کانونهای امیدبخش در جنبش بی‌سر

کانونهای امیدبخش در جنبش بی‌سر

تشکلهای صنفی و انجمنهای مستقل مدنی

در ادامه آنچه در دو یادداشت/گفتار قبلی عرض شد: چه باید کرد؟ جنبش اجتماعی اعتراضی ملی برای تغییر نظام (۲۹/۶/۱۴۰۱)، و چه می خواهیم؟ انتخاب سبک زندگی، حذف اصل نظام (۵/۷/۱۴۰۱). در این یادداشت/گفتار سه نکته دیگر به نکات قبلی می افزایم. تکیه اصلی این گفتار بر انجمنهای صنفی و تشکلهای مستقل مدنی به عنوان کانونهای امیدبخش در جنبش بی‌سر است

بحث اول. جنبش بی‌سر، امتیازات و کاستی‌ها

اعتراضات شهریور و مهر جاری چیزی در قواره انقلاب است. کف مطالباتش آزادی سبک زندگی خصوصا برای پوشش بانوان و سقفش تغییر نظام اقتدارگرای دینی جمهوری اسلامی از بنیادست. این مطالبات در شعارهای صریح مردم هویداست. بیانیه کوتاه اخیر میرحسین موسوی از کنج حصر غیرقانونی دوازده ساله خطاب به نیروهای مسلح که مقابل ملت نایستید حائز اهمیت و تقدیر است. گستره اعتراضْ تقریبا تمام کشور را فراگرفته است. اما اعتراضات به ظاهر فاقد رهبری است. اگر اعتراضهای عمومی سر داشت به راحتی توسط رژیم بازداشت، محصور، سرکوب یا سر به نیست می شد. اما در جنبش بی سر چنین امکانی نیست. از آن سو شاید بتوان گفت دوران جنبشهای با رهبری شخصی گذشته است. حداقل در این جنبشِ واقعا خودجوش احدی خصوصا خارج از کشور نمی تواند ادعای رهبری آن را داشته باشد.

در این اعتراضات مردمی هدایت و هماهنگی می تواند یا باید از نهادهای مدنی انتظار داشت، از قبیل تشکلهای صنفی معلمان، تشکلهای مستقل کارگری، و انجمنهای مستقل دانشجویی. این تشکلهای مستقل کمتر فریب می خورند و امکان تداوم و برنامه ریزی دارند و به آنها می توان امیدوار بود. تشکلهای صنفی پزشکان و پرستاران، تشکلهای اساتید دانشگاهها، انجمنهای علمی جامعه شناسی و علوم سیاسی از دیگر تشکلها و انجمنهای صنفی هستند که در این راه قدمهایی برداشته اند. تشکلها و انجمنهای مستقل بانوان در این جنبش نقش برجسته ای می توانند داشته باشند، خصوصا اینکه جرقه این اعتراض تاریخی با قتل ناجوانمردانه یک زن جوان روشن شده است.

اگر هر کسی از مقدورات خود شروع کند امکان رهایی کشور از نظام غاصب و ضدمردمی جمهوری اسلامی فراهم می شود. به جای اینکه چشم به دیگران بدوزیم و بپنداریم دستی از غیب برآید و کاری بکند، خودمان آستینها را بالا بزنیم و آنچه از دست خودمان برمی آید و در حد مقدوراتمان در محیط کار و زندگی‌مان متصور است انجام دهیم بیشک قدمی به رهایی ایران نزدیک می شویم. خدا از طریق ما و افعال منضبط ما جامعه مان را تغییر خواهد داد. معجزه ای در حوزه سیاسی رخ نخواهد داد مگر خودمان – ما مردم – اراده کنیم. روشنگری، تشکل، و برنامه ریزی برای ادامه جنبش وظیفه ملی است.

بحث دوم. خشونت پیشگی و جنایت‌کاری نظام

در اعتراضهای تاریخی اخیر خشونت غیرموجه و غیرقانونی ماموران جمهوری اسلامی غیرقابل اغماض است. آنچه در جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ در زاهدان اتفاق افتاد و به تصریح مولوی عبدالحمید رهبر دینی مسلمانان اهل سنت سیستان و بلوچستان بیش از چهل هموطن بیگناه کشته شده اند و افزون از صد هموطن به سختی مجروح شده اند، باعث تاسف فراوان است. سرکوب اعتراض مسالمت آمیز دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف در یکشنبه سیاه (۱۰ مهر ۱۴۰۱) توسط نیروهای امنیتی، لباس شخصی ها و بسیج ضدمردمی یادآور سرکوب دانشجویان در تیر ۱۳۷۸ است. امروز دانشگاههای ایران کانون تپنده قیام ملی علیه حکومت اقلیت بر اکثریت است. این رژیم نماینده اکثریت مردم ایران نیست. بیش از سه چهارم ملت ایران هیچ نماینده ای در رهبری، مجلس خبرگان، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه ندارند. حاکمیت یکپارچه در اختیار اقلیت محضی است که از استبداد دینی و استفاده ابزاری از دین و مذهب برای حاکمیت یک حکومت اقتدارطلب مبتنی بر انتخابات غیررقابتی و دست یازیدن به خشونت و زور عریان برای برقراری حکومت دینی و اجرای احکام شرع دفاع می کند.

این رژیم مدتهاست تمامی مجاری قانونی اصلاح کشور را از هر حیث مسدود کرده است. فصل حقوق ملت قانون اساسی هرگز اجرا نشده است. تظاهرات و اجتماعات مسالمت آمیز هرگز در جمهوری اسلامی آزاد نبوده است. مطالبه اکثریت مردم ایران بسیار واضح است: نه به دیکتاتور (ولایت مطلقه خامنه ای و ولیعهدش)، نه به نظام مستقر (جمهوری اسلامی، و نظام ولایت مطلقه فقیه)، نه به حکومت دینی (حکومت آخوندی، حکومت مبتنی بر احکام دینی و حکومت فقها)، نه به هرگونه تبعیض جنسی و دینی، و آزادی در انتخاب سبک زندگی (خصوصا در پوشش موی سر بانوان).

بحث سوم. توجیهات تکراری دیکتاتور ضد مردم

سیدعلی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی بالاخره امروز ۱۱ مهر بعد از بیش از دو هفته سکوت خود را شکست و طبق معمول صدای اعتراض اکثریت مردم ایران را نشنید و اعتراضهای ملی را کار دستگاههای جاسوسی و سیاست گذاران عنود خارج، طراحی دشمن (استکبار جهانی و صهیونیسم)، حقوق بگیران آنها و با کمک برخی ایرانیان خائن خارج از کشور دانست و ماموران انتظامی و بسیج را مظلوم قلمداد کرد. اوهمچون گذشته مطالبات برحق مردم ایران را نشنیده گرفت و از توهماتی مانند «آتش زدن قرآن، کشیدن حجاب از سر زن محجبه، آتش زدن مسجد و حسینیه» داد سخن داد. بر فرض وقوع این اقدامات اشتباه بوده است، و ربطی به قاطبه معترضان ندارد و ترفند نظام برای بدنام کردن جنبش است.

خامنه ای به جای تکیه بر اطلاعات موثق از سنخ آنچه که وکیل خانواده امینی ارائه کرده، بار دیگر همان دروغ نظام را درباره عدم قتل مهسا امینی تکرار کرد. خامنه ای مدعی شد «دعوا بر سر با حجاب و بدحجاب نیست، دعوا بر سر استقلال و اقتدار ایران اسلامی است.» برعکس دعوا دقیقا بر سر حجاب اجباری، تحمیل سبک زندگی و پوشش به زنان و دختران، و از آن بالاتر دعوا بر سر رژیم اقتدارگرای به اصطلاح اسلامی است که دقیقا بر خلاف منافع ملی ایران عمل می کند و سد راه آزادی، امنیت و عدالت در ایران است و بزرگترین ضربه را به آبروی اسلام و تشیع در تاریخ ایران وارد کرده است. خامنه ای موضعگیری انتقادی چهره های هنری و ورزشی را بی ارزش خواند و عملا دست قوه قضائیه را برای برخورد با منتقدان و معترضان خیابانی باز گذاشت. در مقابل، راه پیمایی تحمیقی تبلیغاتی اربعین و مقابله حاکمیت با کرونا را به رخ کشید. در حالی که اگر روزی قانون بر کشور حاکم شود او متهم ردیف اول در کشته شدن هزاران ایرانی بیگناه به دلیل سوء تدبیر در جریان وارد کردن واکسن کروناست.

خامنه ای به مردم نگفت چرا روند اعتراضات خیابانی این‌قدر شدت گرفته است. او نگفت چرا فصل حقوق مردم قانون اساسی را هرگز عمل نکرده است. او نگفت چرا کشور را به شکل دیکتاتوری اداره می کند. او نگفت چرا همه مجاری اصلاح نظام را بسته است. نگفت چرا به گفته وی دشمن اکثریت مردم ایران را می تواند به این سادگی اغفال کند. او نگفت که چرا مردم او و رژیم او را دروغگو و غیرقابل اعتماد می دانند. او نگفت چرا هرگز متجاوزان به حقوق ملت در میان ماموران قوه قضائیه، و سپاه و بسیج و نیروی انتظامی محاکمه و مجازات نشده اند.

سخنان خامنه ای همان سخنان محمدرضاشاه پهلوی در سالهای ۵۶ و ۵۷ است. کسانی که سخنان دیکتاتور لب گور ایران را «جامع، دقیق، روشنگرانه، و به‌هنگام» توصیف کرده اند، تاریخ فهم نکرده هایی از عمله ولایت جائر هستند که در میانه سرکوب جوانان معترض توسط استبداد دینی بدترین موضع را در قبال مردم خود گرفته اند. در حوزه سیاست «من همه‌ی عمر این چنین آواز زشت / هیچ نشنیدم درین دیر و کِنِشت.»

راه رهایی ایران از جرثومه استبداد دینی جمهوری اسلامی که نه جمهوری است و نه اسلامی، و خلاصی از دیکتاتوری ولایت مطلقه به اصطلاح فقیه ادامه این اعتراضات حتی الامکان مسالمت آمیز و حمایت از مطالبات برحق معترضان جان به لب رسیده است. مطالبه ما آزادی سبک زندگی و نه به اصل نظام است. ما به دنبال استقرار حکومت دموکراتیک سکولاری هستیم که عدالت، آزادی، و مساوات حقوقی برای همه شهروندان ایرانی از زن و مرد از کلیه قومیتها را فراهم کند. ایرانی مستقل که همه شهروندان ایرانی حتی طرفداران کم تعداد رژیم فعلی در آن حق فعالیت آزادانه داشته باشند و قوه قضائیه آن مستقل از حاکمیت، مجری قانون و عدالت، و حافظ موازین حقوق بین الملل باشد. جامعه ای که قوای مسلح آن حافظ تمامیت ارضی و امنیت مرزهای کشور باشند و اسلحه خود را هرگز مقابل ملت نشانه نروند. اطمینان دارم که پیروزی از آن ملت ایران است و حاکمیت ضدمردمی دیر و یا زود با اراده مردم حذف خواهد شد، انشاءالله.             

کانونهای امیدبخش در جنبش بی‌سر

دریافت فایل صوتی

*******

مصاحبه مرتبط: مشت آهنین رهبر، ادامه تظاهرات معترضان

گفت و گوی فرناز قاضی زاده با محسن کدیور و حسین قاضیان، صفحه دو، تلویزیون بی بی سی فارسی، ۱۲ مهر ۱۴۰۱، ۴ اکتبر ۲۰۲۲

سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی در میان فرماندهان نظامی و انتظامی در پی روزهای متمادی اعتراض سراسری و مهمترین چالش بیش از سی سال زمامداری اش، دستور به خشونت بیشتر با معترضان برداشت شده. مشت آهنین رهبر، آیا معترضان را می ترساند؟