تجدیدنظرطلبی

مصاحبه تحلیلی

اجتهاد و الهیات: مرزهای آزادی علمی

اجتهاد در اصول و مبانی هیچ خط قرمزی ندارد و تا جایی که بتواند مدعاهای خود را با موازین معتبر عقلی و نقلی اثبات کند می‌تواند پیش برود. “سپری شدن دوران علم اصول و اجتهاد فقهی در کشورداری، مدیریت، سیاست، و قانونگذاری” ادعایی درست است، اما این‌که فقه و اصول به شکل مطلق دوران‌شان سپری شده است، نادرست است. آزادی علمی بدون هرگونه خط قرمز در امور دینی امری قابل دفاع است. به قرآن و پیامبری که غلط دارند و خطا در آنها راه یافته چگونه می‌توان ایمان داشت؟!

سلسله مقالات

نقد معرکه ادواری افترای تکفیر

هر کسی آزاد است نظری را ابراز کند که به باور رایج «انحلال اسلام» محسوب می‌شود. از آن سو منتقدان هم بدون هیچ محدودیتی آزادند افراد یادشده را «نقد ساختاری» کنند. نه دسته اول مرتد، کافر و خارج از اسلام هستند، چرا که خود را مسلمان می‌دانند؛ نه دسته دوم تکفیرگر، چرا که در اسلام نواندیش تکفیر بلاموضوع است، تکفیر متعلق به اسلام سنتی بحثی فقهی است و در بحث الهیاتی اتهام تکفیر خروج از محل نزاع است،. نقد ساختاری را نمی توان با برچسبِ ناچسبِ تکفیرگری نادیده گرفت.

نواندیشی دینی

طیف‌‌های جدید اسلامی در ایران معاصر

مَقسم طیف‌های پنج‌گانه این مقاله «مسلمانان» متفکر معاصر ایرانی است. «مسلمانان» تجدیدنظرطلب بر خلاف مسلمانان نواندیش از اجتهاد ساختاری در مبانی و اصول وارد تجدید نظر در بنیادهای اسلام (وحی، پیامبری، و قرآن) شده‌اند. وقتی «مسلمان» تجدیدنظر طلب کتاب و سنت را از «معیار بودن» ساقط می‌کند به چه دلیل ادعای او اسلام است؟! واکنشهای اخلاق‌ستیزانه یکی از «مسلمانان» تجدیدنظرطلب به این مقاله و «معرکه‌گیری ادواری افترای تکفیر» باعث تاسف فراوان است. این مقاله بازنشر می‌شود تا محرز گردد که نویسنده بیدی نیست که به این بادها بلرزد!

چالش اسلام و قدرت

چکیده چالش اسلام و قدرت

چکیده چالش اسلام و قدرت را یک‌جا منتشر می‌کنم، تا افرادی که مایلند به‌طور دقیق در جریان نقد قرارگیرند این چکیده را مطالعه کنند، دیگر اینکه در معرکه‌گیری ضداخلاقی اخیر مدعی همگان بدانند که منتقد چه گفته و چرا بر سر نقد خویش استوار و محکم ایستاده است، ولا یخاف لومة لائم. قرآن را خوف‌نامه و ناقص، و مثنوی و دیوان شمس را کامل و طرب‌نامه خواندن، سُرنا را از سر گشادش زدن و از مصادیق مقایسه کچلی طوطی با جولقی در مثنوی است: از قیاسش خنده آمد خلق را.