جلسه دهم: نسبت ايمان و اسلام

خلاصه مطالب گذشته

انسان در ايمان آوردن به دنبال دستيابي به چيزي است كه ندارد. ايمان نه فعل است نه انفعال، فعلي قلبي است نه زباني، قابل امر و دعوت پذير است، فعلي اختياري است، زور بردار نيست، تنها در ظرف اختيار مفيد است (يعني در دنيا قبل از رؤيت عذاب الهي و پيش از سكرات موت)، داراي مراتب و قابل افزايش و كاهش است، زوال پذير است، آزمون پذير است (آزمايشگر خداوند است) كتمان پذير و پنهان كردني است، تحول آفرين است،‌قدرت زاست. ايمان ديني امري با فضليت، محبوب و فطري محسوب مي شود، به ويژه مراتب عالي آن به خشوع و تواضع و نرمي قلب مي انجامد، آرامش بخش است، بدون اطمينان هم حاصل مي شود، اما مراتب عالي آن اطمينان بخش است، با يقين نه ملازم دارد، نه تمانع، اما عالي ترين مراتب آن ملازم با يقين است. ايمان با شكاكيت و شك مستقر منافات دارد.

مقايسه ايمان و اسلام

اسلام يعني تسليم شدن. اسلام در نخستين تقسيم بر دو گونه است: اسلام تكويني و اسلام تشريعي. مراد از اسلام تكويني اين است كه موجودات تكوينا تسليم امر خداوندند و در بستر ضوابط الهي سير مي كنند و نسبت به سنن و قواعد لا يتغير ربوبي خاضعند. چنين اسلامي فراتر از انسان تمامي ما سوي الله را شامل مي شود. واضح است كه در اينگونه تسليم شدن اختيار شرط نيست. مراد از اسلام تشريعي، ديني است كه از جانب خداوند براي هدايت انسان تشريع شده و توسط پيامبران الهي به مردم ابلاغ شده است. آدميان در برابر اسلام، به اين معني آزاد و مختارند، نه مكره و مجبور. اسلام يعني تسليم بودن در نظر و عمل.

اسلام تشريعي در بدو نظر در قرآن كريم سه گونه استعمال شده است، يا مسامحتا به سه معني بكار رفته است.

اول: اسلام به معناي اعم اسلام در اين معنا مقابل “شرك” است. عنوان عام دين حق است. واحد است، معناي آن تسليم خداوند بودن است، هر مؤمن به خدا و آخرت كه عمل صالح انجام دهد مسلمان است. ابراهيم (ع) نخستين كسي است كه خود را مسلمان ناميد، هر خداپرستي مسلمان است. همه پيروان راستين انبياء اعم از يهودي و مسيحي و محمدي مسلمان اند.

دوم: اسلام به معناي اخص. اسلام به اين معني مقابل يهوديت و مسيحيت است، عنوان خاص آخرين دين الهي است. مراد از آن ديني است كه حضرت محمد بن عبدالله (ص) از جانب خداوند آورده است كه مفاد آن تسليم به خداوند بودن از طريق تعاليم محمدي است. مسلمان به اين معني يعني مؤمن به خدا و آخرت و رسالت محمد (ص). مسلمان در مقابل اهل كتاب است و قرآن كتاب اسلام. سوم: اسلام به معناي تسليم ظاهري. فردي كه به زبان به حقانيت خدا و رسول اقرار مي كند و چه بسا هنوز قلبا تسليم حق نشده باشد، مسلمان است هر چند مؤمن نيست. اسلام به اين معني اعم از ايمان است مسلمان به معناي سوم مشمول احكام فقهي اسلام مي شود، يعني ديگران با او معامله مسلمان مي كنند. اما او بهتر از هر كسي به موقعيت خود آگاه است و مي داند تا زماني كه قلبا ايمان نياورده است، از فوائد ايمان كه بزرگترين آن سعادت و فلاح است بهره مند نخواهد شد.

دين

۱- اسلام (به معناي اعم)

۱-۱- اسلام (به معناي اخص)

۱-۱-۱- اسلام ظاهري (تسليم ظاهري)

۲-۱-۱- اسلام واقعي (تسليم مؤمنانه)

۲-۱- ديگر اديان الهي

۲- شرك

اسلام در هر سه استعمال فوق به معناي تسليم شدن است، نه چيز ديگر. اما با توجه به قرائن گاهي اين تسليم به ظاهر و زبان است و گاهي تسليم به باطن و قلب، زماني تنها تسليم به خداوند مطرح است و زماني ديگر تسليم به خداوند از طريق آخرين پيامبر و آخرين پيام الهي. پس اسلام يك معنا بيشتر ندارد. تسليم شدن، و مسلمان تنها معنايش تسليم خداست.

مي توان گفت فارغ از اصطلاح سوم كه اصطلاحي خاص در مقايسه ظاهر و واقع است،‌اسلام در هر زمان تدين به دين حق است. و دين حق در هر زمان ديني واحد است. زماني اسلام در پيروي ا ز حضرت موسي (ع) بود، زماني ديگر مسلمانان يعني تابع تعاليم حضرت عيسي (ع) و امروز اسلام يعني تسليم تعاليم حضرت محمد (ص). واضح است كه اسلام در عصر پيامبران مختلف در ذات خود كه تسليم به خداوند و ايمان به ‎آخرت و رسالت است امري واحد است و تنها در شريعت – شكل عملي دين – تفاوت دارد. آن هم نه در همه احكام، تنها در برخي از احكام. به بيان دقيق تر اسلام واقعي همواره دين واحدي است كه مقابل شرك است و تسليم مؤمنانه به خداوند و ايمان به آخرت و تبعيت از آخرين پيامبر الهي است، يعني معناي دوم به معناي اول باز مي گردد و غير از آن نيست.

مقايسه اسلام ابراهيمي – بر اساس صحف – با اسلام موسوي – بر مبناي تورات واقعي – با اسلام مسيحي – بر اساس انجيل واقعي – با اسلام محمدي به گزارش قرآن كريم نشان مي دهد كه اشتراك بسيار بيشتر از افتراق است و اين افتراق تنها در فروع عملي در برخي مناسك و احكام است.

در اينكه مسلمان واقعي در هر زمان مؤمن به پيامبر آن عصر است ترديدي نيست، بحث در اين است كه اگر با آمدن پيامبر بعدي فردي به دين سابق باقي ماند و به پيامبر جديد ايمان نياورد، ديگر نمي توان او را مسلمان ناميد، او شرايط تسليم واقعي را بجا نياورده است. قرآن كريم اينگونه روايت مي كند كه ايمان به هر پيامبري مشروط به اين بوده است كه با آمدن پيامبر بعدي به او ايمان بياورند. هر پيامبري با بشارت به پيامبر بعدي آمده است. پس در واقع آنكه به شرط و عهد خود وفا نكرده، تخلف كرده و تسليم حق نشده است. آن دسته از عالمان دين كه آيات بشارت و معرفي پيامبر بعدي را كتمان كرده يا تخريب نموده اند بزرگترين دشمنان خدايند، دين فروشاني هستند كه براي رونق بازار خود حاضر شده اند حق را زير پا بنهند. و آنان كه دانسته به راه اين دين فروشان مي روند با آنان هم عاقبتند. اما آنان كه ندانسته به كتاب محرف رو مي كنند و نمي دانند “تاريخ مصرف” آن سپري شده است موظفند تحقيق كنند و از حق جويا شوند. و اگر تحقيق نكرده دل سپردند و از راه ماندند، تنها بايد خود را سرزنش كنند، هر چند هرگز با آن دسته اول قابل مقايسه نيستند و به ميزان وصولشان به حق (در همان امور مشترك باقي مانده در دين محرف) بهره مي برند.

بنابراين مراد از اهل كتاب پيرو تورات و انجيل در عصر قرآن است، نه قبل از قرآن.

اكنون سؤال اين است كه ايمان با اسلام چه نسبتي دارد؟ ايمان كه همان اعتماد قلبي به خداوند است گوهر تسليم شدن است و بدون آن اسلام محقق نمي شود. بلكه با فضيلت ترين جزء اسلام (به اصطلاح اول و دوم) ايمان است، هر چند در اصطلاح سوم اعم از اسلام ظاهري است. و با توجه به اينكه معناي دوم راجع به اول است (به اين معني كه اسلام واقعي در زمان يعني تسليم مؤمنانه به خداوند و ايمان به آخرت و اطاعت از پيامبر هر زمان) ايمان ملازم اسلام است. اما اسلام به معناي اخير (اعم از واقعي و ظاهري) تلازمي با ايمان ندارد، يعني اسلام بدون ايمان نيز ممكن است. اسلامي كه از زبان به قلب سرايت نكرده است. آيا مي توان مؤمن بود اما مسلمان نبود؟ يعني آيا ايمان بدون اسلام ميسر است؟ ايمان ديني (به معناي اعتماد متوكلانه به خداوند) گوهر اسلام (تسليم خداوند بودن در نظر و عمل و در ظاهر و باطن) است. لذا ايمان ديني بدون اسلام (مقابل شرك – يعني اصطلاح اول اسلام) ميسر نيست. هر چند ايمان ديني بدون اسلام (اصطلاح دوم، اسلام با لمعني الاخص) قابل تصور است. يعني فردي بي خبر از تعاليم آخرين پيامبر الهي به شيوه پيامبران پيشين مؤمن باشد و در اميد و توكل و رجاي به خداوند و باور آخرت راسخ باشد و در عمل نيز به احكام شريعت منسوخ وفادار باشد، اما تحقق ايمان در افرادي كه از حقانيت پيامبر خاتم مطلعند و با اين همه براي حفظ دنيايشان حق را كتمان مي كنند جدا دشوار است، چگونه به خداوند ايمان دارند اما پيام او را باور نكرده اند و دانسته زير پا نهاده اند؟

از سوي ديگر اينكه اتفاقا و از بخت خوش فردي مسلمان به دنيا آمده باشد و در خانواده و جامعه أي مسلمان (به اصطلاح دوم و خاص) باليده باشد مادامي كه از قلمرو اسلام جغرافيايي و شناسنامه أي به وادي اسلام محققانه و مؤمنانه هجرت نكرده باشد آزادانه و با اختيار ايمان نياورده باشد تنها به لحاظ فقهي مسلمان است، يعني در عمل يا او معامله مسلمان مي شود، اما ثمرات فراوان ايمان در دنيا و آخرت با ظاهر و نام و عنوان نيست. به واقع و قلب و عمل و باطن است. چگونه ممكن است ضابط سعادت و ضلالت و بهروزي و بد فرجامي اموري باشد كه از اختيار آدمي بيرون است؟ طبيعي است كه اكثر مردم دين پدرانشان رامي پذيرند و در هر خانواده أي و جامعه أي به همان دين در مي آيند. بي تحقيق اين يا آن دين را پذيرفتن چه فرقي دارد كه باعث جهنم اين و بهشت آن مي شود؟ اگر رحمت واسعه و غفران الهي نسبت به مردم بي خبر و نا آگاه اقتضاي تسهيل و آسان گيري دارد، از عالمان و محققان و آنها كه توان تفكر و پژوهش دارند نمي توان پذيرفت كه در مهمترين امر حياتي انسان كه مسئله دين و ايمان است اهتمام لازم را نورزند. نتيجه هر چه باشد چه حق و چه ناحق پذيرفتني است، يعني در دنيا حق نداريم ديگران را به آنچه حق مي دانيم و آنها به حقانيت آن نرسيده اند مجبور كنيم. واضح است كه در آخرت كه زمان ظهور تمام عيار حق است، هر كسي از نتيجه گزينش آزادانه دنيوي خود مطلع خواهد شد و به لوازم عملي آن تن خواهد داد. بنابراين مسلمانان با آنكه به حقانيت دين واحد الهي يعني اسلام ايمان دارند و مي كوشند به لوازم ايمان خود پايبند باشند و با آنكه مي دانند اديان الهي پيشين منسوخ شده اند، اما آناني را كه به اين نتيجه نرسيده اند اعم از اينكه مشرك باشند و تسليم خدا نشده باشند، يا اينكه متدين به اديان الهي گذشته باقي مانده باشند، به پذيرش اسلام مجبور نمي كنند، بلكه تنها فضايي را آماده مي كنند كه در آن تحقيق حق و راه يابي آسان باشد و عمل خود را بالاترين تبليغ مي دانند. اسلام متاعي نيست كه بخواهيم ديگران را براي تشرف به آن مجبور كنيم، چنين افتخاري تنها با آزادي و تحقيق و اختيار ميسر است. دين اجباري قطعا به ايمان نمي انجامد، تظاهر و ريا تنها حاصل آن است.

اكنون با عنايت به مقدمه فوق به تدبر در آيات مرتبط با بحث نسبت ايمان و اسلام مي پردازيم:

۱) قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم و ان تطيعوا الله و رسوله لا يلتكم من اعمالكم شيئا، ان الله غفور رحيم (حجرات /۱۴)

اعرابيان (عربهاي بي فرهنگ و باديه نشين) گفتند: ايمان آورده ايم. بگو هنوز ايمان نياورده ايد، بكله بگوييد اسلام آورده ايم، چرا كه هنوز ايمان به دلهايتان راه نيافته است و اگر از خداوند و پيامبر او اطاعت كنيد، از اعمال شما چيزي نمي كاهد. خداوند آمرزگار مهربان است.

اسلام مطرح در اين آيه اصطلاح سوم است كه اعم از ايمان مي باشد. يعني اسلام ظاهري كه بدون ايمان نيز محقق مي شود. فردي كه تنها به زبان شهادت به وحدانيت خداوند و حقانيت پيامبر بدهد بي آنكه در دل ايمان آورده باشد مسلمان است اما مؤمن نيست.

۲) … و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل ربنا تقبل منا انك منا انك انت السميع العليم /۱۲۷

و چون ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه (كعبه) را بر آوردند (گفتند) پروردگارا از ما بپذير كه تو شنوا و دانايي.

– ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك و ارنامنا سكنا و تب علينا انك انت التواب الرحيم /۱۲۸

پروردگارا ما را مسلمان (فرمانبردار) بگردان و از زاد و رود ما امتي مسلمان (فرمانبردار خويش) پديد آور، و مناسك ما را به ما بنما و از ما در گذر كه تويي توبه پذير مهربان.

– ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم، انك انت العزيز الحكيم /۱۲۹

پروردگارا و از ميان ايشان از خودشان پيامبري بر انگيز كه آيات ترا بر آنان بخواند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد و پاكدلشان سازد كه تو عزيز و حكيمي.

– و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه و لقد اصطفيناه في الدنيا و انه في الاخرة لمن الصالحين /۱۳۰

و كيست كه از آيين ابراهيم روي برتابد، مگر كسي كه سبكسر باشد و مااو را در دنيا برگزيده ايم و همو در آخرت از شايستگان است.

– و اذ قال له ربه اسلم . قال اسلمت لرب العالمين /۱۳۱

و چون پروردگارش به او گفت: فرمانبر باش (مسلمان باش)، گفت تسليم پروردگار جهانيانم.

– و وصي بها ابراهيم بنيه و يعقوب يا بني ان الله اصطفا لكم الدين فال تموتن الا و انتم مسلمون /۱۳۲

و ابراهيم و يعقوب پسرانشان را به آن سفارش كردند كه أي فرزندان من، خداوند اين دين را براي شما برگزيده است، مباد كه جز به مسلماني بگيريد.

– ام كنتم شهداء إذ حضر يعقوب الموت اذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدي قالوا نعبد الهك اله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الها واحدا و نحن له مسلمون (بقره /۱۳۳ – ۱۲۷) مگر شما شاهد بوديد كه چون مرگ يعقوب فرا رسيد به پسرانش گفت پس از من چه مي پرستيد؟ گفتند خداي تو را و خدايان نيكانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را كه خداي يگانه است مي پرستيم و ما فرمانبردار او هستيم (ما مسلمانيم)

در آيات فوق:

اولا: اسلام دين واحد الهي يعني تسليم خداوند بودن در نظر و عمل (اصطلاح اول) مطرح است.

ثانيا: ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، و فرزندانشان همگي مسلمان خوانده شده اند.

ثالثا: مهمترين دغدغه اولياي الهي تا دم مرگ و بالاترين وصيت آنها، اسلام است، تسليم خداوند بودن.

رابعا: به اسلام -دين ابراهيم -كه تنها دين حق است پشت كردن سفاهت (سبكسري، تباه كردن نفس) شمرده شده است.

خامسا: ابراهيم و اسماعيل از خدا مي طلبند كه در ميان امتشان پيامبري با سه ويژگي تلاوت آيات، تعليم كتاب و حكمت و تزكيه مبعوث كند، يعني سه ويژگي محمد (ص)

۳) يا ايها الذين آمنو اركعوا و اسجدوا و لعبدوا ركم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون /۲۷) أي مومنان، به ركوع و سجود (نماز) بپردازيد، پروردگارتان را بپرستيد و نيكي كنيد، باشد كه رستگار شويد.

– و جاهدوا في الله حق جهاده هو اجتباكم و ما جعل عليكم في الدين من حرج ملة ابيكم ابراهيم هو سما كم المسلمين من قبل و في هذا ليكون الرسول شهيدا علكيم و تكونوا شهداء علي الناس فاقيموا الصلوة و آتوالزكوة و اعتصموا بالله هو مولاكم فنعم المولي و نعم النصير /۷۸

در راه خدا چنانكه سزاوار جهاد (كوشش) اوست جهاد كنيد (بكوشيد)، او شما را برگزيده است. و براي شما در دينتان محظوري قرار نداده است. اين آيين پدرتان ابراهيم است، او شما را از پيش مسلمان ناميد. و در اين (كتاب) هم (مسلمان ناميده شده ايد) تا سرانجام پيامبر گواه بر شما و شما گواه بر مردم باشيد. پس نماز بپاداريد و زكات بدهيد و به خداوند پناه بريد، او سرور شماست، چه نيكو سروري و چه نيكو ياوري (حج /۷۸-۷۷)

در آيات پاياني سوره حج: اولا: مؤمنان به ركوع، سجود، عبادت، فعل خير، نهايت كوشش و جهاد در راه خدا، اقامه نماز، پرداخت زكات و پناه بردن به خدا دعوت شده اند.

ثانيا: در احكام دين حرج و محظور و دشواري فوق طاقت انساني نيست.

ثالثا: سخن از اسلام به عنوان دين واحد الهي (اصطلاح اول) است.

رابعا: اين دين، دين ابراهيم است و او از آغاز پيروان اين دين واحد الهي را مسلمان ناميده است.

۴) و قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هودا او نصاري تلك اما ينهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين / ۱۱۱

و گفتند هيچكس به بهشت نمي رود مگر آنكه يهودي يا مسيحي باشد، اين از آرزوهاي آنان است، بگو اگر راست مي گوييد برهانتان را بياوريد.

– بلي من اسلم و جهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون /۱۱۲

حق اين است كه هر كس روي دل به سوي خدا نهد و نيكوكار باشد پاداشش نزد پروردگارش (محفوظ) است و نه بيمي بر آنهاست و نه اندوهگين مي شوند.

و قالت اليهود ليست النصاري علي شيء و قالت النصاري ليست اليهود علي شيء و هم يتلون الكتاب كذلك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم فالله يحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون /۱۱۳ (بقره /۱۱۳-۱۱۱)

يهوديان گفتند: مسيحيان چيزي نيستند، و مسيحيان گفتند: يهوديان چيزي نيستند. در حاليكه آنان كتاب (آسماني) را مي خوانند، آنانكه نمي دانند نيز سخني همانند ايشان گفتند، خداوند در روز قيامت، در آنچه اختلاف داشتند بينشان داوري خواهد كرد.

پيام آيات فوق از جمله اين است:

اولا: براي بهشت تعيين تكليف نكنيد، بهشتي شدن به عنوان ظاهري دنيوي نيست خداوند تضمين نكرده است كه پيروان دين خاص را (به صرف ادعا و اسم) به بهشت ببرد.

ثانيا: ضابط واقعي دو چيز است: اول تسليم خداوند بودن در نظر، دوم احسان و عمل صالح، با رعايت اين دو ضابط پاداش الهي حاصل مي شود.

ثالثا: حق نداريم همچون جاهلان پيروان ديگر اديان الهي را باطل مطلق بدانيم. تمامي اين اديان بهره أي از حق برده اند و در بخش مهمي از حق مشتركند.

رابعا: داوري نهايي درباره دين حق را به خدا و قيامت واگذار كنيم. وظيفه مسلمان واقعي در دنيا (به اصطلاح اول) فقط دو چيز است: تسليم خداوند بودن در نظر و عمل (احسان و عمل صالح)

۵) ان الدين عندالله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوالكتاب الا من بعد ماجاء هم العلم بغيا بينهم و من يكفر بآيات الله فان الله سريع الحساب / ۱۹

دين نزد خداوند اسلام است و اهل كتاب پس از آنكه علم يافتند، از رشك و رقابتي كه با هم داشتند. اختلاف پيشه كردند و هر كسي كه آيات الهي را انكار كند (بداند كه) خداوند سريع الحساب است.

– فان حاجوك فقل اسلمت وجهي لله و من اتبعن و قل للذين اوتواالكتاب و الا مبين أاسلمتم، فان أسلموا فقد اهتدوا و ان تولوا فانما عليك البلاغ، و الله بصير بالعباد /۲۰

و اگر با تو محاجه كردند بگو من و هر آنكس كه پيرو من است روي دل بسوي خداوند مي نهيم و به اهل كتاب و اميين (قوم بي كتاب – مشركان) بگو آيا اسلام مي آوريد؟ اگر اسلام آوردند، به راستي راه يافته اند و اگر رويگردان شدند، همين ابلاغ پيام بر تو بس است و خداوند بر (احوال) بندگانش بيناست. (آل عمران /۲۰-۱۹)

آيات فوق از آيات مهم بحث اسلام و ايمان است، با توجه به اين آيات:

اولا: دين الهي، دين خداپسند و مقبول نزد خداوند يكي بيشتر نيست، و آن همان “اسلام” (اصطلاح اول به معناي اعم مقابل شرك) است.

اين دين همواره و در همه زمانها واحد است. ان الدين عندالله الاسلام

ثانيا: اسلام به اين معنا در آيين موسي و آيين عيسي بدون هيچ تعارضي جريان دارد. هر پيرو موسي (قبل از بعثت عيسي) مسلمان است و هر پيرو عيسي (قبل از بعثت محمد (ص) ) مسلمان است. اين عدم تعارض ناشي از آن است كه پيروي از موسي مشروط و مقيد به عدم بعثت عيسي است و پيروي از عيسي مشروط و مقيد به عدم بعثت محمد (ص) است.

ثالثا: اختلاف در اردوي دينداران و خدا پرستان از آنگاه آغاز مي شود كه برخي از سر بغي و ظلم و دنيا پرستي شرط و عهد آغاز دينداري خود را زير پاي نهند. و با اينكه مي دانند تعهدا تسليم پيامبر جديد نمي شوند و با شريعت از اعتبار افتاده به كسب و كار مشغول مي شوند. يهوديت و مسيحيت در عصر خود عين اسلام و حق بوده است. اما پس از ظهور پيامبر خاتم تنها با كتمان يا تخريب بخشي از‌ آنها امكان ارائه به پيروانشان را دارد. كتمان كنندگان و تخريب گران آيات الهي كافرند.

رابعا: اسلام (دين واحد الهي به معناي اعم) پس از بعثت آخرين پيامبر الهي، فقط يك مصداق دارد يعني اسلام به معناي خاص (اصطلاح دوم)

خامسا: وظيفه پيامبر خاتم و پيروان او عرضه اسلام (به معناي اول و دوم كه اكنون يكي است) به اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان و…) و مشركان و كافران و ملحدان است. آنان در مقابل اين عرضه دو راه ممكن است پيش گيرند. تسليم حق و مسلمان شدن و عدم پذيرش و بر آيين خود باقي ماندن.

سادسا: وظيفه پيامبر (ص) و به طريق اولي پيروان او نسبت به دين ديگران فقط ابلاغ و رساندن پيام است. “فانما عليك البلاغ” فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر (غاشيه / ۲۲-۲۱) پس اندرزده كه تو اندرز گويي، تو بر آنان مسلط نيستي دنيا دار اختيار و ابتلاء است. حق نداريم كسي را به دين مجبور كنيم، اگر نپذيرفتند در آخرت معذب خواهند بود.

۶) و اذ اخذالله ميثاق النبيين لما آتيتكم من كتاب و حكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه قال أاقررتم و أخذتم علي ذلكم اصري، قالوا أقررنا قال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين /۸۱

و چنين بود كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه چون به شما كتاب و حكمت بخشيدم، آنگاه پيامبري به سويتان آمد كه گواهي بر (حقانيت كتابي كه ) با شماست كرد بر شماست كه به او ايمان بياوريد و ياريش دهيد. آنگاه فرمود آيا گردن نهاديد و بر اين (امر) با من پيمان بستيد؟ گفتند آري گردن نهاديم. فرمود پس هم شما گواهي دهيد و هم من همراه شما شاهدم.

– فمن تولي بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون /۸۲

سپس هر كس كه بعد از آن رويگردان شد، (بدانيد كه) ايشان از نافرمانانند.

– افغير دين الله يبغون وله اسلم من في السموات و الارض طوعا و كرها واليه يرجعون /۸۳

آيا ديني غير از دين خداوند را مي جويند، حال آنكه هر كس كه در آسمانها و زمين است، خواه و ناخواه فرمانبردار اويند. و به سوي او بازگردانده مي شوند.

– قل آمنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل علي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الابساط و ما اوتي موسي و عيسي و النبيون من ربهم لا نفرق من احد منهم و نحن له مسلمون /۸۴

بگو به خداوند و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و ابساط نازل شده و آنچه به موسي و عيسي و پيامبران از سوي پروردگارشان داده شده ايمان آورده ايم بين هيچيك از آنان فرق نمي گذاريم و ما تسليم او هستيم (مسلمانيم)

– و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخرة من الخاسرين /۸۵

و هر كس كه ديني غير از اسلام برگزيند، هر گز از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيانكاران است (آل عمران / ۸۵-۸۱)

آيات فوق از مهمترين آيات بحث ايمان و اسلام است، از اين آيات مي توان چنين استفاده كرد:

اولا: از هر پيامبري پيمان گرفته شده است كه با آمدن پيامبر بعدي الهي به او ايمان بياورد و او را ياري كند. واضح است كه پيامبران هيچ اختلافي با هم ندارند و مراد از چنين پيماني، پيمان از پيروان آنان است، بويژه كه در اديان مورد بحث بويژه با توجه به فاصله زماني بين پيامبرانشان ايمان و ياري تنها از سوي پيروان ممكن است. بنابراين در واقع از هر دينداري پيمان گرفته شده است كه اعتبار شريعت اين پيامبر تا بعثت پيامبر بعدي است و او با چنين پيماني ديندار شده است و ايمان آورده است.

ثانيا: هر دينداري كه چنين پيمان مهمي را نقض كند “فاسق” است.

ثالثا: در آيه ۸۳ آل عمران خداوند با تعجب مي پرسد آيا غير از دين خداوند (اسلام) را مي جوييد؟ آنگاه به تسليم تكويني همه موجودات نسبت به اوامر الهي تمسك مي شود و نتيجه گرفته مي شود، همانند ديگر موجودات كه تكوينا مسلمانند و مطيع سنن الهي، شما آدميان مختار نيز تشريعا اسلام را برگزينيد و تسليم تعاليم الهي شويد. بنابراين اسلام مورد بحث در اين آيه (له اسلم من في السموات و الارض طوعا و كرها) اسلام تكويني يعني تسليم و اطاعت وجودي است. طوعا و كرها (خواه يا نا خواه) مؤيد اين است كه در چنين اسلامي اختيار و آزادي شرط نيست. و واضح است كه در اسلام تشريعي اختيار و آزادي مسلمان شرط است.

رابعا: مراد از “دين الله” در صدر آيه (افغير دين الله يبغون) اسلام، دين واحد الهي است. اما با توجه به دو آيه قبلي و خطاب اين آيات كه به اهل كتاب و مشركين است، ترديدي باقي نمي ماند كه مراد از اين اسلام، اسلام مجسم در تعاليم محمدي است (اصطلاح دوم)‌و الا اهل كتاب ادعاي تدين به اسلام به اصطلاح اول (معناي اعم) را دارند. اصولا پس از بعثت پيامبر خاتم، اسلام ابراهيمي تنها يك مصداق دارد، اسلام محمدي (رجوع اصطلاح اول و دوم اسلام به يكديگر)

خامسا: آيه ۸۴ آل عمران خطاب به پيامبر اسلام است و نشان مي دهد كه جوهر اسلام محمدي چيزي جز اسلام ابراهيمي نيست يعني ايمان به خداوند و كتب نازل بر پيامبران گذشته از جمله تورات و انجيل. اسلام بين پيامبران الهي فرقي نمي گذارد و همه را پيامبر يك خدا مي داند.

سادسا: خداوند ديني جز اسلام را نمي پذيرد (آيه ۸۵ آل عمران) مراد از اين اسلام آيا اسلام (اصطلاح اول) يعني اسلام ابراهيمي است يا اسلام (اصطلاح دوم) يعني اسلام محمدي؟ قبل از پاسخ به اين سؤال مهم، كسي كه اسلام (به هر يك از اين دو اصطلاح) را نپذيرد و غير مسلمان باشد مشمول دو نكته مي شود: يكي اينكه دينش را خدا قبول نمي كند، آنچه را خدا قبول نكند بي اعتبار است. ديگر آنكه خسران و زيانكاري اخروي خواهد داشت. خداوند در اين آيه از هيچ كيفر دنيوي و مجازات اين جهاني سخن به ميان نياورده است و واضح است دو نتيجه آيه نيز به يك امر بر مي گردد چرا كه هر آنچه خدا نپذيرد خسران و زيان در سرمايه به دنبال خواهد داشت، بنابراين بحث عاقبت نامسلماني در آخرت است و آخرت نيز آنچنانكه گذشت بدست خداست و تابع عناوين ظاهري دنيوي نيست. خداوند به واقعيت و باطن انسان مي نگرد، هر عنواني كه داشته باشد. اما مراد از اسلام در آيه حتي اگر اسلام ابراهيمي (اصطلاح اول) باشد، بعد از بعثت پيامبر خاتم مصداق منحصر بفرد آن اسلام محمدي است. چرا كه به قرينه آيه ۸۱ همين سوره ميثاق ضمن دعوت هر پيامبري ايمان و ياري پيامبر بعدي بوده است و با بعثت محمد (ص) كليه اديان گذشته كه جلوه هاي زمانمند اسلام ابراهيمي بوده اند دورانشان سر رسيده است، بنابراين با توجه به قرينه سه آيه قبل، مراد از اسلام در آيه در هر صورت اسلام محمدي است و غير آن مقبول نيست، و خسران اخروي (و نه كيفر دنيوي) حاصل كار نامسلمان است.

۷) و اذ قال عيسي ابن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدي من التورات و مبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه احمد فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين /۶

و چنين بود كه عيسي ابن مريم گفت: أي بني اسرائيل من پيامبر خداوند به سوي شما هستم و تصديق كننده توراتي كه پيش روي من است و بشارتگر به پيامبري كه پس از من مي آيد و نامش احمد است و چون بر ايشان امور روشن آورد، گفتند اين جادويي آشكار است.

– و من اظلم ممن افتري علي الله الكذب و هو يدعي الي الاسلام و الله لا يهدي القوم الظالمين /۷

و كيست ستمكارتر از كسي كه بر خدا دروغ بندد و حال آنكه به سوي اسلام دعوت مي گردد و خدا قوم ستمكار را هدايت نمي كند

– يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون /۸

مي خواهند نور الهي را با سخنان خويش خاموش كنند، حال آنكه خداوند كمال بخش نور خويش است و لو آنكه كافران ناخوش داشته باشند.

– هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون /۹

او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاده است، تا آنرا بر همه اديان پيروز گرداند و لو آنكه مشركان نا خوش داشته باشند.

– يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم علي تجارة تنجيكم من عذاب اليم /۱۰

أي مؤمنان آيا شما را به داد و ستدي رهنمون شوم كه شما را از عذاب دردناك مي رهاند.

– تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون /۱۱

(و آن اينكه) به خداوند و پيامبر او ايمان آوريد و به مال و جان در راه خدا جهاد كنيد، اين اگر بدانيد برايتان بهتر است. (صف / ۱۱- ۶)

اين دسته از آيات به ما مي آموزد: اولا: حضرت عيسي به پيروانش پيامبر اسلام را معرفي كرده است. اگر در انجيلهاي موجود چنين عبارتي نيست خود از ادله تحريف آن است. ثانيا: آنان كه اين بشارت عيسي (ع) را شنيده اند و آنرا كتمان كرده اند و خلاف آن را به خداوند نسبت داده اند ظالمند. مراد از اسلام در آيه ۷ سوره صف اسلام محمدي است. (اصطلاح دوم)

ثالثا: مراد از دين حق در آيه بعدي كه بر همه اديان پيروز مي شود، اسلام است به همان معناي دوم، اسلام محمدي

رابعا: مراد از ايمان در آيه دهم (يا ايها الذين آمنوا) به قرينه ايمان به خدا و رسول در آيه بعد يا مراتب نازله ايمان است يا مراد اسلام به اصطلاح سوم است، يعني أي مسلمانان به خدا و رسول قلبا ايمان بياوريد و در عمل نيز در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنيد.

۸ ) … اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون. اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا… (مائده /۳) امروز كافران از دين شما (و بازگشت شما از آن) نااميد شده اند. لذا از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمتم را بر شما تمام كردم و دين اسلام را بر شما پسنديدم.

اين آيه بخشي از آيه ۳ سوره مائده است كه به لحاظ مضموني با قبل و بعد آن ارتباطي ندارد. درباره اين بخش از آيه مي توان گفت:

اولا: مراد از اسلام در ذيل آن قطعا اسلام محمدي (اصطلاح دوم) است نه اسلام ابراهيمي (اصطلاح اول).

ثانيا: در مورد اينكه مراد از “اليوم” چه روزي است مفسران احتمالات مختلف مطرح كرده اند. اقرب آنها اين است كه مراد از آن روز نزول همين آيه است كه روز ۱۸ ذيحجه سال ۱۰ هجري مي باشد. در آن روز علي بن ابيطالب (ع) به فرمان خدا از جانب پيامبر اكرم به ولايت منصوب مي شود: “من كنت مولاه فهذا علي مولاه”

مراد از ولايت، اولويت در دين است. يعني بعد از پيامبر (ص)، علي (ع) كارشناس معصوم دين است. منبع دين است. از او دينتان را اخذ كنيد. به فرموده پيامبر “انا مدينه العلم و علي بابها” من شهر دانشم و علي دروازه آن. از اين ولايت به اكمال دين و اتمام نعمت تعبير شده است. اين ولايت را به خلافت و زمامداري پس از پيامبر تحويل كردن كه مسئله أي تاريخي است، تنزل ولايت الهي است. تنزل امري لاهوتي به سطح سياست ناسوتي. ولايت الهي بالاتر از اين امور است. كمال و تماميت اسلام به اخذ دين از علي (ع) است. يعني تفريع جزييات و تفسير و تبيين گزاره هاي مجمل و متشابه كتاب و سنت نبوي را از مدرسه علي گرفتن. شرط چنين ولايتي بدون ترديد عصمت است.

قرآن كريم به ولايت علي (ع) در آيه ذيل اشاره كرده است:

انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون اللصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون (مائده /۵۵)

همانا ولي (و سرور) شما خداوند است، پيامبر او و مؤمناني كه نماز را بپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند.

مفسران فريقين در اينكه كسي كه در حال نماز انگشتر گرانبهاي خود را به سائل بخشيد، علي (ع) بود، همداستانند.

آنان كه احق و اولي به دين شمايند و ولي شمايند عبارتند از خدا، رسول و امام (ع)