خلاصه مطالب گذشته
الف: هر چند ايمان منحصر به انسان نيست، اما بحث متمركز در “ايمان انسان” است.
ب: انسان ناقص و كمال جو ايمان مي آورد تا كامل شود و آنچه را ندارد بدست آورد.
پ: ايمان به اموري تعلق مي گيرد كه در نظر مؤمن از نوعي حقانيت و اعتبار برخوردار باشد.
ت: متعلق ايمان ديني، عيني و واقعي، متعالي و قدسي، ماوراي حواس انساني يا داراي منشاء ماورايي، زنده و قادر به رفع نياز انسان است.
ث: ويژگيهاي ايمان ديني
۱- ايمان فعل است نه انفعال
۲- ايمان فعل قلبي است، نه زباني
۳- ايمان فعلي اختياري است
۴- ايمان قابل امر و دعوت پذير است.
۵- ايمان زور بردار نيست
۶- ايمان تحول آفرين است
۷- ايمان قدرت زا است
۸- ايمان در ظرف اختيار پذيرفتني است يعني در دنيا قبل از رؤيت عذاب الهي و پيش از سكرات موت.
۹-ايمان داراي مراتب و قابل افزايش و كاهش است
موجودات از حيث پذيرش مراتب و درجات بر دو گونه اند. برخي داراي مرتبه و درجه نيستند، شدت و ضعف نمي پذيرند، امرشان دائر بين هستي و نيستي است. گروهي ديگر از موجودات داراي مراتب و درجات هستند، شديد و ضعيف دارند و بر همه اين مراتب مفهوم واحدي صدق مي كند. اينگونه حقائق و مفاهيم را حقائق و مفاهيم تشكيكي و ذو مراتب مي نامند. (در مقابل مفاهيم متواطي) وجود و نور اينگونه اند. حقايق تشكيكي دو گونه صفت دارند، صفات عمومي آن حقيقت و صفات خاص هر مرتبه، كه در مراتب ديگر منتفي است. براي مثال وجود – بطور كلي – احكامي دارد از قبيل اينكه منشاء اثر است، طرد كننده عدم است، متشخص است، اما وجود شديد – واجب الوجود – احكام ويژه خود دارد: واحد است، كامل است، علت غير معلول است، ويژگيهايي كه در وجودهاي ضعيف محقق نيست.
ايمان (اعم از ديني و غير ديني) امري داراي مراتب و حقيقتي تشكيكي است. قابل شدت و ضعف است. ايمان افراد از حيث قوت و ضعف با يكديگر تفاوت دارد. حتي ايمان فرد نيز در طول زندگي مي تواند يكسان نباشد. ممكن است مؤمني در درجات بالاي ايمان باشد و مؤمني ديگر در درجات پايين تر و با اين حال هر دو مؤمن باشند. در كتاب ايمان و كفر اصول كافي در بابي بنام “درجات ايمان” از زبان ائمه (ع) به اين حقيقت اشاره شده و براي ايمان هفت، ده و چهل درجه شمرده شده است. به عبارتي ديگر ناهمساني ايمان مردم و تكثر درجات ايمان ديني و تفاوت طبيعي مؤمنان در ايمان و لوازم آن به عنوان يك واقعيت پذيرفته شده است. مؤمن درجه بالاتر حق ندارد صاحبان درجات پايين تر را تحقير كند و از آنان لوازم ايمان درجه خود را بطلبد.
ايمان فارغ از ذومراتب بودن قابل افزايش و كاهش است. دگرگوني پذيري با ذومراتب بودن يكي نيست. هر امر تشكيكي لزوما پذيراي افزايش و كاهش نيست. امر تشكيكي ممكن است ثابت و تغيير ناپذير باشد. اما ايمان علاوه بر ذومراتب بودن، تغيير پذير است. ايمان ممكن است افزايش يابد يا كم شود. ايمان قابل تقويت و تضعيف است. مؤمن در قوت و ضعف ايمان خود نقش دارد. افزايش ايمان همانند خود ايمان امري مطلوب است. مؤمن نسبت به ايمان خود دو وظيفه دارد: يكي حفظ ايمان از اسباب تضعيف و ديگري تقويت ايمان و ارتقاء به درجات بالاتر ايماني. ايمان خود بخود افزايش نمي يابد هر چند با غفلت از عوامل تضعيف و كاهش، ضعيف مي شود. لذا ايمان محتاج مراقبت است. مؤمن براي حفظ و تقويت ايمان خود چاره أي جز معرفت اسباب تقويت و تضعيف ايمان ندارد. مؤمن بايد بداند چه فضاها، زمينه ها، عوامل و اسبابي به افزايش و تقويت ايمان مي انجامد و در چه جو و فضايي و به واسطه چه عوامل و اسبابي ايمان كاهش مي يابد و ضعيف مي شود. موانع رشد ايمان چيست؟ و اسباب ارتقاي ايمان كدام است؟
در قرآن كريم “مسئله افزايش ايمان” به صراحت مطرح شده است. هر چند از كاهش ايمان سخني به ميان نيامده است واضح است اگر امري افزايش پذير بود، امكان كاهش نيز خواهد داشت. به علاوه از امكان افزايش ايمان مي توان نتيجه گرفت ايمان داراي مراتب و درجات است. (هر چند از تشكيكي بودن، تغيير پذير بودن مراتب و درجات نتيجه گرفته نمي شود.) قرآن كريم ازدياد ايمان را ستوده است و عواملي را به عنوان اسباب ازدياد ايمان بر شمرده است. تلاوت آيات قرآن كريم، انزال سوره قرآن، فشارهاي اجتماعي و امدادهاي الهي و انزال سكينه از جمله اين اسباب است. كفر و نفاق و عصيان نيز همانند ايمان داراي مراتب و قابل افزايش و كاهش است.
۱- انما المؤمنين الذين اذا ذكر الله و جلت قوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و علي ربهم يتوكلون. الذين يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون. اولئك هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كريم (انفال/۴-۲)
مؤمنان تنها كساني هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد، دلهايشان مي لرزد و آنگاه كه آيات او تلاوت مي شود به ايمانشان افزوده مي شود و بر خدايشان توكل مي كنند، آنانكه نماز را به پا ميدارند و از آنچه روزيشان كرده ايم انفاق مي كنند.
آنانكه حقيقتا مؤمنند، براي ايشان نزد خداوند درجات و مغفرت و زرقي كريمانه است.
در آيات فوق براي مؤمنان پنج ويژگي ذكر شده است: ۱- لرزش دل با ياد خدا ۲- ازدياد ايمان با تلاوت آيات قرآن ۳- توكل بر خداوند ۴- اقامه نماز ۵- انفاق. عاقبت مؤمنان نيز به سه پاداش تصوير شده است: منزلت در نزد خداوند، بخشش و روزي نيكو، اما اين ويژگيها از آن “مؤمنان راستين” است (المؤمنون حقا) نه هر مؤمني پس مي توان حقا مؤمن بود و مي توان مؤمن بود اما حقا مؤمن نبود، مؤمن متوسط يا ضعيف بود. لذا آيات فوق از دو حيث بر ويژگي مطلوب دلالت مي كند:
اول: تصريح به ازدياد ايمان در نتيجه تلاوت آيات قرآن.
دوم: دلالت ضمني مؤمنان راستين به ذومراتب بودن ايمان.
۲- و اذا ما انزلت سورة فمنهم من يقول ايكم زادته هذه ايمانا فاما الذين آمنوا فزادتهم ايمانا و هم يستبشرون. و اما الذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الي رجسهم و ماتوا و هم كافرون. (توبه/۱۲۵-۱۲۴)
و آنگاه كه از جانب خداوند سوره أي نازل مي شد. برخي از ايشان مي گويد: به ايمان كداميك از شما افزوده شد. اما آنها كه ايمان آورده اند ايمانشان افزايش يافت و شادمانند. اما آنها كه دلشان بيمار است، بر پليديشان مي افزايد. مي ميرند در حاليكه كافرند. در برابر پديده واحد انزال سوره الهي مردم دو دسته مي شوند: پاكدلان مؤمن با مسرت ازدياد ايمان مي يابند و بيمار دلان كافر به ناپاكيشان افزوده مي شود. بنابر آيه فوق ايمان و كفر هر دو افزايش پذيرند و انزال سوره قرآن سبب افزايش هر دو امر معرفي شده است.
۳- الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل (آل عمران/۱۷۳)
آنانكه مردم به ايشان گفتند: آدميان بر عليه تان جمع شده اند، از آنان بترسيد، پس ايمانشان افزايش يافت و گفتند خداوند ما را بس است و او بهترين وكيل است.
فشار از جمله عواملي است، كه مؤمن را در ايمان خود راسخ تر مي كند و از اسباب افزايش ايمان به حساب مي آيد.
۴- و لما رءالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدناالله و رسوله و صدق الله و رسوله و مازادهم الا ايمانا و تسليما (احزاب/۲۲)
و آنگاه كه مؤمنان احزاب را ديدند گفتند اين آن چيزي است كه خدا و رسولش به ما وعده داده اند و خدا و رسولش راست گفتند و ايشان را جز ايمان و تسليم نيفزود.
سپاهياني كه به كمك مؤمنان آمدند باعث افزايش ايمان و تسليم آنان شدند. بنابراين ياري الهي و امدادهاي غيبي از اسباب تقويت ايمان شمرده مي شود. ارتباط ايمان و تسليم را نيز نبايد از نظر دور داشت.
۵- هوالذي انزل السكنية من قلوب المؤمنين ليزداد و ايمانا مع ايمانهم (فتح/۴)
او (خداوند) كسي است كه آرامش را در دلهاي مؤمنان وارد كرد تا ايمان بر ايمانشان بيفزايد.
سكينه (آرامش و طمأنينه قلبي) از جمله تفضلات الهي بر مؤمنان است. مؤمني كه از اين آرامش قلبي برخوردار شده ايمانش افزايش مي يابد.
۶- و ما جعلناعدتهم الا فتنة للذين كفرو اليستيقن الذين اوتوالكتاب و يزداد الذين آمنوا ايمانا و لا يرتاب الذين اوتوا الكتاب و المؤمنون و ليقول الذين في قلوبهم مرض و الكافرون ماذا اراد الله بهذا مثلا (مدثر/۳۱)
ما ياران آتش (جهنم) را جز فرشتگان قرار نداديم و تعداد آنان را جز آزمايش براي كفار قرار نداديم، تا آنانكه كتاب به ايشان داده شد تعيين كنند و آنان كه ايمان آورده اند، ايمانشان افزايش يابد و اهل كتاب و مؤمنان شك نكنند و آنانكه قلبشان بيمار است و كافران بگويند خداوند به اين مثل چه اراده كرده است؟
در آيه فوق تعداد فرشتگان جهنم (نوزده) از اسباب آزمايش كافران تعيين اهل كتاب و افزايش ايمان مؤمنان معرفي شده است.
۷- و لا يؤمن اكثر هم بالله الا و هم مشركون (يوسف/۱۰۶)
بسياري از ايشان به خداوند ايمان نمي آورند مگر اينكه نسبت به او مشركند.
يعني در عين اينكه مؤمنند مشرك نيز هستند. بنابراين ايمانشان در تناسب با شرك محض ايمان است و در قياس با ايمان محض شرك است و اين همان پذيرش ازدياد و كاهش در ايمان است.
اگر ايمان داراي مراتب و قابل افزايش و كاهش است، برخي صفات و ويژگيهاي ايمان نيز همانند ايمان داراي مراتب است. ايمان ضعيف تحول كوچك مي آفريند و قدرتي اندك باعث مي شود و ايمان قوي تحولي بنيادي و بزرگ و قدرتي عظيم فراهم مي آورد. در مطالعه صفات ايمان مي بايد بين صفات مطلق ايمان و صفات مراتب ايمان خلط نكنيم و صفات مراتب بالاي ايمان – كه در قرآن فراوان است – به اصل ايمان نسبت ندهيم.
۹- ايمان زوال پذير است
ايمان همانند هر مخلوقي تولد و مرگ دارد. مي تواند به دنيا نيايد، يعني انساني هرگز ايمان را نچشد. رشد و نمو دارد، آنچنانكه لاغري و تضعيف نيز مي تواند داشته باشد. حتي براي ايمان مي توان “مرگ زودرس” قائل شد. انسان مي تواند ايمان خود را تا پايان زندگيش حفظ كند و مؤمن به سراي باقي بشتابد امكان دارد قبل از پايان زندگيش ايمانش زوال بپذيرد و كافر شود. زوال ايمان با جانشيني كفر بجاي آن محقق مي شود. به مؤمني كه كافر مي شود و ايمانش زائل مي شود “مرتد” اطلاق مي شود.
در قرآن كريم زوال ايمان ديني يعني ارتداد و تبديل ايمان به كفر ناپسند و مذموم شمرده شده است. قرآن از انجام شوم كافران و مرتدان در آخرت خبر داده و مؤمنان را از آن بر حذر داشته است. اما عليرغم مجازات شديد اخروي از مجازات دنيوي افراد مرتد سخني نگفته است.
اينكه ايمان زوال پذير است،اين حقيقت را اثبات مي كند كه ايمان نيازمند مراقبت و حفاظت است. ايمان دوست و دشمن دارد. مؤمن با شناخت اسبابي كه به زوال ايمان مي انجامد، اجازه نمي دهد در شرايطي واقع شود كه ايمانش از دست برود. انساني كه ايمانش را از كف داده جدا مغبون و خاسر و زيانكار است. ارتداد (به معناي واقعي كلمه) در فرهنگ ديني همانند كفر ضد ارزش است.
۱- و من يتبدل الكفر بالايمان فقد ضل سواء السبيل. و دكثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبين لهم الحق (بقره/۱۰۹-۱۰۸)
كسيكه ايمانش را به كفر تبديل مي كند، از راه راست گمراه شده است،بسياري از اهل كتاب بعد از اينكه حق برايشان آشكار شد، از سر حسادت دوست دارند شما را بعد از ايمانتان به كفر برگردانند.
۲- يا ايها الذين آمنوان تطيعوا فريقا من الذين اوتواالكتاب يردوكم بعد ايمانكم كافرين (آل عمران/۱۰۰)
أي مؤمنان اگر از برخي از اهل كتاب پيروي كنيد شما را بعد از ايمانتان كافر مي كنند.
۳- ان الذين اشترواالكفر بالايمان لن يضروالله شيئا و لهم عذاب اليم (آل عمران/۱۷۷)
آنان كه ايمان را به كفر مي فروشند به خداوند زياني نمي رسانند و برايشان عذابي دردناك است.
قرآن كريم از تمايل برخي از كفار و اهل كتاب درايمان زدايي از مومنان پرده برداشته و مومنان را از اطاعت از آنان بر حذر داشته است. حفظ ايمان در نزد مؤمن نگهداري از گرانبهاترين گوهرهاست مؤمن از دشمن ايمان خود پيروي نمي كند.
۱۰- ايمان آزمون پذير است
دنيا سراي آزمايش است. زندگي آزموني بزرگ است كه هر انساني در حال اختيار و آزادي از سرم مي گذراند. اما مؤمنان علاوه بر آزمون عمومي، آزموني اختصاصي نيز در پيش دارند. اين آزمون همانند اصل ايمان درجاتي دارد. هر چند ايمان شديد تر باشد، آزمون ايماني دشوارتر است. در كتاب الايمان و الكفر اصول كافي بابي بنام “شدت ابتلاي مؤمن” منعقد شده است. از جمله به اين قاعده ثابت ديني اشاره شده، “ان اشد الناس بلاءا الانبياء ثم الاولياء ثم الامثل فالامثل. مردم در شدت بلاء (دشواري امتحان) به ترتيب بر سه گروهند: اول پيامبران، سپس اوصياي ايشان (ائمه (ع)) و در مرتبه سوم آنانكه بيشتر همانند ايشانند. هر كه شباهت بيشتري به اولياي الهي دارد و از درجات بالاتري از ايمان برخوردار است آزمون دشواري در پيش دارد و البته عاقبت نيكوتري نيز در آخرت خواهد داشت.
هر كه در اين بزم مقرب تر است
جام بلا بيشترش مي دهند
۱-الم احسب الناس اين يتركواان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون. و لقد فتنا الذين من قلبهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكذبين (عنكبوت /۳-۲)
آيا مردم پنداشته اند كه رها شده اند كه به زبان بگويند ايمان آورديم و مورد آزمايش قرار نگيرند؟ ما گذشتگان را آزموديم تا حتما خداوند آنان را كه راست گفتند بشناسند و حتما دروغگويان را نيز بشناسد.
آزمايش مؤمنان سنت حتمي خداوند است، نتيجه آن تمايز راستگويان از مدعيان و دروغگويان.
۲- ام حسبتم ان تدخلوالجنة و لما يأتكم مثل الذين خلؤا من قلبهم مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتي يقول الرسول و الذين آمنوا معه متي نصرالله الا ان نصرالله قريب (بقره/۲۱۴)
آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مي شديد در حاليكه آنچه كه بر گذشتگانتان رفت بر شما وارد نيايد؟ دشواريها و سختي ها آنان را فرا گرفت و متزلزل شدند تا آنكه پيامبر و مؤمناني كه با او بودند گفتند پس ياري خدا كي فرا مي رسد؟ آگاه باشيد كه ياري خدا نزديك است.
ابتلاي مؤمنان در آيات زير نيز قابل پيگيري است. احزاب /۱۱-۹، بقره/۱۰۰، آل عمران/۱۴۲، انفال/۱۷. از آنجا كه ايمان امري قلبي و باطني است، آزمايشگر كسي است كه به ذات صدور عليم است، يعني خداوند. نتيجه اين آزمون نيز بطور نهايي در آخرت اعلام مي شود. آدميان را نرسد كه بر موضع خدايي تكيه زنند و سوداي آزمون ايمان خلايق كنند و عذاب اخروي به دنيا آورند كه اگر اينگونه امور به صلاح آدميان بود، خداوند حكيم خود چنين مي كرد و وعده به آخرت نمي داد، يا اولياي الهي به سنجش ايمان اطرافيان مي پرداختند. كجا سراغ داريم كه رسول اكرم (ص) ايمان اطرافيان اندازه گرفته باشد و اگر چنين كرده بود آيا بسيار كسان اجازه ماندن مي يافتند؟ كجا سراغ داريم كه اميرالمؤمنين (ع) به آزمون ايمان مردم عصر خود پرداخته باشد؟ آزمون ايمان حق است و غير قابل انكار. اما آزمايش كننده احكم الحاكمين است ولاغير.
در قرآن كريم تنها يك مورد از امتحان بشري ايمان سخن به ميان آمده:
يا ايها الذين آمنوا أذا جاءكم المؤمنات مهاجرات فامتحوهن الله اعلم بايمانهن فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعو هن الي الكفار…(ممتحنه/۱۰)
أي مؤمنان، اگر مؤمنات مهاجر به سوي شما آمدند، ايشان را امتحان كنيد، خداوند به ايمان ايشان آگاهتر است، اگر آنان را مؤمن يافتند، به سوي كفار بازنگردانيدشان …
در شرايطي كه بين مكه و مدينه تخاصم است و كفار مكه تمامي كوشش خود را براي درهم شكستن مقاومت مدينه النبي بكار مي برند، طبيعي است كه جاسوساني از طرف كفار مكه به مدينه گسيل شوند، لذا بسيار معقول است كه مسلمانان مدينه در پذيرش افراد جديد نهايت احتياط را بكار برند و اطمينان بيابند كه تازه وارد، مسلمان است. از آنجا كه از سويي استفاده از زنان در جاسوسي همواره رايج بوده و از سوي ديگر رأفت نسبت به بانوان آن هم اگر غريب باشد بيشتر است، بحث از امتحان زنان مهاجر مطرح شده و الا چنين احتياطي در مورد مردان مهاجر نيز روانيست.
از آنجا كه شرط ورود به مدينه هرگز ايمان (به معناي اخص از اسلام) نبوده، بلكه اسلام (و يا عهد و استيمان براي غير مسلمانان) به آيات قبل و بعد و مفاد همين آيه كه شرايط ازدواج با چنين زناني را مطرح مي كند و نيز اينكه اصولا آزمون بشري از ايمان امري به غايت دشوار بلكه محال است (به واسطه قلبي و دروني و باطني بودن ايمان) به نظر مي رسد امتحان مورد بحث آيه امتحان از اسلام باشد نه ايمان. و استعمال ايمان بجاي اسلام در آيات قرآن كريم بي سابقه نيست.
به هر حال امتحان مهاجرات مختص به شرايط خاص مطرح در آيه است و قابل تعميم نيست (قضيه في واقعه يا قضيه خارجيه)
۱۱-ايمان كتمان پذير و پنهان كردني است
با توجه به اينكه ايمان امري قلبي، باطني و دروني است، قابل كتمان كردن است. مي توان آنرا پنهان كرد و بروز نداد. گاهي مصلحت مهمي همچون حفظ جان مؤمن اقتضا مي كند كه مؤمن ايمان خود را بروز ندهد، “تقيه” كند، يعني ايمان خود را پنهان كند. در زمان تقيه مؤمن به ظاهر همچون كفار سخن مي گويد و رفتار مي كند و در دل در خلوت دور از چشم اغيار لوازم ايمان را بجا مي آورد. همچنانكه ممكن است در دل كافر بود و به زبان رياكارانه و منافقانه دم از ايمان زد.
قرآن كريم در دو مورد به تقيه و كتمان ايمان اشاره كرده است.
۱- و قال رجل مؤمن من آل فرعون بكم ايمانه اتقتلون رجلا ان يقول ربي الله و قد جاء كم بالبينات من ربكم و ان يك كذبا فعليه كذبه و ان يك صادقا يصبكم بعض الذي يعدكم ان الله لا يهدي من هو مسرف كذاب (غافر/۲۸)
مردي مؤمن از آن فرعون كه ايمانش را پنهان مي كرد (به اراده فرعون نسبت به قتل موسي اعتراض كرد و) گفت: آيا مي خواهيد كسي را بكشيد كه مي گويد پروردگار من خداست، او از جانب پروردگارتان دلايل روشني آورده است، اگر دروغگوست، دروغش برعليه خودش است و اگر راست بگويد، برخي از آنچه به شما وعده مي دهد به شما اصابت خواهد كرد، خداوند زيانكار دروغگو را هدايت نمي كند.
اين مؤمن بصير كه از خانواده فرعون و در دربار اوست به نام در قرآن معرفي نشده است اما او تقيه كرده، ايمانش را مخفي نگاه داشته است. اما در قضيه دستور به قتل موسي به واسطه اهميت مسئله اظهار نظر مي كند و وجدان فروخته مصريان را به بيداري مي خواند. منطق مؤمن آل فرعون منطق آزادي بيان است. اگر موسي دروغ مي گويد رسوايش كنيد ثابت كنيد دروغ مي گويد، بي پايگي سخنانش را نشان دهيد و اگر راست مي گويد – كه احتمالش منتفي نيست- وعده هايش محقق شده عذاب بر شما نازل مي شود. پس از اين دو حال خارج نيست. و در هر صورت بگذاريد موسي سخن بگويد. بگذاريد مخالف و منتقد سخن بگويد. اگر غلط گفت اصلاحش كنيد و اگر راست گفت به سخنش عمل كنيد. در مقابل منطق مؤمن آل فرعون (آزادي بيان) آيه بعد منطق فرعون را به نمايش مي گذارد:
ما اريكم الا ما اري و ما اهديكم الا سبيل الرشاد (غافر/۲۹)
جز آنچه مي بينم به شما ارائه نمي كنم، و شما را جز به راه راست هدايت نمي كنم.
فرعون معتقد است حق آن است كه او مي گويد و او جز به حق نمي خواند و هر كه با او مخالفت كند به مخالفت با حق بر خاسته است و آنكه در حقانيت او ترديد كند بايد به زندانش افكند (لا جعلنك من المسجونين) يا دستور قتلش را بايد صادر كند. منطق فرعون سركوب و تهديد به زندان و اعدام است و منطق مؤمن آل فرعون آزادي بيان.
۲- من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان و لكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من الله و لهم عذاب عظيم (نحل /۱۰۶)
كسي كه بعد از ايمانش به خداوند كفر ورزد (در عذاب است) مگر كسي كه به اكراه (كفر گفته باشد) و قلبش به ايمان مطمئن باشد و ليكن كساني كه سينه اش را با كفر گسترده باشند مشمول غضب الهي هستند و براي ايشان عذابي بزرگ است.
مرتد مشمول عذاب دردناك اخروي است اما كسيكه با فشار و اكراه مجبور شده كفر بگويد، در حاليكه در دل مؤمن است او مرتد محسوب نمي شود و گناهي بر او نيست.
در صدر اسلام ياسر و سميه در زير شكنجه كفار شهيد شدند اما حاضر نشدند از ايمان خود دست بردارند، عمار كه تازه سال بود در زير شكنجه طاقتش بريد و آنچه كفار مي خواستند به زبان آورد، در حاليكه دلش با ايمان بود (رحمة الهه عليهم) پس ايمان قابل كتمان است. پنهان كردني است،تقيه پذير است.
۱۳- ايمان ديني امري محبوب و فطري است
اين ويژگي از مختصات ايمان ديني است و نه از صفات مطلق ايمان. قرآن كريم خبر داده است كه خداوند حب ايمان به خود را در دل انسان نهاده است و جان او را به نحوي سرشته است كه نسبت به كفر و فسق و عصيان كراهت داشته باشد.
واعلموا ان فيكم رسول الله لو يطيعكم في كثير من الامر لعنتم و لكن الله حبب اليكم الايمان و زينه في قلوبكم و كره اليكم الكفر و الفسوق و العصيان اولئك هم الراشدون. فضلا من الله و نعمة والله عليم حكيم (حجرات/۸-۷)
بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست، اگر در بسياري از امور از شما اطاعت كند، هلاك مي شود، اما خداوند ايمان را محبوب شما كرده است و دلهايتان را به آن زينت كرده و كفر و فسق و عصيان را مورد كراهت شما كرده است. آنان به فضل و نعمت الهي يافتگانند و خداوند عليم حكيم است.
آيه فوق را مي توان به تعبير ديگري از آيه فطري بودن دين دانست:
فاقم وجهك للدين خليفا فطرت الله التي فطرالناس عليها الاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون (روم/۳۰)
رويت را به سوي دين حنيف برگردان، همان فطرت خداوند كه مردم را بر آن سرشته است، تبديلي در خلقت الهي نيست دين پايدار همين است، هر چند بيشتر مردم نمي دانند.
اگر دين فطري باشد، اين گوهر دين است كه فطري است يعني گرايش به خداوند و خداخواهي. واضح است كه فطري بودن دين و ايمان ديني هرگز باعث نمي شود از انسان سلب اختيار شود. عليرغم چنين سرشت و جعل حب ايمان در دل آدميان بسياري به فطرت خود پشت مي كنند و راهي ديگر در پيش مي گيرند و كافر مي شوند.
۱۴- ايمان ديني و صفات قلبي اخبات و وجل
اخبات به معناي نرمي و تواضح است، مخبت يعني متواضع و خاشع، و جل يعني استشعار خوف، بروز ترس. در قرآن كريم از جمله صفات مؤمنين تواضع و خوف معرفي شده است، ترديدي نيست كه مؤمن نسبت به خداوند خائف و متواضع است. اما تأمل در آيات مرتبط اثبات مي كند كه اين دو صفت قلبي از ويژگيهاي مراتب عالي ايمان است نه از صفات مطلق ايمان.
و بشر المخبتين. الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم و الصابرين علي ما اصابهم و المقيمي الصلوة و مما رزقناهم ينفقون (حج/۳۵)
متواضعان را بشارت بده، آنانكه آنگاه كه ياد خدا به ميان مي آيد دلهايشان از ترس مي لرزد و آنانكه نسبت به آنچه به ايشان اصابت مي كند استقامت مي كنند و بر پادارندگان نماز و آنانكه از آنچه به ايشان روزي كرديم انفاق مي كنند.
اين دو صفت در آيات انفال/۴ و مؤمنون/۶۱-۵۷ و حج/۵۵-۵۳ نيز آمده است و قرنيه اختصاص آن به درجات عالي ايمان ذيل آيه انفال است كه قبلا گذشت (اولئك هم المؤمنون حقا) آنان مؤمنان راستين اند.