بخش دوم
آذری متأخر
این بخش شامل چهار فصل است. در نخستین فصل سلب مرجعیت و ولایت آقای خامنهای به روایت آذری قمی بحث میشود. در دومین فصل فاجعۀ ۲۸ آبان ۷۶ قم از منظرهای مختلف روایت میشود. سومین فصل مقاومت در حصر پانزده ماهه است. آخرین فصل مرگ مظلومانه نام دارد.
دربارۀ نامهها و بیانیههای آیتالله آذری قمی که منبع اصلی فصول پنجم و هفتم است نکاتی یادکردنی است: اولاً اکثر این نامهها تاکنون مطلقاً منتشر نشده است. این مطالب با امضای آن مرحوم، بسیاری از آنها با دستخط وی و اندکی تایپ شده است. امیدوارم امکان انتشار متن کامل این نامهها و بیانیهها در آینده فراهم شود. ثانیاً شیوۀ نگارش وی الکلام یجرّ الکلام است، به لحاظ ادبی نیازمند ویرایش و به لحاظ نظم و ترتیب نیازمند ویرایش فنی و حذف مکررات است. برای گزارشی موجز، جامع و امانتدارانه چندین نوبت آنها را خوانده و فیشبرداری کردهام. آنچه در این دو فصل خواهد آمد بیکم وکاست اهمّ آراء آذری است. کلیۀ ابتکارات و نوآوریهای جسورانۀ وی عیناً روایت شده است.
***
این فصل دربردارنده اظهارنظرهای آیتالله آذری قمی از مهر ۱۳۷۴ تا ۲۸ آبان ۱۳۷۶ (آغاز حصر) است. درحقیقت این فصل معرّف اصلی آذری متأخّر است. مطالب این فصل در ضمن نُه قسمت گزارش میشود:
قسمت اول: اعلام لزوم اعلمیت فقهی ولیامر مسلمین در مصاحبه با سلام
قسمت دوم: نفی مرجعیت آقای خامنهای در نامۀ سرگشاده به بنیاد رسالت
قسمت سوم: سه نامه در انتقاد شدید از جامعۀ مدرسین و وزارت اطلاعات
قسمت چهارم: نامۀ سرگشاده به رئیسجمهور خاتمی
قسمت پنجم: اعلامیههای جامعه مدرسین و تعطیل درس آذری در فیضیه
قسمت ششم. اعتراض آذری قمی به حملۀ مهاجمین و تعطیل درسش
قسمت هفتم: سودای مرجعیت اعلای رهبری و سخنرانی ۱۳ رجب آیتالله منتظری
قسمت هشتم: اعلام منعزل بودن حجتالاسلام خامنهای از مقام ولایت از سوی آذری
قسمت نهم: خدشه در توجیهات سپاه برای ممنوعیت ورود آذری به فیضیه
قسمت اول: اعلام لزوم اعلمیت فقهی ولیامر مسلمین در مصاحبه با سلام
دفتر آیتالله آذری قمی مصاحبهای با وی در مهر ۱۳۷۴ ترتیب داد، روزنامه رسالت حاضر نشد این مصاحبه را منتشر کند. آذری متن این مصاحبه را به روزنامۀ سلام فرستاد. سلام با این توضیح قسمت اول آن را با عنوان گفتوگو با آیتالله آذری قمی: حوزههای علمیه، نیازها و مقتضیات زمان در تاریخ ۳ آبان ۱۳۷۴ منتشر کرد: «لازم به ذکر است که این مصاحبه با اندکی تأخیر درج میشود، که علت آن وجود اشکالاتی در فحوا و مضامین عبارات و اظهارات بوده که با مراجعۀ مجدد به ایشان اصلاح گردیده است.» سلام علاوه بر اصلاحات فوقالذکر برخی تیزیهای سیاسی اظهارات آذری را نیز حذف کرده تا روزنامه امکان انتشار داشته باشد. قسمت دوم مصاحبه در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۷۴ با عنوان مشابه و قسمت سوم با عنوان گفتوگو با آیتالله آذری قمی در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۷۴ منتشر میشود. دفتر آیتالله آذری متن مصاحبه (قبل از ویرایشهای سلام) را با عنوان «مصاحبۀ روزنامۀ سلام با حضرت آیتاللهالعظمی آذری قمی» در ۲۴ صفحه تکثیر و پخش کرد. این مصاحبه نخستین سند تولد آذری متأخر است.
این عبارات مهم آذری در سلام برجسته شده است: «با کمال صراحت میگویم که علیرغم ضرورت انطباق قوانین جاری با فقه اسلامی، فقه موجود پاسخگوی نیازهای جامعه بعد از انقلاب نخواهد بود. من قبلاً تفکیک رهبری و مرجعیت را پذیرفته بودم، ولی الآن میگویم باید اعلم در فقه ولیامر مسلمین باشد، النهایه فردی که توان اجرا داشته باشد باید معاون یا منصوب او باشد، و خود به حکم او تن دهد.»[۱]
این قسمت مصاحبه در سلام درج نشده است:«من شنیدهام یکی از بزرگان [مقام رهبری] فتوا داده که دولت میتواند ربا بخورد، و رئیسجمهور محترم [هاشمیرفسنجانی] به ایشان فرمودهاند چه خوب است که شما دنبال فتوای خود را بگیرید. فایدهای که برای مرجعیت معظمله [آقای خامنهای] ذکر میشود مغالطهای بیش نیست…. ما به طرفداران مرجعیت ایشان حتی دوستان در [روزنامه] رسالت توصیه میکنیم به کتابهای فقهی امام و اجتهاد و تقلید حقیر مراجعه کنند، اگر حداقل برایشان شک پیدا شد، احتیاط کنند، هم خود از اعلم تقلید کنند و هم مردم جهان و ایران را وادار کنند.
به نظر من جامعۀ مدرسین و روحانیت مبارز و بعضی از سیاسیون [در معرفی آقای خامنهای به مرجعیت در آذر ۱۳۷۳] گناه بزرگی مرتکب شدهاند که باید روز قیامت پاسخگوی آن باشند. من به وظیفۀ شرعی خود عمل میکنم و برای همۀ پیامدهای اطلاعاتی آن حتی قتل آمادهام.[۲] بیش از این لازم نمیدانم مطلب را تعقیب کنم. اگر حزبالله لازم بداند، دربارۀ من نفرین کند، بلکه به مقصد غیرالهی خود برسد.»[۳]
بررسی
یک. برای نخستین بار نظریۀ آذری مبنی بر ولایت مرجع اعلم و رهبری فردی که توان اجرایی داشته باشد به عنوان معاون یا منصوب او در روزنامۀ سلام (۱۰ آبان ۱۳۷۴) منتشر میشود. معنی این نظریه نفی ولایت و مرجعیت آقای خامنهای به دلیل فقدان شرط اعلمیت فقهی و ولایت مرجع اعلم که در آن زمان به نظر آذری آیتالله بهجت است میباشد. مطابق این نظریه رهبری آقای خامنهای تنها با اذن یا نصب مرجع اعلم مشروع میشود.
دو. آذری اعلام مرجعیت مقام رهبری را مغالطه و گناه بزرگ اعلام میکند. مراد وی از مغالطه کاربرد مصلحت نظام در امر مرجعیت است.
سه. وی جامعه مدرسین حوزۀ علمیۀ قم و جامعۀ روحانیت مبارز تهران و برخی سیاسون را که در اعلام مرجعیت آقای خامنهای پیشقدم بودند مرتکبان گناه بزرگ اعلام میکند که باید در قیامت پاسخگو باشند.
چهار. آذری مخالفت با مرجعیت فرد فاقد صلاحیت را عمل به وظیفۀ شرعی خود اعلام میکند.
پنج. آذری نیک میداند که نظام با منتقدان رهبری چقدر خشن و بیگذشت رفتار میکند، لذا در همان اول کار میگوید: «برای همه پیامدهای اطلاعاتی آن حتی قتل آمادهام. بیش از این لازم نمیدانم مطلب را تعقیب کنم.»
قسمت دوم: نفی مرجعیت آقای خامنهای در نامه سرگشاده به بنیاد رسالت
دومین سندی که تولد «آذری متأخر» را نشان میدهد، نامۀ ۲۸ صفحهای تایپ شده در تاریخ ۹ آبان ۱۳۷۴ در پاسخ به آقای شمیرانی از اعضای بنیاد رسالت خطاب به کل بنیاد است. بنیاد رسالت ناشر روزنامۀ رسالت بوده، روزنامهای که آذری قمی صاحبامتیاز آن بوده و از دی ۱۳۷۳ به تدریج از انتشار یادداشتهای وی امتناع کرده است! این نامۀ سرگشاده البته هیچجا امکان انتشار نیافته، و در حد وسع نویسنده نزد دوستان و آشنایان پخش شده است. در این نامه حداقل پنج محور به چشم میخورد:
الف. قبول اصل ولایت مطلقۀ فقیه
«حقیر از نظر کلی ولایت مطلقه فقیه را قبول دارم…. من با جرأت میگویم که کسی را در میان بزرگان اعم از مراجع فعلی… جز خود قائل به ولایت مطلقه فقیه سراغ ندارم.»(ص۳)
«در جزوه کوچکی در پاسخ معترضین به خود در مسجد سه راه بازار… در آن مرجعیت آیتالله خامنهای را به استناد ولایتفقیه مورد تأیید قرار دادهام…. اطلاعات…. مانع چاپ آن و یک جزوۀ دیگر تحت عنوان منشور مرجعیت شدند. من از مقام معظم رهبری میخواهم که این دو جزوه[۴] را از من مطالبه کنند و ببینند که آیا ولایت و حتی یک درجه از مرجعیت معظمله را کسی از طرفداران مرجعیت خود به این دقت و متانت اثبات کرده است؟ (ص۳) «… وجوه [شرعی] را اثبات کردهام که باید به رهبری بدهند…» (ص۲۴)
ب. قبول مصداق ولایت فقیه
«تا کنون حتی یک لحظه در ولایت فعلی ایشان [آقای خامنهای] شک و تردید نداشتهام.» (ص۴) «ولایت مقام معظم رهبری مصوب قانوناساسی و خبرگان رهبری و حضرت امام راحل قدسسره و نظر مقدس ایشان دائر به تفکیک رهبری و مرجعیت است نه نظر فقهی خاص من… من نظر خود را در همین مجلسی که معظمله را انتخاب نمود گفتم ولی مورد قبول واقع نشد، من هم تن به همان نظریۀ امام راحل دادم و جدّاً و خالصاً و مخلصاً از نظر حضرت امام دفاع کرده و میکنم…. ۱۵ ماه است در خطبۀ دوم نماز جمعه خاوه پس از ذکر ائمه (ع) گفتهام امام [جمعه] باید گوید: «و صلّ علی الامامین الهُمامین الخمینی و الخامنهای»… من دو سال قبل این نظریه را در کتاب «شئون و شرائط رهبری و مرجعیت» [شرح] دادهام و تازگی ندارد ولی تابع قوانین کشور که ولایت آقای خامنهای را اثبات میکند میباشم. (ص۶- ۵) «من از طرف رهبری مأذونم و نماز جمعه خاوه را نیز هنوز مستند به اجازه رهبری مشروع میدانم.» (ص۲۴)
ج. تفکیک مرجعیت و رهبری
«ایشان [آقای خامنهای] را امروز حقّاً نایب امام زمان و مرجع حق را هم در کنار ایشان نایب دیگر امام میدانم، مرجع را راهنما و رهبر را راهبر میدانم، باید با هماهنگی کامل کشور امام زمان را اداره کنند. بله عدهای انتظار دارند که ما مرجعیت فقهی را از قاموس دین و نظام حذف کنیم که ما آن را صحیح نمیدانیم بلکه خطرناک میدانیم و معتفدیم که مرجع اعلم در فقه رئیسالفقهاء باید باشد و فقهای مادون خود را در پستهای مختلف فقهی مِنجمله فقیه شایسته را به رهبری بگمارد و او به عنوان قائممقام مرجع اعظم عمل کند.» (ص۷- ۶)
«در اول خبرگان که انتخاب حضرت آیتالله خامنهای صورت گرفت عیناً همین نظر را ابراز نمودم و گفتم من پیشنهاد میکنم که حضرت آیتالله گلپایگانی که اعلم در فقه است به عنوان ولیفقیه و حضرت آیتالله خامنهای را به عنوان قائم مقام در امور اجرائی معرفی کنم که مورد استقبال قرار نگرفت و عین همین نظر را در سال گذشته در کتاب «شئون و شرائط رهبری و مرجعیت» ذکر و قریب آنرا از شهید [سیدمحمد باقر] صدر نقل کردهام.» (ص۱۵- ۱۴)
«… حجت انقلابیمان قانوناساسی است که اعلم را در رهبری هم مقدم میداند و ما قبول نداریم که مراجع فعلی در [ظ از] رهبری پائینتر باشند، زیرا لزومی ندارد که کارها را مباشرتاً انجام دهد، عیناً مثل حضرت امام. اینها مطالبی است که باید در انظار عمومی مطرح شود تا خود تصمیم بگیرند…» (ص۱۸-۱۷)
د. نفی مرجعیت آقای خامنهای
«من آیتاللهالعظمی بهجت را به جهات گوناگون برای مرجعیت متعین میدانم و به همین جهت مرجعیت دیگران چه آقای خامنهای و چه غیر ایشان را به صراحت نفی میکنم.» (ص۱۷) «در بحث حج آقای [سیدموسی شبیری] زنجانی و در بعضی بحثها خودم اعلم میباشم.» (ص۲۴)
«دلیل اصراری که در بعضی موارد بر اعلمیت خود و نفی صلاحیت مرجعیت آقای خامنهای دارم… » (ص۲۴) «امروز لازم میدانم در بسیاری از مسائل که اتفاقاً در رسالههای فعلی موجود نیست ضرورت دارد که از من تقلید شود خصوصاً مسائل اقتصادی و قضائی و اجتماعی نظام.» (ص۲۴)
«امروز جلوگیری از چاپ رساله یادآور انکیزسیون قرون وسطی آن هم دربارۀ مرجعیت میباشد…. فایدهای که برای مرجعیت معظمله ذکر میشد مغالطهای بیش نیست…» (ص۲۵) «به نظر من جامعۀ مدرسین و روحانیت مبارز و بعضی سیاسیون گناه بزرگی مرتکب شدهاند که باید روز قیامت پاسخگوی آن باشند، من به وظیفۀ شرعی خود عمل میکنم و برای پیامدهای اطلاعاتی آن حتی قتل آمادهام. بیش از این لازم نمیدانم مطلب را تعقیب کنم.» (ص۲۶) این عین عباراتی است که در جزوه مصاحبه با روزنامه سلام هم آمده و تکرار آن دلیل اهمیتش نزد گوینده است.
ه. حق انتقاد از رهبری
«هیچکس و هیچ مقامی هم نمیتواند جلوی اظهارنظر من و امثال مرا بگیرد حتی با زور، زیرا که «لا اکراه فی الدین». بله جلوی چاپ رساله و استفتائات دیگر مرا میتوانند بگیرند که خلاف و حرام است. همانطور که نفی رهبری از مراجع توهین نیست، نفی مرجعیت از مقام رهبری هم توهین نیست، آن موقع که در رسالۀ علمیه نوشتم که مراجع باید حداقل مطیع مقام ولایت باشند، همانطور هم نوشتم رهبر هم استراتژی را از مرجع اعلم بگیرد ولو مجتهد باشد.» (ص۷)
«حقیر با اینکه قائل به ولایت مطلقۀ فقیه هستم خود را مکلف میدانم که در مقابل مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و قضائی کشور بیتفاوت نباشم و به هر قیمتی که باشد مسئولین کشور از رهبر و رئیسجمهور و وزرا و حتی ادارات یک شهر را مطلع سازم و انتقادی اگر دارم بدون خوف و هراس در میان گذارم.» (ص۸) «بعد از درگذشت جانگداز آن حضرت [آیتالله خمینی] این وظیفۀ نصیحت و خیرخواهی را از مقام معظم رهبری ادامه دادم ولی همیشه مأیوس و ناراحت برگشتم.» (ص۹) «بدترین انزوا را همین رئیسجمهور [هاشمیرفسنجانی] و وزارت اطلاعاتش [فلاحیان] و دفتر مقام معظم رهبری بوجود آوردهاند…» (ص۱۰)
«[مردم] اطاعت خود را از مقام معظم رهبری محکمتر ولی مرجعیت را از آن دیگران بدانند، و از نزدیکشدن سوءاستفادهچیان به معظمله جلوگیری کنند حتی از مقام معظم رهبری درخواست میکنم که مقاماتی را که در رأس دفتر خود دارید کنار بگذارید.» (ص۲۷)
«من صریحاً اعلام میکنم که همکاری با دولت و مجلس فعلی و قوه قضائیه را بر خود تحریم کرده از عضویت خبرگان رهبری هم استعفا نمودهام و به همه طبقات ملت اعلام میکنم که هیچ ارگان و نهادی حتی نهاد رهبری به عرایض من توجه نمیکنند با اینکه هرگز در مبارزات خود که از شانزده سالگی شروع شده مأیوس نگشتهام، با اینکه از همان سنین با آگهی شهربانی و بعد از آن با ساواک و اکنون با اطلاعات روبرو شدهام ولی دیگر کاری از من ساخته نیست، اولین مقالهای که در آن دوران سیاه نوشتهام «امید» بود، ولی اکنون ناامیدم. یادآور میشوم خواندن نماز صبح به وقت رادیو باطل و خود نمازگزاران افق را جستجو کرده و دروقت این فریضه الهی را بجا آورند.» (ص۲۸-۲۷)
بررسی و جمعبندی
آیتالله آذری قمی در نخستین نامۀ سرگشادۀ خود در دوران متأخر حیات سیاسیاش نکات زیر را مورد تأکید قرار میدهد:
یک. اعتقاد به اصل ولایت مطلقۀ فقیه
دو. اعتقاد به مصداق ولایتفقیه حضرت آقای خامنهای
سه. اعتقاد به لزوم «ولایت نظارتی مرجع اعلم» بدون تصدی بالمباشرۀ امور اجرایی توسط وی و انجام وظیفۀ عامل اجرایی به عنوان «قائممقام امور اجرایی». امام زمان دو نایب در کنار هم دارد. مرجع اعلم رئیسالفقها است که فقهای مادون را به پستهای مختلف میگمارد. رهبر قائممقام مرجع اعلم است.
چهار. ایننظر در مجلس خبرگان در مورد ولایت آیتالله گلپایگانی و قائممقامی اجرائی حجتالاسلاموالمسلمین خامنهای ابراز شد و رأی نیاورد. با التزام به قانوناساسی و نظر مرحوم آیتالله خمینی آقای خامنهای فقط رهبر است.
پنج. بعد از آیتالله اراکی آیتالله بهجت مرجع اعلم است، اگرچه در برخی ابواب آیتالله شبیری زنجانی و در برخی ابواب (اقتصادی، قضائی و اجتماعی) آیتالله آذری قمی خودش را اعلم میدانسته است. در هر صورت به نظر وی آقای خامنهای فاقد صلاحیت مرجعیت است.
شش. آذری جلوگیری از چاپ رساله علمیهاش را یادآور انکیزسیون قرونوسطی میداند.
هفت. احدی حق ندارد از انتقاد از رهبری جلوگیری کند. نفی مرجعیت رهبری همانند نفی رهبری مراجع توهین نیست.
هشت. حضرت آقای خامنهای بر خلاف بنیانگذار جمهوری اسلامی انتقاد را برنمیتابد.
نُه. آذری همکاری با قوای سهگانه را برخود تحریم کرده، از عضویت مجلس خبرگان هم استعفا نموده است. میگوید هیچکس حتی نهاد رهبری به عرایض من توجه نمیکند.
نتیجه. آیتالله آذری قمی پس از آیتالله منتظری دومین فقیهی است که به عدم صلاحیت آقای خامنهای برای مرجعیت تصریح کرده است. وی برای نخستینبار این امر را در یک نامۀ سرگشاده نوشته و پخش کرده است.
به دلیل همین حد از انتقاد، آذری قمی بتدریج با محدودیت و سانسورهای بیشتر مواجه شده است.
قسمت سوم: سه نامه در انتقاد شدید از جامعۀ مدرسین و وزارت اطلاعات
در انتخابات خرداد ۱۳۷۶ ریاستجمهوری، آذری قمی همانند دیگر اعضای جامعۀ مدرسین حوزه علمیۀ قم به نامزدِ نظام حجتالاسلام علیاکبر ناطقنوری رأی داد. انتخاب حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی با رأی بالایی از سوی مردم آذری قمی را به تکاپو انداخت. آذری از خرداد تا آبان ۱۳۷۶ (آغاز حصرش) هفت نامه نوشته است، که تعیینکنندهترینش نامه به رئیسجمهور خاتمی است. در این قسمت به تحلیل سه نامۀ نخست به ترتیب تاریخ میپردازم.
اول. نامۀ سرگشاده به جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم
کمتر از ده روز بعد از دوم خرداد آذری قمی در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۷۶ نامۀ سرگشادۀ ده صفحهای به خط خود به جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم مینویسد. او خود آن را «رنجنامۀ طلبهای دلسوخته» مینامد که «نمیتواند ناظر شکستخوردن جمهوری اسلامی باشد،… درحالیکه ایام پیری و نقاهت را به سرعت سپری میکند.» وی در این نامه انتقادات خود را در دو محور به شرح زیر ارائه کرده است. هر دو محور در نامه به بنیاد رسالت آمده بود، اما در این نامه با جزئیات و شواهد بیشتری تشریح شده است. او نامۀ خود را با انتقاد به عملکرد جامعه مدرسین آغاز میکند: «از سال گذشته تاکنون قدمهایی برداشته شده که حداقل موجب تفرقه و جدا شدن عدهای از جمع شما گشته است.» (ص۱)
اشارۀ آذری به دخالتهای مقام رهبری در ساختار جامعۀ مدرسین به بهانۀ تحول در آن است. روند عدم شرکت و فاصلهگرفتن مدرسین قدیمی از جامعه بعد از صدور بیانیۀ مرجعیت آقای خامنهای در آذر ۱۳۷۳ رو به افزایش نهاد.
الف. انتقاد از سیطرۀ وزارت اطلاعات بر حوزههای علمیه و تعرض به مراجع و علمای مستقل و منتقد
«از همه مهمتر و مضرتر تهاجم فرهنگی دفتر مقام معظم رهبری و اطلاعات است. اطلاعات و دستگاههای مشابه در انتخابات سخت در تلاشند. دافعیتی که نسبت به حوزه و مراجع دارند تا جائی که وزیر اطلاعات [علی فلاحیان] صراحتاً اعلام میدارد که ما نه فقط منافقین بلکه مراجع را هم کنترل میکنیم، و من این مطلب را در خبرگان هم مطرح کردم و کک احدی هم نگزید، و دو سال است که وزارت ارشاد رسالۀ مرا معطل کرده… ممیّزین ارشاد نظر مرا دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر که گفتهام قولیِ آن هم باید با اجازۀ ولیفقیه باشد، ضعف سیاسی و فقهی شمردهاند، که باید حذف شود، و نظر أخیرشان هم این است که من اگر بخواهم وارد میدان مرجعیت شوم و از تعرض به مسائل حکومتی که تخصص من در آن است صرفنظر کنم، مقام معظم رهبری هم در پاسخ من فرمودهاند من در این کار دخالتی ندارم…» (ص۳)
«امروز هم اطلاعات در حیطۀ مرجعیت دخالت میکند، و میگوید اعلم را نباید تعیین کرد، زیرا لازمهاش نفی مرجعیت آقای خامنهای است، یا شرائط رهبری را کسی نباید تعیین کند چون توهین به مقام رهبری است، یا فتوای خلاف مشهور نباید کسی بدهد ولو به نفع نظام باشد، یا آقای منتظری مسائل حکومتی را نباید در رسالۀ خود بیاورد، یا کسی حق تعرض به حرمت ربا را ندارد… امام جمعهها از دادن سهم امام به آقای بهجت و دیگران جلوگیری میکنند.» (ص۴)
«من از خودم مثال میزنم کسی که از سال ۲۰ در همه نهضتهای دینی شرکت فعال داشته و اکنون با کبر سن و مرض قریب ۸۰ جلد کتاب که اکثراً مربوط به حکومت اسلامی و فقه و مسائل مختلف آن داشته باشد به جرم حقگویی و دفاع از اسلام و مصالح نظام مورد بیمهری مقام رهبری و شما آقایان محترم قرار میگیرد.» (ص۵)
«آیا دفع من توسط یک مشت بیسواد وزارت ارشاد و اطلاعات بهنفع نظام مقدس اسلامی است؟ آیا تحتکنترل قراردادن مراجع عظام صحیح است؟ آیا یکمشت جوان بیاطلاع علما را در فشار قراردادن که آقای خامنهای را اعلم معرفی کنند صحیح است؟ [آیا] این همان انکیزسیون قرون وسطای اروپا نیست!؟» (ص۶)
«شورای نگهبان… چون وعاظالسلاطین نباشند… ولایت مطلقۀ فقیه یعنی اختیارات مطلقه که از مسئولیت مطلقه نشأت گرفته باشد، پس در اقتصاد و فرهنگ و سیاست مسئولیت مستقیم متوجه مقام معظم رهبری است.» (ص۶)
«در رابطه با فرهنگ دینی معظمله باید در تقویت حوزههای علمی بکوشند، آنها و مراجع را تحت نظارت و مراقبت وزارت اطلاعات قرار ندهند، تا وزیر اطلاعات رسماً مراجع را تحتنظر خود بداند و فقه و فقاهت را از ارزش بیاندازند و علمایی چون آیتاللهالعظمی منتظری را مهتوک ننماید.» (ص۷)
«امام راحل وقتی در مورد ولایت مطلقۀ فقیه مورد اعتراض قرار گرفت فرمود بعد از این سعی میکنیم که مشی قانونی داشته باشیم، و هرگز آنها را به اطلاعات و دستگیری و ضدیت با نظام تهدید نفرمود… امام راحل به آیتاللهالعظمی منتظری فرمودند طلاب و مردم از علم شما باید استفاده کنند، وزارت ارشاد یا اطلاعات به من میگویند از علم تو نباید استفاده شود!؟» (ص۷)
ب. انتقاد از معرفی آقای خامنهای از سوی جامعه مدرسین به عنوان مرجع اعلم جائزالتقلید
«فرهنگ رایج و حاکم در حوزهها تعیین اعلم و مشخص نمودن آن توسط اهل خبره است. آقایان محترم – به استثنای برخی- فتوا به جواز تقلید افراد متعددی دادند، چیزی که سابقه تاریخی ندارد… آنها را ممکن است مساوی بدانیم، ولی قطعاً برخلاف نظر آقای [محمد] یزدی آیتالله خامنهای به آنها نمیرسد. ایشان [یزدی] فرمودهاند که معظمله یا از شش نفر دیگر بالاتر و حداقل مساوی میباشند… باید بگوئیم جناب یزدی یا معنای اجتهاد و فقه را نمیداند، یا دروغ صریح و تملق میگوید.» (ص۴-۳)
«ممکن است بعضی از آقایان بفرمایند مقتضای ولایتمطلقه این است که با رعایت مصالح نظام معظمله را بهعنوان اعلم یا جائزالتقلید – ولو برخلاف واقع – معرفی میکنیم. اشکالاتی که به این حرف وارد است: اولاً همه آقایان محترم اعتقاد به ولایت مطلقه ندارند. ثانیاً ولایت مطلقه مقید به مصلحت نظام است، در صورتی که قطعاً به صلاح انقلاب نیست، زیرا راه را برای آینده باز میکند، همهکس که بعداً به عنوان رهبر انقلاب انتخاب میشود ولو مجتهد هم نباشد، میتواند مرجعیت خود را تحمیل کند و این بزرگترین ضربهای است به نظام فرهنگی ما و مرجعیت بلکه رهبری ما….» (ص۴)
«رهبری نظام الهی ما باید اعلم در فقه باشد، سپس اقوی در اجراء همانطوری که در بازنگری به تصویب خبرگان رسیده است (مراجعه فرمائید) بلکه اگر اعلم در فقه نه توان اجراء را مباشرتاً داشته باشد نه تسبیباً نوبت به غیراعلم میرسد…» (ص۵-۴)
«مقام معظم رهبری به من فرمودند که رهبری تمام اوقات مرا مشغول کرده است، پس اعلمیت و مرجعیت از کجا آمد؟ چرا وعاظالسلاطین شهادت دروغ میدهند؟ جزای آنها با صاحب شریعت! آیا این تهاجمفرهنگی نیست؟ پس مصلحت چیست؟ من نمیدانم. میگویند شیعیان در خارج مرجع را میشناسند. در حجاز چند نفر شیعه عالم آمدند و به من اعتراض کردند، فرق داخل و خارج چیست؟ ما نمیفهمیم.» (ص۹-۸)
بررسی و جمعبندی
اهم رئوسی که آذری قمی در نامهاش به جامعه مدرسین مطرح کرده به شرح زیر است:
یک. مضرترین تهاجمفرهنگی اقدامات دفتر رهبری و وزارت اطلاعات علیه مراجع و علمای مستقل است.
دو. وزارت اطلاعات بدون پردهپوشی به کنترل و بدتر از آن دخالت در حوزهها و مراجع تقلید مشغول است.
سه. مرجعیت آقای خامنهای با محدودیت و تضییقات وزارت اطلاعات برای دیگر مراجع تحصیل میشود. مشتی جوان بیاطلاع آقای خامنهای را اعلم معرفی میکنند.
چهار. بیش از دو سال است از انتشار رسالۀ علمیۀ من به ناحق جلوگیری کردهاند.
پنج. وزارت اطلاعات علمائی همچون آیتالله منتظری را هتک میکند و از دادن وجوهات شرعیه توسط ائمه جمعه به آیتالله بهجت جلوگیری میکند.
شش. شورای نگهبان همانند وعاظالسلاطین عمل نکنند. ولایتمطلقه مسئولیت مستقیم مطلقه دارد.
هفت. آیتالله خمینی وقتی در مورد ولایت مطلقه مورد اعتراض قرار گرفت گفت بعد از این سعی میکنیم که مشی قانونی داشته باشیم، و هرگز معترضان را به اطلاعات و دستگیری و ضدیت با نظام متهم نکرد.
هشت. آقای محمد یزدی رئیس قوۀ قضائیه که آقای خامنهای را بالاتر یا حداقل مساوی با مراجع معرفی کرده یا معنای اجتهاد و فقه را نمیداند، یا صریحاً دروغ میگوید و تملق میکند.
نُه. سیرۀ حوزهها تعیین اعلم توسط اهل خبره بوده است. فتوا به جواز تقلید افراد متعدد – بیانیۀ جامعه مدرسین – برخلاف سنت و سیرۀ حوزههای علمیه است.
ده. اگر بنابر مصلحت نظام آقای خامنهای را اعلم یا جائزالتقلید معرفی کردهاید، یقیناً اشتباه کردهاید و سنت سیئهای را نهادهاید که یقیناً بهضرر نظام و حوزهها تمام خواهد شد. (مهمترین نکتۀ این نامه)
یازده. رهبر جمهوری اسلامی باید اعلم در فقه و سپس اقوی در اجرا باشد. اگر فقیه اعلم نه مباشرتاً نه تسبیباً توان اجرا نداشته باشد، آنگاه نوبت به غیراعلم میرسد. در مورد آقای خامنهای این مراتب رعایت نشده است.
دوازده. رهبری به اعتراف خودش به من در دو دهۀ أخیر فرصت مطالعه و تحقیق نداشته، این اعلمیت و مرجعیت از کجا آمده است؟ چرا وعاظالسلاطین شهادت دروغ میدهند؟
سیزده. اینکه آقای خامنهای خود را مرجع شیعیان خارج از کشور معرفی کرده، بیمعنی است. فرق داخل و خارج چیست؟!
نکات تازه این نامۀ سرگشاده تیزترشدن انتقادات متعدد فقهی به مرجعیت آقای خامنهای و برای نخستینبار دفاع از مظلومیت آیتالله منتظری است. طرح مصلحتی دانستن جواز تقلید یا اعلمیت آقای خامنهای از بدایع این نامه است.
دوم. نامۀ سرگشاده به هاشمیرفسنجانی
آذری قمی در دوم مرداد ۱۳۷۶ به هاشمیرفسنجانی که آخرین روزهای ریاستجمهوریش را میگذراند به عنوان رئیسجمهور و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نامۀ سرگشادۀ ۱۰ صفحهای نوشته است. مضمون این نامه بیشتر تکیه بر دیدگاههای خاص اقتصادی و انتقاد از اقتصاد دولتی و سوسیالیستی است. اما در این نامه هم آذری از وزارت اطلاعات به دلیل دخالت در امور حوزهها و مراجع به شدت انتقاد میکند:
«به جنابعالی و مقام معظم رهبری مکرراً تذکراتی دادهام ولی هرگز با روی خوش مواجه نشدهام بلکه رساله عملیهای که درباره حکومت اسلامی و احکام حکومتی نوشتهام گرفتار ممیزی ارشاد و مشتی که به اعتراف خودشان علم و سواد ممیزی رساله مرا نداشتهاند شده است!» (ص۱)
«جنابعالی چه نظارتی بر وزارت اطلاعات داشتهاید؟ وزارتی که تمام آزادیهای فردی و اجتماعی حتی قضائی را سلب نموده، حتی مسائل حوزه و مراجع عظام را تحت مراقبت دارد. حتی حقیر را که یکی از طلاب قم هستم، از معرفی اعلم یعنی حضرت آیتاللهالعظمی بهجت منعکرده و رساله مرا ممنوعالطبع نمودهاند، و در آن فعالیتهای خاموش سربازان گمنام امام زمان (عج) چه جسارتهایی به مراجع غیررسمی ننمودهاند، و وحشت و ناامنی را در میان مردم متدین و انقلابی و حوزویان ایجاد کردهاند، علیرغم دستور امام و مقام معظم رهبری در انتخابات دخالت میکنند. حتی یکی از معاونین خود را مأمور جا انداختن مرجعیت مقام رهبری و منع پرداخت وجوهات به سایر مراجع نموده است، به حدی که حوزه علمیه قم بزرگترین مرکز فقاهت اسلام و تشیع را دولتی قلمداد نموده است. وزارت ارشاد که یکی از وزارتخانههای فرهنگی است رساله یکی از مراجع بزرگ [آیتالله منتظری] را از بیان مسائل حکومتی منع کرده است…» (ص۱۰-۹)
بررسی: نکته مهم این نامه سرگشاده افشای معاونت حوزهها و مراجع وزارت اطلاعات در زمان وزارت فلاحیان در دوران ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی است که مستقیماً زیرنظر دفتر رهبری برای جا انداختن مرجعیت و اعلمیت آقای خامنهای انجام وظیفه میکرده است.
سوم. نامۀ شهریور ۷۶ به وزیر اطلاعات
آذری قمی در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۷۶ نامهای یک صفحهای به خط خود به «مقام منیع و خطرناک وزارت اطلاعات» علی فلاحیان مینویسد.
«شنیدهام در شرفیابی مراجع تقلید آقایان را موظف به حفظ ولایتفقیه نمودهاید…. جنابعالی میخواهید ولایتفقیه را با این همه تهاجمفرهنگی که از ناحیه رهبری و مشاورین ایشان و وزارت اطلاعات مخصوصاً صورتگرفته، باز هم ولایتفقیه مترقیترین تز سیاسی باشد؟
آیا به نظر جنابعالی مرجعیت آقای خامنهای که [وزارت] اطلاعات با معاونت آقای فلاح جا انداخته با اینکه معظمله حداکثر مجتهد متجزّی میباشند آیا مسلمانان جهان [و] خارجیها وجه قبیحی از مرجعیت و رهبری نساخته و نمیسازند؟ یعنی رهبری به ضرب زور معظمله مرجع تقلید معرفی کرده و بر خلاف سنت جاریه قرنها عمل کرده است…»
بررسی: این نامه جسورانه چند نکته تازه دارد:
یک. آقای خامنهای حداکثر یک «مجتهد متجزی» است، در حالی که شرط مرجعیت اجتهاد مطلق است.
دو. آقای فلاح معاون حوزه و مراجع وزارت اطلاعات با «ضرب زور» مرجعیت فردی فاقد صلاحیت را بر خلاف سنت جاریه قرنها جا انداخته است.
سه. تحمیل فرد فاقد صلاحیت به عنوان مرجع تقلید وجه قبیحی از مرجعیت و رهبری در میان مسلمانان جهان به نمایش گذاشته است.
مضمون تهاجمفرهنگی رهبری، مشاورانش و وزارت اطلاعات در نامههای قبلی هم بود.
پاسخ قاطع انصار حزبالله به آذری قمی
گوشههایی از فرهنگ نشریۀ انصار ولایت اصفهان: به آقای آذری قمی ابلاغ میکنیم در صورتی که این شایعه (که در نامه به وزیر محترم اطلاعات مطالب نامطلوبی را عنوان کرده) صحتداشته و ایشان پایش را بیشتر از گلیماش دراز کرده باشد و مطالب موهن نوشته باشد، حزبالله قلم او را آنچنان میشکند که صدای خورد شدن آن قلم لرزه بر بدن تمامی یاوهنویسان بیندازد. چنان جوابی به او خواهد داد تا نسل در نسل عبرت برای او و کسانی که میخواهند خونبهای همه شهیدان را فراموش کنند باشد. حضرت آیتالله [محیالدین] حائری [شیرازی] فرمودند هرکس با قلم یا قدمش در شکست نفوذ حکم ولایتفقیه قلم زد، باید آن قلم شکسته شود، هرکس در چنین راهی قرار گرفت باید قربانی شود، زیرا با تردید در چنین قربانی کردنها خود قربانی خواهیم شد. ولایتفقیه یعنی ولایت رسول الله (ص) یعنی فراتر از قانوناساسی پیرو محض و بدون چونو چرای حجت خدا مقام عظمای ولایت.[۵]
بررسی: البته آذری قمی به انتقادات صریحش ادامه داد. انصار حزبالله یا همان مأموران لباس شخصی رهبری نیز تهدید خود را عملی کردند. منتظر فصل آخر رساله باشید تا فرجام کار آذری را خود مشاهده کنید.
قسمت چهارم: نامۀ سرگشاده به خاتمی رئیسجمهور
خانواده آیتالله آذری در یکمین سالگرد وفات وی درباره این نامه نوشتهاند: «بعد از انتخابات دوم خرداد و انتخاب رئیسجمهور محبوب جناب آقای سیدمحمد خاتمی طی نامهای در ۳۴ صفحه ضمن تبریک و آرزوی موفقیت برای ایشان مشکلات دولت و راههای مبارزه با مشکلات را برای جناب آقای خاتمی تشریح کرده و ارسال نمودند، و گویا رونوشتی هم از آن برای شورای نگهبان و دبیرخانه مجلس [شورا ] فرستادند و نمیخواستند اقشار مردم و حتی خانواده خودشان هم از مطالب نامه مطلع شوند، ولی دستهای پنهانی و ماجراجو نامۀ ایشان را تکثیر و در حوزه و دانشگاه پخش کردند، و زمینه را برای گروه فشار آماده کردند.»[۶] اما به نظر میرسد به شهادت متنِ نامه، این نامه «سرگشاده» بوده است.
آیتالله آذری قمی در تاریخ ۵ آبان ۱۳۷۶ نامه سرگشادۀ تایپ شدهای در ۳۴ صفحه به حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور اصلاحطلب مینویسد. این نامه که علیرغم مخاطب آن در نقد رهبری و مرجعیت ناحق وی است به سرعت در قم و تهران و دیگر شهرستانها دست به دست میگردد و مورد توجه افکارعمومی قرار میگیرد و علت اصلی تضییقات و حصر وی در أواخر همین ماه میشود. دشمن طاووس آمد پرّ او.
این نامه به یک معنی مهمترین نامۀ آذری قمی و بهترین معرف «آذری متأخر» است. به دلیل اهمیت مفاد این نامه مشروحتر مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد. (متن کامل نامه را انتهای همین کتاب مطالعه فرمائید). لازم به ذکر است که مرحوم آیتالله منتظری(در پاورقی صفحه ۷۷۰ خاطرات خود) حدود بیست سطر از این نامه را به عنوان شاهدی بر اظهار ندامت مرحوم آذری قمی نسبت به مواضع پیشینش نقل کرده است. در حد اطلاع من متن کامل این نامه تاریخی هم هنوز جایی منتشر نشده است. محورهای اصلی هفتگانۀ این نامه سرگشاده به شرح زیر است:
الف. نخستین محوری که در این نامه مورد بحث آذری قمی قرار گرفته دفاع از مرجعیت و اعلمیت آیتالله منتظری و مظلومیت ایشان است:
«عدهای از فضلا و بزرگان حوزۀ علمیۀ قم معظمله [آیتالله منتظری] را از همه اعلم میدانسته و میدانند.» (ص۴) «من ایشان را در مسائل اقتصاد اسلامی و حکومتی از همه اعلم میدانم.» (ص۱۲) «امروز ذکر مسائل حکومت و رسالۀ عملی ایشان جرم و حضور در درس معظمله گناه میباشد.» (ص۳)
«متأسفانه نه تنها عاملین جنایت حمله وحشیانه به بیت مرجعیت [مورخ ۲ و ۳ دی ۱۳۷۳] که به سرپرستی [خسرو/ روحالله] حسینیان انجام پذیرفت تاکنون هیچ مؤاخذهای نشدهاند، بلکه بهعنوان تشویق به حج مشرف شدند. حجشان مقبول باد! جای تعجب و تأسف اینجاست که چنین فردی را مسئول مرکز اسناد انقلاب اسلامی میگمارند. بههرحال در این مبارزه ظالمانه با مقام شامخ مرجعیت، دادگاه ویژه غیرقانونی روحانیت نیز کم آتش نسوزاند. که مسئولیت (معنای مسئولیت مجرم بودن نیست، بلکه معنایش این است که خبرگان رهبری میتوانند از معظمله توضیح بخواهند) مستقیم این حقکشی و حقکشیهای دیگر در مورد روحانیون متوجه شخص مقام معظم رهبری است، که اگر خبر دارند واعجبا و اگر خبر ندارند واأسفا. تعطیل این دادگاه خلاف قانوناساسی را از جنابعالی خواهانم.» (ص۵)
«چرا مقام معظم رهبری وضعیت مرجعیت بخصوص حضرت آیتاللهالعظمی منتظری را به دست یک مشت بچههای اطلاعاتی دادهاند که شبانه قصد تعدی به حریم مرجعیت و غارت آرشیو و دیگر اشیاء ایشان را مینمایند، افراد ناصح و خیرخواه را با چشم بسته و اهانت به زندان میبرند. هنوز برخی وسائل غارتی را حتی با وساطت آیتالله مؤمن نیز برنگرداندهاند، همانطور که قوم وحشی مغول با علم و کتاب کردند.» (ص۴)
«آن روز یک نفر از جامعه مدرسین در دفاع و حمایت از معظمله قدمی برنداشت و کلمهای نگفت، حتی حقیر هم به خیال واهی اینکه طرف مقام معظم رهبری است چیزی نگفتم، ولی امروز از خدای خود و پیامبرم شرمندهام و معذرت میخواهم.» (ص۵)
ب. وی با انتقاد شدید از وزارت اطلاعات به دلیل فشارهایی که بر مراجع مستقل وارد کرده برای نخستینبار پرده از برخی تضییقات حکومتی نسبت به بیوت مراجعی از قبیل مرحوم آیتالله سیدمحمد روحانی و مرحوم آیتالله سیدمحمد شیرازی برمیدارد و به محدودیتهایی که برای انتشار رسالههای عملیه مراجع منتقد ایجاد شده اعتراض میکند:
«معاون وزیر اطلاعات صراحتاً اعلام میکند ما از نشر رسالههای آقای روحانی و آقای شیرازی و آقای منتظری جلوگیری میکنیم، و دیدیم از نشر رسالههای دیگر هم جلوگیری شد.» (ص۵)
من آقای [سیدمحمد حسینی] شیرازی را مدتهاست میشناسم، تبلیغات اسلامی ایشان را در کربلا و لبنان و کشورهای حاشیه خلیج میدانم. فرض کنیم اصلاً ولایتفقیه را منکر باشد، چرا باید فرزند یا فرزندان او [سیدمرتضی حسینی شیرازی] مورد شکنجه واقع شوند؟ آیا نفی ولایت شما به معنای براندازی است؟» (ص۶)
«چرا با جنازۀ مرحوم آقای [سیدمحمد] روحانی چنین کردند؟[۷] این اهانت به علم و رسولالله نیست؟» (ص۶)
«چرا با بعضی ائمۀ جمعۀ مستقل چون آیتالله [سید جلالالدین] طاهری [اصفهانی] امام جمعۀ محترم اصفهان که مبارزات و علم و تقوای ایشان بر کسی پوشیده نیست، چنین میکنند؟ اطلاعات باید از سرنوشت شوم ساواک عبرت بگیرد.» (ص۶)
«افراد دیگری که مقام رهبری را در ردیف سایر مراجع قرار دادند از چه مزایایی برخوردار شدند! مثل [محمد یزدی] رئیس محترم قوهقضائیه که نظر به اعلمیت و افقهیّت معظمله دادهاند. این تعیین نظر و اعلان در نماز جمعه مسلّماً برخلاف سنت هزار ساله در حوزههای علمی شیعه است.» (ص۴)
«دفتر مقام معظم رهبری و وزارت ارشاد و اطلاعات مراجع غیر رسمی را علناً هتک و آنها را با منافقین مقرون مینماید، و افرادی که گناهشان قبول نداشتن تز کلی ولایتفقیه یا مصداق آن و یا مسائل پیش پا افتادۀ دیگر است خود آنها یا فرزندان آنها را از نظام متنفر و به سوی ضدانقلاب متمایل میسازد.»(ص۹)
ج. سومین و شاید مهمترین محور نامه اعلام عدم صلاحیت آقای خامنهای برای تصدی مقاممرجعیت است.
«به دستور آقای خامنهای معاونت ویژهای زیر نظر وزیر سابق اطلاعات (علی فلاحیان) برای جا انداختن مرجعیت ایشان و جلوگیری از رشد سایر مراجع حوزه تشکیل شده است.»
«مقام معظم رهبری تصور فرمودهاند که مقام رهبری اعلمیت در فقه را هم به دنبال خود میآورد و مرجعیت امری اعتباری است!» (ص۷)
«قبول کردن مرجعیت توسط مقام معظم رهبری صحیح نبوده و تبعیت او بر خلاف موازین شرعی و حوزوی و مسلماً بر خلاف قانوناساسی است که مبانی اسلامی را شرط کرده است.» (ص۱۰)
آذری قمی برای نخستینبار فاش میکند که «آیتالله منتظری در ۱۲ آبان ۱۳۷۳ به آقای خامنهای بطور خصوصی پیام دادهاند که به مصلحت اسلام و حوزهها و جنابعالی است که دیگر به مسائل شرعی پاسخ ندهید، و از سوی دفتر خود اعلام نمائید که به علت مسائل فراوان رهبری فرصت کافی برای بحث و فحص و پاسخگویی به مسائل شرعی نیست، و آنها را به حوزۀ علمیۀ قم ارجاع دهید.» (ص۱۲)
وی اضافه میکند که «مقام معظم رهبری… معتقدند که از تجزیه مرجعیت باید جلوگیری کرد تا هر دو سمت در وجود ایشان جمع گردد. و نیز بر خلاف نظر امام و سایر محشین عروةالوثقی که بر تفکیک تأکید نمودهاند، حقیر نیز این نکته را بارها تذکر دادهام ولی معظمله بجای قبول مرا مورد بیمهری قرار دادند. بدتر از آن تشکیل معاونت وزیر سابق اطلاعات برای جا انداختن مرجعیت ایشان و جلوگیری از رشد سایر مراجع معظم حوزه است.» (ص۱۱-۱۰)
«و اما جامعۀ مدرسین که معظمله [آقای خامنهای] را به عنوان یکی از مراجع سبعه معرفی کردند نیز بر خلاف ضوابط شرعی و قانونی خود عمل کردند، زیرا با رأی تلفنی و در جوّی ناسالم ایشان را معرفی کردند، که برخی تلفنشوندهها بعداً تکذیب کردند (یکی از آنها مرحوم [جلال] طاهر شمس بودند که از آشنایان آن مرحوم میشود تحقیق کرد) چون شرط مرجعیت دو چیز است که هیچیک برای معظمله موجود نیست.
اولی اَعلمیّت است که در مورد ایشان جز آقای [محمد] یزدی کسی ایشان را اعلم و یا حتّی مساوی بقیۀ مراجع هم نمیداند و این اعلامنظر آقای یزدی در نماز جمعه مبنی بر اعلمیّت مقام رهبری مسلّماً بر خلاف سنّت هزار ساله در حوزههای علمی شیعه بوده است. و اگر فرد یا افراد دیگری هم ایشان را اعلم معرّفی کردهاند باید استغفار کنند. و اگر ایشان در این مقام نبودند، آیا آقای یزدی و احیاناً دیگران چنین اظهارنظری میکردند؟! و کسانی هم که از معظمله تقلید کردهاند غیرشرعی است و باید فوراً به فرد اعلم عدول کنند و در غیر اینصورت عبادتشان باطل است.
شرط دوّم، فرصت استنباط مسائل شرعی است که خود معظمله [آقای خامنهای] به بنده فرمودند: از این ساعت تا هفتۀ دیگر وقت من صرف مسائل رهبری میشود و هیچ وقت خالی ندارم.» (ص۱۱)
وی در ریشهیابی رأی جامعه مدرسین به جواز تقلید آقای خامنهای به این نتیجه مهم میرسد: «جامعۀ مدرّسین که به جواز تقلید معظمله رأی دادهاند تنها به لحاظ مصلحت نظام بوده، که مصلحتاندیشی در این امر حیاتی صحیح نبوده و نیست، چون اهل خبره باید اعلمیّت را بررسی کند و اعلم را اِعلان نماید نه مصلحت را!» (ص۱۱)
«بعضی خیال میکنند که نفی اَعلمیّت از مقام معظّم رهبری، توهین به ایشان است، اگر چنین است نفی رهبری ازمراجع بزرگ مثل آیتاللهالعظمی گلپایگانی «قدسسره» و دیگران که امام صراحتاً نفی فرمودند نیز توهین به آنان است. و آیا اصل ۱۱۱ قانوناساسی که مشتمل بر عزل رهبری توسط خبرگان است توهین است؟! هرگز چنین نیست. جامعۀ محترم مدرّسین چه الزامی داشتند که مرجعیّت ایشان را اعلان کنند؟! خلاصه، این کار خلاف خبرویَّت بود که انجام دادند و باید در مقابل خدا و پیغمبر و مردم پاسخگو باشند.»(ص۱۱)
«برای تحکیم موقعیت امام راحل در أوایل پیروزی انقلاب (که توسط هواخواهان آیتالله شریعتمداری به تردید و تزلزل افتاده بود) شعار «هم رهبری هم مرجعی» سروده شد (خطاب به امام خمینی). متأسفانه آن زمان مرجعیت برای اولینبار دستخوش راهپیمایی گردید… ولی أخیراً این شعار «هم مرجعی هم رهبری» توسط بچههای اطلاعاتی سرداده شد و روز رأیگیری جامعه مدرسین عدهای از آنها به منظور فشار بر جامعه که متأسفانه با تبلیغات داخل جلسه آقای [محمد] یزدی و آقای [احمد] جنتی و یک نفر دیگر ضربه تلخ خود را به انقلاب مقدس اسلامی وارد کرد.» (۱۳)
«دراینمیان بیتوجهی حقیر هم دائر به اینکه وجوه شرعیه باید به رهبر انقلاب داده شود ضربۀ کاری خود را زد، که باید استغفار کرده و این فتوای بیموقع را محو کرد. در أوایل امر یکی از دوستان نقل میکرد خدمت مقام معظم رهبری مشرف بودم معظمله فرمودند در مسئله مورد مناقشه بین من و آقای آذری برنده من هستم، زیرا مردم (عوام انقلابی بیمعیار) با من هستند، متأسفانه یکی از آفتهای بزرگ که سخت دامنگیر انقلاب شده عوامزدگی و بیمعیاری است.» (ص۱۳)
«مسئله تخصص در هر امری از ضروریات است، همانطور که عدالت از ضروریات است، از جمله آنها القاب حوزوی است، مثل آیتاللهالعظمی که ویژۀ بزرگترین و اعلم شخصیتهای روحانی است، و آیتالله ویژه اساتید خارج و قریب به رساله نوشتن میباشد، و پس از آن حجتالاسلاموالمسلمین که مخصوص کسانی است که خارج خوانده و به درجه اجتهاد نائل آمدهاند، و پس از آن حجتالاسلام به کسانی گفته میشود که بعد از گذرندان سطوح عالیه در درس خارج مشغول هستند. ولی متأسفانه این القاب مراعات نمیشوند و از آن سوءاستفاده میشود.
به یاد دارم زمانی که در مجلس خبرگان آیتاللهالعظمی منتظری به قائممقامی برگزیده شد، آقای خامنهای پیشنهاد کردند که به ایشان لقب آیتاللهالعظمی داده شود که از طرف حقیر و مجلس خبرگان مخالفت شد و تصویب نشد (چون مراجع تقلیدی مثل آیتاللهالعظمی امام خمینی و آیتاللهالعظمی خوئی و آیتاللهالعظمی گلپایگانی و… (قدسسرهم) در قید حیات بودند.)
ولی متأسفانه انقلاب هم مثل مرجعیت و بسیاری از چیزها به دست عوام و سیاسیون افتاد و چیزی شبیه دکترای افتخاری که به سیاسیون دانشگاهها میدهند و با این پسوند هیچ مشکلی ایجاد نمیشود، ولی هیچکس بار واقعی به این مترتب نمیکند، حقیر در نوشتههای اولیه خود نوشتم که اگر طرفداران جناب آقای خامنهای فقط به دنبال اسم و لقب باشند میپذیریم، ولی رساله نوشتن و تقلید از ایشان و گرفتن سهم امام و سایر آثار مرجعیت حایز نیست.» (ص۱۴- ۱۳)
د. آذری قمی در چهارمین محور نامه سوءتدبیر مقام رهبری را مورد بررسی انتقادی قرار داده است:
«من با کمال صراحت اعلام میکنم مسئولین نظام از بالاترین ردهها گرفته تا پائینترین آنرا زیر سؤال برده و به آن افتخار میکنم.» (ص۳)
«من به مقام معظم رهبری عرض میکنم ملاک عزت و کرامت در جمهوری اسلامی جز تقوی چیز دیگری نمیتواند باشد، اما در این هشت ساله زعامت شما ملاک اعتقاد به ولایت شما و مرجعیت ناحق شما بوده و هست.» (ص۵)
«متأسفانه مجمع [تشخیص مصلحت نظام] احتیاطی و ضعیف قبل از انتخابات هفتمین دوره ریاستجمهوری توسط مقام معظم رهبری به شکل مجلس سنا مرکب از ۱۹ نفر بلندپایگان نظام اعم از سیاسی و نظامی و حقوقی و بهصورت قدرتی نهتنها در عرض قوای دیگر بلکه مافوق و حاکم و مسلط بر قوای دیگر درآمد. نمایندگان مجلس سنا در زمان طاغوت کلاً منصوب از قِبل شاه نبودند، بلکه بخشی از آنان را مردم انتخاب میکردند و بخش دیگر را شاه انتخاب مینمود، اما اعضای مجمع کلاً توسط مقام معظم رهبری منصوب گردیدند که بدترین شکل نظام پارلمانی است…. حتی رئیس آنرا هم خود ایشان انتخاب کردند [اکبر هاشمیرفسنجانی] و یک سرلشکر نظامی [سردار محسن رضائی] را نیز به عنوان دبیر انتخاب نمودند.» (ص۲۱)
«[وزیر اطلاعات] که فردی مثل حجتالاسلاموالمسلمین درّی نجفآبادی که فردی فاضل و متدین است، اما بدون آن که اهل برخورد باشد و حتی نتواند هیچ معاونی را تعویض کند، بلکه باید مطیع مشاور مقام معظم رهبری جناب آقای [حجتالاسلام اصغر] حجازی باشد که مشارالیه تلویحاً و بلکه تصریحاً به من گفتند که نامهها باید به دست من تقدیم مقام معظم رهبری گردد.» (ص۲۹)
«خبرگان رهبری میتوانند با مکانیزمهای خاصی که در دست دارند رهبر را از دخالت منع کنند، اما با کمال تأسف باید عرض کنیم که خبرگان رهبری همانند وعاظالسلاطین عمل کرده و جوری موعظه میکنند که رهبر ناراحت نشده و احساس حقارت نکند.» (ص۲۳)
«قوه قضائیه… حداقل آئیندادرسی در آن رعایت نشده و نمیشود.» (ص۳۳)
«چندین سال است برای محتوای این نامۀ سرگشاده بارها و بارها به مقام معظم رهبری و ریاستجمهوری (مذاکرۀ شفاهی) و با نمایندگان مجلس مصاحبه و مقالاتی داشتهام… ولی به هیچکدام توجهی نشده است. آیا در چنین وضعی انتقاد سازنده حفظ نظام است یا تضعیف نظام؟! نه از زندان و نه از کشتهشدن و نه از هیچچیز دیگر هراسی ندارم.» (ص۳۴)
وی سپس حداقل در دو جا شخص رهبری را مسئول مستقیم جنایتهای انجامگرفته توسط وزارت اطلاعات اعلام میکند: «نقطه ضعفها بطور خلاصه عبارتند از: ۱) عمدتاً جنایتهایی که توسط وزارت اطلاعات سابق و معاونین ایشان [دوران وزارت علی فلاحیان] انجام گرفته که با امر یا اجازه معظمله صورت گرفته باید اصلاح شود، و مباشرینش محاکمه گردند که از جمله این جنایتها هجوم به بیت مرجع بزرگ و فقیه عالیقدر حضرت آیتاللهالعظمی منتظری (دامت برکاته) و مصادره نوشتههای معظمله و چیزهایی از این قبیل است که تاکنون مسترد نکردهاند.» (ص۱۹- ۱۸)
مورد دوم خطاب به خاتمی رئیسجمهور مینویسد: «ولی اینکه شما در تعیین بعضی وزرا مِنجمله وزیر اطلاعات با مقام معظم رهبری اختلاف داشتید…. قانون به رهبری اجازه چنین دخالتهایی را نمیدهد… جناب رئیسجمهور آیا شما مسئول قانونی جنایتهای وزارت اطلاعات میباشید یا مقام رهبری؟!» (ص۲۲)
ه. در آخرین محورِ نامه آذری قمی رهبریِ آقای خامنهای را از باب ضرورت و محدود به آن دانسته و ولایت وی و لوازم آنرا به دلیل عدم برخورداری ایشان از شرط اعلمیت منتفی دانسته است. وی ابتدا به نقش برجستۀ خود در درج ولایت مطلقه در متن بازنگری شدۀ قانوناساسی اشاره میکند.
«در شورای بازنگری قانوناساسی که تنها مدافع ولایتمطلقه من بودم…… با اصرارهای مکرر من و برخی دیگر در آخر کار و در روزهای پایانی در اصل ۵۷ و با حمایت مقام معظم رهبری به شکل کنونی تصویب شد.» (ص۱۶- ۱۵)
اما با همۀ اینها وی تصریح میکند: «موضوع رهبری فقیه است، که معنایش این است که رهبر باید حداقل مجتهد جائزالتقلید بلکه اعلم باشد.» (ص۱۰) و نیز «ولایت مطلقه بلکه ولایتفقیه شرعاً و عقلاً به افرادی اختصاص دارد که ملکه اجتهاد در تمام فقه و وقت و قدرت استنباط در همۀ مسائل فقهی و حکومتی….داشته باشد.» (ص۱۹)
اما مهمترین نکتۀ نامه این است: «مسلماً نقیصۀ اعلمیت در فقه در مقام معظم رهبری وجود دارد، پس ولایت معظمله به عنوان یک منصب ولایت مطلقه و اختیارات دیگر کلاً منتفی است.» (ص۲۰) وی در تشریح این نتیجه مهم خود چنین نتیجه میگیرد:
«حضرت آیتالله خامنهای کماکان بر حسب ضرورت به رهبری خود از طرف ملت ادامه خواهند داد، و اینگونه ضرورتها نباید مانع اظهارنظر اسلامی و دینی و عقلی گردد… البته اگر معظمله تحمل داشته باشند منصب رهبری در فقه را از حضرت آیتاللهالعظمی منتظری یا آیتاللهالعظمی بهجت (دامت برکاتهما) بگیرند.» (ص۲۰)
بررسی: نامۀ سرگشادۀ آیتالله آذری قمی به رئیسجمهور خاتمی حاوی چند نکته تازه است:
۱. وی برای نخستینبار به برخی فشارهای غیرقانونی و خلاف شرع به مراجع مستقل از سوی وزارت اطلاعات از قبیل آیتالله منتظری و نیز آیتالله سیدمحمد روحانی و آیتالله سیدمحمد شیرازی اشاره میکند.
۲. او پیغام خصوصی سال ۷۳ آیتالله منتظری به رهبری مبنی بر عدم صلاحیت وی برای تصدی مقام مرجعیت را علنی میکند، و موافقت خود را با اعتراض یاد شده ابراز کرده اقدام جامعه مدرسین مبنی بر جائزالتقلید بودن مقام رهبری را خلاف موازین شرعی اعلام کرده، تقلید از ایشان را باطل معرفی میکند.
۳. آذری قمی ولایت مطلقه بلکه مطلق ولایت آقای خامنهای را به دلیل عدم برخورداری از شرائط مجتهد جائزالتقلید منتفی دانسته، رهبری ایشان را تنها از باب ضرورت مجاز میداند که تنها با اذن از مجتهد جامعالشرائط اعلم امکان ادامه دارد.
۴. وی مقام رهبری را مسئول جنایتهای وزارت اطلاعات معرفی میکند.
علاوه بر نکات تازۀ فوق این نامه منشور جامع آذری و حاوی اکثر نکات مطروحه در نامههای پیشین است.
قسمت پنجم: اعلامیههای جامعۀ مدرسین و تعطیل درس آذری در فیضیه
در این قسمت به دو اطلاعیۀ جامعه مدرسین درباره عضو دگراندیش خود و گزارش تجمع گروه فشار در اطراف دفتر جامعه علیه آذری قمی و بالأخره حملۀ وحشیانۀ همان گروه به آذری قمی و تعطیل درس وی با شعارهای زننده اشاره میشود.
الف. هشدار جامعۀ مدرسین به کژاندیشان مغرض
پنج روز بعد از انتشار غیررسمی نامۀ سرگشادۀ آذری به خاتمی، جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۷۶ به مناسبت سالگرد ۱۳ آبان اطلاعیهای صادر کرد و در آن تلویحاً به آذری قمی حمله کرد: «دشمنان اسلام به دنبال شكست در رويارويي با ملت انقلابي ايران هجمۀ گستردهاي را عليه مباني اصيل اسلام ناب آغاز نمودهاند و با طرح عناوين فريبندۀ دفاع از دمكراسي و حقوقبشر و حقوق زن و… سعي در سست نمودن اركان اعتقادي ملت غيور و انقلابي ما دارد و در اين رهگذر برخي كژانديشان ناآگاه و احياناً مغرض به اين تلاشهاي واهيانه دامن زده و با قلمهاي مسموم خود به استكبار جهاني خدمت مينمايند غافل از آنكه هشياري مردم فهيم ايران و تبعيت از ولايتفقيه اجازه رشد چنين انديشههاي منحرفي را نخواهد داد.»[۸] صدر اطلاعیه ناظر به خاتمی یعنی مخاطب نامۀ سرگشادۀ آذری و ذیل آن یعنی کژاندیشان مغرض ناظر به آذری است.
ب. تقاضای لغو عضویت آذری قمی و برخورد قاطع با وی
یکهفته بعد روزنامۀ رسالت با تیتر «اجتماع طلاب و فضلای حوزه علمیه قم در حمایت از ولایتفقیه» و سوتیتر «جمعی از طلاب حوزه علمیه قم با انجام راهپیمایی خواستار برخورد با تضعیفکنندگان ولایتفقیه شدند» چنین نوشت: «جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم با اجتماع در مقابل ساختمان جامعه مدرسین خواستار برخورد قاطع این جامعه با تضعیفکنندگان ولایتفقیه شدند. در این اجتماع که عصر روز جمعه و همزمان با جلسات هفتگی جامعه مدرسین صورت گرفت معترضین ضمن اعلام حمایت از این جامعه خواستار تصمیم جدی در لغو عضویت آیتالله آذری قمی شدند. ایشان معتقد بودند آقای آذری قمی أخیراً با انتشار نامههایی به تضعیف جایگاه ولایتفقیه و نیز مقام مرجعیت پرداخته است. در این اجتماع که با شعارهایی چون «مدرسین بیدارند از عالمان بیعمل بیزارند»، «جدایی مدرسین و طلاب ضربه زند به اسلام ناب» راهپیمایی کردند و حمایت خود را از مراجع بویژه مرجع عالیقدر حضرت آیتالله خامنهای اعلام کردند….»[۹]
ج. هشدار به متعرضان به ارکان نظام با نصایح جاهلانه
در همین جلسه که گروههای فشار مقدمات آنرا فراهم میکردند، در اطلاعیهای با عنوان «هشدار جدي جامعه مدرسین حوزه علمیه قم درباره توطئههاي استكبار جهاني» بدون ذکر نام آذری قمی وی مورد انتقاد شدید همکاران خود قرار گرفت. متن کامل این اطلاعیه به این قرار است:
«بسم الله الرحمن الرحيم.
ضمن عرض تبريك حلول ايام اللّه ماه مبارك رجبالمرجب و در آستانه ميلاد با بركت حضرت جوادالائمه و حضرت موليالكونين اميرالمؤمنين عليابن ابيطالب «عليهمالسلام» به اطلاع عموم امت انقلابي و هميشه در صحنه و خداجوي ايران اسلامي، خاصه روحانيت معظم و فرهيختگان و دانشگاهيان معزز ميرساند: اين روزها با سوءاستفاده از طرح انديشههاي نو و تضارب افكار و احياناً در پوشش خيرخواهي و اصلاحطلبي و با انگيزههاي مشكوك عدهاي از دوستان كجانديش و ناآگاه و يا دشمنان مغرض با طرح مسائل متعدد خواسته يا ناخواسته زمينه تعرض به برخي از حريمهاي مقدس انقلاب اسلامي را فراهم مينمايند. اركان مقدسي كه حاصل تلاش بيدريغ امام راحل(ره)، دستآورد فداكاري ملت غيور و انقلابي و حاصل خون هزاران شهيد و جانباز و مفقودالاثر ميباشد. اگر چه متانت و استواري ساحت مقدس انقلاب اسلامي مستحكمتر از آن است كه با القاء برخي شبهات بياساس و واهي مورد ترديد قرار گيرد امّا وظيفهاي كه اسلام عزيز بر عهدۀ خواص گذارده است همواره ايجاب ميكند كه با هوشياري جدّي در مقاطع مختلف حساسيتهاي لازم را در مقابل اين توطئههاي پنهان و آشكار اعمال نمايند. جامعه مدرسين حوزه علميه قم بنا بر رسالت سنگيني كه از بدو نهضت تاكنون در تمامي مراحل انقلاب بر دوش داشته دفاع از كيان انقلاب اسلامي و اركان آن (خاصه مرجعيت و رهبري و ولايت فقيه) را اولين وظيفه اسلامي انقلابي خود دانسته و ميداند، به كليۀ كساني كه امروزه با طرح انديشههاي سست و انحرافي و در قالبهاي فريبنده تضارب افكار و آراء و يا به اصطلاح نصيحت خيرخواهانه امّا جاهلانه سعي در تعرض به اركان اساسي اسلام ناب محمدي(ص) دارند هشدار جدي ميدهد كه مبادا غافلانه و احياناً مغرضانه در دام استكبار جهاني به سركردگي آمريكاي جهانخوار گرفتار آيند و دنبالهرو كساني گردند كه مروج اسلام آمريكايي ميباشند و بهاينترتيب راه خود را از مسير اسلام و انقلاب جدا نمايند امروز مقابله با توطئههاي استكبار جهاني نياز به هشياري جدي و حضور قوي و متحد تمامي اقشار ملت اسلامي دارد. ملت سرافراز ايران خصوصاً روحانيت انقلابي كه تاوان سنگين نداي اسلامخواهي خود را داده است هرگز اجازه نخواهد داد كه فرد يا افرادي در هر لباس و مقام و سابقهاي با تعرض به مقدسات انقلاب اسلامي زمينۀ نفوذ استكبار را در قالب نصيحتهاي خيرخواهانه يا طرح انديشههاي باصطلاح نو، (ليبراليسم فرهنگي و سكولاريسم) و حتي تندروي به ظاهر انقلابي فراهم سازند. امت آگاه و غيور همچون گذشته با حفظ وحدت تحت زعامت مقام معظم رهبري حضرت آيتالله خامنهاي «مدظلّهالعالي» توطئه فرصتطلبان و كجانديشان را خنثي و آنان را به حول و قوه الهي نااميد و مأيوس ميسازند.[۱۰]
این بیانیه در واقع عکسالعمل جامعه مدرسین در قبال نامه آذری قمی به خاتمی است. درحقیقت صادرکنندگان این بیانیه چراغ سبز حمله به نویسنده نامۀ انتقادی را صادر کردند. در اطلاعیۀ جامعۀ مدرسین علاوه بر منتقدان حوزوی نظام منتقدان دانشگاهی و روشنفکران دینی(ظاهراً مقصودشان دکتر عبدالکریم سروش باشد) نیز با عنوان لیبرالیسم و سکولاریسم نواخته شدهاند.
به نظر میرسد در همین حوالی آذری دیگر در جلسات جامعه مدرسین شرکت نکرده، یا اخراج شده است. آیتالله مرتضی مقتدایی عضو جامعۀ مدرسین در جلسۀ آخر آبان ۱۳۷۶ با لباس شخصیهای تسخیرکنندۀ حسینیۀ شهدا: «در جلسات جامعه مدرسین تندی شد با ایشان، تحقیر شد، در این حد که پاشو برو از اینجا…. آقایان جامعه به ایشان گفته بودند دیگر نیاید. حتی به پاسدارها و محافظین دم در سفارش شده بود که اگر ایشان آمد راهش ندهید.»[۱۱]
د. حمله وحشیانه به آذری در فیضیه و تعطیل درس وی
دوشنبه ۱۹ آبان ۷۶ مأموران حکومتی در لباس طلبه، بسیجی و حزبالله به درس آیتالله آذری قمی در مدرسۀ فیضیه قم حمله کرده با شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» ایشان را مورد ضربوشتم قرارداده، درسش را تعطیل کردند، سپس با سنگ به خودروی وی حملهور شده، شیشههای آنرا شکستند و به آن خساراتی وارد کردند.
خانواده وی در نخستین سالگرد درگذشتش واقعه را اینگونه توصیف کرده است: «زمینه را برای گروه فشار آماده کردند تا درس ایشان را تعطیل کنند و در مدرسه فیضیه ایشان را مورد ضربوشتم قرار دهند و با سنگ به ماشین ایشان حمله بردند، و شیشههایش را شکستند و شخصی را که درباره ولایتفقیه کتابها نوشته بود ضد ولایتفقیه خواندند!»[۱۲]
قسمت ششم. اعتراض آذری قمی به حملۀ مهاجمین و تعطیل درسش
در این قسمت به دو اعتراضیۀ آذری قمی اشاره میشود: یکی بیانیۀ وی خطاب به ملت پس از تعطیل درسش و دیگری دومین نامۀ وی به وزیر وقت اطلاعات.
الف. بیانیۀ آذری پس از حملۀ مهاجمین به وی و تعطیل درسش در فیضیه
در فردای واقعه یعنی سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۷۶ آیتالله آذری قمی نامۀ سرگشادهای (یک صفحۀ تایپ شده) را خطاب به هموطنان درباره اعلامیۀ جامعه مدرسین و حملات سبعانه پس از آن منتشر کرد و نسخهای از آن را به خبرگزاری جمهوری اسلامی ارسال کرد که هرگز روی تلکس خبرگزاری نرفت. آذری قمی در این اعلامیه نوشت:
«لابد از اعلامیهای که جامعه محترم مدرسین علیه اینجانب صادر فرمودند اطلاع دارید که حقیر را متصف به کجاندیشی و ناآگاهی و زمینهساز برای اسلام آمریکایی دانستهاند، اگرچه برخلاف شایعات و دروغپردازیهای بعضی از محافل ناآگاه عضویت من در آن جامعه لغو نشده، ولی تا اطلاع ثانوی از شرکت در آن جامعه خودداری خواهم کرد…
اختلاف بین من و جامعه محترم مدرسین در کیفیت حفظ نظام مقدس اسلامی و مقام رهبری است. آقایان فکر میکنند حفظ نظام و مقام ولایت با حکومت پلیسی و جلوگیری از آزادی بیان و کتمان وضع بد اقتصادی مردم از دید داخل و خارج و برخورد زشت با دانشجویان انقلابی و نویسندگان و گویندگان و سایر نیروهای مدافع انقلاب به وسیله زندان و شکنجه و تبعید و تیپ ۸۳ و سایر نیروهای نظامی و انتظامی و کنترل نوشتههای تحقیقی و جلوگیری حتی از درس و سخنرانی است، ولی من جور دیگری فکر میکنم…
جامعه مثل خیلی از عوام طلاب معتقدند که حمایت از ولایتفقیه اثبات مرجعیت معظمله و فضائل و علوم دیگر و از بین بردن معیار و موازین شرعی و عقلی است….
امروز اطلاعات و تیپ ۸۳ [سپاه] تار و پود حوزه را در اختیار گرفتهاندو هیچیک از مراجع را یارای سخنگفتن نیست…
من از چند دستۀ زیر گله دارم. خودشان با خدای خود آنرا حل کنند ولی از جامعه مدرسین و تیپ امام صادق گلهای ندارم!
۱. از فضلا و علما گله دارم که حداقل حادثه را محکوم میکردند، و مثل طرف مقابل بنام جمعی از فضلا و طلاب خواستار پاکشدن حوزه از لوث وجود عوامل اطلاعات میشدند.
۲. از مدیریت حوزه که به وظیفه خود دراینرابطه عمل نکرد.
۳. از اطلاعات و وزیر آن [دری نجفآبادی] که به نام مجتهد عادل با فقه و فقیه چنین برخوردهای ناشیانه و مضری را انجام میدهد، حتی پدر را به گناه فرزند و فرزند بیچاره را به گناه پدر متهم میکند. خداوند از سر آنها نگذاشته و نمیگذرد و مؤمنون هم نمیگذرند.
ولی جامعه مدرسین و اطلاعات یقین داشته باشند که من تا آخرین نفس به حمایت از ولایتفقیه و مستضعفین ادامه خواهم داد، گرچه شهید شوم تا در تاریخ انقلاب مقدس ما بماند که یک طلبه در جوّ خفقان و ناسالم خودش را فدای انقلاب اسلامی کرد. والسلام.»
ب. اعتراض شدید آذری به وزیر اطلاعات
به دنبال عدم انتشار اعلامیه از سوی خبرگزاری جمهوری اسلامی، آذری قمی چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۷۶ (برابر با ۱۱ رجب) نامهای شدیداللحن به آیتالله قربانعلی درّی نجفآبادی وزیر وقت اطلاعات (دو صفحۀ دستنویس) نوشت و او را به دلیل حمله نیروهای تحتامرش به کلاس درس وی و تعطیل آن همراه با هتاکی و شعارهای موهن مورد اعتراض قرار داد:
«مقام غیرمحترم و غیرمسئول وزارت اطلاعات
همانطور که میدانید و کاملاً مطلع میباشید عوامل شما با تحریک تیپ ۸۳ و مستقل! درس مرا تعطیل کردند و اولین افتخار را در مقام وزارت اطلاعات به سینۀ شما چسباندند، حتی مرا در رابطه با اتهامی که پیریز آن عوامل شما بودند محاکمه کردند…
چرا در حوزه علمیه این شعارهای نامطلوب حتی اشاعۀ فاحشه و رمی حقیر به نفاق و حتی آمادگی برای قتل من در میان عوامل شما جائز است؟… آیا این اعمال فشار برای جلوگیری از امر به معروف و نهی از منکر را جائز میدانید؟…
این نوع برخورد از طرف معظمله مشروعیت ولیفقیه را از بین میبرد، نماز جمعههایی که به امامت منصوبین معظمله اقامه میشود باطل خواهد بود، خمس گرفتن معظمله و صرف آن جائز نخواهد بود…
من طرفدار پروپاقرص هم تز ولایتفقیه و هم خمینی و خامنهای بوده و هستم، شما با عوامل فشار خود نمیتوانید ولایتفقیه را حفظ کنید، نه با اسلحه و نه با فریب فرهنگی…
اکنون با تعطیل درس و بحث و جلسات بیخاصیت جامعه تمام وقت در اختیار خیرخواهی و دلسوزی برای مستضعفین که اکثریت جامعه ما را تشکیل میدهند قرار خواهم داد انشاءالله، اگرچه هیچ ابزاری جز حرفزدن و دادزدن و معینی جز خداوند منّان نداشته باشم…
دیروز در پاسخ اعلامیه جامعه مدرسین به خبرگزاری جمهوری اسلامی نامهای دادم که منتشر نشد. جنابعالی حداقل مقدماتی برای چاپ نوشتههای من فراهم نمایید که مردم در جریان امر قرار گیرند.
والسلام.»
بررسی: نحوۀ مواجهۀ جریان مدافعان مرجعیت و ولایت آقای خامنهای با منتقدان آن بسیار روشن است. یک طرف اکثر اعضای جامعه مدرسین و طرف دیگر یکی از اعضای آن است که أخیراً تغییر فکر داده و همانند دوستان سابقش نمیاندیشد. اکثریت اقتدارگرا عملاً چراغ سبز تعطیل درس و سرکوب وی را روشن کردند و او را با روشهای غیراخلاقی و خلافشرع و قانون خانهنشین کردند. آیتالله آذری قمی یکی از اعضای مؤسس جامعۀ مدرسین، رئیس هیأت مدیرۀ آن در زمان ثبت، نخستین رئیس جامعه به مدت چهارسال بوده است.
قسمت هفتم: سودای مرجعیت اعلی و سخنرانی تاریخی ۱۳ رجب آیتالله منتظری
الف. مطالبۀ رهبری از جامعۀ مدرسین: مرجع باید یک نفر باشد!
قبل از مرور ادامۀ قضایای آبان ۷۶ قم ذکر خاطرۀ بسیار مهمی از مرحوم آیتالله منتظری در تابستان ۱۳۷۶ دراینزمینه مفید است:
«با مشاهده همه دخالتهاي ناروا در امور حوزه و مرجعيت، من درعينحال ساكت بودم تا اينكه پس از انتخابات رياستجمهوري روزي در خاوه من به منزل آقاي آذري رفتم، ايشان فردي را صدا زد و دفتري را به او داد و گفت: “در قم اين دفتر را به آقاي [رضا] استادي بده”، سپس متوجه من شد و گفت:”پساز انتخابات، جامعۀ مدرسين به تهران احضار شدند؛ پس از حضور، آقاي خامنهاي پرسيد وضع جامعه مدرسين چگونه است؟! من گفتم جامعه مدرسين مرد!”، نظر ايشان [آذری] اين بوده كه چون جامعه را وادار كردند آقاي ناطق نوري را براي رياستجمهوري تأييد كنند و او انتخاب نشد پس جامعه موقعيت خود را از دست داده است. آقاي آذري ادامه داد: آقاي خامنهاي از اين حرف من ناراحت شد و گفت:”اين چه حرفي است؟ ما با جامعه مدرسين كارها داريم و از جمله مسألۀ مرجعيت است، هفت نفر مرجع صحيح نيست، مرجع بايد يك نفر باشد! و اين كار بر عهدۀ جامعه است، و بايد جامعه مدرسين تقويت شود.” پس در اين رابطه چهار نفر از اعضاي جامعه اين دفتر را تهيه كردهاند و به اعضاي جامعه دادهاند تا نظر بدهند، در اين دفتر آمده:” اولاً جامعه مدرسين منحصر در افراد خاص نباشد و همه مدرسين حوزه دعوت شوند؛ و ثانياً در همه استانهاي كشور نماينده داشته باشند”، و من اشكال كردهام:”اگر منظور دعوت از بچههاست كه ارزش ندارد، و اگر منظور دعوت از بزرگان حوزه است آنان حاضر نيستند شركت كنند، و هنگامي كه ما در قم شكست خوردهايم طبعاً در جاهاي ديگر به ما اعتنا ندارند”.
وقتي آقاي آذري اين صحبتها را نقل كرد من از ايشان پرسيدم: “منظور آقاي خامنهاي از مرجع واحد چه كسي بود؟” آقاي آذري گفت: “منظور ايشان خودشان بود! و ميخواستند جامعه مدرسين فقط ايشان را براي مرجعيت تعيين كنند”. من گفتم: “وقتي كه جامعه سابقاً هفت نفر را تعيين كردهاند الان چگونه ميتوانند بگويند فقط يك نفر؟ بايد صبر كنند بقيه بميرند تا قهراً در يك نفر متعيّن گردد.” آقاي آذري گفت: “اين هم يك اشكال سوم”! من گفتم:”مهمترين اشكال همين است”. اين بود خلاصهاي از جريانات گذشته.
اگر- از باب فرض- همه اين امور قابل اغماض باشد، ولي فشار مأمورين اطلاعات و سپاه و گروههاي فشار در بلاد مختلف كشور دراينرابطه به اهل علم و اهل منبر قابل اغماض نبود، زيرا بهطوركلي مرجعيت شيعه بازيچۀ سياستهاي بچهگانه شده بود، و همين امر باعث و انگيزه من بود در سخنراني ۱۳ رجب ۱۴۱۸، و عجيب است كه چرا آقايان ديگر دراينزمينه احساس تكليف نكردند؟»[۱۳]
ب. سخنرانی تاریخی ۱۳ رجب آیتالله منتظری
آیتالله منتظری در روز جمعه ۲۳ آبان ۱۳۷۶ به مناسبت ۱۳ رجب [۱۴۱۸] تولد امیرالمؤمنین (ع) در حسینیۀ شهدا سخنرانی تاریخی میکند. آیتالله منتظری دو اشکال عمیق فقهی مطرح میکند: یکی لزوم شرط اعلمیت مقام رهبری و دیگری فقدان شرائط مرجعیت در شخص رهبر.
در مورد اول آیتالله منتظری متذکر میشود: «وليفقيه هم به شرط اينكه اعلم باشد، مجتهد اعلم مدير مدبر بايد نظارت كند كه بر خلاف شرع و قانون كاري انجام نشود.» ایشان با اشاره به مباحث آقایان امینی، یزدی و خامنهای در شورای بازنگری قانوناساسی میگوید: دوازده روایت محکم و متقن در شرط اعلمیت فقهی رهبر داریم. سپس به آقای خامنهای تذکر میدهد: «باید عمل کرد، اینکه میگوئید باید فکری کرد، فکرش این است که به آنها عمل کنید.» معنای مشخص این بخش عدم صلاحیت شرعی آقای خامنهای برای رهبری است، چون یقیناً فاقد اعلمیت فقهی است.
ایشان سپس اضافه میکند: «اينكه چهارتا روزنامه را وادارند به يكي حمله كنند، يك عده بچه در قم راه بيندازند، اينها ديگر فصلش گذشته است. فرضاً ائمه جمعه را هم تحريك كنند يك چيزي بگويند، همه ميدانند كه امام جمعهها بعضاً حقوقبگيرند؛ اگر چهارتا بچه را راه بيندازند همه فهميدهاند اينها ديگر برد ندارد. اگر روزنامهها را وادارند بنويسند روزنامهها اينهمه چيز نوشتند، آبروي خودشان را ميبرند. اينها ديگر برد ندارد بايد روش را عوض كرد، بايد حق را شنيد و عمل كرد.»
ایشان در محور دوم میگوید: «حالا صرفنظر از مسأله رهبري، مرجعيت را چرا ديگر؟ شما [خامنهای] كه در شأن و حدّ مرجعيت نيستيد. من قبلاً به ايشان تذكر دادم.» سپس ایشان پیغام کتبی خود به آقای خامنهای در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۷۳ را عیناً قرائت میکند که قبلاً (بند د باب هفتم، فصل چهارم، بخش اول) نقل شد. ایشان سپس اینگونه سخنش را به پایان میبرد:
«آيتالله [محمد] مؤمن [قمی] به من گفت يكي از اين آقايان كه ميرود در دفتر ايشان در قم مينشيند و مسائل را مطابق نظر آقاي خامنهاي جواب ميدهد به ايشان گفتم كه ايشان [خامنهای] كه رساله ندارد، شما چگونه فتاوا را بر طبق نظر ايشان جواب ميدهيد؟ گفت ما روي تحرير امام جواب ميدهيم! گفتم مردم آخر مسأله ايشان را ميخواهند، گفت: ميگويند ايشان فتوايش مثل فتواي امام است، ما روي تحرير امام جواب ميدهيم!
خوب اين معنايش مبتذلكردن مرجعيت شيعه نيست؟ اينكه آمدند در شب بعد از فوت آيتالله اراكي، عدهاي بچه راه انداختند در خيابان جلوي جامعه مدرسين، مثل همين الان كه راه مياندازند؛ بعد هم سه چهارنفر از تهران آمدند و اصلاً (كساني كه ايشان را ميگفتند) هفت هشت نفر بيشتر نبودند و به زور هفت نفر را به عنوان مرجع گفتند كه ايشان [خامنهای] را هم جزو كنند، در صورتي كه ايشان در حد فتوا و مرجعيت نيست. بنابراين مرجعيت شيعه را مبتذل كردند، بچهگانه كردند، با يك عده بچه اطلاعاتي كه راه انداختند! اينها مصيبتهايي است كه ما در اين كشور ميبينيم.»[۱۴] بنا به گفتۀ خانوادۀ آیتالله آذری قمی ایشان نیز در ۱۳ رجب در بیت خود سخنرانی انتقادی مشابهی ایراد کرده که متأسفانه نوار آن در دست نیست.
ج. امروز بزرگترین مرجع شیعه آیتالله خامنهای هستند!
ضمیر اشارۀ آیتالله مؤمن مرجع خود را یافت. آیتالله محمدحسن قدیری (۸۷-۱۳۱۷)[۱۵] عضو دفتر مرحوم آیتالله خمینی و عضو دفتر استفتای آقای خامنهای در قم در پاسخ به سخنان آیتالله منتظری در نامهای نوشت:
«متأسفانه هیچیک از مراتبی که قبلاً درباره شما قائل بودم امروز قائل نیستم. هتک مؤمنی جایز نیست، چه برسد به هتک عالمی تا چه برسد به هتک مرجعی. چه مجوز شرعی داشتید که مثل مقام معظم رهبری را هتک کنید؟… آیا مرجعیت ایشان جرم است؟ کدام قدم را ایشان برای مرجعیت برداشتند؟ اگر کسانی به هر دلیل ایشان را مرجع بدانند یا به هر طریق ایشان را بهعنوان مرجع معرفی کنند جرم ایشان است؟
شما بواسطۀ [آیتالله مؤمن] نقل کردهاید از کسی که استفتائات ایشان را مینویسد که به او گفته شده که از تحریر امام بنویسد و بعد با کلمه بدی اهانت کردهاید، آیا این جرم است؟ اگر کسی بقا بر تقلید را جایز بداند یا بالاتر تقلید ابتدایی از مثل حضرت امام را اجازه دهد جرم است؟ گذشته از اینکه آنچه نویسنده استفتائات مینویسد باید به مهر خود آن حضرت برسد و ایشان تا اعتقاد به آنچه نوشته شده پیدا نکنند مهر نمیکنند، و بسیاری از موارد نوشته شده تصحیح میشود. شما قصۀ لزوم اعلمیت در رهبر را مطرح کردهاید و ادعای ۱۲ روایت کردهاید…. در بازنگری قانوناساسی اجتهاد را در رهبر کافی میداند و شما دم از روایت میزنید… مطلق اجتهاد در رهبر تنفیذ شد.
شما راجع به مرجعیت ایشان صحبت کردهاید، میخواهید بگوئید ایشان بالفعل مرجع نیستند، که به کوری چشم کسانی که راضی به تقدیر الهی نیستند امروز بزرگترین مرجع شیعه ایشان هستند… مرجعیت شأنیه ایشان با حجت شرعیه اثبات شده است و گفتۀ شما هم اعتبار شرعی ندارد و یکی از ادلۀ آن همین سخنرانی و هتک و اهانتی است که کردهاید… اینگونه تعبیر نسبت به مسافرتهای ایشان بیانصافی بلکه بیعدالتی است. ۱۷ رجب، ۲۷ آبان ۱۳۷۶.[۱۶]
این سخن آیتالله قدیری را در وصف آقای خامنهای باید به خاطر داشت: «امروز بزرگترین مرجع شیعه ایشان هستند.» این میزان علم و تقوای نویسندۀ نامه است.
قسمت هشتم: اعلام منعزل بودن حجتالاسلام خامنهای از مقام ولایت
نقد دیدگاه جامعه مدرسین
آذری قمی در تاریخ شنبه ۲۴ آبان ۱۳۷۶ در نامۀ سرگشادۀ (دستنویس ده صفحهای) خطاب به «هموطنان عزیز» برای بار دوم «دیدگاه جامعۀ محترم مدرسین» را مورد نقد قرار داد. مفاد این نامه به دو بخش قابل تقسیم است.
اول. نقد عملکرد جامعه مدرسین و وزارت اطلاعات در تعیین مرجعیت
«تعیین هفت نفر برای مرجعیت فاقد ارزش شرعی است، و جز قدر متیقّن و قدر جامع که اصل اجتهاد ولو متجزّی برای مقام معظم رهبری و بقیۀ هفت نفر ثابت نمیشود، به شرط اینکه کسان دیگری از خبرگانِ مرجعیت در مورد فرد یا افرادی از کاندیداها نفی نکرده باشند.» (ص۳)
«شخص رهبر به وسیله نامه بسیار تند و اطلاعاتچیهای قم با من برخورد کردند، و جامعه مدرسین مرا تخطئه و رهبر و اطلاعات را تأیید نمودند، و در عوض افرادی چه در جامعه و غیرجامعه مرجعیت ایشان را تأیید کردند، و از مزایای زیادی هم برخوردار شدند.» (ص۴-۳)
«در اطلاعات معاونت فرهنگی تشکیل شد و چه آتشها که توسط دادگاه ویژۀ غیرقانونی [روحانیت] نسبت به طلاب و فضلای ضعیف نسوزاندند که داستانهای دلخراشی بدتر از داستانهای موحش ساواک با فرزندان این انقلاب دراینرابطه شنیده و آثار آن را دیدهام، که شما مردم انقلابی و مسلمان ایران تحمل شنیدن آنرا ندارید.» (ص۴-۳)
«بارها اطلاعات فیلم اقاریر اجباری شکنجهشدهها را به رؤیت جامعه رسانده و تحسین آنها و دست مریزاد آنها را به عنوان جایزه و پاداش دریافت میدارد.» (ص۴)
«حدیث ولایت آقای خامنهای جانسوزتر است، حداقل بدنامی برای اسلام و آقای خمینی و شرمندگی برای من که بیش از بیست سال در تبیین آن قلمفرسائی کردهام بوجود آورده است، که جامعه مدرسین بویژه بعضی از اعضای آن که تحمیل مقام رهبری بر شورای نگهبان و جامعه مدرسین میباشند، صاحب مزایا و آلاف و ألوف شدهاند، که سبب ابتذال مرجعیت شیعه و در دامافتادن حوزه علمیه و مراجع و فضلاء و طلاب آن در شبکه اطلاعات ظالم و شکنجهگر و حقکش شدهاند.» (ص۵-۴)
دو. منعزل بودن حجتالاسلام خامنهای از مقام ولایت و عذرخواهی از ملت
«ولایتفقیه طبق اصل ۱۰۹ و تناسب حکم و موضوع احاطۀ فقهی بر جمیع مسائل مستحدثه و غیرمستحدثه نظام مقدس اسلامی و قدرت استنباط سریع و مستحکم را میطلبد که بدون تردید ایشان [خامنهای] فاقد آن حتی بر حسب اقرار خود ایشان نزد حقیر میباشد.» (ص۵)
«من اعتراف میکنم تا کنون حاکمیت در اسلام را نشناخته بودم و فکر میکردم که صفات معتبره در والی از عدالت و تقوی و اعلمیت در جلوگیری از لغزشها کافی است.» (ص۶)
«اوج اشتباه من و به اشتباه انداختن دیگر خبرگان و سائر افراد ملت اظهار ولایت مطلقه و اثبات آن برای رهبر فعلی حتی در مقابل مراجع دیگر بود، اگرچه مرجعیت را در اختیار حوزه و علمین آقای گلپایگانی و آقای اراکی قدسسرهما میدانستم، ولی سایر احکام ولائی منجمله أخذ وجوه را در انحصار مقام رهبری میدانستم، که در کبرای کلی یعنی انحصار در ولیفقیه به عقیده خود باقی، ولی رهبری فعلی را ولیفقیه نمیدانم، نصب خبرگان معظمله را بعد از وفات امام قدسسره منشأ شرعی نداشت، زیرا ایشان نه مجتهد مطلق بودند، و نه اعلم، فقط به عنوان ضرورت که البته هم عقلی است و هم شرعی، ولی آثار شرعی ولایتفقیه منجمله ولایتمطلقه و بعضی از اختیارات یازدهگانه… منتفی است… آقای هاشمی که به عنوان نایب رئیس خبرگان عمل میکرد، اجتهاد ایشان را حین أخذ رأی به خورد خبرگان دادند که با اعتراض حقیر روبرو شدند، ولی به اعتراض من وقعی نگذاشتند که باید در صورت مجلس جلسۀ ویژه منعکس باشد ولی در این رابطه از خدا و ملت ایران پوزش میطلبم، امید است که هر دو به پاداش اعتراف به قصور یا تقصیر از من دربگذرند.» (ص۷-۶)
«بنابراین مقدمات حضرت حجتالاسلام خامنهای از مقام ولایت برحسب نظر امام راحل قدسسره و قانون و شرع منعزل میباشند. اما برحسب نظر امام که فرمودهاند ولیفقیه اگر دیکتاتوری کند ساقط میشود. و اما قانون برحسب اصل ۱۰۹ قانوناساسی که میگوید ولیفقیه باید صلاحیت افتاء در تمام ابواب فقه را داشته باشد، بلکه برحسب تناسب حکم و موضوع احاطۀ فعلی و نزدیک به فعلیت لازم است. اما برحسب شرع روایات متعددی که یکی از آنها روایت معروف «من امّ قوماً و فیهم من هو اعلم منه فهو مبتدع ضالّ» [کسی که گروهی را رهبری کند و در میان آن گروه کسی اعلم بر او باشد، چنین رهبری بدعت کار و گمراه است] یا روایت عیص بن قاسم[۱۷]یا مقبولۀ عمر بن حنظله میباشد.» (ص۷)
«حضرت آیتاللهالعظمی منتظری دامت برکاته را به دلیل اعلمیت فقهی بویژه در مسائل حکومتی به عنوان مرجع معرفی مینمایم و معظمله را در جهات مختلف بر آقای بهجت دامت عظمته و عزّه ترجیح میدهم.» (ص۱۰-۹)
بررسی: آذری قمی در این نامه برای نخستینبار اولاً اعلمیت آیتالله منتظری را به رسمیت میشناسد، ثانیاً با صراحت و وضوح بیشتری فقدان شرائط حجتالاسلام خامنهای را جهت تصدی ولایتفقیه و مرجعیت اعلام میکند. به نظر وی نصب آقای خامنهای به رهبری از باب ضرورت بوده که بسیاری آثار ولایت شرعی از جمله اختیارات یازدهگانه قانوناساسی بر آن بار نمیشود و انجام وظیفۀ وی تنها با اذن و نظارت مجتهد اعلم میسر خواهد بود.
قسمت نهم: خدشه در توجیهات سپاه برای ممنوعیت ورود آذری به فیضیه
«تیپ حفاظت سپاه منطقۀ قم» در نامۀ شمارۀ ۷۸۶۵ ر مورخ ۲۷ آبان ۱۳۷۶ با رونوشت به «سردار فرماندهی محترم منطقه جهت استحضار» چنین نوشته است:
«حضرت آیتالله جناب آقای آذری قمی
پس از سلام و تحیت، پیرو نامه شماره ۷۸۶۳ ر [مورخ] ۲۶ آبان ۱۳۷۶ بهعرض میرساند، أخیرا در برنامههای رادیویی منافقین مدرسه فیضیه تهدید به بمبگذاری شده است. لذا در چنین شرائط حساس که احتمال سوءاستفاده منافقین میرود، انتقال جنابعالی به مدرسه فیضیه که احتمال خطر و درگیری داده میشود خلاف تجربه و آموزشهای حفاظتی است، و استحضار دارید که منظور ما از تدابیر امنیتی و پیشنهاد ما مبنی بر عدم حضور حضرتعالی به فیضیه که فعلاً کانون حوادث و خطر است، سلب مسئولیت نیست، بلکه عین مسئولیت است. مستدعی است همکاری لازم را در اجرای مأموریت حفاظتی تیپ حفاظت مبذول فرمائید.
والسلام»
آذری قمی در پینوشت این نامۀ رسمی امنیتی چنین نوشته است:
«عرض میشود بمب آذری و جوادی نمیشناسد، پس باید هیچ شخصیتی به مدرسه فیضیه نرود. اگر به مدرسه بروم و مسئلهای برای من اتفاق بیافتد، من استقبال از آن بمبگذاری را هم از خودیها میدانم. اگر منافق باشم، هرگز به قصد من بمبگذاری نخواهند کرد. از طرح این بهانههای واهی خودداری فرمائید.
متشکرم
احمد آذری قمی
۲۷ آبان ۱۳۷۶»
بررسی
یک. سپاه قم که رسماً مسئول حفاظت از اعضای جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم است، یک هفته بعد از تعطیل درس آذری قمی در مدرسۀ فیضیه در تاریخ ۱۹ آبان ۷۶ در نامهای که در دست نیست و در نامۀ فوق به شماره و تاریخ آن اشاره شده به آذری اعلام کرده که حضور وی در فیضیه مخاطرهآمیز است، لذا در فیضیه حاضر نشود. از ذیل نامه موجود به دست میآید که آذری نامۀ مورخ ۲۶ آبان ۷۶ سپاه را سلب مسئولیت دانسته است.
دو. سپاه قم در دومین نامه خود در این زمینه در تاریخ ۲۷ آبان ۷۶ به آذری یادآور میشود اولاً مدرسۀ فیضیه از سوی رادیوی سازمان مجاهدین خلق تهدید به بمبگذاری شده، ثانیاً حضور وی احتمال خطر و درگیری و سوءاستفاده سازمان مزبور دارد، لذا حضور آذری در فیضیه خلاف تجربه و آموزشهای حفاظتی و تدابیر امنیتی است. به عبارت دیگر سپاه به آذری یادآور میشود به منظور حفظ جان وی آذری ممنوعالورود به مدرسۀ فیضیه است.
سه. آذری در پاسخ سپاه قم مینویسد اگر مشکل اصلی ممنوعیت ورود من به مدرسۀ فیضیه تهدید به بمبگذاری از سوی سازمان مجاهدین است، بمب که آذری و غیرآذری نمیشناسد. در مدرسه را ببندید تا هیچکس آسیب نبیند، نه اینکه تنها از ورود آذری ممانعت به عمل آورید.
چهار. آذری در دومین نکتۀ خود بر فرض صحت خبر بمبگذاری استقبال از آن را به «خودیها» نسبت میدهد و سپاه را مسئول امنیت و جان خود میداند.
پنج. از آنجا که درس آذری با شعار مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه و به تصریح وی در نامه مورخ ۲۱ آبان ۷۶ خطاب به وزیر اطلاعات توسط مأموران آن وزارتخانه به تحریک تیپ ۸۳ امام صادق سپاه قم تعطیل شد، آذری در دفاع از خود به سپاه مینویسد اگر من منافق باشم آنچنان که مأموران شما در روز تعطیل درس شعار میدادند سازمان منافقین (مجاهدین خلق) هرگز به قصد کشتن من بمبگذاری نخواهند کرد. لذا در هر صورت تهدید بمبگذاری بهانۀ موجهی برای ممنوعالورود کردن من به فیضیه نیست. از این بهانههای واهی دست بردارید.
شش. نامۀ سپاه و پینوشت آذری کمتر از یک روز قبل از سرکوب ۲۸ آبان ۷۶ و آغاز حصر آذری قمی نوشته شده است. راستی خطر و درگیری ۲۸ آبان را چه کسانی ایجاد کردند و «احتمال سوءاستفادۀ منافقین» منحصر به مدرسه فیضیه بود!؟
نتیجۀ فصل پنجم
یک. نخستین اظهارنظر موجود آذری متأخر جزوۀ مصاحبه روزنامۀ سلام در مهر ۱۳۷۴ و نخستین مکتوب وی نامۀ سرگشادۀ وی به بنیاد رسالت در آبان ۱۳۷۴ است. آذری پس از پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری خرداد ۱۳۷۶ تا آغاز حصرش در ۲۸ آبان ۷۶ هفت نامۀ انتقادی سرگشاده به هاشمیرفسنجانی رئیسمحمع تشخیص مصلحت نظام، علی فلاحیان و قربانعلی درینجفآبادی وزرای اطلاعات، خاتمی رئیسجمهور، جامعۀ مدرسین و مردم نوشته و پخش کرده است، اما موفق به انتشار هیچکدام نشده است. لحن این نامهها به تدریج تندتر شده است.
دو. آذری ابتدا در سال ۱۳۷۴ اعلام میکند که هم نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه و هم مصداق آن جناب آقای خامنهای را قبول دارد، اما میباید مطابق آخرین نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی رهبری فاقد صلاحیتِ مرجعیت از مرجعیت که شرط آن اعلمیت فقهی است جدا باشد. رهبر قائم مقام اجرائی فقیه اعلم است و با اذن وی انجام وظیفه میکند. به عبارت دیگر آذری به ولایت نظارتی مرجع اعلم بدون تصدی بالمباشرۀ وی قائل بوده است. وی این نظر را در مجلس خبرگان رهبری هم ابراز داشته اما مقبول واقع نشده است. وی در سال ۷۶ ادامۀ رهبری آقای خامنهای را از باب ضرورت مجاز و تنها با اذن مرجع جامعالشرائط (بهجت یا منتظری) شرعاً مجاز میداند.
سه. ولایت مطلقۀ فقیه معنایش جلوگیری از انتقادات و نصایح نیست. به نظر آذری آیتالله خمینی وقتی در مورد ولایت مطلقه مورد اعتراض قرار گرفت گفت بعد از این سعی میکنیم که مشی قانونی داشته باشیم، و هرگز معترضان را به اطلاعات و دستگیری و ضدیت با نظام متهم نکرد. اما جناب آقای خامنهای برخلاف آیتالله خمینی انتقادات وی را تحمل نکرد و او را مورد بیمهری قرار داد. وی از سال ۱۳۷۴ همکاری با قوای سهگانه را بر خود تحریم کرد، و از عضویت خبرگان رهبری استعفا کرد. او جلوگیری از چاپ رساله عملیهاش را یادآور انگیزاسیون قرونوسطی اعلام میکند.
چهار. به تصریح مکرر آذری جناب آقای خامنهای صلاحیت مرجعیت ندارد. مرجع اعلم به ترتیب آیتالله گلپایگانی، آیتالله اراکی، آیتالله بهجت و بالأخره آیتالله منتظری بودهاند. مضرترین تهاجم فرهنگی اقدامات دفتر رهبری و وزارت اطلاعات علیه مراجع و علمای مستقل است. وزارت اطلاعات بدون پردهپوشی به کنترل و بدتر از آن دخالت در حوزهها و مراجع تقلید مشغول است. مرجعیت آقای خامنهای با محدودیت و تضییقات وزارت اطلاعات برای دیگر مراجع تحصیل میشود. مشتی جوان بیاطلاع آقای خامنهای را اعلم معرفی میکنند. وزارت اطلاعات علمائی همچون آیتالله منتظری را هتک میکند و از دادن وجوهات شرعیه توسط ائمه جمعه به آیتالله بهجت جلوگیری میکند.
پنج. سیرۀ حوزهها تعیین اعلم توسط اهل خبره بوده است. فتوا به جواز تقلید افراد متعدد – بیانیۀ جامعه مدرسین – بر خلاف سنت و سیرۀ حوزههای علمیه است. معرفی آقای خامنهای به عنوان اعلم یا جائزالتقلید براساس مصلحت نظام یقیناً اشتباه و سنت سیئهای است که یقیناً به ضرر نظام و حوزهها تمام خواهد شد. ایشان اولاً اعلم نیست، ثانیاً فرصت استنباط مسائل شرعی را به دلیل اشتغالات رهبری فاقد است.
شش. رهبر جمهوری اسلامی باید اعلم در فقه و سپس اقوی در اجرا باشد. اگر فقیه اعلم نه مباشرتاً نه تسبیباً توان اجرا نداشته باشد، آنگاه نوبت به غیراعلم میرسد. در مورد آقای خامنهای این مراتب رعایت نشده است. رهبری به اعتراف خودش به آذری در دو دهه أخیر فرصت مطالعه و تحقیق نداشته، این اعلمیت و مرجعیت از کجا آمده است؟ چرا وعاظالسلاطین شهادت دروغ میدهند؟ اینکه آقای خامنهای خود را مرجع شیعیان خارج از کشور معرفی کرده، بیمعنی است. فرق داخل و خارج چیست؟!
هفت. آذری قمی برای نخستینبار ایجاد معاونت کنترل مراجع و حوزهها، جا انداختن مرجعیت ایشان و جلوگیری از رشد سایر مراجع حوزه در وزارت اطلاعات علی فلاحیان به دستور مستقیم جناب آقای خامنهای را افشا کرده به هاشمیرفسنجانی اعتراض میکند که چرا اجازه داده در زمان ریاست وی اینگونه به حوزه و مرجعیت فشار وارد شود. آذری در نامۀ ۲۵ شهریور ۱۳۷۶ به مقام منیع و خطرناک وزارت اطلاعات علی فلاحیان جناب آقای خامنهای را حداکثر «مجتهد متجزی» و فاقد صلاحیت مرجعیت اعلام میکند که با ضرب زور وزارت اطلاعات برخلاف سنت جاریۀ حوزهها دارد خود را بر مرجعیت تحمیل میکند.
هشت. آذری قمی در نامۀ تاریخی آبان ۱۳۷۶ به خاتمی فجایعی که وزارت اطلاعات دوران فلاحیان نسبت به مراجع مستقل مرتکب شده را فهرستوار برمیشمارد: هجوم و غارت و تخریب بیت و مدرس آیتالله منتظری، جلوگیری از انتشار رسالههای آیات منتظری، روحانی، و شیرازی، شکنجه فرزندان آیتالله سیدمحمد شیرازی، اهانت به جنازه آیتالله سیدمحمد روحانی و فشار بر ائمۀ جمعه مستقلی مثل آیتالله طاهری اصفهانی.
نُه. آذری برای نخستینبار فاش میکند که قبل از وی آیتالله منتظری در ۱۲ آبان ۱۳۷۳ آقای خامنهای را از پاسخدادن به مسائل شرعی و به عهده گرفتن شئون مرجعیت به دلیل عدم صلاحیت نهی کرده است. وی نیز همین را به وی تذکر داده اما مورد بیمهری رهبری قرار گرفته است.
ده. آذری از فتوای سابق خود که وجوهات شرعیه باید به مقام رهبری داده شود نه مراجع استغفار میکند و آنرا فتوای بیموقعی که باید محو شود معرفی میکند.
یازده. آذری از آقای خامنهای انتقاد میکند که در دوران رهبری وی ملاک عزت و کرامت اعتقاد به ولایت و مرجعیت ناحق وی بوده است. او در ریزترین امور مملکت حتی نصب وزیر اطلاعات بلکه معاونت آن هم دخالت میکند. خبرگان رهبری تبدیل به وعاظالسلاطین شدهاند و وظیفۀ نظارتی خود عمل نمیکنند. قوۀ قضائیه آئیندادرسی را رعایت نمیکند.
دوازده. آذری قمی در نامه به خاتمی صریحاً اعلام میکند که عمدۀ جنایاتی که توسط وزارت اطلاعات صورت گرفته به امر یا اجازۀ آقای خامنهای بوده است و ایشان قانوناً مسئول این جنایات است. هرچند رئیسجمهور نیز به دلیل عدم نظارت به وزارتخانه قابل بازخواست است.
سیزده. پس از پخش نامۀ سرگشادۀ آذری به خاتمی جامعۀ مدرسین دو اطلاعیه علیه وی صادر کرد هرچند به اسم وی اشاره نشد. در اعلامیۀ نخست مورخ ۱۰ آبان ۱۳۷۶ از کژاندیشان احیاناً مغرضی که با قلمهای مسموم خود به استکبار جهانی خدمت میکنند انتقاد شد. به گزارش روزنامۀ رسالت گروه فشار در اطراف دفتر جامعۀ مدرسین جمع شدند و لغو عضویت صاحبامتیاز آن روزنامه را خواستار شدند. اطلاعیۀ دوم جامعه مورخ ۱۷ آبان ۱۳۷۶ نسبت به نصیحت خیرخواهانه اما جاهلانهای که سعی در تعرض به ارکان اساسی اسلام ناب محمدی دارند (که همان ولایت مطلقهفقیه و مرجعیت رهبری باشد) هشدار داده شده است.
چهارده. درس آیتالله آذری قمی در مدرسۀ فیضیه دو روز بعد از اعلامیۀ دوم جامعه مدرسین با شعار «مرگ بر ضد ولایتفقیه» توسط مأموران حکومتی با لباس طلبه و بسیجی و حزبالله تعطیل شد، آذری مورد ضربوشتم قرارگرفت و با سنگ و چوب به خودروی وی خساراتی وارد کردند.
پانزده. فردای حمله آذری اعلامیه داد و گفت به اعتراض در جلسات جامعۀ مدرسین شرکت نمیکند. او گفت که با حکومت پلیسی و سلب آزادی بیان نمیتوان از نظام و رهبری دفاع کرد. یکروز بعد آذری درّی وزیر اطلاعات را با عنوان مقام غیرمحترم و غیرمسئول وزارت اطلاعات مخاطب قرار داد و تعطیل درسش را با شعارهای زننده کار عوامل وزارت اطلاعات دانست که به دستور شخص رهبر صورت گرفته و باعث سلبمشروعیت رهبری وی میشود.
شانزده. آیتالله منتظری در تابستان ۱۳۷۶ از آذری قمی شنیده بود که جناب آقای خامنهای جامعۀ مدرسین را مأمور منحصرکردن مرجعیت در رهبری کرده است. سودای مرجعیت اعلای رهبری انگیزۀ آیتالله منتظری برای سخنرانی ۱۳ رجب شد. ایشان دو اشکال جدی به آقای خامنهای وارد کرد: یکی لزوم شرط اعلمیت مقام رهبری و دیگری فقدان شرائط مرجعیت در شخص رهبر. معنای فقهی اشکال اول عدم صلاحیت شرعی آقای خامنهای برای رهبری است، چون یقیناً فاقد اعلمیت فقهی است. حاصل اشکال دوم هم این است که آقای خامنهای در شأن و حد مرجعيت نيست. با توجه به تذکر خصوصی ایشان به رهبری بعد از سه سال اکنون آنرا علنی بیان میکند. وی اضافه میکند استفتای دفتر رهبری چیزی جز مراجعه به تحریرالوسیلۀ آیتالله خمینی نیست. اين معنايش مبتذل كردن مرجعيت شيعه است.
هفده. آیتالله آذری قمی در ۲۴ آبان کتباً به تطمیع جامعۀ مدرسین و تهدیدهای منتقدین توسط ایادی مقام رهبری اشاره میکند. او به اشتباه خود در تثبیت رهبری آقای خامنهای اعتراف میکند و اعلام میکند: «حضرت حجتالاسلام خامنهای از مقام ولایت برحسب نظر امام راحل قدسسره و قانون و شرع منعزل میباشند.»
هجده. آذری قمی یک روز قبل از سرکوب ۲۸ آبان در پاسخ به نامۀ سپاه قم که وی را از حضور در مدرسۀ فیضیه به دلیل احتمال بمبگذاری منافقین و مخاطره و درگیری برحذر داشته مینویسد بمب که آذری و غیر آذری نمیشناسد، اگر چنین احتمالی جدی است چرا ورود همگان را به مدرسه ممنوع نمیکنید و تنها آذری را ممنوعالورود کردهاید؟ بعلاوه شما که با شعار مرگ بر منافق درس مرا تعطیل کردید، اگر من منافق باشم که منافقین به قصد ترور من بمبگذاری نخواهند کرد. در هر صورت توجهیات سپاه برای ممنوعیت ورود آذری به فیضیه بهانههایی واهی است.
نوزده. در آبان ۱۳۷۶ دو فقیه حوزۀ علمیۀ قم به ادعای مرجعیت اعلی آقای خامنهای اعتراض کردند و صلاحیت وی برای تصدی رهبری دینی به دلیل فقدان اعلمیت فقهی را زیر سوال بردند. اعتراض آیتالله منتظری و آیتالله آذری قمی مهمترین اعتراض دینی به رهبری و مرجعیت آقای خامنهای در ربع قرن زمامداری وی بوده است.
یادداشتها:
[۱] . سلام، ۱۰ آبان ۱۳۷۴.
[۲] . این نکتۀ مهم (قتل به دلیل ابراز عقاید مخالف) در فصل آخر پرمعنیتر خواهد شد.
[۳] . جزوه مصاحبه با روزنامه سلام، مهر ۱۳۷۴، ص ۲۴- ۲۳.
[۴] . این دو جزوه را من در اختیار ندارم. ظاهراً تاریخ نگارش آنها حوالی ۷۲ و ۷۳ در أواخر دوران آذری متقدم است.
[۵] . ایران فردا، شماره ۳۹، دی ۱۳۷۶.
[۶] . آخرین روزهای آذری قمی، هفتهنامۀ آبان، تهران، ش۱۱۲، ۹ بهمن ۱۳۷۸.
[۷] . دربارۀ فجایع و تضییقات جمهوری اسلامی نسبت به مرحوم آیتالله سیدمحمد روحانی بنگرید به «انقلاب و نظام در بوتۀ نقد: قضایای آیتالله سیدمحمد روحانی» ۱۳۹۲.
[۸] . جامعه مدرسین از آغاز تاکنون، جلد هفتم، بیانیهها.
[۹] . رسالت ۱۸ آبان ۱۳۷۶.
[۱۰] . جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم،۱۷ آبان ۱۳۷۶؛ رسالت ۱۸ آبان ۷۶، تیتر یک؛ جامعه مدرسین از آغاز تاکنون، جلد هفتم: بیانیهها.
[۱۱] . هفتهنامه آوا، ۲ آذر ۱۳۷۸.
[۱۲] . آخرین روزهای آذری قمی، هفتهنامۀ آبان، تهران، ش۱۱۲، ۹ بهمن ۱۳۷۸.
[۱۳] . خاطرات آیتالله منتظری، ج ۱ ص ۷۷۳- ۷۷۴.
[۱۴] . سخنرانی ۱۳ رجب، خاطرات آیتالله منتظری، ج۲، ۹۵-۱۵۹۲.
[۱۵] . آیتالله قدیری به دو فتوای آیتالله خمینی (جواز خرید و فروش آلات مشترکه لهو و جواز شطرنج) اعتراض کرد. آیتالله خمینی در پاسخ وی نوشت: «اینجانب لازم است از برداشت جنابعالی از اخبار و احکام الهی اظهار تأسف کنم… آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید به کلی باید از بین برود و مردم کوخنشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند.» (۷ مهر ۱۳۶۷، صحیفه نور ج۲۱ ص ۱۵۱).
[۱۶] . جمهوریاسلامی ۱ آذر ۱۳۷۶.
[۱۷] . وسائل ۱۱ باب ۱۳.