حق و تکلیف

پرسش من پیرامون مسئله “حق و تکلیف” است.  انسان وقتی نظر به ذات و ماهیت خود میکند ، خود را فقر محض می بیند. هیچ چیز را متعلق و در ملکیت خود نمی بیند. تمام دارایی او اعم از دانش و علمش ، ثروتش ، جاه و مقامش ، خانواده و اهل و عیالش ، سلامتی و امنیت و شکوفایی اش را مدیون خداوند می داند و خداوند هر آن که بخواهد   میتواند یکی از این دارایی ها را از او بگیرد. چون فقر محض است و همه دارایی اش را در سلطه  پروردگار می بیند ،می یابد که  هیچ حقی به گردن پروردگار ندارد .بنابراین خود را واجد ماهیت ظلمانی و سراسر فقیر میبیند. “فقیر محض” در مرحله بعد خود را مکلف می یابد و مختصات او ، مختصات تکلیف محور می شود.  اما آن سوی قصه ،قرائت  نواندیشی دینی است که صحبت از حقوق ذاتی برای انسان می کند.  یعنی انسان به حکم ان که واجد کمال انسانیت است ، واجد یک دسه حقوق نیز می باشد. در حالی که با حال وجدانی و تفکر انفسی ؛ واقعا ما خود را واجد هیچ حقی در برابر پروردگار نمی یابیم. اگر هم منظور از حقوق ذاتی ، حقوق مردم در برابر یکدیگر است(نه مردم در برابر خدا) که جاعل ان حقوق باز هم خداست نه مردم
این معضل معرفت شناختی بین قرائت سنتی از دین که قرائتی تکلیف محور است و قرائت روشنفکرانه از دین که قرائتی حق محور است چگونه قابل حل می باشد؟
پاسخ:
در سطح بحث را باید از هم جدا کرد. انسان در مقابل خداوند و انسانها در مقابل یکدیگر.
انسان در مقابل خداوند  ذی حق نیست و مکلف محض است. در اموری که خداوند اجازه فرماید می توان از او پرسید آنچنانکه رحمت به لحاظ نقلی و عدالت به دلیل عقلی چنین پرسشی رواست. به عبارت دیگر اینجا انسان مکلف محض است در مقابل قادر حکیم مطلق.
اما در مدار انسان در قبال انسان حقوق و تکالیف دو طرفه مطرح می شود. هیچ حقی نیست مگر اینکه تکلیفی در مقابل آن است. حقوق پایه یا حقوق انسان از آن حیث که انسان است در قبال دیگر آدمیان یا نهایتا طبیعت است.
تکلیف دینی در قبال خداوند با تکیف در مقابل حقوق انسانی دو مقوله است. تکلیف دینی را تنها دینداران می پذیرند ، اما تکلیف مقابل حق برای دیندار و غیر دیندار یکسان است و هر دو بر اساس قرارداد اجتماعی موظف به رعایت هستند.
موفق باشید
محسن کدیور