منتظری أسوِه تقوای زمانه ما

 بخش دوم: سخنرانی‌ها

سوگنامه فقیه پاکباز
بخش دوم- گفتار اول

 

 

منتظری أسوِه تقوای زمانه ما

 

رای بزرگداشت حرّیت، جوانمردی، انصاف، عدالت، فضیلت و زیبایی در شب تاسوعا دورهم جمع شده‌ایم. السلام علی الحسین وعلی علی‌بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین؛ السلام علیک یا اباعبدالله.

محرّمِ امسال، علاوه‌بر سید و سالارمان امام حسین که سلام خدا بر او باد، به‌یاد استاد حسین‌علی منتظری گرد آمده‌ایم تا به‌جای ملتی که از عزاداری برای پدر معنوی‌اش محروم است، عزاداری کنیم. چه مکتب زیبایی داریم، هرسال یک‌بار هم که شده با همدیگر دوره می‏کنیم که چگونه باید باشیم، دوره می‏کنیم که حجت‌های مسلمانی ما چه کسانی بوده‏اند و چه کردند و ما باید چه کنیم؟ قرآن کتاب انسان‌سازی و پیامبر(ص) و ائمۀ هدی، اسوه‏های انسانیت هستند و محرم، ماه یادآوری همۀ این درس‌هاست.

سخن من دو بخش دارد، بخش اول مروری بر درس‌های نهضت حسینی و بخش دوم اختصاص به بزرگداشت شیخنا الاستاد منتظری دارد. در بخش اول، ابتدا به چهار شاهد از کلام حسینی اشاره شده، آنگاه شش ملاک نبوی برای زمامداری فاسد در فضای معاصر تشریح شده است. در بخش دوم، اسوۀ تقوای زمانه با الهام از خطبۀ همّام نهج‌البلاغه در ضمن پنج درس تبیین شده است.

بخش اول. مروری بر درسهای نهضت حسینی

 

به عنوان دوستداران اهل بیت پیامبر در مراسم محرم وظیفه داریم هرسال یکباردیگر اهداف قیام حسینی را با هم مرورکنیم، این کلام هیچ وقت کهنه نمی شود، هر سال که آن را دوباره می خوانیم ، می بینیم مدار زندگی فردی واجتماعی سالم و عاقبت بخیرانه همین است: نبرد حق علیه باطل و پیکار عدالت علیه ظلم. می آموزیم این جمله جاودانه حسینی را “لکم فیّ اسوةٌ” من اسوه شما هستم. اگر دراین مجالس جمع می شویم، جمع می شویم که بدانیم که اگر مسلمان و شیعه هستیم، الگو و اسوه و میزان ما حسین سیدالشهداء است، اماممان علی مرتضی است. اگر می خواهیم بدانیم در آخرت نصیبمان بهشت خدا و یا نار جهنم است، ما با سنجه ای به نام حسین وعلی سنجیده می شویم. امام حسین برای چه قیام کرد وبه ما چه آموخت وما چه می باید بکنیم؟ برای پاسخگوئی به این پرسش چه کلامی بهتراز کلام خود امام حسین؟ در این مجال به چهار سخن سیدالشهداء (ع) استناد می کنم.

 

شاهد اول. اصلاح امت

 

سید الشهداء چکیده اهداف نهضتش را برای خاندان و همراهانش بلکه برای همه مسلمانان و موحدان و حق طلبان در وصیت تاریخیش به برادرش محمد بن حنفیه بیان می کند: “و أنی لم أخرج أشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمّة جدّی، أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب علیهما السلام” (مناقب ابن شهرآشوب ۴/۸۹)

 

“من برای بزرگ منشی و فراخی عیش و فساد و ظلم خروج نکرده ام، تنها برای اصلاح در امت جدم پیامبر خارج شده ام. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم (ص) و پدرم علی بن ابی طالب (ع) رفتار کنم.” امام حسین اصلاح طلب بود، کارش پاکسازی مفاسد از امت اسلامی بود، وظیفه ای که هر مسلمانی دارد اگر جامعه از مسیر اصلیش منحرف شد او کمر همت بربندد و شروع به اصلاح مفاسد کند. نهضت حسینی، نهضت پاکسازی جامعه اسلامی از مفاسد بود. و چه فسادی بالاتر از ظلم و استبداد و تجاوز به حقوق مشروع عباد؟ قیام حسینی نهضت امر به معروف و نهی از منکر است، و چه معروفی بالاتر از دادگری و چه منکری بزرگتر از ظلم و جور و بیداد؟

 

شاهد دوم. زمامداری موزون

 

امام در پاسخ به نامه کوفیان فرمود، همان کوفیانی که بعد از دعوتهای مکرر حاضر به وفای عهدشان نشدند وبه او پشت کردند ودست به دشمن دین وحق دادند.ایشان فرمود: به نماینده من مسلم بن عقیل بن ابی طالب بپیوندید. “لیس الإمام العامل بالکتاب و العامل بالقسط کالذی یحکم بغیرالحق و لایهدی و لایهتدی” (الفتوح ۵/۳۵). “امامی که به کتاب خدا و عدالت عمل می کند همانند فرمانروائی که بغیرحق حکم می کند و هدایت نمی کند و هدایت نمی شود نیست.”

 

سیدالشهدا (ع) دو حاکم را با هم مقایسه می کند، حاکم حق با دو ملاک عمل به قرآن و عدالت، و امام باطل که به ناحق حکم می کند، نه خود هدایت می شود نه کسی را هدایت می کند. از منظر حسینی امام حق بر مدار قرآن و عدالت حکم می راند. حاکمی که ضوابط قرآنی و موازین معقول عدالت و قسط را نقض کند، صلاحیت زمامداری ندارد. قرآن مظهر وحی است و قسط مجلی عقل انسانی. زمامداری موزون از دیدگاه حسینی زمامداری است که هم جانب تکالیف الهی را پاس  دارد هم با حقوق آدمیان عادلانه رفتار کند.

 

شاهد سوم. استحاله سنت و احیای بدعت

 

امام حسین (ع) در نامه به مردم بصره می نویسد: “قد بعثت رسولی إلیکم بهذا الکتاب، و أنا أدعوکم إلی کتاب الله و سنة نبیه(ص)، فإن السنة قد أمیتت و إن البدعة قد أحییت، و إن تسمعوا قولی و تطیعوا أمری، أهدکم إلی سبیل الرشاد” (تاریخ طبری ۳/۲۸۰). “پیکم را با این نامه بسوی شما فرستادم، من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش (ص) دعوت می کنم؛ آگاه باشید که سنت مرده است و بدعت زنده شده است؛ اگر  سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه حق هدایت می کنم”.

 

در این نامه امام حسین به دو بُعد دیگر از ابعاد نهضتش اشاره می کند. دعوت حسینی بازگشت به کتاب خدا و سنت رسول (ص) است. اباعبدالله الحسین(ع) اعلام خطر می کند سنت نبوی را کشته اند و بجایش بدعت جاهلی اموی را در کسوت اسلام زنده کرده اند. شاخص اسلامیت زمامداری قواعد قرآنی و موازین نبوی است. عدالت و حریت و رحمت و قسط و انصاف و ایثار و احسان و شفقت و مواسات و مساوات از اصول این زمامداری است. شناخت این موازین قرآنی و نبوی نیازمند علم است، دین شناسی و سنت شناسی تا مبادا بدعت را در قامت سنت نشناسد و اعدام باطن دیانت را به قیمت رعایت پوسته شریعت نپذیرد.

 

هر گاه سنت دچار استحاله می شود، میزانها و شاقولها به اعوجاج کشانیده می شوند، آن زمان نیاز به حسین است و قیام حسین وار. از این روست که در روایات معتبر ما آمده است: “إذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الاسلام سلمة لایسدها شئء” (کافی، ۱/؟). زمانی که یک مومن فقیه از دنیا می رود در اسلام رخنه و شکاف ایجاد می شود که هیچ چیز جانشین آن نیست”. فقیه اعم از فقیه اصلاحی است، هر دین شناس دقیقی فقیه است، چه عالم احکام شرعی باشد، چه متخصص اعتقادات و باورها.

 

در واقع بعد از درگذشت هر عالم ربانی درک می کنیم که چه خسارتی متوجه ما شده است. چرا که این عالمان تیزبین هستند که می توانند جلوی بدعتها را بگیرند ومروج سنتهای راستین در جوامع باشند. در هر منطقه ای که عالمی روشن ضمیر وبصیر هدایت مردم را بدست داشته باشد، خرافات امکان رشد نداشته است ومردم با عمق معرف دینشان آشنا شده اند، وبرعکس هر جا که از وجود چنین عالمانی بی بهره بوده اند به سادگی بدعتها وخرافات ریشه دوانیده است. می توانیم در هر منطقه ای میزان بصیرت دیندارانش را با وجود عالمان دینی در آن خطّه دنبال کنیم.

 

شاهد چهارم. شش ملاک فساد رهبری از زبان پیامبر به روایت سیدالشهداء

 

یکی از مهمترین خطبه های امام حسین(ع) خطبه ای است در منطقه ای بنام بیضه: “أیها الناس، إن رسول الله (ص) قال: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناکثا لعهد الله، مخالفا لسنة رسول الله، یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول، کان حقا علی الله ان یُدخله مَدخله. ألا و إن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن، و أظهروا الفساد، و عطلوا الحدود، و استأثروا بالفیء، و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله، وأنا أحق من غیری بهذا الأمر … فأنا حسین ابن علی و ابن فاطمة الزهراء، نفسی مع أنفسکم و أهلی مع أهلیکم، فلکم فیّ أسوة (مقتل ابومخنف، تاریخ الطبری ۳/۳۰۶).

 

“ای مردم، رسول خدا (ص) فرمود: هر کس فرمانروای ستمکاری را ببیند که حرام خدا را حلال می کند، عهد خدا را نقض می کند، با سنت رسول خدا مخالفت می کند، در میان بندگان خدا به گناه وتجاوز (به حقوق) رفتار می کند، پس اگر (در مقابل او) با فعل ویا قول تغیّر نشان ندهد (برای تغییرش اقدام نکند یا اعتراض نکند) برخدا حق است که او را به جایش بنشاند (وجایگاه جهنم است). اینان (خلیفه و پیروانش) با اطاعت شیطان ملازم شده اند و اطاعت خداوند رحمن را وانهاده اند، آشکارا فساد می کنند، حدود الهی را تعطیل کرده اند، فیء (و اموال عمومی) را به خود اختصاص داده اند، حرام خدا را حلال کرده اند، و حلالش را حرام کرده اند؛ و من بر دیگران در این امر (زمامداری) سزاوارترم …. من حسین پسر علی و فاطمه زهراء جانم با شماست و خانواده ام با خانواده شماست، پس من اسوه شمایم”.

 

این ملاکها را باهم مرورکنیم، در فرمایش رسول الله (ع) که از زبان نوه اش حسین بن علی روایت شده است به شش ملاک برای انحراف زمامداری تصریح شده است: اول، جور؛ دوم، حلال کردن حرام؛ سوم، نقض عهد الهی؛ چهارم، مخالفت با سنت نبوی؛ پنجم، با بندگان خدا با گناه رفتار کردن؛ ششم، تجاوز به حقوق بندگان خدا. در این دستورالعمل بسیار ارزشمند پیامبر مردم را (نه مومنان و مسلمین، ناس) به تغیر و مخالفت با زبان و عمل فرا می خواند و صراحتا سکوت و مماشات در برابر چنین زمامداری را به عقوبت اخروی وعده می دهد.

 

در تطبیق ملاکهای نبوی بر سلطنت اموی، سیدالشهداء(ع) به هفت انحراف حق ستیزان دوران خود اشاره می کند: اول، پیروی دائمی از شیطان؛ دوم، وانهادن اطاعت خداوند رحمان؛ سوم، اظهار فساد؛ چهارم، تعطیل حدود؛ پنجم، اختصاص اموال عمومی به خود؛ ششم، حلال کردن حرام الهی؛ و هفتم، حرام کردن حلال الهی. امام آنگاه خود را بر یزید بن معاویه در امامت و زمامداری برتر معرفی می کند و در انتها به پیروان خود در همه اعصار توصیه می کند که به ایشان تاسی کنند. من تتمه بحثم را بر شش ملاک نبوی متمرکز می کنم و با نیم نگاهی به دوران معاصر این موازین را  تشریح می کنم.

 

نکته اول. در زمامداری دادگری از دینداری مهمتر است

 

از سلطان جائر شروع می کنم. این واژه در تعالیم اسلامی جایگاه بسیار مهمی دارد. والی جائر و ولایت جائر اصطلاحات ساده ای نیست. این عناوین ملازم با عدم مشروعیت نظام است. برخی از مسلمانان در طول تاریخ پنداشته اند که با استناد به آیه ۵۹ سوره نساء اطاعت از رهبر اسلامی در هر شرایطی واجب شرعی است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولو الا مر منکم» “ای مومنان از خدا اطاعت کنید و از رسول و از “اولو الامر” اطاعت کنید.” ترجمه کرده اند که اولی الامر یعنی رهبران دینی یا کسانی که پس از رسول خدا بر کرسی خلافت وزعامت وسلطنت ورهبری جوامع اسلامی نشسته اند و اطاعت از آنها در حد اطاعت از خدا ورسول فرض شده است. مسلمانان اهل سنت، قرنها با استناد به این آیه شریفه و تعدادی احادیث مصنوع هر قیامی را بر علیه خلفا و سلاطین جور جوامع اسلامی حرام شمرده اند وشورش  علیه حاکم و خلیفه و سلطان را در حد شورش برعلیه خدا ورسول قلمداد کرده اند.

 

در میان شیعیان، اولی الامر، به اجماع مفسران و متکلمان و فقیهان شیعه، منحصر در ائمه اثنی عشر (ع) دانسته شده است. کافی است به یکی از تفاسیری که در اختیار دارید مراجعه کنید از تفسیر تبیان و مجمع البیان گرفته تا تفسیر های معاصر مانند المیزان، ومشاهده کنید که هیچ عالم شیعه ای نپذیرفته است که مراد از اولی الامر در این آیه کسی غیر از ائمه هدی باشد. در دوران معاصر حداقل در سه دهه اخیر برخی تجدید نظر طلبی ها در افکار اجماعی و اتفاقی منتسب به تشیع رخ داده است، از آن جمله توسعه در تفسیر اولی الامر است و ولایت فقیه را هم به شمول مصادیق این آیه افزوده اند. به حدیثی در این زمینه استناد کرده اند بنام مقبوله عمر بن حنظله به نقل از امام صادق (ع):

 

“ينظران [إلى] من كان منكم ممن قد روى حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما، فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فانما استخف بحكم الله وعلينا رد والراد علينا الراد على الله وهو على حد الشرك بالله.” (کافی، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث، روایت دهم). ترجمه: “(مترافعان در غیاب ائمه) به کسی مراجعه می کنند که احادیث ما را روایت می کند و در حلال و حرام ما صاحب نظر است و احکام ما را می شناسد، پس باید به حکمیت او راضی باشند، من او را بر شما حاکم کرده ام، پس اگر به حکم ما حکم کرد و از او پذیرفته نشد، به حکم خود استخفاف شده است، و بر ما رد کرده است و رد کننده بر ما رد کننده بر خداوند است، و این در حد شرک به خداوند است.”

 

پنداشته اند که اولی الامر مورد نظر آیه سوره نساء همان فقیه موضوع این حدیث است. فارغ از اینکه در دلالت این حدیث و شمولش بر ولایت سیاسی فقیه مناقشات فراوانی بین فقهاست. این حدیث مهمترین مستند مسئله ولایت فقیه است. بر این اساس چنین حدیثی ذکر می کنند وقتی کسی بر کرسی سلطنت یا رهبری جامعه شیعه تکیه زد، اطاعت از او شرعاً واجب است وهر مخالفت و انتقاد از او به معنای مخالفت با اسلام، وحی، پیامبر و خداوند است، و این بدعتی است که در تشیع گذاشته شده است و یقیناً خدا ورسول وائمه از چنین تفسیری مبری هستند. برائة ٌ من الله ورسوله از این تفسیر ناروا.

 

ملاک زمامداری در تفکر شیعی عدالت است. لذا اینکه از پیامبر ما صلوات الله علیه نقل شده است که “الملک یبقی مع الکفر ولایبقی معی الظلم”. زمامداری با بی دینی می پاید، اما با ظلم پایدار نمی ماند.” این حدیث بسیار ارزشمند است. یک اصل در فلسفه سیاسی اسلام است. ممکن است جامعه ای برخلاف ضوابط اسلامی با شیوه کافرانه، ملحدانه، غیراسلامی و بی دینی اداره شود، اما اگر قرار شد جامعه ای با ظلم، با پشت پازدن به قسط وعدالت اداره شود، دراین جامعه سنگ روی سنگ بند نمی شود. چنین جامعه ای از هم متلاشی می شود.

 

یعنی از منظر پیامبر ما آن چیزی که برای اداره جوامع در درجه اول لازم است، سجاده به  آب کشیدن نیست، دین و ایمان هم نیست، عدالت و دادگری است؛ بعد از آن نوبت به ایمان و رعایت ضوابط اسلامی می رسد. به عبارت دیگر برای اداره جامعه حتی از نگاه و منظر دینی در درجه اول باید پرسید آیا حکومت عادلانه رفتار می کند یانه؟ آیا حکومت مدبرانه وکارشناسانه رفتار می کند یانه؟ آنگاه می پرسیم آیا حکومت مومنانه رفتارمی کند یا نه؟ سوال از ایمان و رعایت ضوابط اسلامی بعد از سؤال از دادگری و کار شناسی است.

 

نکته دوم. زمامداری بدون رضایت عمومی مجاز نیست

 

سنجه دیگر هم برای سنجش حکومتها داریم و آن رضایت عامه است، این سخن ، سخن جان لاک ومنتسکیو وجفرسون و امثالهم نیست؛ این سخن امام علی(ع) در نهج البلاغه است، در عهد نامه مالک اشتر:  “وَلْيَكُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ”. “می باید محبوب ترین امور نزد تو حد وسط در حق، شامل ترین در عدل و جامع ترین در رضایت عمومی باشد.” سه سنجه سیاست مطلوب علوی حق و عدالت و رضایت عمومی است. یعنی تو ای مالک اگر قرار است نماینده سیاست علوی باشی، علاوه برآنکه باید به عدالت رفتار کنی، علاوه بر اینکه باید به حق رفتار کنی وعلاوه بر اینکه باید به کتاب وسنت پایبند باشی، رضایت افکار عمومی را هم می باید تحصیل کنی.

 

بر این اساس، یکی از فقهای قرن نهم نام ابن فهد حلی از تعالیم دینی یک قاعد فقهی استخراج کرده اند با این مضمون: “لایجوز التأمّر علی جماعة بغیر رضاهم”. یعنی “امارت بر گروهی بدون رضایت آنها مجاز نیست.” از نماز جماعت شروع کرده وبعد به حکومت می رسد. اگر در یک مسجد قرار شد فردی امامت جماعت را بعهده بگیرد، اما مأمومین از او کراهت دارند، می گوید این آقا در آن مسجد نماز نخواند ، چرا ؟ چون مردم از این امام جماعت متنفر هستند. اگر حاکمی مورد رضایت مردم نبود، مردم اورا نمی پسندیدند، مورد رضایت مردم نیست، رأی مردم را ندارد، در این صورت او فاقد یکی از شرائط لازم زماداری به لحاظ دینی است. 

 

فقیه بزرگواری که امروز درسوگ او نشسته ایم در استفتاء تیر ۸۸ (پنج ماه قبل از وفات) تصریح کردند: “از بين رفتن هريك از شرايط عدالت، امانتدارى، تدبير و برخوردارى از رأى اكثريت مردم كه شرعاً و عقلاً در صحت و مشروعيت اصل توليت و تصدى امور عامه‏جامعه دخيل است خود به خود و بدون حاجت به عزل، موجب سقوط قهرى ولايت و تصدى امر اجتماعى و عدم نفوذ احكام‏صادره از سوى آن متولى و متصدى مى‏گردد.” چهار شرط عدالت، امانتداری، تدبیر و برخورداری از رأی اکثریت اگر ساقط شده باشد نیازی به عزل کردن ندارد، خود به خود معزول است.

 

اگر حاکمی در حین زمامداری روش، منش و شیوه اش ظالمانه بود، عدالت را زیر پانهاد وبه حقوق مردم تجاوزکرد، تصمیماتش کارشناسی شده و مدبرانه نبود، به لحاظ رضایت عمومی اکثرمردم می گویند ما از تو متنفریم، مرگ برتو، ما تورا نمی خواهیم، خوب در این صورت آیا کسی اورا باید عزل بکند؟ آنها هم که باید بر او نظارت کنند و او را عزل کنند منصوب وحقوق بگیر اوهستند که به هر صورت به وظیفه قانونی خود عمل نمی کنند، در این صورت چه باید کرد؟ پاسخ این فقیه عالیقدر این است: خود به خود معزول است و تصرفش در امور کشور بعد از اسقاط شرایط ضمن عقد (عدالت، امانتداری، تدبیر و رضایت عمومی) شرعا حرام است. حال اگر گوش شنوایی پیدا نمی شود، اشکال از شنونده است، والا این زبان گویای اسلام آنچه را که باید بگوید، گفت ورفت، رحمت خدا براو باد. اکنون این ما هستیم و این میراث او. به گفته زنده یاد شریعتی: آنها که رفتند کاری حسینی کردند وآنها که مانده اند، باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی اند.

 

نکته سوم. إیّاکَ وَ الدِّماء

 

سید الشهداء از رسول الله(ص) یکی از امارات سلطان جائر را “حلال کردن حرام خدا” معرفی کرد. یکی از حرامهای مؤکد خدا خونریزی است. “ایاک و الدماء”. در عهد نامه مالک اشتر است. این فریاد علی است به همه زمامداران بپرهیزید از ریختن خون ناحق. قطره ای خون ناحق تمام ارکان حکومت را می لرزاند. حکومت ایران پذیرفته است که حداقل سی دونفر معترض بی گناه را در خیابانهای تهران وحداقل سه نفررا در زندان غیر قانونی کهریزک کشته است. من از بیش از هفتاد نفر بنا بر آمار منتقدان سخن نمی گویم. چه کسی اجازه تیر داده است؟

 

در هیچ کشوری وقتی کسی تظاهرات خیابانی مسالمت آمیز می کند (مطابق اصل بیست وهفت قانون اساسی) پلیس ویا هر مامور حکومتی دیگری مجاز به شلیک نیست. با سپر و باتوم از خود دفاع می کند وبه مردم حمله نمی کند، گلوله برای شهروند بی دفاع نیست، گلوله در مقابل دشمن مسلح خارجی  است، در مقابل شهروند غیرمسلح نهایتاً گاز اشک آور شلیک می کنند. چه کسی اجازه شلیک در خیابانها ی تهران را صادرکرده است؟ بیخود نیست که مردم فریاد می زنند او قاتل است، ولایتش باطل است. مسئله ، مسئله کوچکی نیست. یک قطره خون بی گناه فردای قیامت بهشت را بر آمر و عامل خونریزی ممنوع می کند و جهنم را بر او واجب. خواهید دید در همین دنیا خون بی گناه ظالم را رسوا می کند.

 

“مستحلاً لحرم الله”. حرام خدا چیست؟ حق حیات. این بزرگترین حرامی است که توسط ظالمین کشور ما انجام شده است. من از تجاوز در زندانها سخن نمی گویم، از خون به ناحق ریخته آن سه نفر که در زندان غیرقانونی کشته شده اند. این همان خلخالی بود که علی بن ابی طالب می فرماید اگر علی به خاطر آرزوی مرگ کند سزاوار است. با اینکه کسی کشته نشده بود، نهایتاً زیوری از پای یک زن غیر مسلمان بدرآورده بودند، علی تقاضای مرگ را سزاوار خود می داند، حالا در زندان جمهوری اسلامی متهمان زیر شکنجه کشته شده اند وهیچ کس تا کنون بخاطر آن مجازات نشده است. حرام خدا جان مردم بود .

 

نکته چهارم. نقض عهد، خیانت در امانت

 

 ویژگی دیگر یک زمامدار جائر نقض پیمانهای الهی است: ناکثاً لعهدالله. عهد الهی با بنی آدم در روز الست بندگی خداوند است: “أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ  قَالُوا بَلَىٰ” (اعراف/۱۷۲). بندگی خداوند اطاعت از فرامین اوست. از مهمترین فرامین الهی امانتداری است: “إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا” (نساء/۵۸) خداوند به شما فرمان داده است که امانات را به صاحبانش برگردانید. حکومتها موظفند امانت دار مردم باشند، حکومت وکیل مردم است. این وکیل می باید امین مردم باشد. اگر فردی را به جایی گماشته ایم ودر امانتداری او شک کردیم، با شک در امانت داری، آن مأمور می باید وثاقت وامانتداری خودش را اثبات کند. اگر نتوانست می توانیم اورا خلع کنیم.

 

در انتخابات هشتاد وهشت ایران ، مردم درامانت داری حاکمانشان شک کرده اند. این ما نیستیم که می باید سند ارائه کنیم، که شواهد متعددی هم ارائه شده، این حکومت است که می باید امانت داری خود را اثبات کند. این فقیه اعلم تازه از دنیا رفته به ما یاد داد، این حکومت است که می باید امانتداری خود را در صورت مردم یعنی ولی نعمتان واقعی اثبات کند، چون آنها وکیل شما هستند. کدام عهد شکسته شد؟ عهد امانتداری شکـست.

 

نکته پنجم. خشونت و قساوت مخالفت با سنت رسول رحمت است

 

دیگر اماره فساد زمامداری، مخالفت با سنت رسول الله است. سیره و سنت رسول ما رحمت بود. “و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین”. ما ترا جز برای رحمت عالمیان نفرستادیم. “فبما رحمة من الله لنت لهم”. پس بواسطه رحمت الهی با مردم نرمش می کنی. زمامداری که اسلام را دین رحمت به عنوان آئین خشونت وقساوت معرفی کرده است با سنت رسول الله مخالفت کرده است. به جای اینکه پاسدار رحمت نبوی باشند پاسدار استبداد شده اند! آیا ضربه ای از این خطرناکتر به سنت رسول الله خورده است؟ اگر شاه معدوم جنایت می کرد، نامش اسلام نبود، اما اگر زمامدارانی به نام اسلام وتشیع جنایت می کنند جنایتشان وقیح تر است. 

 

آیا پیامبر ما همچون شاهان و مقامات معظم می نشست؟ وقتی در جمعی کسی وارد می شد، می پرسید کدام شما پیامبر هستید؟ چرا که محمد هیچ تمایزی با مردم عادی نداشت. بر تخت نمی نشست، با یکی دو متر ارتفاع از بقیه. این بدعتی بود که معاویه آغازکرد. امام علی هیچ وقت بر تخت ننشست، حاجب و دربان نگذاشت. در شهر انبار از دویدن مردم در رکابش نه تنها استقبال نکرد که بشدت مذمت کرد. حالا مدعیان جانشینی ائمه اتوبوس اتوبوس آدم می آورند که همان کاری که امام علی نهی کرده است را انجام دهند. ادای شاهان را درمی آورند و خودشان را نایب امام و خلیفه پیامبر می نامند و خجالت هم نمی کشند. مردم این تخلفها را نمی پذ یرند. آنها به خانه ای نگاه می کنند که حاجب نداشت وهر کسی به راحتی می توانست برود و درد دلش را بگوید، سنت رسول اللّه رحمت است، سنت امیرالمومنین عدالت است، سنت ائمه هدی کرامت است.

 

نکته ششم. تجاوز به حقوق مردم خشم خداوند را برمی نگیزاند

 

آخرین شاخص زمامداری فاسد مواجهه با مردم بر اساس معصیت و تجاوز است. این معصیت معاصی اجتماعی است، ظلم بزرگترین معصیت اجتماعی است. تجاوز به حقوق مردم همان نقض حق الناس است که خداوند تا صاحبان حق نبخشیده اند نمی بخشد و بر حق الله مقدم است. سلب حقوق مشروع مردم از معاصی بزرگ است. این حق مردم است که مسئولان کشور با اراده آنها بیایند و بروند و لازم نباشد برای خداحافظی با زمامداری که از او نفرت دارند به حضرت عزرائیل متوسل شوند.

 

آب که درجایی بماند می گندد وبوی متعفن آن همه مشام ها راآزرده می کند. قدرت هم اگر گردشی نباشد مرداب می شود. دموکراسی یعنی جلوی گندآب شدن قدرت را گرفتن، یعنی به گردش درآوردن آب، به جای اینکه قدرت در جایی متمرکز شود آن را به جریان بیندازیم، چهار سال، هفت سال، ده سال. همین گردش باعث ارزیابی وسلامت حکومت می شود. یکی از حقوق مردم به تصریح نهج البلاغه حق نصیحت به ائمه مسلمین در خفا و آشکار است. در جامعه ای که انتقاد مودبانه از رهبری جرم محسوب شده و زندان دارد، معنایش تجاوز حتمی به حقوق مردم است. در زمان امام علی هیچکس بخاطر انتقاد از وی به زندان نرفت، در زمان ما هیچکس بعد از انتقاد از رهبری از زندان محروم نمی شود!

 

بخش دوم: منتظری اسوه تقوای دوران ما

 

بخش دوم عرایض من به تجلیل از مقام علمی، دینی و مبارزاتی فقیه عالی‌قدر مرحوم آیت‏الله منتظری اختصاص دارد. از نعمت‌های الهی که جای شکر دارد، کسب یک دهه فیض از محضر ایشان بوده است. اما منتظری برای من بیش از یک استاد بود، پدر معنوی‌ام بود و بخشی از شاکلۀ وجودی‌ام با او شکل گرفت. در انتهای مقدمۀ آخرین کتاب منتشرشده‌ام در ایران[۱] نوشته‏ام:

این کتاب ناچیز را به محضر بزرگترین استادم تقدیم می‏کنم که بیش از یک دهه از محضرش فقه اهل‌بیت(ع) آموختم و شاکلۀ فقهی‌ام را به او مدیونم، آن عالم ربانی که بیش از تدریس شریعت و فقاهت، معلم بزرگ مروّت، اخلاص، حرّیت، حق‏طلبی و استقامت بر حقّ بود: به صاحب «رسالۀ حقوق». برگ سبزی است تحفۀ درویش. عزّتش مستدام و عمرش دراز باد.

و الآن این آموزگار بزرگ اخلاق و اخلاص و پاک‌بازی از میان ما رفته و در سوگش نشسته‌ایم.

به نظرم رسید بهترین چیزی که می‏تواند توصیف حیات پربار معظم له را بنماید، توصیف شخصیتی که همنام حسین و علی بود و منتظر ظهور، خطبۀ همّام مشهور به خطبۀ متّقین، خطبۀ ۱۹۳ نهج‌البلاغه است. یکی از صحابۀ عابد به‌نام همّام از امیرالمؤمنین علی(ع) خواست تا پرهیزکاران را برای وی توصیف کند. این خطبه درس انسان‌سازی و مدرسۀ اخلاق اسلامی است. یکی از مصادیق تربیت‌شدگان این مکتب، مرحوم استاد منتظری است. او یکی از اسوه‌های تقوا در دوران ماست. بخشی از صفات پرهیزکاران را به‌تناسب وقت، طی چهار درس تشریح می‏کنم، مواردی که در این فقیه ربّانی تازه‌درگذشته ملموس است. به این امید که ما نیز بتوانیم به ایشان اقتدا کنیم.

درس اول: دنیا خود را در اختیارش گذاشت، او نپذیرفت

فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ: مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلْبَسُهُمُ الْإِقْتِصَادُ، وَمَشْیهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ عَلَیهِمْ، وَوَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نَزَلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاَءِ کالَّتِی نَزَلَتْ فِی الرَّخَاءِ. لَوْلاَ الْأَجَلُ الَّذِی کتَبَ اللهُ عَلَیهِمُ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَینٍ، شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ، وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ. عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْینِهِمْ، فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ کمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَشُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَأَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ، وَحَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ، وَأَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ. صَبَرُوا أَیاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً، تِجَارَةٌ مَرْبِحَةٌ، یسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُم. أَرَادَتْهُمُ الْدُّنْیا فَلَمْ یرِیدُوهَا، وَأَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أُنْفُسَهُمْ مِنْهَا.

پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلی هستند: گفتارشان راست، لباسشان میانه‌روی و راه‌رفتنشان تواضع و فروتنی است. چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده‌اند و گوش‌های خود را وقف شنیدن علم و دانشی کرده‌اند که برای آنان سودمند است، حال آنان در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است و اگر سرآمد معینی که خداوند برای (زندگی) آن‏ها مقرّر داشته نبود، یک چشم برهم‌زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهی و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمی‌گرفت. آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به‌همین‌دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است.

آن‏ها به کسانی می‌مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم‌اند و همچون کسانی هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند! قلب‌های آن‏ها اندوهگین و مردم از شرّشان در امانند. اندامشان لاغر و نیازهایشان اندک و نفوسشان عفیف و پاک است. آن‏ها برای مدت کوتاهی در این جهان صبر و شکیبایی پیشه کردند و به‌دنبال آن آسایشی طولانی نصیبشان شد. این تجارتی پرسود است که پروردگارشان برای آن‏ها فراهم ساخته است. دنیا (با جلوه‌گری‌هایش) به سراغ آن‏ها آمد، ولی آن‏ها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنیا می‌رفت که آن‏ها را اسیر خود سازد ولی آنان به بهای جان، خویش را از اسارتش آزاد ساختند!

منتظری منطقش صواب بود، اهل فضیلت و میانه‌روی و تواضع بود، حالش در بلا همچون حالش در آسایش و رفاه بود. نه قائم‌مقام رهبری شدن تغییری در احوالش داد، نه معزول و محصور شدن. او در هر دو حال صریح‌اللّهجه و بذله‌گو و شاکر بود. خداوند در دل و جانش بزرگ جلوه کرده بود، لاجرم ماسوی الله در چشمانش کوچک بود. او وعده و وعیدهای قرآن و وحی و پیامبر و ائمه را از عمق جانش باور کرده بود، لذا موازین الهی معیار حیات و تصمیاتش بود. او اکثر اوقات زندگی‌اش را در فشار ناشی از حق‌گویی و عدالت‌خواهی‌اش گذراند، چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب. او بیش از سه‌چهارم دوران جمهوری اسلامی را طعن و اهانت و دشنام شنید و به‌دستور مستقیم رهبر جمهوری اسلامی نزدیک پنج سال و نیم در حصر خانگی بود، اما یک قدم از آزادگی و انصاف و حق‌جویی خود عقب ننشست.

اما اوج تقوا و اخلاص منتظری در این عبارت نهج‌البلاغه توصیف شده است: «أَرَادَتْهُمُ الْدُّنْیا فَلَمْ یرِیدُوهَا، وَأَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أُنْفُسَهُمْ مِنْهَا». دنیا با جلوه‌گری‌هایش به سراغ او آمد، ولی او فریب نخورد و آن را نخواست. دنیا می‌رفت که او را اسیر خود سازد؛ ولی او به بهای جان، خود را از اسارتش آزاد ساخت. جاه و مقام، امتحان بزرگ منتظری بود. او با رأی بیش از دوسوم نمایندگان مجلس خبرگان رهبری به‌عنوان رهبر آیندۀ جمهوری اسلامی شناخته شد، مؤسّس جمهوری اسلامی مبتلا به بیماری لاعلاج منجر به مرگ بود و اگر منتظری لب به اعتراض نمی‌گشود و به سیرۀ وی چند ماه سپری می‏کرد، رهبر جمهوری اسلامی می‏شد.

اما در همان ماه‌های انتهایی، ابتلائی بزرگ پیش آمد و منتظری بین دفاع از حقوق بی‌گناهان و مقام معظّمی که در دو قدمی‌اش بود، دست ردّ بر جاه و مقام زد و در موضعی تاریخی، از اعدام زندانیانی که در معرکۀ عملیات مرصاد نبودند، به‌شدّت انتقاد کرد و آن‌را خلاف شرع و قانون خواند. منتظری در آن امتحان بزرگ، بین حقّ و قدرت، حقّ را برگزید و به قدرت پشت‌پا زد. گفتنِ آن فوق‌العاده ساده است، اما عمل‌کردن به آن، واقعاً عظمت می‏خواهد. آری متّقیان چنین‌اند: دنیا آن‏ها را اراده کرد، اما آن‏ها دنیا را اراده نکردند، دنیا را نپذیرفتند، دنیا آن‏ها را به اسارت گرفت، آن‏ها خودشان را فدیه و قربانی کردند و جان و روحشان را آزاد ساختند.

کدام‌یک از ما در همچو آزمایش بزرگی سربلند بیرون می‏آییم؟ به او نصیحت کردند که سه ماه دندان روی جگر می‏گذاشتی و خودت رهبر می‏شدی و همه‌چیز را مطابق ضوابطی که درست می‏دانستی اصلاح می‏کردی. یک کلمه پاسخ داد: جواب خدا را چه می‏دادم؟ خون سه چهار هزار بی‌گناه را چه می‏کردم؟ یک قطره خون مظلوم، عرش خدا را می‏لرزاند. هرچه به‌دست آورم دربرابر آن ارزشی ندارد. آری منتظری با خدایش تجارتی پرسود کرد، بازنده‌ی این ابتلاء برخلافِ تسلیت رهبری، منتظری نبود. منتظری روسپیدِ این ابتلاء بود. رنج‌های دنیوی منتظری، برخلاف نظر رهبری، کفارۀ خطاهای او نبود. جام بلای مقرّبان درگاه حقّ بود. مردم وفادار ایران هم در تشییع‌جنازۀ تاریخی‌شان به روسپیدی این پیرِ پاک‌باز شهادت دادند.

فرزندش شهید محمّد منتظری توسط همین سازمان منحرف ترور شد. اما انصاف منتظری را ببینید که به‌خاطر دفاع از حقوق اعضای همین سازمان و نیز افرادی که به خدا و پیامبر هم اعتقاد نداشتند، حاضر به فداکاری شد. او عملاً از حقوق انسان ازآن‌حیث که انسان است دفاع کرد، نه از حقوق مسلمانان و مؤمنان و هم‌عقیده‌هایش. بسیار عظمت می‏خواهد بایستی و بگویی که اگر زندانی خطا کرده است، باید دادگاه صالحه با حقِّ داشتنِ وکیل تشکیل بشود، نمی‏توان زندانی را بعد از صدور حکمش دوباره مجازات کرد. او احکام صادره را که ظاهراً با تأیید رهبر انقلاب هم صادر شده بود، خلاف شرع اعلام کرد. کوشید تا به محضر مرحوم آیت‏الله خمینی برود، نگذاشتند. مکرّراً نامه نوشت و اولیای امور را برحذر داشت. إیّاک و الدّماء، إیاک و الدّماء، إیاک و الدّماء.

دفاع منتظری، دفاع از کیان اسلام و تشیّع، دفاع از ضوابط اخلاقی، دفاع از فضیلتِ انسان بود. بیست سال لازم بود که مردم به حقّانیتِ انتخاب بزرگ منتظری پی ببرند. آن‏ها که رنجنامه نوشتند، شرمنده به این نتیجه برسند که اشتباه کرده‌اند و به تشییع جنازۀ این رادمرد بشتابند. مردانِ حقّ، از زمان خود جلوترند. چیزی را می‏بینند که دیگران دهه‏ها طول می‏کشد تا به حقایق مطلب واقف شوند. منتظری بین حقّ و مصلحت، حقّ را انتخاب کرد و مصلحت را جواب کرد.

درس دوم: چه‌کسی ساده لوح است؟

وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِیاءُ، قَدْ بَرَاهُمْ الْخَوْفُ بَرْی الْقِدَاحِ، ینْظُرُ إِلَیهمُ الْنَّاظِرُ فَیحْسَبُهُمْ مَرْضَی، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ، وَ یقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا! وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ! لاَ یرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ، وَ لاَ یسْتَکثِرُونَ الْکثِیرَ. فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ. إِذَا زُکی أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یقَالُ لَهُ، فَیقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیرِی، وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسی! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِمَا یقُولُونَ، وَاجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لِی مَا لاَ یعْلَمُونَ.

پرهیزگاران به‌هنگام روز، دانشمندانی بردبار و نیکوکارانی باتقوا هستند، ترس و خوف (دربرابر مسئولیت‌های الهی) بدن‌های آن‏ها را همچون چوبه‌های تیر، تراشیده و لاغر ساخته است، آن‌گونه که بینندگان (ناآگاه) آن‏ها را بیمار می پندارند، درحالی‌که هیچ بیماری در وجودشان نیست و گوینده (بی‌خبر و غافل) می‌گوید: افکارشان به‌هم‌ریخته و بیماردل‏اند، درحالی‌که اندیشه‌ای بس بزرگ با فکر آنان آمیخته است. از اعمال اندک، خشنود نمی‌شوند و اعمال فراوانِ خود را زیاد نمی‌شمارند، بلکه پیوسته خود را (به کوتاهی و قصور) متّهم می‌سازند و از اعمال خود نگرانند، هرگاه یکی از آن‏ها را مدح و ستایش کنند، از آنچه دربارۀ او گفته شده به هراس می‌افتد و می‌گوید: من از دیگران نسبت به خود آگاه‌ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه‌تر است. بارالها! مرا به جهت نیکی‌هایی که به من نسبت می‌دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آن‏ها گمان می‌کنند قرار ده و گناهانی را که من دارم و آن‏ها نمی‌دانند ببخش!

منتظری اهل قرآن و تهجّدِ بی‌ریا بود. او به‌حقّ از علمای ابرار بود. امام علی یکی از صفات پرهیزکاران را این‌گونه تصریح می‏کند «وَیقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا! وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیم!» ناآگاهان دربارۀ آن‏ها می‏گویند: قاطی کرده‏اند، نمی‏فهمند، «ساده لوح‌اند!» امام می‏فرماید: آن‏ها متوجه امر عظیم قیامت‌اند، به حسابگری‏های حقیرِ شما، تن نداده‏اند.

علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) را هم وقتی با معاویه مقایسه می‏کردند، می‏گفتند معاویه زیرک است. امام می‏فرمود: این زیرکی نیست، این غدر و مکاری است. اگر این امور شرعاً و اخلاقاً مجاز بود، من بسیار از او باهوش‌تر بودم. «أیها الناس لولا کراهیة الغدر کنت من أدهی الناس»[۲]. زمانه قضاوت می‏کند که ساده‌لوح کیست؟ آن‌که حق را زیرپا گذاشت و یا آن‌که بر حقّ استقامت کرد و حاضر نشد به‌خاطر دفاع از حق و عدالت، ذره‏ای عقب‌نشینی کند.

درس سوم: حقّ را با رجال نمی‏سنجند

فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّک تَرَی لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ، وَ حَزْماً فِی لِین، وَ إِیمَاناً فِی یقِینٍ، وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ، وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ، وَ قَصْداً فِی غِنی، وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ، وَ تَجَمُّلاً فِی فَاقَةٍ، وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ، وَ طَلَباً فِی حَلاَلٍ، وَ نَشاطاً فِی هُدًی، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ. یعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَی وَجَلٍ، یمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکرُ، وَ یصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکرُ. یبِیتُ حَذِراً، وَ یصْبِحُ فَرِحاً، حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ. إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ فِیما تَکرَهُ لَمْ یعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیما تُحِبُّ. قُرَّةُ عَینِهِ فِیما لاَ یزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیما لاَ یبْقَی، یمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمَ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.

از نشانه‌های هر یک از آن‏ها این است که او را در دین خود قوی می‌بینی و در عین قاطعیت، نرم‌خوست، دارای ایمانی مملوّ از یقین و حرص در کسب دانش و آگاهی در عین بردباری و میانه‌روی در حال غنا و ثروت و خشوع در عبادت و آراستگی در عین تهی‌دستی و شکیبایی در شدائد و طلب روزی حلال و نشاط در راه هدایت و دوری از طمع است. پیوسته عمل صالح انجام می‌دهد و بااین‌حال ترسان است (که از او پذیرفته نشود) روز را به‌پایان می‌برند درحالی‌که همِّ او سپاسگزاری و شکر (خداوند) است و صبح می‌کند درحالی‌که همۀ همّش یاد خداست. شب را سپری می‌کند درحالی‌که ترسان است و صبح برمی‌خیزد درحالی‌که شادمان است، ترسان از غفلت‌هایی است که از آن برحذر داشته شده و شادمان برای فضل و رحمتی است که به او رسیده. هرگاه نفس او در انجام وظایفی که از آن ناخشنود است سرکشی کند، او نیز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم می‌سازد. چشم‌روشنی او در چیزی است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بی‌اعتنایی‌اش نسبت به چیزی است که بقا و دوامی در آن نیست. علم را با حلم می‌آمیزد و گفتار را با کردار!

منتظری پرهیزکاری بود حائز این صفات، قوّت دینداری‌اش به حدّی بود که هرگز حاضر نشد که درمقابل درخشش شخصیت‏ها، از حقّ ذره‏ای عقب‌نشینی کند. برای منتظری ملاک این بود: «ان الحق لایعرف بالرجال، اعرف الحق تعرف اهله». حقّ با اشخاص سنجیده نمی‏شود، حق را بشناس آنگاه اهلش را خواهی شناخت. او به استادش نهایت احترام و تکریم را داشت، اما برای حقّ و موازین اخلاقی و دینی، ارزش بیشتری قائل بود. در آخرین سخن خود در درس نهج‌البلاغه (۲۵ آذر ۱۳۸۸) در قضیۀ پاره‌کردن عکس‌های مرحوم آیت‏الله خمینی فرمود:

مرحوم آيت‌الله خميني واقعاً به اين كشور خدمت كردند. انقلاب كار ايشان بود و ايشان رهبر انقلاب بودند؛ البته معصوم نبودند و اشتباه هم داشتند؛ و نوع مردم قدردان ايشان هستند.[۳]

آیت‏الله موسوی‌اردبیلی از مراجع فعلی تقلید که در آن زمان رئیس دیوان عالی کشور بود، در نماز جمعه نقل کرد:

روزي در خدمت امام خمینی درمورد برخي اشخاص [ظاهراً مهندس بازرگان و یاران ایشان در نهضت آزادی] صحبت شد. ايشان گفتند: «برخي از اين‌ها تا آنجا كه من مي‌شناسم، آدم‌هاي خوب و متديّني هستند». يكي از آقايان گفت: اين‌ها شما را قبول ندارند. امام فرمود: «قبول نداشته باشند، مگر من اصول دين هستم؟»

موضع یاد شده، سنجیده و طراز دین و اخلاق است. من هم همین جمله را برای مخالفت‌های مرحوم آیت‏الله منتظری با استادش ذکر می‏کنم. می‏گویند منتظری با مرحوم آیت‏الله خمینی مخالفت کرده است. مگر آیت‏الله خمینی از اصول دین است که اگر کسی با او مخالفت کند جایش جهنم است؟ اسلام و سیرۀ اهل‌بیت پیامبر به ما آموخته است «اعرف الحق تعرف اهله». به چه دلیل منتظری اشتباه کرده است؟ مخالفت با مرحوم آیت‏الله خمینی، لزوماً خطا محسوب نمی‏شود. مخالفت با حقّ خطا محسوب می‏شود.

هیچ‌کس غیر از خدا و رسول و ائمه برای ما ملاک نیستند. مخالفت با حقّ و ملاک‌های مسلّم اخلاقی و دینی خطاست. این شخص‌پرستی‏ها با اسلام محمّدی و تشیّع علوی و آزادگی حسینی سازگار نیست. انقلاب کردیم که دیگر شخص‌پرست نباشیم. چه شاه و چه مقام معظم رهبری. قبل از انقلاب، دیکتاتوری سکولار بوده است و بعد از انقلاب، استبداد دینی. هر دو دیکتاتوری است. هر دو هم خلاف اخلاق، خلاف انسانیت و خلاف اسلام است.

قوّت در دین، علم لازم دارد و اِلّا قوّت بدون روشن‌بینی، به جزمیت و قشری‌گری می‏انجامد و منتظری عالم و فقیه به‌معنای دقیق کلمه بود. یکی دیگر از صفات متّقین نرمش در عین دوراندیشی و قاطعیت است.

آن‌چیزی که امروز آن را «tolerance» می‌گویند. منتظری اهل مدارا بود. یکی از کسانی که به‌حقّ، نمایندۀ اسلام رحمت بود و به‌جای اینکه قساوت و خشونت را به‌نام دین و روحانیت و تشیّع در دنیا معرفی کند، معتقد به لزوم رحمت نبوی در همۀ ابعاد جامعه بود. جالب است که ایرانیان با مشرب‌های متفاوت، در غم فقدان او عزادارند. چرا که شاهد حق‌طلبی و آزادگی و انصاف او بوده‏اند.

درس چهارم: تحمل مرارت دنیا برای آخرت قدم اول رستگاری است

یعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یعْطِی مَنْ حَرَمَهُ، وَ یصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِیداً فُحْشُهُ، لَیناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَیرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ. فِی الزَّلاَزِلِ وَ قُورٌ، وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ. لاَ یحِیفُ عَلَی مَنْ یبْغِضُ، وَ لاَ یأْثَمُ فِیمَنْ یحِبُّ. یعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یشْهَدَ عَلَیهِ،… وَ إِنْ بُغِی عَلَیهِ صَبَرَ حَتَّی یکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِی ینْتَقِمُ لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاء. وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَة. أَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ، وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ.

کسی را که به او ستم کرده می‌بخشد و به آن‌کس که محرومش ساخته، عطا می‌کند و به کسی که پیوندش را با وی قطع کرده است، می‌پیوندد. سخن زشت و خشونت‌آمیز از او دور است، گفتارش نرم و ملایم، منکرات از او غایب و معروف و کارهای شایستۀ او حاضر. نیکی‌اش روی آورده و شرّش پشت کرده است. دربرابر حوادث سخت، استوار و در حوادث ناگوار، شکیبا و به‌هنگام فزونی نعمت، شکرگزار است. به کسی که با او دشمنی دارد، ستم نمی‌کند و به‌سبب دوستی با کسی، مرتکب گناه نمی شود و پیش از آنکه شاهدی بر ضدّش اقامه شود، اعتراف به حقّ می‌کند… هرگاه به او ستمی شود، صبر می‌کند تا خدا انتقامش را بگیرد. نفس خود را به زحمت می‌افکند، ولی مردم از دست او راحتند. خویشتن را برای آخرت به تعب می‌اندازد و مردم را از ناحیۀ خود آسوده می‌سازد.

آیت‏الله منتظری در زلزله‏های اجتماعی و حوادث سخت و ناگوار با وقار و شکیبایی برخورد می‏کرد، در دشواری‏ها با صبر و استقامت رفتار می‏کرد، به حق اعتراف می‏کرد قبل از اینکه علیه او شهادت داده شود. یکی از زیبایی‏های منتظری این بود که اگر چه ایشان معمار حقوقی و فقهی جمهور اسلامی بود و بیش از همه برای ورود اصل ولایت فقیه در قانون اساسی زحمت کشیده بود، اما پذیرای انتقاد بود. به‌یاد دارم، مکرّراً قبل و بعد از حصر، خدمت ایشان عرض می‏شد این خطا اتفاق افتاده است، در زمان حیاتِ خود، آن‌را به هر نحوی صلاح می‏دانید جبران بفرمائید.[۴] استاد سر به زیر می‏افکند و چیزی نمی‏فرمود. یقین داشتم آنچه اتفاق افتاده، کاملاً با آنچه ایشان در ذهن داشته متفاوت بوده است.

من امروز شهادت می‏دهم، ایشان این امر را تدارک کرد. قبل از مماتش تذکّر داد و از مردم ایران باصراحت عذرخواهی کرد و با این مضمون گفت: ولایت فقیهی که ما در قانون اساسی گذاشتیم، منظورمان این نبود. منظورمان این بود که برای حفظ موازین شرعی، فقیهی عادل بر قانونگذاری و اجرا نظارت کند و اگر انحرافی پیش آمد تذکر دهد، نه اینکه در همۀ امور دخالت کند و خود تبدیل به رئیس کشور شود، من از شما عذر می‏خواهم، آنچه که اتفاق افتاده است، آن نیست که ما می‏خواستیم. به‌علاوه این ولایت نظامیان است نه ولایت فقیه. این نظام فعلی نه اسلامی است، نه جمهوری. یا در قضیۀ تصرّف سفارت آمریکا، صریحاً ذکر کرد که کار درستی نبود. خیلی عظمت می‏خواهد که انسان آن‌چیزی را که زمانی آن‌را درست پنداشته است و بعد می‏بیند که نادرست است، باصراحت ذکر کند و عذرخواهی کند. به حقّ معترف بود قبل از اینکه حقّ علیه او شهادت بدهد.

و آخرین نظر ایشان دربارۀ حکومت در اسلام، که این هم در اواخر حیات پربرکتش منتشر شد. از ایشان پرسیده‌اند حکومت اسلامی چیست؟ می‏گوید بهترین شیوۀ حکومت این است که قوای سه‌گانه از هم مستقل باشند. رضایت مردم تأمین شود. مردم بر همۀ امور نظارت داشته باشند. با عدالت و کارشناسی و مدبّرانه امور اداره شود. هیچ اسمی از ولایت فقیه نمی‏برد. یعنی آخرین نظر ایشان نهایتاً نظارت عالمانۀ حقوقی فقیه اعلم بر امور جامعه بوده است و نه ولایت مطلقۀ فقیه به‌معنای دخالت در جزئیات و همۀ مسائل ریز و درشت جامعه.

به شیوۀ پرهیزکاران آنگاه که بر او ستم می‏شد، صبر می‏کند تا خدا از ستمکار، داد او را بستاند. به منتظری فراوان ظلم شد؛ اما او هرگز مقابله‌به‌مثل نکرد. کلمه‏ای ناحقّ دربارۀ آن‏ها که در حقّ او ستم کرده بودند، از زبانش شنیده نشد. برعکس، از این‌گونه افراد بی‌آنکه به‌رویشان بیاورد، در زمانی که نیاز به کمک داشتند حمایت می‏کرد. و خداوند در قضیۀ وفاتِ ایشان، چه زیبا نشان داد که عزّت، موهبتی الهی است و با هزینه‌کردن ارباب دنیا نه خودشان عزیز می‏شوند نه می‏توانند کسی را ذلیل کنند. به سیرۀ پرهیزکاران، منتظری برای راحتِ مردم خود را به زحمت می‏انداخت. اتعب نفسه لآخرته و اراح الناس من نفسه. خود را برای موازین اخروی به مشقت می‏انداخت، در عوض خلق خدا از او در آسایش و رضایت بودند.

ذکر مصیبت

رسم است در مجالس حسینی ذکر مصیبت شود. ذکر مصیبتِ من، مسائل معاصر ما است. اتفاقاتی است که اخیراً در کشور ما افتاده است و همه هم به‌نام اسلام بوده است. من هر زمان که این موارد را به‌یاد آورده‌ام، بدون رودربایستی و تعارف، دقایقی در خفا گریسته‏ام، شما را نمی‏دانم، خیلی دشوار است. به‌یاد دارم از زبان خود آیت‏الله منتظری شنیده‌ام که می‏فرمود: قبل از انقلاب دستگیر شده بودم، پسرم محمّد هم دستگیر شده بود (شهید محمّد منتظری). اعلامیه‏ای درمورد نهضت اسلامی نوشته شده بود با امضای بسیاری از علما و فضلا و ساواک به‌دنبال این بود که شبکۀ مخفی مبارزان را در حوزه کشف کند. نویسندۀ اعلامیه من بودم و همه را می‏شناختم. همان پانزده سالی که آیت‏الله خمینی در نجف بود و بار سنگین رهبری مبارزه در ایران بر دوش ستبر منتظری و طالقانی بود.

می‌گفت من مقاومت می‏کردم و زیر شکنجه هم چیزی بروز ندادم. محمّد منتظری را دستگیر کرده بودند و در حضور پدرش شکنجه می‏کردند تا منتظری اسرار مگوی نهضت را بر زبان آورد. شهید محمّد را به اتاقی که پدرش در آن بود آوردند. او را روی صندلی آهنی نشاندند، اجاقی را زیر آن صندلی روشن کردند. محمّد مقاومت می‏کرد. آیت‏الله حالت غیرقابل تحمل پسرش را می‏دید. پدر و پسر مردانه مقاومت کردند، کلمه‏ای برزبان نراندند. محمّد می‏سوخت، جگر پدرش هم سوخت. وصف حال این پدر و پسر آیات سورۀ فصلت است:

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کنتُمْ تُوعَدُونَ(۳۰) نَحْنُ أَوْلِیاؤُکمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکمْ وَلَکمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ(۳۱) نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ(۳۲) وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَی اللَّـهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ(۳۳)

کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند است»؛ سپس ایستادگی کردند، فرشتگان بر آنان فرود می‏آیند [و می‏گویند:] «هان، بیم مدارید و غمین مباشید، و به بهشتی که وعده یافته بودید شاد باشید.(٣٠) در زندگی دنیا و در آخرت دوستانتان ماییم و هرچه دل‌هایتان بخواهد در [بهشت‏] برای شماست و هرچه خواستار باشید در آنجا خواهید داشت.(٣١) روزی آماده‏ای ازسوی آمرزندۀ مهربان است.»(٣٢) و کیست خوش‌گفتارتر از آن‌کس که به‌سوی خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید: «من [در برابر خدا] از تسلیم‌‏شدگانم»؟(٣٣)

لایوم کَیومکَ یا اباعبدالله. صلی‌الله علیک یا اباعبدالله.

والسلام

 

[۱]. حقّ‌الناس، ص‌۱۲.

[۲]. کافی، کتب الایمان والکفر، باب المکر والغدر والخدیعة، حدیث ۶.

[۳]. دیدگاه‌ها، ج‌۳، ص‌۴۸۸.

[۴]. کتاب در محضر فقیه آزاده استاد منتظری، به همین قلم، (ویرایش سوم ۱۳۹۴)، تقاضای رأی به عدم اعتبار نظریۀ ولایت فقیه، ۲۶ آذر ۱۳۸۲، ص۱۲۳-۱۲۲.

  • تحریر سخنرانی شب تاسوعای حسینی و هفتم وفات آیت الله العظمی منتظری، ۸ محرم ۱۴۳۱، چهارم دی ۱۳۸۸، ۲۵ دسامبر ۲۰۰۹، باستون