نگرش عقلاني به سياست
گزارش سخنراني محسن كديور در انجمن حكمت و فلسفه
روزبه كريمي
روزنامه كارگزاران، ۲۱/۱۱/۸۶ ، صفحه۷
در ادامه سلسله نشستهاي انجمن حكمت و فلسفه روز پنجشنبه ۱۸ بهمن ماه جاري، محسن كديور درباره ابعاد مدني و سياسي فلسفه فارابي به سخنراني پرداخت. او يگانگي فلسفه مدني فارابي را سوگوارهاي براي انديشه سياسي در جهان اسلام دانست.
محسن كديور در مقدمه سخن، لازم ديد كه به نكاتي اشاره كند كه در روشن شدن موضع فارابي كمك ميكند. او گفت: «نخست بايد پرسيد كه فلسفه مدني يعني چه؟ در لفظ، فلسفهاي را كه به مدينه و تمدن مربوط است فلسفه مدني مينامند. اين لفظ اختراع فارابي است، در احصاءالعلوم. فارابي از علم مدني، اخلاق و علم سياست امروزي را مدنظر دارد. پس فلسفه مدني، همان حكمت علمي است نزد ديگران، البته با نكات جديدي كه فارابي ميافزايد.
نكته دوم اينكه، فلسفه مدني در جهان اسلام با فارابي شروع ميشود و با او هم خاتمه مييابد. اين مسئله بسيار تلخي است. ابوالحسن عامري تنها فيلسوفي است كه غير از او از اين زمينه سخن رانده كه او هم، همعصر فارابي است. اين موضوع سوگوارهاي است كه انديشه فارابي در متفكران بعد از او پا نگرفت. بخشي از حكمت علمي، بعد از او در قالب «تهذيب اخلاق» ادامه يافت و آن هم نه با شدت و حدت فارابي، مثلاً در كار ابنمسكويه يا «اخلاق ناصري» خواجه نصير. اما مهمترين جزء كار فارابي كه امروز فلسفه سياسي ميخوانيمش، به تدريج به فراموشي سپرده شد. مجموعه آنچه ابنسينا درباره فلسفه مدني نوشته، شايد به ۱۰ ورق هم نرسد. مسئله هم فقط نوشتن نيست چرا كه مثلاً در «درةالتاج» بخشي در اينباره هست اما كلمهاي به دستاوردها و مسائل فارابي افزوده نشده است. به واقع مسلمانان حكمت علمي را جدي نگرفتند. البته در ساير علوم اما به فارابي به هر روي توجه شد، مثلاً در اندرزنامهنويسي يا شريعتنامهنويسي. هر چند در اين زمينهها هم فارابي هنوز از همه پيشتر است.
آثار فارابي نه توسط شاگردان بلاواسطهاش ترويج شد نه آيندگان. اگر به چرايي اين مسئله توجه شود شايد بتوان بخشي از دلايل عقبماندگي مسلمانان را درك كرد. بزرگترين درس فارابي به عقيده كديور، «فيلسوفانه نگريستن به عرصه سياست» است.
نكته بعدي كه از نظر كديور حائز اهميت است اين است كه «غالب متفكراني كه به فارابي پرداختهاند، به ريشهيابي آثار و افكار او در انديشمندان ماسبق پرداختهاند كه مثلاً چقدر از معتزله، چهقدر از ايرانشهريها يا يونانيها، تأثير پذيرفته است. فارابي بيشك سياست ارسطو را اگر چه نخوانده بود، ولي شناخته است. او «جمهور»، «مرد سياست» و «قوانين و نواميس» افلاطون را به دقت خوانده و در آن تأمل داشته است. در روش علوم (متدلوژي) بيشتر ارسطويي است ولي در فلسفه مدني و سياست، او پيرو افلاطون است». كديور به آثار محسن مهدي و رضا داوري اشاره كرد و جمع را به خواندن اين آثار توصيه كرد. اما كديور، هم چون سيد جواد طباطبايي به هر حال، به رغم همه اين كارها، فارابي را مجهولترين انديشمند اسلامي ميداند. چرا كه يك فيلسوف زماني زنده است كه كارها و آراياش تدريس و بررسي شوند. به زعم كديور، «فارابي مقلد صرف افلاطون نبوده است بلكه در آثارش به گزينش دست زده است. مثلاً در آراي افلاطون در باب خانواده يا كاستيانديشي، او چون به انديشه شيعيان نزديك است، دنبالهرو افلاطون نبوده است. او برخوردي محققانه با انديشه افلاطون دارد». كديور، انديشه فارابي را تركيبي از آراي افلاطون، تفاسير نوافلاطوني، «اخلاق نيكوماخوسي» ارسطو، اسلام شيعي و نيز انديشه ايرانشهري كه در «آراي اهل مدينه فاضله» از «آثار قدما» نام ميبرد كه ناظر است به انديشه ايرانشهري».
كديور پس از اين مقدمه به نسبت طولاني، به متن سخنرانياش پرداخت و گفت: «اگر بخواهيم جايگاه و درسهاي امروزين فارابي را درك كنيم بايد به مسائل و پرسشهايي كه فارابي طرح كرده، بپردازيم. ارزش كار او به اين سؤالات است نه پاسخهايي كه براي اين سؤالات بيان ميدارد». وي ادامه داد: «من چند نكته را بهطور كلي در معرفي آراي مدني فلسفه فارابي بيان ميكنم كه ميتواند طرح كلياي از او بهدست دهد. نخست اينكه فارابي بحث تدبير منزل را بهعنوان علم مطرح نساخته است. از اين علم يك قسمت اخلاق است و يك بخش هم سياست. نه اينكه مثل ابنسينا يك رساله مستقلاش به سياست اختصاص داشته باشد، آن هم درباره تدبير منزل باشد نه سياست مدن! بلكه فارابي هر كتابي را كه شروع ميكند از متافيزيك است تا فلسفه مدني و تنها در يك كتاب راه معكوسي را طي كرده است. پس فلسفه مدني او تحت كل فلسفهاش تعريف ميشود.» كديور، اين گرايش فارابي كه در مقدمه سياست، اخلاق را مدنظر داشته است، تأثيري از ارسطو ميداند با اين تفاوت برعكس ارسطو، اخلاق جاي مستقل و خاصي در كار فارابي ندارد. «اخلاق از منظر فارابي در مدينه شكوفا ميشود، نه در كنج غار. براي همين است كه رئيس اول مدينه بايستي برنامه اخلاقي داشته باشد».
نكته بعدي در گفتار كديور اين بود كه «نگرش فارابي به سياست عقلاني است. به واقع، او ميخواهد سياست را تحت نگرش فلسفي درآورد. براي او، در فلسفه سياسي هر امري، استدلالي است و جنبه تعبدي ندارد و مبرهن سخن ميگويد؛ برخلاف مثلاً ابنسينا يا غزالي».
نكته بعدي اين است كه نگرش سياسي فارابي، غايتگرايانه است. يعني فارابي از روش اداره حكومت ميخواهد به مقصودي دست يابد. اهل مدينه كه همان شهرونداناند، اگر غايت فكري داشته باشند. اين مدينه فاضله است وگرنه به انواع مدائن غيرفاضله بدل ميشود؛ پس مبناي تصميم او براي مدائن غايت مدائن است. شهر و مدينه او با شهر (پوليس) يوناني تفاوت دارد. شهر يوناني مشتمل بر شهرونداني كه به شكل متمركز در جايي جمع هستند اما خصلت برسازنده مدينه فارابي، خيرخواه (فضيلتطلب بودن) است. شهروندان چنين مدينهاي لزوماً در يك مكان نيستند. مثلاً فارابي به اقليتي اشاره دارد كه در «مدينه فاسقه» در پي خيرند. به گفته كديور، سعادت در نظر فارابي دو معنا دارد: «يا سعادت در دنيا محقق نميشود كه دنيا براي اين سعادت كوچك است. در اين سعادت همه فضايل بايد محقق شود انسان در اين دنيا به اين مهم نايل نميشود. در اين معنا، فارابي از افلاطون جدا ميشود چون درك او ديني شده است. هانري كربن هم اشاره ميكند كه سعادت نزد فارابي «آخرالزماني» است. معناي ديگر سعادت نزد فارابي، كه به دوره جواني او تعلق دارد، با تعاون اهالي مدينه براي كسب فضيلت دستيافتني است در همين دنيا امكان آن هست».
كديور در ادامه گفت: «فارابي، باطن ديانت را فلسفه ميپندارد. اين عامل تمايز اوست در فلسفه اسلامي. حتي ابنسينا هم نتوانسته اين مسير را ادامه دهد. فارابي در «كتاب الحروف»، «تحصيل السعاده» و «كتاب المله» ميگويد، ملت (آيين) و فلسفه هم غايت و هم موضوع مشتركي دارند. اما در روش تفاوت دارند. فيلسوفان همان را ميگويد كه اهل آيين ميگويند و بالعكس. هر دو در پي مبدأ و معاد و فضيلت هستند. اما روش فلسفي تعقلي و برهاني است، اما در ملت و آيين، همان مسائل و غايات با تخيل آدميان پي گرفته ميشوند. آنچه را فيلسوف با برهان اثبات ميكند اهل ملت با خطابه و جدل جا مياندازد. به عقيده فارابي، با خواص بايد متعقلانه و برهاني سخن گفت و با عوام غيرفلسفي، متخيلانه و با خطابه و جدل حرف زد. لذا فارابي با صراحت ميگويد كه فلسفه مرتبهاي متقدم بر ملت دارد تا غايت و مقصود دين بهدست بيايد. او با همين روش مسئله وحي را تبيين ميكند. وحي در نظر فارابي، ارتباط با قوه تخيل نبي است. اگر اين ارتباط تمثيلي نباشد، نبي نميتواند فرشته وحي را دريابد».
كديور به شأن «تعليم و تربيت» در آراي فارابي اشاره كرد و گفت: «او نقش برجستهتري نسبت به ارسطو، براي تعليم و تربيت قائل است. در «تحصيلالسعاده» براي ساخت مدينه فاضله، بر تعليم و تربيت اصرار دارد. تعليم انتقال مبادي نظري به فرد است. او در درجه اول بايد منطق و سپس رياضيات، طبيعيات، الاهيات و سرانجام علم مدني بياموزد. تربيت افراد سالم، احترام به اراده آنهاست براي انتخاب راه درست. اخلاق فارابي، اخلاق كسبي است نه اخلاق غريزي يا فطري. پس ميتوان اخلاق و فضائل اهل مدينه را متحول ساخت و اگر چنين نكنيم مدينه فاضله به مدينه فاسقه مبدل ميشود».
كديور تأكيد كرد كه «فلسفه مدني فارابي، بي هيچ نقطه عطفي، در تداوم متافيزيكش است. فارابي، به همه جهان با نگرش ثابت مينگرد و با يك منطق، چه در نفس انساني، چه در عالم وجود و چه در مدينه. در هر سه اين زمينهها، مراتب وجودي هست، هر چه در اين مراتب صعود كنيم، آنها كه بالاترند، مخدومترند و هر چه نازلتر باشند، خادمترند. در عالم وجود، پس خدا كاملاً در جايگاه مخدوم است. در انسان اين شأن را قلب دارد و در مدينه، رئيس اول. رئيس اول، اين چنين شأن خدايي مييابد. پس هر كس جاي طبيعياي در مدينه و بايد در جاي خودش قرار گيرد. عدالت يعني جاي خود قرار گرفتن. رئيس اول بايد هم خصلت طبيعي رياست داشته باشد و هم در كسب فضائل كوشيده باشد. پس نزد فارابي تعليم و تربيت مهم است و همين امر ميتواند به تغيير جايگاههاي طبيعي افراد در مدينه بينجامد، (برخلاف آراي افلاطون)».
كديور به اصالت رياست در انديشه سياسي فارابي اشاره ميكند و ميگويد: «اصالت با رئيس اول است. فارابي شبيه افلاطون تقسيمبندياي در مدينه دارد و اگر بخواهيم مدينه فاضله باشد، اداره آن به دست رئيس فاضل باشد، اين يعني اصالت رياست. در پاسخ اينكه «چه كسي بايد رئيس باشد؟» فارابي ميگويد، آنكه در فضيلت عملي و نظري سرآمد باشد، يعني فيلسوف باشد. او مثل افلاطون، به «حكيم حاكمي» معتقد است. اما رئيس اول مدينه فارابي، به منبع وحياني دسترسي دارد. فارابي مثل افلاطون، ۱۲ صفت رئيس اول را برميشمارد اما ضمناً با صراحت ميگويد كه رئيس اول، هم رئيس است هم نبي، هم ملك و هم امام. بنابراين فارابي از سويي افلاطوني است و از سويي مسلمان. در اينجا شايد تعارضي پيش بيايد ميان شئون مختلف رياست اما فارابي اين تعارض را با تقدم فلسفه بر ملت حل ميكند، يعني اگر فيلسوفشاه، نبي باشد، مشكل حل ميشود. رئيس اول، واضع نواميس است، مقنن است، قانون همان سنتالاهي است».
به گفته كديور، فارابي تكليف مدينه را پس از «نبي و رئيس اول» چنين معين ميكند: «فارابي از «ملوكالسنه يا ائمه الابرار» سخن گفته كه همه صفات نبي را دارند ولي به آنها وحي نميشود. آنها ميتوانند راه رئيس اول را ادامه دهند. به نظر ميرسد، اين مرتبه به امامت شيعي شبيه است».
كديور، به مخالفت فارابي با«تغلب و زورمداري» اشاره ميكند و ميگويد: «همه فلاسفه دوره اسلامي ما در اين زمينه پيرو او هستند اما در رويكرد شريعتنامه يا اندرزنامهنويسي، با تجويز غلبه روبهرو هستيم، اما نگاه فلسفي فارابي و فلاسفه اسلامي ديگر به سياست، با غلبه و زور خوانايي ندارد».
كديور آخرين نكته را «نگاه اخلاقي فارابي به سياست» عنوان ميكند. او گفت: «اگر چه بار اخلاقي در كل كارهاي فارابي محدود است ولي حاصل كارش قرار است اخلاقي باشد. او به ضوابط فضيلتي و اخلاقي رئيس اول بسنده كرده است.
فقه فارابي هم علم اجتهادي به نصوص دين است، چه در اصول و چه فروع دين. باب اول فقه فارابي، مجتهدانه سخن گفتن درباره اصول است اما شريعتمداران صرفاً به فروع ميپردازند. متكلم، از نظر فارابي كسي است كه در مقام دفاع مطلق از مباني دين برآمده است. او ميان متكلمان و فقها هوادار فقهاست».
در پايان كديور تأكيد كرد كه درس و آموزه امروزين فارابي نه در قالب توجه به مسائلي است كه او مطرح ساخته و نه به سبب پاسخهايي كه ترويج كرده. چون اگر مثلاً بخواهيم «اصالت رياست»را بپذيريم بايد همچنين قبل كنيم «فلسفه باطن ديانت» است. بسياري از اين پاسخها امروزه، مورد نقد جدي هستند. امروزه سؤال اصلي بيش از آنكه اين باشد كه «چه كسي حكومت كند؟» اين است كه «چگونه حكومت كنيم؟»
فارابي براي نخستينبار به شكلي جامع مسئله نسبت دين و فلسفه و سازگاري آن دو را مطرح كرد؛ اگر چه پيش از او «كندي» هم از اين سازگاري سخن رانده بود ولي فارابي در اين موضوع پاي فلسفه، دين، حكومت و مدينه را با هم وسط ميكشد. برخي از مسائل او هم امروزه بيشتر از اينكه محل طرح داشته باشد، الگوي اخلاقي و رفتاري بهشمار ميروند، مثلاً «شرايط سعادت در نظر فارابي».
————————
خبرگزاری مهر ، ۱۳۸۶/۱۱/۱۸
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در نشست بررسی فلسفه مدنی فارابی بر این نکته تأکید کرد که فلسفه مدنی فارابی ادامه متافیزیک اوست و فلسفه در آرای فارابی باطن سیاست محسوب میشود.
به گزارش خبرنگار مهر، در ادامه سلسله نشستهای انجمن حکمت و فلسفه ایران دکتر محسن کدیور، عصر امروز درباره فلسفه مدنی فارابی سخنرانی نمود.
دکتر کدیور سخنرانی خود را مبتنی بر این پرسش استوار ساخت که از فلسفه مدنی فارابی در زمان ما چه میتوان آموخت؟ وی برای پاسخ به این پرسش به طرح مقدماتی درباب فارابی و فلسفه مدنی او پرداخت. وی فلسفه مدنی فارابی را فلسفهای که به مدینه و تمدن میپردازد قلمداد کرد و تأکید کرد که این واژه را برای اولین بار فارابی ابداع کرده است. بنابراین در نظر فارابی فلسفه مدنی میتواند معادلی برای حکمت عملی باشد.
دکتر کدیور همچنین بر این نکته تأکید کرد که فلسفه مدنی در جهان اسلام با فارابی شروع میشود و با وی خاتمه پیدا میکند و سخن وی در میان فلاسفه بعد از فارابی ادامه پیدا نمیکند. همچنین فلسفه سیاسی که جزوی از فلسفه مدنی فارابی بود بعد از وی مورد توجه قرار نگرفت. اگر بتوان به این نکته توجه کرد که چرا فلسفه سیاسی و مدنی فارابی مورد توجه قرار نگرفت میتوان بخشی از دلایل عقبماندگی جامعه مسلمانان را بهخوبی دریافت.
دکتر کدیور در ادامه سخنانش به متفکرانی که درباب فارابی پژوهش کردهاند اشاره کرد و به نامهای محسن مهدی و رضا داوری اردکانی اشاره کرد. اما این افراد اغلب درباره تأثیرپذیری فارابی از فیلسوفان قبل از وی توجه کردهاند. لذا به قول دکتر سید جواد طباطبایی فارابی مجهولترین فیلسوف دوران اسلامی علیرغم کارهایی است که درباره فارابی انجام شدهاند.
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در ادامه سخنانش به میزان اندیشه فارابی از اسلام اشاره کرد و گفت : او همانقدر که افلاطون و ارسطو را مورد توجه قرار داده به اسلام هم توجه کرده است، در میان نحلههایی که به اندیشه اسلامی نزدیکترند فارابی به شیعه توجه کرده است.
دکتر کدیور آنگاه پنج مؤلفه را در فلسفه مدنی فارابی مورد توجه فرار داد که انها عبارتند از: فلسفه افلاطون، تفاسیر اسکندرانی، ارسطو، اسلام شیعی و اندیشه ایرانشهری.
دکتر کدیور در ادامه سخنانش به مسائلی که فارابی در فلسفه مدنی مورد توجه قرار داده اشاره کرد و گفت: فارابی بحث تدبیر منزل را به عنوان یک علم مطرح نکرد. فارابی در هیچ یک از آثارش به صورت مستقل به موضوع اخلاق نپرداخته است چراکه وی اخلاق را همواره به عنوان مقدمهای بر سیاست قلمداد میکرده است. به نظر فارابی در مدینه باید اخلاقی بود و خارج از مدینه اخلاق بیمعنی است.
وی همچنین به مسائلی که فارابی در مدینه مورد توجه قرار داده به ورود عقلانی فارابی به سیاست اشاره کرد و گفت: فیلسوفانه نگریستن به سیاست یعنی هر امری در سیاست قابل چون و چراست و امری استدلالی باید داشت. امر تعبدی در سیاست بیمعنی است. فارابی در فلسفه سیاست رویکردی غایتگرایانه دارد و آنچه که برای او مهم است غایت و هدف است.
دکتر کدیور کلیدیترین بحث را در فلسفه مدنی فارابی موضوع “سعادت” دانست و گفت: در نظر فارابی دو گونه سعادت وجود دارند؛ سعادتی که در دنیا محقق نمیشود و سعادت مدنی که با تعاون اهالی مدینه فاضله برای تحقق فضایل در این دنیا محقق میشود.
از دیگر نکاتی که دکتر کدیور در بحث فلسفه مدنی فارابی به آن توجه کرد میتوان به این موارد اشاره کرد: فارابی اولین و آخرین فیلسوفی بود که بحث مدینه فاضله را طرح کرده است، فلسفه در آرای فارابی باطن سیاست است، فارابی نقش بسیار برجستهای برای تعلیم و تربیت قایل است، فلسفه مدنی فارابی ادامه متافیزیک اوست، در فلسفه مدنی فارابی اصالت با رئیس اول است، فارابی با تغلب مناقشه دارد و فارابی تلقیای اخلاقی از سیاست دارد.
دکتر کدیور در پایان سخنانش به این پرسش پرداخت که از فلسفه مدنی فارابی در زمان ما چه میتوان آموخت؟ و گفت: میباید به این پرسش از دو منظر نگریست؛ یکی پرسشهایی که فارابی طرح کرده که برخی از آنها میتوانند برای ما مهم باشند. دیگری اینکه پاسخهایی که به این پرسشها داده است. مباحثی مانند سعادت و فضیلت سئوالات ارزندهای هستند که امروزه برای ما بسیار مهمند. مهمترین درسی را که میتوان از فلسفه مدنی فارابی آموخت نگرش فارابی به سیاست و مدینه است که نگرشی متعقلانه و خردمندانه و فیلسوفانه است. اگر میخواهیم مدینه را هدایت کنیم باید رویکردی عقلانی داشته باشیم.