پرسش: تا آنجا که بنده مطالعه کرده ام در فلسفه ی غرب تمام براهین اثبات وجود خدا مورد نقادی جدی واقع شده اند به نحوی که تا حد زیادی از درجه ی اعتبار آنها کاسته شده است و حداکثر می توانند اعتقاد به وجود خدا را معقول جلوه دهند همانطور که اعتقاد به عدم وجود خدا منطقی و معقول است، به عبارت دیگر پرونده ی خداشناسی مبتنی بر برهان در فلسفه ی غرب بسته شده است. و کسانی که به خدا اعتقاد می ورزند آن اعتقاد را نوعی عشق و ایمان بدون برهان میشمارند.
حال سوال من این است که آیا در عرصه ی فلسفه ی اسلامی هنوز برهانی معتبر برای اثبات وجود خدا می توان ارائه کرد؟ کدامین برهان؟ و آیا ما واقعا باید دست از خداشناسی برهانی بشوییم؟ پس این همه تاکید قرآن بر استفاده از عقل چه می شود؟
همچنین خود بنده اعتقادی را که مبتنی به دلایل معقول نباشد زیاد جذاب نمی بینم و این موضوع با مسائلی مثل تبلیغ دین و امر به معروف تضاد جدی دارد زیرا مثلا اگر به فرض من به یک فرد بی دین بگویم که بیا و ایما بیاور یا فلان عمل را مرتکب نشو میتواند بگوید که اعتقاد تو هیچ رجحان عقلی بر بی دینی من ندارد و حالات عرفانی و عشقی هم که از آن دم میزنی برای من رخ نداده پس هیچ ایرادی در بی دینی و بی ایمانی من وجود ندارد . واقعا باید بگویم که مسئله ی دین داری که صرفا مبتنی بر عشق و تجربه ی دینی باشد به نظر من به شدت با چالش رو به رو است زیرا این تجربه ها و احساسات برای اکثریت قاطع دینداران از جمله خود من تقریبا هرگز رخ نداده اند. ضمنا اگر کتابی را برای من مفید میدانید بسیار خوشحال می شوم که آن را به من معرفی کنید.
پاسخ: روند حمله به خداشناسی فلسفی از قرن هفدهم میلادی به یک معنی آغاز شد تا آنجا که در قرن بیستم بسیاری از فلسفه های مدرن بویژه “فلسفه تحلیلی” اثبات وجود خدا را امری بی معنی تلقی می کنند، آنچنانکه نفی وجود خدا را نیز برهانی نمی دانند. به بیان دیگر مفهوم خدا را از قلمرو عقل نفیا و اثباتا رانده اند.
اما در مقابل این روند فلسفه مدرن شاهد احیای دوباره خداشناسی فلسفی هستیم. براهین سنتی وجود خدا به براهین وجودشناسانه، جهانشناسانه و غایت مدارانه، و بالاخره اخلاقی تقسیم شده است. براهینی هم از سوی چهار گروه فلسفی متفاوت ارائه شده است:
نخستین گروه فیلسوفان کاتولیک نئوتومیست (Neo-Thomists) هستند از قبیل ماریتین (J. Maritain) و ژیلسون (E. Gilson).
دومین گروه نئوارتدکسهای پروتستان (Protestant Neo-Orthodoxy ) هستند. شاخص ترین متفکر این گروه کارل بارث (Karl Barth) است.
سومین گروه جریان فلسفه پویشی (Process) است. مهمترین متفکران این نحله عبارتند از وایتهد (A. N. Whitehead)، وایمن (H. N. Wieman) و هارتشورن (C. Hartshorne).
چهارمین گروه اندیشه ای است که با الهیات پل تیلیخ (P. Tillich) آغاز شده است و هنوز ادامه دارد.
متفکرین فوق الذکر در قرن بیستم و در جهان مدرن به خداشناسی عقلی فلسفی معتقدند. در فلسفه اسلامی نیز در مکاتب مختلف مشائی، اشراقی، نوافلاطونی و متعالیه همچنان خداوند مفهومی معنی دار و قابل اثبات فلسفی تلقی می شود. مهمترین برهان آنها برهان صدیقین با تقریرهای مختلف است. از جمله این تقریرها تقریر علامه طباطبائی قابل ذکر است. مقدمات این برهان از منظر اقامه کنندگان آن بدیهی است.
اگر کسی همانند عارفان پای استدلالیان را چوبین دانست و از طریقی غیر از عقل به خدا رسید، آن هم قابل مذمت نیست. خداشناسی شهودی برای کسانی که اهلیت سیر و سلوک عرفانی دارند به مراتب اطمینان بخش تر از طرق فلسفی و عقلی است.
در جهان مدرن خداشناسی ایمان گرایانه (Fideism) مبتنی بر تعالیم پنج فیلسوف است: مانتین (Montaigne)، پاسکال (Pascal)، کیرکگورد (Kierkegard)، ویلیام جیمز (William James) و ویتگنشتاین (Wittgenestien). ایمان گرائی رویکرد بسیاری از متفکران مدرن به خداوند است.
در قرآن کریم هیچ برهانی بر وجود خدا اقامه نشده است. براهین آن ناظر به توحید و نفی شرک است نه اصل وجود خداوند. قرآن خداشناسی و خداجوئی را امری فطری می داند که هر انسانی آنرا به آسانی در نهاد خود می یابد: أ فی الله شک فاطر السمواات و الارض (سوره ابراهیم آیه ۱۰) آیا در خداوند خالق آسمانها و زمین شک است؟ (رجوع کنید به کتاب خدا در قرآن شهید دکتر بهشتی).
شما می توانید آثار متفکران فوق را مطالعه کنید. بیش از تبلیغ دین به دیگران به فکر دین خود باشیم. اگر خودمان خدا را باور کنیم انتقالش به دیگران دشوار نخواهد بود.
۲۷ شهریور ۱۳۹۰