پاسخ آقای خمینی به نامۀ آقای محلاتی
معقول نیست همهچیز موافق دلخواه باشد
آقای خمینی شانزده روز بعد به نامۀ آقای محلّاتی کتباً پاسخ داد. در این فاصله ایشان در سخنرانیهای خود نکاتی را بر زبان راند که پاسخ غیرمستقیم به همرزم سابق و منتقد امروز محسوب میشود. ابتدا به پیشینه و زمینۀ پاسخ میپردازم. سپس متن کامل نامه که در صحیفۀ امام هم درج نشده منتشر میشود. در انتها به تحلیل انتقادی متن نامه میپردازم. مبحث سوم: نقد روایت جعفری در کتاب تقابل دو خط. زیرعنوانِ فصل برگرفته از پاسخ آقای خمینی به آقای محلّاتی است.
مبحث اول. پیشینه و زمینۀ پاسخ آقای خمینی
در این فصل ابتدا به نظر آقای خمینی دربارۀ صادق خلخالی میپردازم، سپس به سخنرانی بسیار مهمّی از آقای خمینی که قرائن دالّ بر آن است که ناظر به نامۀ اعتراضی آقای محلّاتی باشد اشاره میکنم.
بحث اول. نظر آقای خمینی دربارۀ صادق خلخالی
صادق خلخالی از شاگردان بسیار نزدیک آقای خمینی بود که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب ازسوی ایشان بهعنوانِ حاکم شرع دادگاه انقلاب منصوب و بلافاصله شروع به محاکمه و اعدام ضدانقلاب کرد.
صادق خلخالی (۸۲-۱۳۰۵) در خاطراتش اینگونه نوشته است: «حضرت امام دو یا سه روز پس از به ثمر رسیدن انقلاب اینجانب را فراخواند و نوشتهای نشان داد و گفت این حکم را به نام شما نوشتهام. وقتی که به نوشته نگاه کردم دیدم که ایشان حکم قضاوت شرع و دادگاههای انقلاب را با خط خویش به نام اینجانب نوشته است.»[۱] حکم مذکور چنین است: «به جنابعالی مأموریت داده میشود تا در دادگاهی که برای محاکمۀ متهمین و زندانیان تشکیل میشود، حضور بههم رسانده و پس از تمامیت مقدمات محاکمه، با موازین شرعیه حکم شرعی صادر کنید.»[۲] «ضمناً امام فرمود: مصطفی [خمینی] گفته بود که شما حاشیۀ عروة را هم نوشتهاید و مجتهد هستید.»[۳]
نخستین محاکمه و اعدام ضدانقلاب توسط صادق خلخالی در مدرسۀ رفاه تهران –محل سکونت موقت رهبر انقلاب – در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ صورت گرفته است.[۴] اقدامات خلخالی در دادگاههای انقلاب همواره موردِحمایت آقای خمینی بوده است، تنها به یک نمونه اشاره میکنم:
«چند روز پیش از این در حضرت عبدالعظیم غیر آن کارى که آقاى [صادق] خلخالى کرد، [تخریب مقبرۀ رضاشاه پهلوی] آن مطلب صحیحى بود یک شیخ دیگرى کیست؟ من نمىشناسمش، به اسم نمایندۀ فلان، نمایندۀ امام به قول خودش رفته یک مقبرههایى را خراب کرده و مقبرههایى که مال اشخاص بوده، ملک شخصیشان بوده، مقبرهاى که موقوفه بوده، خانهاى که موقوفه بوده خراب کرده.»[۵]
صادق خلخالی در انتخابات سه دورۀ نخست مجلس شورای اسلامی نمایندۀ مردم قم بود. وی در انتخابات نخستین دورۀ مجلس خبرگان رهبری در سال ۱۳۶۱ نامزد منفرد بود و ازسویِ جامعۀ مدرّسین حوزۀ علمیۀ قم و جامعۀ روحانیت مبارز تهران حمایت نشد. عدمِردّصلاحیت وی تنها با حمایت شخص آقای خمینی حاصل شد. به گزارش اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۶۳: «شب آقای [محمد] امامی کاشانی [از فقهای شورای نگهبان] تلفن کرد. اطلاع داد که شورای نگهبان صلاحیت آقایان [صادق] خلخالی و [سیدحسین] موسوی تبریزی را -که نامزد نمایندگی مجلس خبرگان هستند- رد کرده است. از من خواست به آنها بگویم استعفا بدهند، نپذیرفتم. از این کار به آسانی نخواهند گذشت. شورای نگهبان را متهم خواهند کرد که تحتِتأثیر جامعۀ مدرّسین عمل کرده است. (آقای صادق خلخالی در حوزۀ انتخابیۀ قم، رقیب آقای احمد آذری قمی کاندیدای جامعۀ مدرّسین حوزۀ علمیۀ قم بود.) [ردّصلاحیتشدگان] توسّل به امام [خمینی] و آقای منتظری و دیگران هم خواهند کرد.»[۶] از دو حاکم شرع ردّصلاحیتشدۀ شورای نگهبان صادق خلخالی با مرحمت خاص آقای خمینی تأییدِصلاحیت شد و در مرحلۀ دوم نخستین دورۀ مجلس خبرگان در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۶۳ بهعنوانِ چهاردهمین نمایندۀ مردم استان تهران به مجلس خبرگان رهبری راه پیدا کرد.
بحث دوم. سخنرانی مهم آقای خمینی
در این بحث ابتدا متن نسبتاً کامل این سخنرانی آقای خمینی[۷] را نقل کرده سپس مختصراً به نکاتی دربارۀ آن اشاره میکنم.
مطلب اول. متن سخنرانی ۲۹ تیر ۵۹ آقای خمینی در جمع شورای عالی قضائی
الف. «من هر روزى که از این انقلاب مىگذرد توجّه به این معنا بیشتر پیدا مىکنم که ملت ما انقلابى عمل کردند و ما نکردیم. ما یا مقصریم یا قاصر و در هر دو جهت آن، در پیشگاه ملت جواب باید بدهیم. مردم ریختند همانطورکه مىدانید این جرثومۀ فساد [شاه] را بیرون کردند و به پیروزى نسبى رسیدند. وقتى که امر دست ماها افتاد، هیچ کدام انقلابى عمل نکردیم. و اگر چنانچه ما تجربه داشتیم یعنى یک انقلابى کرده بودیم و از بین رفته بودیم و یک انقلاب دیگر کرده بودیم، اینطور عمل نمىکردیم. ما با بىتجربگى این انقلاب را ایجاد کردیم یعنى ملت کرد و ما با بىتجربگى آن کارهاى انقلابى که باید در اول انقلاب بشود، با مسامحه گذراندیم و همان مسامحه هم موجب شد که این گرفتارىها را تا حالا پیدا کردیم و از این به بعد هم داریم، مگر اینکه انقلابى جبران کنیم.
ما ملاحظه مىفرمائید، الان که مدتهاست یا عزاى عمومى اعلام مىکنیم یا تشییعجنازه مىرویم یا راهپیمایى مىکنیم براى کشتارهائى که شده است، یا مجلس عزا منعقد مىکنیم. کار ما این شده است که در این مملکت پاسدارهاى ما اینطور قتلعام مىشوند و اینطور کشته مىشوند و این براى این است که ما انقلاب را آنطور که باید راه نبردیم اگر راه برده بودیم، اگر آن روزى که مىخواستند در کردستان بروند براى مذاکره، من به آنها تذکر دادم که اگر بخواهید مذاکره، باید با موضع قدرت بروید، اول باید ارتش و پاسدارها و اینها احاطه کنند آنها را، محاط قرار بدهند، بعد شما بروید صحبت کنید. مسامحه شد، این اسباب این شد که آن گرفتارى طولانى براى ما پیش آمد و آنقدر ضایعه واقع شد و الان هم مىبینید که ضایعه پشت سر ضایعه. همین چند روز چقدر جمعیت از پاسداران شهید شدند.
و این همهاش براى این است که ما دو دسته بودیم یک دستهمان از مدرسه آمده بودیم وارد شده بودیم و یک دستهمان از خارج آمده بودیم و وارد شده بودیم. نه ما آن تجربه انقلابى را داشتیم و نه آنها آن روح انقلابى را و لهذا از اول هم که ما به حسب الزامى که من تصوّر مىکردم، دولت موقت را قرار دادیم خطا کردیم. از اول باید یک دولتى که قاطع باشد و جوان باشد، قاطع باشد بتواند مملکت را اداره کند، نه یک دولتى که نتواند، منتها آن وقت ما نداشتیم فردى را که بتوانیم، آشنا نبودیم بتوانیم انتخاب کنیم، انتخاب شد و خطا شد و حالا هم که دولت مىخواهد در مجلس شورا دولت ایجاد بشود، حالا ما باید این مطلب را به مجلس شورا اعلام کنیم که باید یک دولت متدیّن تمام، صددَرصد اسلامى و قاطع، یک نفر وزیر اگر مثل بعضى از این وزرا که الان هستند باشد، اینها نپذیرند، تمام وزرا یکىیکى باید بررسى بشود، وزیر متدیّن صددَرصد انقلابى، مکتبى و قاطع. اگر چنانچه ما دولتمان باز مثل سابق باشد و آنطور وضع و آنطور دید را داشته باشد، ما باید عزاى این نهضت را بگیریم و پیروزى ما امکان ندارد و لهذا ما باید این اشتباهات سابق را جبران کنیم. اگر ما آن خطا را نکرده بودیم که هِى آمدند به من گفتند، هِى گفتند، هِی گفتند این مصلحتاندیشان که اینهائى که، سازمانهائى که نکشتهاند آدم و چه نکردهاند، این عفو بشود این عفو بر خطا واقع شد و اینها ریختند مشغول توطئه شدند. یک جمعیتى که در دست ما بودند رهایشان کردیم، یک دستهاى را که باید بگیریم دیگر نگرفتیم.
ما اگر مثل آن انقلابهایى که در دنیا واقع مىشود از اول عمل کرده بودیم که بهمجرّد اینکه پیروزى حاصل شد تمام درها را ببندیم و تمام رفتوآمدها را منقطع کنیم و تمام این گروهها را خفه کنیم یا کنار بگذاریم و منحل کنیم، تمام این گروههایى که بودند و باشدت عمل کنیم با آنها، این گرفتارىها براى ما پیدا نمىشد که ما هر روز عزا بگیریم، هر روز شهید داشته باشیم. و این از دست ما گذشت و در بارگاه خدا ما استغفار مىکنیم. از این به بعد نباید این تکرار بشود. باید دولت قاطع باشد، باید مجلس قاطع باشد. اگر در مجلس اشخاصى هستند که اینها باز همان طبل را مىزنند و همان حرفها را مىزنند، به اینها نباید گوش بدهند. باید مجلس، یک مجلسى باشد که با قاطعیت عمل کند و دولت اگر بخواهد یک قدم کنار بگذارد، با قاطعیت بخواهند آن را ردّش کنند و از اول هم که مىخواهند قرار بدهند یک دولتى را، تصویب کنند یک دولتى را، یک دولتى باید باشد تمام افرادش، وزرایش تمامشان اشخاصى باشند که بفهمند چه شده است، بفهمند که ما در چه حالى واقع هستیم، بفهمند که اسلام چهجور باید در ایران پیاده بشود. اینها بسیارشان اصلاً توجّهى به این مسائل ندارند.»
ب. «تقریباً قریب دو سال است که مىگوییم جمهورى اسلامى، هیچچیز [غیر] اسلامى نباشد هر جاى آن دست بگذاریم مىبینیم خراب است، اینجا هم وزارتخانهاش همینطور. این نمىتواند دوام پیدا بکند ما نمىتوانیم تحمّل کنیم این مطلبى را که آقایان مىخواهند با آن مغزهایى که در اروپا تربیت شده است درست بکنند. ما مىخواهیم اسلام را چه بکنیم. یکى از اینها آمده بود گریه مىکرد که چرا بعضى از اینها را مىکُشند، نه این آخرىها را، آنهائى که آقاى [صادق] خلخالى مثلاً مىکشتند. اینها باز توجّه ندارند که اسلام درعینحالى که تربیت است، یک مکتب تربیت است لکن آن روزى که فهمید قابلِتربیت نیست، ۷۰۰ نفرشان را در یکجا، یهود بنىقریظه را در حضور رسولالله [] مىکشند گردن مىزنند به امر رسولالله []. اینها همین حرف غربى را مىزنند که ما باید اصلاح کنیم، اول همه را اصلاح کنید بعد حد بزنید، این عجیب است که اول ما باید این مملکت را همه را هدایت کنیم که همه تربیت بشوند، بعد حد بزنیم. اگر یک کسى حالا شُربخَمر کرد، حالا حدش نزنیم، اول چیزش بکنیم تا مغزش اصلاح بشود. اینها یک حرفهاى غلطى است، باید حدود جارى بشود، باید وزارتخانهها اصلاح بشود.»
ج. «ازجمله اصلاحات همین اصلاحات قضاوت است. قضاوت در اسلام نمىشود دست اینها باشد، دست این جمعیتى که حالا هست. کدام یکى اینها قاضى اسلامى هستند؟ کدام اینها، شما تشخیص مىدهید که اینها قضاوت به آن ترتیبى که اسلام گفته قضاوت، قضاوت بکنند؟ حالا ما مىگذریم از اینکه خیر، مجتهد جامعالشّرائط، ما به اندازۀ این، قضات نداریم، به اندازۀ احتیاج نداریم. اما اشخاصى باشند که توجّه داشته باشند به قضاوت اسلامى، بتوانند بفهمند این مقدار ولو از روى – فرض کنید- تقلید بتوانند بفهمند که قضاوت چه است، وضع قضاوت اسلامى چیست. اگر ما بخواهیم مسامحه کنیم در قضاوتش، در عرض مىکنم پاکسازى آنجا مسامحه بکنیم، تا آخر ما گرفتار هستیم قضاوتمان گرفتار است -عرض مىکنم که– ارتشمان هست، همینطور همۀ سازمان ما هست.
ما باید از حالا به بعد اینطور رفتار نکنیم که تا حالا کردیم، تا حالا خطا کردیم، این خطا را باید جبران بکنیم و باید با کمال قدرت تمام این کارها عمل بشود و ما با هیچکس قوموخویشى نداریم. ما با اسلام، مطیع اسلام هستیم و احکام اسلام را مىخواهیم جارى بکنیم.»
د. «ما اسلام را مىخواهیم، غیراسلام را نمىخواهیم، مجلس باید اسلامى باشد، مجلس باید افکارش افکار اسلامى باشد تا ما بتوانیم چه بکنیم. من نمىتوانم تحمّل بکنم که اینقدر ما جوانهایمان از بین بروند براى اینکه ما مسامحه داریم میکنیم مسامحهها از کار باید بروند و باید حالا که مجلس تأسیس شد و مجلس رسمیت پیدا کرد، هم امور باید بر نظارت مجلس به روال خودش بگذرد و با جدّیت و با قاطعیت و بدون مسامحه، هر کس خلاف کرد بخواهند او را و اگر خلافى واقعاً کرده بدهند او را دست دادگاهها و دادگاهها محاکمهاش کنند.
ازاینجهت حالا عرض مىکنم تمام کمیتهها در سرتاسر مملکت باید به قدرت خودش باقى باشد، تمام سپاه پاسداران در سرتاسر کشور باید به قدرت خودش باقى باشد، تمام دادگاههاى انقلابى در سرتاسر مملکت باید به قدرت خودش باقى باشد. باید دادگاهها با همان قدرت باشند منتها بر شماهاست، بر آقایان است که اگر چنانچه یک قاضى نمىتواند قضاوت بکند یا منحرف است، عوضش بکنید اما اینها باید، این نهادهاى انقلابى تمامش باید بدون اینکه دستى به آنها زده شود تمام اینها باید سرِ جاى خودش باشد و کارها بهطور انقلابى بگذرد. ما نمىتوانیم این کارها را به آنطورى که فرض کنید که حالا دادگسترى سابق مىخواسته بگذراند بگذرانیم. این انقلاب است انقلاب غیر آنطورى است و ما خطا کردیم، انصافاً خطا کردیم که اینطور عمل کردیم. از این به بعد باید این خطا نشود و عمل شود، بهطور قدرت عمل بشود، بهطور قاطعیت عمل بشود. این حرفى است که من عرض مىکنم، آقایان هم البته موافقند با همین حرف، از اول هم موافق بودید و باید از این به بعد هم این عمل همینطور باشد».[۸]
مطلب دوم. رئوس خطمشی آقای خمینی
اجمالاً این سخنرانی بسیار مهم است، زیرا اولاً خطاب به اعضای شورای عالی قضائی ایراد شده است: سیدمحمد بهشتی (رئیس دیوان عالی کشور)، سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی (دادستان کل کشور)، علی قدوسی (دادستان کل انقلاب اسلامی)، محمدمهدی ربّانی املشی و عبدالله جوادی آملی. ثانیاً تاریخ این سخنرانی ۱۷ روز بعد از اعدامهای موردِبحث شیراز و ۴ روز بعد از نامهٔ اعتراضی آقای محلّاتی است. ثالثاً در آن صریحاً از دادگاههای انقلاب و شخص صادق خلخالی دفاع شده است. رابعاً این سخنرانی حاوی خطمشی سیاسی و قضائی شخص آقای خمینی و نظام جمهوری اسلامی است. اما تفصیل بحث:
یک. آقای خمینی کمتر از هجده ماه بعد از استقرار جمهوری اسلامی زمامداری خود را ارزیابی میکند و به این نتیجه میرسد به حد کافی انقلابی و قاطع عمل نشده است. او ضمن تقدیر از مردم که همواره انقلابی عمل کردهاند بیتجربگی کارگزاران حکومتی اعمّ از روحانیون (فاقد تجربهٔ انقلابی) و تحصیلکردههای در غرب (فاقد روح انقلابی) را عامل اول ارزیابی منفی خود میداند. نگرانی و دغدغهٔ جدّی ایشان حملات و کشتار نیروهای جمهوری اسلامی توسط ضدانقلاب است. نقد اصلی رهبر جمهوری اسلامی به دو ناحیه است: یکی مسامحه در غائلهٔ کردستان در اوایل سال ۱۳۵۸ که به نظر ایشان مذاکره میباید بعد از تسلّط قوای جمهوری اسلامی در منطقه و از موضع قدرت صورت میگرفت. دیگری دولت موقت مهدی بازرگان است که ایشان عدمرضایتِ عمیقِ خود را از عملکرد غیرانقلابی آن هرگز پنهان نکرده است. وی از مجلس شورای اسلامی که در همان روزها آغاز به کار کرده و قرار است به وزرای نخستین رئیسجمهور ایران رأی بدهد توصیه میکند که تنها به وزرایی صددرصد انقلابی، قاطع و مکتبی رأی دهند.
دو. آقای خمینی از عفو دستگیرشدگانی که مرتکب قتل نشده بودند به درخواست برخی از غیرانقلابیها و نیز عدمِدستگیری دیگر افراد ابراز ندامت میکند. به نظر ایشان باید این زندانیها اعدام میشدند و افراد بیشتری نیز زندانی میشدند: «اگر ما آن خطا را نکرده بودیم که هِى آمدند به من گفتند، هِى گفتند، هِى گفتند این مصلحتاندیشان که اینهایى که، سازمانهایى که نکشتهاند آدم و چه نکردهاند، این عفو بشود این عفو بر خطا واقع شد و اینها ریختند مشغول توطئه شدند. یک جمعیتى که در دست ما بودند رهایشان کردیم، یک دستهاى را که باید بگیریم دیگر نگرفتیم.» این عبارات با اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ معنیدارتر میشود.
سه. آقای خمینی معتقد است که در این هجده ماه بیش از حد به مخالفان آزادی داده شده است، باید انقلابیتر عمل میشد، درها بسته و همه احزاب و سازمانهای مخالف حذف یا منحل میشدند: «ما اگر مثل آن انقلابهایى که در دنیا واقع مىشود از اول عمل کرده بودیم که بهمجرّد اینکه پیروزى حاصل شد تمام درها را ببندیم و تمام رفتوآمدها را منقطع کنیم و تمام این گروهها را خفه کنیم یا کنار بگذاریم و منحل کنیم تمام این گروههایى که بودند و با شدت عمل کنیم با آنها، این گرفتارىها براى ما پیدا نمىشد که ما هر روز عزا بگیریم، هر روز شهید داشته باشیم. و این از دست ما گذشت و در بارگاه خدا ما استغفار مىکنیم. از این به بعد نباید این تکرار بشود.» از اواخر بهار ۱۳۶۰ همین خفقانی که ایشان حسرتش را میخورد بر کشور مسلّط میشد.
چهار. در صدرِ کسانی که انقلابی و قاطع عمل کردهاند و پیشتاز خط امام دراینزمینه بودهاند صادق خلخالی نخستین منصوب مستقیم رهبر انقلاب بهعنوانِ حاکم شرع است: «این نمىتواند دوام پیدا بکند ما نمىتوانیم تحمّل کنیم این مطلبى را که آقایان مىخواهند با آن مغزهایى که در اروپا تربیت شده است درست بکنند. ما مىخواهیم اسلام را چه بکنیم. یکى از اینها آمده بود گریه مىکرد که چرا بعضى از اینها را مىکُشند، نه این آخرىها را، آنهایى که آقاى خلخالى مثلاً مىکُشتند.» بعضی از غیرانقلابیهای تحصیلکردهٔ غرب از اعدامهای خلخالی نزد رهبر انتقاد کردهاند و حتی از فرط ناراحتی گریستهاند. آقای خمینی انتقاد را وارد ندانسته و از اعدامهای خلخالی حمایت کرده است. اصولاً اگر حمایت تمامقد آقای خمینی نبود هرگز خلخالی و دیگر حکّام شرع دادگاههای انقلاب شبیه خلخالی جرأت این اعدامها و مصادرههای بیرویّه را نمییافتند. بیشک این دفاع از اعدامهای خلخالی شامل اعدامهای ۱۲ تیر ۱۳۵۹ شیراز هم میشود. احتمال اینکه انتقاد منقول در کلام ایشان اصولاً ناظر به اعدامهای موردِبحث شیراز بوده باشد منتفی نیست.
پنج. از وقایع صدر اسلام واقعهٔ گردنزدن یهودیان بنیقریظه الگوی مطلوب آقای خمینی است: «اسلام در عین حالی که تربیت است، یک مکتب تربیت است لکن آن روزى که فهمید قابلِتربیت نیست، ۷۰۰ نفرشان را در یکجا، یهود بنىقریظه را در حضور رسولالله مىکشند گردن مىزنند به امر رسولالله. اینها همین حرف غربى را مىزنند که ما باید اصلاح کنیم، اول همه را اصلاح کنید بعد حد بزنید، این عجیب است که اول ما باید این مملکت را همه را هدایت کنیم که همه تربیت بشوند، بعد حد بزنیم. اگر یک کسى حالا شُربخمر کرد، حالا حدش نزنیم، اول چیزش بکنیم تا مغزش اصلاح بشود. اینها یک حرفهاى غلطى است، باید حدود جارى بشود، باید وزارتخانهها اصلاح بشود.»
اولاً اینکه به دستور پیامبر یکجا ۷۰۰ نفر از یهودیان بنیقریظه گردن زده شدند امری نیازمند تحقیق است ولو ابن اسحاق با سندی ضعیف آن را نقل کرده است که آقای خمینی بدون نقد تاریخی چند بار به آن استناد کرده و در روش زمامداری خود درقبالِ مخالفانش پیشه کرده بود.[۹]
ثانیاً چگونه ایشان به این خبر ضعیف تکیه کرده اما روش مسلّم رسول خدا در فتح مکه – مبنیبر عفو عمومی و در امان دانستن هرکه سلاح بر زمین بگذارد- را نادیده گرفته است؟
ثالثاً آقای خمینی تقدّم مجازات شدید بر اصلاحات فرهنگی را وجههنظر خود ساخته است. در نظر ایشان اجرای حدود شرعی مشروط به هیچ شرطی ازجمله اجرای دیگر تعالیم اسلامی نیست.[۱۰]
شش. این نخستینبار نبود که آقای خمینی از وفور آزادیهای ابتدای انقلاب و عدمِقاطعیت و انقلابی عملنکردن در برابر مخالفین و منتقدین ابراز پشیمانی میکرد. اولین بار در مرداد ۱۳۵۸ یعنی شش ماه پس از پیروزی انقلاب چنین گفته بود:
«و اما اشتباهى که ما کردیم این بود که بهطور انقلابى عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهاى فاسد و دولت انقلابى و ارتش انقلابى و پاسداران انقلابى، هیچیک از اینها عمل انقلابى نکردند و انقلابى نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سدّ بسیار فاسد را خراب کردیم، بهطور انقلابى عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلّات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و رؤساى آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهاى فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و رؤساى آنها را بهسزاى خودشان رسانده بودیم و چوبههاى دار را در میدانهاى بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمىآمد.
من از پیشگاه خداى متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر مىخواهم، خطاى خودمان را عذر مىخواهم. ما مردم انقلابى نبودیم، دولت ما انقلابى نیست، ارتش ما انقلابى نیست، ژاندارمرى ما انقلابى نیست، شهربانى ما انقلابى نیست، پاسداران ما هم انقلابى نیستند، من هم انقلابى نیستم. اگر ما انقلابى بودیم، اجازه نمىدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مىکردیم. تمام جبههها را ممنوع اعلام مىکردیم، یک حزب و آن حزبالله، حزب مستضعفین؛ و من توبه مىکنم از این اشتباهى که کردم و من اعلام مىکنم به این قشرهاى فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جاى خودشان ننشینند ما بهطور انقلابى با آنها عمل مىکنیم.
مولاى ما امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه آن مرد نمونۀ عالم، آن انسان بهتماممعنا انسان، آن که در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و در رحم و مروّت آنطور و با مستضعفین آنطور بود، با مستکبرین و با کسانى که توطئه مىکنند – شمشیر را- مىکشت هفتصد نفر را در یک روز (چنانچه نقل مىکنند) از یهود بنىقریظه که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند، از دَمِ شمشیر گذراند. خداى تبارکوتعالى در موضع عفو و رحمت، رحیم است و در موضع انتقام، انتقامجو، امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت، رحمت و در موقع انتقام، انتقام.
ما نمىترسیم از اینکه در روزنامههاى سابق، در روزنامههاى خارج از ایران براى ما چیزى بنویسند ما نمىخواهیم وجاهت در ایران در اسلام در خارج از کشور پیدا بکنیم، ما مىخواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد. اشدّاء علیالکفّار رُحماء بینهم[۱۱]؛ این توطئهگرها در صف کفّار واقع هستند، این توطئهگرها در کردستان و غیر آن در صف کفّار هستند. با آنها باید با شدت رفتار کرد. دولت با شدت رفتار کند، ژاندارمرى با شدت رفتار کند، ارتش با شدت رفتار کند. اگر با شدت رفتار نکنند، ما با آنها با شدت رفتار مىکنیم. ما با خود همینها اگر مسامحه بکنند، با شدت رفتار مىکنیم. مسامحه حدودى دارد، جلب وجاهت حدودى دارد. مصالح مسلمین را نمىگذارند به این امور از بین برود.
دادستان انقلاب موظّف است مجلاتى که بر ضدِّ مسیر ملت است و توطئهگر است تمام را توقیف کند و نویسندگان آنها را دعوت کند به دادگاه و محاکمه کند. موظّف است کسانى که توطئه مىکنند و اسم حزب روى خودشان مىگذارند، رؤساى آنها را بخواهد و آنها را محاکمه کند. ما باز تا چندى مهلت مىدهیم به این قشرهاى فاسد و این اعلام آخر است و اگر چنانچه در کار خودشان تعدیل نکنند و به ملت برنگردند و دست از توطئهها برندارند، خدا مىداند انقلابى عمل مىکنم. مىآیم تهران و رؤسایى که مسامحه مىکنند، با آنها انقلابى عمل مىکنم. قشرهائى از ارتش که اطاعت از بالاترها نمىکنند و امر آنها را اطاعت نمىکنند، باید بدانند که من با آنها اگر آمدم، انقلابى عمل مىکنم. عذرها را کنار بگذارید، بروید فاسدها را سرکوب کنید، بروید توطئهگرها را سرکوب کنید، مسامحه نکنید. دولت مسامحه نکند، ارتش مسامحه نکند، ژاندارمرى مسامحه نکند، پاسداران مسامحه نکنند.»[۱۲]
اولاً انقلابی عمل کردن در قاموس آقای خمینی یعنی «قلم تمام مطبوعات را شکستن، تعطیل تمام مطبوعات فاسد و محاکمۀ رؤساى آنها، ممنوع اعلام کردن حزبهاى فاسد و مجازات رؤساى آنها، برپا کردن چوبههاى دار در میدانهاى بزرگ و درو کردن مفسدین و فاسدین». ثانیاً الگوی انقلابی عملکردن بهمعنای فوق همان خبر ضعیف سیرۀ ابن اسحاق درموردِ کشتار بنیقریظه است. ثالثاً به فرمان ایشان بستن فلّهای مطبوعات، شکستن قلمها، درو کردن مخالفان و منتقدان توسط دادگاههای انقلاب شدت بیشتری گرفت. در حقیقت دادگاههای انقلاب ابزار اصلی جمهوری اسلامی برای انقلابی عملکردن بوده و هست. رابعاً انصاف مطلب این است روش مطلوب آقای خمینی انقلابی عملکردن بهمعنای مشخص فوق بوده و خلخالی شاگرد نمرۀ اول ایشان در مدرسۀ انقلابیگری بوده است.
مبحث دوم. پاسخ آقای خمینی به نامۀ آقای محلاتی
صلاحالدّین محلّاتی فرزند آقای محلّاتی نامۀ پدرش را شخصاً خدمت آقای خمینی تقدیم کرد. رهبر جمهوری اسلامی بعد از خواندن نامه عصبانیت خود را از مفادّ آن پنهان نکرد.[۱۳] صلاحالدّین به حسن ثقفی برادرزنِ آقای خمینی که از طریق وی ملاقات با رهبر جمهوری اسلامی فراهم شده بود گفت که پدرم تقاضای جواب کرده است. حدود دو هفته بعد حسن ثقفی پاسخ مکتوب آقای خمینی را به صلاحالدّین تحویل داد. صلاحالدّین سریعاً پاسخ آقای خمینی را به دست پدرش رسانید.
الف. متن نامه
باسمه تعالی
حضرت آیتالله محلّاتی دامت برکاته
مرقومۀ مبارک که مُشْعِر به ملالت وجود محترم و حاوی تفقّد از اینجانب بود، موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت آن حضرت را از خداوند متعال خواستارم.
راجع به مسائلی که در کشور میگذرد و بعضی از آنها موجب نگرانی جنابعالی شده است باید عرض کنم که این نگرانی برای اینجانب نیز هست، ولی خاطر شریف مستحضر است که این انقلاب بزرگ از بهترین انقلابهایی است که در جهان بوده است و دنیا بیانقلاب نمیشود و معقول نیست همهچیز موافق دلخواه باشد.
البته کوشش میشود نگرانیها رفع شود و انشاءالله موافق شرع انور انجام گیرد. امید است مجلس شورای اسلامی که اکثریت آن را اشخاص متدیّن و متعهّد تشکیل میدهد بتواند مسائل را بهطور شایسته حل کند و دولتی اسلامی و متعهّد و انقلابی به خواست خداوند متعال روی کار آید و آشفتگیها رفع شود. از آن حضرت امید دعای خیر دارم.
والسلام علیکم ورحمة الله
بیستم رمضان المبارک ۱۴۰۰ [۱۰/۵/۱۳۵۹]
روحالله الموسوی الخمینی[۱۴]
ب. تحلیل نامه
یک. پاسخ آقای خمینی به نامۀ ۱۵۳۱ کلمهای مورخ ۲۵ تیر ۱۳۵۹ آقای محلّاتی بسیار کوتاه است: ۱۶۴ کلمه، یعنی۷/۱۰٪ (ده و هفت دهم درصد) آن و با تأخیر معنیداری ابلاغ میشود: ۱۶ روز بعد.
دو. پاسخ آقای خمینی همانند نامۀ آقای محلّاتی مؤدّبانه و محترمانه است. ایشان پاسخش را با تشکر از تفقّد همرزم سابق از خود و درخواست سلامت و سعادت وی آغاز و با امید دعای خیر از ایشان پایان داده است. در عین اینکه پذیرفته که نامه إشعار به ملالت نویسندۀ آن داشته است.
سه. آقای خمینی به اطلاع آقای محلّاتی میرساند که آنچه موجب نگرانی آقای محلّاتی -راجع به برخی مسائلی که در کشور میگذرد- بوده، وی را نیز نگران نکرده است، این پاسخ بیش از همه چیز دلالت به «اطلاع کامل» رهبر جمهوری اسلامی از امور نگرانکننده دارد. بنابراین ابتدا با آقای محلّاتی در اصل نگرانی همدلی میکند.
چهار. پاسخ اصلی آقای خمینی این عبارت است: «ولی خاطر شریف مستحضر است که این انقلاب بزرگ از بهترین انقلابهایی است که در جهان بوده است و دنیا بیانقلاب نمیشود و معقول نیست همه چیز موافق دلخواه باشد.» آقای خمینی در این عبارت کوتاه به سه نکتۀ مهم اشاره کرده است.
اولاً «این انقلاب بزرگ از بهترین انقلابهایی است که در جهان بوده است.» برتری این انقلاب در نظر رهبر آن میتواند به این دلایل بوده باشد: اول سرعت پیروزی و کمی تلفات، دوم متعالی بودن اهدافی ازقبیلِ استقلال، آزادی، عدالت و اسلام و سوم رعایت همۀ این چهار میزان در عمل پس از استقرار نظام. به نظر میرسد آقای محلّاتی در دو دلیل نخست برتری انقلاب مناقشهای نداشته باشد، مناقشۀ اصلی وی در نامهاش پشتپازدن نظام بعد از انقلاب به سه میزان آزادی، عدالت و اسلام است. آقای خمینی بر این باور است که جمهوری اسلامی درمجموع در همۀ اهدافش موفق بوده است و روند کلی کشور در راستای تحقّق عدالت و اسلام است. چیزی که مورد پذیرش آقای محلّاتی نیست، ایشان با آوردن نمونههای متعدّد معتقد است جمهوری اسلامی اولاً مخلّ آزادیهای قانونی و شرعی مردم شده است، ثانیاً اگر بزرگترین نماد عدالت در هر کشوری قوه قضائیه باشد، دادگاههای انقلاب با محاکمههای به دور از آیین دادرسی و اعدامهای بیرویّه و مصادرههای سلیقهای بزرگترین مانع تحقّق عدالت در کشور بودهاند. ثالثاً اسلام در این یکسال و نیم استقرار جمهوری اسلامی بیشترین آسیب را از مدّعیان مسندنشین خود خورده است. محلّاتی باتوجّه به نارضایی روزافزون مردم از عملکرد مسئولین ازیکسو و نقض موازین مسلّم اسلامی ازسویِ دیگر عنوان جمهوری اسلامی را اسمی بیمسمّی برای رژیم بعد از انقلاب دانسته بود. آقای خمینی اشکال همرزم سابق خود را از اساس نپذیرفته و انتقاد بنیادی او را به رژیم بعد از انقلاب وارد ندانسته است.
ثانیاً «دنیا بیانقلاب نمیشود.» این مبنای فلسفۀ سیاسی آقای خمینی است. ایشان فردی انقلابی است. انقلاب موردِنظر ایشان تحوّلات دفعی (غیرتدریجی) و استفادۀ وافر از قوۀ قهریه برای پیشبرد اهداف انقلابی است. به نظر ایشان اصلاحات (تغییرات تدریجی مستمر قانونی و مسالمتآمیز) روشی عقیم است که در عمل شکست خورده است. اختلافنظر ایشان با سیاستمدارانی ازقبیلِ مهدی بازرگان دقیقاً مبتنی بر تقابل این دو روش بود: انقلابیگری درمقابل ِاصلاحات گامبهگام و تدریجی. اکثر مراجع تقلید ازجمله آقای محلّاتی مدافع اصلاحات بودند و از انقلاب خصوصاً از خونریزی آن دلِ خوشی نداشتند. اینجا هم بحث مبنایی است. اتفاقاً محلّاتی برخلافِ خمینی بر این باور است که دنیا بیانقلاب میشود و دنیای بهتر و سالمتری هم هست! به نظر محلّاتی آنچه به نام انقلابیگری در عمل در آن هجده ماه در ایران پیاده شده چیزی جز خشونت افسارگسیخته و مسندنشینی جاهلان به جای ظالمان البته با ظاهر اسلامی و شرعی بیشتر نبوده است.
ثالثاً «معقول نیست همه چیز موافق دلخواه باشد.» این لبّ پاسخ آقای خمینی است. ایشان دارد به آقای محلّاتی میگوید: مقدمۀ اول: ملالت شما از این است که امور کشور موافق دلخواه شما نمیچرخد. مقدمۀ دوم: اما دلخواه شما سلیقۀ شخص شماست، والا امور منحیثالمجموع در راستای اهداف انقلاب باضابطه پیش میرود. نتیجه: انتظار رعایت دلخواه و سلیقۀ شخصی افراد در سطح کلان کشور امری معقول نیست! بهعبارتدیگر دارد میگوید: آقای محلّاتی مناقشههای شما غیرمعقول است، بحمدالله با رهبری فقیه عادل انقلابی عارف به زمان کشور در امن و امان و صراط مستقیم است.
پنج. تبصرۀ ذیل نامۀ همدلانه است: «البته کوشش میشود نگرانیها رفع شود و انشاءالله موافق شرع انور انجام گیرد.» این هم وعدهای کلّی و امیدوارانه برای خالی نبودن عریضه. اگر جزئی تخلّفی از شرع انور بوده در مقایسه با عظمت انقلاب مُغتفَر است، بهعلاوه با آغاز به کار مجلس شورای اسلامی دولتی اسلامی، متعهّد و انقلابی بر سرِ کار میآید آشفتگیها بهطور شایسته رفع میشود، لذا جای هیچ نگرانی نیست.
شش. مهمتر از چند سطر مختصر پاسخ مکتوب، امور متعدّدی است که آقای خمینی عمداً بیپاسخ گذاشت. مناقشۀ اصلی آقای محلّاتی به عملکرد دادگاههای انقلاب و مشخصاً به رئیس دادگاه ویژۀ انقلاب منصوب مستقیم شخص آقای خمینی بود. مقام رهبری مصلحت ندید کلمهای دراینزمینه توضیح دهد. آقای محلّاتی شکایت کرده بود که در کمتر از ده ساعت حاکم شرع شما بدون دسترسی به پروندۀ قضائی، ۱۴ نفر را در شیراز اعدام کرده، برخی معدومین توسط منصوب دیگر شما بهعنوانِ حاکم شرع شیراز قبلا محاکمه و به حکم قطعی به حبس أبد محکوم شده و بقیه نیز در دست محاکمه توسط همان حاکم شرع بودند. به کدام مجوّز شرعی و قانونی این افراد اعدام شدهاند؟ آقای خمینی پاسخی نداده است. البته عملا خلخالی و امثال او به انقلابیگری بابِ طبعِ آقای خمینی ادامه دادند و این عندلیب حاکم شرع شیراز بود که کمتر از دو ماه بعد به تهران احضار و عزل شد. پاسخ قاطعتر از این؟! آقای محلّاتی اشکال کرده بود که جمهوری اسلامی قضات مستقل را در صدرِ دادگاههای انقلاب تحمّل نمیکند، حاکم شرع خوب یعنی مطیع سپاه پاسداران و امامجمعه. عدمِپاسخ آقای خمینی به این معنی است که قضاوت انقلابی یعنی درک مصالح انقلاب و همسویی قاضی با مقاصد انقلابیون و نهادهای انقلابی. و بعد از سیوهفت سال در هنوز بر همان پاشنه میچرخد.
مبحث سوم. نقد روایت جعفری در کتاب تقابل دو خط
این فصل به نقل و بررسی روایت ده صفحهای محمد جعفری[۱۵] از اعدامهای ۱۲ تیر ۱۳۵۹ شیراز اختصاص دارد. کار جعفری در کتاب «تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰: تحوّل انقلاب از آزادی به استبداد –۳» که در سال ۱۳۸۶ در آلمان منتشر شده[۱۶] نخستین سند کاغذی در این موضوع است، والفضل لمن تقدّم. این مبحث شامل چهار بحث است. در بحث نخست مزایای کتاب جعفری مرور میشود. در بحث دوم جزئیات بیشتری از اعدام زندانیانی که با عفو رهبری در شُرف آزادی بودند روشن میشود. روایت نخستین فرماندۀ سپاه فارس رجبعلی طاهری در بحث سوم آمده است. و بالاخره نقد و بررسی روایت صلاحالدّین محلّاتی از نحوۀ تقدیم نامۀ پدرش به آقای خمینی در جماران در کتاب جعفری در بحث چهارم صورت گرفته است.
محمد جعفری مجموعهای سه جلدی با عنوان «تحوّل انقلاب از آزادی به استبداد» منتشر کرده است. در جلد سوم آن کتاب با عنوان «تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰» وقایع مختلف آن دوران را در هفت فصل تنظیم نموده است. در فصل دوم کتاب در ضمن ارائۀ نمونههایی از تخلّفات قضائی سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ نوشته است:
«آنها [زمامداران جمهوری اسلامی] از همخطّان خود هرگونه جرم و جنایت و فسادی را نادیده میگرفتند. این قبیل موارد الی ماشاءالله بیحدوحصر است من فقط از باب مثال به دو نمونه برای ضبط در تاریخ اشاره میکنم: الف- نمونۀ اول[۱۷] اعدام چهارده نفر، در تاریخ ۱۲/۴/۱٣۵۹ در شیراز بهوسیلۀ آقای خلخالی در کمتر از ۱۰ ساعت بهقولِ خودش، میباشد. صاحب این قلم، در همان زمان و بعد از تحقیق و رسیدن فتوکپی بعضی از نامهها و خلاصهای از پروندهها و نامۀ آیتالله محلّاتی به آقای خمینی و پاسخ آقای خمینی به ایشان، در سرمقالۀ سهشنبه ۴ شهریور ۱٣۵۹، تحت عنوان «آیا راست است که…؟» ازجمله نوشتم: «آیا راست است که ۱۴ نفر در مدتی کمتر از ۱۰ ساعت محاکمه و محکوم و اعدام کردهاند؟ آیا راست است که اجازۀ ملاقات به خانوادههای آنان نیز ندادهاند؟ آیا راست است که زندانیانی را که حکم شرعی قطعی برایشان صادر شده و مجرمین محکومیت قطعی خود را میگذرانیدهاند وسیلۀ دادگاهی دیگر محاکمه و اعدام شدهاند؟…»[۱۸] این سرمقالۀ مهم در فصل دوم از بخش پنجم این تحقیق به تفصیل بررسی شد. بعد از آن جعفری قطعۀ مرتبط در «روزها بر رئیسجمهور چه میگذرد؟» مورخ ۱۲ تیرماه ۱٣۵۹ به قلم ابوالحسن بنیصدر را نقل کرده است. کلیشۀ کامل نامۀ مورخ ۲۵ تیر ۵۹ آقای شیخ بهاءالدّین محلّاتی به آقای خمینی، پاسخ مورخ ۱۰ مرداد آقای خمینی به ایشان، بخشهایی از نامۀ نخست همراه کلیشه و متن کامل تظلّمنامۀ خانوادۀ بانو نصرت گوئل به آقای محلّاتی و کلیشۀ بیانیۀ مورخ ۲۰ بهمن ۱۳۵۹ آقای محلّاتی از دیگر مطالب این بخش از کتاب است.[۱۹] مدارک فوق برای نخستینبار در کتاب جعفری منتشر شده است و این امتیازی برای کتاب وی به شمار میرود.
بحث دوم. اعدام زندانیانی که با عفو رهبری در شرف آزادی بودند
محمد جعفری بعد از نقل قطعۀ مرتبط از ستون «روزها بر رئیسجمهور چه میگذرد؟» نوشته است: «توضیح اینکه آقای شیخ اسدالله عندلیب بنا به حکم آقای خمینی ریاست دادگاه انقلاب و حاکمیت شرع شیراز را برعهده داشت و هیچیک از زندانیان سیاسی محکومیت مرگ نداشتند. سرلشکر دهپناه به یک سال زندان محکوم شده بود، سرهنگ غضنفر بهمنپور به شش ماه زندان محکوم شده بود و ازسویِ آقای ربّانی شیرازی وسیلۀ شیخ عبدالرّحیمی به برادرزنش دکتر فاتحنژاد پیغام داده شده بود که اگر یکصد هزار تومان به حساب امام بریزند، آزاد خواهد شد. مبلغ مزبور به حساب آقای خمینی ریخته شد و قرار بود دو سه روز دیگر آزاد شود. سرگرد طوطیان به پنج سال زندان محکوم بود، ولدان به یک سال و مابقی به همین منوال داشتند زندانی خود را میگذراندند، که آقای سیدعبدالحسین دستغیب امامجمعۀ شیراز (که میگفت من اطاع الخمینی فقد اطاع الله…) از اینکه در شیراز کسی را به جرمهای فرضی و… نکشته بودند بسیار عصبانی بود. به شیخ صادق خلخالی، که ازسویِ آقای خمینی حکم داشت تلگراف کرد که ای آقای خلخالی تاکنون در شیراز هیچکس اعدام انقلابی نشده و این ننگ بر پیشانی شیراز است. لطفاً شما بیایید و به پروندهها رسیدگی کنید. درپیِ این تلگراف آقای خلخالی بعدازظهر پنجشنبه به شیراز رفت و مستقیماً به محل سپاه پاسداران رفت و با تعداد تفنگچی عازم زندان عادلآباد شیراز شده و آنها را از زندان بیرون کشید و تا ساعت ۱۱ شب کار همه را ساخت و تا ساعت حدود ۱۲ شب همه را اعدام کردند.»[۲۰]
دربارۀ توضیحات فوق این نکات قابلِذکر است:
یک. درحدِ اطلاع نگارنده حکم رسمی اسدالله عندلیب ازسویِ شورای اعزام قضات شرع قم که زیر نظر آقایان منتظری و مشکینی (فقهای منصوب آقای خمینی جهت تعیین حاکمان شرع و نظارت بر کار دادگاههای انقلاب) صادر شده بود و به امضای دو فقیه یادشده بوده است. یقیناً حکم فوقالذکر مستقیماً ازسویِ آقای خمینی صادر نشده بود. آقای خمینی از بهمن ۱۳۵۷ تا تابستان ۱۳۵۸ خود شخصاً حاکمان شرع را نصب میکرد، اما از تابستان ۱۳۵۸ تعیین حاکمان شرع را به آقایان منتظری و مشکینی دو نفر از شاگردان ارشد خود در حوزۀ علمیۀ قم محوّل کرده بود. آقای منتظری اینگونه روایت کرده است: «در مرحلۀ اول تعیین قضات بهعهدۀ رهبر انقلاب بود و آقای خلخالی را خود ایشان نصب کردند، ولی ایشان باتوجّه به گرفتاریهای زیاد به من و آقای مشکینی فرمودند از طرف من شما دو نفر این کار را انجام بدهید، آن وقت مراجعات و گرفتاریهای ما هم زیاد بود. در همان ایام بود که هم من و هم آقای مشکینی برای شرکت در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شدیم و در تهران بودیم، بههمینجهت به آقای [محمد] مؤمن [قمی] و آقای [محمدعلی] شرعی گفتیم شما شناخت بیشتری نسبت به طلاب و فضلای حوزه دارید، افراد خوب را برای این کار گزینش کنید، آقایان افرادی را گزینش میکردند و برای ما مینوشتند که فلانی برای این مسئولیت صلاحیت دارد و ما هم حکم قضاوت برای آنها صادر میکردیم.»[۲۱] عندلیب هرگز خود را منصوب مستقیم آقای خمینی معرفی نکرده است. آقای محلّاتی هم در نامۀ مورخ ۲۵ تیر ۵۹ به آقای خمینی او را اینگونه معرفی کرده است: «آیا حاکم شرع فعلی شیراز، حجتالاسلام [شیخاسدالله] عندلیب که تمام مردم متدیّن و عاقل از او تعریف میکنند و تقوی و فضیلت او را میشناسند چه عیبی دارد که هر روز از طرف سپاه پاسداران موردِتهدید بود و در رادیو و تلویزیونِ منفور فارس به او فحّاشی مینمایند؟ آیا مگر نه این است که جنابعالی و سایر مقامات ذیصلاح آقای عندلیب را به حاکمیت شرع شیراز انتصاب فرمودهاید و مگر نه این است که او را مردی متشرّع میشناسید و اطاعت از احکام او را بر همه واجب میدانید؟»[۲۲] عبارت دوپهلوی آقای محلّاتی احتمالا منشأ خطای فوق شده است.
دو. جعفری بحق نوشته است: «هیچیک از زندانیان سیاسی محکومیت مرگ نداشتند.» زندانیان سیاسی که توسط خلخالی در ۱۲ تیر ۱۳۵۹ اعدام شدند عبارت بودند از سرلشکر علیاصغر دهپناه، سرهنگ غضنفر بهمنپور، سرگرد منوچهر ادیبپور، ناصر ذوالقدر و داریوش بیضائی. وی در ادامه نوشته است: «سرلشکر دهپناه به یک سال زندان محکوم شده بود.» بنا بر گزارشِ رسمی قضائی عندلیب دهپناه علاوهبر یکسال حبس «به مصادرهٔ اموال هم محکوم گردیده بود.»[۲۳]
سه. در ادامه جعفری نوشته است: «سرهنگ غضنفر بهمنپور به شش ماه زندان محکوم شده بود و ازسویِ آقای ربّانی شیرازی وسیلۀ شیخ عبدالرّحیمی به برادرزنش دکتر فاتحنژاد پیغام داده شده بود که اگر یکصد هزار تومان به حساب امام بریزند، آزاد خواهد شد. مبلغ مزبور به حساب آقای خمینی ریخته شد و قرار بود دو سه روز دیگر آزاد شود.» بنابر گزارشِ رسمی قضائی مورخ ۱۸ تیر ۵۹ عندلیب: «سرهنگ غضنفر بهمنپور،… در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۳۵۸ دادگاه انقلاب اسلامی شیراز به حاکمیت شرع [آقا] سیدعلیمحمد دستغیب و سایر اعضا دادگاه تشکیل و با رعایت تخفیف به حبس أبد محکوم گردیده و در زندان عادلآباد [دوران] محکومیت خود را میگذرانده، طبق فرمان عفو امام و کسب نظر دادستان کل انقلاب اسلامی [قدوسی] با معرفی چهار نفر ضامن به مبلغ ۲۰ میلیون تومان مشمول عفو بوده که در جریان انجام تشریفات أخذ ضامن بوده است.»[۲۴] بنابراین:
اولاً بنا بر گزارشِ عندلیب دوران محکومیت قطعی بهمنپور حبس أبد بوده، نه شش ماه زندان. ثانیاً اینکه وی مشمول عفو قرار گرفته و در شُرف آزادی بوده صحّت دارد. ثالثاً در گزارش عندلیب عفو وی مشروط به «معرفی چهار نفر ضامن به مبلغ ۲۰ میلیون تومان» معرفی شده است. در نامهٔ مورخ ۲۵ تیر ۵۹ آقای محلّاتی به آقای خمینی اینگونه آمده است: «آیا چگونه میتوان احکام متناقض حکام دادگاههای انقلاب اسلامی را توجیه و تفسیر کرد؟ متهمی اول به یک سال زندان و پرداخت یکصد هزار تومان وجه نقد (بهطور غیررسمی بلکه سرّی و بهنام هدیه به بنیاد مستضعفان) محکوم میشود و تنها پس از چند ماه که از محکومیتش میگذرد و بهناگهان توسط حاکم شرع دیگری تیرباران میشود؟» اگر مراد آقای محلّاتی از مصداق فوق، بهمنپور بوده باشد، اگرچه مجازات یک سال حبس وی با حبس أبد به گزارش عندلیب سازگار نیست، اما پرداخت یکصد هزار تومان وجه نقد در نامۀ فوقالذّکر با روایت جعفری سازگار است. دراینصورت غیر از ضمانت بیست میلیون تومانی شرط دوم پرداخت یکصد هزار تومان وجه نقد بوده است. اما در نامۀ آقای محلّاتی آمده که این وجه نقد «بهطور غیررسمی بلکه سرّی و بهنام هدیه به بنیاد مستضعفان» پرداخت شود. حال آنکه در روایت جعفری آمده: «اگر یکصد هزار تومان به حساب امام بریزند، آزاد خواهد شد. مبلغ مزبور به حساب آقای خمینی ریخته شد.» واضح است که مراد از «حساب آقای خمینی» حساب شخصی ایشان نبوده و همان «حساب بنیاد مستضعفان» بوده است.
رابعاً در روایت جعفری دربارۀ افرادی که دستاَندرکار آزادی بهمنپور بودهاند اطلاعات بیشتری داده شده است: «ازسویِ آقای ربّانی شیرازی وسیلۀ شیخ عبدالرّحیمی به برادرزنش دکتر فاتحنژاد پیغام داده شده بود که اگر یکصد هزار تومان به حساب امام بریزند، آزاد خواهد شد.» دکتر صلاحالدّین محلّاتی فرزند آقای بهاءالدّین محلّاتی مطلب را اینگونه توضیح داد: «غضنفر بهمنپور برادر زن (دوم) دکتر فاتحنژاد بود، دکتر فاتحنژاد برای آزادی وی به مرحوم پدرم متوسل شد. مرحوم پدر خواستهٔ وی را به آقای ربّانی شیرازی منتقل کردند. چند روز بعد آقای ربّانی شرط استخلاص وی را واریز کردن یکصدهزار تومان به حساب امام قرار داد. فوراً مبلغ درخواستی به حساب امام واریز شد اما سریعاً بهوسیلهٔ خلخالی اعدام شد! بنابراین هم پول دادند، هم خُلفوعده شد و هم بیگناه کشته شد!»[۲۵] بنابراین از جمع این دو روایت میتوان به نقاط زیر رسید: الف. بستگان غضنفر بهمنپور (مشخصاً دکتر فاتحنژاد برادرزنِ بهمنپور) برای آزادی وی به آقای محلّاتی متوسّل شدهاند. ب. آقای محلّاتی درخواست بستگان بهمنپور را از طریق آقای ربّانی شیرازی دنبال میکند. ج. آقای ربّانی شیرازی حکم عفو وی را میگیرد، اما توسط شیخ عبدالرّحیمی به دکتر فاتحنژاد پیغام میدهد یکصد هزار تومان (که در اوایل سال ۱۳۵۹ پول زیادی بوده) بهعنوانِ هدیه به حساب بنیاد مستضعفان واریز شود. د. مبلغ درخواستی فوراً واریز میشود. حکم آزادی بهمنپور هم با تأیید دادستانی کل انقلاب در مرکز صادر میشود. ه. خلخالی مثل أجل معلّق به شیراز فراخوانده میشود و قبل از آزادی بهمنپور وی را دوباره بهاصطلاح محاکمه و دَرجا اعدام میکند.
خامساً من در سال ۱۳۵۶ در بدو ورود به دانشگاه پهلوی شیراز فرماندهٔ بلندقد و چهارشانهٔ گارد دانشگاه که در درب ورودی دانشکده ادبیات میایستاد و برای دانشجویان شاخوشانه میکشید را کاملا به یاد دارم و هیچ دلخوشی هم از او ندارم، خصوصاً در ایام اعتصاب دانشجویی که عذاب مضاعف بود. معتقدم او به دلیل اقداماتش از سال ۴۲ تا ۵۷ باید محاکمه و مجازات میشد، اما مستند صدور حکم سنگین حبس أبد با تخفیف برای وی ازسوی حاکم شرع قبل از عندلیب نیاز به توضیح دارد. بعلاوه محکوم قطعی به حبس أبد چگونه با عفو رهبری قرار است آزاد شود؟! اگر احکام این دادگاهها مستند بوده باشد عفو باعث تقلیل مجازات از حبس أبد مثلا به ۱۵ سال زندان میشود نه آزادی یکضرب! اگر حکم عفو وی صادر و ازسویِ داستان کل انقلاب هم تأیید شده است واریز وجه یکصد هزار تومانی به حساب بنیاد مستضعفان هم بر من پوشیده است. نه حکم سنگین حبس أبدِ وی هضمکردنی است نه دستور آزادی یکضربِ وی با دو شرط مذکور. به نظر میرسد عجله در احضار خلخالی به شیراز و تعجیل وی در اعدام ۱۴ نفر مسئلهٔ اصلیاش اعدام بهمنپور قبل از پریدن مرغ از قفس بوده است، نوعی قدرتنمایی امامجمعه درمقابلِ مرجع تقلید محلّی. والله عالم. اما اعدام بهمنپور و دیگر متهمان تیر ۵۹ شیراز توسط خلخالی لکهٔ ننگ پاکنشدنی بر دامان جمهوری اسلامی است.
چهار. جعفری در ادامه نوشته است: «سرگرد طوطیان به پنج سال زندان محکوم بود، ولدان به یک سال و مابقی به همین منوال داشتند زندانی خود را میگذراندند.» نام سرگرد هوشنگ طوطیان از افسران ارتش شاهنشاهی در میان ۲۴ محکوم ۱۲ تیر ۵۹ شیراز نیست و از تاریخ اعدام وی اطلاعی ندارم. عندلیب در گزارش قضائی مورخ ۱۸ تیر ۵۹ خود نوشته است: «نسبت به پروندههای عبدالرسول ولدان و …. از طرف دادسرای انقلاب اسلامی شیراز منتهی به صدور کیفرخواست گردیده بود و جهت دادرسی در مرحلهٔ ارسال به دادگاه انقلاب اسلامی شیراز بوده، که در مورخهٔ ۱۲ تیر ۱۳۵۹ وسیلهٔ آقای شیخ صادق خلخالی بدون مطالعه و ملاحظهٔ پرونده و بدون کسب اجازه از دادستان انقلاب محل از زندان احضار و بلافاصله اعدام گردیدند.»[۲۶] بنابراین روایت جعفری در هر دو مورد فاقد دقّت و صحّت است.
پنج. جعفری بعد از نکات پیشین نوشته است: «آقای سیدعبدالحسین دستغیب امامجمعهٔ شیراز (که میگفت من اطاع الخمینی فقد اطاع الله…) از اینکه در شیراز کسی را به جرمهای فرضی و… نکشته بودند بسیار عصبانی بود. به شیخ صادق خلخالی، که ازسویِ آقای خمینی حکم داشت تلگراف کرد که ای آقای خلخالی تاکنون در شیراز هیچکس اعدام انقلابی نشده و این ننگ بر پیشانی شیراز است. لطفاً شما بیائید و به پروندهها رسیدگی کنید.» در عبارت فوق دو ادعا شده است، یکی نگرانی امامجمعهٔ شیراز از عدمِمجازات ضدانقلاب شیراز و دیگری دعوت از خلخالی برای رسیدگی به پروندهٔ ضدانقلاب. جعفری مستند این دو ادعا را روزنامهٔ انقلاب اسلامی ۵/۴/۱۳۵۹ ذکر کرده[۲۷] که خود مدیرمسئول آن بوده است. اما در روزنامهٔ انقلاب اسلامی – نه در تاریخ یادشده نه در دیگر تاریخها- چنین مطلبی یافت نشد! نادرست بودن استناد یادشده را با نویسندهٔ محترم درمیان گذاشتم. اما پاسخی شنیده نشد. گفتنی است که صلاحالدّین محلّاتی از اسدالله عندلیب نقل کرد که «خلخالی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۵۹ بهدعوت آقایان دستغیب (سیدعبدالحسین، سیدعلیمحمد و سیدعلیاصغر) به شیراز آمد.»[۲۸] غیر از نقل قول یادشده سندی بر دعوت مذکور در دست نیست.
شش. جعفری در انتهای این قسمت نوشته است: «درپیِ این تلگراف، آقای خلخالی بعدازظهر پنجشنبه به شیراز رفت و مستقیماً به محل سپاه پاسداران رفت و با تعدادی تفنگچی عازم زندان عادلآباد شیراز شده و آنها را از زندان بیرون کشید و تا ساعت ۱۱ شب کار همه را ساخت و تا ساعت حدود ۱۲ شب همه را اعدام کردند.»
اولاً خلخالی صبح پنجشنبه ۱۲ تیر ۵۹ وارد شیراز شده است نه بعدازظهر. «شیراز- به گزارش خبرگزاری پارس: حجتالاسلام شیخ صادق خلخالی که پیشازظهر پنجشنبه برای رسیدگی به پروندهٔ قاچاقچیان مواد مخدّر به شیراز وارد شده بود با محمدنبی حبیبی استاندار فارس در ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شیراز ملاقات و گفتوگو کرد. همین گزارش حاکی است که خانوادههای شهدای شیراز با حجتالاسلام خلخالی دیدار و خواستار تشکیل دادگاه ویژهٔ انقلاب به ریاست ایشان برای رسیدگی به پروندههای متهمین به کشتار مردم شیراز در دوران پیش از انقلاب شدند. بعدازظهر پنجشنبه دادگاه ویژهٔ قاچاقچیان مواد مخدّر به ریاست حجتالاسلام خلخالی در محل ستاد سپاه پاسداران انقلاب شیراز تشکیل شد.»[۲۹]
ثانیاً خلخالی به زندان عادلآباد نرفت، بلکه به امر او بعدازظهر همان روز متهمین زندانی از زندان عادلآباد به مقرّ سپاه پاسداران شیراز آورده میشوند و در همانجا محاکمه و در همانجا اعدام شدهاند. عندلیب در گزارش رسمی قضائی خود نوشته است: «روز پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۵۹ شمسی حجتالاسلام شیخ صادق خلخالی به شهر شیراز وارد و مستقیماً به مقرّ سپاه پاسداران [انقلاب اسلامی] شیراز عزیمت و در آن مکان مستقر گردید…. خلخالی زندانیان موردِنظر پاسداران را از زندان عادلآباد شیراز بدون کسب اجازه یا صدور دستور از ناحیهٔ دادستان انقلاب اسلامی شیراز [میرغفاری] به مقرّ سپاه پاسداران احضار و ظرف ۴ یا ۵ ساعت چهارده نفر را به اعدام و تیرباران و ده نفر را به حبسهای پانزده تا پنج سال باصطلاح محکوم و اموال تعدادی از ساکنین این شهرستان را مصادره کرد.»[۳۰]
بحث سوم. روایت نخستین فرماندهٔ سپاه فارس
این قسمت از روایت جعفری تکاندهنده است: «در میان این چهارده نفر اعدام شده خانمی یهودی به نام بانو نصرت گوئل بود که وی سهماهه آبستن و دارای ۴ فرزند و کارگر آرایشگاه بود که بیگناه اعدام شد. جریان اعدام وی بنا به اطلاع آقای مهندس رجبعلی طاهری چنین است. آقای مهندس طاهری قبلاً فرماندهٔ سپاه شیراز بود و در تاریخ ۱۲/۴/۵۹ وکیل مجلس و نمایندهٔ کازرون بود. بعد از اعدام این چهارده نفر و اعدام این زن بیگناه برای تحقیق به سپاه [شیراز] میرود و از بچههای سپاه میپرسد جریان از چه قرار بوده است و چرا این زن اعدام شده است؟ نظر به اینکه وی خودش فرماندهٔ سپاه آنجا بوده و همه را میشناخته، به وی میگویند: فاحشهای به نام زهرا در شیراز دستگیر شده بود و یک میلیون پول داده و آزاد گردیده بود. بچههای سپاه به خلخالی میگویند که زهرا یک میلیون داده و آزاد شده است. خلخالی میگوید بروید و او را بیاورید. بچهها میروند که زهرا را بیاورند. زهرا که مخفی شده و یا به جایی رفته بود، وی را پیدا نمیکنند. بچهها میگویند اینکه بد شد که او را پیدا نکردیم و خوب نیست که دستِخالی برگردیم. به آرایشگاهی میروند و این زن را با خود میبرند پیش خلخالی و میگویند: این زهرا است. خلخالی میگوید: زهرا. خانم گوئل میگوید: من زهرا نیستم و نصرت گوئل هستم؛ و زهرا کیست؟ آقای خلخالی میگوید برو. زن بیچاره موقعیکه حرکت میکند که برود، یکی از بچههای سپاه در گوشی به خلخالی میگوید که خود این زن هم دختر تلفنی دارد. خلخالی هم فوراً میگوید برگرد و بلافاصله وی را اعدام میکند.»[۳۱] جعفری در پاورقی اضافه کرده است: «آقای مهندس رجبعلی طاهری در همان موقع به دفتر ریاستجمهوری و [روزنامهٔ] انقلاب اسلامی و آیتالله محلّاتی اطلاع داد.»[۳۲]
بررسی
یک. روایت رجبعلی طاهری نخستین فرماندهٔ سپاه پاسداران شیراز به نقل محمد جعفری از اعدام بانو نصرت گوئل تکان دهنده است. متأسفانه این روایت با گزارش قضائی رسمی مورخ ۱۸ تیر ۱۳۵۹ اسدالله عندلیب سازگار است: «بانو نصرت گوئل مدیر آرایشگاه زنانه در شیراز ساعت ۴ ونیم بعدازظهر از آرایشگاهش وسیلهٔ مأمورین [بدون] داشتن کوچکترین پروندهای در مراجع قانونی به دستور آقای خلخالی [جلب و] اعدام گردید.»[۳۳] آقای محلّاتی هم در مصاحبهٔ مرداد ۵۹ سربسته گفته است: «متن شکوائیهٔ یکی از بستگان اعدامشدگان را عیناً موجود است که میبینید.»[۳۴] متن شکوائیهٔ بازماندگان بانو نصرت گوئل را در بخش اول بهتفصیل آوردم.
دو. رجبعلی طاهری (۱۳۱۵-۱۳۹۲) مؤسّس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فارس و نخستین فرماندهٔ آن، عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، نمایندهٔ مردم کازرون زادگاهش در مجلس شورای اسلامی و نامزد تشریفاتی ششمین دورهٔ انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۷۲ بوده است. به روایت جعفری، طاهری همان موقع -یعنی تیر ۱۳۵۹- مطلب فوق را به دفتر ریاستجمهوری و دفتر روزنامهٔ انقلاب اسلامی و آقای بهاءالدّین محلّاتی اطلاع داده بود. آنچه این روایت را با ابهام مواجه میکند این است که طاهری عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بوده و «در مجلس اولین کسی بود که طرح عدمِکفایت سیاسی بنیصدر را مطرح کرد».[۳۵] آیا فردی با این پیشینهٔ سیاسی روابط حسنهای با دفتر ریاستجمهوری بنیصدر و روزنامهٔ وی دارد؟ بعلاوه در صفبندیهای شیراز او به اردوی امامجمعه نزدیک بود. والله عالم.
سه. در زمان نگارش این سطور بغض گلویم را گرفته و این عبارت امام علی تکانم میدهد: «وَلَقَدْ بَلَغَني أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَالْأُخْرَى الْمُعَاهَدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَها وَ قُلْبَهَا وَقَلَائِدَهَا وَرُعُثَهَا ما تَمْتَنِع مِنْهُ إِلَّا بالْاسْتِرْجَاعِ وَالْاسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلا مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَلاأُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ أَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَاكانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كانَ بِه عِنْدِي جَدِيراً.»[۳۶] «به من خبر رسيده كه يكى از آنان به خانهٔ زن مسلمان و زن غيرمسلمانى كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند، گردنبند و گوشوارههاى آنها را از تنشان بيرون آورده است، درحالىكه هيچ وسيلهاى براى دفاع جز گريه و التماسكردن نداشتهاند، آنها با غنيمت فراوان برگشتهاند بدون اينكه حتّى يك نفر از آنها زخمى گردد و يا قطرهاى خون از آنها ريخته شود. اگر بهخاطر اين حادثه مسلمانى از روى تأسّف بميرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست.»
در فصل دوم نوشته بودم و تکرار میکنم: «بهجای خلخال از پای ذمّیه درآوردن در نهجالبلاغه، خلخالی حاکم شرع جمهوری اسلامی جان از حلقوم ذمّیه بیرون کشیده بود.» آقای خمینی در برابر تظلّم آقای محلّاتی و گزارش رسمی قضائی عندلیب حاکم شرع شیراز چه کرد؟ شورای عالی قضائی و دادستان کل انقلاب چه کردند؟ امامجمعهٔ شیراز، روحانیون انقلابی شهر و فرماندهٔ سپاه پاسداران شیراز دراینزمینه چه کردند؟ وای اگر از پس امروز بود فردایی، وای به حال قیامت مسئولان جمهوری اسلامی!
بحث چهارم. روایت پسر آقای محلاتی
محمد جعفری بعد از نقل سطوری از نامهٔ آقای محلّاتی و پاسخ آقای خمینی نوشته است: «پسر آیتالله محلّاتی برایمان نقل کرد، هنگامی که پدرم نامهٔ مورخ ۲۵/۴/۵۹ را برای آقای خمینی نوشت و به من داد که نامه را به دست ایشان برسانم، نامه را گرفته و به بیت آقای خمینی بردم. موقعی که خدمت آقای خمینی رسیدم آقای خلخالی و دو آخوند دیگر نزد وی بودند، آقای خمینی به خلخالی گفت: اگر صد نفر باشند و به سه تای آنها مشکوک باشید، هر صد نفر را بکشید. بعد از اینکه نامه را به آقا دادم و آقا نامه را خواند گفت این که همهاش کنایه و فحش است و چنان نهیبی به من زد که از ترس یک مقدار عقب نشستم. امّا اصرار کردم که جواب نامه را بدهید برای پدرم ببرم. آقای خمینی هم نامۀ بیستم رمضانالمبارک ۱۴۰۰ را در پاسخ به پدرم نوشت و به من داد.»[۳۷]
بررسی
یک. نقل فوق از آقای صلاحالدّین محلّاتی است. این نقل با آنچه برای نگارنده نقل شده بود اضافاتی دارد. موضوع را از وی جویا شدم. توضیحات مجدّد صلاحالدّین محلّاتی دراینزمینه به شرح زیر است: «حدود ده سال قبل درضمنِ یکی از سفرهایم به خارج کشور آقای محمد جعفری تلفنی پرسشهایی درموردِ خاطرات و نقش پدر در رویدادها مطرح ساخت. بنده دو موضوع مهم را درخلالِ گفتوگوها عنوان نمودم. موضوع اول: جریانِ آمدن خلخالی به شیراز و کشتار فجیع او و اقدام مرحوم پدر و بردن نامهٔ ایشان برای آقای خمینی، ارتباط با مرحوم حسن ثقفی و قرار گذاردن با او برای رساندن نامه به دست آقای خمینی و عکسالعمل او و اینکه آقای خمینی با اصرار پدر توسط من و من توسط حسن ثقفی پس از چند روز پاسخ نامهٔ پدر را داد. اما در آن روز که من و ثقفی به دیدار آقای خمینی رفتیم، نه خلخالی در آنجا بود و نه فردی از افراد هیئت مرگ؛ صرفاً من بودم و آقای ثقفی. من بعد از اینکه نامهٔ پدر را به آقای خمینی دادم بهاتّفاق آقای ثقفی روی زمین نشستیم. ایشان نگاهی به نامه کرد و از شدت خشم آن را بر روی میز نزدیکش انداخت.
موضوع دوم: آخرین بار ۵ بهمن سال ۱۳۶۸ بود که برای اجرای حکم محکومیت یکسالهٔ زندان احضار کردند (و البته در ۱۸ تیر ماه ۱۳۶۹ مورد “عفو” مقام رهبری قرار گرفتم!) مرا با اینکه هرگز روحانی نبودم به بند ویژهٔ روحانیت بردند. در آن اتاق هفده نفر مکلّا و آخوند بودند، ازجمله آقای محسن نوری همدانی برادر آقای حسین نوری همدانی که امروز مرجع تقلید است. آقای محسن نوری هنگامی که مرا شناخت احترام کرد و مرا نزد خود جای داد، سپس باهم گفتوگو میکردیم. آنگونه که خود ایشان میگفت نمایندهٔ آقای خمینی در استان مازندران بوده و از خاطرات خود در سالهای پس از انقلاب سخن میگفت ازجمله جریاناتی که تعریف کرد این موضوع بود که “در یکی از شرفیابیها به حضور آقای خمینی در خرداد سال شصت (اوج کشتار) برای گزارش حوزهٔ مأموریت در حسینیهٔ جماران درحالیکه به انتظار وقت دیدار بودم، با محمدی گیلانی حاکم شرع و اسدالله لاجوردی برخورد نمودم. آهسته به آقای گیلانی از کشتار جوانان اظهار تأسف نمودم. او در پاسخ گفت:”به خدا سوگند من و لاجوردی همین چند روز پیش خدمت امام رسیدیم و از نبودن جا در زندان اوین برای زندانیها گزارش داریم و به ایشان گفتیم که خیلی از دستگیرشدگان بسیار جوان و بچّهسالند با آنان چه کنیم؟ آقای خمینی گفت: “آقای گیلانی، اگر احتمال دهید که نود درصد آنان بیگناهند، من خون همگی آنان را به گردن میگیرم، همه را بکشید. محمدی گیلانی سپس گفت: “پس از این دستور، من و لاجوردی برای کشتار زندانیان در ساعات مختلف و با وسایل گوناگون برای تیرباران و اعدام و… برنامهریزی نمودیم!” این جریانی بود که من برای آقای جعفری طی گفتوگوی تلفنی گفتم اما به نظر میرسد که ایشان دو مسئلهٔ متفاوت فوق را خلط نموده و آن دو را وقایع یک واقعه قلمداد کرده است، که البته صحیح نیست.»[۳۸]
دو. موضوع اول که محور بحث این کتاب است را در فصل دوم به تفصیل بحث کردم. اما موضوع دوم که خارج از بحث این مقالات است، اولاً مشخص شد که مطلب منقول جعفری از فرزند آقای محلّاتی فاقد دقّت بوده است. ثانیاً من شخصاً به مدت حدود هشت هفته با محسن نوری همدانی (برادر آقای حسین نوری همدانی) از اسفند ۷۷ تا اردیبهشت ۱۳۷۸ در زندان اوین همبند بودم. این دوران قبل از صدور حکم دادگاه است و همۀ متهمان دادگاه ویژۀ روحانیت در یک اتاق دربسته شبانهروز را با هم میگذرانند، بدون وجود هرگونه زندگی خصوصی. تعداد ساکنان این سلول بسته بین پنج تا نزدیک بیست نفر در نَوَسان بود. محسن نوری قدیمیترین بازداشتی این سلول بود و چندمین بارش بود که زندانی میشد. اتهامش نیز غیرسیاسی بود، آنچنانکه در میان بازداشتیها گفته میشد کلاهبرداری از طریق جعل امضای مقامات! والله عالم. بعد از صحبت مقدماتی با وی دریافتم فرد قابلِاعتمادی نیست. لذا کلاً نقل صلاحالدّین محلّاتی از محسن نوری همدانی مطلب موثقی نیست. این را صرفاً به دلیل ریشهیابی مطلب مذکور در کتاب جعفری درج کردم.
سه. امیدوارم دوست محترم محمد جعفری در ویرایش دوم کتابش نواقص فوق را رفع کند و روایتی دقیقتر و مستندتر از زمانۀ خود ارائه کند.
یادداشتها:
[۱]. خاطرات آیتالله خلخالی، نخستین حاکم شرع دادگاههای انقلاب، تهران، نشر سایه، ۱۳۷۹، ص۲۹۰.
[۲]. پیشین ص۲۹۰-۲۹۱ و صحیفهٔ امام، ج۶، صفحهٔ ۲۱۵ حکم مورخ ۵ اسفند ۱۳۵۷.
[۳]. خاطرات آیتالله خلخالی، ص۲۹۱.
[۴]. اطلاعات و کیهان، ویژهنامهٔ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۵۷.
[۵]. بیانات مورخ ۴ تیر ۱۳۵۹ در جمع شورای اسلامی کارگران، صحیفهٔ نور ج۱۲ ص۱۹۹. نمونهٔ دوم در بحث بعدی مفصلاً میآید.
[۶]. اکبر هاشمی رفسنجانی، بهسوی سرنوشت، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۳، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۵، ص۵۱.
[۷]. این سخنرانی از سخنرانیهای بسیار مهم آقای خمینی در سال ۱۳۵۹ است. موارد تکراری و امور ناظر به جزئیات آن دوره حذف شده است. موارد چهارگانهٔ نقل شده که اکثر متن سخنرانی است، عیناً، بدون ویراستاری و بدون حذف کلمهای نقل شده است.
[۸]. بیانات مورخ ۲۹ تیر ۱۳۵۹ در جمع اعضاى شوراى عالى قضائى با عنوان ما در پیشگاه ملت جواب باید بدهیم صحیفهٔ امام ج۱۲ ص۴۶-۵۲.
[۹]. بنیقریظه از همپیمانان پیامبر در مدینه بودند که در زمان جنگ احزاب به همپیمان موحّد خود خیانت کردند و بهنفع مشرکان و بتپرستان وارد جنگ شدند. قرآن کریم در آیهٔ ۲۶ سورهٔ احزاب بهطورکلی به غزوهٔ مذکور پرداخته و به این جزئیات مشکوک کمترین اشارهای نکرده است. چیزی که در مورد سیرهٔ ابن اسحاق موردِاتفاق نسبی است، عدماعتماد به نقلهای وی دربارهٔ دیگر ادیان است، وی متهم به نقل از منابع ضعیف و غیرقابلاعتماد در این حوزه است، بهویژه منابع یهودی و مشخصاً نقل وی دربارهٔ یهودیان بنیقریظه پرمناقشهترین مطلب کتاب وی است. روایات این قضیه محتاج نقد تفصیلی است، که امیدوارم نتیجهٔ تحقیق خود را بهزودی منتشر کنم. در این مجال بنگرید به تحقیق اجمالی زیر:
- N. Arafat; New Light on The Story of Banu Qurayza and the Jews of Medina; The Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland, No. 2, (1976), pp. 100-107.
[۱۰]. دو استناد دیگر ایشان را به این خبر ضعیف اینجا میآورم: «بندگان خدا با اسم رحمان و با اسم رحیم موجود شدند و ادامهٔ حیات در دنیا و آخرت مىدهند و درعینِحال که رحمت حقتعالى سبقت دارد بر غضب، لکن اگر چنانچه اقتضا بکند و مردم قدر رحمت حقتعالى را نداشته باشند و تخلّف از فرمان حقتعالى بکنند و موجب فتنه و فساد بشوند، باب رحمت نیمهبسته مىشود و باب غضب باز میشود. بترسند مردم از اینکه باب رحمت نیمبسته شود و باب غضب باز شود. پیغمبر اکرم نبى رحمت بود و با مردم به رحمت رفتار مىفرمود و همان رحمت بود که مردم را هدایت مىکرد و براى مردم غصّه میخورد، براى اشخاصى که در ضلالت بودهاند، بهواسطهٔ رحمتى که داشت متأثر بود ولى وقتى که ریشههایى را مىدید که اینها مشغول فساد هستند و ممکن است که فساد آنها به فساد امّت منتهى بشود و اینها غدّههاى سرطانى بودند که ممکن بود جامعه را فاسد کنند، درعینحالى که نبى رحمت بود باب غضب را باز میکرد. یهود بنیقریظه همان فاسدهایى که الان هم دنبالهٔ آنها صهیونیستها هستند و غاصب، بعد از اینکه ملاحظه فرمود اینها فاسد هستند و موجب فساد مىشوند امر فرمود تمام آنها را گردن زدند، این مادهٔ سرطانى را از بین برداشتند. امیرالمومنین سلاماللهعلیه با آن همه عطوفت، با آنهمه رحمت وقتى که ملاحظه فرمود خوارج مردمى هستند که فاسد و مفسد هستند، شمشیر کشید و تمام آنها را الّا بعضى که فرار کردند، از دمِ شمشیر گذراند. … باید با فوریت این ریشههاى فساد را بکَنند، مهلت به این ریشههاى فساد ندهند. سران اینها قابلِهدایت نیستند اینها از یهود بنىقریظه بدترند و اینها باید اعدام شوند. تمام کردستان بهاستثناء این چند عددى که سران آنها هستند در امان هستند.» )سخنرانی مورخ ۸ شهریور ۱۳۵۸ با عنوان انقلاب رحمت، لزوم هشیاری مردم و علمای کردستان، صحیفهٔ امام، ج۹، ص۳۶۹-۳۷۳) واضح است که خوارجی که به فرمان امام علی کشته شدند مردان جنگی در معرکهٔ قتال (میدان جنگ) از بین رفتند نه اینکه در اسارت اعدام شده باشند. مورد بعدی استناد به خبر ضعیف قتلعام یهودیان بنیقریظه درضمنِ بیاناتی آمده که شبیه سخنرانی موردِبحث است و در بندِ بعدی مستقلاً بحث میشود.
[۱۱]. فتح ۲۹.
[۱۲]. بیانات مورخ ۲۷ مرداد ۱۳۵۸ در جمع اقشار مختلف مردم با عنوان ضرورت تشکیل حزب مستضعفین، صحیفهٔ نور ج۸ ص۲۵۱-۲۵۲.
[۱۳]. روایت محمد جعفری از واقعه به تفصیل در مبحث سوم همین فصل نقل و بررسی میشود.
[۱۴]. این پاسخ مهم آقای خمینی که کپی دستخط آن توسط صلاحالدّین محلّاتی در اختیار نگارنده قرار گرفته است، در صحیفۀ نور یا صحیفۀ امام درج نشده است. چرا؟!
[۱۵]. محمد جعفری ماربینی متولد ۱۳۲۳ اردستان اصفهان، فوقلیسانس شیمی از آلمان، مسئول بخش سیاست داخلی روزنامۀ انقلاب اسلامی و پس از ریاستجمهوری بنیصدر مدیرمسئول روزنامۀ انقلاب اسلامی بوده است که در ۵۵۷ شماره از ۲۹ خرداد ۱۳۵۸ تا ۱۷ خرداد ۱۳۶۰ در تهران منتشر شده است. بعد از توقیف روزنامه و عزل بنیصدر، جعفری در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ دستگیر شد و پنج سال را در زندان گذرانید. او از ۱۳۷۱ در اروپا زندگی میکند. از او چندین جلد کتاب دربارۀ تاریخ بعد از انقلاب منتشر شده است.
[۱۶]. محمد جعفری، تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰: تحوّل انقلاب از آزادی به استبداد- ۳، انتشارات برزاوند، فرانکفورت، بهمن ۱۳۸۶، ۵۸۹ صفحه، ص۱۴۴ تا ۱۴۸.
[۱۷]. نمونۀ دوم: مجوّز اعدام خانِ ستمگر بجنورد خارج از دادگاه توسط آقای خامنهای و سکوت وی در زمان اعدام حبیبالله آشوری نویسندۀ کتاب توحید به اتهام ارتداد. آقای خامنهای قبل از انقلاب ادعا کرده بود: «مطالب این کتاب از من است و این آقا به نام خودش چاپ کرده است.» هر دو برگرفته از نامۀ احمد قابل. کتاب جعفری ص۱۴۸-۱۴۹.
[۱۸]. جعفری، تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰، ص۱۴۴-۱۴۵.
[۱۹]. پیشین، ص۱۴۵-۱۴۸ و ۴۹۶ و سند شمارهٔ ۹ تا ۱۲ ص۵۴۲-۵۴۸. این سرمقالهٔ مهم در مبحث دوم از فصل ششم نقل و بررسی خواهد شد.
[۲۰]. پیشین، ص۱۴۵-۱۴۶.
[۲۱]. خاطرات آیتاللهالعظمی منتظری، ج۱ ص۴۶۳.
[۲۲]. متن کامل کلیشهٔ این نامه بهعنوانِ سند شمارۀ ۱۰ ص۵۴۳-۵۴۶ در کتاب جعفری آمده است. متن کامل نامه در فصل دوم نقل و تحلیل شد.
[۲۳]. روزنامهٔ خبر جنوب، شمارهٔ ۱۴۸، ۱۸ تیر ۱۳۵۹، ص۱ و۷. متن کامل این گزارش را در فصل سوم کتاب گذشت.
[۲۴]. پیشین.
[۲۵]. پاسخ صلاحالدّین محلّاتی به پرسشهای نگارنده.
[۲۶]. روزنامۀ خبر جنوب، شمارهٔ ۱۴۸، ۱۸ تیر ۱۳۵۹، ص۱ و ۷.
[۲۷]. جعفری، تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰، ص۴۹۶، پاورقی شماره ۶۹.
[۲۸]. مصاحبۀ صلاحالدّین محلّاتی با اسدالله عندلیب.
[۲۹]. روزنامۀ انقلاب اسلامی، ۱۴ تیر ۱۳۵۹، ش۲۹۵، ص۱۰؛ و نیز اطلاعات، ۱۴ تیر ۱۳۵۹، ص۳.
[۳۰]. روزنامۀ خبر جنوب، شمارهٔ ۱۴۸، ۱۸ تیر ۱۳۵۹، ص۱ و ۷.
[۳۱]. جعفری، تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰، ص۱۴۶-۱۴۷.
[۳۲]. پیشین، ص۴۹۶، پاورقی شمارهٔ ۷۰.
[۳۳]. روزنامۀ خبر جنوب، شمارهٔ ۱۴۸، ۱۸ تیر ۱۳۵۹، ص۱ و ۷.
[۳۴]. روزنامۀ اطلاعات، ۸ مرداد ۱۳۵۹، ص۱۰؛ کیهان، ۹ مرداد ۱۳۵۹، ص۱۳.
[۳۵]. مهندس رجبعلی طاهری که بود؟ ایسنا، ۲۶ مهر ۱۳۹۲.
[۳۶]. خطبۀ ۲۷ نهجالبلاغة، تصحیح صبحی صالح، ص۶۹-۷۰.
[۳۷]. جعفری، تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱٣۶۰، ص ۱۴۸.
[۳۸]. پاسخ صلاحالدّین محلّاتی به پرسش نویسنده.