خلاصه مطالب گذشته
هر چند ايمان منحصر به انسان نيست، اما بحث متمركز در “ايمان انسان” است. انسان در ايمان آوردن به دنبال دستيابي به چيزي است كه ندارد. ايمان به اموري تعلق مي گيرد كه به نظر مؤمن از نوعي حقانيت و اعتبار في الجمله برخوردار است. متعلق ايمان ديني، عيني و واقعي، متعالي و قدسي، ماوراي حواس انساني يا داراي منشاء ماورايي، زنده، آگاه و قادر به رفع نياز انسان است. ايمان ديني از ويژگيهاي زير برخوردار است:
۱- فعل است نه انفعال
۲- فعلي قلبي است نه زماني
۳- قابل امر و دعوت پذير است
۴- فعلي اختياري است
۵- زور بردار نيست (اصولا بدون آزادي و اختيار حاصل نمي شود)
۶- تنها در ظرف اختيار پذيرفتني است يعني در دنيا قبل از رؤيت عذاب الهي و پيش از سكرات موت
۷- داراي مراتب و قابل افزايش و كاهش است
۸- زوال پذير است
۹- آزمون پذير است (آزمايشگر خداوند است)
۱۰- كتمان پذير و پنهان كردني است
۱۱- تحول آفرين است
۱۲- قدرت زا است
۱۳- ايمان ديني امري با فضيلت، محبوب و فطري محسوب مي شود
۱۴- ايمان ديني – بويژه مراتب عالي آن – به اخبات (نرمي و تواضع)، و جل (ترس توأم با تواضع) و خشوع (فروتني و خضوع) مي انجامد
۱۵- ايمان ديني آرامش بخش است
۱۶- ايمان بدون اطمينان هم حاصل مي شود، اما مراتب عالي ايمان ديني اطمينان بخش است.
۱۷- ايمان با يقين نه تلازم دارد، نه تمانع، اما عالي ترين مراحل ايمان ملازم با يقين است .
يقين از سنخ معرفت است. انسان بعد از گذر از ظن و گمان و در نورديدن “احتمال راجح” به مقام اطمينان مي رسد، يقين بالاترين مرحله علم است، علمي فراتر از اطمينان علمي كه شك و شبهه به هيچوجه در آن رسوخ نمي كند. انساني كه به مقام يقين صعود كرده حتي خطورات قلبي منافي يقين هم او را آزار نمي دهد. يقين علمي تمام و مطابق با واقع و ثابت و زوال ناپذير است. واضح است كه چنين درجه علمي بسيار ارجمند و نيز بسيار نادر الوجود است، و افراد اندكي در هر زمان توفيق دستيابي به چنين مرحله أي را مي يابند. يعني مرتبه “علم اليقين” مرتبه أي كه با برهان امري را تصديق كند. اما اگر با چشم دل و بصيرت باطني امري را مشاهده كرد، به “عين اليقين” دست يافته است و اگر بالاتر از آن، به حق واصل شد و با آن متحد شد، اين “حق اليقين” است. مراتب عين اليقين و حق اليقين خارج از بحث ماست. بحث در “علم اليقين” متمركز است.
كلا لو تعلمون علم اليقين. لترون الجحيم. ثم لترونها عين اليقين. (تكاثر /۷-۵)
نه چنين است، اگر به دانش يقيني بدانيد، حتما جهنم را مي بينيد، سپس حتما آنرا با چشم يقين خواهيد ديد.
آنكه به علم يقيني دست يافته باشد در همين جهان، جهنم را مي بينيد، جهنم را با “عين اليقين” مشاهده مي كند. پس به يقين رسيدن در دنيا ميسر است و آنكه موقن (صاحب يقين) مي شود، بسياري حقايق را مشاهده مي كند كه ديگران از آن غافلند پس از مرگ پرده هاي غفلت كنار مي رود و همگان چه بخواهند و چه نخواهند حقيقت را خواهند ديد و به آن يقين خواهند يافت اما چنين يقيني فضيلتي ندارد بحث در يقين در دنياست، جايي كه غفلت ميسر است. لذا با مرگ يقين عمومي آغاز مي شود، حتي مي توان به اين اعتبار از مرگ به يقين تعبير كرد:
و كنا نكذب بيوم الدين حتي اتانااليقين (مدثر /۴۷)
ما روز جزا را تكذيب مي كرديم تا اينكه يقين (مرگ) ما را در رسيد.
كافران روز قيامت را باور نمي كنند، آنان سراسر زندگيشان بر اين باور مي مانند تا مي ميرند و به سراي ديگر مي روند، آنگاه واقعيت را در مي يابند و آنچه را در دنيا تكذيب كرده بودند مشاهده مي كنند. اما چه سود؟
ولو تري اذا المجرمون ناكسوارئوسهم عند ربهم ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون (سجده /۱۲)
و چون گناهكاران را نزد پروردگارشان سرافكنده بيني (گويند) پروردگارا چشم بينا و گوش شنوا يافتيم پس ما را باز گردان كه كارهاي شايسته پيشه كنيم، ما ديگر اهل يقينيم.
در قيامت كه حقيقت بر همگان آشكار مي شود، و پرده هاي غفلت فرو مي افتد، همگان موقنند، تمام مردم اهل يقين مي شوند اما در دنيا چه كسي به يقين مي رسد؟
و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين (انعام /۷۵)
و اينگونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم مي نمايانيم تا از اصحاب يقين گردد.
ابراهيم خليل الرحمن (ع) كه روزي با رؤيت كيفيت احياء مردگان مي خواست به اطمينان برسد، به مرتبه أي مي رسد كه اهليت مشاهده باطن عالم را پيدا مي كند و با كمك خداوند به مقام موقنين دست مي يابد. بيشك چنين مقامي ملازم عالي ترين مراتب ايمان است. ابراهيم ابتدا ايمان آورد، سپس با رؤيت كيفيت احياء مردگان به اطمينان دست يافت و آنگاه با مشاهده جان جهان به يقين رسيد. بنابراين تأمل در اين آيه نشان مي دهد:
اولا: يقين و ايمان هيچ تمانعي با هم ندارند، چرا كه ابراهيم در آن هنگام كه مؤمني مطمئن است، موقن نيز شده است، يعني ايمان و يقين با هم قابل جمعند. اينگونه نيست كه چون يقين آمد، ايمان مي رود، آري در چنين مرتبه أي نور ايمان در برابر پرتو يقين همانند جلوه ماه در برابر خورشيد است. ثانيا: يقين توأم با ايمان بالاتر از ايمان بدون يقين است. ابراهيم (ع) پس از ايمان و اطمينان به يقين رسيد.
امام صادق (ع) مي فرمايد: ايمان برتر از اسلام است و يقين برتر از ايمان است و چيزي عزيزتر از يقين نيست. (كافي ج ۲ ص ۵۱)
ثالثا: ايمان تلازمي با يقين ندارد، ابراهيم قبل از رؤيت ملكوت جهان مؤمن بود اما موقن نبود. كما اينكه قبل از رؤيت كيفيت احياي اموات مؤمن بود اما مطمئن نبود. آري اطمينان و يقين ملازم مراتب عالي ايمان است نه ملازم مطلق ايمان رابعا: يقين مقدم بر ايمان نيست. لازم نيست ابتدا به گزاره أي يقين پيدا كنيم، آنگاه به آن ايمان آوريم. يقين متأخر بر ايمان است. خامسا: يقين معلول اسباب خود است. امري اختياري نيست (بر خلاف ايمان)
– و اذ قيل ان وعدالله حق و الساعة لا ريب فيها قلتم ما ندري ما الساْعة ان نظن الا ظنا و ما نحن بمستيقنين (جاثيه /۳۲)
و چون گفته مي شد كه وعده الهي حق است و در قيامت شكي نيست، مي گفتيد: ما نمي دانيم قيامت ديگر چيست؟ آنرا جز گماني نمي پنداريم. و ما در حق بودن آن يقين نداريم.
كافران در مقابل اعتقاد به قيامت تكبر مي ورزند و به روز جزا ايمان نمي آورند. قرآن قيامت را امري يقيني و غير قابل ترديد “لا ريب فيها” مي شمارد. اما كافران آنرا امري مظنون و موهوم اعلام مي كنند. به هر حال
اولا: در اين آيه تنافي ظن و يقين به وضوح نمايش داده شده است.
ثانيا: حقانيت و ترديد ناپذيري قيامت مورد تصريح قرار گرفته است استيقان و ايقان و تيقن هر سه به معناي يقين پيدا كردن است.
و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائكة و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذين كفروا ليستيقن الذين اوتوا الكتاب و يزداد الذين ءامنوا ايمانا و لا يرتاب الذين اوتوالكتاب و المؤمنون… (مدثر /۳۱)
و ما نگهبانان آتش دوزخ را جز از فرشتگان نگماشتيم و شماره آنان را جز آزموني براي كافران نگردانيده ايم. تا سرانجام اهل كتاب يقين پيدا كنند و اهل ايمان بر ايمان خود بيافزايند و اهل كتاب و مؤمنان شك و شبهه نورزند…
قرآن كريم در اين آيه به آزمايشي اشاره مي كند، نتيجه اين آزمايش يقين اهل كتاب و ازدياد ايمان مسلمانان و زدودن شك و شبهه اهل كتاب و مسلمانان است. تقابل شك و ريب با ايمان و يقين در اين آيه مطرح است. در مورد ايمان و شك به زودي بحث خواهيم كرد، اما در اينكه يقين و شك منافي همند و ناسازگار، ترديدي نيست.
و ادخل يدك في جيبك تخرج بيضاء من غير سوء في تسع آيات الي فرعون و قومه انهم كانوا قوما فاسقين. فلما جاءتهم آياتنا مبصرة قالوا هذا سحر مبين. وحجدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبة المفسدين (نمل ۱۶-۱۲)
(أي موسي) دستت را در گريبانت كن تا سپيد و درخشان بدون هيچ بيماري بيرون آيد (و با) معجزات نه گانه نه سوي فرعون و قومش (برو) كه ايشان قومي نافرمانند، و چون آيات ما روشنگرانه به سوي آنان آمد، گفتند اين جادويي آشكار است، و آنها از سر ستم و سركشي (آيات را) انكار كردند و حال آنكه دلهايشان يقين داشت، بنگر كه سرانجام اهل فساد چگونه بود.
اين آيه از مهمترين آيات بحث نسبت ايمان و يقين است. فرعونيان در مواجهه با معجزات موسوي حقانيت آنها را در مي يابند، يقين پيدا مي كنند كه اين آيات از جانب خداست، اما با اين همه حق را انكار مي كنند و ايمان نمي آورند. پس ممكن است به حقانيت امري يقين داشت، اما عليرغم يقين، به آن ايمان نياورد. اينگونه نيست كه هر كسي به چيزي علم داشت يا به گزاره أي يقين داشت بايد به آن ايمان بياورد و آن را باور كند و بپذيرد. ايمان در بعد معرفتي خلاصه نمي شود. نمي توان ايمان را صرفا به علم و اعتقاد و يقين تحويل كرد. بدون دل سپردن و اعتماد كردن ايمان حاصل نمي شد. واضح است كه قرآن به صراحت اسباب انكار فرعونيان عليرغم يقين به حقانيت را بر شمرده است. ظلم و سركشي، منافع دنيوي (جاه طلبي، قدرت طلبي، مال طلبي) به سادگي باعث مي شود يقين عقلي به ايمان قلبي نيانجامد. مي داند حق است، اما منافع دنيويش اجازه نمي دهد باور كند، بپذيرد، دل بندد، او دل در گرو دلبر هر جايي دنيا دارد، كجا مي توان به خدا ايمان بياورد. پزشكي كه عليرغم يقين به مضرات سيگار، سيگار مي كشد، به مضر بودن آن ايمان ندارد. هر چند يقين دارد. آنكه مي ترسد در قبرستان بخوابد، يا در اتاقي كه فردي تازه از دنيا رفته بخوابد، يقين دارد كه مرده آزاري نمي رساند اما ايمان ندارد. پس اولا: ايمان از سنخ علم و يقين نيست. ثانيا: ايمان ملازم يقين نيست از هر دو سو يعني اينگونه نيست كه يقين به امري لزوما به ايمان به آن بيانجامد و هكذا اينگونه نيست كه لزوما ايمان به امري به يقين به آن بيانجامد. (آيه سوره نمل گزاره اول را خاطر نشان مي سازد و آيات قبلي گزاره دوم را). ثالثا: قرآن از يقين همراه با ايمان در دنيا به “يقين” و از صاحب آن به “موقن” تعبير مي كند، حال آنكه غالبا از يقين بدون ايمان از تعبير “استيقان” استفاده مي كند. (نمل/۱۴، جاثيه/۳۲)
رابعا: حقيقت ايمان دانستن و يقين پيدا كردن نيست، دل بستن و باور كردن و اعتماد كردن است.
اما اينكه در برخي از آيات از يقين به آخرت سخن به ميان آمده، بحث در مراتب عالي ايمان يعني تقوي و احسان است. نه مطلق ايمان. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره مي كنيم.
– ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين. الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة و مما رزقنا هم ينفقون. و الذين يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و با لاخره هم يوقنون. (بقره / ۴-۲)
اين كتاب –قرآن- كه در آن ترديد نيست براي هدايت پرهيزگاران است، آنانكه به غيب ايمان دارند، نماز را بر پا مي دارند، از آنچه كه به ايشان روزي داده ايم انفاق مي كنند، و آنانكه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه قبل از تو نازل شده است ايمان مي آورند و به آخرت يقين دارند.
پرهيزگاران (متقين) با پنج صفت معرفي شده اند: ۱- ايمان به غيب ۲- اقامه نماز ۳- انفاق از روزيهاي خدا ۴- ايمان به وحي و نبوت ۵- يقين به آخرت
– الم. تلك آيات الكتاب الحكيم. هدي و رحمة للمحسنين الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم بالاخرة هم يوقنون (لقمان /۴-۱)
اين آيات كتاب حكمت آموز است. رهنمود و رحمتي براي نيكوكاران، همان كساني كه نماز را برپا مي دارند و زكات را مي پردازند و به آخرت يقين دارند.
محسنين (نيكوكاران) با سه صفت معرفي شده اند: ۱- اقامه نماز ۲- پرداخت زكات ۳- يقين به آخرت
اما در آيات آغاز سوره نمل يقين به آخرت از صفات مؤمنين ذكر شده است:
طس. تلك آيات القرآن و كتاب مبين. هدي و بشري للمؤمنين. الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم بالاخرة هم يوقنون. ان الذين لا يؤمنون بالاخرة زينا لهم اعمالهم فهم يعمهون (نمل /۴-۱)
اين آيات قرآن و كتابي روشنگر است. رهنمود و مژده بخش مؤمنان، آنانكه نماز را برپا مي دارند، زكات را مي پردازند و به آخرت يقين دارند. آنانكه به آخرت ايمان نمي آورند، كردارشان را در چشمان آراسته جلوه مي دهيم و اينان سرگشته اند.
ظاهر آيه فوق اقتضا مي كند كه “يقين به آخرت” را از شرايط ايمان ذكر كنيم، يعني تلازم ايمان و يقين، اما مقايسه آيات آغاز دو سوره نمل و لقمان و تشابه جدي سه صفت مذكور در هر دو اين احتمال را تقويت مي كند كه “مؤمن” مورد بحث در سوره نمل همان “محسن” سوره لقمان است، يعني درجات بالاي ايمان، نه هر مؤمني. بنابراين كما كان يقين ملازم ايمان نيست. احتمال دوم اينكه با توجه به آيه ۴ سوره نمل و به قرينه تقابل بين دو آيه ۳ و ۴ نمل (تقابل “بالاخرة هم يوقنون” با “الذين لا يؤمنون بالاخرة”) مراد از “يوقنون”، يؤمنون مي باشد. بنابراين احتمال بحث در توصيف مطلق مؤمن است نه مؤمن محسن متقي (والله عالم)
اگر دو احتمال ياد شده پذيرفته نباشد پرسيدني است كه چرا تعبير به يقين تنها در مورد آخرت بكار رفته و در ديگر متعلقات ايمان از قبيل خداوند و نبوت و غيب بكار نرفته است؟
۱۸- ايمان با شكاكيت و شك مستقر منافات دارد.
شك نوعي وضعيت ذهني رواني خاص است كه بر اساس آن دو طرف نقيض براي انسان رجحاني ندارد و مساوي است. شك منافي يقين است و نوعي جهل به حساب مي آيد. شك، ريب و ترديد مترادف هستند. اگر انسان به گزاره أي شك داشته باشد، در صدق و كذب آن ترديد داشته باشد، اولا نمي تواند به آن اعتقاد داشته باشد. ثانيا: نمي تواند به آن اعتماد كند و دل ببندد. (بشرطي كه در اعتماد و باور اعتقاد في الجمله را لازم بدانيم.)
شك بر دو قسم است: شك گذرا و ابتدايي و شك مستقر، به مراتب رقيق نوع اول يعني شك گذرا و ابتدايي، خطور قلبي نيز اطلاق مي شود. قسم اول شك، نوعي دل آشوبي، دغدغه، خطور قلبي، عدم اطمينان، دلشوره و ترديد است، كه غالبا عارض قلب مبتدي مي شود. اما شك مستقر، ترديدي دائم و تزلزلي باقي كه هيچ احتمال راجحي را بر نمي تابد. حال آنكه قسم اول با احتمال راجح امكان جمع شدن دارد. شكاكيت، شك مستقر در تمامي گزاره هاست، نظريه أي معرفت شناختي است كه قائل به امتناع شناخت و نفي امكان اثبات است. شكاك معتقد است نمي توان در امور نظري پرهاني قاطع ارائه كرد كه جميع عقلاء در همه زمانها قانع شوند. معرفت نظري اثبات ناپذير است. آيا مي توان شكاك بود و در عين حال مؤمن بود؟ آيا مي توان به گزاره أي شك مستقر داشت، در عين حال به آن ايمان داشت؟ آيا دلشوره و ترديد و خطور قلبي و شك گذرا با ايمان منافات دارد؟
۱) و لقد صدق عليهم ابليس ظنه فاتبعوه الا فريقا من المؤمنين. و ما كان له عليهم من سلطان الا لنعلم من يؤمن بالاخرة ممن هو منها في شك و ربك علي كل شيء حفيظ (سبأ /۲۱-۲۰)
و به راستي شيطان ظن خود را درباره ايشان راست يافت. آنها (همگي) جز گروهي از مؤمنان از او پيروي كردند. او (شيطان) را بر ايشان سلطه أي نبود مگر آنكه سرانجام كسي را كه به آخرت ايمان دارد، از كسي كه در آن شك دارد بازشناسيم. پروردگارت بر همه چيز نگهبان است.
در اين آيه بين دو گروه تقابل و تنافي تصوير شده است: “ من يؤمن بالاخرة “(مؤمن) و “من هو منها في شك” (شاك) به عبارت ديگر ايمان منافي شك است، نمي توان در عين اينكه به چيزي شك داريم به آن ايمان داشته باشيم. شك منافي ايمان است نه مقدم و مؤلفه ايمان. آيه فوق مهمترين آيه بحث نسبت ايمان و شك است.
۲) انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله و اولئك هم الصادقون (حجرات/۱۵)
همانا مؤمنان كساني هستند كه به خدا و پيامبر او ايمان آورده اند. سپس شك و شبهه نياورده اند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد كرده اند. اينها راستگو يانند.
آيه فوق در مقام توصيف مؤمنان صادق است: ۱- به خدا و رسول ايمان آورده باشند ۲- سپس در خدا و رسول شك نكرده باشد ۳- با جان و مالشان در راه خدا جهاد كرده باشند. اگر چه با صفت سوم در مي يابيم كه بحث در توصيف مراتب ابتدايي ايمان نيست به ويژه كه عنوان مؤمنان صادق نيز مؤيد است اما تقابل ايمان و ريب بوضوح در آيه مطرح شده است.
۳) لا يستأذنك الذين يؤمنون بالله و اليوم الاخران يجاهدوا باموالهم و انفسهم والله عليم بالمتقين. انما يستأذنك الذين لا يؤمنون بالله و اليوم الاخروا رتابت قلوبهم فهم في ريبهم يترددون (توبه ۴۵-۴۴)
كسانيكه به خداوند و روز بازپسين ايمان دارند از تو عذر و اجازه نمي خواهند از اينكه به مال و جانشان جهاد كنند و خداوند به پرهيزگاران آگاه است. همانا كساني از تو عذر و اجازه مي خواهند كه به خداوند و روز بازپسين ايمان ندارند و دلهايشان مردد است و در شك و شبهه شان سرگشته اند. اگر چه بحث آيه فوق درباره متقين (مؤمنان غير مبتدي) است اما همنشيني سه امر قابل توجه است:
۱- بي ايماني
۲- دلهاي مردد
۳- تردد و ريب
بي شك آيه ناظر به شك مستقر است. شك مستقر با ايمان قابل جمع نيست. قرآن كريم بويژه دو امر را “لا ريب فيه” غير قابل ترديد معرفي كرده است. يكي آخرت و ديگري قرآن. به عنوان نمونه به چند آيه در اين باب اشاره مي كنيم.
۴) و ما كان هذا القرآن ان يفتري من دون الله و لكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين (يونس/۳۷)
نشايد كه اين قرآن برساخته و از سوي كسي غير از خداوند باشد. بلكه همخوان با چيزي است كه پيش روي اوست و روشنگر آن كتاب است كه در آن ترديدي نيست و از جانب پروردگار عالميان است.
۵) ان الساعة لآتية لا ريب فيها و لكن اكثر الناس لا يؤمنون (غافر /۵۹)
قيامت حتما خواهد آمد. ترديدي در آن نيست، اما اكثر مردم ايمان نمي آورند.
بنابراين آنانكه ايمان نمي آورند در قيامت شك و ترديد دارند. ترديد ناپذيري قيامت در آيات آل عمران /۹ و ۲۵، نساء /۸۷، انعام/ ۱۲، كهف/۲۱، حج/۵ و ۷، شوري/۷، جاثيه/۲۶ و ۳۲، نيز مطرح شده است.
۶) الم يأتكم نبؤا الذين من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم لا يعلمهم الا الله جاءتهم رسلهم بالبينات فردوا ايديهم في افواههم و قالوا انا كفرنا بما ارسلتم به و انا لفي شك مما تدعوننا اليه مريب. قالت رسلهم افي اليه شك فاطر السموات و الارض يدعوكم ليغفرلكم من ذنوبكم و يؤخركم الي اجل مسمي قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تريدون ان تصدونا عما كان يعبد آباؤنا فأتوا بسلطان مبين.(ابراهيم/۱۰-۹)
آيا خبر كساني چون قوم نوح و عاد و ثمود كه پيش از شما بودند و كسانيكه پس از آنان بودند، به شما نرسيده است. كه هيچكس جز خداوند آنان را نمي شناسد كه پيامبرانشان براي آنان معجزاتي آوردند، آنگاه آنان دستهايشان را بر دهانهايشان بردند (كه خاموش !) و گفتند ما رسالت شما را نمي پذيريم و از آنچه ما را به آن مي خوانيد سخت در شكيم. پيامبرانشان گفتند آيا در خداوندي كه پديد آورنده آسمانها و زمين است، شكي هست؟ كه شما را مي خواند كه گناهانتان را بيامرزد و شما را تا مهلتي معين واپس دارد، گفتند شما جز انسانهايي همانند ما نيستيد كه مي خواهيد ما را از آنچه پدارنمان پرستيده اند بازداريد (اگر چنين نيست) پس براي ما برهاني آشكار بياوريد.
در آيه اول به تلازم كفر و شك مستقر اشاره شده است. كفر به نبوت و رسالت يا شك مريب. در آيه دوم وجود خداوند ترديد ناپذير معرفي شده است. (استفهام انكاري يعني در خداوند شكي نيست، لا ريب فيه)
با توجه به آيات فوق متعلق ايمان ديني نمي تواند از سوي مؤمن مورد شك قرار گيرد. خدا، آخرت، نبوت و كتاب از اين قبيلند. تأمل در آيات ياد شده نشان مي دهد كه:
اولا: ايمان با شكاكيت ناسازگار است.
ثانيا: ايمان با شك مستقر جمع نمي شود.
ثالثا: شك گذرا، دلشوره و خطورات قلبي در مراتب اوليه ايمان بر مؤمن عارض مي شود. اينگونه شك موقت با ايمان مبتدي تنافي ندارد و با رسيدن مؤمن به اطمينان و يقين، شك و شبهه هاي ابتدايي زائل مي شود. در مباحث قبل به حالت ايماني قبل از اطمينان ابراهيم(ع) و حواريون اشاره كرديم. علامه طباطبايي از عارضه قبل از اطمينان در اين دو آيه به خطورات قلبي منافي اعتقادات يقيني تعبير كرده است. چه بسا ادب ديني در مورد پيامبران و اولياء الهي چنين اقتضايي بكند، اما چه اشكالي دارد، دلشوره هاي مؤمنان عادي در مراخل ابتدايي ايمان را شك گذرا بناميم؟ به قول ملا محسن فيض كاشاني (علم اليقين ج۱ ص۱۰)
اوائل درجات الايمان تصديقات مشوبه بالشكوك و الشبه – علي اختلاف مراتبها – و يمكن معها الشرك “وما يؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون” (يوسف/۱۰۶) واواسطها تصديقات لا يشوبها شك و لا شبهة.
درجات اوليه ايمان تصديقاتي مخلوط با ترديدها و شبهه هاست – با اختلاف مراتب آن – در اين درجات شرك نيز ممكن است. (با ايمان همراه باشد) “بسياري از آنان به خدا ايمان نمي آورند مگر آنانكه مشركند.” (يوسف /۱۰۶) و درجات وسط ايمان با شك و شبهه همراه نيست.
از شك گذرا نبايد هراسيد، بلكه بايد به تقويت ايمان و رفع آن شك و حل آن شبهه اقدام كرد. نبايد گذاشت اين شكهاي گذرا در خانه دلهايمان جا خوش كنند و كم كم شك متراكم و مستقر شوند. شك مستقر حوزه ايمان است. شك معبر خوبي است اما مسكن خوبي نيست. بايد از شك عبور كرد تا به آستان يقين رسيد. كوشش كنيم در مراحل ابتدايي ايمان نسبت به آنچه ترديد مي كنيم يا دلشوره پيدا مي كنيم سؤال كنيم. از پرسيدن نترسيم. با سؤال از ايمانمان مراقبت كنيم.
اگر چه شكاكيت و شك مستقر با ايمان با ناسازگار است، اما انتقاد با ايمان منافاتي ندارد. انتقاد رد كردن و ابطال نمودن نيست. تحليل و مقايسه و بررسي و ارزيابي است. ايمان،- از جمله ايمان ديني- نقد پذير است. نقد به ايمان جلا و تازگي مي بخشد و از رخوت و سستي آن جلوگيري مي كند. مؤمني كه ايمان خود را از كوره ارزيابي و نقد انديشه ها و گرايشهاي بديل و متناقض گذرانده باشد، از ايمان قوي تر و مستحكم تري برخوردار شده است. نه تنها نبايد از انتقاد و نقد عملي هراسيد بلكه بايد از آن استقبال كرد و ايمان خود را در معرض انتقاد منتقدان قرار داد. حيات فرهنگي جامعه به ميزان انتقاد و گردش آزادانه آن بستگي دارد. ايمان ديني به منتقدان خود به ديد توطئه گر و مخرب نمي نگرد بلكه از نكته سنجي هاي آنان براي تقويت و ارتقاي مرتبه خود سود مي جويد مواجهه با مؤمناني كه متعلقات ايمانشان با ما متفاوت است و يا ديدگاه متفاوتي با ما در ماهيت ايمان دارند، به نقاط قوت و ضعف ايمان ديني در درون ما ياري مي رساند. اين مواجهه در مهاجرت هاي جغرافياي و فرهنگي تشديد مي شود.
جامعه ديني اگر چه از نقد و انتقاد بشدت استقبال مي كند، اما به مسئله پاسداري و مراقبت از ايمان ديني آحاد خود نيز سخت عنايت دارد. لذا با پاسخگويي منصفانه به پرسشها و پذيرش انتقادات به حق ايمانهاي راسخ تر و مقتدرتر را باعث مي شود. حال آنكه دينداراني كه براي حفظ ايمان خود انتقاد را بر نمي تابند در نخستين مواجهه مؤمنان با اشكالات وارده به تزلزل يا زوال ايمان دچار مي شوند.