خلاصة جلسات گذشته:
نبوت ورسالت به ترتيب حاكي از شأن خبررساني و شأن فرستادگي و سفارت پيامبران هستند. نبوت تنها در مورد پيامبران بكار رفته. اما رسول و مرسل هم در مورد پيامبران و هم در مورد فرشتگان فرستادة الهي كه واسطه در عمل بودهاند. در قرآن استعمال شده است. قرآن كريم در مورد پيامبران گزارههايي كلي و ضوابطي اساسي ارائه كرده است كه از آنها ميتوان به خصايص عمومي پيامبران يا قواعد قرآني حوزه پيامبري تعبير كرد. اين قواعد عبارتند از:
قاعده اول : هر امتي رسولي دارد و هيچ جامعهاي بدون پيامبر رها نشده است.
قاعده دوم : پيامبران انسانهايي هستند مثل ديگر انسانها.
قاعده سوم : پيامبران به لسان قومشان سخن ميگويند (قوميكه درميان ايشان مبعوث ميشوند).
قاعده چهارم : پيامبران توسط خداوند برگزيده ميشوند.
قاعده پنجم : به پيامبران از جانب خداوند وحي ميشود.
قاعده ششم : پيامبران به خداوند دعوت ميكنند.
قاعده هفتم ـ پيامبران به مردم بشارت وبيم ميدهند.
پيامبران چگونه به خداوند دعوت ميكنند؟ و با چه روشي به وظيفه خود عمل ميكنند؟ آنان چگونه با مردم ارتباط برقرار ميكنند؟ بي شك پيامبران در مقام تغييرات بنيادي فرهنگ مردماند؛ يعني ميخواهند آدميان را اصلاح كنند. مهمترين نكته درمطالعه پيامبري شناخت روش اين اصلاح گري است. آيا پيامبران در ايفاي وظيفه خود قدرت سياسي يا اقتصادي رانشانه رفتهاند و با اتكاي بر قدرت سياسي يا اقتصادي به اصلاح فرهنگ جامعه اقدام كردهاند؟ يا برعكس پيامبران، وجدان تك تك مردم را مخاطب قرار داده، با تحول در جان ودرون آدميان مناسبات مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي جامعه را از بنياد اصلاح ميكنند؟ اين دو شيوه به شدت با هم تفاوت دارند و هر يك اقتضاهاي خاص خود را دارد. در شيوة اول آحاد انساني در ضمن اصلاح اجتماعي، اصلاح ميشوند. لذا بدون تمسك به قدرت و سيطره بر آن رسالت الهي پيامبران محقق نميشود. اما در شيوه دوم جوامع انساني با تحول جان آدميان و بازسازي وجدان تك تك آنان متحول مي شوند. با چنين شيوهاي پيامبران ميبايد با هر انساني وارد گفتگو شوند و وجدان آنها را به چالش گيرند و آنها را متقاعد سازند كه دين آباء و اجدادي باطل است و گـزينش ضوابط الهي به نفع آنهاست. پيامبران راهي ندارند جز اينكه مردم را از فوايد ومنافع روش و راه دينداري وخداپرستي آگاه سازند و آنان را از خطرات ومفاسد زير پاگذاشتن راه الهي بر حذر دارند. بنابراين روش پيامبري در دعوت مبتني بر بشارت و انذار است. بشارت به آثار نيكو و منافع و انذار از مفاسد وخطرات و آفات. بشارت و انذار دو روي يك سكهاند. دعوتي كه وجدانهاي انساني را مورد خطاب قرار ميدهد نميتوان بدون تمسك به بيم و اميد، خوف ورجاء مژده دادن وبه صدا درآوردن زنگ خطر پيش رود. بشارت و انذار دو بخش لاينفك دعوت فرهنگي است واز نوع آگاهي بخشي و بيداركردن وجدانهاي انساني است. در نهايت اين شنوندگان پيامبران هستند كه خود بايدتصميم بگيرند، چرا كه بشارت وانذار مردم را تحت فشار و الجاء قرار نميدهد. مخاطبان با آشنايي با چهره اميد بخش وشاديآفرين دين داري و چهرة خطرناك و نامطلوب و مشكلزاي بيديني و الحاد، آزادانه بين ايمان وكفر، انتخاب ميكنند.
بشارت از لحاظ لغوي مشتق از بشره (به معناي ظاهرپوست) وهمخانواده با بشر و مباشرت است. از آنجا كه انسان با شنيدن خبر مسرت بار و خوش، چهرهاش گشاده ميشود وخون در پوست صورتش همانند آب در درخت منتشر ميگردد، از اين واژه استفاده شده است. بشارت، بشري، تبشيرو استبشار اجمالاً به يك معنا هستند. بنابراين بشارت نوعي اميد بخشي، نشاطآفريني وشاديزايي است. مژده به اخبار خوش است. پيامبران بشير و مبشراند.
انذار هم ريشه با نذر، خبر دادن توأم با تخويف است، يعني ترساندن، بيم دادن، اعلام خطر كردن. پيامبران نذير و منذراند. واضح است كه انذار و بيم دادن و ترساندن، تنها با بيان و سخن است و هرگز به معناي استفاده از امور وحشتناك وترسآور نيست. به معناي ديگر انذار به معناي اكراه و اجبار وبكار گرفتن طرق خشونت بار نخواهد بود.
قرآن پيامبران را بشير و نذير معرفي كرده و غالباً اين دو وظيفه را با هم استعمال كرده است. اما گاهي نيز تنها بر صفت نذير و منذر تكيه كرده است، حال آنكه وظيفه بشارت به تنهايي به كار نرفته است. كثرت استعمال انذار نسبت به بشارت خبر از كاركرد بيشتر انذار و بيم دادن در ساختن انسانها دارد. هر چند نقش برجسته بشارت هرگز نفي نميشود.
– و ما نرسل المرسلون الا مبشرين و منذرين فمن آمن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون (انعام ۶/۴۸)
«و پيامبران را جز مژده آور و هشدار دهنده نميفرستيم و كساني كه ايمان آورند و نيكوكاري كنند نه بيمي بر آنهاست و نه اندوهگين ميشوند»
اين آيه قاعده اي قرآني را در حوزه پيامبري ارائه مي كند: پيامبري جز با بشارت و انذار تمام نمي شود. همه پيامبران مبشر و منذراند. مؤمنان صالح مشمول تحقق اين بشارتند. نه از چيزي هراس دارند و نه از چيزي غمگين مي شوند. و بيشك غير ايشان مشمول تحقق انذار و هشدار الهي خواهند بود.
و ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين و يجادل الذين كفروا بالباطل ليدحضوا به الحق و اتخذوا آياتي و ما انذرواهذوا (كهف ۱۸ / ۵۶)
«پيامبران را جز مژده آور و هشدار دهنده نمي فرستيم و كافران از باطل دفاع مي كنند كه حق را با آن ابطال كنند و آيات من و هشدار به خويش را به ريشخند گرفتند.»
در اين آيه در صدر آن، همانند آيه پيشين، پيامبري را ملازم بشارت و انذار معرفي ميكند، اما ذيل آن برخلاف آية پيشين به مشمولان تحقق انذار ميپردازد؛ كافران به قصد ابطال حق، با حق به جدال برميخيزند و آيات الهي و انذار او را به مسخره ميگيرند. يعني به انذار وقعي نمينهند. آنان باور نميكنند كه پيامبران راست بگويند و هشدار آنها صورت واقعيت به خود بگيرد.
– كان الناس أمه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه….(بقره ۲/۲۱۳)
«[در آغاز] مردم امتي يگانه بودند، آنگاه خداوند پيامبران رامژده آور و هشداردهنده برانگيخت وبا آنان به حق كتاب آسماني فرستاد تا در ميان مردم در آنچه اختلاف ميورزند داوري كنند…»
اين آيه كه از مهمترين آيات بحث پيامبري است به چند قاعدة اين حوزه اشاره دارد كه در جاي خود به آنها خواهيم پرداخت. به اجمال: مردم امت واحد بودند تا آنكه بينشان اختلاف بوجود آمد، خداوند در ميان ايشان پيامبراني برانگيخت تا بر اساس كتاب الهي بينشان داوري كنند. اين داوران الهي مهمترين صفتشان، بشارت وانذار است.
– أن أنت الا نذير / أنا أرسلناك بالحق بشيراً و نذيراً و أن من أمه الا خلا فيها نذير (فاطر ۳۵/۲۴و۲۳)
«تو نيستي مگر هشداردهندهاي / ما تو را به حق مژده رسان و هشداردهنده فرستادهايم و امتي نيست مگر آنكه در ميان آنها هشداردهندهاي بوده است».
بر اساس اين دو آيه اولاً: بر صفت نذير بودن پيامبر اسلام تأكيد شده است. با توجه به آيه قبل از آن درمييابيم كه اين تأكيد همانند «ما علي الرسول الا البلاغ» وظيفه پيامبر را ابلاغ و انذار معرفي ميكند نه بيشتر. اگر انساني پس از هشدار پيامبر حق را نپذيرفت اشكال از پيامبر نيست. ثانياً: خداوند آخرين پيامبرش را نيز به دو صفت حقانيت بشير و نذير معرفي ميكند ثالثاً: هيچ امتي بدون نذير رها نميشود. همچنان كه در قاعده اول گذشت هر امتي رسولي دارد، عيناً ميتوان گفت هر امتي نذير و هشداردهندهاي دارد.
و ما أرسلناك في قريه من نذير ألا قال مترفوها أنا بما أرسلتم به كافرون (سباء۳۴/۳۴)
«و هيچ هشداردهندهاي به هيچ شهري نفرستاديم مگر آنكه نازپروردگان آن گفتند ما رسالت شما را منكريم».
اولاً: در آيه فوق بين انذار و رسالت تلازم برقرار است و پيامبران به عنوان نذير معرفي شدهاند.
ثانياً: مترفان (نازپروردگان ومرفهان بيدرد) حافظان نظم موجودند ونسبت به دعوت مصلحانه پيامبران بيشترين دشمني را اظهار ميدارند.
ثالثاً: مردم در پذيرش و انكار دعوت پيامبران در دنيا آزادند و كسي آنها را به پذيرش دعوت پيامبران وادار نميكند.
– وكذلك ما أرسلنا من قبلك في قريه من نذير ألا قال مترفوها أنا وجدنا أباءنا علي أمه و أنا علي آثارهم مقتدون / قال أولو جئتكم بأهدي مما وجدتم عليه آباءكم قالوا أنا بما أرسلتم به كافرون (زخرف۴۳/۲۴و۲۳)
«و بدينسان پيش از تو درهيچ آبادي هشداردهندهاي نفرستاديم مگر آنكه نازپروردگانش گفتند ما پدرانمان را بر شيوهاي يافتهايم وما در پي آنان دنباله روانيم. بگو حتي اگر براي شما راهنماتر از آنچه پدرانتان پيرو آن يافتيد بياورم؟ گفتند ما رسالت شما را منكريم»
دراين آيه نيز از پيامبران به منذران تعبير شده است. ثانياً بر انكار مجدانه مترفان تأكيد شده است. مترفان نازپرورده، بر حفظ شيوه آباء و اجدادي خود تعصب داشتند و عليرغم حقانيت راه پيامبران كفر را ادامه ميدهند.
قاعده هشتم ـ پيامبران تحت تعليم الهي آموزش ديدهاند.
پيامبران راه و روش جديدي در اختيار مردم ميگذارند، به زندگي انسانها معناي تازهاي ميدهند. اين روش و معني را از نزد خود نياوردهاند. چرا كه آنان فارغ از وحي الهي انسانهايي عادي هستند همانند ديگر انسانها. حرف تازه پيامبران از خودشان نيست. آنان آنچه ميكنند و ميگويند و به آنچه مردم را دعوت ميكنند، در جايي آموختهاند. گويي در مدرسهاي اين دروس را ـ درس هدايت و دعوت انسان سازي ـ را فرا گرفتهاند. از اين خصيصه به آموزش تحت تعاليم الهي تعبير كردهايم. در قاعده پنجم به اينكه به پيامبران از جانب خداوند وحي ميشود اشاره كرديم. آيا آموزش الهي پيامبران امري فراتر از وحي است يا تعبير ديگري از وحي است؟ به نظر ميرسد تعاليم الهي اعم از وحي باشد، اينكه خداوند به پيامبران هم كتاب وحي مي كند هم حكمت ميآموزد و از اين آموزش نيز با واژه تعليم ياد شده قرينهاي براين مدعاست. با اين همه حل مشكل آسان نيست. در اينكه پيامبران تحت تعليم الهي آموزش ديدهاند ترديدي نيست اما اينكه نام اين تعليم الهي وحي باشد يا چيز ديگري چندان مهم نيست.
قرآن از دو گونه تعليم الهي خبر داده است. يكي تعليم عام شامل نوع انساني و ديگري تعليم خاص پيامبران. آيات آغازين وحي اشاره به تعليم گونه اول دارد:
أقرا باسم ربك الذي خلق / خلق الانسان من علق / أقرا و ربك الاكرم / الذي علم بالقلم / علم الانسان مالم يعلم
(علق ۹۶/۵-۱ )
«بخوان بنام پروردگارت كه آفريده است، كه انسان را از علقه آفريده است، بخوان و پروردگار تو بس گرامي است، همان كه با قلم [و كتاب انسان را] آموزش داد، به انسان چيزي را كه نميدانست، آموخت »
اما درباره گونه دوم تعليم،قرآن كريم در مورد بسياري از پيامبران سخن از تعليم الهي ايشان گفته است:
۱- تعليم خداوند به آدم (ع)
و علم ادم الاسماءكلها ثم عرضه علي الملائكه فقال أنبئوني باسماء هولاء ان كنتم صادقين/ قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم/ قال يا آدم انبئهم باسمائهم فلما أنبئهم باسمائهم قال الم اقل لكم اني اعلم غيب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون (البقره۲/۳۳-۳۱ )
«وهمه نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه كرد و گفت اگر راست ميگوييد به من از نامهاي ايشان خبر دهيد. گفتند: پاكا تويي، ما دانشي نداريم جز آنكه به ما آموختهاي، تو داناي فرزانهاي. فرمود اي آدم آنان را از نامهايشان خبر ده و چون از نامهايشان خبرشان داد، فرمود آيا به شما نگفتم كه من ناپيداي آسمانها و زمين را ميدانم و آنچه را پنهان ميداشتيد ميدانم».
۲- تعليم خداوند به نوح (ع)
أبلغكم رسالات ربي و أنصح لكم و اعلم من الله ما لا تعلمون / او عجبتم ان جائكم ذكر من ربكم علي رجل منكم لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون (اعراف ۷/۶۳و۶۲)
«پيامهاي پروردگارم را به شما ميرسانم و خير و صلاح شما را ميجويم ومن از جانب خداوند چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد. آيا تعجب كردهايد كه از سوي پروردگارتان پندي بر مردي از قوم خودتا ن براي شما نازل شده باشد تا شما را هشدار دهد و پروا و پرهيز پيشه كنيد و باشد كه مشمول رحمت او شويد».
۳- تعليم خداوند به عيسي (ع)
و يعلمه الكتاب و الحكمه و التوريه و الانجيل (آل عمران ۳/۴۸)
«و به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل ميآموزد ».
۴- تعليم خداوند به محمد(ص)
– و ما ينطق عن الهوي / أن هو ألا وحي يوحي / علمه شديد القوي (نجم ۵۳/۵-۳)
«و از سرهواي نفس سخن نميگويد. آن جز وحي نيست كه به او فرستاده ميشود، [فرشته] نيرومند [يعني جبرئيل] او را آموخته است»
بي شك مضمون تعليم فوق وحي الهي است و معلم مباشر و بلاواسطه جبرئيل است. اما در آيه ذيل پيامبر اسلام از خداوند تعليم ميگيرد و محتواي تعليم نيز اعم از قرآن و وحي است:
– ولولا فضل الله و رحمته لهمت طائفه منهم أن يضلوك و ما يضلون ألا أنفسهم و ما يضرونك من شيء و انزل الله عليك الكتاب و الحكمه و علمك مالم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما (نساء۴/۱۱۳)
«و اگر لطف و رحمت الهي در حق تو نبود گروهي از ايشان كوشيده بودند كه تو را گمراه كنند و در واقع كسي را جز خود گمراه نكنند و كوچكترين زياني به تو نرسانند و خداوند بر تو كتاب و حكمت نازل كرد و به تو چيزي را كه نميدانستي آموخت و لطف الهي بر تو بسيار است»
بررسي اين آيات كه نمونهاي از آيات فراوان حوزة پيامبري است نشان ميدهد كه پيامبران تحت تعليم الهي آموزش ميبينند و اين آموزش اعم از وحي است.
قاعده نهم ـ پيامبري تعليم و تربيت مردم است.
مهمترين وظيفه پيامبران كدام است؟ كار پيامبري با كدام يك از مشاغل بشري قابل مقايسه است؟ پيامبران با چه شيوهاي مردم را به سوي خدا دعوت ميكنند؟ آيا با تصرف قدرت وسيطره بر آن به اين مهم اقدام ميكنند يا اينكه با سرمايهگذاري روي وجدان مردم جهل آنان را برطرف كرده، جان آنان را از ناپاكيها ميزدايند و با بازسازي وجدان مردم آنها را مؤمن ميكنند و از اجتماع اين مؤمنان دين ساخته، جامعه ديني بنا مينهند؟ براستي قرآن كريم در توصيف پيامبري، به كدامين الگو نزديك است؟ الگوي توسل به قدرت سياسي يا الگوي اقتدار فرهنگي و تعليم و تربيت آحاد انسان؟ قرآن به تأكيد و تكرار تصريح كرده است كه پيامبران را سه وظيفه است: تلاوت آيات الهي، تعليم كتاب و حكمت و تزكيه. وظيفه اول از سنخ اطلاعرساني و ابلاغ پيام يعني پيامبري و پيام رساني است. آنچه پيامبر از جانب خداوند به عنوان وحي دريافت كرده و بيكم و كاست به مردم منتقل ميشود. پيامبر نامهرساني نيست كه نامه را برساند و برود. نامه را ميرساند، ميخواند و علاوه بر تلاوت و قرائت مضمون نامه الهي، محتواي پيام الهي را به مردم تعليم ميدهد. نه فقط محتواي پيام ـ كتاب الهي ـ بلكه هر آنچه اين پيام بدان نياز دارد يعني مقدمات و لوازم كتاب را كه نيز حكمت خوانده شده به مردم ميآموزد و علاوه بر تلاوت و تعليم، ميماند و عملا پياده كردن پيام را در جان آدمي تجربه ميكند، جان را پالايش ميكند، روح را تطهير ميكند، دل را پاك ميكند.
تلاوت و تعليم و تزكيه تنها درجانهايي مؤثر است كه آزادانه و مختارانه بخواهند بشنوند، بخواهند ياد بگيرند و بخواهند پاك شوند. كسي به زور و اكراه و خشونت نميآموزد، نميشنود و تطهير نميشود. پيامبران چنان نرم و ظريف و انساني پيش ميروند كه بتوانند با وجدان خفته آدميان ارتباط برقرار كند قفل سراچه دل مردم تنها با رمز محبت باز ميشود و پيامبران با اكسير رحمت به صيد قلوب ميپردازند. چه خامند دين ناشناساني كه ميپندارند با خشونت و تكبر و زور و قلدري ميتوانند جا پاي پيامبر بنهند. كدام جلسه درسي ديدهايم كه دانشجو بازور و خشونت كلمهاي بياموزد و با زور و اكراه تغييري در جان خود دهد. با زور و خشونت ميتوان ظاهر افراد را بطور موقت تغيير داد اما تحول دائمي و دروني تنها با آزادي و رحمت ميسر است.
ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمه و يزكيهم انك انت العزيز الحكيم
(بقره ۲/۱۲۹)
«(ابراهيم:)پروردگارا و از ايشان در ميانشان پيامبري برانگيز كه آيات تو را بر آنان بخواند و به آنان كتاب آسماني و حكمت بياموزد و پاكدلشان سازد كه تويي پيروزمند فرزانه».
– كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم يتلو عليكم اياتنا و يزكيكم و يعلمكم الكتاب و الحكمه و يعلمكم مالم تكنوا تعلمون / فاذكروني اذكركم و اشكروالي ولاتكفرون (بقره ۲/۱۵۲-۱۵۱ )
«همچنان كه پيامبري از خودتان به ميان شما فرستادم تا آيات ما را بر شما بخواند و پاكدلتان بگرداند و به شما كتاب و حكمت بياموزد و آنچه نميدانستيد به شما آموزش دهد پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و مرا سپاس بگذاريد و با من ناسپاسي نكنيد.»
– لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين (آل عمران ۳/۱۶۴ )
«خداوند بر مومنان منت نهاد [و نعمت داد] كه پيامبري از ميان خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان ميخواند و پاكيزهشان ميكند و به آنان كتاب و حكمت ميآموزد در حالي كه در گذشته در گمراهي آشكار بودند».
– هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و أن كانوا من قبل لفي ضلال مبين (جمعه ۶۲/۲ )
«اوست كه در ميان قوم بيكتاب [عرب] پيامبري از ميان خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان ميخواند و پاكيزهشان ميدارد وبه آنان كتاب و حكمت ميآموزد و حقا كه در گذشته در گمراهي آشكار ميبودند».
تأمل در چهار آيه فوق نشان ميدهد كه:
۱- آيه نخستين در قالب دعاست و سه آيه ديگر گزاره اخباري، استجابت دعاي ابراهيم.
۲- بعثت و ارسال پيامبران از جانب خداوند از ميان خود مردم صورت ميگيرد. تنها در آيه اخير به امي بودن قوم اشاره شده است.
۳- تلاوت آيات الهي يا اطلاع رساني و پيام رساني نخستين وظيفه پيامبران است.
۴- دومين وظيفه پيامبران تزكيه و تطهير جان مردم و پالايش روح آدميان است. تنها در آيه اول كه در قالب دعاست تزكيه بعد از تعليم آمده است اما در گزارههاي خبري تزكيه مقدم بر تعليم آمده است.
۵- سومين وظيفه پيامبران تعليم كتاب و حكمت است. كتاب وحي الهي در قالب قرآن است و حكمت ديگر تعليم الهي است كه بر زبان پيامبر و به عنوان سنت نبوي جاري ميشود. حكمت اموري است كه پيامبر در مقام تبيين كتاب خداوند به مردم ابلاغ ميكند. در دومين آيه علاوه بر تعليم كتاب و حكمت ، تعليم آنچه نميدانستيد ذكر شده است و به نظر ميرسد در مقام توضيح كتاب و حكمت باشد نه اينكه امري مجزاي از آنها.
۶- مردم قبل از تلاوت و تزكيه و تعليم از سوي پيامبران، در گمراهي آشكار بودند.
در باب تزكيه و تعليم عليرغم وضوح آنها گفتني فراوان است. به اين دو باز خواهيم گشت.