تأملی دوباره در اسلام سیاسی
۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۲۰ نوامبر ۲۰۱۵
بنیاد توحید، سنخوزه، کالیفرنیا Tawhid Foundation, San Jose, CA
در این مجال بهپنج تامل می پردازم:
– اسلام سیاسی یعنی چه؟
– من و اسلام سیاسی
– کجای جمهوری اسلامی اشتباه بوده؟
– نشانی غلط ندهید!
– فرقتان با طالبان و داعش چیست؟
تامل اول. اسلام سیاسی یعنی چه؟
قبلا از اسلام مبارز و فقه پویا در مقابل اسلام سنتی، اسلام ساکت، و حزب قاعدین سخن گفته می شد. یکی دو دهه است عنوان اسلام سیاسی هم مطرح شده است، در غرب بیشتر از خاورمیانه و ایران.
معنای «اسلام سیاسی» نه در غرب چندان واضح و مشخص است نه در خاورمیانه و ایران. ظاهرا در غرب به هر اسلامی که سلطهی غرب را نمیپذیرد انگ اسلام سیاسی زده میشود. مصادیق اسلام سیاسی از منظر مستشرقین و رسانههای غربی با سید قطب (م۱۹۶۶) و اخوان المسلمین، ابوالاعلی مودودی (م۱۹۷۹) و جماعت اسلامی، و آقای خمینی و جمهوری اسلامی آغاز میشود و احزاب اسلامی ترکیه و اندونزی و جنبش حزبالله لبنان و حماس فلسطین اشغالی را در بر میگیرد.
اسلام سیاسی با واژهی «اسلامگرائی» که در ابهام دستکمی از اولی ندارد ظاهرا هم معنی است. اسلامگراها مسلمانانی هستند که از اسلام ایدئولوژی مستقلی برای فعالیتهای سیاسی خود الهام گرفتهاند و طیف وسیع و متنوعی از گرایشهای سیاسی مسلمانان معاصر را دربرمیگیرد. در این طیف هم جریانهای مسالمتخواه هوادار مبارزات پارلمانتاریستی از قبیل احزاب اسلامی ترکیه و اندونزی دیده میشود هم جریانهای ضداستبدادی ضدسلطهی اجنبی اخوان المسلمین مصر و دیگر کشورهای عربی یا جماعت اسلامی در شبه قارهی هند، هم جریانهای اسلامی موجود در ایران. راستی آیا این جریانها از یک قماش هستند!؟
اسلام سیاسی با واژه مبهم دیگری بهنام «بنیادگرایی اسلامی» نیز قرابت دارد. آیا همهی جریانهای اسلامگرا یا اسلام سیاسی بنیادگرا هستند؟ احزاب سلامی ترکیه و اندونزی و برخی جریانهای اسلامی ایران؟ بسیار بعید است.
کلا نسخهی واحد برای این جریانهای متنوع پیچیدن کاری غیرعلمی و نادرست است.
صرف الهام گرفتن از اسلام دلیل جامعی برای همسنخی این جریانهای بسیار متنوع نیست.
من نیز اطلاعات کافی دربارهی تک تک این جریانها ندارم. قصد من «تأملی دوباره دربارهی اسلام سیاسی در ایران معاصر» است.
تامل دوم. من و اسلام سیاسی
این بحث «تأمل» است زیرا دغدغههای من درباره نسبت اسلام و سیاست است. «دوباره» است چرا که حداقل سه بار دیگر به آن پرداختهام:
– دموکراسی، سکولاریسم و اسلام سیاسی، ۳۱ تیر ۱۳۹۰، لندن
– اسلام سیاسی بین افراط و تفریط، ۱۸ خرداد ۱۳۹۲، شیکاگو
– اسلام سیاسی در ایران معاصر، ۲۸ دی ۱۳۹۳، تورنتو
این بار نکات دیگری دارم. بحثم محصور در ایران است، و بنای تعمیم بر خارج از ایران ندارم. از ایران هم بخش معاصرش را انتخاب کردهام، هفتاد سال اخیر از حوالی دههی ۳۰ شمسی. بنای مرور تاریخی هم ندارم.
لازم به تذکر است که من خود سه مرحله را از نسبت اسلام و سیاست پشت سر گذاشتهام. دوران نخست دوران اولیهی طلبگی و دانشجویی تا حوالی سال ۱۳۶۶که به سبک و سیاق شریعتی، بازرگانِ متقدم، طالقانی، خمینی و منتظری از هواداران اسلام سیاسی بودهام. مرحلهی دوم از ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۹ که با انکار انواع ولایت فقیه در پندار نوعی حکومت اسلامی دموکراتیک بودم. مرحلهی سوم از ۱۳۸۹ منکر هرگونه حکومت اسلامی بوده از جدایی نهاد دین از دولت و حکومت دموکراتیک سکولار دفاع میکنم.
تامل سوم. کجای جمهوری اسلامی اشتباه بوده؟
بههر حال جمهوری اسلامی بارزترین نمونه اسلام سیاسی در ایران معاصر است. پرسش اصلی من این است: تجربهی جمهوری اسلامی جائیش اشتباه بوده، کجایش؟
این پاسخها به چشم میخورد:
یک. جمهوری اسلامی از اساس درست بوده، برخی اشتباهات جزئی پیش آمده که در هر نظامی پیش میآید. در مجموع اشکال عمدهای در کار نیست. (دیدگاه رسمی جمهوری اسلامی)
دو. جمهوری اسلامی از اساس درست بوده، برخی اشتباهات جزئی در اوائل کار پیش آمد که ناشی از بیتجربگی بوده و در هر نظامی پیش میآید. اما بعد از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی نظام منحرف شده، و این انحراف بهتدریج عمیقتر و گستردهتر شده است.
سه. جمهوری اسلامی از اساس اشکالاتی بنیادی داشته است. این اشکالات بهتدریج بیشتر شده است.
علت این اشکالات بنیادی یکی یا برخی از این شش عامل برشمرده شده است:
الف. استبداد (اتوکراسی، دیکتاتوری، تیرانی). استبدادی بودن نظام جمهوری اسلامی، شخص محوری (استبداد دینی عمامه و نعلین بهجای استبداد سکولار تاج، مقام معظم رهبری بهجای اعلیحضرت همایونی)، فوق قانون بودن رهبر و منصوبانش، قانون برای محدودیت مردم نه محدودیت حکومتگران، نقض نهادینهی حقوق مردم، زندانی و محصور کردن منتقدان مسالمنتجو و مخالفان قانونی بدون محاکمه یا بدون رعایت آئین دادرسی.
ب. انحصار امور در دست روحانیت (ربانیسالاری). مشاغل کلیدی و حساس انتصابی علی الاغلب در دست بخشی از روحانیت است وفاداران به مرام آقای خمینی و جانشینش.
پ. ولایت فقیه: حکومت فرمانمدار قانون ستیز، قانون برای محدود کردن مردم نه حکام، حکومت انتصابی نظارت ناپذیر مادامالعمر مطلقه، تلازم ولایت فقیه با محجوریت مردم، قانون یعنی حکم شرعی یا حکم حکومتی مقام رهبری یا هر آنچه مورد تایید ایشان یا منصوباش باشد.
ت. عدم جدایی نهاد دین از دولت (تئوکراتیک بودن). سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست. نفی سکولاریسم عینی و سیاسی.
ث. موازین تشیع. گروهی نیز تعالیم تشیع را عامل این مشکلات قلمداد میکنند.
ج. موازین اسلام. اسلامستیزان نیز اسلام را عامل اصلی مشکلات قلمداد میکنند.
دو مورد ث و ج خلاف واقع است. به نظر من پاسخ سوم بندهای الف تا ت درست است.
تامل چهارم. نشانی غلط ندهید!
نویسندگان، خطبا، فعالان سیاسی، اصلاح طلبان و مدافعان جمهوری اسلامی که با اسلام سیاسی سرآشتی دارند باید منصفانه و بیطرفانه مشخص کنند کجا اشتباه کردهایم؟
یک. بعضی از دوستان داخل کشور هنوز در سودای «عصر طلایی امام خمینی» بسر میبرند و می پندارند با کنار گذاشته آنها امور خراب شد. اکثر قریب به اتفاقات اشکالات کشور تداوم وقایع دههی نخست جمهوری اسلامی است، چه در امور قضائی، چه در نقض قانون، چه در سلب حقوق ملت.
دوم. جمهوری اسلامی پاسخی نادرست به یک اجماع ملی بود، اجماع بر تغییر اساسی. این تغییر میتوانست با اصلاحات تدریجی و ساختاری صورت بگیرد. نه لزوما یک انقلاب. انقلاب بهمن ۱۳۵۷ درست یا غلط کار مردم ایران (من و شما) بود. اینکه اکثر قاطع مردم مسلمان بودند، و بسیاری از رهبران موثر هم روحانی بودند، و مساجد نقش موثری در بسیج مردم داشتند، باعث نمیشود این جریان مردمی انقلاب اسلامی، نهضت روحانیت یا نهضت امام خمینی خوانده شود. البته جمهوری اسلامی بهسرعت و از همان آغاز به حکومت شخص آقای خمینی و شاگردان وفادارش تبدیل شد اما این مصادره انقلاب بود نه روال منطقی و عادلانهی آن.
سوم. کسانی که همچنان میپندارند با یکی از انواع نظریهی ولایت فقیه میتوانند به مدینهی فاضله برسند و با بزک کردن فقه و شریعت میخواهند از متن دین حقوق بشر یا دموکراسی استخراج کنند آدرس غلط میدهند و علاقهمندان ناآگاه را به سراب رهسپار میکنند. کسانی که میپندارند بدون نظارت فقیه نمیتوان از جامعهی اسلامی دم زد اشتباه میکنند.
چهارم. کسانی که هنوز میپندارند فقه و حقوق مساوق هستند و برای مسلمانان قانون با احکام شرعی یکی است بدانند که هنوز اندر خم یک کوچهاند.
پنجم. انحراف با همین جمله آغاز شد دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما. این رویکرد هم سیاست ما را بر باد داد هم دیانت ما را. جداکردن نهاد دین (حوزه، روحانیت و مسجد) از دولت یعنی سکولاریسم قدم ابتدایی در زمینهی اصلاح مشکلات سیاسی است.
ششم. استقلال و عدم وابستگی امور مطلوب و مستحسنی هستند، اما استبداد و سلب حقوق مردم را به بهانهی استقلال و مبارزه با صهیونیسم و امپریالیزم توجیه شرعی کردن عین خیانت است.
تامل پنجم. فرقتان با طالبان و داعش چیست؟
اسلام سیاسی در ایران معاصر که با نسخههای اسلام سیاسی دموکراتیک (مدل بازرگان) و اسلام سیاسی سوسیالیستی (مدل شریعتی) آغاز شد و به حکومت رسیدن اسلام سیاسی فقاهتی و ولایت فقیه آقای خمینی انجامید تجربهی بسیار خسارتباری بوده است. اینکه بسیاری شهروندان ایران جمهوری اسلامی را با طالبان و داعش همروش میدانند و بر این باورند که جمهوری اسلامی نسخه شیعی و طالبان و داعش نسخه سنی و دو رویهی یک سکه است، یعنی اگر ملاک رضایت مردم است وقتش رسیده که زمامداران مبتلا به ادبار عمومی خداحافظی کنند.
محورهای شباهت:
الف. قشرینگری و تحجر
ب. جواز اعمال زور و خشونت در تحمیل امور دینی
پ. نقض حقوق زنان
ت. اقامهی حکومت اسلامی برای اجرای شریعت
ث. بیاخلاقی (نقض موازین اخلاقی به بهانهی مصلحت نظام)
ج. استفاده از عناوین خلیفهی مسلمین، امیرالمؤمنین، و ولی امر مسلمین جهان
چ. سیاست را زیرمجموعه دیانت دانستن