پرسش: اگر قرار باشد دین و اینجا به طور اخص اسلام را به همین شکلی که موجود است بپذیریم، با همه ی پيرايه هایی که در طول تاریخ بدان بسته شده و عرف های اجتماعی که به آن تحميل شده، در روزگار ما برای من و بسیاری دیگر پذیرفتنی نیست وعلمای دین نتوانسته اند مرا توجیه کنند. اگر قرار باشد پیرایه های دین را از آن بزداییم و به نوعی پاکدینی برسیم، از کجا معلوم که در این راه به اشتباه نرویم و به حقیقت دین برسیم و تازه اگر هم برسیم با عرضیات دین چه می کنیم؟ و اگر قرار باشد که بسیاری از مسائل دین را عرضی بدانیم (که هست) با زدودن آن عرضیات، چه ازاسلام می ماند به غیر از ایمان به خدا و معاد؟ مگر ذات دین چیزی جز این است؟ دیگر چه فرقی میان اسلام و مسیحیت و…؟ دیگر چه نیازی به ایمان به یک دین واحد؟ حال تکلیف ما چیست؟ آیا دین بیش از یک تجربه ی شخصی است میان فرد و خدایش؟ (از لحاظ کارکردهای اجتماعی هم امروزه قوانین بشری راهگشاترند و قابل قبول تر) اگر به طور مثال مراقبه و ذن رابطه ی مرا با خدا نزدیک تر و عمیق تر می کند تا خواندن نماز(هر چند که تلاش کرده ام)، آیا تکلیف من به مراقبه نیست؟
پاسخ: در پرسش شما نکات متعددی مطرح شده است که می کوشم به اختصار به آنها پاسخ دهم. پاره ای از دغدغه های شما را در مقاله از “اسلام تاریخی به اسلام معنوی” (کتاب حق الناس، نشر نی، تهران ۱۳۸۷، نوشتار اول) مطرح کرده ام.
اول. اسلام (همانند دیگر ادیان) آنگونه که امروز هست چه در عمل مسلمانان چه در تفسیر عالمان چه در احادیث منقول از پیامبر (ص) و ائمه (ع) با پیرایه هائی همراه است. اما جداسازی تعالیم واقعی از خرافات و عرفیات از آغاز از چشم پیامبر دور نمانده و برای رفع این مشکل راه حلهائی اندیشیده است. این وظیفه به عهده عالمان ربانی که فرزند زمان خویشند نهاده شده است. اگر ایشان در انجام این وظیفه کوتاهی کردند، و در هر زمان موفق به ارائه تعالیم واقعی اسلام به زبان روز نشدند، وظیفه هر مؤمنی است که آستینها را بالا بزند و خود شخصا با فراگیری مقدمات لازم متخصص در حوزه اسلام شناسی شده حق مطلب را در حد خود ادا کند. در هر حال شرط لازم هر پیرایشگری در امر دین داشتن حداقل اطلاعات لازم در زمینه متون اصلی اسلام یعنی قرآن و سنت پیامبر و سیره ائمه و اشراف بر ادبیات تحقیق در حوزه های کلام و فقه و اخلاق و فلسفه و عرفان و علوم وابسته به آنهاست.
دوم. اینکه کوشش عالمان دین نتوانسته شما و بسیاری دیگر از مؤمنان را راضی کند، باعث تأسف است. در اینکه بسیاری از تفاسیر و تبیینهای برخی از عالمان تناسبی با شرائط دوران ما ندارد، و برخی از ایشان در فضای گذشته نفس می کشند، حق باشماست. اما این نقیصه اگر چه غلبه دارد اما از دو جهت عمومیت ندارد. نه همه عالمان دین را در بر می گیرد، نه همه مسائل دینی را شامل می شود. به معنای دیگر معدودی از عالمان دین در پاره ای از مسائل دینی همچنان مرجعیت فکری، نظری و عملی خود را حفظ کرده اند. شناختن این گروه از عالمان بصیر برای مشتاقان دست یابی به تعالیم مطمئن دینی لازم است. مراجعه در هر حوزه امور دینی به قوی ترین و بصیرترین عالم در آن حوزه یا مسئله در اندیشه سنتی هم با عنوان “تبعیض در تقلید” (و عدم لزوم تقلید از مجتهد واحد در کلیه امور شرعی) پذیرفته شده است. لازمه چنین انتخاب مبارکی تحقیق در جدیدترین آراء عالمان دین و مقایسه آنها با یکدیگر و گزینش بهترین آنهاست. نتیجه منطقی چنین برخورد خردمندانه ای دامن زدن به رقابت علمی بین عالمان و تشویق ایشان به ارائه آراء روزآمدتر و سازگار تر با روح قرآن و اهداف متعالی اسلام است.
سوم. دست یازیدن به حذف حشو و زوائد خرافی و عرفی و امور متناسب با فرهنگ گذشته از دین کاری تخصصی و به غایت ظریف است. ورود در این عرصه بدون حداقل صلاحیتهای لازم نتیجه ای جز پاکدینی و حذف بسیاری از اجزای اساسی دین نداشته است، که در مدت کوتاهی به نفی مذهب یا اختراع دین جدید و مصنوعی انجامیده وغالبا با عدم اقبال قاطبه مومنان مواجه شده است. (بنگرید به نواندیشی دینی در دو حرکت، دکتر محمود صدری؛ و همچنین معنویت و پاکدینی روشنفکرانه: بدیل دین؟ دکتر احمد صدری ۱، ۲، ۳) ضریب خطا در این کار خطیر انصافا بسیار بالاست. تقسیم مسائل دینی به ذاتی و عرضی و تقلیل مسائل ذاتی به دو امر ایمان به خدا و آخرت جای مناقشه جدی دارد. اینکه کلیه امور دینی به استثنای دو امر یاد شده قابل حذفند مبتنی بر کدام دلیل است؟ من در اینجا به هشت امر دیگر دینی اشاره می کنم که حذفشان از اسلام در هیچ شرائطی ممکن نیست: ایمان به غیب، وحی، ملائک، پیامبران، اخلاق، عبادات و مناسک، خانواده، قراردادهای اجتماعی. چهار امر اول اموری ایمانی و اعتقادی هستند و به تصریح قران باور آنها شرط دینداری است. امر پنجم اخلاق است، انفکاک آن از دینی که پیامبرش برای تتمیم مکارم اخلاقی مبعوث شده است میسر نیست. سه امر آخر نیز در زمره تعالیم عملی اسلام یا شریعت است. عبادات و مناسک پوسته محافظ ایمان و اعتقادات هستند. اسلام بدون عبادت در هیچ شرائطی متصور نیست. خانواده متشکل از زن و مرد هسته اصلی جامعه اسلامی است و عقود پایه مستحکم معاملات در اسلام می باشد. بدون این دو امر تحقق اسلام در جوامع ممتنع است.
چهارم. اینکه با زدودن عرضیات – که به اشتباه با پیرایه های عرفی معادل پنداشته شده – فقط ایمان به خدا و آخرت باقی می ماند، و در این صورت فرقی میان اسلام با مسیحیت و سایر ادیان نخواهد بود و نیازی به ایمان به یک دین واحد یعنی اسلام نخواهد بود؛ از یک سو صحیح است به این معنی که دین پیرائی های بدون صلاحیتهای علمی نتیجه ای جز رسیدن به عدم نیاز به اسلام ندارد. اما از سوی دیگر گزاره فوق به چندین مشکل جدی مبتلاست.
اولا، از ایمان به خدا و آخرت تفاسیر متعددی در میان دینداران به چشم می خورد که وجه افتراق بین آنها کم نیست. کدام تفسیر از توحید و معاد ذاتی اسلام است؟ تفسیر متکلمان، حکیمان یا عارفان؟ هر کدام از این اصناف نیز مکاتب متفاوتی دارند، به عنوان مثال تفسیر معتزلی یا اشعری، تفسیر اصولی یا اخباری، تفسیر اشراقی یا مشائی، تفسیر ابن عربی یا شمس؟
ثانیا، اینکه در ایمان به خدا و آخرت فرقی بین اسلام با دیگر ادیان از جمله مسیحیت نیست، نادرست است. مطالعه پسینی و تحقیق تطبیقی نشان می دهد که در قرآن، سنت پیامبر و تعالیم ائمه اهل بیت به جزئیات متعددی از ذات، اسماء و افعال خداوند و نیز جزئیات فراوانی از آخرت اشاره شده که با این تفصیل و دقت و عمق در تعالیم پیامبران پیشین مشاهده نمی شود. آیات انتهائی سوره حشر، خطبه اول نهج البلاغه و دعای عرفه سیدالشهداء سه نمونه تعالیم برتر اسلامی در این زمینه اند.
ثالثا، ما حتی در شناخت خدا و آخرت نیازمند راهنمائی خداوند هستیم. واصل ترین عارفان و خردمندترین حکیمان مسلمان بر نیاز دائمی به تعالیم کتاب و سنت و تأثیر شگرف آموزه های دینی در خلق ابتکارات عرفانی و فلسفی ایشان داد سخن داده اند. اعترافات شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی، سید حیدر آملی عارف طراز اول قرن نهم و ملاصدرای شیرازی موسس حکمت متعالیه از قدما و علامه طباطبائی از متأخرین قابل ذکرند.
پنجم. اما اینکه “دین تجربه ای شخصی است و این تجربه از هر راهی نزدیکتر و عمیق تر حاصل شود ولو خارج از امور دینی قابل قبول است، دیگر چه نیازی به عبادات اسلامی، بعلاوه قوانین بشر ساخته که به مراتب از احکام شرعی راهگشاترند، پس دیگر چه نیازی به دین؟ نیازهای معنوی را از عرفان بودائی و سرخپوستی و یوگا و ذن و مراقبتهای روانشناسانه کسب می کنیم و نیازهای دیگرمان را از عقلانیت انسانی و تجربه بشری بدست می آوریم و از هر دین و آئینی بهترینش را انتخاب می کنیم و با رعایت موازین اخلاقی و معنوی و عقلانی بدون نیاز به اسلام یا هر دین دیگری زندگی می کنیم.” چنین باوری را من قابل مناقشه می دانم.
اولا، اینکه دین تماما یک تجربه شخصی است، ناتمام است. دین و خصوصا اسلام منحصر در تجربه شخصی ما نیست، حتی منحصر در تجربه شخصی محمد بن عبدالله (ص) هم نیست. آری دعا و مناجات تجارب دینی ما از امر قدسی است. اما قرآن و سنت معتبر پیامبر (ص) و تعالیم ائمه اهل بیت (ع) خارج از تجربه شخصی مؤمنان تحقق خارجی دارند. فروکاستن وحی به تجربه دینی پیامبر با موازین قرآنی و معیارهای سنت نبوی ناسازگار است. بعلاوه تجارب شخصی از امر قدسی چگونه از تسویلات شیطانی و توهّمات انسانی تفکیک می شود؟ به عبارت دیگر آیا تجارب دینی آدمی معصوم از خطاست؟ ضمنا اگر تجربه دینی را به کشف و شهود و راه دل توسعه دهیم، در امکان و تحقق آن در اوحدی عباد بحثی نیست، اما آیا چنین راه دشواری به عموم که غالبا از متوسطین هستند قابل توصیه و تعمیم است؟ از سه راه دل و عقل و وحی، دو راه اول دشوارتر و راه سوم برای عموم مردم سهل الوصول تر است.
ثانیا، الطرق الی الله بعدد انفس خلائق الله. در اینکه راههای متعددی برای رسیدن به خدا هست بحثی نیست. اما ایمان دینی اقتضا می کند که نزدیک ترین و عمیق ترین و مطمئن ترین راه را راههای پیشنهادی دینی بدانیم. آزمون دقیق راهها به قیمت یک عمر است. ایمان به نبوت محمد بن عبدالله (ص) یعنی راه توصیه شده وی اقرب و اعمق و قابل اعتماد ترین راههای تقرب به خداوند است. بسیاری از عارفان واصل و حکیمان عامل و عالمان ربانی این راه را طی کرده و نتایج نیکوئی گرفته اند. توصیه شخصی من راهی است که قرآن کریم و اسلام نبوی به روایت علوی پیش روی ما نهاده است. این راهی جامع است. شخصا هیچیک از طرق معنوی دیگر را در مقایسه با این راه توصیه نمی کنم. و عبادت عاشقانه قدم اول در این طریق است.
ثالثا، اینکه قوانین بشری همواره از احکام شرعی راهگشاترند قابل مناقشه است. اینکه به دلیل عدم اجتهاد صحیح برخی فقیهان بسیاری احکام متناسب با فرهنگ و زمانه دیگری که در زمره متغیرات متعلق به گذشته هستند بجای احکام ثابت دینی تلقی شده اند متاسفانه باید اقرار کرد. اما این کم کاری باعث نمی شود که بپنداریم دیگر هیچ نیازی به شریعت نداریم و کلیه قوانین را می توانیم با عقل خود بنیاد بی نیاز از دین وضع کنیم. به عنوان مثال: آیا خانواده متشکل از دو همجنس ممکن و مجاز است؟ آیا در مدارس دولتی ابتدائی نباید کودکان را با خدا آشنا کرد؟ آیا شکاف طبقاتی و اسراف گسترده در کنار کشته شدن هزاران انسان به دلیل گرسنگی قابل تحمل است؟ آیا تزلزل بنیان خانواده و روابط بی بند و بار خارج از ازدواج به صلاح جوامع انسانی است؟ چگونه می توان تعرض گسترده به محیط زیست، و اجحاف به حقوق دیگر آدمیان را به دلیل دستیابی به منافع اقتصادی بیشتر مهار کرد؟ در قوانین مربوط به سقط جنین، یا مرگ از روی ترحم چگونه می توان عامل دین را نادیده رفت؟ بشر امروز حتی در عرصه قانون گذاری هم بی نیاز تعالیم الهی نیست.
رابعا، اینگونه پرسشها اختصاصی به ما ندارد. مشابه این پرسشها در دیگر جوامع هم مطرح شده است. اطلاع اجمالی از جریانهای فکری مسیحی و یهودی نشان می دهد که بخش قابل توجهی از متألهان یهودی، کاتولیک و پروتستان با بازخوانی متون دینیشان در دنیای معاصر متدینانه زندگی می کنند، و آنها که در ورای ادیان خود معنویتی گزینشی را دنبال می کنند اقلیتی بیش نیستند. در فرصتهای دیگر خواهم کوشید برخی تجارب موفق دیگر ادیان ابراهیمی را در بازخوانی مسیحیت و یهودیت عرضه کنم تا در مقایسه قدر تعالیم اسلامی خود را بیشتر بدانیم.
۶ شهریور ۱۳۹۰