و شوهر درمانده و بیپناهش انجام دهد.
اکنون با کمال درماندگی و تأثر و با نهایت یأس و ناامیدی دردِدل و شکوائیه و اعتراض و اعلام جرم خود را به ساحت آن مقام معظم معروض میداریم. تا نسبت به این عمل فجیع و بیسابقه و این جنایت هولانگیز رسیدگی شده و مباشر این عمل به کیفر برسد. بگذریم از اینکه این زن مظلوم هیچگونه گناه و تقصیری نداشته و بدون اینکه پرونده و سوءسابقهای در دادسرای انقلاب داشته باشد محکوم به مرگ شده است.
ولی آیا این است وعدههایی که به اقلیتهای مذهبی داده میشد – و این است حمایت انقلاب اسلامی از کلیمیان و امّت موسی که دوشبهدوش برادران مسلمان در انقلاب شرکت داشتند؟ آیا دادگاه اسلامی باید اینطور بیپروا و بدون ترس و بدون دلیل با زندگی و حیثیت خانوادهها بازی کند– و حیات و شرف انسانها را به بازی گیرد؟
و آخرالامر هم پس از کشتن یک زن معصوم و بدبخت مختصر اموال او را که منحصر به سهدانگ خانهٔ ۱۶۰ متری میباشد و فرزندان بدبخت و بیپناه او در آن زندگی میکنند مصادره شود و پاسداران خلخالی درب مغازۀ ۶ متری او را مُهروموم نمایند.
آیا فرزند بیگناهی که در شکم این زن بوده بایستی به استدلال حمایت از اسلام و محارب با خدا و رسول مشمول حکم ظالمانه و غیرشرعی و غیرقانونی شیخ خلخالی قرار گیرد؟ بههرصورت مردم شیراز تمام افراد این خانوادۀ زحمتکش و آبرومند را که پیوسته با کار و کوشش و شرافتمندی زندگی کردهاند میشناسند و حکم مظلومیت این زن بدبخت را صادر کردهاند.
لذا از آن مقام معظم که مسئولیت بزرگ حفظ حیثیت و شرافت و اموال مردم ایران را به عهده دارند مُصرّاً و شدیداً تقاضای رسیدگی داریم تا موضوع را از دریچۀ عدل الهی و اسلامی و قضاوت علیوار موردِدقّت قرار دهند. و عامل این جنایت هولناک را تحتِتعقیب قرار دهند و اجازه ندهند بهجای علی و به نام علی و به نام اسلام و قرآن چنین اعمال جنایتباری مرتکب شوند.
همچنین چون حکم شیخ خلخالی وجهۀ شرعی و قانونی ندارد تقاضای رفع تعرّض از اموال مشارالیها که ممرّ معاش چهار طفل خردسال است داریم. به انتظار أوامر مؤکّد و دستور قاطع آن مقام معظم لحظهشماری میکنیم.
در پایان از آن مقام محترم تقاضای رسیدگی در موارد زیر داریم:
۱. ثابت کردن بیگناهی این مرحومه
۲. حاملهبودن این مرحومه
۳. جلوگیری از مصادرۀ اموال این مرحومه که متعلّق به شوهر و چهار فرزندش میباشد.
۴. پس دادن کیف و محتویات کیف و اموالی که نزد سپاه پاسداران میباشد.
با تقدیم احترامات فائقه
عذرا گوئل، جانجان گوئل، روحالله سلیم[۴]
آقای محلّاتی با شنیدن اظهارات خانوادۀ گوئل کلیمی و خواندن تظلّمنامۀ آنان بسیار متأثر شد و بیاختیار هایهای با صدای بلند گریست و از فرط نارحتی از حال رفت.[۵] یکی دو روز بعد با مشورت فرزند ارشدش مجدالدّین – که علاوهبر دانش فقهی، دانشآموختۀ کارشناسی حقوق دانشگاه تهران هم بود – نامهای خطاب به آقای خمینی رهبر جمهوری اسلامی تنظیم کرد و نامه را به دست فرزند دیگرش صلاحالدّین داد که در اسرع وقت به دست آقای خمینی برساند و جواب بگیرد. صلاحالدّین در اجرای امر پدر بلافاصله روانه تهران شد و از طریق حسن ثقفی برادر همسر آقای خمینی وقت شرفیابی فوری گرفت و به محضر رهبر جمهوری اسلامی رسید و نامهٔ شیخالفقهاء همراه با تظلّمنامۀ خانوادۀ گوئل کلیمی را شخصاً به دست همرزم سابق پدرش رهبر جمهوری اسلامی داد.[۶]
قبل از اینکه متن نامۀ آقای محلّاتی و پاسخ آقای خمینی را بیاورم تذکر چند نکته را ضروری میدانم.
یک. بیشک شکوائیۀ بازماندگان معدومه یک روی سکّه است. روی دیگر سکّه مدارکی است که در دادگاه علیه وی اقامه شده و براساسِ آن حکم اعدام صادر و فوراً اجرا شده است. از روی دیگر سکّه اطلاعی ندارم. اما حاکم شرع شیراز در نامۀ خود به مسئولین عالی کشور رسماً اظهارنظر کرده که به تفصیل در فصل بعد خواهد آمد. مرجع تقلید شهر نیز در مصاحبۀ مفصّل خود به این نامه اشاره کرده است: «متن شکوائیه یکی از بستگان اعدامشدگان عیناً موجود است که میبینید.»[۷]
دو. اتهام دائرکردن شیرهکشخانه و قاچاقچیبودن همان زمان در شیراز مطلقاً تلقّی به قبول نشد. اتهام قوادی به زن آرایشگر بر فرض اثبات با مدارک معتبر در محضر «دادگاه صالحه»، سقف مجازات شرعی و قانونی آن هفتادوپنج ضربه شلاق بوده،[۸] نه اعدام همراه با مصادرۀ اموال منقول و غیرمنقول! حکم اعدام فوری و مصادرۀ جمیع اموال منقول و غیرمنقول متهم به قوادی مبتنی بر کدام فتوای فقهی و مادۀ قانونی بوده است؟
سه. از دو حال خارج نیست: یا متّهمه امکان دفاع از خود نداشته، یا حاکم شرع به حامله بودن وی وقعی نگذاشته است. آیا او شرعاً و قانوناً موظّف نبود تا اثبات کذب بودن ادعای حامله بودن، اجرای حکم اعدام این زن را به تعویق بیندازد؟
چهار. متهمه از آخرین ملاقات با والدین پیر، چهار فرزند خردسال و همسر خود محروم بوده است. به چه مجوّز شرعی و قانونی؟ این همه عجله برای چه بوده است؟
پنج. فاصلۀ بازداشت تا اعدام متّهمه چند ساعت بیشتر نبوده است. چگونه در این فاصلهٔ کوتاه برای قاضی غیرمحلّی وثاقت بیّنه (شهود) محرز و علم قاضی نهائی شده است؟
شش. اینکه آقای محلّاتی با شنیدن ماجرای این واقعه از زبان بازماندگان یکی از معدومین و خواندن تظلّمنامه منقلب شود حق داشته است. بیشک او به یاد این عبارت نهجالبلاغه افتاده بود: «وَلَقَدْ بَلَغَني أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَالْأُخْرَى الْمُعَاهَدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَها وَُلْبَهَا وَقَلَائِدَهَا وَرُعُثَهَا ماتَمْتَنِع مِنْهُ إِلَّا بالْاسْتِرْجَاعِ وَالْاسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلا مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَلا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ أَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا كانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كانَ بِه عِنْدِي جَدِيراً.»[۹] «به من خبر رسيده كه يكى از آنان به خانۀ زن مسلمان و زن غيرمسلمانى كه در پناه اسلام جان و مالاش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند، گردنبند و گوشوارههاى آنها را از تنشان بيرون آورده است، درحالیكه هيچ وسيلهاى براى دفاع جز گريه و التماسكردن نداشتهاند، آنها با غنيمت فراوان برگشتهاند بدون اينكه حتى يك نفر از آنها زخمى گردد و يا قطرهاى خون از آنها ريخته شود. اگر بهخاطر اين حادثه مسلمانى از روى تأسف بميرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست.»
بهجای خلخال از پای ذمّیه درآوردن در نهجالبلاغه، خلخالی حاکم شرع جمهوری اسلامی جان از حلقوم ذمّیه بیرون کشیده بود.
مبحث دوم. نامۀ تاریخی شیخالفقهاء به رهبر جمهوری اسلامی ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
رهبر انقلاب اسلامی ایران حضرت آیتالله خمینی دامتبرکاته
امید است در این گرفتاریها، الطاف حقتعالی بیش از پیش شامل حال گشته تا این انقلاب اسلامی به نتیجۀ مطلوب برسد. باری درحالیکه از غم ایام خستهام، وظیفۀ شرعی خود میدانم که بهعنوانِ یکی از پاسداران حریم اسلام و بهعنوانِ کسی که سهمی در برپایی این انقلاب اسلامی داشته، لَختی عقدۀ دل بگشایم و از حوادث سوء ظالمانهای که در این رژیم نیز بر سراسر این کشور و بر امّت اسلامی ایران حاکم است چند کلمهای با شما سخن بگویم، تا هم «معذرة الی ربّکم»[۱۰] عمل نموده باشم و هم سکوت را که شاید موجب عتاب و عقاب حقتعالی است شکسته باشم.
گرچه میدانم که شاید این نامه، بسیاری را خوش نیاید، لکن حاشا که خوش آیند و تحسین خلق را بر سرزنش وجدان و عقل و مهمتر از همۀ سَخَط خداوند ترجیح دهم. سقراط حکیم و یا شیخ شهید حاجشیخ فضلالله نوری نیز گرچه در نظر دنیاپرستان زمان خویش محکوم بودند، لیکن در پیشگاه تاریخ و در حضور محکمۀ عدل الهی سربلند و پیروزند.
باری به خوبی به یاد داریم که نخستین انگیزۀ انقلاب ملت ایران، محو ظلم و فساد و ستمگری و ایجاد نظامی عادلانه و مبتنی بر احکام و قوانین اسلام بود. هنوز فریاد و فغان مردان آزادهای که در زیر سیطرۀ حکومت ستمکاران به جان آمده بودند، در گوشها طنینانداز است و هنوز بهخاطر داریم که کشتار بیگناهان، غارت اموال و غصب حقوق حقّۀ مردم و مهمتر از همه پایمال شدن احکام اسلام بزرگترین عامل قیام برای سرنگونی رژیم بود. به یاد دارم که چگونه آن حضرت و حقیر و همۀ مراجع دینی با بیانات پرشور و اعلامیههای خود پایمالشدن احکام اسلام را توسط سردمداران رژیم گذشته به مردم گوشزد مینمودیم و آنان را دعوت میکردیم تا با توسّل به شریعت پاک پیمبر، با اتّحاد و اتّفاق، علیه ستمکاران و طاغوتهای زمان قیام نمایند.
به خوبی به یاد داریم که پس از سرنگونی رژیم و استقرار جمهوری اسلامی، چه مدینۀ فاضلهای را به مردم وعده میدادیم و چنان نور امیدی بر دل محرومان میتابانیدیم و درنتیجۀ همین بیانیهها و وعده و وعیدها و چشمانداز زیبای ترسیم شده از جامعۀ اسلامی بود، که سیل محرومان و جوانان برومند را که تا آن روز نسبت به دین بیتفاوت و یا حتی بیدین بودند بهسویِ این دین حنیف کشانید و به دامان اسلام چنگ زدند و با دستهای خالی و سینههای عریان، تیرهای زهرآگین کین را به جان خریدند و به استقبال مرگ رفتند و با خون پاک خود خاک این کشور را از لوث وجود رژیم شاهنشاهی پاک ساختند، به این امید که فردای آن روزگار سیاه به برکت وجود مردانی مسئول و مسلمان و نه فرصتطلبان جدیدالاسلام، جامعهای بر مبنای عدالت اسلامی مشحون از دادگری و داد که پیشرو و امام جوامع بشری باشد، ایجاد گردد.
لکن با کمال تأسف باید بگویم که درنتیجۀ تصدّی بسیاری از امور بهوسیلۀ نااهلان و عقدهایها و ریاستطلبان آنچنان جوّی در مملکت به وجود آمده و بهحدّی یأس و نومیدی از انقلاب اسلامی بر مردم مستولی گشته که در معرض مخاطراتی وحشتناک قرار گرفتهایم.
حضرت آیتالله خمینی، میدانید که پس از رحلت رسول اکرم و علی، متصدّیان حکومت چه ستمگریها و جورها که به نام اسلام ننمودند، گرچه حکومت، حکومت اسلامی بود ولی جاهلیت محض بود.[۱۱] آیا ما هماکنون که به برکت اسلام و به فضل حق و خون بیگناهان، به نعمت این انقلاب رسیدهایم میتوانیم ناظر تجدید تاریخ باشیم؟
نمیدانم حضرتعالی از کیفیت احکام صادره ازسویِ حاکم شرع دادگاههای ویژه مطّلعید؟ آیا میدانید که این آقا [صادق خلخالی] چگونه ۱۴ نفر را در مدتی کمتر از ۱۰ ساعت به قول خودش بدون محاکمه و بدون مطالعۀ پروندهها [در شیراز] کشتار کرد؟ و درحالیکه حتی اجازۀ ملاقات با خانوادههای آنها را نیز نداد؟ و بسیار بعید است انسانی که اینطور دست خود را به خون مردم آلوده میکند در گزارش خود دروغ نگوید و به شما خلافِمطلب نرساند. بهخصوص که تمام این مسائل یعنی کشتار و دیدن خانوادههای شهدا که هیچکدام صحیح نیستند و تظاهرات آنها، همه و همه بهخاطر تعویض حاکم شرع فعلی میباشد.
آیا حاکم شرع فعلی شیراز، حجتالاسلام [شیخ اسدالله] عندلیب که تمام مردم متدیّن و عاقل از او تعریف میکنند و تقوی و فضیلت او را میشناسند چه عیبی دارد که هر روز از طرف سپاه پاسداران موردِتهدید بود و در رادیو و تلویزیونِ منفور فارس به او فحّاشی مینمایند؟ آیا مگر نه این است که جنابعالی و سایر مقامات ذیصلاح آقای عندلیب را به حاکمیت شرع شیراز انتصاب فرمودهاید و مگر نه این است که او را مردی متشرّع میشناسید و اطاعت از احکام او را بر همه واجب میدانید؟
پس چگونه میتوان دخالت فردی که خود را حاکم شرع دادگاههای ویژه میداند در امور زندانیانی که پس از محاکمه و صدور حکم شرعی، دوران محکومیت قطعی خود را میگذراندند توجیه نمود؟ آیا چگونه میتوان احکام متناقض حکّام دادگاههای انقلاب اسلامی را توجیه و تفسیر کرد؟ متهمی اول به یک سال زندان و پرداخت یکصد هزار تومان وجه نقد (بهطور غیررسمی بلکه سرّی و به نام هدیه به بنیاد مستضعفان) محکوم میشود و تنها پس از چند ماه که از محکومیتش میگذرد و به ناگهان توسط حاکم شرع دیگری تیرباران میشود؟ عجبا، چه دادگاهی، چه احکامی و چه مجازاتهایی؟ خدا شاهد است بسیاری از دوستان متدیّن پیشنهاد هجرت از ایران را دادهاند، زیرا آنچنان خلافها مشهود است و توانایی بر جلوگیری نیست که لااقل انسان خود را در معرض دانستن قرار ندهد بهتر است.
بههرحال با کمال معذرت باید صریحاً بگویم که مردم از فساد حاکم بر سپاه پاسداران که گویا تعزیهگردان رژیم فعلی است نفرت شدید دارند. بسیاری از تحریکات علیه دادگاه از ناحیۀ سپاه است که حاکم شرع را در خدمت خود نمیبیند. چه خوب بود شخصی را که مشخص نباشد میفرستادید تا تحقیق میکرد و وضع مردم و اوباش و علمای محترم را میدید و گزارش میکرد.
بیچاره مردم انقلابزده آنقدر بیایمان به مسائل امروز شدهاند که هرچه را میشنوند و میبینند باور ندارند! میپرسند آیا کار مجلس شورای اسلامی چگونه است؟ آیا دعوای [سیدحسن] آیت و رئیسجمهور [ابوالحسن بنیصدر] چه بود و چه شد؟ میپرسند آیا توطئهای که اکنون دولت اعلان نمود راست است یا نه؟[۱۲] واقعاً توطئه بود، یا میخواهند حساب عدهای را تسویه نمایند و یا اینکه اذهان را هر از مدتی متوجه چیز دیگری نمایند و گوش عوامالناس را پُر کنند و مشغولشان سازند؟ آیا این کشور لجامگسیخته به کجا میرود؟
بسیار متأثرم که چرا ذهن مردم در این دوره هم چنین شده و چرا اینقدر اطمینانشان سلب شده است. مگر در قانون اساسی که هنوز مرکّب آن خشک نشده ننوشتهاند که کنترل تلفنها خلافِقانون است و چه …؟ آیا این چه نیروی جهنّمی است که همۀ مردم را در صحبتهای تلفنی دچار وحشت نموده است؟ قاضی شرع شما در آن کشتار فضاحتبار گذشتۀ شیراز، به تحریک عدهای نادرست، همۀ فحّاشی و هتّاکی خود را متوجه تلفنکنندگان مینماید.
باری، حضرت آیتالله خمینی، خدا میداند که از کثرت شِکوِههای مردم و ناراحتیهای عمومی اینچنین با شما بیپرده سخن میگویم، وانگهی بیم آن دارم که باتوجه به حسّاسیت موقعیت ایران و مطامع ابرقدرتها و صهیونیسم جهانی و اینکه هنوز پارهای از عوامل سیاستهای خارجی حتی در رأس امورند، خدای ناکرده دامنۀ نارضایتیها اوج گیرد و این خود موجب تقویت ضدانقلاب و عملیشدن نقشۀ شوم و پلید استعمارگران بشود.
هماکنون میشنویم که در ادارات و مؤسّسات دولتی به نام طاغوتزدایی عدّهای به تصفیهحساب با یکدیگر مشغولند، دامنۀ اتهامات و نسبتهای ناروا بین کارمندان نسبت به یکدیگر اوج گرفته، بسیاری بیگناه یا باگناه قابلِبخشش، گناهی که بیشتر ناشی از نظام حکومتی گذشته بود، از نانخوردن باز شدهاند و بدیهی است که به سیل ناراضیان افزوده میگردد.
حضرت آیتالله خمینی، مگر نه این است که میخواهیم انقلاب خود را به جهان صادر نماییم و بشریت را از ظلم و تباهی برهانیم؟ آیا با این چهرۀ کریه و خشنی که از اسلام ساختهایم؟ آیا با خشونت و زور میتوان اسلام را جهانگیر ساخت یا با منطق و عطوفت و عدالت؟ اگر نشود که نظام واحد و مسئولیت مشخص را در این جامعه حکمفرما نمود، با این تعدّد مراکز قدرت به کجا میرویم؟
باری، باشد که به مصداق آیۀ کریمۀ: «وذَکِّر فإنّ الذّکری تَنفَعُ المؤمنینَ»[۱۳] قیام به وظیفۀ خود نموده باشم. مطالب بسیار زیاد است و یأس بر تأثیر آنها افزونتر. با کمال معذرت از آنچه نوشتم. انشاءالله خاطر مبارک آزرده نخواهد شد چون بحمدالله روحیهای قوی دارید و فکر علاج باشید والا عواقب خوبی نخواهیم داشت.
والسلام علی من اتبع الهدی
بهاءالدّین محلّاتی
۲۵/۴/۱۳۵۹
چهارم رمضان المبارک ۱۴۰۰ [۱۴]
مبحث سوم. شرح اجمالی نامۀ تاریخی شیخالفقهاء
این مبحث شامل دو بحث به شرح زیر است: استیضاح جمهوری اسلامی و اعتراض شدید به اعدامهای ۱۲ تیر ۵۹ شیراز.
بحث اول. استیضاح جمهوری اسلامی
این بحث شامل ده نکته است:
یک. نامۀ آقای محلّاتی به آقای خمینی از یک مرجع تقلید به مرجع تقلید دیگر در نهایت ادب و احترام نوشته شده است. خطاب نامه «رهبر انقلاب اسلامی ایران حضرت آیتالله خمینی دامت برکاته» است. یعنی نویسنده که به سن از مخاطب بزرگتر و در سابقۀ مبارزاتی و علم چیزی از او کم ندارد درعینِ پذیرش رهبری ایشان انتقاداتی هم وارد میداند. او در انتها هم متذکّر میشود: «انشاءالله خاطر مبارک آزرده نخواهد شد چون بحمدالله روحیهای قوی دارید و فکر علاج باشید والا عواقب خوبی نخواهیم داشت.» درحقیقت نامه اعلام خطر جدّی به آقای خمینی است چه در دنیا چه در آخرت.
دو. نویسندۀ نامه به اشاره میگوید و میگذرد که او نیز در برپایی این انقلاب از خرداد ۱۳۴۲ (بلکه قبل از آن و اسبق بر آقای خمینی) نقش داشته است. او به یاد همرزماش میآورد که هر دو در کنار دیگر مراجع دینی در گذشته چه مطالباتی داشتهاند. او این نامه را بهعلاوه «بهعنوانِ یکی از پاسداران حریم اسلام» نوشته است. یادآور عهدی که خداوند از علمای دین گرفته است: أَما والَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْ لَاحُضُورُ الْحَاضِرِ وقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ، ومَاأَخَذَ اللَّه عَلَىالْعُلَمَاءِ ، أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ ولَا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا – ولَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا- ولأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِه أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.[۱۵] «به خدايى كه دانه را كفيد و جان را آفريد، اگر اين بيعتكنندگان نبودند و ياران، حجّت بر من تمام نمینمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمكار شكمباره را برنتابند و به يارى گرسنگان ستمديده بشتابند، رشتۀ اين كار را از دست میگذاشتم و پايانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته، خود را به كنارى میداشتم و میديديد كه دنياى شما را به چيزى نمیشمارم و حكومت را پشيزى ارزش نمیگذارم.»
سه. نقد آقای محلّاتی منحصر به اعدامهای خلافِشرع و قانون ۱۲ تیر ۱۳۵۹ شیراز نیست. آن تنها یک نمونه است. نقد وی صریحاً «از حوادث سوء ظالمانهای که در این رژیم نیز بر سراسر این کشور و بر امّت اسلامی ایران حاکم است» میباشد و همین بر اعتبار و اهمیت نامه میافزاید.
چهار. آقای محلّاتی تصریح میکند که این دردِدل اگرچه بسیاری را خوش نمیآید اما چه باک در برابر سخط خداوند درقبالِ سکوت در برابر این ستمها. او موضع خود را همراستا با موضع سقراط حکیم و شیخ فضلالله نوری میشمارد. استناد به سقراط حکیم که ضربالمثل بینالمللی ایستادگی تا پای جان بر حقیقت است ازسویِ یک فقیه جالب است. ذکر شیخ فضلالله نوری چهبسا به دلیل منزلت وی نزد مخاطب نامه باشد. درهرحال تردیدی در نادرست بودن و خلافِشرع بودن اعدام نوری نیست.
پنج. محلّاتی به یاد خمینی میآورد که «که نخستین انگیزۀ انقلاب ملت ایران، محو ظلم و فساد و ستمگری و ایجاد نظامی عادلانه و مبتنی بر احکام و قوانین اسلام بود.» یا «کشتار بیگناهان، غارت اموال و غصب حقوق حقّۀ مردم و مهمتر از همه پایمال شدن احکام اسلام بزرگترین عامل قیام برای سرنگونی رژیم بود.» و نیز «به خوبی به یاد داریم که پس از سرنگونی رژیم و استقرار جمهوری اسلامی، چه مدینۀ فاضلهای را به مردم وعده میدادیم و چنان نور امیدی بر دل محرومان میتابانیدیم … به این امید که فردای آن روزگار سیاه به برکت وجود مردانی مسئول و مسلمان و نه فرصتطلبان جدیدالاسلام، جامعهای بر مبنای عدالت اسلامی مشحون از دادگری و داد که پیشرو و امام جوامع بشری باشد، ایجاد گردد.»
شش. آقای محلّاتی به صراحت به رهبر جمهوری اسلامی تذکر میدهد که: «درنتیجۀ تصدّی بسیاری از امور بهوسیلۀ نااهلان و عقدهایها و ریاستطلبان آنچنان جوّی در مملکت به وجود آمده و بهحدّی یأس و نومیدی از انقلاب اسلامی بر مردم مستولی گشته که در معرض مخاطراتی وحشتناک قرار گرفتهایم.» این عبارات معنایی جز استیضاح نظام جمهوری اسلامی ندارد. او بار دیگر تذکر میدهد همچنانکه بعد از حکومت نبوی و علوی «جاهلیت محض» با تابلوی «حکومت اسلامی» بر سریر قدرت بود، از آقای خمینی میپرسد: «آیا ما هماکنون که به برکت اسلام و بهفضل حق و خون بیگناهان، به نعمت این انقلاب رسیدهایم میتوانیم ناظر تجدید تاریخ باشیم؟» تجدید تاریخ یعنی سیطرۀ جاهلیت محض با تابلوی حکومت اسلامی!
هفت. یکی از سه پیشوای قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به همرزم خود در مسند قدرت مینویسد: «خدا شاهد است بسیاری از دوستان متدیّن پیشنهاد هجرت از ایران را دادهاند، زیرا آنچنان خلافها مشهود است و توانایی بر جلوگیری نیست که لااقل انسان خود را در معرض دانستن قرار ندهد بهتر است.» آیا این حکم به عدمِمشروعیت نظام نیست؟ آیا این عقیدۀ اکثر مراجع تقلید و فقهای خاموش آن دوران نبوده است؟
هشت. این مرجع تقلید بار دیگر تذکر میدهد: «بیچاره مردم انقلابزده آنقدر بیایمان به مسائل امروز شدهاند که هرچه را میشنوند و میبینند باور ندارند!» اصطلاح مردم «انقلابزده» برسیاقِ طاعونزده و وبازده اشاره به تاثیر منفی تندرویهای انقلابیمآبانه در ذهن و ضمیر مردم دارد. افکار عمومی به تصمیمات زمامداران و تبلیغاتشان دارد بیاعتماد میشود. آنگاه وی به سه مثال آن دوره اشاره کرده مینویسد: «مردم میپرسند آیا توطئهای که اکنون دولت اعلان نمود راست است یا نه؟ واقعاً توطئه بود، یا میخواهند حساب عدهای را تسویه نمایند و یا اینکه اذهان را هر از مدتی متوجه چیز دیگری نمایند و گوش عوامالنّاس را پر کنند و مشغولشان سازند؟ آیا این کشور لجامگسیخته به کجا میرود؟» واژۀ «کشور لجامگسیخته» واژۀ گویایی برای زمامداری آن دوران است. وی از سلب اطمینان مردم شدیداً ابراز تأسف میکند.
نُه. آقای محلّاتی بار دیگر «کثرت شِکوِههای مردم و ناراحتیهای عمومی» را به آقای خمینی تذکر داده بهعنوانِ نمونه به پاکسازی ادارات اشاره میکند: «هماکنون میشنویم که در ادارات و مؤسّسات دولتی به نام طاغوتزدایی عدهای به تصفیهحساب با یکدیگر مشغولند، دامنۀ اتهامات و نسبتهای ناروا بین کارمندان نسبت به یکدیگر اوج گرفته، بسیاری بیگناه یا باگناه قابلِبخشش، گناهی که بیشتر ناشی از نظام حکومتی گذشته بود، از نانخوردن باز شدهاند و بدیهی است که به سیل ناراضیان افزوده میگردد.»
ده. شیخالفقهاء با این عبارت تیز و تلخ بار دیگر مدیریت شخص آقای خمینی را استیضاح میکند: «حضرت آیتالله خمینی، مگر نه این است که میخواهیم انقلاب خود را به جهان صادر نمائیم و بشریت را از ظلم و تباهی برهانیم؟ آیا با این چهرۀ کریه و خشنی که از اسلام ساختهایم؟ آیا با خشونت و زور میتوان اسلام را جهانگیر ساخت یا با منطق و عطوفت و عدالت؟ اگر نشود که نظام واحد و مسئولیت مشخص را در این جامعه حکمفرما نمود، با این تعدّد مراکز قدرت به کجا میرویم؟» این عبارت در حقیقت مُلَخّص نامه است و دیدگاه نهایی آقای محلّاتی دربارۀ جمهوری اسلامی.
بحث دوم. اعتراض شدید به اعدامهای ۱۲ تیر ۵۹ شیراز
این بحث شامل هشت نکته به شرح زیر است:
اول. آقای محلّاتی از آقای خمینی میپرسد: «نمیدانم حضرتعالی از کیفیت احکام صادره ازسویِ حاکم شرع دادگاههای ویژه مطّلعید؟» وی به ایجاز چهار اشکال این فاجعه را میشمارد: ۱) کشتار ۱۴ نفر در مدتی کمتر از ۱۰ ساعت، ۲) اعدام بدون محاکمه به قول خودِ حاکم شرع، ۳) بدون مطالعه پروندهها به قول خودِ حاکم شرع، ۴) بدون اجازۀ ملاقات با خانواده قبل از اعدام. شیخالفقهاء از این اعدامهای بیرویّه با واژۀ «کشتار» یاد میکند.
دوم. محلّاتی این فرض را منتفی نمیداند که «بسیار بعید است انسانی که اینطور دست خود را به خون مردم آلوده میکند در گزارش خود دروغ نگوید و به شما خلاف مطلب نرساند.» معنی این تذکر لزوم تبین شرعی از وثاقت و عدالت حاکم شرع بر ولیامر است.
سوم. آقای محلّاتی بار دیگر به آقای خمینی تذکر میدهد: «تمام این مسائل یعنی کشتار و دیدن خانوادههای شهدا که هیچکدام صحیح نیستند و تظاهرات آنها، همه و همه بهخاطر تعویض حاکم شرع فعلی میباشد.» بنابراین از منظر این مرجع تقلید ملاقات افرادی بهعنوانِ خانوادۀ شهدای انقلاب با خلخالی در محل ستاد پاسداران انقلاب اسلامی صحنهآرایی بوده است، ملاقاتکنندگان و تظاهرکنندگان خانوادۀ شهدای انقلاب نبودهاند. حتی اگر هم بوده باشند مطالبۀ آنها باعث زیرپاگذاشتن موازین مسلّم شرعی و قانونی نمیشود. مسئلۀ اصلی «تعویض حاکم شرع فعلی» میباشد.
چهارم. آقای محلّاتی حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی شیراز شیخ اسدالله عندلیب را توثیق میکند: «مردم متدیّن و عاقل از او تعریف میکنند و تقوی و فضیلت او را میشناسند.» او به یاد آقای خمینی میآورد که «مگرنه این است که جنابعالی و سایر مقامات ذیصلاح آقای عندلیب را به حاکمیت شرع شیراز انتصاب فرمودهاید و مگرنه این است که او را مردی متشرّع میشناسید و اطاعت از احکام او را بر همه واجب میدانید؟» عندلیب مطیع سپاه پاسداران شیراز نبود و کوشیده بود مستقلاً قضاوت کند. آقای محلّاتی گلایه میکند که حاکم شرع دادگاهای انقلاب شیراز «هر روز از طرف سپاه پاسداران موردِتهدید» بوده و «در رادیو و تلویزیونِ منفور فارس به او فحّاشی مینمایند.»
پنجم. شیخالفقهاء آنگاه اشکال اصلی خود را ابراز میکند: «چگونه میتوان دخالت فردی که خود را حاکم شرع دادگاههای ویژه میداند در امور زندانیانی که پس از محاکمه و صدور حکم شرعی، دوران محکومیت قطعی خود را میگذراندند توجیه نمود؟» ایشان بهحق از رهبر جمهوری اسلامی میپرسد:
حاکم شرع دادگاههای ویژۀ انقلاب چه صیغهای است؟ چه کسی به وی چنین سِمَتی داده است؟ با چه مجوّز شرعی و قانونی دخالت در احکام صادره ازسویِ حاکم شرع منصوب رهبری رواست؟ حداقل دو مورد از اعدامها زندانیانی بوده که توسط حاکم شرع دادگاه انقلاب شیراز محکوم به حکم قطعی حبس شده بودند. این حکم خوشایند روحانیون انقلابی و پاسداران انقلاب شیراز نبوده، درغیابِ حاکم شرع از خلخالی خواستهاند بیاید و افراد موردِنظرشان را اعدام کند و او متأسفانه چنین کرده است!
ششم. آقای محلّاتی اشکال خود را توسعه میدهد. این تنها در شیراز نیست که چنین تخلّفات اساسی صورت گرفته است. «آیا چگونه میتوان احکام متناقض حکّام دادگاههای انقلاب اسلامی را توجیه و تفسیر کرد؟» وی نمونهای را مثال میزند متهمی به یک سال حبس و پرداخت وجه نقد محکوم میشود و چند ماه بعد توسط حاکم شرع دیگری اعدام میشود! این سرگذشت واقعی یکی از اعدامیهای تیر ۵۹ شیراز است، جزئیات آن در بخش پنجم خواهد آمد. محلّاتی صریحاً از خمینی میپرسد: «عجبا! چه دادگاهی، چه احکامی و چه مجازاتهایی؟» آیا اینها دادگاه عدل اسلامی است؟ آیا احکام صادره از این دادگاهها مبتنی بر موازین شرع و قانون است؟ آیا اینگونه مجازات شرعاً و قانوناً مجاز است؟
هفتم. آقای محلّاتی دست بر نقطه حسّاس گذاشته به آقای خمینی مینویسد: «باید صریحاً بگویم که مردم از فساد حاکم بر سپاه پاسداران که گویا تعزیهگردان رژیم فعلی است نفرت شدید دارند. بسیاری از تحریکات علیه دادگاه از ناحیۀ سپاه است که حاکم شرع را در خدمت خود نمیبیند. چه خوب بود شخصی را که مشخص نباشد میفرستادید تا تحقیق میکرد و وضع مردم و اوباش و علمای محترم را میدید و گزارش میکرد.» در این عبارت نکات مهمی است: اولاً تعزیهگردانی رژیم جمهوری اسلامی توسط سپاه پاسداران؛ ثانیاً تنفّر شدید افکار عمومی از ارباب قدرت؛ ثالثاً پاسداران وقتی حاکم شرع در خدمتشان نباشد عامل همۀ تحریکات هستند. رابعاً بر ولیامر لازم است نمایندهای ناشناس و معتمد برای گزارش از حقیقت امر یعنی «عیون» به شیراز اعزام کند. خامساً مراد وی از «اوباش» اینگونه پاسداران ظالم و متخطّی از شرع و قانون هستند.
هشتم. آقای محلّاتی از یک تخلّف قانون اساسی دیگر سپاه و خلخالی پرده برمیدارد: «مگر در قانون اساسی که هنوز مرکّب آن خشک نشده ننوشتهاند که کنترل تلفنها خلافِقانون است و چه …؟ آیا این چه نیروی جهنّمی است که همۀ مردم را در صحبتهای تلفنی دچار وحشت نموده است؟ قاضی شرع شما در آن کشتار فضاحتبار گذشتۀ شیراز، به تحریک عدّهای نادرست، همۀ فحّاشی و هتّاکی خود را متوجه تلفنکنندگان مینماید.»
اولاً اشارۀ وی به اصل بیستوپنجم قانون اساسی است: «بازرسی و نرساندن نامهها، ضبط و فاشکردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، سانسور، عدمِمخابره و نرساندن آنها، استراقسمع و هرگونه تجسّس ممنوع است مگر به حکم قانون.» در فاجعۀ شیراز خلخالی براساسِ شنود تلفنی منتقدین به اعدامها ازسویِ سپاه با آنها تسویهحساب میکند.
ثانیاً مرجع ضمیر سخنان خلخالی در مراسم نمازجمعه مورخ ۱۳ تیر ۱۳۵۹ شیراز پیدا میشود. وی چنین گفته بود: «آقایی که تا امروز سکوت کرده و برای خون شهیدان کمترین عکسالعملی از خود نشان نداده بود شب گذشته به بعضی اشخاص تلفن کرده که فلانی غیرقانونی عمل کرده است. باید به او گفت که این امر به تو مربوط نیست. حقّش این بود که فلانی آنموقع وظیفهاش را ادا کند و تو روحانینما را بیاورد و خلعلباس کند، تا روحانینماهای دیگر جرأت نکنند علیه موجودیت اسلامی ایران عرضاندام کنند. آنها با این سَرهمبندیها و با این پشتهماندازیها و دلّالیهای پشتپرده میخواستهاند که مجرمین درجهیک را از دست ما بگیرند و بعد به خون شهدای ما بخندند. اما انتقام به سراغ دژخیمان میرود و ملت بزرگ ایران گوشاش به این اراجیف و تلفنها بدهکار نیست.»
ثالثاً قضیه از این قرار است که زمانیکه مرجع تقلید منطقه از نیّت سوء خلخالی و همکاران محلّیاش درمورِد اعدامهای فوری بیرویّه و فلّهای مطّلع میشود، از فرزند ارشدش مجدالدّین محلّاتی میخواهد که فوراً با مصادر امر در تهران تماس بگیرد و از آنها بخواهد جلوی این عمل خلافِشرع و قانون را بگیرند. تلفن منزل آقای محلّاتی و فرزندش توسط سپاه پاسداران شیراز شنود میشده است. تلفن شنود شده فوراً در اختیار خلخالی قرار داده میشود. او اعدامها را تسریع میکند، بهنحویکه قبل از تماس مصادر امر از تهران با وی محکومین اعدام شده بودند. از تماس مجدالدّین محلّاتی با دو نفر شواهدی در دست است، یکی با بیت آقای خمینی از طریق آقای مرتضی پسندیده برادر بزرگتر آقای خمینی و دیگری از طریق عبدالرّحیم ربّانی شیرازی فقیه شورای نگهبان. ربّانی شیرازی بهمحض شنیدن خبر اعدامها حالش به هم میخورد. پسرش حوالی ساعت یک بامداد جمعه با بنیصدر رئیسجمهور تماس گرفته است. اینکه پسر ربّانی شیرازی همان زمان دفتر آقای خمینی را هم مطّلع کرده باشد محتمل است. اینکه مجدالدّین مستقیماً با احمد خمینی هم تماس گرفته باشد دور از ذهن نیست. از گزارش خلخالی به دست میآید مجدالدّین با چندین نفر تماس گرفته نه یک نفر.
رابعاً آقای محلّاتی از «فحّاشی و هتّاکی قاضی شرع آقای خمینی به تلفنکنندگان» به رهبر جمهوری اسلامی شکایت میکند. خلخالی تلفنکنندگان را «روحانینما» خوانده[۱۶] به خلعلباس تهدید کرده بود. دربارۀ توهینهای خلخالی به منتقدین مفصّلاً بحث شد. آقای محلّاتی این فحّاشی و هتّاکیها را متوجه خود میداند. چون فرزندش به درخواست او به مصادر امر در تهران تماس گرفته بود. درهرصورت معنای تذکر محلّاتی به خمینی این است قاضی منصوب شما برخلافِ قانون اساسی و شرع شنود و تجسّس کرده، برخلافِشرع و قانون به منتقدینی که به وظیفۀ شرعی و قانونی خود عمل کرده بودند هتّاکی و فحّاشی کرده است. او از آقای خمینی بهعنوانِ مسئول کل این امور انتظار شرعی و قانونی رسیدگی دارد. پاسخ آقای خمینی شنیدنی است.
یادداشتها:
[۱]. جمهوری اسلامی ۱۴ تیر ۱۳۵۹، ص۵.
[۲]. اطلاعات، ۱۴ تیر ۱۳۵۹، ص۳.
[۳]. کیهان، ۱۴ تیر ۱۳۵۹، ص آخر.
[۴]. کپی این نامه توسط دکتر صلاحالدّین محلّاتی پسر کوچک آقای شیخ بهاءالدّین محلّاتی در اختیار نگارنده قرار گرفته است.
[۵]. ناقل صلاحالدّین محلاتی. این واقعه را علاوهبر وی از برادرزادۀ آقاشیخ بهاءالدّین که شخصاً در مجلس حضور داشته و فرزندان مجدالدّین محلّاتی به نقل از پدرشان نیز شنیدم.
[۶]. ناقل صلاحالدّین محلاتی.
[۷]. متن مصاحبۀ مورخ ۸ مرداد ۱۳۵۹ آقاشیخ بهاءالدّین محلّاتی با جزئیاتش در فصل چهارم خواهد آمد.
[۸]. خمینی، تحریرالوسیلة، کتاب الحدود، الفصل الثانی فی اللواط والسّحق والقیادة، مسئلة ۱۵، ج۲ ص۴۲۸: «يحد القواد خمسوسبعون جلداً ثلاثة أرباع حد الزاني وينفى من البلد إلى غيره، والأحوط أن يكون النفي في المرة الثانية، وعلى قول مشهور يحلق رأسه ويشهر، ويستوي فيه المسلم والكافر والرجل والمرأة إلا أنه ليس في المرأة إلا الجلد، فلاحلق ولا نفي ولا شهرة عليها، ولايبعد أن يكون حدالنفي بنظر الحاكم».
[۹]. خطبۀ ۲۷ نهجالبلاغة، تصحیح صبحی صالح، ص۶۹-۷۰.
[۱۰]. اعراف ۱۶۴.
[۱۱]. مراد نویسنده دوران سیاه حکومت بنیامیه است.
[۱۲]. رئیسجمهور سران حزب جمهوری اسلامی را در حال توطئهچینی علیه خود اعلام کرده بود.
[۱۳]. ذاریات ۵۵.
[۱۴]. کپی نسخۀ چهار صفحهای نامه با دستخط و امضای آقای محلّاتی نزد اینجانب است.
[۱۵]. نهجالبلاغة، خطبۀ ۳: شقشقیة، تصحیح صبحی صالح، ص۵۰. ترجمۀ سیدجعفر شهیدی.
[۱۶]. یکی از بهترین مدارک برای شناخت اندیشۀ حاکم بر هفت سال اول پس از انقلاب کتاب «کاوشی دربارۀ روحانیت» به قلم عمادالدّین باقی، اسفند۱۳۶۴ [قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم] است که مدارک روحانینما بودن مجدالدّین محلّاتی را ارائه کرده است (ص۶۱-۶۷). «این کتاب در سال ۱۳۶۵ به دستور آقای خمینی توقیف و خمیر شد» (به نقل از نویسنده)، اما نسخ متعدّدی از آن هماکنون در کتابخانههای کشور موجود است. در وبسایت نویسنده ویرایش دوم کتاب «آمادۀ چاپ» معرفی شده است. در فهرست ویراسته آن این عناوین به چشم میخورد: «شقوق روحانیت/ دستۀ اوّل: روحانينمايان- مفهوم روحانينما/ نمونهها/ مجدالدّين محلّاتي/ ماهيت سمينارهاي بهظاهر علمي و نحوۀ استفادۀ غيرمستقیم از روحانيون و…». در تماس با دوست گرامی، نویسندۀ محترم کتاب از ایشان خواستم که صفحات ویراسته مربوط به مجدالدّین محلّاتی را در اختیارم قرار دهد. وی خبر داد که «استنتاجهای آن نادرست بوده لذا این قسمت را از اساس از ویرایش دوم حذف کرده است.» حذف آن کار مثبتی است، اما مشخص نیست چرا عناوین این قسمت همچنان در فهرست ویرایش دوم موجود است. (تاریخ مراجعه به وبسایت نویسنده: ۱۰ مهر ۱۳۹۵).