تأملی دوباره در اسلام سیاسی
اسلام سیاسی، اسلامگرائی و بنیادگرائی اسلامی واژههای مبهمی هستند. نسخهی واحد برای جریانهای متنوع مسلمان پیچیدن کاری غیرعلمی و نادرست است. صرف الهام گرفتن از اسلام دلیل جامعی برای همسنخی این جریانهای بسیار متنوع نیست. قصد من «تأملی دوباره دربارهی اسلام سیاسی در ایران معاصر» است که جمهوری اسلامی بارزترین نمونهی آن است. تجربهی جمهوری اسلامی جائیش اشتباه بوده، کجایش؟ این پاسخ قابل مناقشهی جدی است: جمهوری اسلامی از اساس درست بوده، برخی اشتباهات جزئی در اوائل کار پیش آمد که ناشی از بیتجربگی بوده و در هر نظامی پیش میآید. اما بعد از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی نظام منحرف شده، و این انحراف بهتدریج عمیقتر و گستردهتر شده است. پاسخ درست این است: جمهوری اسلامی از اساس اشکالاتی بنیادی داشته است. این اشکالات بهتدریج بیشتر شده است. علت این اشکالات بنیادی برخی یا همهی عوامل زیر است: استبداد، انحصار امور در دست بخشی از روحانیت، ولایت فقیه و عدم جدایی نهاد دین از دولت. انحراف با همین جمله آغاز شد: دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما. این رویکرد هم سیاست ما را بر باد داد هم دیانت ما را. استقلال و عدم وابستگی امور مطلوب و مستحسنی هستند، اما استبداد و سلب حقوق مردم را به بهانهی استقلال و مبارزه با صهیونیسم و امپریالیزم توجیه شرعی کردن عین خیانت است. اینکه بسیاری شهروندان ایران جمهوری اسلامی را با طالبان و داعش همروش میدانند و بر این باورند که جمهوری اسلامی نسخه شیعی و طالبان و داعش نسخه سنی و دو رویهی یک سکه است، یعنی اگر ملاک رضایت مردم است وقتش رسیده که زمامداران مبتلا به ادبار عمومی خداحافظی کنند.