چرا میانۀ سیدمحمد حسینی روحانی و سیدروحالله موسوی خمینی شکراب بود؟ چه کسی نزاع را آغاز کرد؟ دعوا بر سر چه بود؟ طرفداران هر یک از دو فقیه علیه طرف مقابل چه گفتند و چه کردند؟
از لابهلای منابع موجود، از خاطرات اطرافیان آیتالله خمینی در نجف سرنخهایی بهدست میآید. این بخش از یازده فصل به شرح زیر تشکیل شده است:
– روایت عضو دفتر استفتاء آیتالله خمینی
– روایت عضو هستۀ مرکزی روحانیون مبارز نجف
– روایت مورخ رسمی «نهضت امام خمینی»
– روایت زائر انقلابی نجف
– روایات روحانی مبارز تهران و سخنگوی روحانیون مبارز نجف
– گزارش تکاندهندۀ سیدمنیر مقلّد آیتالله خمینی
– روایتهای نماینده و عضو دفتر آیتالله خمینی
– آیتالله روحانی از منظر دیگر
– بیانات عمومی آیتالله خمینی
– نامههای اختصاصی آیتالله خمینی
– عکسالعمل آیتالله خمینی نسبت به بداخلاقی یارانش
این بخش با یک جمعبندی به پایان میرسد.
***
فصل اول
روایت عضو دفتر استفتاء آیتالله خمینی
آیتالله سیدعباس خاتم یزدی (۸۰-۱۳۰۹) یکی از اعضای هیئت استفتای آیتالله خمینی در نجف و قم، و از شاگردان آیات بروجردی، خویی، حکیم و خمینی بوده است. اظهارنظر وی دراینباره بهطور نسبی مستندترین، مشروحترین و قابلاعتمادترین اظهارنظرها دربارۀ رابطۀ دو فقیه رقیب در نجف در میان منابع موجود است. مرحوم خاتم یزدی ابتدا به اختصار نکاتی از آن سالها را به مناسبت یادبود مرحوم سیدمصطفی خمینی نقل کرده، سپس با تفصیل بیشتری مشروح خاطراتش را از حوزۀ نجف بازگو کرده است. با نقل عبارات مرتبط با مسئله از خاطرات ایشان در این دو کتاب تحقیق آغاز میشود:
الف. «پس از این بازدیدها [بازدید آیتالله خمینی از دیدار علما با ایشان] دو نفر از آقایان باقی ماندند که امام(س) شخصی را خدمت آنها فرستادند تا اطلاع داشته باشند. این دو نفر عبارت بودند از آقاسیدمحمد روحانی و آن آقائی که در کوچۀ ناصر خانۀ سنگی دارد، بعد مجموعاً از آن ناحیه مطالبی مطرح شد که موانعی برای بازدید پیش آوردند، و امام(س) هم آنجا نرفتند.»[۱]
«ازطرفدیگر رفقایِ روحانیِ جوانی بودند که جهات سیاسی حضرت امام بیشتر مورد نظر آنها بود و ایشان کارهایی که به نوعی به مرجعیت برمیگشت به آنها ارجاع نمیداد. از این اشخاص میتوان به آقایان [سیدمحمود] دعایی، [سیدحمید روحانی] زیارتی، [اسماعیل] فردوسیپور، [سیدعلیاکبر] محتشمی [پور] و… اشاره نمود.»[۲]
«از کسانی که حاجآقا مصطفی [خمینی](ره) شدیداً در مقابل او ایستاده بود و او هم در مقابل آن مرحوم ایستادگی میکرد سیدمحمد روحانی بود. کار بهجایی رسیده بود که تعبیرهای ناگواری نسبت به حاجآقامصطفی(ره) بهکار برده میشد. گاهی اوقات به رفقای حاجآقامصطفی(ره) نسبتهای ناروای دیگری داده میشد مثلا کمونیست و تودهای.»[۳]
ب. «مرحوم آقای [آیتالله سیدمحسن] حکیم حضرت امام را یک شخصیت سیاسی و پیرو مرحوم آقای کاشانی میپنداشت که بهرۀ چندانی از مراتب علمی و کمالات معنوی ندارد…واقعیات و حقایق مربوط به رژیم پهلوی و ماهیت قیام حضرت امام و شخص امام آنطور که باید و شاید به ایشان منتقل نمیشد… .»[۴]
«دستگاه پهلوی و بلکه آمریکا که سردمدار اصلی حکومت پهلوی بود به قصد انزوای امام و مستهلک کردن ایشان در حوزۀ نجف حضرت امام را روانۀ عراق نمود. رژیم پهلوی میدانست که در خود ایران چنین زمینهای وجود ندارد و در میان علما کسی را یارای مقابله با امام نیست…. تصور کردند که حوزۀ نجف با قدمتی هزار ساله و با وجود بزرگان و مراجع استخواندار و سرد و گرم چشیده این توان را دارد که افراد را پائین و بالا ببرد و شخصیتی چون امام خمینی را در خود مستهلک کند و شأن علمی و سیاسی ایشان را تنزل دهد.»[۵]
«حضرت امام وارد نجف شد و مدت مدیدی جلوس نمود و مراجع و بزرگان نجف و طلاب و فضلا و تودۀ مردم بهصورت گروهی به دیدار ایشان رفتند…. در میان مراجع هم ابتدا مرحوم آقای خوئی به ملاقات امام رفت، و بعد از ایشان مرحوم آقای شاهرودی و سه روز بعد ار تشرّف امام به نجف مرحوم آقای حکیم به ملاقات ایشان رفت.»[۶]
«بعد از ملاقات بزرگان و مراجع نجف با امام و تمام شدن مدت جلوس، ایشان طبق رسم دیرینه بنای بازدید از علما و مراجع را گذاشت. و در مرحله اول به دیدار مرحوم آقای خوئی رفت و ایشان هم انصافاً پذیرایی خوبی از حضرت امام نمود و سپس به ترتیب به ملاقات آقای شاهرودی و مرحوم آقای حکیم رفت و ظاهراً فقط با مرحوم آقای حکیم در زمینۀ مسائل سیاسی ایران با توجه به قدرت معنوی و گستردگی مرجعیت ایشان گفتوگو کرده بود….
ایشان در روزهای بعد به بازدید سایر علما و بزرگانی که به دیدارش آمده بودند رفت، و در میان علمای نجف سه تن از ملاقات با ایشان [آیتالله خمینی] سر باز زدند. یکی از آنها آقای ممقانی و سیدابراهیم طباطبائی (نوۀ مرحوم صاحب عروة، فرزند پسر بزرگ ایشان سیدعلی و داماد مرحوم آقای حکیم) و شیخمحمد رشتی از اطرافیان نزدیک مرحوم آقای حکیم بودند. دربارۀ آقای ممقانی و سیدابراهیم گفته میشد که با رژیم بعثی در ارتباطند، ولی مرحوم رشتی انسان آزادهای بود که به طلاب و فضلای نجف رسیدگی میکرد.
دیگری سیدمحمد روحانی بود که به بهانۀ وقت نداشتن از ملاقات با امام خودداری کرد. ایشان از ابتدای ورود امام به عراق بهعنوان یکی از سران مخالفین به مخالفت با امام برخاست. وی ضمن وارد کردن نسبتهای ناروا به مرحوم حاج آقامصطفی و تلاش در جهت خدشهدارکردن شخصیت ایشان کوشید تا روزبهروز از تعداد شاگردان حضرت امام بکاهد. ایشان و جمعی دیگر با تبلیغات نادرست و تلاشهای پیدا و پنهان کوشیدند جلسۀ درس ایشان را به تعطیلی بکشانند و اگرچه به حول و قوۀ الهی نتوانستند به هدفشان برسند، ولی بر اثر همین اقدامات مرموزانه و مغرضانه جلسۀ درس امام در مسجد شیخ انصاری که در ابتدا مملوّ از جمعیت میشد، تا حدودی کم شد.»[۷]
«دیدگاه مردم دربارۀ اطرافیان حضرت امام:
یاران و علاقهمندان نزدیک حضرت امام را به دو گروه و دستۀ کلی میتوان تقسیم کرد. گروه اول جمعی از فضلا و شاگردان سایر حضرات آیات بودند که با آمدن امام به نجف اشرف به محفل درس ایشان آمدند و شیفتۀ ویژگیهای علمی و اخلاقی ایشان شدند و بهتدریج در ردیف یاران خاص امام قرار گرفتند. این عده علاوه بر شرکت در محافل درس و بحث امام و حضور در نماز جماعت ایشان در کار تنظیم و تدوین آثار قلمی امام هم مشارکت داشتند، اما در کارهای سیاسی و مبارزاتی نقشی نداشتند و دخالت نمیکردند….
اما گروه دوم از یاران امام را عمدتاً افراد مبارز و انقلابی تشکیل میدادند، منتهی خود این گروه به دو قسم تقسیم میشدند، عدهای از اینها قبل از ورود امام به نجف بهخاطر فعالیتهای سیاسی ازسوی رژیم تحت تعقیب قرار گرفته و به عراق گریخته بودند، اما گروه دوم بعد از تبعید امام به عراق به تدریج وارد نجف شده و مشغول فعالیت و مبارزۀ سیاسی در کنار حضرت امام گردیده بودند، اگرچه بهصورت کجدارومریز در درس و بحث هم شرکت میکردند، متأسفانه این عده مورد آماج تهمتها و برچسبها ازسوی مخالفان و معاندان و بعضی از مردم قرار میگرفتند. گاهی اینها را تودهای و کمونیست مینامیدند، و یک روز این جوانان انقلابی و مسلمان را لیبرالمنش و طرفدار مصدق بهحساب میآوردند، و معمولا اتهاماتی ازایندست زده میشد، و در بین عامه پخش میگردید. ناگفته نماند که بعضاً عملکرد تند و افراطی خود این جوانان مبارز باعث میشد که حریف نیز دستبهکار شده اتهامات ناروائی وارد سازد. بهعنوان نمونه میتوان به درگیری آقایان [سیدحمید روحانی] زیارتی و [مرحوم محمدحسن] املائی و تعدادی از دوستانشان با آقای سیدمحمد روحانی که از مخالفان سرسخت امام بود، اشاره کرد.
منشأ این درگیری این بود که آقایان ادعا میکردند، آقای سیدمحمد روحانی با سفارت ایران در عراق ارتباط برقرار نموده و از آنجا پول دریافت کرده است. این قضیه که من از صحّت و سقماش بیاطلاعم موجب شد که آقای سیدمحمد روحانی هم مقابلهبهمثل کرده و با عواملی که در اختیار داشت با پخش شایعاتی دربارۀ اطرافیان حضرت امام حیثیت آنها را لکهدار و مخدوش سازد. بعضی از عوامل ایشان دراینزمینه زنها بودند که در محافل و مجالسی که همیشه به مناسبتهای مختلف در نجف برپا میشد، با دامنزدن به این شایعات موجب گسترش و پخش وسیع آن در سطح شهر میشدند، و آقای سیدمحمد روحانی چون از شخصیتهای شناخته شدۀ نجف بود و با افراد زیادی اعم از روحانی و غیر روحانی و عرب و عجم آشنایی داشت بهخوبی از این قضیه برای کوبیدن حریف استفاده میکرد. لذا شایعهای که توسط اینها ساخته میشد بهسرعت در تمام نقاط شهر پخش میگردید و شما به هر گوشه از بازار و کوچه و خیابان که قدم میگذاشتید میدیدید که مردم درباره آن شایعه گفتوگو میکنند…[۸]
«مرحوم حاج آقامصطفی نیز با افرادی که معاند بودند و مخالفتشان با حضرت امام کاملا معلوم و آشکار بود، مثل آقای سیدمحمد روحانی نهتنها هیچگونه رابطهای نداشتند بلکه دیگران را هم از برقراری ارتباط با وی منع میکردند، همچنانکه ایشان از ارتباط با افرادی که همراهی و همکاریشان با رژیم پهلوی و ساواک محرز شده بود خودداری میکرد…»[۹]
«[در نخستین ساعاتی که خبر درگذشت حاجآقامصطفی به پدرش رسیده بود] در همین هنگام آقای سیدمحمد روحانی وارد اندرونی شد و با آمدن ایشان که ظاهراً به منظور تسلیت آمده بود تأثر و ناراحتی در چهرۀ امام بیش از پیش آشکار شد، چرا که آقای روحانی از مخالفان سرسخت امام بود و در طی حضور امام در نجف حتی یکبار هم به ملاقات ایشان نیامده بود، بااینکه حضرت امام در بدو ورودش به نجف به دیدن ایشان رفته بود. بههرحال حضرت امام توجه چندانی به آقای روحانی ننمود و وی به ناچار برخاست و رفت، و سپس جمعی از دوستان و نزدیکان آمدند و جنازۀ حاجآقا مصطفی را برای غسل و طواف به کربلا بردند…»[۱۰]
بررسی:
براساس خاطرات آیتالله خاتم یزدی میتوان مسئله را اینگونه ترسیم کرد:
یک. برخی مراجع و علمای نجف آیتالله خمینی را بیشتر یک شخصیت سیاسی میدانستند که بهرۀ چندانی از مراتب علمی و فضل حوزوی ندارد. مرحوم آیتالله حکیم و برخی اطرافیان ایشان از این زمره بودند. میتوان گفت که آیتالله سیدمحمد روحانی نیز چنین تصوری از آیتالله خمینی داشت.
دو. هدف رژیم شاه از تبعید آیتالله خمینی به نجف مستهلککردن ایشان در حوزۀ نجف و تنزل شأن علمی و در نتیجه موقعیت سیاسی ایشان بود.
سه. با ورود آیتالله خمینی به حوزۀ نجف ایشان چند روزی جلوس کردند و مراجع و علما به دیدار ایشان آمدند و سپس ایشان به بازدید مراجع و علما پرداختند. از مراجع به ترتیب مرحوم آیات خویی، شاهرودی و حکیم به دیدار ایشان آمدند.
چهار. آیتالله خاتم یزدی عدم ملاقات دو سید را در سال ۱۳۴۴ دو گونۀ متفاوت نقل میکند. نقل اول: آیتالله روحانی به ملاقات آیتالله خمینی میرود، اما زمانی که آیتالله خمینی قصد بازدید وی را داشته مجموعاً از ناحیۀ آقاسیدمحمد مطالبی مطرح شد که موانعی برای بازدید پیش آوردند، و آقاسیدروحالله هم آنجا نرفتند. نقل دوم: آیتالله خمینی در بدو ورود به دیدار آیتالله روحانی رفت، اما آیتالله روحانی به بهانۀ وقت نداشتن به ملاقات آیتالله خمینی نرفت. آیتالله خاتم یزدی به جزئیات این استنکاف اشاره نکرده است. بههرحال این نخستین جرقۀ کدورت است.
پنج. بعد از این واقعه روابط دو بیت به سردی میگراید. آقاسیدمحمد روحانی از ابتدای ورود آقاسیدروحالله به نجف به مخالفت با ایشان و فرزندش آقاسیدمصطفی برخاست، تا حدی که آقاسیدمحمد بهعنوان یکی از سران مخالفین آیتالله خمینی شناخته میشد.
شش. آیتالله روحانی متهم به کوشش برای کاستن از تعداد شاگردان آیتالله خمینی و به تعطیلی کشاندن درس ایشان شده است. درهرصورت درسی که در ابتدا مملوّ از جمعیت بود به شکل ملموسی شرکتکنندگانش کاهش مییابد.
هفت. یاران و اطرافیان آیتالله خمینی در حوزۀ نجف به دو گروه کلی قابل تقسیم بود: گروه اول جمعی از فضلا و شاگردان دیگر مراجع که جذب درس آیتالله خمینی شدند. امور علمی و استفتائی بیت به ایشان محوّل بود، اما این گروه در امور سیاسی و مبارزاتی نقشی نداشتند. گروه دوم طلاب انقلابی و جوان بودند اعمّ از اینکه قبل از آیتالله خمینی به دلیل مبارزات سیاسی مجبور به ترک وطن شده یا بعد از تبعید ایشان بهتدریج به نجف آمده بودند. این گروه از طلاب کجدارومریز در درس شرکت میکردند اما وجهۀنظر اصلی ایشان مبارزات سیاسی بود.
هشت. عملکرد تند و افراطی این جوانان مبارز (طلاب گروه دوم) باعث میشد که حریف نیز متقابلا اتهامات ناروائی بزند. بهعنوان نمونه آقایان سیدحمید روحانی زیارتی و املائی و برخی دوستانشان آقاسیدمحمد روحانی را متهم کردند که از سفارت ایران در عراق پول دریافت کرده و با دربار ایران در ارتباط است. آیتالله خاتم یزدی از صحّتوسقم این قضیه اظهار بیاطلاعی میکند. اطرافیان سیدمحمد روحانی نیز مقابلهبهمثل کرده اطرافیان آیتالله خمینی را با پخش شایعاتی لکهدار و مخدوش ساختند، از قبیل کمونیست و تودهای یا مصدقی و لیبرالمنش. مجالس زنانه نجف در پخش این شایعات فعال بودند.
نُه. آقاسیدمحمد متهم به وارد کردن نسبتهای ناروا به آقاسیدمصطفی خمینی بود. البته آقامصطفی هم شدیداً مقابل آقاسیدمحمد ایستاده بود. وی نه تنها هیچ رابطهای با سیدمحمد نداشت بلکه دیگران را هم از برقراری ارتباط با وی منع میکرد.
ده. آقاسیدمحمد در طول چهارده سال کشمکش با آقاسیدروحالله زمانی به دیدار وی رفت که ساعاتی قبل خبر درگذشت غیرمترقبۀ آقاسیدمصطفی به پدرش رسیده بود. آیتالله خمینی هم توجه چندانی به وی نکرد و وی به ناچار برخاست و رفت. این ملاقات نابهنگام قبل از تجهیز و تشییع و تدفین آقاسیدمصطفی بوده است.
نقاط نزاع:
اول. خودداری آیتالله روحانی از دیدار یا قبول بازدید آیتالله خمینی در بدو ورود به نجف در سال ۱۳۴۴.
دوم. مخالفت آیتالله روحانی با آیتالله خمینی از بدو ورود ایشان به نجف و نقش وی در کاهش چشمگیر تعداد طلاب شرکتکننده در درس آیتالله خمینی در سال ۱۳۴۴.
سوم. اتهام وابستگی آیتالله روحانی به دربار و دریافت وجه از سفارت ایران در عراق توسط برخی طلاب تندروی طرفدار آیتالله خمینی (در سال ۱۳۴۹).
چهارم. پخش شایعات علیه اطرافیان آیتالله خمینی توسط اطرافیان آیتالله روحانی از قبیل کمونیست، تودهای، مصدقی و لیبرالمنش.
پنج. به ملاقات آیتالله خمینی رفتن بعد از چهارده سال متارکه در نخستین ساعات درگذشت آقاسیدمصطفی خمینی قبل از مراسم تجهیز و تشییع و تدفین وی در سال ۱۳۵۶.
یادداشتها
[۱]. خاطرات آیتالله سیدعباس خاتم یزدی، کتاب «یادها و یادمانها از شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی(ره)»، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۶، ج۲، ص۱۱۹.
[۲]. پیشین، ص۱۲۶.
[۳]. پیشین، ص۱۳۳.
[۴]. کتاب «خاطرات آیتالله سیدعباس خاتم یزدی»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۱، ص۷۴.
[۵]. پیشین، ص۷۷-۷۶.
[۶]. پیشین، ص۷۸.
[۷]. پیشین، ص۸۲-۸۰.
[۸]. پیشین، ص۱۳۲-۱۳۰.
[۹]. پیشین، ص۱۴۹.
[۱۰]. پیشین، ص۱۵۶-۱۵۵.