جلسه دوم: خصايص پيامبران (۱)

خلاصة‌ جلسة‌ اول:

دو واژة‌ كليدي حوزة‌ پيامبري در قرآن نبوت ورسالت است و به پيامبر نبي، رسول و مرسل اطلاق مي‌شود. نبي حاكي از شأن خبررساني پيامبر است و رسول و مرسل حاكي از شأن فرستادگي و سفارت وي، پيامبري پنج ركن دارد:

فرستندة پيام،‌ خداوند؛ مخاطب پيام، انسان؛ پيام آور، رسول؛ متن پيام، دين؛ هدف از پيام، هدايت وسعادت انسان. در قرآن نبي تنها در مورد پيامبران بكار رفته است. اما رسول و مرسل هم در مورد پيامبران و هم در مورد فرشتگان فرستاده الهي كه واسطه در عمل بوده‌اند استعمال شده است.

«قواعد قرآني حوزة پيامبري»

بحث پيامبري را با خصائص عمومي پيامبران يا قواعد قرآني حوزه پيامبري آغاز مي‌كنيم. مراد از خصائص عمومي، مشتركات پيامبران و صفات عام ايشان به گزارش قرآن است. قرآن كريم گزاره‌هايي كلي و ضوابطي اساسي در حوزة پيامبري بكار برده است. از چنين گزاره‌هايي به قواعد قرآني حوزه پيامبري تعبير كرده‌ايم. اين قواعد اختصاصي به يك پيامبر ندارد و هر پيامبري مشمول آن است. خصايص عمومي پيامبران يا قواعد قرآني حوزه پيامبري از مباحث نبوت عامه است كه آشنايي با آن تأثير جدي بر شناخت ما از اين مفهوم بنيادي ديني خواهد داشت.

قاعدة‌ اول: هر امتي رسولي دارد.

آيا پيامبران در برخي جوامع و اقوام مبعوث شده‌اند يا اينكه هر مجتمع انساني پيامبري داشته است؟ به عبارت ديگر نياز به پيامبري نياز عمومي آدميان است يا نياز خاص بعضي آدميان؟ به اين سؤال از دو زوايه مي‌‌توان پاسخ داد: پاسخي پسيني و بر اساس مطالعة تاريخي و باستان‌شناسي و پاسخ‌پيشيني و از منظر الهي. مطالعات تاريخي پيامبري را در برخي جوامع تأكيد مي‌كند. اما با مطالعات پسيني نمي‌توان وجود پيامبر را در هر جامعه نفي كرد. احتمال باقي‌نماندن اخبار پيامبران برخي پيامبران برخي جوامع را نمي‌توان ناديده گرفت. قرآن از منظر پيشين به اين حقيقت دو گونه اشاره كرده است. يكي اينكه هر امتي رسولي دارد. ديگر اينكه در هر امتي رسولي مبعوث شده است. در واقع هر انساني از اين منظر پيامبري دارد.

امت يعني هر جماعتي كه امري از امور (اعم از دين واحد، زبان واحد يا مكان واحد) آنها را جمع كند. اين امر جامع مي‌تواند تسخيري يا اختياري باشد. پس تحقق امت به وجود امر جامع و محور مشترك بين افراد آن وابسته است. اما اين امر جامع لزوماً دين مشترك و هدف واحد نيست. زندگي در زمان و مكان خاص نيز مي‌تواند چنين امر جامعي باشد. قرآن كريم نيز امت را به همين معناي وسيع لغوي استعمال كرده است.

+ و لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط و هم لا يظلمون‌ (يونس ۱۰/۴۷)

«‌و هر امتي پيامبري دارد و چون پيامبرشان بيايد در ميان آنان دادگرانه داوري شود و بر آنان ستم نرود.»

+ و لقد بعثنا في كل أمه رسولاً ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدي الله و منهم من حقت عليه الضلاله فسيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبه المكذبين (نحل۱۶/۳۶)

«به راستي كه در ميان هر امتي پيامبري برانگيختيم ]تا به مردم بگــويند[ خدا را بپرستيد واز طاغوت پرهيز كنيد. و از ايشان كساني هستند كه خداوند هدايتشان كرده و از ايشان كساني هستند كه سزاوار گمراهي‌اند پس در روي زمين سير و سفر كنيد و بنگريد كه سرانجام دروغ دارندگان چگونه بوده است.»

بنابراين اولاً: هر امتي رسولي دارد. ارسال پيامبران اختصاص به امتي خاص ندارد بلكه سنت الهي جاري در ميان تمام مردم است.

ثانياً: حقيقت پيامبري دعوت به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت است.

ثالثاً: مردم در قبال اين دعوت پيامبران دو گروه مي‌شوند: بعضي مي‌پذيرند و برخي انكار مي‌كنند. اين قبول و رد مبتني بر آزادي و اختيار آدميان است.

رابعاً: پيامبران در ميان مؤمنان و كافران به قسط و عدالت رفتار مي‌كنند.

اينكه هر امتي پيامبري دارد از قواعد قرآني است. اما اينكه آيا در هر امتي در طول زمان يك پيامبر و نه بيشتر مبعوث مي‌شود؟ محدودة مكاني جغرافيايي يك امت تا كجاست؟ و آيا حداقل جمعي از آدميان به عنوان امت چقدر است؟ از اموري هستند كه به آنها پرداخته نشده و توضيحي درباره آنها ارائه نشده است. به هر حال گزارة «هر امتي پيامبري دارد» حكايت از نياز تمامي جوامع و اقوام به پيامبران الهي دارد.

قاعدة دوم: پيامبران انسانهايي هستند مثل ديگر انسانها

اگر مخاطبان پيام الهي آدميان هستند پيامبر ايشان بناچار مي‌بايد انسان باشد. بين مخاطب پيام و پيامبر در حوزة بشري سنخيت برقرار است. پيامبر آدميان مي‌بايد از آدمي باشد و پيامبر احتمالي فرشتگان، فرشته. هيچيك از پيامبران مبعوث در ميان انسانها غير انسان نبوده‌اند. خداوند از ميان ملائك، اجنه يا ديگر مخلوقات براي هدايت انسانها پيامبر مبعوث نكرده است. البته قرآن خبر از ايمان برخي از غير آدميان ـ جن: موجودات پنهاني ـ به بعضي پيامبران داده است. بنابراين اين قاعده در حوزة انسان تمام است: پيامبران آدميان، آدميان هستند. از سوي ديگر در اين قاعده نكته دومي نيز هست: پيامبر آدميان انساني همانند ديگر انسانهاست؛ تافته جدابافته نيست؛ همانند ديگر آدميان مي‌خورد، مي‌آشامد، در كوچه و بازار راه مي‌رود، متولد مي‌شودو مي‌ميرد.

آري پيامبران انسانهاي مرتبط با خداوند هستند و البته اين ارتباط، ارتباط ويژه‌اي است: وحي؛ و همگان از آن بهره‌مند نيستند. اما فارغ از اين خصيصه (كه مهمترين خصيصة پيامبري نيز هست و جداگانه به آن خواهيم پرداخت) پيامبران به لحاظ انساني فرقي با ديگر آدميان ندارد. از طبيعت و سرشت ويژه‌اي نيستند. انسان‌اند و لذا مي‌توان به آنها اقتدا كرد و جا پاي آنها نهاد.

همانندي پيامبران و ديگر انسانها (در غير خصيصة بنيادي وحي) مانع از آن نيست كه پيامبران متصف به صفات فاضله و خصائل نيكويي كه چه بسا همگان به آن صفات و خصائل متصف نباشند نيست. اما هر انساني مي‌تواند به همين صفات و خصلتها متصف شود يعني قابليت آن عمومي است، هر چند فعليّت آن به طور كامل چه بسا تنها در پيامبران محقق شده باشد.

به گزارش قرآن كريم، منكران، ملحدان و كافران همواره بهانه مي‌آوردند كه چرا پيامبران انسانند و چرا فرشته نيستند. ثانياً پيامبران همواره بر انسان بودن خود تأكيدكرده‌اند. ثالثاً بين انسان بودن مخاطب پيام و انسان بودن پيامبر رابطة معني‌داري برقرار شده است. رابعاً‌ پيامبران همواره براينكه انساني همانند ديگر انسانها هستند كه به آنها اختصاصاً‌ وحي مي‌شود، تأكيد كرده‌اند «بشر مثلكم» . خامساً‌ همواره بر صفات عادي انساني پيامبران (به استثناي وحي) تأكيد شده است.

در واقع از اين قاعده بدست مي‌آيد كه تمايز پيامبران با ديگر آدميان به ارتباط او با خداوند است نه به تفاوت سرشت وي با ديگران. هر چه هست از خداست والا پيامبر (فارغ از وحي)انساني است همانند ديگر انسانها. او فقط پيام‌ رسان است و پيام‌رسان موضوعيت ندارد او فقط طريقيت دارد، طريقيت به او (خداوند). لذا اهميت در فرستندة پيام است و پيامبران هرگز به خود نخوانده‌اند. به خدا دعوت كرده‌اند. لذا مي‌بايد انسانهايي عادي ـ عاري از هر نوع امتياز ذاتي و سرشتي ـ نسبت به ديگر مردم باشند. آري عيسي(ع) و خلقت ويژه‌اش در ميان پيامبران يك استثنا است و نه قاعده. قاعده در پيامبري انسان عادي بودن (فارغ از خصيصة وحي) است.

+ قالت رسلهم أفي الله شك فاطرالسموات و الارض يدعوكم ليغفرلكم من ذنوبكم ويؤخركم الي اجل مسمي قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تريدون ان تصدونا عما كان يعبد آباؤنا فأتونا بسلطان مبين. قالت لهم رسلهم أن نحن الا بشر مثلكم و لكن الله يمن علي من يشاء من عباده وما كان لنا ان نأتيكم بسلطان الّا باذن الله و علي الله فليتوكل المؤمنون. (ابراهيم۱۴/۱۱-۱۰)

«رسولانشان گفتند: آيا در وجود خداوند كه آفرينندة آسمانها و زمين است شك هست؟ شما را فرا مي‌خواند كه گناهانتان را براي شما بيامرزد و تا مدتي معين ]اجل[ شما را باز پس اندازد. گفتند: شما جز بشري مانند ما نيستيد. مي‌خواهيد كه ما را از آنچه نياكانمان مي‌پرستيدند بازداريد، پس براي ما دليلي آشكار درميان آريد. رسولانشان به آنها گفتند: ما جز بشري مانند شما نيستيم ولي خداوند به هر كس از بندگانش كه خواهد منت مي‌نهد وما را نرسد كه دليلي جز با اجازة خداوندبرايتان آوريم و مؤمنان بايد بر خداوند توكل كنند.»

اولا:ً كافران پيامبران را انسانهايي همانند خود مي‌دانستند و آنان را درمقام تغيير سيرة نياكانشان توصيف مي‌كردند در حالي كه خود بر حفظ وضع موجود پاي مي‌فشردند.

ثانياً: پيامبران تأكيد مي‌كردند كه انسانهايي مانند ديگر انسانها هستند با اين تفاوت كه خداوند با گزينش ايشان و القاي وحي بر ايشان منت نهاده است.

ثالثاً: رسولان در پيامي كه ابلاغ مي‌كنند از خود استقلالي ندارد. تنها آنچه خداوند در اختيارشان مي‌نهد به مردم مي‌رسانند. پيامبرند نه بيشتر.

+ وقالوا لن نؤمن لك حتي تفجر لنا من الارض ينبوعاً أو تكون لك جنه من نخيل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجيراً أو تسقط السماء كما زعمت علينا كسفاً أو تأتي بالله و الملائكه قبيلاً

أو يكون لك بين من زخرف او ترقي في السماء و لن نؤمن لرقيك حتي تنزل علينا كتباً نقرء ه قل سبحن ربي هل كنت ألا بشرآً رسولاً

و ما منع الناس أن يؤمنوا اذ جاءهم الهدي ألا أن قالوا أبعث الله بشراً‌ رسولاً قل لو كان في الارض ملائكه يمشون مطمئن لنزلنا عليهم من السماء ملكاً رسولاً (اسراء۱۷/۹۵-۹۰)

«و (كفار) گفتند: (اي رسول) به تو ايمان نمي‌آوريم مگر اينكه از زمين چشمه‌اي را براي ما روان كني يا آنكه باغي از خرما و انگور داشته باشي، آنگاه درميان آن جويباران را به خوبي روان كني يا آنكه آسمان را چنانكه مي‌پنداري پاره پاره بر ما فرود آوري يا خداوند و فرشتگان را روياروي ما آوري يا خانه‌اي از زر و زيور داشته باشي يا در آسمان بالا روي و بالا رفتنت را (هم ) باور نكنيم مگر آنكه كتابي از آسمان برما فرود آوري كه آن را بخوانيم. (اي پيامبر به ايشان) بگو: پروردگارم پاك است. آيا من (كسي) جز انساني پيام‌آور هستم؟ ومردم را زماني كه هدايت به سويشان آمد از ايمان آوردن باز نداشت مگر آنكه گفتند: آيا خداوند بشري را به عنوان پيامبر فرستاده است؟ (اي پيامبر) بگو: اگر در زمين فرشتگان بودند كه آرام و آسوده راه مي‌رفتند بي‌گمان از آسمان فرشته‌اي بر آنان به پيامبري مي‌ فرستاديم».

اولاً كافران از پيامبر اموري مي‌‌طلبيدند كه برخي حاكي از امتياز اقتصادي و برخي خارج از طاقت بشري بود.

ثانياً پيامبر در پاسخ مي‌گويد من انساني پيامبر بيشتر نيستم. نه لزوم امتياز اقتصادي را مي‌‌پذيرد و نه توانايي فوق بشري مستقل از خداوندرا.

ثالثاً يكي از ادلة عدم ايمان به پيامبران انسان بودن آنهاست. كافران باور نمي‌كردند كه انساني همانندخودشان مي‌تواند پيامبر باشد.

رابعاً‌ اگر در زمين بجاي آدميان، فرشتگان زندگي مي‌كردند پيامبر مبعوث بر ايشان قطعاً‌ از ميان فرشتگان مي‌‌بود.

+ و ما ارسنا قبلك من المرسلين ألّا انهم ياكلون الطعام و يمشون في‌الاسواق و جعلنا بعضهم لبعض فتنه أتصبرون وكان ربك بصيرا. و قال الذين لا يرجون لقاءنا لو لا انزل علينا الملائكه او نري ربنا لقد استكبروا في أنفسهم وعتوا عتواً كبيراً (فرقان ۲۵/۲۱-۲۰)

«و پيش از تو پيامبراني نفرستاديم مگر آنكه (آنها نيز مانند همه) غذا مي‌خوردند ودر بازارها راه مي‌رفتند و برخي از شما را براي برخي (ديگر ماية) آزمايش قرار داديم. آيا استقامت مي‌كنيد؟ و پروردگارت بيناست و كساني كه به ديدار ما اميد ندارند گفتند چرا برما [به جاي آدميان] فرشتگان فرستاده نشدند و پروردگارمان را نمي‌بينيم ! به راستي دربارة خويش به كبر گرفتار آمدند وسخت سركشي كردند».

اولاً‌ از جمله سنن الهي در حوزة پيامبري اين است كه همة پيامبران آدميان بوده‌ اند كه كارهاي عادي بشري را انجام مي‌داده‌اند.

ثانياً‌ بهانة رايج منكران دين اين بوده است كه چرا يك انسان ـ آن هم يك انسان عادي ـ پيامبر باشد.

در سوره فرقان آيات ۷و ۸ به همين مضمون در مورد پيامبر اسلام اشاره شده است.

+ قل انما أنا بشر مثلكم يوحي الي انما الهكم اله واحد فمن كان يرجو القاء ربه فليعمل عمل صالحا و لا يشرك بعباده ربه احداً (كهف ۱۸/۱۱۰)

«بگو من فقط بشري مانند شما هستم كه به من وحي مي‌شود كه معبودتان معبودي يكتاست. پس كسي كه به لقاي پروردگارش اميدوار است بايد عمل صالح انجام دهد و دربندگي خدايش كسي را شريك نگيرد.»

در سورة فصلت ۴۱/۶ نيز همين مضمون آمده است. اين آيه اگر چه در مورد پيامبر اسلام است، اما با توجه به آياتي كه گذشت بيانگر قاعده‌اي عمومي در حوزة پيامبري است.

اين شرط تأكيدي بر طريقيت پيامبر و اصرار بر پيام آور بودن و فرستاده بودن اوست و در واقع نفي موضوعيت وشكستن قداست استقلالي پيامبران است. پيامبر طريق، وسيله و داعي الي الله است و فارغ از آن انساني عادي است همانند ديگر آدميان.

قاعدة سوم : پيامبران به لسان قومشان سخن مي‌گويند.

از آنجا كه پيامبران ـ فارغ از ويژگي وحي ـ انسانهايي همانند ديگر انسانها هستند لذا همانند ديگر آدميان سخن مي‌گويند، پيامبران براي انجام وظيفة نبوت و رسالت خود چاره‌اي جز ارتباط زباني با مردم ندارند لذا مي‌بايد با زبان قوم خود با ايشان سخن بگويند، بي‌شك مراد از قوم همان امت است كه در قاعدة اول بيان شد و به شكل دقيق‌تر مراد از قوم جماعتي از انسانهاست كه پيامبر براي نخستين بار دعوت خود را با آنان در ميان مي‌گذارد و درميان آنان مبعوث مي‌شود. بي‌‌شك حداقل اين وحدت لساني يكي بودن زبان است. پيامبري كه براي نخستين بار در ميان اعراب مبعوث مي‌شود به عربي به خدا دعوت مي‌كند و پيامبري كه در ميان عبرانيان به خدا دعوت مي‌كند به زبان عبري تكلم مي‌كند و پيامبري كه در ميان ايرانيان دعوت آغاز مي‌كند فارسي سخن مي‌گويد. در غير اين صورت مردم سخن پيامبر را درك نمي‌كنند و رسالت او عبث خواهد بود.

در صورتيكه رسالت پيامبر محدود به زمان و مكان خاصي نباشد در اين صورت بي‌شك باتوجه به تفاوت زباني اقوام مختلف چنين شرطي قابل اجرا نخواهد بود. يعني ديگر اقوام به هر زباني مشمول دعوت پيامبري نخواهد بود كه به زبان قومي كه نخستين بار در ميان ايشان دعوتش رامطرح كرده سخن گفته است. بنابراين قاعدة سوم تنها در مورد قومي است كه پيامبر در ميان ايشان مبعوث مي‌شود.

اگر در معناي لسان توسع قايل شويم و فراتر از زبان، فرهنگ را نيز در نظر آوريم و بپذيريم كه برقراري ارتباط و تفاهم با يك قوم علاوه بر زبان مشترك نيازمند درك فرهنگي مشترك نيز هست؛ در اين صورت هر پيامبري متناسب با فرهنگ قوم خود سخن گفته است. در صورت جهان شمول بودن رسالت پيامبر چاره‌اي جز ترجمة فرهنگي پيام او نداريم و نمي‌توان به ترجمة زباني اكتفا كرد.

+ و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم فيضل الله من يشاء و يهدي من يشاء وهو العزيز الحكيم (ابراهيم ۱۴/۴)

«وهيچ رسولي را مگر به زبان قومش نفرستاديم تا (حقايق را ) براي آنها بيان كند، پس خداوند هر كس را كه بخواهد گمراه مي‌‌كند و هر كس را بخواهد هدايت مي‌كند و او صاحب عزت و حكمت است».

پيامبران به زبان مردم سخن مي‌گويند، آنگونه سخن مي‌گويند كه مردم درك كنند، آنان پيام الهي را براي مردم تبيين مي‌كنند.

در تطبيق اين قاعده پيامبر اسلام كه در ميان قوم عرب مبعوث مي‌شود به زبان عربي پيام خود را به مردم ابلاغ مي‌كند:

+ و انه لتنزيل رب العالمين / نزل به روح الامين / علي قلبك لتكون من المنذرين / بلسان عربي مبين (شعراء ۲۶/۱۹۵-۱۹۲)

«و آن (قرآن) فروفرستادة پروردگار جهانيان است، روح الامين (جبرئيل )آن را فرو فرستاده است، بر قلب تو تا از بيم دهندگان باشي، به زبان عربي روشن.»

اگر پيامبر اسلام در ميان قومي ديگر مبعوث مي‌شد زبان و معجزة او عربي نبود. زبان امري عرضي است و نمي‌تواند ذاتي دين باشد. آنچه مقوم پيامبري است، زبان خاص نيست، يكساني زباني پيامبر با قومي است كه در ميان ايشان مبعوث مي‌شود. در حقيقت مقوم پيامبري ، همزباني پيامبر باقوم خود است و نه تكلم به يك زبان خاص مثلاً عربي.

قاعده چهارم: پيامبران توسط خداوند برگزيده مي‌شوند.

پيامبري يك منصب است. جاعل اين منصب فرستنده پيام است. پيامبري خود جوش و خودبرانگيخته نيست به اين نحو كه فردي بدون نصب از جانب خداوند خود را پيامبر بداند. مخاطبان اين پيام الهي را به مردم ابلاغ كند. واضح است قبل از بعثت پيامبران مردم به پيام آنها ايمان نياورده‌اند تا به رأي آنها تمسك شود و خدا بهتر مي‌‌داند كه كدام انسان براي ايفاي اين وظيفه مناسب‌تر است. بي‌شك وظيفة پيامبري به هر كسي محول نمي‌شود. اين گزينش بر آزمون الهي مبتني است هر چند از چگونگي اين آزمون خدا آگاه است.

اگر چه پيامبري به نصب خاص الهي محقق مي‌شود اما لزوماً ديگر سمتهاي پيامبر انتصابي نيست، هكذا ديني بودن يك سمت نيز با تعيين آن به شيوة نصب تلازمي ندارد.

قرآن از گزينش الهي پيامبراني با واژه‌هاي اجتباء، اصطفاء، بعثت، ارسال و جعل استفاده كرده است:

+ ما كان الله ليذر المؤمنين علي ما انتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب وما كان الله ليطلعكم علي الغيب و لكن الله يجتبي من رسله من يشاء فآمنوا بالله و رسله و ان تؤمنوا وتتقوا فلكم اجر عظيم (آل عمران ۳/۱۷۹)

«‌وخداوند نمي‌خواهد كه مؤمنان را بر وصفي كه (اينك) شما بر آن هستيد رها سازد تا آنكه ناپاك را از پاك جدا كند و خداوند نمي‌خواهد كه شما را بر غيب آگاه كند ولي خداوند هر كس را كه بخواهد از رسولانش برمي‌گزيند. پس به خداوند و پيامبرانش ايمان بياوريد و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداش بزرگ خواهيد داشت.»

+ الله يصطفي من الملائكه رسلاً ومن الناس، ان الله سميع بصير (حج۲۲/۷۵)

«‌خداوند از فرشتگان و (نيز ) از مردمان رسولاني برمي‌گزيند، خداوند شنوايي بيناست.»

رسولان ملك همان وسائط امر الهي از قبيل جبرئيل هستند و رسولان انساني پيامبراني هستند كه توسط خداوند برگزيده مي‌شوند. لقب مصطفي براي محمدبن عبدالله (ص) اشاره به حقيقت گزينش ايشان از سوي خداوند دارد.

+ و لقد بعثنا في كل أمه رسولاً أن اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت….(نحل ۱۶/۳۶)

«به راستي كه درميان هر امتي پيامبري را برانگيختيم (تا به مردم بگويند) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت پرهيز كنيد….»

قاعدة‌ پنجم: به پيامبران وحي مي‌شود.

وحي نوعي ارتباط رمزي، مخفي و سريع است. اين ارتباط اشاره‌اي مي‌تواند بين انسانها با يكديگر يا حتي شياطين با هم برقرار شود. ارتباط خداوند با بندگانش نيز به وحي تعبير مي‌شود. ارتباط غريزي و فطري جانداران با خداوند نيز وحي خوانده مي‌شود. الهام و ارتباط ويژه خداوند با برخي انسانها ـ چه پيامبر و چه غير پيامبر ـ نيز وحي خوانده مي‌شود. اما وحي اصطلاحي كه تنها مختص پيامبران است، ارتباط ويژه خداوند با بندگان خاصي است كه قرين با دعوت است. چگونگي اين ارتباط بر انسان مخفي است، اما در اين ارتباط ويژه پيام الهي به قلب پيامبر مستقيماً يا با واسطه القا مي‌شود و پيامبر با ابلاغ مفاد وحي به مردم آنان را به سوي خدا دعوت مي‌كند. وحي مهمترين خصيصة پيامبري است و بدون تحقق آن كسي پيامبر نمي‌شود. از سوي ديگر هر جا وحي محقق شده قطعاً‌ پيامبري نيز هست. (مراد وحي توأم با دعوت است نه از قبيل وحي به مريم (س) يا مادر موسي(س))

وحي از درون پيامبر نمي‌جوشد، وحي از بالا، از وراي جان پيامبر به قلب او نازل مي‌شود. پيامبر تنها گيرندة وحي است و هرگاه خدا لازم بداند به او وحي مي‌فرستد. لذا پيامبران جز با اذن و ارادة خداوند در معرض وحي قرار نمي‌گيرند. بي‌شك پيامبران همانند ديگر آدميان بلكه در سطحي بالاتر خداوند و عالم قدسي را تجربه مي‌كنند اما لزوماً وحي الهي با تجربة نبوي يكسان نيست(جزئيات وحي و ظرايف آن در بحث مستقلي عرضه شده است).

+ و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحي اليه انه لا اله الا انا فاعبدون (انبياء ۲۱/۲۵)

«و هيچ رسولي را پيش از تو نفرستاديم مگر آنكه به او وحي كرديم كه الهي جز من نيست ، پس مرا بپرستيد.»

بنابراين اولاً‌ به هر پيامبري وحي مي‌ شود. ثانياً‌ مضمون و جان ماية وحي دعوت به خداوند و بندگي اوست.

+ انا أوحينا أليك كما أوحينا الي نوح والنبيين من بعده و أو حينا الي ابراهيم و…(نساء۴/۱۶۵)

«ما به تو وحي كرديم آن چنان كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي كرديم و وحي كرديم به ابراهيم و …»

+ و لقد أرسلنا رسلاً من قبلك منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص عليك و ما كان لرسول ان يأتي بآيه ألا بأذن الله فأذا جاء أمرالله قضي بالحق و خسر هنالك المبطلون (غافر ۴۰/۷۸ )

«وبه راستي ما پيش از تو رسولاني فرستاديم از (ميان) آنان كساني هستند كه (گزارششان را) برتو خوانده‌ايم و از آنان كساني هستند كه (گزارششان را ) برتو نخوانده‌ايم و هيچ رسولي را نرسد كه آيه‌اي (نشانه، معجزه ) درميان آورد مگر به اذن خداوند. پس چون فرمان خداوند(درميان ) آيد به حق حكم شود و ژاژخايان آنجا زيان بينند.»

همين مضمون در سوره رعد (۱۳/۳۸) نيز آمده است.

قاعدة ششم: پيامبران به خداوند دعوت مي‌كنند.

پيامبري بدون وحي محقق نمي‌شود و دعوت لازمة وحي است. بالاترين مضمون وحي دعوت به بندگي خداوند است. پيامبر به خود نمي‌خواند، به خدا دعوت مي‌كند. او پيامي جز خداخواهي ندارد. محور و بنياد دين خداست.

+ و لقد بعثنا في كل أمه رسولاً أن اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت (نحل ۱۶/۳۶)

«به راستي در ميان هر امتي پيامبري را برانگيختيم (تا به مردم بگويد ) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت پرهيز كنيد.»

پيامبري بدون دعوت به خدا و پرهيز از طاغوت محقق نمي‌شود، آنكه به خود مي‌خواند و درمتن پيام موضوع مي‌شود، پيامبر نيست و از پيامبري نيز نشاني ندارد. هر عمل ديني يعني خود را رها كردن و خود را نديدن و خدا را خواستن.

+ اذ جائتهم الرسل من بين ايديهم ومن خلفهم ألا تعبدوا الا الله قالوا لو شاء ربنا لا نزل ملائكه فانا بما أرسلتم به كافرون(فصلت ۴۱/۱۴)

«هنگامي كه رسولان از هر سو به سراغشان آمدند [با پيام] كه جز خدا را بندگي نكنيد، گفتند: اگرپروردگارمان مي‌خواست فرشتگاني مي‌فرستاد پس ما به آنچه رسالت يافته‌ايد باور نداريم.»

+ ما كان لبشر أن يؤتيه الله الكتاب و الحكمه و النبوه ثم يقول الناس كونوا عباداً لي من دون الله ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون. و لا يأمركم ان تتخذوا الملائكه و النبيين أربابا أيامركم بالكفر بعد اذ أنتم مسلمون (آل عمران ۳/۸۰-۷۹ )

«هيچ بشري را [روا] نيست كه خداوند به او كتاب و دانش و پيامبري بدهد آنگاه به مردم بگويد كه بجاي خداوند بندگان من باشيد [بلكه پيامبر مي‌گويد] با آموزش كتاب و با خواندن [آن عالمان] رباني باشيد. [روا نيست] كه به شما فرمان دهد كه فرشتگان و پيامبران را به پروردگاري بگيريد. آيا شما را پس از آنكه مسلمان شده‌ايد به كفر فرمان مي‌دهد؟»

گوهر پيام دين و رسالت پيامبران بندگي خداوند است.