محسن كديور، متأله اصلاح طلب
آيا همزيستي فلسفه با الهيات منجر به تضعيف مذهب و باورهاي مذهبي نميگردد؟ آيا استفاده ايدئولوژيك از فلسفه خطرناك نيست؟ گفتگوي صداي آلمان با دكتر محسنكديور پيرامون وضعيت كنوني فلسفه در ايران.
مصاحبهگر : جمشيد فاروقي
دويچه وله : در حضور آقاي محسن كديور هستيم و گفتيم كه از حضورشان بهرهاي گرفته و نگاهي داشته باشيم به وضعيت فلسفه در ايران. آقاي كديور، برخي از صاحبان انديشه در ايران، از جمله داريوش آشوري، براين باورند كه در ايران و حتا در شرق ما با فلسفه روبرو نيستيم، بلكه فقط حكمت دايم و از همين رو هم صاحبان حكمت را حكيم خواندهاند و نه فيلسوف. خواستم بدانم نظر شما و ارزيابيتان چيست ؟
محسن كديور : بيشك فلسفة اسلامي، چه آن راحكمت اسلامي بناميم و چه فلسفة اسلامي، معادلش فلسفه قرون وسطاست و در تقسيمبنديهاي فلسفي انديشة فلسفي در ايران را در زير انديشة فلسفي در قرون وسطا تقسيمبندي ميكنند. فلسفه قرون وسطا فلسفه است و كسي حق ندارد آنرا كلام يا حكمت بنامد. در همين تقسيمبنديهاي فلسفي هم چنين است. احدي ما سنت فلسفي داريم و فيلسوفان بداند تا توماس فون آكوينوس. من معتقدم ما سنت فلسفي داريم و فيلسوفان مهمي هم داريم. البته معنايش اين نيست كه فلسفه در ايران كامل است و جاي پيشرفت ندارد. سؤال و مسايل فراواني است كه ميبايد از سنتهاي فلسفي ديگر فرابگيريم . اما اينكه آن را به حكمت تحويل بكنيم يا آن را چندان قوي ندانيم، چنين نيست. اتفاقاً در مقايسه با ديگر كشورهاي خاورميانه سنت فلسفي در ايران قويترين سنت فلسفي است و بيشترين فلاسفه در جهان اسلام ايراني بودهاند.
دويچه وله : آقاي كديور، ما هم الان شاهد يك رويكرد پرشور روشنفكران ايراني به فلسفه هستيم. من اين رويكرد را دوگانه ميبينم . از يكسو فكر ميكنم بازار پرسش در ايران خيلي بازار پررونقي است و يكنوع جستجوگري در ايران وجود دارد و همگان دنبال يافتن يك سيستم نظري پاسخگو و پاسخده هستند. اين يكنوع رويكرد روشنفكران به فلسفه است.
رويكرد دومي هم وجود دارد كه بر اين باور است كه با استفاده كردن و بهره جستن از فلسفه بعنوان يك افزار سياسي در جهت تحكيم پايههاي قدرت حركت ميكند. به نظر شما رويكرد سياسي به فلسفه رويكرد خطرناكي نيست ؟
محسن كديور: اگر چنين باشد، بايد بسيار خوشحال بود كه حتا سياستمداران هم براي تحكيم مباني خودشان به فلسفه مراجعه كردهاند .بالاخره گفتگوي فلسفي در هر دو سو حركاتي دارد و اين نشاندهندة سطح عقلانيت در جامعه هست كه چه منتقد حكومت چه مدافع حكومت هر دو ميبايد خود را به سلاح فلسفي مسلح بكنند. در ايران معاصر هم خوشبختانه هنوز ما شاهد رواج بيشتر سنت فلسفي هستيم. ترجمة كتابهاي فلسفي بسيار رايج شده است. مجموعاً رواج فلسفه رواج عقلانيت است. رواج عقلانيت يعني رواج فرهنگي راه را براي هر استفادة ابزاري از هر مفهوم صحيح، از جمله فلسفه، ميبندد و خودش پادز هر خودش را توليد ميكند. الزاماً چندان نگران استفادة سياسي از فلسفه نيستم.
دويچه وله : ما بهرحال در تقسيمبنديهاي فلسفه سياست روبرو هستيم. يعني يكي از شاخههاي فلسفه خودبخود فلسفة سياست است. مراد از اين قضيهاي كه من گفتم استفاده كردن از فلسفه بعنوان افزاري سياسي در جاييست كه پايههاي قدرت بنياد ايدئولوژيك دارد. آيا اينجا ميشود گفت كه اين جريمه حربة خطرناكي است يا نه؟
محسن كديور: كلاً زماني، مثلاً در خود آلمان، زماني كه حزب نازيست از ابزار فلسفي استفاده كرد، البته خطر بيشتري پيدا كرد. چون فلسفه قدرت توجيهگري بيشتري هم به حكومت ميبخشد. در ايران هم همين گونه است. برخي از فلسفهها قدرت مطلقه را بيشتر توجيه ميكنند. براي مثال حالا من به فلسفه قديم مراجعه بكنم. حكومت اگر به فلسفة سياسي افلاطون بخواهد اتكا بكند، ابزار توجيهگري بيشتري را براي فيلسوف ـ شاهي يا حكيم ـ حاكمي پيدا ميكند. ما منتها خطرناكتر از فلسفه هم داريم. وقتي توجيههاي عرفاني يا توجيههاي فقهي براي قدرت پيدا بشود، يعني استفادة سياسي از عرفان يافته، از استفادة سياسي از فلسفه خطرناكتر است. منتها، بله اين هم خطرناك است.
دويچه له : بعنوان آخرين پرسش. رابطة فلسفه و ايمان. به نظر شما اصلاً اين رابطه چيست؟ زيرا ما ميدانيم كه فلسفه بر بنياد شك و ترديد استوار است، يا بايد اينگونه باشد، در حاليكه ايمان بر بنياد يكنوع باور يقيني. ما در ارتباط با هگل شاهد اين بوديم كه همزيستي الهيات و فلسفه دست آخر به تضعيف الهيات منجر شد. آيا به نظر شما فلسفه نميتواند پايههاي باور مذهبي را تضعيف بكند؟
محسن كديور: حداقل در ايران و در اسلام شيعي نه و همواره فلسفه در خدمت ايمان بوده است . البته ما در مسئله ايماني دو گونه گزاره داريم. گزارههايي كه خردپذيرند، قابل اثبات و استدلال عقلي هستند، گزارة خردستيز كلاًَ پذيرفته نيست، يعني گزارههايي كه خلاف مسلمات عقلي باشند. اما همة گزارههاي ايماني هم معقول نيستند، خردپذير نيستند. گزارههاي فراعقلي هم داريم كه به آنها ميتوان اطلاق كرد گزارههاي «خردگريز» يعني گزارههايي كه فراتر از طور عقل هستند. برخي از مسايل متافيزيكي هستند كه اينها بوسيلة عقل نه قابل اثباتاند نه قابل ابطال. ما نميتوانيم ايمان را مطلقاً به عقل تحويل بكنيم. ايمان خلاف عقل هم نيست، ايمان فراتر از عقل ميتواند باشد. اما فلسفه، اين كمك را ميتواند به ايمان بكند كه بسياري از موهومات و مسايلي كه بنام دين در بسياري از جوامعجاي خودش را باز كرده، اينها را از ساخت دين پالايش بكند و دين را منقحتر، ايمان را پاكيزه ارائه بكند كه به نظر من خدمت كمي به مؤمن نيست از جانب اهل فلسفه.