ضرورت تبیین و تدوین «تفکر سیاسی امام خمینی»

ضرورت تبیین و تدوین «تفکر سیاسی امام خمینی»

[نقد سخنرانی اندیشه  جمهوری  اسلامی  از دیدگاه  استاد مطهری]

بدون نام، [مدیر مسئول : مسیح مهاجری]، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۱ خرداد ۱۳۷۷

 

انقلاب اسلامی بر اساس افکار و اندیشه‌های والای حضرت امام خمینی (س) آغاز و پس از سالهای تلاش در مجاهدت به پیروزی نائل شد. چنانکه حکومت جمهوری اسلامی نیز بر مبنای تفکر سیاسی آن بزرگوار تأسیس گردید. گر چه تفکر ایشان در باب حاکمیت، از ویژگیهای منحصربه فردی بر خوردار است، اما نظریۀ غریبی در میان فقها نیست. متأسفانه در دوران مبارزه و نیز پس از پیروزی انقلاب و مواجهه نیروهای انقلابی با انبوه مشکلات و توطئه‌ها، فرصت کافی برای شناخت دقیق و زوایای تفکر سیاسی ایشان و ارائه‌ی آن در سطوح مختلف برای اقشار جامعه فراهم نشد.

تودۀ مردم با ایمان و اعتقاد خالصانه به مرجع و رهبر خویش و برای رضایت خدا و احیای قوانین اسلام، گوش به فرمان مقتدای خویش در مقاطع گوناگون در صحنه حاضر شده و پیروزی و تداوم انقلاب را تضمین نمودند. اما امروز با گذشت دو دهه از پیروزی انقلاب، از یک سو نسلی نو قدم به اجتماع نهاده و به قول یکی از بزرگان «نسل طلبکاری که نه دوران دشوار ستمشاهی را لمس کرده، نه برای ثمر رسیدن انقلاب مجاهده نموده و نه رنج و مشقتی را متحمل شده، و فقط تأمین انتظاراتش را متوقع است» و از سوی دیگر شبهات توسط طیف روشنفکر و تحصیل‌کردۀ غرب و آشنا به مکاتب فلسفی و سیاسی آن دیار و بیگانه از ابعاد مختلف مکتب اسلام، گسترش یافته، ضرورت تبیین دیدگاههای حضرت امام در زمینه‌های مختلف بویژه «نظام سیاسی اسلام» و پاسخگویی به شبهات، آشکارتر گردیده است. تأکید‌های مکرر امام در اواخر عمر شریفشان مبنی بر تفکیک مرزهای اسلام ناب محمدی (ص) از اسلام آمریکایی و ارائه چهرۀ تابناک اسلام ناب که از هر چیزی در جهان غریب تر است، ریشه در پیش بینی ایشان از آینده دارد.

شکی نیست که این رسالت بیش از همه بر عهده « حوزه و روحانیت» بالاخص شاگردان مکتب آن عزیز راحل است. کسانی که اولا ً، با تلاش و مجاهدت علمی، زوایایی تفکر سیاسی ایشان را شناخته باشند، ثانیا ً: قدرت تبیین آن را برای جوانان، که بیش از همه در معرض شبهات‌اند، داشته باشند تا به‌دین‌وسیله مبانی فکری و نظری نظام جمهوری اسلامی به نسلهای آینده منتقل شود و با آگاهی کامل به حفظ و حراست از آن بپا خیزند، آیا حوزه برای آشناکردن جوانان، بالاخص طلاب و دانشجویان جوان با نظام سیاسی اسلام و مبانی تفکر سیاسی حضرت امام، معمار انقلاب اسلامی، وظیفه‌ای ندارد؟ تا کنون چند کرسی درس « ولایت فقیه» و امثال آن در حوزه و دانشگاه تشکیل گردیده یا چند اثر جامع و ناظر به شبهات روز در این زمینه، به عنوان «متن درسی» تألیف شده تا در محافل علمی تدریس شود؟ متأسفانه خلاء حضور نهادها و افراد «واجد صلاحیت» با حضور افراد «فاقد صلاحیت» و گاهی «بیمار و مغرض» پر شده، به طوری که بدون درک صحیح از مبانی فکری امام، به «تبیین وارونه» آن در جامعه پرداخته و اذهان بسیط جوانان را آلوده می‌سازند.

آیا به راستی بدون آگاهی از اصول اعتقادی و مبانی فقهی، می توان «عمق و زوایای نظریه مترقی ولایت فقیه» را به گونه‌ای درک کرد و از عهدۀ تبیین صحیح و کامل آن بر آمد ؟ پس چگونه است که افراد فاقد صلاحیت، صرفا ً با مروری بر کلمات امام و گاهی با اغراض مشخص سیاسی، به سادگی نظریۀ امام را در «اصل ولایت فقیه» در قبل از انقلاب « دولت دینی» و پس از انقلاب و رسیدن به قدرت! « دین دولتی» تفسیر می کنند و به آن بزرگوار نسبت می‌دهند؟ و عاقبت « ولایت مطلقه فقیه» را، سکولاریزم می‌شمارند؟!

در غرض نویسنده همین بس که با استناد به این جمله حضرت امام (اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رأی دادند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند مختار به سرنوشت خودشان هستند رأی آنها برای آنها قابل عمل است، لکن اگر چنانچه یک ملتی رأی دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سطان هم سلطان باشند، این به چه حقی ملت پنجاه سال پیش از این سرنوشت ملت بعد را معین می کند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است…) نتیجه می گیرد که (مردم ما در بهار ۵۸ به قانون اساسی جمهوری اسلامی که مبتنی بر نظام ولایت فقیه است، رأی دادند، حال سؤال این است که آیا نسل بعدی می تواند بر اساس حق تعیین سرنوشت، نظامی متفاوت از نظام ولایت فقیه را برگزیند؟)

نویسنده‌ای به خود جرأت ورود به بحث فقهی و علمی تخصص را می دهد، آیا این مقدار از درک کلام امام عاجز است که ایشان در مقام جدل با مخالفان انقلاب و حامیان سلطنت است و از آن استدلال جدلی، چنین نتیجه ای بدست نمی آید؟ به علاوه که «حق تعیین سرنوشت» برای مردم مطلق نیست بلکه مشروط به حدود شرع است، آیا اگر مردم حکومت یزید را رسیمت بشناسند و براساس «حق تعیین سرنوشت» او را به خلافت برگزینند، دلیل بر حقانیت است؟ و اساساً برای مردم چنین حقی ثابت است؟

به‌نظر می رسد همۀ مقاله پوششی برای بیان همین چند جمله است تا اساس نظام یعنی «قانون اساسی» و «ولایت فقیه»، آن هم با استناد به کلمات حضرت امام! و با عوام‌فریبی زیر سؤال برده شود و «حرمتها» بشکند.

غرض ما نقد مقالۀ یاد شده نیست، تنها ارائه نمونه‌ای از خروار است که امروز در جامعه ما در رأی و منظر جوانان است تا افراد واجد صلاحیت، ظلم برجوانان را بیش از این نپسندند و به ارائه مکتب فکری حضرت امام مبادرت ورزند، و آشنایی نسل جوان تحصیل‌کرده حوزه و دانشگاه را در دوران تحصیل با مبانی نظری نظام اسلامی «حقّی» بر «صاحب‌نظران دست اند کاران نظام» بدانند.

در پایان ذکر این نکته خالی از فائده نیست که در ورود به این عرصه و پاسخ‌گویی به شبهات و بر ملا کردن تحریفات، مراقبت از دستاوردهای انقلاب، لازمۀ هوشیاری است. «وحدت روحانی و دانشجو» از مهمترین برکات انقلاب است که حفظ و حراست از آن بر عهدۀ همه کسانی است که دل در گرو این نظام مقدس و حاکمیت ارزشها دارند.

از آنجا که بسیاری از این شبهات در محافل دانشگاهی مطرح می شود و شبهه افکنان به غلط خود را به عنوان جبهه روشنفکر دانشگاهی وانمود می کنند و مقابله ای بین دانشگاه و حوزه تصویر می نمایند، ورود حوزه و روحانیت آگاه و متعهد به هوشیاری فراوانی محتاج است تا دشمنان و غرض ورزان از آن «شبهه افکنی» و از این «شبهه زدایی» تقابل حوزه و دانشگاه را تبلیغ نکنند و بار دیگر بین این دو قشر سرنوشت ساز جامعه، شکاف ایجاد ننماید. چنانکه بر روحانیان و دانشگاهیان فرض است که از هر اقدامی که دشمنان را در نیل به مقصود شومشان کمک می کند، اجتناب ورزند.