به دلیل اهمیت، نظر آیتالله خمینی درباره فقاهت آقای خامنهای را مستقلاً و با موشکافی بیشتری دراینباب بررسی میکنم. تنها شهادت مکتوبی که ایشان از یکی از اساتید خود دارد از مرحوم آیتالله خمینی است. آیا اظهارنظرهای کتبی و شفاهی آیتالله خمینی دربارۀ آقای خامنهای تأیید اجتهاد وی است؟ پاسخ به این پرسش در ضمن دو باب دنبال میشود:
– اظهارنظرهای منتشر شده در زمان حیات
– نظرات منقول بعد از وفات
عنوان فصل برگرفته از باب اول عین مهمترین عبارتی است که آیتالله خمینی دربارۀ آقای خامنهای به کار برده است.
باب اول. اظهارنظرهای منتشر شده در زمان حیات
مطلب اول. متن اظهارات آیتالله خمینی
مجموعۀ اهمّ اظهارنظرهای «مکتوب» آیتالله خمینی دربارۀ آقای خامنهای که در همان زمان صدور منتشر شده است سه اظهارنظر به شرح زیر است:[۱]
اول: آیتالله خمینی در حکم امامتجمعۀ تهران ایشان نوشته است:
«خدمت جناب مستطاب سیدالاعلام و حجتالاسلام آقای حاجسیدعلی خامنهای (دامتافاضاته) چون حضور جناب مستطاب حجتالاسلاموالمسلمین آقای منتظری-دامتافاضاته- در حوزۀ مقدسۀ قم لازم بود و ایشان انصراف خودشان را از امامتجمعۀ تهران اعلام نمودند، جنابعالی که بحمداللّه به حُسنسابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید به امامتجمعۀ تهران منصوب میباشید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ارشاد و هدایت مردم خواستارم.»[۲]
آیتالله منتظری دربارۀ معرفی جناب آقای خامنهای به آیتالله خمینی برای امامتجمعۀ تهران[۳] چنین نوشته است:
«علت اصلى اینکه آقاى خامنهاى را مناسبتر دانستم و او را انتخاب و پیشنهاد کردم این بود که ایشان در خطابه تسلّط داشتند و رکن نمازجمعه، دو خطبۀ آن است؛ و هرچند شخصیتهاى دیگرى با امتیازات و صفات برجستهترى وجود داشتند، اما به نظر میرسید که آقاى خامنهای در خطابه از دیگران مسلّطترند… من این مطلب را در اولین نمازجمعۀ ایشان هم بیان و تصریح کردم که رکن نمازجمعه خطبههاى آن است و آقاى خامنهاى بهتر از من خطبه میخوانند. علاوهبراینکه ایشان را فردى فاضل و خوشفکر هم میدانستم. و گمان میکنم عملکرد ایشان در دو مسئولیت فوق – یعنى عضویت در شوراى انقلاب و امامتجمعۀ تهران – اجمالاً رضایتبخش بوده است؛ هرچند این اشکال به ایشان وارد است که پایگاه نمازجمعۀ تهران را که مىبایست پایگاه دعوت به وحدت و یکپارچگى باشد، بعدها به تریبون یک جناح سیاسى و گاه برعلیه سایر جناحها و گروهها تبدیل کردند.»[۴]
دوم: «اینک به پیروی از آرای محترم ملت عظیمالشأن و آشنایی به مقام تعهد و خدمتگزاری دانشمند محترم، جناب حجتالاسلام آقای سیدعلی خامنهای- ایّدهاللّهتعالی- آرای ملت را برای پس از پایان دورۀ کنونی، تنفیذ و ایشان را به سِمَت ریاستجمهوری اسلامی ایران منصوب مینمایم.»[۵]
سوم: آیتالله خمینی در پاسخ به نامۀ مورخ ۲۱ دی ۱۳۶۶ آقای خامنهای – که در قسمت اول گذشت – نوشت:
«اینجانب که از سالهای قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیک داشتهام و همان ارتباط بحمدالله تعالی تاکنون باقی است، جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی میدانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقۀ فقیه جدّاً جانبداری میکنید، میدانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی ازجمله افراد نادری هستید که چون خورشید، روشنی میدهید.»[۶]
مطلب دوم. مدلول اظهارات آیتالله خمینی
ماحصل این اظهارنظرهای شفاهی و کتبی صفات زیر به ترتیب تاریخِ ادا است: گوینده (خطیب)، فهیم، دارای حسنِسابقه، شایسته در علم و عمل، من آقای خامنهای را بزرگش کردم، متعهد به اسلام، خدمتگزار، بنای قلبیاش خدمت به ملت است، شناخت و ارتباط نزدیک از سالهای قبل از انقلاب، حامل پیامهای اول نهضت، یک نعمت خداداد، دانشمند محترم، یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی، چون برادری آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن که از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقۀ فقیه جدّاً جانبداری میکند، در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی ازجمله افراد نادری است که چون خورشید روشنی میدهد.
تردیدی نمیتوان داشت که جناب آقای خامنهای از افراد کاملاً موردِ وثوق آیتالله خمینی بوده است. از صفات حسنۀ یاد شده چهار مورد توصیفات علمی ذیل است که همگی در مکتوبات رهبر جمهوری اسلامی آمده است:
اول. شایسته در علم و عمل
دوم. دانشمند محترم
سوم. چون برادری آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن که از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقۀ فقیه جدّاً جانبداری میکند
چهارم. در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی ازجمله افراد نادری است که چون خورشید روشنی میدهد.
موردهای اول، دوم، و چهارم توصیف ایشان به صلاحیتهای علمی عام است و در عرف حوزوی کمترین دلالتی به فقاهت و اجتهاد مطلق ندارد. اینگونه تعابیر (دانشمند محترم) دربارۀ خطبای غیرمجتهد کاملاً مصطلح است از قبیل دانشمند محترم جناب آقای فلسفی.
قویترین اظهارنظرها سومین مورد است: «چون برادری آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن که از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقۀ فقیه جدّاً جانبداری میکند.»
این عبارت به دو دلیل سند عدم اجتهاد آقای خامنهای از سوی آیتالله خمینی است:
دلیل اول. در این عبارت شهادت آیتالله خمینی به تعهد آقای خامنهای به مسائل فقهی خصوصاً مبانی فقهی ولایت مطلقۀ فقیه محرز است. اما سقف این شهادت آشنائی جناب آقای خامنهای با مسائل فقهی است نه بیشتر. در عرف حوزوی این تعبیر به زحمت به «اجتهاد متجزّی» اِشعار دارد، و یقیناً به «اجتهاد مطلق» دلالت ندارد. هر طلبۀ فاضلی که چند سال درس خارج شرکت کرده باشد و از استعداد متوسط به بالا برخوردار باشد «آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن» است. هر طلبۀ فاضل شاگرد آیتالله خمینی «از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقۀ فقیه جدّاً جانبداری میکند.» اینها مطمئناً بر اجتهاد ایشان دلالت ندارد.
دلیل دوم. وقتی آقای خامنهای در نمازجمعۀ تهران در تبیین ولایت مطلقۀ فقیه از منظر آیتالله خمینی اشتباه کرد، بنیانگذار جمهوری اسلامی اشتباه او را تذکر داد، وی نظر استاد را پذیرفت، آنگاه آیتالله خمینی برای دلجویی این تعبیر را دربارۀ «خورشید انقلاب» بهکار برد: «چون برادري آشنا به مسائل فقهي و متعهد به آن که از مباني فقهي مربوط به ولايت مطلقه فقيه جدّاً جانبداري ميكند.»[۷]
ازسویدیگر وقتی آیتالله محمدحسن قدیری درموردِ فتوای آیتالله خمینی دربارۀ شطرنج و خریدوفروش آلات موسیقی مناقشه کرد، و آیتالله خمینی خطای او را تذکر داد، بالاخره آیتالله خمینی در پاسخ به دومین نامۀ آقای قدیری اینگونه از وی دلجویی کرد: «من شما را مجتهد و صاحبنظر در فقه میدانم.»[۸]
آیتالله خمینی در تعابیر فقهی دقیق بوده است. برای قدیری نوشته «مجتهد و صاحبنظر در فقه»، برای خامنهای نوشته «آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن». مقایسۀ این دو عبارت که در مقام مشابهی (دلجویی بعد از نقد بنیادی) صادر شده، تردید باقی نمیگذارد که آیتالله خمینی مرحوم قدیری را مجتهد میدانسته و آقای خامنهای را یقیناً مجتهد نمیدانسته است.
باب دوم. نظرات منقول بعد از وفات
اما از آیتالله خمینی پس از وفات عبارات دیگر هم دربارۀ آقای خامنهای شفاهاً نقل شده است که از آن عبارات اجتهاد ایشان نتیجهگیری شده است:
مطلب اول. منقولات شفاهی بعد از وفات
الف. ویرایش اول منقولات سهگانه
اهمّ این نقلقولها سهتاست. نقلقول اول دلیل اصلی رهبری جناب آقای خامنهای در مجلس خبرگان مورخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ بوده است. دو نقلقول بعدی نیز از اسباب تحکیم رهبری ایشان شده است.
اول. هاشمی رفسنجانی در کارنامۀ خود دربارۀ جلسۀ مورخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ مجلس خبرگان رهبری نوشته بود: «من هم در چند مورد صحبت کوتاهی کردم و نظرات امام را دربارۀ صلاحیت رهبری آقای خامنهای نقل کردم. از قول حاجاحمدآقا و آیتالله موسوی اردبیلی هم که در جلسه خدمت امام بودند، همین مضامین تأیید شد.[۹]
در پاورقی همان صفحۀ کتاب فوق این دو مورد نقل شده است: ۱. آقای هاشمی نقل کردند:
«در جلسهای با حضور سران سه قوه، آقای نخستوزیر (موسوی) و حاجاحمدآقا در محضر امام بحث شد. حرف ما با حضرت امام این بود که اگر این قضیه اتفاق بیفتد [برکناری قائممقام رهبری] ما بعداً با قانون اساسی مشکل داریم، زیرا ممکن است خلأ رهبری پیش بیاید. ایشان گفتند: «خلأ رهبری پیش نمیآید و شما آدم دارید.» گفتم: «چه کسی؟» ایشان در حضور آقای خامنهای گفتند: «این آقای خامنهای».
۲. حجتالاسلاموالمسلمین مرحوم حاجسیداحمد خمینی(ره) نقل کردند:
«وقتی که آیتالله خامنهای در سفر کره شمالی بودند، امام گزارشهای آن سفر را از تلویزیون میدیدند. از آن منظره دیدار از کره، استقبال مردم و یا سخنرانیها و مذاکرات خود در آن سفر خیلی جالب بود و امام گفته بودند الحق ایشان شایستگی رهبری را دارند.»[۱۰]
زمان موردِ نخست میباید نیمۀ دوم زمستان سال ۱۳۶۷ و زمانِ مورد دوم اواسط بهار ۱۳۶۸ باشد.
دوم. حجتالاسلام سیداحمد خمینی کتباً هم شهادت داده است:
«حضرت امام بارها از جنابعالی [آقای خامنهای] بهعنوان مجتهدی مسلّم و بهترین فرد برای رهبری نام بردند.»[۱۱]
سوم. چندسال بعد سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر مرحوم آیتالله خمینی هم اینگونه کتباً شهادت داده است:
«من و تمام کسانی که از نزدیک با امام ارتباط داشتند شاهد بودیم که امام با کمری خمیده خیمۀ انقلاب را برپا نگهداشت، و عَلَم آن را به دست آیتالله خامنهای سپرد تا راه امام و اسلام ناب و مبارزه با دشمنان قسمخوردۀ خارجی و داخلی این ملت را پیبگیرد، و جنگ فقر و غنا تیشه به زراندوزان زند و در خطاها و لغزشها هدایتگر باشد و قدمی از انقلاب و اسلام منحرف نشود.
من مدتها قبل از برکناری قائممقام رهبری شخصاً از محضر امام دربارۀ رهبری پرسیدم و ایشان آیتالله خامنهای را نام بردند، و پرسیدم که آیا شرط مرجعیت و اعلمیت در رهبری لازم نیست و ایشان نفی کردند، و از مراتب علمی ایشان پرسیدم و صریحاً فرمودند که ایشان اجتهادی را که ولی فقیه لازم است دارد.
مردم شریف ایران نیز با درایت و هشیاری راه خویش و هدایت امام را در تعیین رهبری یافت و شهادت آیتالله اردبیلی و آیتالله هاشمی رفسنجانی و اخوی عزیزم مرحوم حاجاحمدآقا آن قهرمان مبارزه با استکبار و لیبرالها و امین امام را با جان و دل پذیرفت، و امروز نیز در این انتخاب و انتخابهای دیگر رهرو راه امام میداند و در راه آرمانهای خویش هیچ انحرافی را نمیپذیرد.»[۱۲]
حاصل نقلقولهای هاشمی رفسنجانی و پسر و دختر آیتالله خمینی تأیید صلاحیت آقای خامنهای بهعنوان «فرد متعیّن» برای جانشینی بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. ازآنجاکه آیتالله خمینی شورای بازنگری قانون اساسی را تشکیل داده بود تا شرط مرجعیت را از شرائط رهبری بردارند، چون اجتهاد در همۀ ابواب فقه بهعنوان شرط رهبری باقی میماند، پس اگر آیتالله خمینی فردی را واجد شرائط رهبری بداند بالملازمة یعنی او را مجتهد دانسته است.
علاوهبرآن نقل مکتوب حجتالاسلام احمد خمینی تصریح در «اجتهاد مسلّم» آقای خامنهای از سوی آیتالله خمینی دارد. هکذا نقلقول مکتوب سرکار خانم مصطفوی نیز دلالت بر این دارد که به نظر صریح آیتالله خمینی «ایشان [آقای خامنهای] اجتهادی را که ولی فقیه لازم است دارد». هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی عبارات فوق را در خرداد ۱۳۶۸ ابراز کردهاند و زهرا مصطفوی در آذر ۱۳۷۶ شهادتنامۀ فوق را منتشر کرده است.
بیستوچهار سال بعد در جریان ردصلاحیت هاشمی رفسنجانی برای دهمین انتخابات ریاستجمهوری به دستور آقای خامنهای معلوم شد مرحوم آیتالله خمینی آقای خامنهای را برای جانشینی خود «تعیین» نکرده بود! بلکه «بهعنوان مثال» سران قوای سهگانه را مناسب برای رهبری معرفی کرده بود.
۱. ابتدا سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر مرحوم آیتالله خمینی شهادت سابق خود را اینگونه تصحیح کردند:
«همان روزی که تأیید امام بر رهبری حضرتعالی را از زبان ایشان شنیدم و همواره آن نظریه را در مواقع لازم بیان کردهام تأییدصلاحیت برادر آقای هاشمی را هم شنیدم زیرا امام بعد از نام جنابعالی نام ایشان را هم ذکر کردند. خوشبختانه و بهحق، حضرتعالی مورد رأی خبرگان قرار گرفتید، لذا لزومی نمیدیدم تا ذکری در این مورد از ایشان به میان آورم.»[۱۳]
پس واضح و مبرهن شد مرحوم آیتالله خمینی عَلَم را به دست آیتالله خامنهای نسپرده بود و شهادت قبلی ایشان خلاف واقع بوده است.
۲. از آیتالله موسوی اردبیلی نقل فوق اینگونه شنیده شده است:
«وقتی امام به برکناری آیتالله منتظری از سِمَت قائممقام رهبری مصمّم میشود، جلسۀ سران سه قوه شامل رئیسجمهور (آقای خامنهای) نخستوزیر (میرحسین موسوی) رئیس مجلس (آقای هاشمی) رئیس قوۀ قضائیه (آقای موسوی اردبیلی) و حاجسیداحمد خمینی به حضور امام رسیده و نگرانی خود را از برکناری آیتالله منتظری ابراز داشته و میگویند درصورت رحلت شما، ما بعد از شما کسی را غیر از آقای منتظری نداریم. امام در پاسخ به نگرانی آنها برای انتخاب فقیه جایگزین خود میگوید: مثل یکی از شما آقایان و به آقایان خامنهای، هاشمی و اردبیلی اشاره مینماید.»[۱۴]
۳. یکی دیگر از اعضای نَسَبی بیت آیتالله خمینی که خواسته نامش فاش نشود توضیحات بیشتری داده است:
«امام خمینی حتی دو تا سه هفته پس از استعفای آیتالله منتظری در ۸ فروردین ۱۳۶۸ نیز هیچ فردی را برای جانشینی خود در نظر نداشته و معتقد بوده که این مسئله به ایشان ارتباطی ندارد و از وظایف خبرگان رهبری است. رهبر فقید جمهوری اسلامی پس از مشورتهایی که با اطرافیانش دربارۀ ضرورت پیشنهاد گزینهای برای جانشینی خود داشت، حدوداً در اوایل اردیبهشت ۱۳۶۸ (یعنی دو یا سه هفته پیش از بستری شدن در بیمارستان) به دخترش خانم زهرا مصطفوی و برخی دیگر از اعضای بیت خود گفته که گزینههایی مثل آقای خامنهای، آقای هاشمی رفسنجانی و امثال اینها برای رهبری مناسب هستند.»[۱۵]
بین اینکه آیتالله خمینی شخص آقای خامنهای را بهعنوان صاحب صلاحیت جانشینی خود متعیّناً معرفی کرده باشد، و اینکه اولاً انتخاب رهبری را حق خبرگان دانسته و صرفاً از باب مثال سران قوای سهگانه و «امثال اینها» را واجد شرائط دانسته باشد، فاصله زمین تا آسمان است.
ج. بیاعتباری منقولات شفاهی سهگانه
اولاً شهادت اولیۀ هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی و تأیید آن توسط آقای موسوی اردبیلی و نیز شهادت اولیۀ سرکار خانم مصطفوی ناقص و خلاف واقع بوده است، آنها با کتمان بخشی از شهادت این امر خلاف واقع را القا کردند که مرحوم آیتالله خمینی «متعیّناً» آقای خامنهای را برای جانشینی خود معرفی کرده است. حال آنکه با شهادت اخیرِ سرکار خانم مصطفوی مشخص شد که این امر صحّت نداشته و ذکر نام ایشان در کنار یک یا دو نفر دیگر آنهم «بهعنوان مثال» افرادِ صاحب صلاحیت بوده است و ایشان حق تعیین رهبر را متعلق به خبرگان میدانسته است.
ثانیاً کلیۀ این نقلها از آیتالله خمینی با نصّ «وصیتنامۀ الهی- سیاسی» ایشان در تعارض است:
«اکنون که من حاضرم، بعض نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من، یا خط و امضا من باشد با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.»[۱۶]
منقولات یاد شده هیچیک از شرائط الزامی وصیتنامه را ندارد، بنابراین کلیۀ این نقلقولها از درجۀ اعتبار ساقط است.
ثالثاً متأسفانه عمر احمد خمینی آنقدر نپائید تا همانند خواهرش فرصت ویرایش شهادت اولیهاش را پیدا کند. نقلقول «اجتهاد مسلّم» آقای خامنهای از آیتالله خمینی توسط وی آنهم بهطور مکرّر با عقل جور در نمیآید. احتمال اینکه احمد خمینی معنای اجتهاد مسلّم را درست درک نکرده باشد منتفی نیست. ازآنسو اینکه او نیز برای مصلحت نظام که اوجب واجبات است چنین شهادت کذبی داده باشد محتملتر است.
رابعاً به نظر میرسد آیتالله موسوی اردبیلی هم براساس مصلحتسنجی سناریوی تدوین شده توسط هاشمی و تأیید احمد خمینی را پذیرفت، هرچند چهار سال بعد در آخرین خطبههای جمعهاش (۳ دی ۱۳۷۲) – که به تفصیل خواهد آمد – با کنایۀ ابلغمنالتصریح گفت که مرحوم آیتالله خمینی کلمهای دربارۀ پس از خود نگفته و خطی دراینمورد ننوشته است و «وصیتنامۀ الهی- سیاسی» وی را شاهد آورد.
خامساً هاشمی رفسنجانی چرا چنین شهادت خلافِواقعی را در آن مقطع تاریخی داد؟[۱۷] دلیل آن هرچه باشد وقایع بعدی و جفاها و ناجوانمردیهایی که در حق وی روا شد به او اثبات نمود که اشتباهی فاحش مرتکب شده است.
سادساً بر فرض وارد نبودن اشکالات قبل، مطابق مبانی مدرسۀ آیتالله خمینی عبارت منقول نهایتاً صلاحیت معظمله را برای رهبری و اجتهاد بالقوه یا کاربردی موردنیاز این سِمَت اثبات میکند، اما هرگز برای تصدّی مقام افتاء و مرجعیت کافی نیست. آنچنانکه اجتهاد لازم برای عضویت مجلس خبرگان رهبری و وزیر اطلاعات مادون اجتهاد لازم برای رهبری و چنین اجتهادی مادون اجتهاد لازم برای افتاء و مرجعیت است.
سابعاً اینگونه مطالب منقول دربارۀ صلاحیت رهبری ارزشی بیش از یک خبر واحد ندارد. اینگونه مطالب که به سرنوشت یک ملت مربوط میشود بهطور محرمانه به کسی گفته نمیشود. مسئلۀ رهبری امر خانوادگی نیست که رهبری به پسر یا دخترش بگوید. از همه مهمتر خبر واحد در امور مهمّه فاقد حجّیت است، بهخصوص اگر قرائنی برخلاف این نقلقولهای شفاهی مشکوک باشد که هست از قبیل مصلحتاندیشیها و اغراض سیاسی.[۱۸]
هیچ سند مکتوبی دالّ بر تأیید اجتهاد آقای خامنهای از سوی آیتالله خمینی در دست نیست. از اظهارات منتشر شده در زمان حیات آیتالله خمینی برمیآید که اگرچه جناب آقای خامنهای بهشدت مورد وثوق ایشان بودهاند، اما تعبیر «آشنا به مسائل فقهی» حتی به «اجتهاد متجزّی» هم اِشعار ندارد، چه برسد به دلالت به «اجتهاد مطلق».
نقلهای شفاهی که بعد از وفات ایشان ابراز شده، اگر معارض با نصّ وصیتنامۀ سیاسی- الهی بنیانگذار جمهوری اسلامی نبود، صلاحیت آقای خامنهای را برای رهبری و بالملازمة اجتهاد کاربردی موردنیاز متصدّی مقام رهبری را اثبات میکرد، بهعلاوه اخبار آحاد در مسائل مهمّه حجت نیست.
منقولات شفاهی ابراز شده دربارۀ معرفی آقای خامنهای بهعنوان رهبر متعیّن و اجتهاد مسلّم وی خلاف واقع است و گویندگان آن براساس مصلحت نظام چنین شهاداتی را سَرهم کرده بودند. با توجه به جفاهایی که حکومت در حق آنها کرد ویرایش دوم این منقولات پرده از بیاعتباری ویرایش نخست برداشت. درنهایت «اجتهاد مطلق بالفعل» ایشان تا اواسط خرداد ۱۳۶۸ قابل احراز نیست.
[۱]. اهمّ اظهارنظرهای «شفاهی» منتشره از آیتالله خمینی دربارۀ آقای خامنهای به شرح زیر است:
یک. آیتالله خمینی در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۵۸ در سخنانی خطاب به دانشجویان تهران آقای خامنهای را جهت حضور در محافل دانشجویی و مقابله با گروههای غیرمذهبی با این تعابیر معرفی میکند: «البته باید اشخاصی هم که گوینده هستند بیایند در دانشگاه و من پیشنهاد میکنم که آقای آقاسیدعلیآقا بیایند، خامنهای. شما ممکن است که بروید پیش ایشان از قول من بگویید ایشان بیایند بهجای آقای مطهری. بسیار خوب است ایشان، فهیم است؛ میتواند صحبت کند؛ میتواند حرف بزند.» (صحیفۀ امام ج۸).
دو. اظهارات آیتالله خمینی خطاب به دبیرکل و اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تابستان۱۳۶۰: «لکن افرادی که این حزب را ایجاد کردند، خوب، من میشناختم. من آقای خامنهای را بزرگش کردم. من آقای هاشمی را بزرگ کردم، من آقای بهشتی را بزرگش کردم.» (صحیفۀ امام، ج۱۵).
سه. بیانات آیتالله خمینی در جمع اصناف و بازاریان در سال ۱۳۶۲: «شما اگر گمان بکنید که در تمام دنیا، رئیسجمهورها و سلاطین و امثال اینها، یکنفر را مثل آقای خامنهای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بنای قلبیاش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمیکنید. ایشان را من سالهای طولانی میشناسم، و در آن زمانی که اوّل نهضت بود ایشان وارد بود و به اطراف برای رساندن پیامها تشریف میبردند، و بعدازاین هم که این انقلاب به اوج خودش رسید، ایشان حاضر واقعه بود همهجا، تا آخر و حالا هم هست. یک نعمت خدا به ما، این است که داده.» (صحیفۀ امام، ج۱۷).
بررسی: از سه عبارت فوق هیچکدام حتی إشعار به اجتهاد و فقاهت ندارد، چه برسد دلالت. وجهشبه در عبارت نخست خطابه و امکان مفاهمه با نسل جوان و دانشجوست نه فقاهت و حکمت و عرفان شهید مطهری: «البته باید اشخاصی هم که گوینده هستند بیایند در دانشگاه … بسیارخوب است ایشان، فهیم است؛ میتواند صحبت کند؛ میتواند حرف بزند.»
[۲]. ۲۴ دی ۱۳۵۸، صحیفۀ امام، ج۱۲.
[۳]. آیتالله منتظری: «پس از درگذشت آقاى طالقانى(ره)، مرحوم امام مرا به امامتجمعۀ تهران نصب كردند؛ و تازمانیكه براى ادارۀ مجلس خبرگان در تهران بودم نمازجمعه را هم اقامه میكردم. اما پسازآن، خدمت امام(ره) رفتم و عرض كردم كه عازم قم هستم و رفتوآمد برايم مشكل است، و شما فرد ديگرى را كه در تهران باشد براى امامتجمعۀ تهران تعيين كنيد. ايشان گفتند: «من كسى را در نظر ندارم؛ شما خودتان مشخص كنيد.» من آقاى خامنهاى را به ايشان پيشنهاد كردم. امام(ره) فرمودند: «من در اين موضوع دخالت نمیكنم.» مرحوم حاجسيداحمد خمينى اصرار مىكرد كه آقاى گلزاده غفورى را معرّفى كنم. ولى من گرچه آقای گلزاده غفوری را صالح و عالم میدانستم اما آقاى خامنهای را براى اين مسؤوليت مناسبتر مىدانستم؛ و درنهايت در نامهاى استعفاى خود را تقديم امام كردم و از ايشان خواستم فرد واجد شرايطى را تعيين نمايند. مرحوم امام نيز حكم امامتجمعه را خطاب به آقاى خامنهاى صادر كردند.» (انتقاد از خود: عبرت و وصیت، پاسخ به پرسش نهم، ص ۱۲۵- ۱۲۳).
[۴]. انتقاد از خود: عبرت و وصیت، پاسخ به پرسش نهم، ص ۱۲۵- ۱۲۳.
[۵]. صحیفۀ امام، ج ۱۹، ۱۳ شهریور ۱۳۶۴.
[۶]. همان، ج ۲۰، ۲۱ دی ۱۳۶۶.
[۷]. صحیفۀ امام، ج۲۰، ۲۱ دی ۱۳۶۶.
[۸]. پیشین، ج۲۱، ۱۲ مهر ۱۳۶۷.
[۹]. بازسازی و سازندگی: کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی ۱۳۶۸، ص ۱۵۱.
[۱۰]. پیشین.
[۱۱]. پیام تبریک یادگار امام به رهبر جدید، رسالت ۱۶ خرداد ۱۳۶۸.
[۱۲]. روزنامۀ اطلاعات، ۱ آذر ۱۳۷۶، ص ۲.
[۱۳]. روزنامۀ بهار، نامه به رهبری، ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲.
[۱۴]. بهنقلاز سردار پاسدار محسن رشید، رئیس سابق دفتر مطالعات و تحقیقات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در وبلاگ شخصیاش در تاریخ اول خرداد ماه ۱۳۹۲.
[۱۵]. بخش کوتاهی از این مصاحبۀ منتشرنشده در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۹۲ در جرس نقل شده است.
در وبلاگ ایمایان مطلب زیر نیز نقل شده است که من از صحّتوسقم آن بیاطلاعم: «مرحوم آیتالله [محمدرضا] توسّلی سال ۸۵ و در آستانۀ انتخابات خبرگان برای سخنرانی به حزب اعتدال و توسعه آمدند… امّا قبل از سخنرانی و در جمع خصوصی خاطرۀ جالبی تعریف کردند. ایشان نقل کردند که اواخر عمر امام و بعد از ماجرای برکناری آیتالله منتظری روزی امام به آقای هاشمی پیغام میدهند که با شما کار مهمّی دارم. آقای هاشمی که میآید، امام در حضور حاجاحمدآقا و من به آقای هاشمی گفتند که شما خودتان را برای رهبری بعد از من آماده کنید و از نظر من شما گزینۀ اصلح هستید. هاشمی که غافلگیر شده بود مخالفت میکند و از امام میخواهد که فکر دیگری بکند. امام امّا تأکید میکنند که نظرشان همین است. درنهایت آقای هاشمی از امام درخواست مهلت میکند و قسم شرعی میدهد که افراد حاضر این موضوع را جایی مطرح نکنند. چند روز بعد حال امام وخیم میشود و در بیمارستان بستری میشوند و همانجا از دنیا میروند.»
[۱۶]. بند یک تذکرات ذیل وصیتنامه، صحیفه امام، ج۲۱ ص۴۵۱.
[۱۷]. پرسیدنی است چرا هاشمی رفسنجانی چنین کرد و چرا بیت آیتالله خمینی این امر خلاف واقع را تأیید کردند؟ درحدِ اطلاع اندک نگارنده، به نظر میرسد هاشمی شناخت کافی از آقای خامنهای نداشته است. میپنداشته امکان تقسیم کار با وی هست، خامنهای رهبر تشریفاتی کشور میشود ازقبیل ریاستجمهوری وی در دهۀ اول و خودش مثل دورۀ آیتالله خمینی کشور را اداره میکند. ظاهراً مزایای آقای خامنهای برای رهبری آشنائی و تجربۀ مدیریت امور نظامی، آشنائی و تجربۀ مدیریت اجرائی، سیادت ، تجوید، لحیه، فن خطابه و آغاز نام وی با حرف خ (مشابه نام خمینی) بوده است، یا موازینی در همین حد از اعتبار. او مورد وثوق آیتالله خمینی، معتقد به ادامۀ خط امام و با هاشمی هم کاملاً هماهنگ بوده است. قرائن متعدّدی در کارنامۀ و خاطرات هاشمی مؤید این تحلیل است.
درموردِ موضع بیت آیتالله خمینی ابهاماتی جدّی به چشم میخورد. احمد خمینی در سه چهار سال آخر حیات پدرش نقش اصلی در حذف آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری ایفا کرد، رنجنامۀ وی تنها یک مثال است. همفکران او در مجمع روحانیون مبارز ازیکسو و محمد محمدی ریشهری (داماد آیتالله مشکینی، مقام قضائی و وزیر وقت اطلاعات) ازسویدیگر او را در این امر یاری کردند. به نظر میرسد احمد خمینی سوداهایی در سر داشته که نه پدرش موافق بوده و نه سران سه قوه میپسندیدند.* وقتی مقابل سناریوی هاشمی قرار میگیرد چارهای جز همراهی نمیبیند، و بعد برای جبران مافات در تأیید و شهادت بر فضائل و مناقب رهبر جدید کمی تا قسمتی زیادهروی میکند. مدتی بعد هم کلاً میبُرد، افسرده میشود و به مرگی مشکوک از دنیا میرود.
* در کتاب «واقعیتها و قضاوتها» (۱۳۷۷) قابل دسترس در پایگاه اطلاعرسانی آیتالله منتظری اطلاعات و اسنادی دراینزمینه یافت میشود.
[۱۸]. از زاویۀ دیگر مرحوم آیتالله خمینی که در رعایت القاب حوزوی بسیار محتاط بود هرگز برای آقای خامنهای بیشتر از لقب «حجتالاسلام» استفاده نکرد. این لقب در واژگان ایشان برای مجتهدین بهکار نمیرود. درحالیکه ایشان برای شاگردان مجتهد خود از عنوان «حجتالاسلاموالمسلمین» استفاده میکرد و درموردِ مراجع همطراز خود عنوان «آیتالله» را بهکار میبرد. در جامعه معمولا روحانیون با یک درجه بالاتر از آنچه مراجع استعمال کردهاند خطاب میشوند. لذا آنکه ایشان حجتالاسلام خوانده نهایتاً حجتالاسلاموالمسلمین ممکن است خطاب شود. مرحوم آیتالله خمینی یکی از شاگردانش را پس از انقلاب باعنوان «حجتالاسلاموالمسلمین» و یکبار هم با عنوان «آیتالله» خطاب کرده و آن مرحوم آیتالله منتظری است. در سال ۱۳۶۸ برای مرحوم آیتالله علی مشکینی هم عنوان «حجتالاسلاموالمسلمین» بهکار برد.