يگانه شيفته ابن سينا بود

۱- سابقه آشنايي من با خانم دکتر يگانه شايگان به ابن سينا باز مي گردد. ايشان را اولين بار در همايش ابن سينا در همدان در سال ۸۳ ملاقات کردم. در واقع وجه مشترک ما ابن سينا بود.ايشان به واسطه زبان هاي متعددي که مي دانست و دانشگاه هاي معتبري نظير هاروارد که در آنها تحصيل کرده بود، تلقي خاصي از ابن سينا داشت. از نظر وي آن گونه که ابن سينا ارسطو را فهميده، اين فهم از فهم ديگران اصح و اولي است. ايشان هر بار که مرا مي ديد اين نکته را يادآور مي شد که «قدر ابن سينا را فراوان بدان چراکه تفسير او از ارسطو در مقايسه با ابن رشد و ديگر تفاسير ارسطويي به ارسطوي واقعي نزديک تر است.» بنابراين مي توانم بگويم که چکيده تفکر فلسفي خانم دکتر شايگان همين يک جمله است.

خانم دکتر شايگان دير به ايران آمد و زماني هم که بود قدرش شناخته نشد. من فکر مي کنم با توجه به آشنايي که ايشان با ارسطو و به خصوص با شروح مختلف فلسفه ارسطو داشت مي توانم بگويم در ايران بي بديل بود؛ نمي گويم در ارسطوشناسي، ولي در تسلط به شروح مختلف ارسطو به زبان هاي مختلف بي بديل بود. مي شد از او فراوان استفاده کرد، تاليفاتي از او گرفت و تحقيقاتي را به او سفارش داد و بي شک دانشجويان دوره دکترا در حوزه ارسطو و ابن سينا مي توانستند از او استفاده کنند. من بسيار غمگين و متاسفم که قدر يگانه شايگان شناخته نشد و از دنيا رفت. فکر مي کنم امثال ايشان هم کم نباشند يعني ايراني هايي که در خارج از ايران فلسفه و ديگر علوم انساني را خوانده اند و متاسفانه در ايران به بازي گرفته نمي شوند؛ همچنين دانشمنداني که قدرشان شناخته نمي شود.

به نظر مي رسد که برادر و خواهرهاي شايگان دو دنياي متفاوت دارند؛ يعني داريوش يک دنيايي دارد و يگانه دنيايي ديگر. دنياي داريوش شايگان به عرفان نزديک است و آنچنان که مشخص است به هانري کربن اما دنياي يگانه شايگان به ارسطو نزديک بود و به ابن سينا.

براي ذکر خير اين خانم دانشمند بايد بگوييم که «يگانه شيفته ابن سينا بود» و اين تعبير واقعي و خارج از مبالغه است. او مي خواست از منظر ابن سينا به ارسطو بنگرد که اين مساله در دانشگاه هاي ما بسيار جايش خالي است.

من هميشه با خانم شايگان بحث مي کردم و مي گفتم ارسطوي ابن سينا، ارسطوي مسلمانان است که ارسطويي است که اثولوجيا را نوشته و اين ارسطو ، ارسطوي واقعي نيست؛ ولي او مي گفت با همه اينها آن مقداري که ابن سينا از متافيزيک يا از نفس ارسطو خوانده بهتر از ديگران ارسطو را فهميده است.

البته من بايد دراين باره تحقيق کنم و هنوز به حرفي که دکتر يگانه شايگان قائل بود نرسيده ام يعني معتقدم ارسطوي مسلمانان با ارسطوي واقعي متفاوت است و تفاوت جدي اش هم در همين حوزه است که تا نيم قرن پيش همه اساتيد فلسفه اسلامي معتقد بودند انئادها را- که واقعاً خود انئادها هم نيست و فقط يک ترجمه دست چندم از بخش هايي از انئاد اول تا چهارم است- ارسطو نوشته است. اما تا بفهمند آن را فلوطين نوشته چند قرن طول مي کشد.

با اين همه اين تحقيق خانم شايگان است و صحت و سقم آن به عهده خودش است. ايشان معتقد بود که ابن سينا بهتر از ابن رشد ارسطو را فهميده و حتي بهتر و عميق تر از توماس ارسطو را فهميده و براي فهم ارسطو بايد به ابن سينا مراجعه کرد.

اين خلاصه دانش خانم شايگان است که «ارسطو را بدون ابن سينا نمي توان درست فهميد.»

۲- ايشان چندين بار با همسرشان آقاي دکتر لامير به ديدار من آمدند. اين هر دو تعلق خاطر فلسفي داشتند. براي اولين بار در ايران از ايشان دعوت کرديم که تدريس فلسفه ارسطو در مقطع کارشناسي ارشد رشته فلسفه در دانشگاه تربيت مدرس را به عهده بگيرد که اگر اشتباه نکنم سال ۸۴ بود. نوع ارتباط و برخورد ايشان با دانشجويان براي آنها مفيد بود.

دانشجويان استاد متفاوتي را مي ديدند که شيوه تدريسش با اساتيد ايراني فرق داشت و بيشتر متن خواني مي کرد و به ظرايف متن به زبان اصلي توجه داشت. اما ما با همکاران به اين نتيجه رسيديم که نوع تدريس ايشان متناسب با مقطع کارشناسي ارشد نيست و بهتر است دروس تخصصي مقطع دکترا را به ايشان بسپاريم؛ هرچند پس از آن امکان همکاري با ايشان ميسر نشد.

۳- زماني که ايشان را براي تدريس دعوت کردم کپي قديمي رساله اش را براي من آورد. اگر اشتباه نکنم موضوع رساله دکتراي ايشان «زمان از ديد ابن سينا» بود. بي شک زمان مفهوم مهمي است. زمان مفهومي است که گاه آن را خدا مي دانستند و جزء مبهم ترين مفاهيمي است که انسان تاکنون شناخته است. همه مي پندارند زمان را مي شناسند تا آنکه از آنها بپرسي «زمان چيست؟» چيزي براي گفتن ندارند. بسيار مايلم که رساله ايشان منتشر يا به فارسي ترجمه شود. من به ياد ندارم که ابن سينا نوآوري خاصي در بحث زمان داشته است ولي مايلم ببينم خانم شايگان در اين عرصه چه فهميده است و توانسته چه نکته يي را به ابن سينا نسبت دهد و آيا توانسته ابتکاري از آن به دست دهد يا نه.

۴- مورد ديگري که از ايشان به ياد دارم مربوط به تاسيس گرايش فلسفه مشاء در مقطع دکترا براي نخستين بار در ايران است. آنچه اکنون در مقطع دکتراي فلسفه اسلامي وجود دارد «فلسفه و کلام اسلامي» است که بيشتر با گرايش «حکمت متعاليه» همراه است. البته در همان سال هاي اول پس از انقلاب «فلسفه و حکمت اسلامي» با گرايش «حکمت مشاء» هم پيش بيني شده بود اما هيچ وقت اجرا نشد و هيچ دانشگاهي حتي دانشکده الهيات دانشگاه تهران هم رغبتي به تاسيس فلسفه مشاء نداشت. به همين دليل ما با همکاري برخي اساتيد برنامه فلسفه مشاء را کلاً بازنويسي کرديم. نکته يي که در اين کار لحاظ کرديم اين بود که ما «حکمت مشاء» را به عنوان گرايشي در فلسفه اسلامي در نظر نگرفتيم بلکه «فلسفه مشاء» را به عنوان گرايشي براي فلسفه – مطلق فلسفه – تعريف کرديم.

در اين طرح غير از همکاري با اساتيد گروه فلسفه دانشگاه تربيت مدرس از چند نفر از اساتيد خارج از دانشگاه نيز استفاده کردم، که يکي از آنها خانم دکتر شايگان بود. ايشان چيزي در حدود ۱۰ درصد از اين برنامه نويسي آموزشي را انجام دادند. يعني بخش فلسفه ارسطو را کلاً ايشان نوشتند. بنابراين بايد گفت که خانم شايگان در تدوين برنامه درسي دکتراي فلسفه با گرايش حکمت مشاء که براي نخستين بار در کشور در دانشگاه تربيت مدرس تدوين و اجرا شد، نقشي مهم داشتند.

۵- خاطره ديگري که براي من مايه تاسف است مربوط به آخرين مقاله يي مي شود که ايشان به زبان انگليسي نوشته بودند و عنوان آن چنين است؛ «بحث عرضي بودن وجود در فلسفه ابن سينا و نقد آن توسط ابن رشد». ايشان اين مقاله را براي من فرستادند. قرار بود جناب آقاي دکتر ابراهيمي ديناني و من مشترکاً ايشان و آقاي لامير را ملاقات کنيم. متاسفانه براي آقاي دکتر ديناني عذري پيش آمد و نيامدند و در نتيجه آن ملاقات لغو شد. اين موضوع مربوط به حدود يک هفته قبل از سفر آخر ايشان بود. ايشان مايل بودند که دکتر ديناني و اينجانب قبل از چاپ اين مقاله درباره آن نظر بدهيم و بعد هم تلفني پيغام دادند که من دارم مي روم و جلسه را مي گذاريم براي بعد از بازگشت که ديگر اجل مهلتش نداد. مي خواستم نظر او را با نظر مرحوم دکتر مهدي حائري يزدي مقايسه کنم. اگر دانشجويانش اين مقاله را به فارسي ترجمه کنند مطمئنم که باعث مسرت روح حکمت دوست او مي شود.