احمد خمینی و ترور دکتر سامی

 

چرا دکتر سامی را ترور کردند؟ قسمت سوم

photo_2017-01-13_09-17-28 copy

بنا بر گزارش رسمی، دکتر کاظم سامی (۱۳۶۷-۱۳۱۴) در تاریخ ۲ آذر در مطب خود در پایتخت جمهوری اسلامی ایران به دست محمود جلیلیان با دشنه به شدت مضروب و در تاریخ ۴ آذر در اثر ضربات وارده از دنیا رفته است. علت قتل خصومت شخصی ناشی از اخراج قاتل در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۹ در زمان مدیریت دکتر سامی در جمعیت شیر و خورشید سرخ (بعدا سازمان هلال احمر) اعلام شد. بنا بر همین گزارش قاتل نیز یک روز بعد از سوء قصد یعنی ۳ آذر ۱۳۶۷ زمانی که دکتر سامی هنوز زنده بوده، در حمامی در اهواز خود را حلق آویز و خودکشی کرد. قاتل جمعه ۱۱ آذر ۱۳۶۷ به طور کامل شناسائی و در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۶۷ جنازه موجود در اهواز با شخص قاتل تطبیق شد. نظام در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۶۷ گزارش خود را منتشر کرد و چند روز بعد هم پرونده را مختومه اعلام نمود.

ستاد پیگیری قتل دکتر سامی به ریاست وزیر کشور علی اکبر محتشمی و با عضویت رئیس اداره حفاظت اطلاعات شهربانی کل کشور تیمسار سرتیپ علی اصغر گنجه ای، و بازپرس شعبه ۱۹ دادسرای عمومی تهران ویژه قتلهای عمدی احمد محققی به نتایج فوق رسیدند. هر سه نفر بعلاوه سرپرست سازمان هلال احمر جمهوری اسلامی دکتر سیف الله وحید دستجردی، همسر محمود جلیلیان و کارگر گرمابه برلیان اهواز هم مصاحبه کردند. در این پرونده دو غایب بزرگ به چشم می خورد: وزارت اطلاعات و دادگاه انقلاب اسلامی. به نظر مسئولین نظام، پرونده نه مورد اطلاعاتی امنیتی تشخیص داده شد، نه از مصادیق فعالیت دادگاه انقلاب.

گزارش رسمی از همان آغاز خصوصا در این سه محور مورد پذیرش افکار عمومی قرار نگرفت: ۱. اینکه دلیل قتل، خصومت شخصی بوده، و انگیزه سیاسی نداشته است. ۲. اینکه غیر از عامل مباشر قتل، آمر و مسببی در آن دست نداشته است. ۳. اینکه محمود جلیلیان خودکشی کرده است، و قبل از حلق آویزشدن کشته نشده است.

محمود جلیلیان ۱۵ ماه بعد از پاکسازی در زمان مدیریت دکتر سید حسن فیروزآبادی (بعدا سرلشکر بسیجی) در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۶۰ رسما دوباره در جمعیت هلال احمر شروع به کار کرده است. این همکاری ۵ سال و ۲ ماه ادامه داشته تا اینکه در زمان مدیریت دکتر سیف الله وحید دستجردی در مهر ۱۳۶۴ بازخرید شده است. دکتر سامی هیچ نقشی در بازخرید او نداشته است. محمود جلیلیان با تمام مدیران پس از انقلاب هلال احمر (سامی، بهزادنیا، فیروزآبادی و وحید دستجردی) اختلاف نظر شدید داشته و علیه سه نفر از آنها (سامی، فیروزآبادی و وحید دستجردی) نامه پراکنی و جوسازی کرده و دو نفر آنها (سامی و وحید دستجردی) را به دادسرا کشانده است. اختلاف جلیلیان با دکتر سامی هرگز شخصی نبوده است!

پزشکی قانونی هرگز اینکه علت مرگ جلیلیان خفگی ناشی از حلق آویز شدن بوده را گواهی نکرد و هیچیک از مقامات به چنین گواهی پزشکی قانونی استناد نکرده اند! گواهی پزشکی قانونی برخلاف گزارش رسمی، «کشته شدن قاتل قبل از حلق آویزشدن» را تایید کرده، یعنی جنازه کشته شده جلیلیان توسط افراد ناشناسی حلق آویز شده بود! در مورد این گواهی پزشکی قانونی حداقل سه مدرک در دست است:

مدرک اول. همسر دکتر سامی این گواهی را از طریق بازپرس پرونده در نیمه دوم دهه سوم آذر ۱۳۶۷ رؤیت کرده و حاضر است در دادگاه شهادت دهد.

مدرک دوم. خاطرات مورخ ۲۷ اسفند ۱۳۶۷ اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی منتشره در سال ۱۳۹۰: «آقای [سید عبدالکریم] موسوی اردبیلی [رئیس دیوان عالی کشور] گزارش داد که در پزشکی قانونی در صحت ادعای خودکشی قاتل دکتر سامی تردید به ‌وجود آمده و احتمال اینکه باندی بوده‌اند و او را کشته‌اند و کشته‌اش را حلق آویز کرده‌اند، وجود دارد. قرار شد پیگیری شود تا حقیقت مکشوف گردد.»

مدرک سوم. یادداشت مورخ ۱۰ آبان ۱۳۸۷ اکبر اعلمی معاون وقت مدیر کل امور انتظامی وزارت کشور: «گزارش پزشك قانوني خلاف اين ادعا[ی رسمی] را گواهي کرده بود!»

مرحوم غلامرضا سامی (متوفی ۱۳۷۴) پدر دکتر سامی به عنوان ولیّ دم به این نتیجه می رسد که «اگر به دنبال مسبّب بگردیم نوه هایم [دو دختر ۱۰ و ۱۴ ساله دکتر سامی] آسیب خواهند دید.» به نظر همسر دکتر سامی «اراده جدی برای شناسایی مسبّبان ترور وجود نداشت.» استراتژی همسر و پدر دکتر سامی «سکوت مطلق» بوده است. همسر دکتر سامی غیر از تایید عامل مباشر قتل هیچ چیزی را تایید نکرده است، وی از احدی از مسئولین امنیتی، انتظامی و قضائی نیز تشکر نکرد.

محمود جلیلیان و همکارانش در باند شرارت به حدی قوی بوده اند که مطالبشان در روزنامه پرتیراژی مثل اطلاعات به عنوان «افشاگری» منتشرمی شده، با ارعاب از به جریان افتادن شکایت دکتر سامی در دفتر حقوقی جمعیت هلال احمر جلوگیری می کرده اند، توانایی آن را داشته اند که دکتر سامی را به دادگاه انقلاب احضار نمایند، یا دکتر وحید دستجردی را تحت نظر به دادسرای عمومی تهران احضار کنند. راستی پشت اینها به «کدام کوه ابوقبیس» گرم بوده است!؟

نهضت آزادی ایران در اعلامیه حوالی ۲۸ آذر ۱۳۶۷ که در هیچ روزنامه ای امکان انتشار نیافت نوشت «نهضت آزادي ايران به ‌سهم خود و تا به حال شواهد و قرائني دردست ندارد كه دلالت بر دخالت و مسئوليت مستقيم دولت يا نهادها در اين فاجعه نمايد. ولي اولاً به طور غيرمستقيم حاكميت و دستگاه را، اگر نگوئيم مقصر ولي مؤثر مي‌شناسيم….» (۱)

فصل سوم تحقیق به نقد و بررسی مطالب مرتبط با ترور دکتر سامی از أواخر آذر ۱۳۶۷ تا آخر آبان ۱۳۶۸ (نخستین سالگرد شهادت وی) اختصاص دارد. با توجه به این‌که مهمترین مطلب این فصل اظهار نظر سید احمد خمینی فرزند و رئیس دفتر متنّفذ آقای خمینی نخستین رهبر جمهوری اسلامی ایران است عنوان «احمد خمینی و ترور دکتر سامی» برای این قسمت برگزیده شد. سیداحمد خمینی در زمان این ترور – سال ۱۳۶۷- یکی از گردانندگان اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است. روایت او از مکالمه اش با آقای منتظری درباره ترور دکتر سامی که در اردیبهشت ۱۳۶۸ به عنوان رنج نامه در جراید کشور منتشر شده حاوی نکات تأمل برانگیز متعددی است. ترور دکتر سامی کمتر از چهار ماه بعد از اعدام غیرقانونی چند هزار زندانی – که غالبا دوران محکومیت خود را می گذرانیدند – صورت گرفته است، اعدامهایی که به فرمان مستقیم آقای خمینی انجام گرفته است. (۲)

نویسنده از انتقادات و پیشنهادات اهل نظر استقبال می کند. با این قسمت حدود یک سوم تحقیق منتشر شده است. قسمت اول: چرا دکتر سامی را ترور کردند؟ (۲۶ دی ۱۳۹۵)، قسمت دوم: داستان ‌سرایی ناشیانه خودکشی قاتل دکتر سامی (۱۰ بهمن ۱۳۹۵). در قسمت سوم ابتدا بیانیه ای – که اخیرا به دستم رسیده و تتمه مطلب اخیر فصل قبلی است – نقل و تحلیل انتقادی شده سپس متن کامل فصل سوم می آید.

 

تتمه فصل دوم، مبحث سوم، مطلب سوم. بیانیه یکی از منتقدان خارج از کشور

علی اصغر حاج سیدجوادی مقیم پاریس در آذر ۱۳۶۷ در بیانیه ای دو صفحه ای  با عنوان «جمهوری چماق و چاقو و شکار انسانهای آزادی‌خواه: دکتر کاظم سامی، قربانی وحشت رژیم جمهوری استبداد اسلامی» صادر کرد. خلاصه ای از آن به شرح زیر است:

«رژیم جمهوری استبداد اسلامی یکی از فرزانه ترین و صمیمی ترین مبارزان نهضت انقلابی و ضداستبدادی و ضداستعماری ایران را به ضرب چاقوی مزدوران خود به هلاکت رساند. آقای خمینی و دستیاران به اصطلاح روحانی و اسلامی او از آغاز قدرت خود پس از انقلاب دست به کشتار و سرکوب مخالفین خود و تجاوز به حقوق قانونی و مدنی ملت ایران زدند و پس از چندی همگامان آزدی‌خواه خود را نیز که جز برقراری حاکمیت قانون و ملت هدفی نداشتند برکنار نمودند. اما دکتر سامی نظیر سایر آزادی‌ خواهان و خواستاران حاکمیت ملت و قانون از تلاش خود برای تعدیل جاه طلبی و تجاوزهای روزافزون خمینی و دستیاران به اصطلاح روحانی او باز نایستاد و به شیوه های گوناگونِ إعمال ترس و وحشت رژیم تسلیم نشد. وقتی کار این پایداری تا بجایی کشید که بارها در زیر ضربات چوب و چماق مزدوران رژیم جسد نیمه جان آنها را به بیمارستانها بردند، شخص دکتر سامی خود از جمله قربانی های برجسته اینگونه تجاوزهای روزانه جمهوری چماق بود.

اکنون خاموش کردن صدای مخالفان سرشناس و مبارزان قدیمی راه آزادی را بوسیله ترور برای تشدید وحشت و هراس در مردم و جلوگیری از تظاهر نارضایتی روزافزون ملت ایران برگزیده اند. سردمداران بزدل و ترسوی رژیم جمهوری استبداد اسلامی با افزایش روزافزون وحشت و ترس خود از نتایج شکسته های پیاپی و گسترده تر شدن بیش از پیش نارضایتی عمومی راهی جز افزودن بر ترس و وحشت مردم از طریق افزایش موج اعدامها و کشتن شخصیتهای سرشناس مبارز و مخالف خود ندارند. دکتر کاظم سامی مبارزفرزانه و صدیق راه آزادی قربانی هراس و وحشت رژیم استبداد فقیه شد. زیرا مزوران آزادی و غاصبان حقوق ملت همیشه و همه جا از رو به رو شدن و بحث و گفت و شنود فارغ از هرگونه ترس و هراس با انسانهایی نظیر دکتر سامی وحشت دارند. چاقو و گلوله و اعدام فرزندان و شکنجه منطق حاکمان ترسو و ناامید است و آنها مشتی ترسو و فریبکارند که با تمام ادعای انقلابی خود از زندگی با مردم و از بحث با أمثال دکتر سامی در زمینه شیوه های حکومت خود وحشت دارند. این قاعده دموکراسی است که هیچ مقامی در چارچوب اختیارات قانونی خود نه از گفت و شنود با مردم هراس دارد و نه می تواند از رسیدگی به حساب اختیارات قانونی خود فرار کند. فرار از برابر مردم و پناه جستن به شیوه ارعاب و وحشت گویاترین سند و مدرک تجاوز به حاکمیت ملت است.» (۳)

بررسی:

اولا با اینکه دکتر علی اصغر حاج سید جوادی با دو نامه تحلیلی تاریخیش در نقد رژیم شاه در آستانه انقلاب شناخته می شود، اما در اینجا با لحنی نسبتا شعاری با کمال عصبانیت این بیانیه آکنده از تکرار را صادر کرده است.

ثانیا وی جمهوری اسلامی را عامل اصلی ترور دکتر سامی معرفی کرده است، بی آن که هیچ سندی بر ادعای مهم خود أقامه کرده باشد.

ثالثا به نظر نویسنده دلیل ترور دکتر سامی آزادی‌خواهی، طرفداری او از حاکمیت قانون و تلاش برای تعدیل جاه طلبی و تجاوز حکومت به حقوق ملت از سوی رژیم بوده است. روش رژیم توسل به ارعاب و وحشت از طریق ترور وحشیانه برای پیشگیری از بروز نارضایتی ملی بوده است.

 

فصل سوم. رخدادهای دی ۱۳۶۷ تا آبان ۱۳۶۸

 

این فصل دربرگیرنده کلیه مطالب منتشره در مطبوعات کشور مرتبط با دکتر کاظم سامی در فاصله زمانی دی ۱۳۶۷ تا آبان ۱۳۶۸ یعنی تا قبل از نخستین سالگرد ترور وی است، و شامل دو مبحث به شرح زیر می باشد:

– رخدادهای زمستان ۱۳۶۷

– رخدادهای فروردین تا آبان ۱۳۶۸

 

مبحث اول. رخدادهای زمستان ۱۳۶۷

رخدادهای مورخ زمستان ۱۳۶۷ مرتبط با ترور دکتر کاظم سامی – که بیشترین مطالب این فصل را در بر می گیرد – شامل دو مطلب به شرح ذیل است:

– عدم برگزاری مراسم چهلم

– پرسشهای بی پاسخ جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران

 

photo_2017-01-16_14-10-02

 

مطلب اول. عدم برگزاری مراسم چهلم

شش مطلب نسبتا کوتاه منتشره در زمستان ۱۳۶۷ در مطبوعات کشور درباره دکتر سامی به ترتیب تاریخ نقل و بررسی می شود. مهمترین این شش بحث آگهی عدم برگزاری مراسم چهلم شهادت دکتر سامی است که عنوان مطلب برگرفته از آن است.

 

بحث اول. در آستانه چهلمین روز درگذشت، «خانواده سامی» با صدور اطلاعیه ای از «ملت بزرگ ایران، مقامات معظم کشوری و کلیه دوستان، همفکران و همرزمان شهید دکتر سامی» بابت پیام تسلیت و همدردی و شرکت در مجلس ترحیم تشکر کرد: «ضمنا به تبعیت از افکار بلند و انسان دوستانه شهید سامی هزینه مراسم اربعین صرف امور خیریه می شود.» (۴)

بررسی: بعد از برگزاری مجلس ترحیم دکتر سامی در تاریخ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۶۷ در مسجد حجت بن الحسن خیابان سهروردی که به اعتراض عمومی و تظاهرات مردمی انجامید، دیگر هیچ مجلس بزرگداشت عمومی برای دکتر سامی امکان برگزاری نیافت. مجلس هفتم مورخ روزجمعه ۱۱ آذر ۱۳۶۷ در حسینیه ارشاد که همزمان با مجلس ترحیم اعلام شده بود توسط نظام – و البته به ظاهر با اعلامیه خانواده دکتر سامی به دلیل تأثر ایشان! – لغو شد. البته خانواده دکتر سامی و دوستداران وی اجازه یافتند عصر پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۳۶۷ بر سر مزار وی در ابن بابویه جمع شوند و فاتحه بخوانند! بار دیگر مجلس چهلم وی هم از سوی نظام اجازه برگزاری نیافت، و خانواده موظف شد اعلام کند «هزینه مراسم اربعین صرف امور خیریه می شود.»

 

بحث دوم. جمعی از دوستان همفکر شهید سامی بیاد او در چهلمین روز شهادتش نوشتند: «مردی که در تمام عمر علیه خشونت و بی قانونی و تنگ نظری مبارزه کرد، خود قربانی خشونت شد و در راه اهداف والا و اندیشه های متعالی خود جانش را از دست داد… اواز خطرات راهی که در آن گام نهاده بود به خوبی آگاه بود… وجود ناپاک و پلیدی که این شمع تاریک سوز را خاموش ساخت از اهمیت سامی و از نقش و اثرات وجودی او برای جامعه و آینده آن نیک آگاه بود. از این جهت این تصادفی نبود که مغز او یعنی کانون اندیشه او را متلاشی ساخت تا به خیال خود جامعه را از تحول و اندیشیدن بازدارد.» (۵)

بررسی: بحث از ترور به دلیل خصومت شخصی نیست، بحث از ترور برای حذف اندیشه و آثار وجودی اندیشمند است!

 

بحث سوم. سازمان نظام پزشکی هم اطلاعیه ای صادر کرد: «همکاران و دوستان آن مرحوم پیشنهاد کرده اند به پاس گرامی داشت شهید دکتر سامی در روز چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۶۷ مصادف با اربعین مظلومانه اش به پیروی از اهداف و آرمانهای آن پزشک عالیقدر در درمان رایگان بیماران کم بضاعت پذیرش بیماران مذکور در مطبها بدون دریافت وجه صورت پذیرد.» (۶)

 

بحث چهارم. دکتر فضل الله صلواتی: «باز هم انقلاب فرزندانش را خورد. مطهری شهید شد. طالقانی از رنج نفاق و منافقها دق کرد. ربانی شیرازی ترور شد. بهشتی، رجائی، چمران و … هرکدام را به نوعی بردند و عده ای را ترور شخصیت کردند، جمعی را منزوی و خانه نشین نمودند. دشمنان ملک و ملت دکتر سامی را هم کشتند. این هم یک شهید دیگر.» (۷)

بررسی: اولا قاتلان ( به صیغه جمع) دکتر سامی «دشمنان ملک و ملت» بودند. ثانیا قتل سامی ادامه قتل شخصیتهای انقلاب بود. ثالثا عده ای را منزوی، خانه نشین و ترور شخصیت کردند و جمعی را ترور فیزیکی. بحث أصلا در قتل به دلیل خصومت شخصی نیست!

 

بحث پنجم. علی نظری: «در مجلس [شورای اسلامی] ریاست کمیسیونهای بهداری و طرحهای انقلاب را بر عهده گرفت. با اختتام دوره نمایندگی مجلس اول و با توجه به وضعیت جنگی – که طبعا شرایط برای فعالیت سیاسی احزاب و گروهها مساعد نبود – سامی برای خدمت به مردم و آرمانهای انقلاب در مطب شخصی اش به فعالیت پزشکی و مداوای بیماران پرداخت، اما با این حال تماسش را با اشخاص مشخص درون حاکمیت قطع نکرد و ملاقاتها و تماسهای مکررش با قائم مقام رهبری و تاکید بر اجرای فرامین فقیه عالیقدر و عدم همکاریش با جریانهای معارض انقلاب نشان دهنده وفاداری سامی به اصول و آرمانهای انقلاب است.

ترور دکتر سامی در حالی صورت گرفت که نظام از مسئله جنگ فارغ شده بود و بیش از هر زمان دیگر به آرامش و ثبات و امنیت سیاسی نیاز داشت. در پی به شهادت رسیدن دکتر سامی تمامی گروههای ضد انقلاب خارج از کشور در یک صف حول محور تضعیف نظام بسیج شدند و متاسفانه برخی از افراد و گروههای داخلی نیز بدون توجه به موقعیت حساس کشور در صدد ایجاد بحران و ایجاد تنش در جامعه برآمدند و ترور دکتر سامی را دست آویزی قرار دادند تا به نوعی حاکمیت انقلاب را زیر سوال ببرند.»

نویسنده سپس به شکل مشروحی به نقد اعلامیه نهضت آزادی – که در هیچیک از جراید کشور امکان انتشار نیافت – پرداخته با نقل عباراتی از استعفانامه دکتر سامی در سال ۵۸ کوشیده آن را بر سامی ۶۷ تطبیق کند و نهایتا نتیجه گرفته «امروز با توجه به آرمانهای انقلاب باید در ایجاد یک محیط سالم سیاسی و نیل به تفاهم ملی کوشش کنند، نه آنکه با استناد به شایعه و شاتناژ در صدد مخدوش نمودن ثبات و امنیت سیاسی نظام باشند… شهید سامی اگرچه هنگام شهادت هیچگونه سمت و منصبی در حاکمیت نظام نداشت اما از معتقدان به اصول و آرمانهای انقلاب بود.» (۸)

بررسی:

یک. این یادداشت عبارت اخرای مطلب بی امضای روزنامه اطلاعات مورخ ۲۹ آذر ۱۳۶۷ با عنوان «منافع ملی را فدای منافع حزبی نکنید» است. عنوان و محتوای دو مطلب کاملا مشابه است. نام نویسنده یادداشت کیهان هم ظاهر اسم مستعار است. هر دو یادداشت دفاع از نظام در مقابل اتهام دست داشتن در ترور دکتر سامی – که وسیعا در افکار عمومی مطرح بود- به عهده گرفته اند.

دو. بخش اصلی این یادداشت نقد بیانیه ۲۸ آذر ۱۳۶۷ نهضت آزادی ایران است. این نقد هیچ نکته اضافی بر نقد مندرج در روزنامه اطلاعات ندارد. نقد و برسی نقد یادداشت بی امضای روزنامه اطلاعات در قسمت دوم (۹) گذشت. تکرار نمی کنم.

سه. در این یادداشت سه امر به دکتر سامی بین سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ نسبت داده شده است: «تماسش را با اشخاص مشخص درون حاکمیت قطع نکرد، و ملاقاتها و تماسهای مکررش با قائم مقام رهبری و تاکید بر اجرای فرامین فقیه عالیقدر و عدم همکاریش با جریانهای معارض انقلاب نشان دهنده وفاداری سامی به اصول و آرمانهای انقلاب است.»

اولا به شهادت همسر دکتر سامی و دوستان بسیار نزدیک دکتر سامی (از قبیل دکتر نظام الدین قهاری) در پاسخ به پرسش نگارنده (۱۰)، دکتر سامی در مقطع چهار ساله آخر حیاتش با هیچیک از «اشخاص مشخص درون حاکمیت» هیچ تماسی نداشته است.

ثانیا آن‌چنان‌که در مبحث بعدی مستندا خواهد آمد، دکتر سامی بعد از استعفا از وزارت هرگز با آقای منتظری ملاقات نکرده است! بنابراین «ملاقاتها و تماسهای مکرر دکتر سامی با قائم مقام رهبری» مطلقا خلاف واقع است. دکتر سامی هم مثل دیگر شخصیتهای متعلق به طیف ملی مذهبی و نهضت آزادی – همانند دیگر جریانهای آزادی خواه و حق طلب – از مواضع آزادی‌خواهانه آقای منتظری حمایت می کرده است.

ثالثا دکتر سامی و حزب متبوعش جاما از حوالی سال ۱۳۵۹ با سازمان مجاهدین خلق ایران مرزبندی مشخصی داشته و با اعلام جنگ مسلحانه احمقانه ایشان علیه جمهوری اسلامی کاملا مخالف بوده است. در این زمینه مستندا بحث خواهم کرد.

رابعا در اینکه دکتر سامی به اصول و آرمانهای انقلاب ۵۷ وفادار بوده است، تردیدی نیست، بحث در انحراف ساختاری نظام جمهوری اسلامی از أصول و آرمانهای مذکور است!

چهار. واضح است که «ترور دکتر سامی در حالی صورت گرفت که نظام از مسئله جنگ فارغ شده بود و بیش از هر زمان دیگر به آرامش و ثبات و امنیت سیاسی نیاز داشت.» بر منکرش لعنت! راستی مسبّبان و آمران ترور چرا چنین زمانی را برای ترور انتخاب کرده بودند؟!

پنج. انگشت اتهام ترور دکتر سامی بسوی نظام تنها از سوی گروهای ضد انقلاب خارج از کشور یا جریان موسوم به لیبرالهای داخل کشور دراز نشده بود، این باور افکار عمومی یا حداقل ابهام ملی در این زمینه بود. بدون تعارف اظهارات مقامات رسمی حتی خودشان را هم قانع نکرده بود (۱۱)، چه برسد به مردم.

شش. درباره دیدگاه متاخر دکتر سامی درباره حاکمیت و انقلاب و نظام مستندا و مفصلا بحث خواهم کرد. با مواضع آبان ۵۸ وی هرگز نمی توان نظر نهایی او را درباره آقای خمینی و جمهوری اسلامی ترسیم کرد. این یک مغالطه عامدانه بیشتر نیست.

 

بحث ششم. [مهندس لطف الله میثمی]: «ترور شهید سامی در کدام استراتژی می گنجد؟ ۱. عده ای معتقدند که این قتل کار رژیم و یا جناحی از آن بوده و این ترور اولین حلقه یک زنجیر است که احتمالا با ترور شخصیتهایی نظیر سامی ادامه خواهد یافت. ۲. عده ای دیگر می گویند این عمل سازمان سیا و دستهای مرموز وابسته به آن بوده است. ۳. عده ای هم معتقدند در آستانه اجرای قانون أحزاب، جریانهای سرکوبگر که مخالف آزادی هستند دست به این جنایت زده اند. ۴. گروهی هم معتقدند که این عمل کار رجویستها بوده است زیرا قبل از عمل شنیده شد که رجوی عده ای از اعضایش را برای انجام ترور به داخل کشور روانه کرده است. ۵. نظریه ای وجود دارد که این عمل در خط کسانی است از تحریف تاریخ سود برده و تا بحال توانسته بودند دو قطبی های کاذبی ایجاد نمایند مانند تحریفهایی که جناح دکتر [مظفر] بقایی و طیف مذهبی های طرفدار او در تاریخ معاصر به عمل آورده بودند، دکتر سامی با انتشار کتابهایی مفید و مستند به مبارزبا این خط برخاسته بود.» نویسنده در پایان نتیجه گرفته است:«بکوری چشم دشمن، هر خون حقی که ریخته شود منشأ خیر و برکت است و چنین بود شهادت دکتر سامی که پس از یک دوره خط و خط کشی جناحهای مختلف را به هم نزدیک کرد. امیدواریم این حالت ادامه یافته تعمیق بیشتری یابد.» (۱۲)

بررسی: اولا گمانه پنجم بسیار دور از ذهن است. در میان آثار دکتر سامی کتابی به چشم نمی خورد که گمانه پنجم را تقویت کند. ثانیا گمانه های دوم تا چهارم هم هیچ مستندی ندارند. ثالثا ترورهای سیاسی خارج و داخل کشور از سال ۱۳۶۹ به بعد فرضیه اول را بشدت تقویت می کنند. در این زمینه مستندات، قرائن و شواهد بیشتری خواهد آمد.

 

IMG_20170123_212156

مطلب دوم. پرسشهای بی پاسخ جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران

جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران «تلخیص و ادغام سه نامه واصله برای ثبت در تاریخ» را به عنوان ضمیمه خبرنامه بهمن ۱۳۶۷ خود با عنوان «معماهای قتل دکتر سامی: پرسشهای بی پاسخ» در چهار صفحه منتشر کرده است. نظر به اهمیت مفاد این ضمیمه متن کامل آن در اینجا درج و مورد تحلیل انتقادی قرار می گیرد.

 

بحث اول. متن کامل معماهای قتل دکتر سامی: پرسشهای بی پاسخ

«قتل فجیع دکتر سامی برای تمام کسانی که او را می شناختند، بلکه برای تمام ملت ایران دردناک بود، نه تنها به این علت که انسانی آزاده و وطن‌خواه مظلومانه کشته شد، بلکه بیشتر از این جهت که قتل او نشانه بارز عدم امنیت در جامعه بود. وقتی انسان خدمتگزاری را روز روشن در مطبش در مرکز شهر می کشند این اعلان خطر به همه است. لذا وقتی مسئولان امنیت کشور اعلام داشتند قاتل را کشف و شناسائی کرده اند، اظهارات آنان مورد توجه همگان قرار گرفت. اما متاسفانه در بیانات آنان نکات مبهم و سؤالات بی پاسخ در این رابطه بسیار است که جا دارد مورد توجه و پی گیری قرار گیرد:

[۱] در تمام مصاحبات و بیانات اولیه مسئولین گفته شد که این قتل یک توطئه سیاسی برای بر هم زدن ثبات و امنیت کشور بوده و حتی اعلام گردید که اشخاص مشکوکی شناسایی و مشغول دستگیری مجرمین (و نه مجرم) هستند. (جرائد روزانه ۷ آذر ۱۳۶۷)

[۲] چگونه ناگهان صحنه عوض شد و پس از مرگ مشکوک یک مقام امنیتی (سرهنگ [هوشنگ] دلشاد تهرانی) و بدست آمدن جسد قاتل اعلام گردید که قتل در اثر خصومت شخصی بوده و قاتل که سالها پیش توسط مرحوم دکتر سامی از خدمت منفصل شده بود اکنون قصد انتقام داشته است؟!

[۳] می گویند دکتر سامی محمود جلیلیان (قاتل) را در فروردین ۱۳۵۹ یعنی ۹ سال پیش از هلال احمر اخراج کرده بوده است. آقای وزیر کشور در مصاحبه خود علت اخراج را چنین توضیح داد: «پس از پیروزی انقلاب در امارات متحده در واحد پزشکی هلال احمر مشغول کار بوده و در پایان سال ۵۸ ماموریت وی تمام می شود. اما به کشور باز نمی گردد. جلیلیان در تاریخ ۳۱ فروردین ۵۹ به اتهام تمرد از دستور از خدمت منفصل و اخراج می شود.» (اطلاعات ۲۶ آذر ۶۷). اما آقای دستجردی سرپرست هلال احمر اخراج وی را نه تمرد و ماندن در امارات متحده بلکه آمدن به ایران و اعتراض به واگذاری بیمارستان عجمان توسط دکتر سامی به امارات و جوسازی علیه دکتر سامی ذکر کرده است. اگر اظهارات آقای وزیر کشور را ملاک قضاوت قرار دهیم، قاعدتا نباید کسی که نمی خواهد به کشور بازگردد و قصد ماندن در امارات را داشته از انفصال خود متاثر شده و کینه ای به دل گرفته باشد  که پس از ۹ سال منجر به چنان جنایتی شود! مضافا اینکه مطابق بریده ای که از مطبوعات آن زمان گراور شده (اطلاعات ۲۶ آذر ۶۷) این انفصال توام با بازخرید بوده و بعدا او مجددا به خدمت بازگشته و از جانب رؤسای بعدی هلال احمر اخراج گشته است. قاعدتا قاتل باید از آخرین کسی که او را اخراج کرده و مسئول بلاواسطه بدبختی اش بوده کینه بیشتری بدل داشته او را به قتل برساند، نه کسی که ۹ سال پیش آن هم زمانی که علاقه ای به آمدن به ایران نداشته، وی را بازخرید کرده است. پس جلیلیان می بایست آقای [سیف الله وحید] دستجردی را می کشت نه دکتر سامی را!

[۴] گفته شده است دو نفر خارج از مطب مرحوم دکتر سامی مراقب قاتل بوده اند و در همان لحظات می خواسته اند به بهانه ای وارد مطب شوند، ولی خانم دکتر به علت پایان پذیرفتن وقت مطب ورود آنان را مانع شده است. همچنین آقای [وحید] دستجردی در مصاحبه خود گفت که دو نفر با محمود جلیلیان اخراج شدند و این سه نفر همیشه همه کارهایشان با هم بوده است. همچنین از کارگر حمام برلیان نقل شده است که محمود جلیلیان به همراه دو نفر دیگر به حمام آمده بوده است. چرا هیچ ذکری از این افراد نیست و آیا مورد تحقیق قرار گرفته اند یا خیر؟

[۵] هرگاه به هر طریق محمود جلیلیان با تحریک کینه کهنه و فراموش شده ای نسبت به قتل دکتر سامی برانگیخته شده باشد، این محرکین و توطئه گران چه کسانی بوده اند؟ مقامات دولتی از دو حساب بانکی جلیلیان سخن گفتند، ولی هرگز اعلام نشد که زمان افتتاح موجودی دو حساب و گردش آنها چه بوده است، آیا مقارن با زمان قتل وجهی به این دو حساب واریز برداشت نشده و اگر شده آن پول از کجا آمده است؟

[۶] از چه روی خانه و بیمارستان محل بستری دکتر سامی بلافاصله تحت مراقبت غیرمحسوس قرار داده نشد؟ مسلم بود که قاتل و یا همدستان او برای بررسی نتیجه کارشان به این اماکن مراجعه می کنند، کما اینکه وقتی دکتر سامی در حال اغماء بود یک نفر با لباس کردی به بیمارستان مراجعه کرده و خواسته است تا دکتر سامی را ببیند و با وجود ممنوع بودن ساعت ملاقات موفق می شود داخل اطاق شده، لحظاتی معدوم بیهوش را نظاره و سپس خارج گردد، چرا مامورینی در محل نبودند تا بلافاصله او را دستگیر و مورد بازجویی قرار دهند؟

[۷] چرا قاتل تقریبا بلافاصله پس ازارتکاب جنایت اقدام به خودکشی کرده است؟ یک چنین اقدامی یا باید بر اثر آن باشد که قاتل خود را در حال دستگیریِ مسلّم و راه هرگونه فراری را به روی خود  بسته می بیند، و یا اینکه در نتیجه پشیمانی عذاب وجدان دست به خودکشی زند. هیچکدام از این دو شق در مورد قاتل شهید دکتر سامی صدق نمی کند. بر طبق کلیه اظهارات مسئولان امنیتی کشور در زمان خودکشی یعنی درست ۲۴ ساعت پس از ارتکاب جنایت، این مسئولان نه نام قاتل را می دانسته اند، نه محل کار او را، نه خانه اش را و نه هیچ اطلاع دیگری از او داشتند، حتی چهره نگاری او نیز انجام نگرفته بوده است.

بر طبق اظهارات رئیس اداره حفاظت [اطلاعات] شهربانی به خبرنگار اطلاعات (شماره ۲۷ آذر ۶۷) «ساعت ۱۱ شب روز جمعه رئیس شهربانی از وی می خواهد از روز جمعه با تمام امکانات برای شناسایی و دستگیری قاتل اقدام کند و از روز [جمعه] ۴ آذر کارهای عملیاتی و تحقیقاتی آغاز شده است.» در حالی که یک روز پس از خودکشی [قاتل] تازه مقدمات عملیات شهربانی برای شناسایی قاتل آغاز شده است. در حالی که ساعت ۱ بعد از ظهر روز پنجشنبه ۳ آذر قاتل خودکشی کرده است. بنابراین هیچ خطر فوری قاتل را تهدید نمی کرده است! در آن هنگام هنوز شهادت دکتر سامی مسلم نبوده است. قاتل که بر طبق گفته مسئولان روی انتقام‌جویی شخصی این کار را کرده بود، قاعدتا باید منتظر می شد تا نتیجه عمل خود را ببیند. شاید دکتر سامی نجات می یافت و در این صورت دست کم خطر اعدام قاتل را تهدید نمی کرد؟! این خودکشی عجولانه و فوری را چگونه می توان توجیه کرد؟!

شق دوم [عذاب وجدان] نیز بکلی منتفی است. تمام علائم و آثار نشان می دهد که قاتل شخصی قسیّ القلب، سنگ‌دل و یک جنایتکار حرفه ای بوده است. او مقدمات جنایت را دقیقا حساب کرده، و با چاقو بطرز فجیع و دردناکی دکتر سامی را کشته، در حالی که اسلحه کمری و نارنجک نیز داشته است. ظاهرا این اسلحه و نارنجک را برای احتیاط همراه آورده بوده است، تا اگر احتمالا کسانی قصد گرفتن وی را داشتند آنها را تهدید کند یا از پای در آورد. قاتل آن‌قدر خونسرد و از کار خود مطمئن بوده که پس از ارتکاب جنایت مدتی طولانی در محل باقی می ماند و با آرامش خاطر کارد و لباس خود را می شوید. بر طبق اظهارات اداره حفاظت قاتل پس از گذشت ۴۵ دقیقه چون دستشویی فاقد قفل بوده، همسر دکتر [سامی] را در انباری گذاشته و در آن را قفل می کند. (اطلاعات ۲۷ آذر).

آیا می توان تصور کرد که یک چنین جانی سنگدل حرفه ای بلافاصله گرفتار ناراحتی و عذاب وجدان شود، آن هم به حدی که دست به خودکشی بزند؟! مسلما این احتمال نیز منتفی است. ضمنا باید دانست که قاتل بیش از هزار تومان پول همراه خود داشته و دست کم می توانسته است تا زمانی که از شهادت دکتر سامی مطمئن شود، خودکشی نکند. بنابراین معمای بزرگ خودکشی چنان قاتلی است، آن هم با چنین شتابی!!

[۸] چرا قاتل برای خودکشی به اهواز رفته و در تهران خودکشی نکرده است؟! مگر در تهران گرمابه موجود نبود؟! مطابق اظهارات مسئولان، قاتل حدود ظهر روز چهارشنبه دکتر سامی را با دشنه از پای در می آورد. بعد تا حدود ساعت یک بعد از ظهر برای شتشو و رفع آثار جرم و محبوس ساختن همسر دکتر [سامی] در مطب می ماند. از آنجا به منزل خود رفته است که در دربند بوده، و با توجه به تراکم ترافیک در آن وقت از روز باید دست کم یک تا دو ساعت نیز صرف رفتن به خانه اش کرده باشد. با توجه به اینکه در خانه اش نیز مدتی توقف داشته است، دست کم ساعت ۳ بعد از ظهر از خانه اش در دربند به قصد عزیمت به اهواز خارج شده، و راهی ترمینال جنوب شده است. چه مدت در میان راه یا در ترمینال توقف داشته، مهم نیست. به هر حال سرشب از تهران حرکت کرده و حدود ساعت ۶ صبح به اهواز رسیده است.

از این ساعت تا یک بعد از ظهر که وارد گرمابه شده و خود را کشته است معلوم نیست کجا رفته و چه کرده است. باید گفت از همان آغاز او قصد خودکشی داشته و الا دست کم پس از ورود به اهواز به هتلی مراجعه می کرد و با پولی که داشت اطاقی می گرفت، کاری که همه مسافران می کنند؛ ولی اگر قصد خودکشی نداشته (۱۳) و فرض کنیم که می‌خواسته اقوام خود را ببیند و با آنها وداع کند، باید به باختران می رفت که اهل آنجا بوده، نه اهواز! و از چه روی هیچ وصیت نامه ای از خود – چنان‌که رسم خودکشی کنندگان است – باقی نگذاشته است؟!

[۹] چرا قاتل طریقه حلق آویز کردن را برای خودکشی انتخاب کرده که سختی و درد بیشتری دارد و طرق آسان‌تر – مثلا خودکشی با همان طپانچه ای که داشته است و همه شاهدان و مسئولان آن را تأیید کرده اند – را برنگزیده است؟ خودکشی با حلق آویز کردن را معمولا اشخاصی انجام می دهند که در اثر استیصال و بی پولی راه خودکشی آسان‌تری برایشان میسر نیست. قاتل ظاهرا هم اسلحه داشته هم پول.

[۱۰] چگونه دوش حمام تحمل وزن سنگین محمود جلیلیان را داشته و این نحو خودکشی که شبیه خفه کردن خود بدست خود می باشد، چگونه – با توجه به عکس العمل‌های طبیعی بدن – میسر است؟

[۱۱] گفته شده که قاتل معتاد بوده، و سرنگی نیز در حمام دیده شده است. آیا مطمئن هستیم که به وی دارویی تزریق نگشته است؟ آیا کالبدشکافی به عمل آمده و معلوم گردید که مرگ در اثر حلق آویز [شدن]، گلوله یا داروی تزریقی بوده است؟

[۱۲] بین مرگ جلیلیان و یافتن جنازه او و تهیه عکس در روزنامه ها چندین روز فاصله بوده است. پس از مرگ معمولا موها و ناخن ها تا مدتی رشد می کنند و علیهذا می باید صورت مقتول دارای مختصر ته ریش باشد، حال آنکه گویی همان لحظه صورتش را تراشیده بود!

[۱۳] لکه ای گوشه پیشانی در ناحیه گیجگاه جسد قاتل دیده می شود. آیا قاتل را با ضربه بر سرش بیهوش و سپس با تزریق او را نکشته بعد آویزان نکرده اند؟

[۱۴] آقای وزیر کشور مدعی شدند که قاتل در اثر پی گیری مامورین ما چاره ای جز انتحار نداشت. حال آن که بین ایراد ضرب به مرحوم دکتر سامی (چهارشنبه ۲ آذر ۶۷) و پیدا شدن جنازه قاتل ([پنجشنبه] ۳ آذر ۶۷) بیست و چهار ساعت بیشتر فاصله نبوده است. و اصولا در تاریخ شهربانی چند درصد از قاتلینی که راه فرار برای خود ندیده اند دست به خودکشی زده اند؟ خودکشی در این گونه موارد کار افراد عقیدتی است نه جانیان و آدمکشان!

[۱۵] تیمسار گنجه ای می گوید: ۱۲ آذر که به منزل قاتل رفتیم و تحقیق کردیم همسایه ها گفتند ۱۵ روز است (از حدود ۲۷ آبان ۶۷) جلیلیان مفقود است و حتی همسر او دو روز قبل (۶ آذر ۶۷) به کلانتری اطلاع داده است. حال آن که بازپرس به نحو دیگری علت را بیان کرده و می گوید همان روز (۲ آذر ۶۷) قاتل به خانه بازگشته و مجددا خارج شده و همسر وی در تاریخ ۶ آذر ۶۷ ناپدیدشدنش را اطلاع داده است!

[۱۶] اگر اظهارات آقای دستجردی را ملاک اعتبار قرار دهیم، قاعدتا باید دکتر سامی با سوابق کشمکشی که با جلیلیان داشته او را به خوبی بشناسد و هنگامی که او خود را به نام غلام همتی معرفی کرده است واکنشی نشان داده باشد. در صورتی که همه اظهارات شاهدان از جمله همسر دکتر حاکی از آن است که قاتل برای دکتر، شخص ناشناسی بوده است.

اینها معماهای گیج گننده ای است که در این زمینه انسان را مردد و مشکوک می گرداند و جا دارد که مسئولین آنها را روشن گردانند.» (۱۴)

 

بحث دوم. تحلیل انتقادی معماهای قتل دکتر سامی: پرسشهای بی پاسخ

اول. جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران یک سازمان قانونی ثبت شده غیردولتی مدافع حقوق بشر است که در اسفند ۱۳۶۴ توسط برخی شخصیتهای نهضت آزادی ایران و جبهه ملی از قبیل مهندس مهدی بازرگان و دکتر علی اردلان تاسیس شد. دکتر کاظم سامی از جمله ایشان نبود. رئیس هئیت اجرایی آن علی اردلان بود. از جمله مهمترین مواضع این جمعیت مخالفت علنی با ادامه جنگ با عراق بعد از بازپس گیری خرمشهر است. دفتر جمعیت در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۶۷ توسط مأموران نظام به طور غیرقانونی تصرف و برای همیشه بسته شد. اعضای این جمعیت در اردیبهشت ۱۳۶۹ نامه مشهور ۹۰ امضائی را در اعتراض به مدیریت کلان اداره کشور خطاب به رئیس جمهور وقت اکبر هاشمی رفسنجانی منتشر کردند. ۲۳ نفر از امضاکنندگان نامه از جمله علی اردلان و عزت الله سحابی دستگیر و نزدیک یک سال در انفرادی تحت شکنجه قرار گرفتند تا «رویشان کم شود». (۱۵)

دوم. متن منتشره در خبرنامه جمعیت به دو دلیل اهمیت دارد. یکی خود جمعیت که معتبرترین سازمان حقوق بشری داخل کشور در نیمه دوم دهه شصت در ایران است. دیگری مفاد آن که با استناد به مصاحبه مقامات رسمی نظام و شهود عینی تنظیم شده و حاوی شانزده پرسش کلیدی درباره ترور دکتر سامی است، که اکثر آنها هنوز به اعتبار خود باقی است.

سوم. در اینجا تنها سوالاتی مورد بحث قرار می گیرد که در آنها اما و اگری است یا مستندات رسمی منتشرشده با سوال مطروحه ناسازگار است:

الف. در مورد سوال سه گفتنی است که محمود جلیلیان در حکم منتشره در روزنامه اطلاعات مورخ ۱۶ اریبهشت ۱۳۵۹ از جمعیت شیر و خورشید سرخ به ریاست دکتر سامی پاکسازی شد، اما بازخرید نشد. حکم صادره درباره وی چنین است: «محمود جلیلیان: کم کاری، کارشکنی و تخلفات متعدد، واخراج دائم، و معرفی به دادگاه انقلاب.» در مورد نقصان متن حکم و احتمالات آن در قسمت دوم بحث شد. (۱۶) بازخرید در حکم صادره متعلق به برادر وی احمد جلیلیان و همکار وی محمد حسن ذکائیه است نه محمود جلیلیان. البته محمود جلیلیان در سال ۱۳۶۰ در زمان ریاست دکتر سید حسن فیروزآبادی به کار در هلال احمر بازمی گردد و در مهر ۱۳۶۴ در زمان ریاست دکتر سیف الله وحید دستجردی بازخرید می شود. بنابراین مفاد سوال شماره سه با توجه به اطلاعات فوق می باید اصلاح شود. هرچند اصل سوال به قوت خود باقی است.

ب. سوال چهار مشعر به همکاری دو نفر با محمود جلیلیان در مراحل مختلف است. این ادعا مبتنی بر سه مدرک است: اول اظهارات خانم دکتر سامی، دوم مصاحبه دکتر وحید دستجردی، سوم اظهارات کارگر حمام برلیان. مستندات منتشرشده موجود دو مدرک نخست را تایید می کند. اما در مدرک سوم تاکید شده که «جلیلیان تنهای تنها [به گرمابه برلیان اهواز] آمده بود»! (۱۷) احتمال دارد متن منتشرشده روزنامه ها از اظهارات محمدحسین صفارزاده کارگر گرمابه مهندسی شده باشد! یا اصلا وی طوطی سخنگویی بیشتر نبوده باشد! اما درباره دو نفر موجود در دو مدرک نخست، این دو لزوما یکی نیستند. دو نفر مدرک نخست ناشناسند. دو نفر مدرک دوم عبارتند از همدستان محمود جلیلیان در ترور شخصیت دکتر سامی یعنی محمد حسن ذکائیه و دکتر مصطفی موسوی ارفع (وکیل دادگستری). فرد اخیر «توسط شورای انقلابی تزکیه دانشگاه مشهد بواسطه ارتباط با ساواک منحله اخراج شده است.» (۱۸) علیرغم تاکید دکتر سیف الله وحید دستجردی در مصاحبه اش مبنی بر همدستی ذکائیه با جلیلیان در ترور: «آقای ذکائیه امکان نداشته ارتباط نداشته باشد. من معتقدم این کار مشترکا انجام شده است.» (۱۹) مقام امنیتی (اطلاعات شهربانی) در انتهای مصاحبه دستجردی به خبرنگار ابرار گفته که «در طول ردگیری قاتل شخص محمد حسن ذکائیه مدتی در بازداشت بسر می برده ولی تا کنون اثبات نشده که در قتل دکتر سامی با قاتل شریک بوده است. در مورد وکیل این دو نفر نیز مسئله خاصی در رابطه با قتل مشاهده نشده است.» (۲۰) والله عالم.

پ. در مورد سوال شش گفتنی است که مراجعه فردی با لباس کردی به دکتر سامی در حالت اغما در بیمارستان در هیچیک از منابع منتشرشده موجود نیامده، اما همسر دکتر سامی همان زمان آن را شنیده است. (۲۱) در زمانی که وی در بیمارستان نبوده اتفاق افتاده است. در تایید سوال شش در همان زمانی که دکتر سامی در حال اغما بوده تلفنهای مشکوکی به اتاق وی در بیمارستان و منزل وی صورت گرفته است. مفاد این تلفنها اطلاع از حال بیمار و تهدید بوده است! (۲۲) برخی از این تلفنها بعد از زمان مرگ قاتل است، یعنی در این ترور کسان دیگری غیر از عامل مباشر قتل دست داشته اند.

ت. در مورد سوال یازده، اولا بر اساس مدارک نشان داده شده به خبرنگاران توسط مقامات اعتیاد قاتل به تریاک و بافور بوده است (۲۳)، که ظاهرا ارتباطی به تزریق ندارد. ثانیا از سرنگ دو نحوه ممکن بود استفاده شود: آمپول هوا و تزریق داروی سمی. در سوال مورد نظر نحوه اول (آمپول هوا) در نظر گرفته نشده است. ثالثا بر اساس مصاحبه رئیس اداره حفاظت اطلاعات شهربانی کل کشور: «یک سرنگی که کمی آغشته به خون بود در محل پیدا شده است. قاتل می خواسته با تزریق هوا خودکشی کند ولی پشیمان می شود، زیرا فقط نوک سوزن خون آلود بوده است.» (۲۴) رابعا جلیلیان را پزشکی قانونی کالبدشکافی کرده است. حداقل سه نفر گواهی پزشکی قانونی را دیده اند، یا از مفاد آن در همان زمان مطلع شده اند: همسر دکتر سامی، اکبر هاشمی رفسنجانی و اکبر اعلمی. مستندات هر سه در فصل قبل گذشت. خلاصه گواهی پزشکی قانونی این بوده است: محمود جلیلیان عامل مباشر ترور دکتر سامی قبل از حلق آویزشدن به قتل رسیده بود.

ث. در پاسخ سوال سیزده باید گفت: اولا رئیس اداره حفاظت اطلاعات شهربانی کل کشور فکر اینجایش را هم کرده! بنا بر مصاحبه وی ابتدا بند ساک پاره می شود ولی بعد با اقدام مجدد کمربند را در منتهی الیه دوش که لوله ۱/۳ و قوی است گیر می دهد که پیشانی و بینی اش به لوله می خورد و زخمی می شود که آثارش در جسد قابل رؤیت است. (۲۵) ثانیا گواهی پزشکی قانونی کشته شدن قاتل قبل از حلق آویزشدن است آنچنان که گذشت.

ج. سوال پانزده ناشی از عدم دقت در نقل است. آنچه تیمسار گنجه ای گفته است این است: «قاتل بعد از ۱۲ روز از وقوع قتل بطور کامل شناسایی شد.» (۲۶) تاریخ وقوع قتل ۴ آذر است. بنابراین تاریخ شناسایی قاتل به گفته وی ۱۶ آذر است. وی نگفته است «۱۲ آذر که به منزل قاتل رفتیم …». بنابراین بین سخنان وی و اظهارات بازپرس تهافتی نیست.

چ. در مورد سوال شانزده گفتنی است، دکتر سامی با جلیلیان قبلا ملاقات نکرده بود، اما اینکه عکس وی را ندیده باشد بسیار بعید است. آیا دکتر سامی در ملاقات با وی که خود را غلام همتی معرفی کرده وی را به جا نیاورده است؟ این احتمال منتفی نیست. آنچه از دو شاهد این ملاقات (همسر دکتر سامی به عنوان منشی، و پدر دختر بیمار قبلی) شنیده شده این است که دکتر سامی متواضعانه از اتاق خود بیرون آمده و بابت تاخیر در پذیرش آخرین بیمار از وی عذر خواسته است. حتی اگر دکتر سامی جلیلیان را شناخته باشد به عنوان روانپزشک وظیفه خود دیده به سخنان او به عنوان بیمار گوش فرا دهد. او از کجا باید بداند که این فرد برای قتل او آمده است؟ بنابراین سوال شانزدهم قابل جواب است.

ح. در نهایت از شانزده سوال مطروحه چهارده سوال نخست آن با جزئی اصلاحاتی – که گذشت – همچنان مطرح است. گزارش رسمی در این چهارده محور قانع کننده نیست و نیاز به رفع ابهام دارد.

 

 171045_930

 

مبحث دوم. رخدادهای فروردین تا آبان ۱۳۶۸

در هشت ماه نخست سال ۱۳۶۸ (یعنی تا اولین سالگرد) تنها دو مطلب مرتبط با دکتر سامی در دست است، که علیرغم اختصار از اهمیت فراوان برخوردار است، یکی مطلبی از سید احمد خمینی و دیگری مطلبی از آقای منتظری.

مطلب اول. دیدگاه احمد خمینی در اردیبهشت ۱۳۶۸

سید احمد خمینی حداقل از فروردین ۱۳۶۵ که آقای خمینی سکته کرد و به دلیل آماده باش ۲۴ ساعته بیمارستان مجهز چسبیده به منزل وی از مرگ حتمی نجات یافت، یکی از سه تصمیم گیرنده اصلی کشور بوده است، و گاهی به اتفاق اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از دو تصمیم گیرندگان اصلی. احمد خمینی به اتفاق محمد محمدی ری شهری وزیر وقت اطلاعات یکی از دو زمینه ساز اصلی تصمیم تاریخی آقای خمینی در حذف آقای منتظری از جانشینی رهبری بود، هرچند در به قدرت رسیدن آقای خامنه ای نقش او ثانوی بود.

به هر حال نحوه عکس العمل احمد خمینی به ترور دکتر سامی به دلایل مختلف از اهمیت زائدالوصفی برخوردار است. وزرای کشور و اطلاعات وقت (محتشمی و ری شهری) بیش از آنکه به نخست وزیر (میرحسین موسوی)، رئیس جمهور (سید علی خامنه ای) و رئیس مجلس شورای اسلامی (اکبر هاشمی رفسنجانی) نزدیک باشند، به احمد خمینی نزدیک بوده اند. در حد اطلاعات موجود اگرچه ری‌شهری توانسته از حوالی سال ۱۳۶۴ ارتباط مستقیم با خود آقای خمینی برقرار کند، اما محتشمی از مهره های احمد خمینی شناخته می شد. محتشمی نه رابطه حسنه ای با هاشمی رفسنجانی داشت، نه با آقای خامنه ای. حضور او در کابینه در حقیقت سهمیه احمد خمینی بود. موضع احمد خمینی درباره ترور دکتر سامی همان موضع رسمی است که توسط علی اکبر محتشمی وزیر کشور و عوامل زیردست وی در شهربانی اعلام شده است.

از احمد خمینی دو مطلب در باره دکتر سامی در دست است. یکی بخشی از رنج نامه وی که در اردیبهشت ۱۳۶۸ منتشر شده است، دیگری خاطره ای از آقای منتظری در دیدار با وی لحظاتی قبل از آخرین ملاقات فقیه عالیقدر و بنیانگذار جمهوری اسلامی در جماران. با اینکه تاریخ مطلب اخیر متقدم از رنج‌نامه است، به دلیل اینکه رنج‌نامه به قلم احمد خمینی است و در همان زمان منتشر شده، ابتدا این بخش رنج‌نامه نقل و تحلیل می شود، و خاطره کوتاه آقای منتظری بعد از آن خواهد آمد. لذا این مطلب شامل دو بحث است.

 

12209483

بحث اول. رنج ‌نامه احمد خمینی

روزنامه های ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۸ متنی را به عنوان نامه احمد خمینی به آقای منتظری منتشر کردند، که بعدا به رنج‌نامه مشهور شد. تاریخ آن ۷ اردیبهشت ۱۳۶۸ است. در این نامه در ذیل سند بیست و پنجم آمده است:

«آیا در مورد قتل مرحوم دکتر سامی شما به گونه ای اطلاعیه ندادید که از آن فهمیده شود نظام او را کشته است؟

یادتان است در دیداری با شما این مطلب را گفتم؟ بلافاصله آقا هادی [هاشمی] گفت: پیام آقا به صورتی بود که نظام تبرئه شد. من به او گفتم: خودت را به آن راه نزن؛ که شما از آنجا که ساده اندیش هستید و نمی دانید چه چیزهائی را باید گفت و چه چیزهائی را نباید گفت، گفتید: بلکه [علی] فلاحیان گفته است ما منافقین را از پا در می آوریم. به آقا هادی [هاشمی] گفتم ایشان خودش تصدیق کرد که خواسته است به صورتی بگوید که قتل مرحوم دکتر سامی به گردن نظام بیفتد؛

و بعد به شما گفتم: اولاً معلوم نیست [علی] فلاحیان چنین چیزی گفته باشد، [ثانیا] از آن گذشته سامی که منافق نبود. [ثالثا] آیا خدا را خوش می آید هر قتلی و غارتی را به گردن نظام بیندازید؟ [رابعا] و حال مي گويم صرفاً به خاطر اين که [وزارت] اطلاعات مهدي هاشمي را بجزايش رسانده است، بايد هر قتلي را به گردن سربازان گمنام امام زمان عليه السلام انداخت؟

بحمدالله چندي بعد هم مطلب روشن شد که شما اشتباه بزرگي کرده ايد. حرف ما اين است که چرا هر چه نوشتند امضاء مي کنيد؟ آيا جواب خون شهدا را مي توانيد بدهيد؟ جواب آنهايي را که براي حفظ نظام از خود گذشتند و شما براي دل خوشي چند ليبرال حاضريد به صورت غيرواقعي مطلب را به گونه اي مطرح کنيد که مرحوم سامي را نظام نابود کرده است.

از اين مسائل است که امام فرياد مي زنند که: “نفوذي‌ها بارها اعلام کرده اند که حرف خود را از دهان ساده انديشان موجّه مي زنند.”

آيا نبايد امام با درد و رنج بفرمايند: “نبايد براي رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهار نظرهاي و ابراز عقيده ها به گونه اي غلط عمل کنيم که حزب الله عزيز احساس کنند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول مي کند.”

آيا نبايد به شما تشر بزنند که: “من به آنهايي که دستشان به راديو و تلويزيون و مطبوعات مي رسد و چه بسا حرفهاي ديگران را مي زنند صريحاً اعلام مي کنم تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بي پناه را از بين ببرند.”

حضرت آيت الله: با ذکر اين همه اسناد و اعترافات باور نداريد که ساده انديش بوده و آنچه نوشته ايد تراوش ذهن نهضت آزادي و منافقين است؟» (۲۷)

نقد و بررسی:

یک. احمد خمینی معتقد است که آقای منتظری به گونه ای اطلاعیه داده که از آن فهمیده می شود نظام دکتر سامی را کشته است.

دو. وی در دیداری با آقای منتظری – که باید بین ۸ آذر تا أواخر بهمن ۱۳۶۷ رخ داده باشد – نکته پیش گفته را در حضور سیدهادی هاشمی با ایشان در میان گذاشته است. (۲۸) آقای منتظری به نقل احمد خمینی می گوید: مگر علی فلاحیان (معاون وقت وزارت اطلاعات) نگفته بود که ما منافقین را از پای در می آوریم؟

سه. احمد خمینی ادعا می کند چند جواب به آقای منتظری داده است. جواب نخست وی تردید در این است که أصلا فلاحیان چنین چیزی گفته باشد. اما او در مقدمه نقل قول از فلاحیان نوشته بود: «شما از آنجا که ساده اندیش هستید و نمی دانید چه چیزهائی را باید گفت و چه چیزهائی را نباید گفت، …» او متوجه نیست که تلویحا پذیرفته فلاحیان در فلان جلسه محرمانه نظام چنین گفته، اما آقای منتظری به زعم وی تشخیص نمی دهد که از شنیده هایش کدام را نقل کند و کدام را نقل نکند. این سخن فلاحیان از جمله چیزهایی بوده که نباید نقل شود، به اصطلاح محرمانه یا فوق محرمانه بوده است، و چون آقای منتظری نقل کرده پس وی ساده اندیش است! گفتنی است که چند ماه قبل از این گفتگو نظام چند هزار زندانی وابسته به سازمان مجاهدین خلق و برخی گروههای چپ را برخلاف موازین قضایی اعدام کرده بود.

چهار. پاسخ دوم احمد خمینی به آقای منتظری این است که فرضا فلاحیان گفته باشد می خواهیم منافقین را بکشیم، اما دکتر سامی که منافق نبود. بیشک دکتر سامی هرگز عضو سازمان مجاهدین خلق ایران نبوده است. اما واقعا مراد فلاحیان از منافقین منحصرا اعضای سازمان مذکور بوده است؟ یا وی معنای اعمی را از این واژه اراده کرده که کلیه گروههای مخالف و معاند نظام به زعم وی شامل گروههای چپ، گروههای موسوم به لیبرال (نهضت آزادی، گروههای کوچک‌تر ملی مذهبی از قبیل جاما، و جبهه ملی) را نیز شامل می شده است؟ حذف فیزیکی مخالفین در زندانها از مجاهدین خلق و گروههای مارکسیست آغاز شد، اما به کدام دلیل این حذف منحصر به ایشان باقی می ماند؟ قتلهای زنجیره ای چند سال بعد اثبات می کند که حذف فیزیکی دامنه وسیع تری را دربر می گرفته است. بحث دقیقا در این است که اراده نظام از چه زمانی بر این دامنه وسیع تعلق گرفته است؟ بعد از درگذشت آقای خمینی یا قبل از آن؟ بررسی ترور دکتر سامی آزمون همین نکته بسیار مهم است.

پنج. پاسخ سوم احمد خمینی به آقای منتظری این است: «آیا خدا را خوش می آید هر قتلی و غارتی را به گردن نظام بیندازید؟» البته آقای منتظری هرگز هر قتل و غارتی را به گردن نظام نینداخته بود. اما ترور دکتر سامی هنوز هم ابهامات جدی دارد. گزارش پزشکی قانونی مبنی بر اینکه قاتل دکتر سامی قبل از حلق آویز شدن کشته شده بود بزرگترین دلیل خلاف واقع بودن گزارش رسمی است. قاتل دکتر سامی توسط چه کسانی با چنین سرعتی حذف فیزیکی شده بود؟!

شش. احمد خمینی در چهارمین پاسخ خود آقای منتظری را متهم به مقابله به مثل می کند: چون وزارت اطلاعات سید مهدی هاشمی را به سزای اعمالش اعدام کرده است، پس شما هم اتهام ترور دکتر سامی را متوجه سربازان گمنام امام زمان می کنید! از این استدلال احمد خمینی حداقل مشخص می شود که مأموران وزارت اطلاعات متهم به قتل دکتر سامی شده بودند.

هفت. احمد خمینی از گزارش رسمی وزیر کشور که در آن محمود جلیلیان به دلیل خصومت شخصی دکتر سامی را کشته است و خود را نیز یک روز بعد در حمامی در اهواز حلق آویز کرده به عنوان روشن شدن مطلب یاد کرده، اعلامیه آقای منتظری را «اشتباه بزرگ» اعلام می کند. بر أساس مستندات این تحقیق گزارش رسمی «اشتباه بزرگ» بوده نه اعلامیه آقای منتظری.

هشت. احمد خمینی سپس آقای منتظری را متهم می کند که اعلامیه تسلیت دکتر سامی را دیگران نوشته و ایشان امضا کرده، بعد ایشان را اینگونه توبیخ می کند: «شما براي دل خوشي چند ليبرال حاضريد به صورت غيرواقعي مطلب را به گونه اي مطرح کنيد که مرحوم سامي را نظام نابود کرده است.» مراد وی از لیبرالها مهندس مهدی بازرگان و همفکرانش در نهضت آزادی ایران است. وی در ادامه عباراتی از آقای خمینی شاهد می آورد که همگی در فاصله بهمن ۶۷ تا فروردین ۶۸ علیه آقای منتظری صادر شده و در آنها «لیبرالهای خود فروخته» و «منافقین» نفوذی هایی معرفی شده اند که «حرف خود را از دهان ساده انديشان موجّه مي زنند.» احمد خمینی در انتهای همین قسمت بار دیگر نوشته های آقای منتظری را «تراوش ذهن نهضت آزادي و منافقين» معرفی می کند. احمد خمینی ندانسته «حکم واحدی برای لیبرالها و منافقین» (با واژگان رسمی) از جانب خودش و پدرش صادر کرده است!

نُه. چرا احمد خمینی روی مسئله ترور دکتر سامی اینقدر حساس است؟! به همان دلیلی که پدرش در مورد دکتر سامی حساس بود، به میزانی که دکتر سامی به اشاره مستقیم بنیانگذار جمهوری اسلامی مجبور به استعفا از وزارت بهداری شد! اسناد آن در فصول بعدی به شکل مشروح خواهد امد.

ده. احمد خمینی خود در ۲۵ اسفند ۱۳۷۳ به «مرگی مشکوک» از دنیا می رود. در مرگ او هم همان «سربازان گمنام امام زمان» (ماموران وزارت اطلاعات) متهمند. تحقیق این مهم مجال و مقال دیگری می طلبد. دنیا دار مکافات است.

 

بحث دوم. خاطره کوتاه آقای منتظری

احمد منتظری به یاد می آورد که پدرش در نخستین باری که بعد از ترور دکتر سامی برای دیدار با آقای خمینی به جماران رفته بود، وقتی احمد خمینی آقای منتظری را می بیند با حالت تمسخر به ایشان می گوید: “سامی هم شهید شد، سامی هم شهید شد!” آقای منتظری این نحوه برخورد احمد خمینی را برای فرزندش با تعجب نقل نموده، این سوال را مطرح کرده بود: «چرا ایشان [احمد خمینی] روی موضوع دکتر سامی این قدر حساس است؟!» (۲۹) پرسش آقای منتظری همچنان باقی است.

 

 12345

مطلب دوم. آخرین نامه آقای منتظری به آقای خمینی

آخرین نامه ای که آقای منتظری برای آقای خمینی نوشته مورخ ‏۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۸ رفع ابهام است از «مسائل اخیر که در نوشتجات و سخنرانیها و جرائد تعقیب می‎شود». نامه به جماران رسیده، علی القاعده احمد خمینی آن را خوانده، اما قرینه ای در دست نیست که نامه به رؤیت مخاطب آن آقای خمینی رسیده باشد. کمتر از چهار هفته بعد از این نامه آقای خمینی به سرای باقی شتافته است. به هر حال متن کامل این نامه در سال ۱۳۷۹ به عنوان پیوست کتاب خاطرات آقای منتظری در فضای مجازی منتشر شد. در ضمن بند ۴ این نامه آمده است:

«مرحوم دکتر سامی با اینکه در رژیم سابق هم به من و هم به بسیاری از طلاب و مبارزین خدمات شایانی کرد پس از زمان وزارتش در بهداری من اصلا او را ندیدم تا کشته شد، فقط یک مرتبه که کتک خورده بود در محل حزبشان به وسیله نامه از من استمداد کرده بود که من نه جواب دادم و نه کاری از من ساخته بود که برایش انجام دهم.» (۳۰)

بررسی:

یک. آقای منتظری در این بند نامه در حال دفاع از خود در مقابل این اتهام است که خود و دفترش در اختیار«منافقین و لیبرالها» است. وی بعد از اشاره به میزان رفت و آمدش با دکتر حبیب الله پیمان، مهندس مهدی بازرگان، و دکتر ابراهیم یزدی به دکتر کاظم سامی پرداخته است.

دو. دکتر کاظم سامی پزشک معالج اکثر قریب به اتفاق زندانیان سیاسی شکنجه شده قبل از انقلاب بوده است. آقای منتظری در خاطرات خود اینگونه از خدمات پزشکی ایشان به خود یاد کرده است: «یک وقت در نجف آباد به آسم شدید و همچنین به تشنج مبتلا شدم و مدتی گرفتار بودم، مرحوم آقای حاج علی بابایی در تهران شنیده بود و در نجف آباد به دیدن من آمد و اصرار کرد برای معالجه به تهران بروم، بالاخره با اصرار ایشان به تهران آمدم و ده روز در بیمارستان آریا بستری شدم، طبیب معالج من در این مدت مرحوم دکتر [کاظم] سامی بود. در آن هنگام مرحوم محمد [منتظری] تازه فراری شده بود و ما از او هیچ خبری نداشتیم، پس از بهبودی نسبی آقایان دکترها سفارش کردند مدتی به جاهایی که تا به حال نرفته ام مسافرت کنم.» (۳۱)

سه. دکتر سامی تا ۲۵ مهر ۱۳۵۸ وزیر بهداری بوده است. آقای منتظری هم از ۲۷ مرداد تا ۲۴ آبان عضو و رئیس مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، و از ۲۳ شهریور تا ۲۱ دی ۱۳۵۸ امام جمعه تهران بوده است. دکتر سامی در زمان تصدی وزارت بهداری یعنی تا ۲۵ مهر ۱۳۵۸ با آقای منتظری دیدار و ملاقات داشته است

چهار. آقای منتظری تصریح می کند که «پس از زمان وزارتش در بهداری من اصلا او را ندیدم، تا کشته شد.» یعنی از ۲۶ مهر ۱۳۵۸ تا ۲ آذر ۱۳۶۷ (زمان سوء قصد به دکتر سامی و به اغما رفتن وی) هرگز دکتر سامی با آقای منتظری هیچ ملاقات و دیداری نداشته است. این عبارت صریح آقای منتظری را باید به خاطر داشت.

پنج. در این فاصله زمانی (از ۲۶ مهر ۱۳۵۸ تا ۲ آذر ۱۳۶۷) دکتر سامی یک بار برای آقای منتظری نامه نوشته، که آقای منتظری متأسفانه موفق به جواب آن نشده است: «فقط یک مرتبه که کتک خورده بود در محل حزبشان به وسیله نامه از من استمداد کرده بود که من نه جواب دادم و نه کاری از من ساخته بود که برایش انجام دهم.» دفتر جاما حزبی که دکتر سامی دبیرکل آن بود در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۵۹ توسط مأموران حزب الله که اتفاقا «شلوار کردی هم بپا داشتند!» تصرف، و غارت شد. (۳۲) اما در این واقعه دکتر سامی حضور نداشت تا مضروب شود.

واقعه ای که در آن دکتر سامی مضروب و مصدوم شده است به گزارش بیانیه آذر ۱۳۶۷ نهضت آزادی ایران به شرح زیر است: «اگر در سال ۶۳ در برگزاري مراسم ۲۸ صفر [رحلت پیامبر اسلام] نهضت آزادي كه دكتر سامي در خروج از آن مجلس و سوار شدن به ماشين خود مواجه با افراد مسلح غيرمسئول ولي مجاز و معلوم نگرديده و شديداً مضروب و مجروح نشده با صورت خون‌آلوده و چشمان زخمي به خانه برنگشته بود و مقامات مسئول انتظامي و قضايي ضاربين او وضاربين و مزاحمين ساير شركت‌كنندگان در آن مجلس را مورد تعقيب و تنبيه قرار مي‌دادند يا لااقل محكوم و ملامت مي‌كردند، سابقه و زمينه برا ي فاجعه دوم آذرماه ۶۷ درست نمي‌شد.» (۳۳)

تاریخ دقیق این حادثه ۱ آذر ۱۳۶۳ است. با یکی از همفکران دکتر سامی که حامل نامه تظلم دکتر سامی به فقیه عالیقدر بوده است گفتگو کردم. به دلیل وفور آزادی و امنیت در کشور مجاز به ذکر نامش نیستم. (۳۴) البته در آن زمان آقای منتظری فرد نافذ الکلمه ای در نظام بوده است، دلیل اینکه ایشان صلاح ندیده به تظلم نامه دکتر سامی پاسخ دهد یا از مسئولان امر در این باره بازخواست کند، بر من معلوم نیست.

شش. گفتنی است حتی پس از تسلیت تاریخی ۵ آذر ۱۳۶۷ آقای منتظری به پدر دکتر سامی و تشکر مورخ ۲۰ آذر ۱۳۶۷ پدر و خانوده دکتر سامی از فقیه عالیقدر، خانواده آن مرحوم هرگز موفق به ملاقات با آقای منتظری نشدند. (۳۵)

 

پایان فصل سوم

 

یادداشت‌ها:

۱. این مقدمه خلاصه قسمتهای اول و دوم تحقیق است. برای اطلاع از منابع هر مطلب به یادداشت ‌های قسمت اول و دوم تحقیق مراجعه کنید.

۲. برای مطالعه بیشتر در این باره بنگرید به «دادخواهی خونهای به ناحق ریخته زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷: بررسی تطبیقی دیدگاههای آقایان خمینی و منتظری» (۱۶ آبان ۱۳۹۲)، کتاب الکترونیکی «سوگنامه فقیه پاکباز» (مرداد ۱۳۹۴ ص ۲۳۰-۲۹۲)؛ و «نواری که ارکان نظام را به لرزه انداخت: نقد فقهی اعدامهای تابستان ۱۳۶۷» (۲۹ مرداد ۱۳۹۵).

۳. دست نویس اعلامیه دو صفحه ای علی اصغر حاج سید جوادی همان زمان برای خانواده دکتر سامی ارسال شده بود.

۴. روزنامه اطلاعات، ۱۳ دی ۱۳۶۷.

۵. در گرامی داشت چهلمین روز شهادت دکتر سامی: شهید سامی، آزادمردی که به تاریخ پیوست، روزنامه های کیهان و اطلاعات، ۱۲ دی ۱۳۶۷. یادداشت فاقد امضاست.

۶. روزنامه اطلاعات، ۱۳ دی ۱۳۶۷. (به نقل از یادنامه اولین سالگرد شهادت دکتر کاظم سامی، زمستان ۱۳۶۸، ص۲۳۳-۲۳۴)

۷. دکتر سامی هم شهید شد، روزنامه اطلاعات، ۱۴ دی ۱۳۶۷.

۸. مصالح انقلاب را در پای اغراض گروهی قربانی نکنیم، روزنامه کیهان ۲۰ دی ۱۳۶۷.

۹. فصل دوم  مبحث سوم ، مطلب دوم.

۱۰. در گفتگو با نگارنده، ۱۳۹۵.

۱۱. نمونه اش رئیس دیوان عالی کشور سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس مجلس شورای اسلامی اکبر هاشمی رفسنجانی و معاون وقت مدیر کل امور انتظامی وزارت کشور اکبر اعلمی. اسناد اظهارات ایشان در قسمت دوم به تفصیل گذشت.

۱۲. راه مجاهد شماره ۵۱، سال ۱۳۶۷. (به نقل از یادنامه اولین سالگرد شهادت دکتر کاظم سامی، ۱۳۶۸، ص۱۶۱)

۱۳. در نسخه اصل «داشته» تایپ شده است.

۱۴. ضمیمه خبر نامه بهمن ماه ۱۳۶۷، جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران.

۱۵. عبارت اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور به علی فلاحیان وزیر اطلاعات. این عبارت زبان زد بود. من شخصا آن را از عزت الله سحابی شنیدم.

۱۶. بند بیست و هفت از جمع بندی مبحث اول از فصل دوم.

۱۷. روزنامه های یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۶۷، کیهان، ص۲؛ اطلاعات، ص۱۳؛ و یادنامه دکتر سامی ج۱ ص۱۹۷-۲۰۵ به نقل از روزنامه ابرار ۲۷ آذر ۶۷. در کیهان شنبه ۲۶ آذر ۱۳۶۷، ص۱۹ اظهارات کارگر حمام بدون اسم وی با تفاوتهایی درج شده است.

۱۸. پاسخ روابط عمومی هلال احمر، ستون افشا کنید، روزنامه اطلاعات، ۲۵ تیر ۱۳۵۹، ص۱۱.

۱۹. یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۶۷: کیهان، ص۲؛ اطلاعات، ص۱۳ و۱۵.

۲۰. روزنامه ابرار، یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۶۷ (به نقل از یادنامه اولین سالگرد شهادت دکتر کاظم سامی، ص ۲۰۹-۲۱۱)

۲۱. در پاسخ به پرسش نگارنده.

۲۲. پیشین.

۲۳. روزنامه های یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۶۷.

۲۴. پیشین.

۲۵. پیشین.

۲۶. پیشین.

۲۷. روزنامه های ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۸: اطلاعات، ص۱۸؛ کیهان، ص۱۸ مکرر.

۲۸. سید هادی هاشمی در پاسخ به پرسش نگارنده چیزی در این زمینه به خاطر نیاورد، چیزی را هم انکار نکرد.

۲۹. احمد منتظری در پاسخ به پرسش نگارنده درباره مطلب رنجنامه مرتبط با دکتر سامی این خاطره را بازگو کرد.

۳۰. «نامه به امام خمینی به مناسبت ایراد برخی اتهامات و شایعات در جراید ومطبوعات»، مورخه ‏۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۸، خاطرات آیت الله العظمی منتظری، ج۲، ص۱۲۳۶-۱۲۳۷، پیوست شماره ۱۶۵، بند چهارم.

۳۱. پیشین، ج۱ ص۲۹۳.

۳۲. جاما، شماره ۷۹، ۲۷ شهریور ۱۳۵۹.

۳۳. اسناد سال ۱۳۶۷ نهضت آزادی ایران.

۳۴. رعب و وحشت ناشی از قتل فجیع دکتر سامی هنوز رفع نشده است.

۳۵. پاسخ خانم دکتر سامی به پرسش نگارنده.

 

۳۰ بهمن ۱۳۹۵