گنجی: روشنفکری دینی و تروریسم اسلامی

رادیو زمانه ، ۲ تیر ۱۳۹۳
برخی از مسلمانان در کشورهای مختلف گروه‌های تروریستی و جنگ طلب تشکیل داده و به نام الله، قرآن و سنت معتبر دست به جنایت زده و فجایع بزرگی آفریده و می‌آفرینند. آنان مسلمان‌اند و در مسلمانی شان هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.
پرچم‌های اسلامی برافراشته و به دنبال اجرای شریعت محمدی از طریق جهاد و خشونت‌اند.
وقتی سر کسی را از بدنش جدا می‌کنند، همگی “الله اکبر” گفته و احتمالا به قصد نزدیکی به خداوند چنین می‌کنند. افراد غیر نظامی را به گلوله بسته و به کودکان خردسال هم رحم نمی‌کنند. طالبان، القاعده، داعش، جبهة النصرة، الشباب، بوکوحرام، و…برخی از این گروه‌ها هستند.
پاکستان، افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، نیجریه، سودان، الجزایر، یمن، لبنان، مصر، چچن و دیگر کشورهای اسلامی محل فعالیت آنان است. آنان موفق شده‌اند تا فعالیت خود را به کشورهای غربی هم گسترش داده و دولت‌های غربی به طور رسمی بارها اعلام کرده‌اند که صدها تن از شهروندان آنان به همراه این گروه‌های تروریستی در سوریه و عراق در حال جنگ و کشتارند.
“صنعت اسلام هراسی” دیگر نیازمند جعل و خدعه نیست؛ خود این گروه‌ها جنایاتشان را فیلم برداری کرده و بر روی شبکه‌های مجازی قرار می‌دهند. هر یک از این گروه‌ها فقیه و مفتی خاص خود را داشته که توجیه شرعی این گونه جنایات را برایشان فراهم می‌آورند.
در نیجریه مسلمانان تحت تبعیض قرار دارند، اما گروه کوچک بوکوحرام کلیساها را هم منفجر کرده و مسیحیان را هم می‌کشد.
جهان انتزاعیات و جهان واقع
گروهی از ایرانیان خود را “روشنفکر دینی”، “روشنفکر مذهبی”، “روشنفکر اسلامی”، “نواندیشی دینی”، و…می نامند. آنها از طریق ارائه روایت‌های نوگرایانه از اسلام، و دفاع از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر، خدمت بسیاری به جامعه ایران کرده‌اند.
اما به مباحث انتزاعی بسیار بیش از بحث‌های انضمامی علاقه دارند. اکثر بحث‌های شان غیر تاریخی است و عنایت چندانی به تاریخ ندارند. “الف ب است؛ ب جیم است؛ پس الف جیم است” را بیش از تاریخ بشریت و ستمی که بر آنها رفته دوست دارند. از “جهان ممکن” سخن می‌گویند که در آن فلان مسئله محال نیست، پس می‌توان در جهان واقع به آن اعتقاد داشت.
بیش از سه دهه است که درباره امکان و امتناع “روشنفکری دینی” بحث کرده و می‌کنند. اگر مخالفان بگویند جمع این دو محال است یا با تناقضی روبرو هستیم، به سرعت باد پاسخ منتقدان را می‌دهند، چرا که “هویت” شان مورد تردید قرار گرفته است. اما فایده و دستاورد این بحث ۳۵ ساله چه بوده است؟
اگر کسی بگوید جمع دینداری و عقلانیت ناممکن است و اساس مسلمانی، یعنی پیامبریِ پیامبر گرامی اسلام را نمی‌توان با دلایل عقلی موجه ساخت، به سرعت طوفان ده‌ها مقاله نوشته شده و همه خود را مکلف به پاسخ گویی می‌دانند. ادعا می‌کنند که مدعیات دینی را می‌توان عقلانی ساخت و نشان داد که پیامبر اسلام به این دلایل از سوی خداوند به پیامبری برگزیده شده و تمامی الفاظ قرآن هم به این دلایل عقلی سخنان خداوند است.
واقعیت‌های کنونی
شاید بتوان با ترفندهایی از تاریخ گذشته گریخت، برای این که اولاً: کتاب‌های تاریخی حداقل یکی دو قرن بعد از پیامبر اسلام نوشته شده‌اند و معلوم نیست تا چه اندازه بازگو کننده واقعیتی باشند که رخ داده است. ثانیاً: گذشته هر چه که بوده، و مسلمانان هرچه که کرده‌اند، گذشته است. اینک می‌توان “اسلامی رحمانی” ساخت.
اما “اسلام رحمانی کنونی” نمی‌تواند به بحث‌های انتزاعی تقلیل یابد. باید به واقعیت‌ها توجه داشت. برخی از واقعیت‌ها به قرار زیرند:
الف- وقتی آئین جدیدی به وجود می‌آید، روایت‌های مختلف از آن ساخته شده و پیروان به فرقه‌های مختلف تقسیم می‌شوند. به همین دلیل ما با یهودیت ها، مسیحیت ها، مارکسیسم‌ها، لیبرالیسم‌ها و اسلام‌ها روبرو هستیم. همان گونه که همه لیبرالیسم‌های متفاوت دارای ارکان مشترکی هستند، همه اسلام‌ها نیز دارای ارکان مشترکی هستند.
ب- اگرچه اکثریت و اقلیت بودن در مباحث نظری دلیل حقانیت نیست، اما در وضعیت جهان خارج و رابطه پیروان آیین با یکدیگر بسیار موثر است. به عنوان مثال، از حدود یک و نیم میلیارد مسلمان، حدود ۲۵۰ میلیون تن از آنان به فرق مختلف شیعه تعلق دارند. خود این نسبت، در روابط این دو گروه موثر است.
پ- تسنن و تشیع دو روایت متفاوت از قرآن و سنت پیامبر اسلام‌اند. این دو برساخته تاریخی، آن چنان که تاکنون بوده اند، عموماً چهره درخشانی از اسلام به نمایش نگذاشته‌اند. دفاع عقلانی و اخلاقی از آنها دشوار است، اگرچه “هویت ساز”‌اند و همین متغیر کار را دشوار می‌سازد.
ت- عبور از جهان ماقبل مدرن به دوران مدرن، اسلام و مسلمانی را هم بسیار دگرگون کرد. بنیادگرایی اسلامی، سنت گرایی اسلامی و نوگرایی اسلامی، هر سه برساخته‌های دوران مدرن‌اند. هیچ فرد و گروهی در جهان ماقبل مدرن زندگی نمی‌کند.
ث- گروه‌های طالبان، القاعده، داعش، جبهة النصرة، الشباب، بوکوحرام، حماس، جهاد اسلامی، حزب الله، و…همه برساخته‌های دوران مدرن‌اند و از این منظر خاص، مدرن به شمار می‌روند. با تکنولوژی مدرن (سلاح‌های مدرن، تکنولوژی رسانه ای، تشکیل گروه خود براساس ساختارهای مدرن، و…) مسئله‌ای نداشته و تا هر اندازه که بتوانند از آنها استفاده کرده و می‌کنند.
اسلام تروریستی و محکومیت ستم
روشنفکری دینی ایرانی در برابر این گروه‌ها و عملکردشان سکوت اختیار کرده است. بهانه برخی عدم تخصص است. می‌گویند ما که متخصص همه جهان و همه گروه‌ها نیستیم؛ آدمی در زمینه‌ای که تخصص ندارد، نباید حرف بزند.
این توجیه قابل قبول نیست. شانه خالی کردن از بار مسئولیت است. برای این که موضوع بحث این نیست که درباره – به عنوان مثال- نیجریه، مسلمانان نیجریه و گروه بوکوحرام کتاب یا مقاله‌ای نوشته شود. مسئله، مسئله جنایت و تروریسم اسلامی است و این مطلقا به تخصص نیازی ندارد.
اجازه دهید با مثالی محل نزاع و مدعا را روشن کنیم. در برمه، بودائیان، مسلمان کشی به راه انداخته‌اند. به طور طبیعی هیچ یک از روشنفکران دینی متخصص برمه و مردم آن کشور نیستند. اما نهادهای معتبر جهانی حقوق بشری (دیده بان حقوق بشر، شورای حقوق بشر سازمان ملل، و…) چندین بار از “نسل کشی” مسلمان برمه سخن گفته و حتی سازمان دیده بان حقوق بشر از خانم آن سان سوچی به دلیل سکوت در این مورد انتقاد کرده است. بر این مبنا، نسل کشی مسلمان برمه را باید محکوم کرد.
در مورد گروه‌های اسلامی تروریستی هم همین حکم صادق است. نهادهای بین المللی حقوق بشری بارها این گروه‌ها را به دلیل ارتکاب جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت محکوم کرده‌اند. دیده بان حقوق بشر اعلام کرده که گروه داعش از کودکان برای عملیات انتحاری استفاده می‌کند. بدین ترتیب، محل نزاع تخصص در خاورمیانه و افریقا، نظام حکومتی این کشورها و گروه‌های آن نیست، محل نزاع جنایت و تروریسمی است که به نام اسلام در جهان در حال وقوع است.
افرادی که اسلام خود را “اسلام رحمانی” و سازگار با دموکراسی و آزادی می‌خوانند، اگر مسلمان‌اند، برای دفاع از اسلام باید این گروه‌ها را محکوم کنند. اما اگر واقعاً به حقوق بشر باور دارند، از منظر حقوق بشری باید این گونه گروه‌ها را محکوم کنند.
مگر محکوم کردن جنایات آیت الله خامنه‌ای و آیت الله خمینی نیازمند تخصص است؟ به همان راحتی و سادگی که می‌توان و باید قتل عام چند هزار زندانی سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ با حکم آیت الله خمینی را محکوم کرد، می‌توان جنایات این گروه‌ها را هم محکوم کرد.
ترفند ناپذیرفتنی
ممکن است ادعا شود که این گروه‌ها مسلمان نسیتند. اما واقعیت این است که آنها مسلمان‌ند. آیت الله خمینی هم مسلمان بود. مرجع مسلم تقلید و استاد عرفان و فلسفه اسلامی بود. عارف هم بود. اتفاقا عرفانش به او یقینی می‌بخشید تا راحت تر حکم قتل عام صادر کند.
آیت الله خامنه‌ای هم آیت الله است. صادق لاریجانی هم آیت الله است. برخی از نواندیشان دینی و دینداران کوشش فراوانی به خرج داده‌اند تا اثبات کنند که اینان آیت الله نیستند. قصد خیرشان این است که بگویند “آیت الله، جنایتکار نمی‌شود”. اما وجود “آیت الله‌های ستمکار و جنایتکار” واقعیتی مسلم است.
“احساس ستم” نباید منحصر به ایران و خودی‌ها و نزدیکان آدمی شود، ستم و جنایت هر جا که صورت گیرد، ستمکاری و جنایت‌ است. روشنفکر ان و نواندیشان دینی اخلاقاً وظیفه دارند که تروریسم اسلامی را به طور مشخص و با ذکر نام نقد و طرد و محکوم کنند. دفاع از انسان‌ها و حقوق شان مقتضی این رویکرد است.