جلسه پنجم: پيامبري، تبليغ دين بدون مزد

خلاصة جلسات گذشته

قرآن كريم در بحث از پيامبري و پيامبران گزاره‌هايي كلي و ضوابطي اساسي ارائه كرده كه مي‌توان از آنها به قواعد قرآني حوزة پيامبري يا خصائص عمومي پيامبران تعبير كرد. اهم اين قواعد عبارتند از:

اول: هر امتي رسولي دارد و هيچ جامعه‌اي بدون پيامبر رها نشده است.

دوم: پيامبران انسانهايي هستند مثل ديگر انسانها

سوم: پيامبران به زبان مردمي كه در ميان ايشان مبعوث مي‌شوند سخن مي‌گويند.

چهارم: پيامبران توسط خداوند برگزيده و منصوب مي‌شوند.

پنجم: به پيامبران از جانب خداوند وحي مي‌شود.

ششم: پيامبران تحت تعليم الهي آموزش ديده‌اند.

هفتم: پيامبران به خدا دعوت مي‌كنند.

هشتم: روش دعوت پيامبران بشارت و انذار است.

نهم: كار پيامبران تعليم و تربيت مردم است. تبيين، تذكر و نصيحت سه شيوة تعليم و تربيت پيامبرانه است.

دهم: دعوت پيامبران دعوت به زندگي واقعي است.

يازدهم: خداوند قبل از اتمام حجت پيامبران، مردم را عذاب نمي‌كند.

دوازدهم: پيامبران جز ابلاغ پيام به مردم وظيفه‌اي ندارند. پيامبران وكيل مردم نيستند. پيامبران حق ندارند با زور و اكراه مردم را به دين و ايمان بخوانند.

قاعدة سيزدهم: پيامبران براي هدايت مردم آمده‌اند.

هدايت راهنمايي است، نشان دادن راه از بيراهه و ارائه طريق است. انساني كه راه را از چاه تميز داده، خود مي‌داند چه كند. خداوند با ارسال پيامبران در كار هدايت آدميان است. هدايتگر واقعي خداست و پيامبران با اذن و تعليم الهي به هدايت و راهنمايي مردم اقدام مي‌كنند. اين هدايت با تعليم كتاب به مردم محقق مي‌شود. در برابر هدايت گري پيامبران، آدميان دو دسته مي‌شوند، گروهي مهتدي مي‌شوند، هدايت مي‌پذيرند و راه مي‌يابند و به مقصد رشد و تعالي بار مي‌يابند، اينان مؤمنان‌اند. گروهي نيز عليرغم روشن شدن راه از بيراهه، هدايت نمي‌پذيرند و وروش پيشين خود را حفظ مي‌كنند و دل از ضلالت و گمراهي نمي‌كنند. پس از ارائه طريق و نمودن راه، پيامبران در برابر گمراهي گمراهان مسئوليتي ندارند. وظيفه هدايت در اين مرحله به پايان رسيده است، به معناي ديگر هدايت براي آدميان جوياي راه است، آنان كه قصد رفتن دارند و راهنما مي‌خواهند. آنان كه راه را مي‌شناسند اما جسارت رفتن ندارند يا به منافع زودگ‍ـذر بيراهه‌ها دل خوش كرده‌اند، اگر با تذكر و انذار پيامبران هم به راه نيافتادند، ديگر اهل هدايت نيستند و از جانب پيامبران به حال خود رها مي‌شوند، به شرط اينكه مانع هدايت ديگران نشوند. البته سرانجام هدايت يافته با گ‍ـمراه نزد خداوند يكسان نخواهد بود. اما فراموش نبايد كرد شيوه پيامبرانه كه شيوه‌اي بشري و انساني است با شيوة الهي متفاوت است. كار پيامبر تعليم و هدايت و انذار و ابلاغ پيام است، اما حساب و مجازات از حوزة پيامبري بيرون است و شأني ربوبي است.

۱- و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آيه من ربه انما انت منذر و لكل قوم هاد (رعد ۱۳/۷)

«كافران مي‌گويند چرا بر او معجزه‌اي از سوي پروردگارش نازل نمي‌گردد؟ [اي پيامبر] تو فقط هشداردهنده‌اي و هر قومي راهنمايي دارد.»

اولا: فروفرستادن آيات در اختيار پيامبر و ديگر مردم نيست، به اراده و صلاحديد الهي آيات نازل مي‌شوند.

ثانيا: پيامبر فقط بيم مي‌دهد و ابلاغ پيام مي‌كند و نسبت به عواقب عدم رعايت پيامهاي الهي هشدار مي‌دهد. اگر كسي باور نكرد مسئوليتي متوجه پيامبر نيست.

ثالثا: هر قومي هدايتگري دارد، هيچ جامعه بدون هادي رها نشده است. قاعده «لكل قوم هاد» معادل دو قاعده گذشته است، يكي قاعده اول: «لكل امه رسول» و ديگر قاعده هفتم « و ان من امه الا خلافيها نذير». بنابراين هادي، رسول و منذر يكي است، يعني پيامبري بدون انذار و هدايت محقق نمي شود.

۲- و ما منع الناس ان يؤمنوا اذجائهم الهدي الا ان قالوا ابعث الله بشرا رسوال ( اسراء ۱۷/۹۴)

«و مردم را به هنگامي كه هدايت به سويشان آمد، چيزي از ايمان آوردن بازنداشت مگر اينكه گفتند آيا خداوند بشري را به پيامبري فرستاده است؟»

يكي از بهانه‌هاي كافران در ايمان نياوردن، انسان بودن پيامبران است، خداوند از پيام و پيامبري به «هدايت» تعبير كرده است. پيام پيامبران چيزي جز هدايت آدميان نيست.

خداوند كتب آسماني را «هدايت» خوانده است، به عنوان نمونه:

۳- انا انزلنا التوريه فيها هدي و نور…. (مائده ۵ / ۴۴)

«ما تورات را نازل كرده‌ايم در آن رهنمود و نوري است…….»

۴- … و آتينه الانجيل فيه هدي و نور و مصدقا لما بين يديه من التوريه و هدي و موعظه للمتقين (مائده ۵/۴۶)

«… و به او [عيسي (ع)] انجيل داديم. كه در آن رهنمود و نور است و همخوان با تورات است كه پيشاپيش آن [نازل شده] است و راهنما و پندآموز پارسايان است.»

۵- و ما انزلنا عليك الكتاب الالتبين لهم الذي اختلفوا فيه و هدي و رحمه لقوم يؤمنون (نحل ۱۶/۶۴)

«و ما قرآن را جز اين براي تو فرو نفرستاديم كه آنچه را اختلاف دارند برايشان روشن كني، و براي آنكه براي اهل ايمان رهنمود و رحمت باشد.»

اگر خداوند كتابهايش را ماية هدايت بندگان قرار داده، پيامبرانش نيز هاديان مردم‌اند و براي هدايت مردم مبعوث شده‌اند.

قاعده چهاردهم: پيامبران در تبليغ دين از مردم اجرت نمي‌خواهند.

پيامبري كاري از سنخ معلمي است. پيامبران عمر خود را مصروف هدايت مردم، تبليغ دين، و تعليم و تربيت آدميان مي‌كنند. آيا به اين فعاليتها مزد و اجرت تعلق مي‌گيرد؟ به اين معني كه راه يافتگان و هدايت شدگان يعني مؤمنان كه به بركت تعاليم پيامبر متدين شده‌اند، در برابر خدمتي كه پيامبر به ايشان كرده است، به او اجرت بدهند و از خدماتش قدرداني كنند. در اين صورت بين پيامبران و مؤمنان رابطه‌اي اقتصادي و مالي برقرار مي‌شود، و در برابر كالايي معنوي (هدايت و ايمان) بهايي مادي (اجرت و مزد) دريافت مي‌شود، نوعي داد و ستد و معامله پاياپاي. بر اين اساس هرچه مؤمنان افزون‌تر شوند، سود مالي و درآمد پيامبران نيز افزايش مي‌يابد، و در تبليغ دين و دعوت به خدا، سود مادي نيز لحاظ مي‌شود. بالاخره اگر قرار است پيامبران از جانب خداوند گنجي به همراه نياورده باشند و با توجه به اينكه تبليغ دين و دعوت به خدا وقت فراواني را به خود اختصاص مي‌دهد، به نحوي كه در حد يك كار تمام وقت است، براي گذران زندگي پيامبران و خانواده ايشان چاره‌اي جز ممر مالي نيست، و تأمين اين هزينه به عهدة مؤمنان خواهد بود، يعني مؤمنان به پيامبران و مبلغان دين اجرت بدهند.

قرآن كريم رابطة مالي بين پيامبران و مردم را قطع كرده است و به عنوان يك قاعده تصريح كرده است كه پيامبران مجاز نيستند هدايت و ايمان را با مزد و اجرت ارائه نمايند. پيامبران حق ندارند از مردم اجرت بگيرند و مزد طلب كنند. پيامبري مانند ديگر مشاغل و حرفه‌ها نيست كه خدمت در برابر مزد مادي صورت بگيرد. كارفرماي پيامبران مردم نيستند تا چشمشان به جيب و دست مردم باشد و ايمان و دعوت و هدايت با درهم و دينار و طلا و نقره و امتيازات مادي رد و بدل شود. كارفرماي پيامبران خداوند است، و او به شيوة ربوبيش هيچ كار خيري را بي پاداش نمي‌گذارد. اما كار پيامبري را چگونه مي‌توان با اجر و مزد مادي تقدير و توزين كرد. خدمات پيامبران به مردم با معيارهاي مالي و مادي قابل محاسبه نيست . پاي پول و اجرت به ميان آوردن، تخفيف و تنزل كار پيامبري و دعوت و تبليغ است.

آري اين يك حقيقت است كه پيامبران چون انسانند و فارغ از وحي، انساني مانند ديگر انسانها و گنجي نيز با خود از سوي خدا نياورده‌اند، براي گذران زندگي نياز به درآمدي در حد كفاف و رفع حداقل حوائج روزمره دارند. اين هزينه چگونه بايد تأمين شود؟ قرآن تأمين زندگي پيامبران از طريق اخذ اجرت در برابر تبليغ دين را ممنوع كرده است. به بيان ديگر ارتزاق از راه دين را خداوند نپسنديده است. پس باقي مي‌ماند كه پيامبران مانند ديگر مردم كار كنند و از دسترنج خود امرار معاش نمايند.

كما اينكه در سيرة پيامبران خوانده‌ايم كه هريك به كاري مشغول بوده‌اند، يكي چوپاني مي‌كرده، ديگري نجار بوده، سومي صنعتگر بوده، زره مي‌بافته، يا كشتي مي‌ساخته، چهارمي تجارت مي‌كرده، اما هيچيك از طريق اخذ اجرت از مردم در برابر تبليغ دين گذران زندگي نكرده‌اند. پيامبري شغل نيست، انجام وظيفه است. و كسي براي ايفاي وظيفه، و اداي تكليف مزد نمي‌گيرد. اختصاص بخشي از وقت روزانه به كار براي امرار معاش هرگز مانع از ايفاي وظيفة پيامبري نيست، بلكه به نفوذ كلمه پيامبر مي‌افزايد، اثبات مي‌كند كه او در تبليغ دين و دعوت به خدا چشمداشت مادي ندارد، بطور خالص به خدا مي‌خواند.

تبليغ هاي نافذ ديني به شيوة تبليغ پيامبرانه، تبليغ بدون چشمداشت مادي است. دين كوششي براي گسستن تعلق انسان به عالم مادي و توجه به عالم ماوراي ماده است. تبليغي كه با سوداي مالي مبلغ همراه باشد بر دل نمي‌نشيند، وجدان را تكان نمي‌دهد و از ظاهر به باطن رسوخ نمي‌كند و عملا ناموفق است. دين وسيله معاش نيست، نردبان صعود به حيات طيبه است، آميخته كردن تبليغ دين با اجرت مادي، دين را ابزار دنيا مي‌كند يعني بجاي اينكه دنيا ديني شود، دين دنيوي مي‌شود.

۱- بلي من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لاخوف عليهم و لاهم يحزنون (بقره ۲/ ۱۱۲)

«آري، كسي كه از هر جهت تسليم حكم خدا گرديد و نيكوكار گشت، مسلما اجرش نزد خداي بزرگ خواهد بود، و او را هيچ خوفي و هيچ حزني نخواهد بود.»

آنان كه قصد وجه او كرده‌اند يعني مخلصان صالح، جز از او اجر نخواهند. آنان نه نگران آينده‌اند نه غمگين از گذشته، پيامبران بيشك پيش قراول مخلصان صالح هستند لذا طبيعي است كه از خدا اجر مي‌خواهند نه از مردم.

۲- كذبت قوم نوح المرسلين / اذقال لهم اخوهم نوح الاتتقون / اني لكم رسول امين / فاتقوالله و اطيعون / و ما اسئلكم عليه من اجران اجري الا علي رب العالمين (شعراء ۲۶/۱۰۹-۱۰۵)

«قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند، هنگامي كه برادرشان نوح به ايشان گفت آيا [ از خدا ] نمي‌ترسيد؟ من براي شما پيامبري درستكارم، پس تقوا پيشه كنيد و از من پيروي نمائيد. من از شما مزد نمي‌خواهم و پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.»

۳- كذبت عاد المرسلين / اذ قال لهم اخوهم هود، الا تتقون / اني لكم رسول امين / فاتقوالله واطيعون / و ما اسئلكم عليه من اجران اجري الا علي رب العالمين (شعرا ۲۶/ ۱۲۷-۱۲۳)

«قوم عاد پيامبران را تكذيب كردند،آنگاه كه برادرشان هود به ايشان گفت آيا [از خداوند] نمي‌ترسيد؟ من براي شما پيامبري درستكارم، پس تقوي پيشه كنيد و از من پيروي نمائيد، من از شما مزدي نمي‌خواهم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.»

۴- كذبت ثمود المرسلين / اذ قال لهم اخوهم صالح، الا تتقون / اني لكم رسول امين / فاتقوالله واطيعون / و ما اسئلكم عليه من اجران اجري الا علي رب العالمين (شعرا ۲۶/ ۱۴۵-۱۴۱)

«قوم ثمود پيامبران را تكذيب كردند،آنگاه كه برادرشان صالح به ايشان گفت آيا [از خداوند] نمي‌ترسيد؟ من براي شما پيامبري درستكارم، پس تقوي پيشه كنيد و از من پيروي كنيد، من از شما مزدي نمي‌خواهم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.»

۵- كذبت لوط المرسلين / اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون / اني لكم رسول امين / فاتقوالله واطيعون / و ما اسئلكم عليه من اجران اجري الا علي رب العالمين (شعرا ۲۶/ ۱۶۴-۱۶۰)

«قوم لوط پيامبران را تكذيب كردند،آنگاه كه برادرشان لوط به ايشان گفت آيا [از خداوند] نمي‌ترسيد؟ من براي شما پيامبري درستكارم، پس تقوي پيشه كنيد و از من پيروي كنيد، من از شما مزدي نمي‌خواهم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.»

۶- كذب اصحاب الايكه المرسلين / اذ قال لهم شعيب، الا تتقون / اني لكم رسول امين / فاتقوالله واطيعون / و ما اسئلكم عليه من اجران اجري الا علي رب العالمين (شعرا ۲۶/ ۱۸۰-۱۷۶)

«اصحاب ايكه [امت شعيب] پيامبران را تكذيب كردند،آنگاه كه شعيب به ايشان گفت آيا [از خداوند] نمي‌ترسيد؟ من براي شما پيامبري درستكارم، پس تقوي پيشه كنيد و از من پيروي كنيد، من از شما مزدي نمي‌خواهم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.»

در قرآن كريم هيچ تكراري بي حكمت نيست. پنج آيه در يك سوره پنج بار تكرار شده است. در پنج پيامبر يعني نوح، هود، صالح، لوط و شعيب يك سخن گفته شده است. اين پيامبران توسط قومشان تكذيب شدند. پيامبران ايشان را به تقوا دعوت كرده‌اند و خود را به عنوان رسولاني امين معرفي كرده و از مردم خواسته‌اند تقوا پيشه كرده از ايشان اطاعت كنند. بعد قاعدة مورد بحث پنج بار عينا تكرار شده است. من از شما مزد و اجرت نمي‌خواهم، پاداش ما پيامبران تنها بر عهدة خداست. نمي‌توان پيامبر بود و از مردم بواسطه تبليغ دين اجرت گرفت.

۷- و يا قوم لا اسئلكم عليه مالا ان اجري الا علي الله و ما انابطارد الذين امنوا انهم ملاقوا ربهم و لكني اريكم قوما تجهلون (هود ۱۱/۲۹)

«[نوح گفت] اي قوم من از شما [در عوض هدايت و دعوتم] مالي نمي‌خواهم، پاداش من جز بر خدا نيست.

من مومنان را از گرد خود طرد نمي‌كنم، آنان خدا را ملاقات مي‌كنند. اما من شما را قومي نادان مي‌بينم.»

اين دومين موضع قرآني است كه خبر از استعمال اين قاعده در مورد نوح نبي مي‌دهد. نوح از مردم پول نمي‌خواهد، به پاداش الهي چشم دارد، نه بر دست و جيب مردم. اگر پيامبران استقلال مالي نداشتند اينگونه محكم نمي‌توانستند موضع بگيرند و دست رد بر سينه منكران و ملحدان بنهند و بگويند ما فقراي مؤمن را بر كافران متمول ترجيح مي‌دهيم، نمي‌توانستند قاطعانه بگويند ايمان نياوردند ناشي از جهل است.

۸- قل ما سألتكم من اجر فهو لكم ان اجري الا علي الله و هو علي كل شيء شهيد (سبأ ۳۴/۴۷)

«بگو [اي محمد] آنچه من از شما اجرت خواسته‌ام از آن شما باد، پاداش من تنها بر خداوند است و او بر هر چيزي گواهست.»

پيامبر اسلام نيز مشمول اين قاعده است. او هرگز از مردم مزد و اجرت نمي‌خواهد، آنكه به دنبال شوراندن درون آدميان و اتصال روحي آنان با خداوند و ايصال آنان به حيات طيبه است زماني مي‌تواند موفق باشد و سخنانش در دلها بنشيند كه به لحاظ اقتصادي به مردم وابسته نباشد و پيامبر اسلام نيز چنين بود.

۹- …. والذين آمنوا و عملوالصالحات في روضات الجنات لهم مايشاؤون عند ربهم ذلك هوالفضل الكبير. ذلك الذي يبشر الله عباده الذين آمنوا و عملوالصالحات قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور (شوري ۴۲/ ۲۳-۲۲)

«… آنان كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهاي بهشت [منزل يافته] و نزد خدايشان هرچه بخواهند برايشان مهياست اين همان فضل بزرگ خداوند است. اين [بهشت ابدي] همان است كه خداوند به بندگاني كه ايمان آورده، علم صالح بجا آورده باشند بشارت داده است. [اي محمد به مردم] بگو من از شما [اجر رسالت] اجرتي طلب نمي‌كنم جز مودت با نزديكانم را و هركه كار نيكو انجام دهد ما بر نيكوئيش بيفزائيم، خداوند بسيار آمرزنده و پذيرنده شكر است.»

پيامبر مؤمنان را به سعادت برتر مي‌رساند. ۱) در مقابل از آنها چشمداشت مادي ندارد، تنها چشمداشت پيامبر از امتش مودت با «قربي» است. آناني كه به او نزديك‌اند. ذوي القربي يا نزديكان پيامبر دو گونه مي‌توانند باشند: يكي خويشاوندان و اقرباي پيامبر در عرف مسلمانان «سادات» خوانده مي‌شوند و ديگري آنان كه به لحاظ منش و روش و رفتار به پيامبر نزديك‌اند، يعني آنان، كه حقيقتا پيرو پيامبرند چه از خانواده او باشند چه نباشند، بيشك اگر يكي از فرزندزادگان پيامبر متصف به ايمان و عمل صالح نباشند، صرف قرابت به پيامبر باعث نمي‌شود مسلمانان موظف به مودت با او باشند.

طبق قاعده ديگر قرآني: ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذاالنبي والذين آمنوا (آل عمران ۳/۶۸)

«سزاوارترين مردم به ابراهيم، آنها هستند كه از او پيروي مي‌كنند و ايشان پيامبر و مؤمنان هستند.»

مودت و دوستي با اقرباي پيامبر رعايت اموري است كه آنها دوست مي‌دارند و اجتناب از چيزهايي كه آنها نمي‌پسندند. اين مودت جز با هماهنگ و همسوشدن با اهداف، روشها و رفتار پيامبر ميسر نمي شود. مگر مي‌توان كسي را دوست داشت و برخلاف ميل او عمل كرد. وداد و دوستي با صالحان و مؤمنان بدون ايمان و عمل صالح حاصل نمي‌شود.

پيامبر اسلام از امتش اجر مادي طلب نمي‌كند، آنچه او مي‌خواهد «مودت با قربي» است. يعني وفاداري به راه و روش او. دوست داشتن آنچه او دوست مي‌دارد و اجتناب از آنچه او از آن مي‌پرهيزد. اجر معنوي پيامبر پاسخ مثبت به دعوت اوست، باوركردن راه او و پيروي از منش و روش اوست. همين.

اما آنچه در آيات خمس و فيء (انفال ۸/۴۱ و حشر ۵۹/۷) در اختصاص برخي اموال به پيامبر اسلام مطرح شده در بحث از خصائص آخرين پيامبر (ص) به تفصيل بررسي خواهد شد. اما به اجمال قابل تذكر است كه خمس قرآني به غنيمت جنگي تعلق مي‌گيرد و هيچيك از خمس و فيء در زمرة اموال مردم نيستند كه به ازاي اجرت مادي توسط ايشان به پيامبر داده شده باشد. داشتن بودجة مستقل شرعي امري است و اخذ اجرت از مردم امر ديگري است.

قاعدة پانزدهم: ايمان ديني ملازم با پيروي از پيامبران است.

در برابر دعوت پيامبران، مردم دو گروه مي‌شوند، گروهي پيامبران را تصديق مي‌كنند و به آنها ايمان مي‌آورند و گروهي نيز آنان را تكذيب مي‌كنند و بر مشي پيشين خود باقي مي‌مانند و ايمان نمي‌آورند. گروه اول – مؤمنان – با تصديق پيامبر و ايمان به او در عمل نيز ملتزم مي‌شوند كه ضوابطي را رعايت كنند. به عبارت ديگر ايمان به خداوند و تصديق پيامبر لوازم عملي نيز دارد. علاوه بر تفاوت نظري، مؤمن و كافر تفاوت عملي نيز دارند. هر عمل و رفتاري با ايمان ديني سازگار نيست. ايمان ديني كردار متناسب با خود را مي‌طلبد. مؤمن آنگاه كه در بزرگترين انتخاب زندگيش ايمان به خداوند را برگزيد و آزادانه «صراط مستقيم» را براي رفتن انتخاب كرد، مي‌كوشد تا اعمال و رفتار خود را با ايمان هماهنگ كند. او در مي‌يابد كه قبل از انجام هر عملي از خود بپرسد كه آيا اين كردار با ايمان سازگار است؟ آيا مرا به خدا نزديك‌تر مي‌سازد؟ اصولا آيا مجازم چنين كنم؟ به عبارت ديگر مؤمن در انجام هر عملي دغدغه ديني دارد. آيا اين منش يا اين كنش مرا به او نزديك‌تر مي‌كند يا دورتر؟ مؤمن در ميزان كردن اعمالش با شاقول دين به پيامبر مراجعه مي‌كند. پيامبر را به صداقت شناخته شده است پيامبر به او مي‌گويد كه چه اموري را انجام دهد و از چه اموري اجتناب كند تا به خداوند نزديك‌تر شود. پيامبر به مردم تعليم مي‌دهد كه خداوند كدام صفات را دوست دارد و از كدام صفات بيزار است. مؤمن دينداري را در پيروي از پيامبر مي‌يابد. در واقع مؤمن در پيروي از پيامبر از خدا پيروي كرده است، زيرا پيامبر از خود چيزي نمي‌گويد. او پيام آور ديگري است، پيامبر طريق است و خداوند موضوع. مؤمن در رسيدن به خدا مطمئن‌ترين راه را پيروي از پيامبر مي‌يابد. پيامبر كسي را به اجبار به پيروي وادار نمي‌كند. پيروي از پيامبر كاري توأم با اختيار و آزادي است. مؤمن پذيرفته است كه پيامبر راست مي‌گويد و هرچه مي‌گويد از خداست و سعادت او در گرو رعايت ضوابط الهي است، لذا با آزادي و عشق به سعادت و كمال از پيامبر تبعيت مي‌كند. كافران پيامبر را تصديق نكردند، لذا از او نيز پيروي نمي‌كنند. اما مؤمن مي‌داند سعادت او در گرو همراهي او با پيامبر است. او عدم پيروي را دال بر دست كشيدن از ايمان مي‌داند. البته گاهي ممكن است تنبلي به سراغ او بيايد، حتي گاهي ممكن است تخلف كند، به جاي راه بيراهه برود، آنچه پيامبر از او خواسته را ترك كند و آنچه پيامبر اجتناب از او را آموزش داده عمل كند، اما حتي در چنين اوقاتي باز در دل باور دارد كه غلفت كرده و مي‌كوشد تا به راه بيايد. در عمل مؤمن ماندن كار ساده‌اي نيست و دين نيز سراي آزمايش است. بنابراين مؤمن خود را ملزم به پيروي از پيامبر مي‌داند. او اين پيروي را ضامن ايمان ديني مي‌شمارد.

مؤمن در چه اموري ملزم به پيروي از پيامبر است؟ مؤمن در حوزه دين ملزم به پيروي از پيامبر است. اطاعت از آنچه پيامبر از خدا نقل مي‌كند، اطاعت از خداوند است. و اطاعت از آنچه پيامبر در تبيين آيات الهي و رفع اختلاف دربرداشت از كتاب خدا به مؤمنان مي‌گويد اطاعت از پيامبر است. و اطاعت از پيامبر به اذن الهي اطاعت از خداوند است. اما اگر پيامبر سمتهاي ديگري نيز داشته باشد و به عنوان آن سمتها اوامر و نواهي از او صادر شود، اطاعت از اينگونه اوامر و نواهي به عنوان سمتهاي ديگر ايشان خواهد بود و نه از باب پيامبري.

اگر مؤمني از پيامبر پيروي نكرد، معصيت كرده است و در صورت عدم پشيماني و توبه نكردن در آخرت مجازات خواهد شد. اما لزوما به مجازات دنيوي منجر نمي‌شود مگر اينكه تحت عنوان مجرمانة ديگري قرار گيرد. واضح است كه در اين معصيت پيامبر مسئول نخواهد بود چراكه او وظيفه‌اي فراتر از ابلاغ پيام به مردم نداشته و سيطره‌اي بر مردم نداشته تا آنان را وادار به پيروي كند. آنچه در دين اهميت دارد پيروي آزادانه و مختارانه است، و الا پيروي مكروهانه و از سر اجبار ارزشي ندارد.

۱- و ما ارسلنا من رسول الاليطاع باذن الله و لو انهم اذظلموا انفسهم جاءوك فاستغرواالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما (نساء ۴/۶۴)

«و هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اينكه به توفيق الهي از او فرمانبرداري شود و اگر هنگامي كه به خويشتن ستم كردند به نزد تو مي‌آمدند و از خداوند آمرزش مي‌خواستند و پيامبر هم براي ايشان آمرزش مي‌خواست، خداوند را توبه پذير و مهربان مي‌يافتند.»

صدر آيه به قاعده مورد بحث اشاره دارد: اطاعت از پيامبران به اذن الهي لازم است. خداوند هيچ پيامبري را بدون لزوم پيروي از او مبعوث نكرده است . واضح است كه اطاعت همة آدميان از پيامبران لازم است، اما تنها مؤمنان از پيامبرشان پيروي مي‌كنند.

ذيل آيه نيز باز بودن راه توبه و استغفار خاطرنشان شده است. خداوند مردم را به بازگشت به سوي خود تشويق مي‌كند. اين بازگشت اگر بواسطه تحول دروني آدمي حاصل شود با ارزش است و اگر ظاهري و از روي ترس و اكراه انجام گرفته باشد ارزشي ندارد. به هر حال پيروي از پيامبران مطلوب خداوند است.

۲- قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحبكم الله و يغفرلكم ذنوبكم و الله غفور رحيم قل اطيعواالله و الرسول فان تولوا فان الله لايحب الكافرين (آل عمران ۳/۳۲-۳۱)

«[اي پيامبر به مردم] بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را بيامرزد، و خداوند آمرزگار مهربان است. بگو از خدا و پيامبر اطاعت كنيد. و اگر رويگردان شدند [بدانند كه] خداوند كافران را دوست ندارد.»

اولا: اگر مؤمنان بدنبال كسب محبت الهي هستند، مي‌بايد از پيامبر او پيروي كنند. دوست داشتن خداوند و محبوب خداوند بودن هر دو در گرو تبعيت از پيامبر است. از ثمرات اين پيروي بخشش گناهان و معاصي است. آنكه بجاي پيروي از پيامبر يا نسبت به هماهنگي با او بي تفاوت است يا برخلاف او عمل مي‌كند، في الواقع با فرستندة پيام يعني خداوند مسئله دارد.

ثانيا: لازمه ايمان ديني پيروي از خدا و پيامبر اوست. پيروي از خدا عمل به آيات اوست كه توسط پيامبر به اطلاع مردم مي‌رسد. پيروي از پيامبر عمل به بيانات پيامبر است كه در مقام تبيين و تفصيل و رفع ابهام يا رفع اختلاف دربرداشت كتاب از جانب او به مردم گفته شده است.

ثالثا: اگر كسي از پيروي خدا و رسول سرپيچي كرد، از چشم خدا مي‌افتد، خداوند چنين كسي را دوست ندارد. چنين كسي لزوما مورد مجازات دنيوي قرار نمي‌گيرد.

۳- من يطع الرسول فقد اطاع الله و من تولي فما ارسلناك عليهم حفيظا (نساء ۴/۸۰)

«هركس از پيامبر اطاعت كند در حقيقت از خداوند اطاعت كرده است و هركس سرپيچد [بدان كه] كه ترا نگهبان ايشان نفرستاده‌ايم.»

يك: اطاعت از پيامبر در حكم اطاعت از خداوند است. چراكه پيامبر از خود چيزي ندارد، او هرچه دارد يا عينا از خداوند است (وحي) يا به تعليم الهي و غيرمستقيم از جانب خداست (تبيين و حكمت) در قرآن اطاعت احدي همپايه اطاعت از خداوند شمرده نشده است. اين از ويژگيهاي پيامبران است.

دو: آنكه از پيروي پيامبران سرباز زند كارناپسندي انجام داده است، اما پيامبر پاسبان و محافظ و نگهبان دين مردم نيست، او وظيفه‌اي جز ابلاغ پيام ندارد، آنكه نمي‌پذيرد، از سعادت بازمانده، و در آخرت انجام ناپسندي در انتظار اوست، اما در دنيا نه مجازاتي دارد نه با اكراه به چيزي واداشته مي‌شود.

۴- قل اطيعواالله و اطيعوا الرسول فان تولوا فانما عليه ما حمل و عليكم ما حملتم و ان تطيعوه تهتدوا و ما علي الرسول الاالبلاغ المبين (نور ۲۴/۵۴)

«بگو [اي پيامبر به مردم] از خداوند اطاعت كنيد واز پيامبر [هم] اطاعت كنيد و اگر روي برگردانيد، برعهده او [پيامبر] تكليف خود اوست، و بر شما نيز تكليف خود شماست،‌و اگر از او اطاعت كنيد هدايت مي‌يابيد، و بر پيامبر جز پيام رساني آشكار نيست.»

اولا: دوبار آمدن امر «اطيعوا» دلالت بر تفاوت پيروي از خداوند و پيروي از پيامبر دارد. پيروي از پيامبر غير از عمل به آيات وحياني كتاب اوست. اطاعت از پيامبر پيروي از او در اموري است كه در مقام تبيين ، بيان جزئيات، تفصيل مجملات و داوري در نزاعهاي ديني و برداشتهاي متفاوت از كتاب مطرح مي‌كند.

ثانيا: سرپيچي از امر خدا و رسول اگرچه معصيت است، اما لزوما جرم دنيوي نيست تا مجازات دنيوي در پي داشته باشد.‌هرچند اگر بدون توبه رها شود قطعا عذاب اخروي در پي خواهد داشت.

ثالثا: سرپيچي كافران از امر خدا و رسول مسئوليتي متوجه پيامبر نمي‌كند، وظيفه او ابلاغ روشن پيام است كه انجام داده و مسئوليت گناه برعهده كافر است نه پيام آور.

رابعا: نتيجه پيروي از پيامبر هدايت و راه يافتن است. و چه نتيجه‌اي بهتر از اين.

شبيه اين مضمون در آية ذيل نيز آمده است:

و اطيعواالله و اطيعوالرسول فان توليتم فانما علي رسولنا البلاغ المبين (تغابن ۶۴ / ۱۲)

«و از خداوند اطاعت كنيد و از پيامبر [هم] اطاعت كنيد، و اگر روي برتابيد [بدانيد كه] بر پيامبر ما فقط پيام رساني آشكار است.»

۵- و ما اتيكم الرسول فخذوه ما ينهكم عنه فانتهوا واتقوا الله ان الله شديد العقاب (حشر ۵۹/۷)

«… و آنچه پيامبر شما را دهد آنرا بپذيريد و آنچه شما را از آن بازدارد،‌از آن دست بداريد، و از خداوند پروا كنيد كه بيگمان خداوند سخت كيفر است.»

يكي از اموري كه پيامبر به مؤمنان مي‌دهد اوامر ديني اوست، مؤمنان موظف به پيروي از اينگونه اوامر پيامبرند و موظفند از آنچه پيامبر نهي مي‌كنند اجتناب كنند. تقوي در گرو پيروي از پيامبر و رعايت دقيق اوامر و نواهي اوست.

۶- تلك حدود الله و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك الفوز العظيم و من يعصي الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين (نساء ۴/ ۱۴-۱۳)

«اين احكام الهي است و هركس از خداوند و پيامبر او اطاعت كند، او را به بستانهايي كه جويباران از فرودست آنان جاري است، درمي‌آورد كه جاودانه درآنند، و آن رستگاري بزرگي است. و هركس از فرمان خداوند و پيامبر او سرپيچي كند و از حدود و مقر او تجاوز كند، او را به آتشي درآورد كه جاودانه است، و عذابي خفت بار [در پيش] دارد.»

يك: رعايت ضوابط و حدود الهي و پيروي از خدا و رسول رستگاري بزرگ و بهشت جاودانه در پي دارد.

دو: تجاوز به ضوابط و حدود الهي و سرپيچي از خدا و پيامبر عذاب خفت بار و جهنم دائمي به دنبال مي‌آورد.

انذار پيامبر همواره متوجه مجازات اخروي است، به اين اميد كه مردم عبرت گيرند و خود را اصلاح كنند و به راه خدا بازگردند عذاب دنيوي متخلفان از پيروي پيامبر هرگز در قرآن به عنوان قاعده و امر الزامي معرفي نشده است. هرچند يك ضدارزش و يك معصيت معرفي شده است.