این فصل شامل سه قسمت است. قسمت اول نامههای اعتراضی آذری قمی بین آذر تا اسفند ۱۳۷۶ قبل از نخستین حالت اغمای وی در زمان حصر است. قسمت دوم حاوی اعتراضات وی در بهار ۱۳۷۷ بین بستری شدن اول و دوم وی در بیمارستان است. قسمت سوم اعتراضات واپسین وی بین بستری شدن دوم و سوم در بیمارستان (حوالی تیر تا بهمن ۱۳۷۶) است. قوای جسمانی آذری در طول این ۱۵ ماه به شدت کاهش مییابد. اما روحیه قوی، مقاوم و مبارز او تا آخرین مکتوباتش حفظ شده است.
قسمت اول: مکتوبات آذر تا اسفند ۱۳۷۶
آیتالله آذری قمی در نخستین ماههای حصر (تا قبل از نخستین به اغما رفتن به دلیل ابتلا به سرطان خون) پنج مکتوب کوتاه و بلند دارد. نامه به رازینی رئیس دادگستری تهران در اعتراض به مصاحبه وی، نامه به رهبری در اعتراض به سخنرانی وی برای بسیجیان، اعتراضیۀ کوتاه به مقام رهبری، نامه مفصلی به هاشمیرفسنجانی در اعتراض به خطبۀ نماز جمعه وی و دومین نامه به خاتمی رئیسجمهور. این نامههای اعتراضی بخشی از فرهنگ ضداستبدادی ملت ایران است.
اول. نامه به رئیس کل دادگستری تهران و رئیس دادگاه ویژه روحانیت
حجتالاسلام علی رازینی رئیس کل دادگستری تهران و رئیس دادگاه ویژه روحانیت در گفتوگو با خبرنگاران درباره آیتالله منتظری میگوید: «در زمان مناسب به تخلف عنصر سادهاندیش در قم که شروط اماننامۀ حضرت امام را شکسته است رسیدگی میشود. سادهاندیشی، جاهطلبی و جمعشدن افراد ناسالم در اطراف وی باعث شد که این چنین مسائلی بوجود بیاید. امام به این شرط به ایشان امان دادند که در مسائل سیاسی دخالت نکند و بیت خود را از افراد ناسالم پاک کند.[۱]
آیتالله آذری قمی در نخستین نامه پس از حصر خود که یکی دو روز پس از مصاحبه رازینی نوشته شده در شش صفحه به وی پاسخ داده است. مشخص نیست که در شرائط دشوار روزهای ابتدای حصر آیا وی موفق شده این نامه را به دست رازینی برساند یا نه. در این نامه آذری در دو محور به نکات تازهای اشاره میکند:
اول. حقایقی تکاندهنده از حمله لشکریان ولایتفقیه به منزل وی:
«آقای خامنهای! لشکریان ولایتفقیه همچون لشکریان شاه شیشه شکستند، و درها را شکسته از جا کندند، قرآن و مفاتیح و کتب حدیث را از بالا پرت کردند و کف کوچه را از اوراق آنها پر کردند. چیزی را سالم نگذاشتند. حسینیۀ شهدا و دفتر آیتالله منتظری را همینطور.
صدای زینبهای زمان را درآوردند که: یزید بزن، خوب میزنی. این چوب ولایتفقیه است، نوشجان کن.»
«نه به خانواده مریض و نه به فرزند مریض من رحم نکردند، و چند روز آنها را بدون دوا و استراحت رها کردند. خداوند آنها را با مهاجمین کربلا محشور فرماید.»
«من و آقای منتظری چند صباحی بیشتر زنده نیستیم، ولی برای شما عار و ننگ ابدی و برای سرلشکر [های] نافرماندۀ کل قوای شما آقای [محمد] یزدی و [عبدالله] جوادی و [علی] مشکینی حاصل شد.»
«شما امنیت حرم اهلبیت و خانه و حسینیه و دفتر من که یا در آن نماز جماعت یا درس ولایتفقیه و حکومت اسلامی یا مأمنی برای مستضعفین و پر و بال شکستهها بود شکستید و خراب کردید، و لانۀ فقرا و بینوایان را نابود کردید. لابد بعد از این پول گلولهها و چوب و درب شکسته را هم از ما خواهید گرفت. راستی اگر بگوئیم از زمان شاه بدتر است گزاف گفتهایم؟»
«خانۀ من برای خرابکردن و سینۀ من برای سرنیزههای تیپ ۸۳ [سپاه] و اطلاعاتی و اوباش و رجالههای مردمی (اگر تهمت نباشد) آماده است.»
«آقای [محمد] یزدی میگوید: من [آذری] و آقای منتظری تصور میکردند که ما از این جهت [در آستانۀ برگزاری کنفرانس سران کشورهای اسلامی در تهران] دست به اقدام حادّی نمیزنیم، اگر باز هم نامه بنویسند فشار را زیادتر میکنیم.»
دوم. نقد مدیریت حجتالاسلام خامنهای:
«جناب آقای خامنهای، در روز رأی خبرگان که آقای هاشمی اجتهاد شما را با زور و پرروئی تحمیل کرد، ما فکر میکردیم شما بینش سیاسی و مدیریتی انقلاب را لااقل واجد میباشید، ولی معلوم شد از این مقوله در شما اصلاً خبری نیست.»
«[خطاب به رازینی] اظهار نمودهاید که حضرت آیتاللهالعظمی [منتظری] دامت برکاته را محاکمه مینمایید و جرمی که برای ایشان ذکر نمودهاید مخالفت با فرمان یا فرامین امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی میباشد.»
«محاکمه منتظری که اعاظم فضلای حوزههای علمیه معظمله را اعلم و مرجَّح دانستهاند محاکمه اسلام و امر به معروف و نهی از منکر… است.»
«فرازهای نامه مشکوک ۶/۱/۶۸] امام را بررسی میکنیم تا ببینیم اکنون چه کسانی مصداق آنها هستد و چه برخوردی باید با آنها داشت:
فراز اول…. اگر امام امروز زنده بود آیا به شما [آقای خامنهای] نمیفرمود والله من از اول با مرجعیت شما مخالف بودم؟! والله من از اول با رهبری شما مخالف بودم چون شما فاقد شرط اساسی یعنی احاطۀ فقهی بودید؟! آیا نمیفرمود شما یک دیکتاتور هستید، والله من از اول با ولایت دیکتاتورها مخالف بودم و معتقد به سقوط تو بودم؟!
فراز دوم…. آیا نمیفرمود شما میخواهید رئیسجمهور محبوب کشور [خاتمی] را به یک عنصر نوکرمآب تبدیل نمائید؟…. یا شما میخواهید حوزۀ امام زمان را به عامل اطلاعات تبدیل کنید که البته کردهاید!…
من برای آنکه شما در آخرت در قعر جهنم نباشید مطالبی را میگویم که عملی کنید:… بطور علنی به عدم مرجعیت و عدم صلاحیت رهبری خود اعتراف کنید و آنها را به اهلش بسپارید.»[۲]
بررسی
۱. زندانی دو نظام نحوۀ مواجهه با منتقدان و مخالفان توسط مأموران ولایتفقیه را با مأموران شاه مقایسه میکند و نتیجه میگیرد: «راستی اگر بگوئیم از زمان شاه بدتر است گزاف گفتهایم؟» آذری که عمری را در راه خدمت به ولایتفقیه سپری کرده از عمق قلب شکستهاش مینویسد: «یزید بزن! خوب میزنی! این چوب ولایتفقیه است، نوشجان کن!»
۲. شهروند سالمندی با سوابق آذری به رئیس دادگستری امالقرای جهان اسلام! مینویسد: «نه به خانوادۀ مریض و نه به فرزند مریض من رحم نکردند، و چند روز آنها را بدون دوا و استراحت رها کردند.»
۳. آذری تهدید رئیس قوه قضائیه را نسبت به خود و آیتالله منتظری یادآور میشود که: اینان پنداشتند برگزاری کنفرانس سران کشورهای اسلامی در تهران باعث میشود حاکمیت دست به اقدام حادی علیه منتقدانش نزند، کور خواندهاند! «اگر باز هم نامه بنویسند فشار را زیادتر میکنیم.» و آذری باز نامه انتقادی تندتر از سابق مینویسد!
۴. آذری قمی در اجتهاد مطلق آقای خامنهای تردید دارد و معتقد است هاشمیرفسنجانی در خبرگان دوم برخلاف موازین شرعی و برخلاف واقعیت اجتهادِ نداشتۀ وی را بر خبرگان تحمیل کرد.
۵. آذری با شبیهسازی نامه ۶/۱ منسوب به آیتالله خمینی که مستند اصلی رازینی در مصاحبه مورد نقد آذری است خطاب به رهبر جمهوری اسلامی مینویسد: «بطور علنی به عدم مرجعیت و عدم صلاحیت رهبری خود اعتراف کنید و آنها را به اهلش بسپارید.»
۶. آذری شجاعانه از کنج حصر به قاضی تابع رهبری که اعلم مراجع شیعه را با زبانی سخیف تهدید به محاکمه کرده مینویسد: «محاکمه منتظری محاکمه اسلام و امر به معروف و نهی از منکر است.»
دوم. دو نامه در پاسخ به سخنان آقای خامنهای
الف. عکسالعمل مقام رهبری به انتقادات علمای قم
حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی طی سخنان مشروحی در تاریخ ۵ آذر ۱۳۷۶ دیدگاه خود را درباره مواضع انتقادی آیتالله منتظری و آیتالله آذری قمی با مأموران بسیج درمیان گذاشت. وی با الفاظی موهن و تحقیرآمیز فقهای منتقد خود را آلتدست دشمن خواند، از اقدامات خشونتبار خلاف شرع و قانون انجام شده مأمورانش دفاع کرد و منتقدان را به تشدید اقدامات قضایی و قانونی تهدید کرد. نظر به اهمیت این سخنرانی که بهترین سند تخلفات وی است مهمترین بخشهای مرتبط آن عیناً نقل میشود:
«… براي زدن و کوبيدن انقلاب هم بايد از همين وسيله استفاده کنيم! بايد سراغ حوزه علميه، سراغ يک معمّم و سراغ حوزه و دانشگاه برويم؛ بلکه از آن طريق بتوانيم اين انقلاب را ضربه بزنيم!… در اين توطئهاي که اخيراً نشانههاي آن را مشاهده کرديد-که من مايل نيستم در جزئيات اينگونه چيزها وارد شوم – دلم نميخواهد از کساني اسم بياورم؛ اما اصل قضيه را ملت ايران، بايد درست توجه کند و اعماق توطئه را بداند.
عزيزان من! ما در شناختن دشمن، دچار اشتباه نخواهيم شد؛ اين را دشمن بداند! خيال نکند که اگر آمدند و چند نفر آدم سادهلوح و معمّم را وادار کردند که حرفي بزنند، ما اشتباه ميکنيم و خيال ميکنيم که دشمن ما اينها هستند! اينها کسي نيستند! دشمن، خود را پشتپرده پنهان میکند. دشمن که جلو نمیآید و خود را نشان نميدهد. دشمن سعي میکند شناخته نشود! آن کسي که سينه سپر میکند و به خيال خود جلو ميآيد، يک عامل است؛ ممکن است خودش هم نداند عامل است!
امام بزرگوار، مکرّر ميفرمود که گاهي دشمن با ده واسطه، يک نفر را تحريک میکند که حرفي بگويد، يا کاري را انجام دهد! اگر شما بخواهيد دشمن را بشناسيد، بايد ده واسطه را طي کنيد و برويد. دشمن انقلاب در ايران – يعني ايادي استکبار جهاني – راحت ميتوانند ده واسطه پيدا کنند و خودشان را در حوزه قم، به بيچارهاي برسانند و او را به حرفي، به گفتهاي و به يک موضعگيري غلط و ناشيانه وادار کنند! آن قدر در کشور، ورشکستگان سياسي، ضربت خوردههاي از انقلاب، تودهني خوردههاي از همين بسيج، ضربت خوردههاي از دادگاههاي انقلاب، ساواکيهاي قديم و کساني که اميدشان به اين بود که نظام مزدور گذشته ظالم بماند و آنها از آن استفاده کنند و محروم ماندند، هستند که واسطه بشوند تا آن ده واسطه را درست کنند و خبر غلط و حرف دروغي را به فلان آدم بيچاره و مفلوک بدهند و او خيال کند که اوضاع و احوال به صورتي است که بايد حالا حرفي زد؛ خودش و ديگران و زن و بچه خود را به بلا بيندازد!
… اين دفعه به خيال خود خواستند روش مؤثّرتري را تجربه کنند و آن، هدف گرفتن رهبري است!… اينها با شخص، طرف نيستند! شخص، براي اينها مهم نيست؛ هر کس باشد. مگر همين کساني که امروز به اين زبان خشن حرف ميزنند و اينطور ناجوانمردانه سيل تهمت و افترا روانه ميکنند، با امام، طرف نشدند؟! همين افراد با امام هم طرف شدند؛ دل امام را پر از خون کردند، که امام در آن نامه، به آن اشاره فرمود! همين کارها را با رهبري ميکنند؛… البته رهبري مقتدر؛ اگر يک رهبري بيحال، بيجان و بيحضوري باشد – که نه از جايي خبر دارد و راحت ميشود ذهنش را عوض کرد؛ راحت ميشود او را به اشتباه انداخت – چنين رهبري ضعيفي، چندان برايشان اهميت ندارد…
البته ملت بيدارند. علما، بزرگان و مسؤولين کشور، به فضل پروردگار، مثل هميشه در نهايت هوشياري عمل کردند و تا ديدند که توطئه است، اقدام نمودند. البته سخنراني در دنيا زياد است، شبنامه در دنيا زياد است، حرف نادرست، تهمت و افترا و دروغ، کم نيست؛ اما هر تهمت و دروغي، توطئه نيست، هر شايعهاي به وسيله دشمن نيست. آن شايعهاي که توطئه دشمن است، به وسيله انسانهاي خبير و بصير شناخته ميشود.
اوّل کسي که در مقابل اين حرفها در اين چند روز – اين يکي دو هفته – وارد ميدان شد و حرف زد، رئيسجمهور عزيزمان جناب آقاي خاتمي بود. در مصاحبه خود [با سیمای جمهوری اسلامی مورخ ۲۶ و ۲۷ آبان ۱۳۷۶] به شکل بسيار دقيق و هوشمندانه، آنچه را که ميخواستند در ذهن مردم القا کنند، ايشان از ذهن مردم، پاک کرد، رفت و در مقابل اين توطئه قرار گرفت؛ آنها هم خيلي عصباني شدند…..
دشمن سعي کرد بگويد دو جريان است که با هم مخالفند، و بر سر اختيارات، با هم اختلاف دارند. نخير؛ ايشان [خاتمی] در مصاحبه، قشنگ تشريح و روشن کردند. معلوم شد که روابط، کاملاً تعريف شده و مشخّص است. همه ميدانند که تکليف و وظيفهشان چيست و با همکاري و محبّت، کارهاي خودشان را پيش ميبرند. دشمن، اينجا ناکام شد! بعد هم بزرگان و مراجع عظام قم ايستادند. يکي از برکات مهم الهي براي اين کشور، وجود مراجع آگاه است. مرجع تقليدِ آگاه، براي مردم از هر نعمتي بالاتر است. مرجع تقليد آگاه، مرجعي که فريب نميخورد، مرجعي که ذهن او را تبليغات دشمن نميسازد، مرجعي که تحليل سياسي خود را از راديو اسراييل نميگيرد، خيلي ارزش دارد. ديديد که مراجع، چطور در مقابل اين زمزمهها و شايعههاي دشمنساز، ايستادند؛ بعد هم حوزه و روحانيت قم، بعد هم شهرهاي مهم و مختلف کشور، موضع خودشان را مشخّص کردند. معلوم شد که ملت ايران، بيدار است. انصافاً، هم ملت، هم مسؤولان و هم روحانيون، موضع بسيار خوبي نشان دادند.
من از يکايک آنها تشکر ميکنم؛ نه به خاطر شخص. عزيزان من! اينجا مسأله شخص نيست. من هم مثل يکي از شما، از نظام اسلامي، از رهبري اسلامي و از ولايت فقيه به عنوان ستون فقرات اين نظام، بايد دفاع کنم. وظيفه من است. تکليف شرعي است؛ مسأله شخصي نيست. به خاطر مسؤوليت سنگيني که من دارم، از همه کساني که در اين برهه، قدم در ميدان گذاشتند تا حرف دشمن را در گلوي او خفه کنند و مشت به دهان دشمن بکوبند، صميمانه تشکر ميکنم.
همينجا ميخواهم از همه خواهش کنم که ديگر اين راهپيماييها را متوقّف کنيد؛ بس است. وقت براي حضور در صحنه و در ميدان، در راهپيمايي براي مسائل و قضايايي که هميشه اين ملت با آن مواجه است، بسيار است؛ لزومي ندارد که اين راهپيماييها ادامه پيدا کند. در هر جاي کشور، من خواهش ميکنم ديگر راهپيمايي نکنند. البته گويندگان و نويسندگان، بايد ذهنها را روشن کنند. تکليف هدايت مردم، يک تکليف الهي است. در اين قضيه، ممکن است بعضي تصوّر کنند که به شخص، ظلم شد. اگر در اين مسأله به شخص من ستمي رفته باشد و کسي ظلمي کرده باشد، من از حق شخصي خودم به طور کامل ميگذرم و هيچ شکايتي از هيچکس ندارم.
البته امام بزرگوار در طول ده سال، خيلي حرفها داشت که بعضي از آنها را به مردم گفت، خيلي را هم به مردم نگفت! ما هم حرفهايي داريم که اگر خداي متعال در پيشگاه خودش اجازه نطق داد، با خود او در ميان خواهيم گذاشت. لزومي ندارد که انسان همه چيزها را بگويد! من مسأله شخصي در اين قضيه ندارم؛ اما از حق مردم مطلقاً اغماض نخواهم کرد.
آن کساني که خواستند خاطر مردم را مغشوش، ذهن مردم را خراب و امنيت مردم را به هم بزنند، به خيال خود خواستند مردم را در مقابل يکديگر قرار دهند و صفوف را از هم جدا کنند. اينها به مردم خيانت کردند، به انقلاب و به کشور خيانت کردند و البته بايد در چارچوب قانون با اينها رفتار شود. من خواهش ميکنم هيچ کار و هيچ حرکت غيرقانوني نشود. هيچکس از آحاد مردم درصدد برنيايد که خودش برود و به خيال خود، کسي را مجازات کند؛ نه، به عهده قانون است. البته به هيچوجه نبايد انتقامگيري کرد؛ انتقامگيري چيزي نيست که جايش اين جا باشد. انتقام را از دشمنان مستکبر، در جاي خود بايد گرفت. کساني که از روي ناداني، نفهمي، هواي نفسِ زودگذر، هواهاي بشري ناشي از خصال زشت و بد و حسد و غيره، اقدامي ميکنند، شايسته اين نيستند که کسي به فکر انتقامگيري از آنها بيفتد؛ ليکن قانون بايد اجرا شود. اگر اين کارهايي که بعضي کردند و ميخواهند باز هم ادامه بدهند – من اطّلاع دارم که باز هم براي آينده، برنامههايي دارند – غيرقانوني است و اگر خيانت به مردم است- که هست – بايد مسؤولين اجرايي و قضايي، وظايف خودشان را درباره اينها انجام دهند. البته من اطلاع دارم که انجام هم خواهند داد و هيچگونه سستياي در اين زمينه وجود نخواهد داشت.
…. بنده از خداي متعال خواستهام که جسم و جان ناقابل من هم در همين راه و در خدمت اسلام و ملت ايران قرار گيرد. آنچه در اختيار من وجود دارد و خداي متعال، به وديعه به من سپرده است – جسم و جان و نيروها و همه و همه – به فضل پروردگار در خدمت اين راه و در مقابله با دشمن خواهد بود.»[۳]
بررسی
۱. حجتالاسلاموالمسلمین خامنهای استاد اشارات خود آیتاللهالعظمی منتظری و مدافع سابق خود آیتالله آذری قمی را بدون ذکر نام عیناً با الفاظ زیر مورد حمله قرار میدهد: سادهلوح و معمم، اینها کسی نیستند، عامل دشمن: ایادی استکبار جهانی، آدم بیچاره و مفلوک، به زبان خشن حرف ميزنند و اينطور ناجوانمردانه سيل تهمت و افترا روانه ميکنند، مرجعي که فريب ميخورد، مرجعي که ذهن او را تبليغات دشمن ميسازد، مرجعي که تحليل سياسي خود را از راديو اسراييل ميگيرد، کساني که خواستند خاطر مردم را مغشوش، ذهن مردم را خراب و امنيت مردم را به هم بزنند، به خيال خود خواستند مردم را در مقابل يکديگر قرار دهند و صفوف را از هم جدا کنند. اينها به مردم خيانت کردند، به انقلاب و به کشور خيانت کردند، کساني که از روي ناداني، نفهمي، هواي نفسِ زودگذر، هواهاي بشري ناشي از خصال زشت و بد و حسد و غيره، اقدامي کردند، خيانت به مردم.
۲. مقام رهبری بیآنکه کلمهای به انتقادات علمی و اعتراضهای فقهی آیتالله منتظری و آیتالله آذریقمی پاسخ دهد، برخلاف موازین مسلم اخلاقی و شرعی منتقدان خود را خائن، سادهلوح، آلت دست دشمن صهیونیستی، برهم زنندۀ امنیت مردم، نادان، نفهم، مبتلا به حسد و هوای نفس معرفی میکند، و انتقادات مؤدبانۀ آنها را با زبان خشن و سیل تهمت و افترا ارزیابی میکند.
۳. جناب آقای خامنهای بیآنکه کلمهای در محکومیت اقدامات خلاف شرع و ضدقانونی و ناجوانمردانۀ مأمورانش در حمله، تخریب، تصرف و غارت حسینیه و دفاتر این دو فقیه منتقد بر زبان جاری کند، برعکس از «ملت» و علما و مسئولین کشور تشکر میکند که قدم در ميدان گذاشتند تا حرف دشمن را در گلوي او خفه کنند و مشت به دهان دشمن بکوبند.
۴. برخلاف ادعای جناب آقای خامنهای هیچیک از مراجع مسلّم تقلید قم و نجف از حمله و تخریب بیوت و حسینیۀ آیتالله منتظری و آیتالله آذری قمی حمایت نکردند. حامیان سرکوب فقیهان منتقد گروهی از روحانیون مدرسۀ آیتالله خمینی و اکثراً صاحب مقامات حکومتی بودند که نام و سخنانشان در فصل قبل گذشت. دو نفر از مراجع جوان آن دوره آیات فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی امتثال امر کرده درس روزانۀ خارج فقه را متوقف و از ولایتفقیه دفاع کردند. اما حتی ایشان هم کلمهای در تأیید سرکوب ۲۸ آبان ۷۶ بر زبان نراندند.
۵. مقام رهبری مشخصاً از مواضع ریاست محترم جمهوری جناب آقای خاتمی به عنوان نخستین کسی که در مقابل انتقادات علمای قم موضع گرفت و توطئۀ ایشان را نقش بر آب کرد تجلیل و تشکر کرد.
۶. پس از سرکوب و حصر این دو عالم منتقد که به دستور محرمانۀ رهبری صورت گرفته بود، ایشان در سخنرانی در جمع بسیجیان علناً از «مردم» خواست که دیگر راهپیمائیها را متوقف کنند و مقابله با خائنان را به ضابطان قانون بسپارند و سر خود درصدد مجازات و انتقام نباشند. راستی اقدامات انجام گرفته بین ۲۸ آبان تا ۵ آذر ۱۳۷۶ مطابق کدام مجوز قانونی صورت گرفته بود!؟
۷. ایشان اعلام کرد که از حق شخصی خود میگذرد، اما پیگیر ظلمی است که به مقام رهبری و ولایتفقیه و نظام جمهوری اسلامی رفته است. گفتنی است در انتقادات آیتالله منتظری و آذری قمی کلمهای بر علیه شخص جناب آقای خامنهای ابراز نشده بود تا ایشان بخواهند گذشت کنند، آنچه بود انتقاد از ایشان به عنوان مرجع تقلید و ولیمطلق فقیه از باب دو فریضۀ نهی از منکر و نصیحت به ائمۀ مسلمین بود.
۸. موضعگیری جناب آقای خامنهای دقیقاً منطبق بر روشی است که قرآن کریم از برخورد فرعون با موسی(ع) توصیف کرده است. جزئیات روش فرعونی مواجهه با منتقد را در مقالۀ «تفرعن در قرآن» (۱۳۷۹) تشریح کردهام. شیوۀ برخورد ایشان یقیناً در تعارض کامل با منش و روش امام علی(ع) در مواجهه با منتقدان مسالمتجوست. جزئیات شیوۀ اسلامی مواجهه با منتقد را در مقالۀ «حقوق مخالف سیاسی در جامعۀ دینی» (۱۳۸۰) تبیین کردهام.
ب. دل نوشتۀ آذری خطاب به رهبری
آذری قمی ساعاتی بعد از استماع بیانات رهبر جمهوری اسلامی در نامهای کوتاه برای ثبت در تاریخ به وی پاسخ داده بویژه شخصیت گویندۀ جملۀ تحقیرآمیز و متکبرانۀ «اينها کسي نيستند!» را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است:. متن کامل این رنجنامۀ یک صفحهای به قرار زیر است.
«أعیذک بالله ان تکون من الذین یقتلون الذین یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر [از تو به خدا پناه میبرم از اینکه از کسانی باشی که آمران به معروف و ناهیان از منکر را به قتل برسانی]، و قال الحسین (ع) لابنه: ایّاک و ظلم من لایجد ناصراً الا الله [امام حسین (ع) به پسرش فرمود: برحذر باش از ظلم به کسی که یاوری جز خداوند ندارد].
و انت تعلم [و شما میدانید] اینکه در پیشگاه خداوند متعال باید پاسخگو باشید و شما میدانید [که] رهبر باید متواضع و فروتن باشد.این جمله زشت که «اینها کسی نیستند!» در تاریخ ثبت شد. این را میدانید [که] رهبر حق قانونگذاری ندارد مگر از راه خاص خودش، این قدرت را امام راحل داشتند، اختیاراتی که در دوران انقلاب از مردم دریافت نمود.
شما تحریک و تشویقی که از گروه مخرّب کردید هم ضمانت عِرضی هم ضمانت مالی دارید، که همه را باید پاسخگو باشید. قدرت هر رهبر الهی نفوذ معنوی اوست نه تخریب و بگیر و ببند. شما میدانید خود سبب تفرقه و تنفر تعدادی از مردم از ولایتفقیه شدید. شما فاتحۀ انقلاب اسلامی را خواندید، هر کس هر کاری خواست بکند [و] انجام بدهد مقتدر است، ولی دیکتاتور [بوده] و ساقط [خواهد شد].
شما دو کار دیگر درباره من میتوانید انجام دهید: یکی خانه را بر سرم خراب کنید، [دوم] نیمه جان من و همسرم را هم بگیرید. اگر چه شمشیر در دست شماست، ولی خدا در موقعش از دست شما خواهد گرفت.
به همین آسانی مرجعی [آیتالله منتظری] و طلبهای [آذری] را میتوان به توطئه متهم کرد؟! [آیا] اینگونه [انتساب به] توطئه را علی (ع) نسبت به دشمنان خود داشت!؟
این نصیحت و خیرخواهی من است. این زندانی که به دست شما نصیب باشد شیرین بود و تلخ. شیرین بود که برای انقلاب اسلامی بود، و تلخ برای جهات زیر:
۱- زندانبانهای ما مردمی پست بودند. معروف است زندانبانهای حجاج [بن یوسف] نمیگذاشتند [زندانیان] از سایه استفاده کنند.
۲. معلوم شد ولی امر مسلمین بیعاطفه است. هر کس شنید حکم به بیعاطفگی شما را صادر کرد.
۳. علی (ع) فرمود: «لن تقدس أمّة حتی یُوخذ للضعیف من القوی حقّه غیر متعتع.» [هرگز رستگار نشود ملتى که در آن حق ضعیف از قوی با صراحت و بدون لکنتزبان گرفته نشود.] در این رژیم حق فقیهی بزرگ [آیتالله منتظری] پایمال شد. از نفرت مردم بترس که کار خودش را خواهد کرد.»
ج. پاسخ رسمی آذری به بیانات رهبری
آذری قمی یک روز بعد از سخنان آقای خامنهای خطاب به بسیج از اینکه اهانت و تخریبها قرار است متوقف و منتقدان به شکل قانونی محاکمه شوند استقبال کرده آمادگی خود را برای محاکمۀ عادلانه رسماً اعلام میکند. متن کامل نامه وی به رهبری به این شرح است:
«تهران، مقام معظم رهبری
پس از سلام و تحیت، با اظهار تأسف از سخنان دیروز در رابطه با فردی [احمد آذری قمی] که هم مورد قبول امام راحل قدسسره از جهات سیاسی، علمی، و مبارزهای و شخص حضرتعالی تا دوازدهم مرداد ماه سال جاری بوده، و تشکر از جلوگیری ادامه اهانت و تخریب و پیشنهاد محاکمهام در دادگاه عدل اسلامی قبولی و تسلیم خود را اعلام میدارم. مستدعی است که با تعیین یکی از مراجع چهار [پنج] گانه حضرات آیات عظام آقایان [محمدتقی] بهجت، [سیدموسی شبیری] زنجانی، [لطفالله] صافی [گلپایگانی]، [جواد] تبریزی و [حسین] وحید خراسانی دادگاه را فوراً تشکیل داده و دستور تأمین امنیت را هم صادر فرمایید.
ضمناً در نشر دفاعیات برای اطلاع عموم مردم و یا تعقیب شکایت من از هر کس و مقامی که باشد تأکید فرمایید، و مجازاتهایی که قبل از صدور حکم از قبیل تخریب دفتر و شکستن اشیاء مختلف یا برخوردهای تند با ساکنین منزل و شعارنویسی و ارعاب همسایگان و سقط جنین و [عدم] معالجه فرزند مریض و خانواده مریض و اهانتها که درباره حقیر و بستگان دور و نزدیک و تهمتهای وارده بر آنها از طرف هر ارگان و گروه بر من وارد شده محو و جبران شود انشاءالله.
ضمناً محل درس در مدرسه فیضیه با حفظ امنیت بعدی و جبران خسارت معنوی وارده بر حوزه و حقیر تحویل گردد. ضمناً هر حکمی که در دادگاه صادر شود بدون تقاضای تجدید نظر در مورد من به اجرا گذاشته شود.
احمد آذری قمی
۶ آذر ۱۳۷۶
رونوشت: حضرات آیات عظام بهجت، زنجانی، صافی، تبریزی، وحید و دبیرکل سازمان ملل متحد»
بررسی
۱. آذری قمی در دل نوشتهاش به رهبری او را از ظلم به بییاوران و قتل آمران به معروف و ناهیان از منکر برحذر میدارد. به او نصیحت میکند که رهبر باید متواضع و فروتن باشد. به او یادآور میشود «این جمله زشت «اینها کسی نیستند!» وی در تاریخ ثبت شد.
۲. وی به رهبری یادآور میشود که بابت تحریک و تشویق گروههایی که کاری جز تخریب مال و آبروی منتقدان رهبری ندارند شرعاً ضامن است. به او تذکر میدهد که قدرت رهبران الهی نفوذ معنوی ایشان است نه تخریب و بگیر و ببند.
۳. آذری قمی از کنج حصر به رهبر مقتدر جمهوری اسلامی یادآور میشود. دو کار با من میتوانید انجام دهید: خانهام را بر سرم خراب کنید، و نیمه جان باقیمانده من و همسرم را هم بگیرید.
۴. او از رهبری که خود را پیرو علی (ع) میداند میپرسد کجا امیرالمؤمنین منتقدان خود را به این سادگی به توطئه علیه خود متهم کرد؟
۵. آذری قمی از حصر غیرقانونی نهیب میزند که زندانبانهای ما مردمی پست هستند. ولی امر مسلمین «بیعاطفه» است. «از نفرت مردم بترس که کار خودش را خواهد کرد.»
۶. در نامه رسمی به رهبری او نخست از سخنان نسنجیدۀ رهبری اظهار تأسف میکند. به او یادآور میشود که بنیانگذار جمهوری اسلامی علیرغم انتقادات تیز وی چگونه بزرگوارانه کتباً مقام علمی، مبارزاتی و سیاسی وی را حرمت میگذاشت. او به یاد آقای خامنهای میآورد که خود وی نیز تا ۱۲ مرداد ۱۳۷۶ (که از مطلب ابراز شده در آن بیخبرم) مقام علمی، مبارزاتی و سیاسی آذری را پاس میداشت.
۷. آذری از اینکه رهبری بنا ندارد اهانتها و تخریبها ادامه پیدا کند و بنا دارد از طریق قانون و قوه قضائیه کار منتقدانش را پیگیری کند استقبال میکند و به او یادآور میشود که قاضی چنین دادگاهی باید مجتهد مسلم باشد. معنایش این است که وی صلاحیت علمی آقای خامنهای را برای قضاوت چنین دادگاهی رد میکند. وی نام پنج تن از مراجع تقلید را برای قضاوت در چنین دادگاهی معرفی میکند.
۸. آذری انتشار دفاعیات خود در این دادگاه و امکان شکایت از هر مقامی را درخواست میکند. مشخص است که متهم اصلی در چنین دادگاهی از دید آذری شخص مقام رهبری و بازوهای روحانی وی در حوزه علمیه است. وی فهرستی از اتهاماتی که متوجه رهبری است ردیف میکند. مجازات قبل از صدور حکم، تخریب اموال، ارعاب همسایگان تا حد سقط جنین، عدم معالجه فرزند و همسر بیمار وی و اهانت به وی و خانوادهاش از این قبیل است.
۹. آذری خواهان بازگرداندن کرسی تدریس وی در مدرسه فیضیه و حفظ امنیت آن و جبران خسارتهای معنوی وارده است. او حق خود را در اعتراض به حکم چنین دادگاهی پیشاپیش ساقط میکند.
۱۰. آذری رونوشت نامه را علاوه بر مراجع پنجگانه برای دبیرکل سازمان ملل متحد هم فرستاده است.
سوم. نامه به هاشمیرفسنجانی در انتقاد از خطبههای نماز جمعۀ وی
جناب آقای هاشمیرفسنجانی همزمان با عید سعید مبعث (۷ آذر ۱۳۷۶) در خطبههای نماز جمعه تهران ضمن اشاره به اینکه در زمان شورای انقلاب و رفراندم عدهای به جمهوری دموکراتیک اسلامی قائل بودند و اصلاً در متن پیشنویس قانوناساسی ولایتفقیه نبود و این را علما به آن اضافه کردند با این استدلال که حکومت اسلامی بدون ولایتفقیه نمیتواند وجود داشته باشد و این گروه در دولت موقت برای مخالفت با این اصل قصد استعفا داشتند افزود: «حرفهایی که أخیراً در حوزه و دانشگاه زده شد نشانگر این است که آنها از این وضع خیلی راضی هستند و در بحث تضعیف ولایتفقیه قاعدتاً آنها باید راضیترین و برندهترین باشند.»
وی سپس به روند کنار گذاشتن آیتالله منتظری توسط آیتالله خمینی و نامه ۶/۱ و انتخاب آقای خامنهای اشاره کرد و افزود: «همه باید دست به دست هم بدهیم تا اشتباهات تلخ أخیر تکرار نشود. بحثهای تلخ و دشمنشادکن أخیر در مورد رهبر معظم انقلاب اسلامی را نتیجه تحلیل بسیار کورکورانه و غیرقابل توجیه گروهی افراد تنگنظر در کنار توطئههای استکبار جهانی به منظور ایجاد یاس و ناامیدی در جامعه است.
این بحثها در بخشی بسیار کور و بیهدف است که نمیدانم چرا مطرح شد و قابل توجیه نیست و از یک بعد همیشه روشن بوده و ما منتظر چنین رویدادهایی بودهایم. ما ریشه اصلی این مسائل را در خارج از کشور و در استکبار جهانی و ضد انقلاب میبینیم و بخش دوم را تفکرات ملیگرایان میدانیم. کسانی که وارد این میدان میشوند اعم از حوزه و دانشگاه یا جای دیگر متوجه نیستند چه میکنند. گویندگان آنها از تبعات گفتار خود اطلاعی ندارند…. حمایت خودجوش و با ارزش مردم نشانگر آن است که مسائل را درک میکنند….
وی اظهارنظر برخی افراد را در قم و تهران درباره جایگاه عملکرد و مرجعیت حرفهای بیاساس و کور توصیف کرد. بعضی از همین آقایانی که امروز مخالفت میکنند [آذری قمی] خودشان پیشنهاد انتخاب یک شخص را به عنوان رهبری دادند و این در حالی بود که مقام معظم رهبری و خود من از جمله کسانی بودیم که به شورای رهبری فکر میکردیم و بر آن اصرار داشتیم.
وی در مورد تلاشهایی که برای ایجاد شبهه در مسئله مرجعیت آقای خامنهای ایجاد شده اظهار داشت: من به عنوان نزدیکترین شخص به مقام معظم رهبری شهادت میدهم که هرگز ایشان به طرح موضوع مرجعیتشان راضی نبودند و همواره با طرح آن مخالفت میکردند، ولی امروز بیانصافی است اگر این موضوع بهعنوان یک واقعیت مطرح شود. موضوع مرجعیت از طرف برخی از آقایان علما و شخصیتها و مردم به ایشان تحمیل شد و این ظالمانه است که کسی قضاوت کند که ایشان از قبل برای این مسئله برنامهریزی کرده باشند. رهبر معظم انقلاب اسلامی نه تنها برای بدست آوردن مقام رهبری و مرجعیت کوچکترین اقدامی نکردهاند، بلکه با این امر مخالف هم بودهاند و این مناصب با وجود مخالفت ایشان بر عهده معظمله گذاشته شد.
منصب ولایت در دست شخصیت منحصر و صالحی است و کسانی که فکر میکنند با تلاش و برنامهریزی ایشان این مسند را به دست آوردهاند سخت در اشتباه هستند. آیتالله خامنهای در این راه نه تنها برای خود یک قدم برنداشتند و نه تنها کوچکترین علاقهای به این مسند نداشتند، بلکه در بسیاری موارد با این امر مخالفت میکردند، و اینکه من، ایشان و مرحوم حاج سید احمد آقا [خمینی] اینطور برنامهریزی کردهایم، درست نیست. این بحثهای تلخ برای ما و شیرین برای خارجیها باید گویندگان آن را متوجه کند و اگر ما از کسانی انتقاد داریم باید در این مقطع حساس با هم همراه باشیم و بهانهگیری نکنیم و جامعه و آینده را دچار تشویش نکنیم و انشاءالله این اشتباهی که در چند روز گذشته اتفاق افتاده دیگر تکرار نخواهد شد.»
آقای محمد تقی مصباح یزدی سخنران پیش از خطبه بود که علیه کسانی که در زمینه رسالت پیامبران طرح شبهه و مغالطه میکنند صحبت کرد.[۴]
بررسی
۱. جناب آقای هاشمیرفسنجانی در خطبههای نماز جمعه تهران انتقادات فقهی استاد خود آیتالله منتظری و اعتراضات همرزم خود آیتالله آذری قمی را اشتباهات تلخ و دشمنشادکن در مورد رهبری، تحلیل بسیار کورکورانه، غیرقابل توجیه و بیهدف گروهی افراد تنگنظر در کنار توطئههای استکبار جهانی به منظور ایجاد یأس و ناامیدی در جامعه ارزیابی کرد. وی دو ریشۀ اصلی برای این وقایع قائل شد: از یکسو خارج از کشور و استکبار جهانی و ضد انقلاب و از سوی دیگر تفکرات ملیگرایان (نهضت آزادی).
۲. ایشان تصرف، غارت و تخریب حسینیه و بیوت دو فقیه معترض، شعارهای زننده، سلب آسایش خانواده و همسایگان، تعطیل درس و حصر منتقدان را که مطابق اسناد ارائه شده در فصل قبل از طرف ایادی حکومت ترتیب داده شده بود «حمایت خودجوش و با ارزش مردم» ارزیابی کرد.
۳. آقای هاشمیرفسنجانی به حق گفت که وی و آقای خامنهای از رهبری شورایی دفاع میکردند و آذری قمی در مجلس خبرگان از رهبری فردی طرفداری کرد، و رهبری فردی رأی آورد. آذری از رهبری مرجع اعلم مرحوم آیتالله گلپایگانی دفاع کرده بود. هاشمی آقای خامنهای را شخصیت منحصر و صالحی دانست که برای رسیدن به مقام رهبری برنامهریزی نکرده بود. این ادعای وی منطبق بر واقع است. البته دلیل آن تواضع آقای خامنهای نبود، فاصله وی با شرائط رهبری به میزانی بود که ایشان در مخیّلهاش هم خطور نمیکرد ولیفقیه شود. هاشمی برنامهریزی مثلث خامنهای، رفسنجانی و احمد خمینی را برای رهبری آقای خامنهای خلافواقع دانست. این ادعا تا قبل از رأی آوردن رهبری فردی در جلسۀ ملتهب ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ صحیح است، اما شهادت هاشمیرفسنجانی مبنی بر تعیین صلاحیت شخص آقای خامنهای برای رهبری از سوی آیتالله خمینی و تأیید آن از سوی احمد خمینی و آیتالله موسوی اردبیلی علت اصلی رهبری آقای خامنهای بود. به تفصیلی که در مقالۀ «۲۴ سال خودکامگی و تزویر» (خرداد ۱۳۹۲) توضیح دادهام، ادعای هاشمیرفسنجانی خلافواقع بود. با توجه به قدرناشناسیهای دو سال أخیر نسبت به هاشمیرفسنجانی از سوی جناب آقای خامنهای بعید میدانم هاشمی با تحلیلهای سابق خود موافق باشد.
۴. این ادعای جناب آقای هاشمیرفسنجانی با توجه به مستندات متعددی که در فصل چهارم ارائه شد یقیناً خلاف واقع است: «من به عنوان نزدیکترین شخص به مقام معظم رهبری شهادت میدهم که هرگز ایشان به طرح موضوع مرجعیتشان راضی نبودند و همواره با طرح آن مخالفت میکردند، ولی امروز بیانصافی است اگر این موضوع به عنوان یک واقعیت مطرح شود، موضوع مرجعیت از طرف برخی از آقایان علما و شخصیتها و مردم به ایشان تحمیل شد و این ظالمانه است که کسی قضاوت کند که ایشان از قبل برای این مسئله برنامهریزی کرده باشند.» آیا ایشان به عنوان ریاستجمهور از اقدامات وزارت اطلاعات و بهعنوان عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران، از زمینهچینیهای دو تشکل روحانی تهران و قم بیاطلاع بوده است؟ آیا این تمهیدات گسترده بدون اراده یا موافقت جناب آقای خامنهای صورت گرفته؟ آیا جناب آقای هاشمیرفسنجانی از تأسیس دفتر استفتاء و پاسخ به سوالات شرعی و أخذ وجوهات شرعیه از نخستین ماههای رهبری و انتشار کتب دررالفوائد فی أجوبة القائد و أجوبة الاستفتائات توسط رهبری بیخبر بودهاند و معتقدند این امور هم به ایشان تحمیل شده است؟ با توجه به وقایع خرداد ۸۸ تا خرداد ۱۳۹۲ بعید است ایشان دیگر خود را نزدیکترین شخص به مقام رهبری بداند.
۵. حداقل این دومینبار است که جناب آقای هاشمیرفسنجانی بر مبنای مصلحت نظام به نفع جناب آقای خامنهای شهادت خلاف واقع میدهد. نخستینبار در جلسۀ مورخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ مجلس خبرگان رهبری از قول مرحوم آیتالله خمینی رهبری آقای خامنهای را باعث میشود و اینک بر همان منوال برای تثبیت مرجعیت او شهادت میدهد. آثار سوء این شهادات خلاف واقع اکنون سراسر کشور را فراگرفته است و یقیناً با نمکنشناسیهای آقای خامنهای شهادتدهنده به شهادات سابق خود نگاهی انتقادی دارد.
دومین نامه به هاشمی
آذری قمی بعد از استماع خطبههای هاشمی رفسنجانی نامۀ مفصلی در ۴۲ صفحه خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و خطیب جمعۀ تهران نوشت، که متأسفانه موفق به اتمام آن نشده و علیالقاعده برای مخاطب هم ارسال نکرده است، اما حاصل آن سندی تاریخی با دست خط وی است. در این نامه همانند دیگر نوشتههای ایشان مطالب متعددی بدون نظم لازم در کنار هم قرار گرفتهاند. مهمترین نکات مطرح شده در این نامه که در مکتوبات قبلی کمتر مورد اشاره قرار گرفته در دو محور زیر قابل تلخیص است:
الف. نقد بیانات خطیب جمعه تهران
«در آستانه کنفرانس اسلامی… معلوم میشود نزد آقایان جنگ قدرت و سرکوب مفتضحانۀ خیرخواهان اسلام و امت اسلامی و تضعیف رئیسجمهور منتخب ملت و شکستن قلم دلسوز اسلام و انقلاب و بریدن زبان امید امام و امت منتظری و حقیر در رابطه با درس امر به معروف و نهی از منکر مهمترین فریضه الهی بسیار مهمتر از آبروی جمهوری میباشد.»
«روزی که بچهاطلاعاتیها و تیپ ۸۳ با دلر میخواستند درب اندرونی [منزل] مولا و ملجأ ما را از جا بکنند و حسینیۀ شهدا و دفتر حقیر را خراب کنند، کجا تشریف داشتید که آنرا محکوم کنید و استحقاق ما را برای عقوبات شدیدتری تثبیت کنید؟»
«… نه اینکه هر روز وقت و بیوقت بستگان ما را برای نامه جدید در فشار بگذارید، و توسط [محمد] یزدی که در اخطار و تهدید بیداد میکند ما را از روشنگری و نامهنویسی برحذر دارید.
بأیّ ذنب هُتِکت و بأیّ جرم و حکم أخربت الحسینیة و مکتبه و مکتبتی و نِعم الحَکَم الله [به کدام گناه هتک حرمت شد؟ و به کدام جرم و حکم حسینیه و کتابخانه ایشان و کتابخانه من تخریب شد؟ و خدا چه داور خوبی است!»
«انصاف بدهید اگر امام زنده بود هرگز رضایت میداد که مشکل من و آقای منتظری را با ارعاب و وحشت و خراب کردن و شکستن یا حبس در منزل و تعطیل درس و آنچه این روزها واقع شد، عمدتاً ایجاد جوّ فشار بر علیه درس و بحث حوزه [بخواهند حل کنند؟] من فکر میکنم با یک تذکر [قابل حل باشد]. بعضی میگویند تمام فتنهگریهای من به خاطر ممنوعیت رساله یا مبلغ پولی است که ماهانه معظمله برای خانوادههای شهدا، فقرا، سادات یا هزینههای دفتر میدادند میباشد، آیا این مشکل را با اجازه چاپ رساله یا پرداخت مبلغ فوق نمیتوان حل کرد و به چنین فضیحتی تن در نداد؟! من این دو جهت را جداً تکذیب میکنم.»
«… ایشان [خامنهای] را مسئول شکنجه و آزار انقلابیون که در اطلاعات واقع میشود میدانم. در برخورد با نیروهای انقلاب عملکرد ایشان را صحیح نمیدانم. اوج بیعدالتی و بیتقوایی و جاهپرستی و دیکتاتوری در برخورد با من و آقای منتظری است.»
«اگر دشمن بتواند ما را گول بزند، شما و آقای خامنهای اولی به گول خوردن هستید. آیا امر به معروف و نهی از منکر و دلسوزی برای اسلام و انقلاب خیانت است و جزای آن از بین بردن آثار علمی و شکستن نوارها و پاره کردن دفاتر و قرآنهاست؟ تردید نداشته باشید که گور خود و انقلاب و حتی مظلومین را بدست آقای خامنهای و اطلاعاتچیها کندهاید. آیا این ضربه به انقلاب نیست که شخصیتهایی این چنین تحت تأثیر و تحریک دشمن قرار گیرند؟ شما هم به تصاحب چنین مقامی تکیه بر تشخیص مصلحت خلاف صلاح و قانون زدهاید. نِعم الحَکَم الله.»
«بدون استثنا [در تظاهرات ۲۸ آبان ۷۶] دختربچهها را به زور به صحنه آوردند، حتی بچههای خود ما [و] طلبههای مدارس قم را به زور و با چماق آوردند: تیپ ۸۳ و اطلاعاتی قم و سپاه و نیروی انتظامی. آیا چند هزار نفر بطور خودجوش به میدان تخریب و اهانت قدم گذاشتند!؟»
«یکی از جنایات نابخشودنی اطلاعات شکستن و خراب کردن و پاره کردن نسخههای منحصربهفرد من [بود] که حاصل هجده سال تلاش من در راه اسلام و انقلاب بوده و هست، که دفتر من هنوز در اختیار دادگاه ویژه است، که از سرنوشت آنها اطلاع دقیق ندارم. قرآن و مفاتیح که زیر دست و پای حزبالله له شده اگر از بین نرفته باشند موجود است. من از هر کس و هر چیز بگذرم، از کتابسوزی ولو تألیف دیگران باشد نمیگذرم.»
«از رهبر انقلاب بپرسید که جرم آذری جز امر به معروف و نهی از منکر و روشنگری توسط نامه بوده است؟ چرا تهدید میکنید که اگر باز نوشته شود برخورد زشت ادامه پیدا خواهد کرد؟ آیا صحیح است متهم را دست بسته نگهدارید که نتواند از خودش دفاع کند؟ آیا بازداشتن ولیفقیه از مرجعیت به دلیل عدم صلاحیت نهی از منکر نیست؟… آیا امام صادق (ع) [به نقل از سیدالشهداء (ع) به نقل از زسولالله (ص)] نفرموده «افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر» [برترین جهاد بیان عدالت در پیشگاه پیشوای ستمکار است.]؟ آیا بررسی خبرگان طبق اصل ۱۱۱ تضعیف ولایتفقیه است؟»
ب. شرائط لازم برای مرجعیت و رهبری
«آقای منتظری منکر ولایت فرد و مرجعیت اوست، ولی من ولایت اضطراری ایشان را قبول داشته در نامه ۳۴ صفحهای [۵ آبان ۷۶ به خاتمی رئیسجمهور] ایشان را بهترین مصداق دانستهام، اما نسبت به اصل تز و حواشی آن…. در مراحل مختلف بویژه جا دادن ولایت مطلقه در قانوناساسی از ایشان حمایت کرده و هم اکنون هم حمایت میکنم.»
«اما در مورد مقام معظم رهبری که گفتید حضرت آيت الله خامنهای برای رهبری و مرجعیت یک قدم برنداشتند عرض میکنم صریحاً دروغ گفتید و تملق و چاپلوسی، در موقع ریاستجمهوری و قبل از آن هم شما و هم ما و هم همه علما شکی در عدم اجتهاد مطلق ایشان نداشتیم، ولی در موقع رأیگیری در خبرگان دوم [۱۳۶۹] ایشان [خامنهای] را متصف به اجتهاد کرده بودید، که من اعتراض کردم…. [خبرگان] بیتوجه به شرائط و براساس مصلحت و توطئهای که شخص شما کرده بودید رأی دادند، خود من هم به همین ترتیب رأی دادم که واقعاً مصلحت میدانستم. بعد از رهبری ایشان در کتاب «پرسش و پاسخ» از من سوال شد که ایشان مجتهد مطلق نیستند، عرض کردم بله ولی مصلحت اقتضا کرده که از آقای منتظری به ایشان عدول شود…. سپس در سال ۷۳ یک هفته به وفات آیتاللهالعظمی گلپایگانی قدسسره خدمت ایشان [رهبری] رفتم و عرض کردم بعضی به اندیشه مرجعیت شما معترض میباشند. فرمودند به دو دلیل موافق نیستم. دلیل اول اینکه وقت مراجعه به مدارک را ندارم و دلیل دوم اینکه بعضی یا خیلیها (تردید از من است) را از خود اعلم میدانم.»
«بعد از وفات آقای گلپایگانی بچههای اطلاعاتی مرا در فشار قرار دادند که مرجعیت معظمله را مطرح کنم، البته حمل بر صحت میکردم که شخص معظمله در این فشار نقشی ندارند. ولی بعد از وفات آقای اراکی ایشان به آقای امینی تلویحاً یا تصریحاً از مطرح کردن ایشان [خودشان] حمایت میفرمودند، تا رأی بیمبنا و مأخذ جامعه [مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، آذر ۱۳۷۳] صادر شد، آن هم با فشار بچههای اطلاعاتی و دلالی آقای [محمد] یزدی، سپس اعلام قبولی ایشان برای خارج فقط و تعیین معاونتی در اطلاعات برای جا انداختن مرجعیت ایشان در داخل با حبس و چیزهایی از آن قبیل. نامههایی در این رابطه با شخص ایشان داشتم که هرگز حاضر به انصراف نشدند.»
«در تبریک علمین آقای گلپایگانی و آقای اراکی و آقای منتظری به ایشان [خامنهای] کلاً یا بعضاً بینقش نبودیم و حتی فتوای پرداخت وجوه به ایشان که مورد توجه هم قرار گرفت ما صادر کردیم و کتاب هم درباره آن نوشتیم، ولی بعد از قبول مرجعیت وضع رهبری هم تغییر پیدا کرد و علاقه به رهبری کامل علمی و عملی در ایشان قوت گرفت و اصرار ایشان بر مرجعیت و استفاده از اهرمهای رهبری موجب تردید در رهبری شد… تعیین اولیۀ معظمله تنها بر اساس دیدگاه امام راحل (قدسسره) دائر بر تفکیک دو مقام بود که حتی با عدم اجتهاد معظمله سازگار بود یعنی بیننا و بین الله با قطع به عدم اجتهاد ایشان رأی به رهبری ایشان دادیم.
درست است که معظمله فرمودند اعتبار مرجعیت و اعلمیت ساقط است، و غیراعلم بلکه غیرمجتهد هم میتواند در حال ضرورت رهبر باشد ولی این بدان معنا نیست که غیرمجتهد یا غیراعلم میتواند به رأی خود عمل کند بلکه به این معنا است که در حکم شرعی از مجتهد اعلم تقلید کند ولی به حکم قدرت رهبری او هم باید تن بدهد… بدون اعلمیت در فقه اعلم در اجرا هم نمیتوان شد.»
«پس نظر نهایی این است که آقای خامنهای رهبری قانوناساسی را ندارند، بلکه رهبری ضروری را برای حفظ نظام دارند ولی حتماً باید مرجعیت را رها کنند و از مجتهد اعلم مطلق تقلید کنند، و هرگز ولایت مطلقه و احکام و اختیارت ولیفقیه را ندارند مگر بند اول به شرطی که اصل را از مجتهد اعلم گرفته باشند… نظیر این رهبری قاضی منصوب میباشد، قضاوت به فتوای امام و دیگران اختصاص به مجتهد دارد، حال اگر بر حسب ضرورت فاضل غیرمجتهدی را به مقام قضاوت نصب نمودند، میتواند حکم صادر نمایند، ولی حاکم دیگری حکم او را میتواند نقض کند، یا اگر به کسی دکترای سیاسی افتخاری اعطا کردند. هرگز گرههای کور قانونی بدست ولی امر اضطراری قابل حل نیست، بسته به برد ولایت و شخصیت اوست. انصاف بدهید با یک دکترای افتخار میتوان به معالجه بیماران پرداخت؟ چیزی نیست که به نفع یک جامعه باشد هر چند آن فرد برای ما عزیز باشد…»
«اولی [مرجعیت] ولو در اولین وهله قطعاً اعلمیت را میطلبد و عدم اعلمیت ایشان برای حقیر و جنابعالی و اکثریت قاطع گواهان ثابت است، و در هر حال نیاز به گواهی خبرگانی غیر متهم که بر اساس واقعیت نه مصلحت شهادت دهند که حقاً منتفی است و علی فرض وجود تعدادی که چنین شهادتی بدهند معارض به تعدادی خبره که هم از نظر عدد و هم از نظر کیفیت علماً و عملاً قویترند که طبق نظر صاحب عروة و محشین قدیم و جدید فایدهای ندارد، و طبق نظر حقیر منفی است. و اما دوم که رهبری باشد هم منتفی است، چنان که گذشت، ولی حقاً و انصافاً باید رهبری ضروری ایشان را بپذیریم گرچه ولایت مطلقه و احکام خاص ولایت و رهبری قانوناساسی را نخواهند که اگر نخواهیم انصاف بدهیم از سال ۷۳ معظمله به دنبال هر دو بودهاند و حتی با کسانی که منکر بوده و هستند برخورد حذفی داشتهاند.»
«حیف از این انقلاب که شما و آقای خامنهای وارث آن شدید؟ شما و ایشان حوزه علمیه قم بلکه همه حوزهها را نابود کردید. درس و تحقیق و پژوهش و تقوی را از آن گرفتید و یک لقمه کردید و در دهان آقای خامنهای گذاشتید. شرّ الناس من باع آخرته بدنیا غیره. [بدترین مردم کسی است که آخرت خود را به قیمت دنیای دیگری میفروشد.]»
اگر میخواهید واقعیت را درک کنید رهبری ولیفقیه فعلی را به رفراندم بگذارید و تبلیغات را هم آزاد بگذارید. اگر نود درصد مردم رأی منفی ندادند ما میپذیریم سخن شما را اگر جرأت دارید مردم را کشف خواهید کرد، با اینکه شاید هفتاد درصد مردم اصل ولایتفقیه را قبول دارند.»
«اصل تز ولایتفقیه و مصداقیت مقام رهبری هر دو مسئلهای است فنی و اختلافی و نظر مردم در آنها هیچ نقشی ندارد… اگر تمام مردم ایران بدون استثنا تظاهرات به نفع ولایتفقیه داشته باشند… هرگز نمیتوانند رأی مرجعی را دائر به عدم مرجعیت یا رهبری فردی که فاقد صلاحیت علمی است ابطال کنند و این امری واضح است.»
بررسی
۱. آذری قمی از هاشمی پرسیده زمانی که مأموران اطلاعات و سپاه در حال تخریب حسینیه و دفتر آیتالله منتظری و دفتر وی بودند شما کجا بودید؟
۲. وی از مسئولان طراز اول حکومت گلایه میکند که وی را برای نوشتن نامههای انتقادی جدید تحت فشار گذاشتهاند: «از رهبر انقلاب بپرسید که جرم آذری جز امر به معروف و نهی از منکر و روشنگری توسط نامه بوده است؟ چرا تهدید میکنید که اگر باز نوشته شود برخورد زشت ادامه پیدا خواهد کرد؟»
۳. آذری به شایعۀ تغییر رویهاش به دلیل ممانعت از جلوگیری انتشار رسالۀ علمیهاش و توقف پرداخت مقرری ماهانه از سوی رهبری را تکذیب میکند و میگوید بر فرض صحت آیا با رفع هر دو نمیشد تن به چنین فضاحتی نداد؟!
۴. آذری آقای خامنهای را مسئول شکنجه و آزار منتقدان توسط وزارت اطلاعات میداند. به نظر وی نحوۀ عملکرد ایشان با آیتالله منتظری اوج بیعدالتی و دیکتاتوری نامبرده است. او بیش از همه نسبت به از بین رفتن حاصل تحقیقات ۱۸ سالاش در تخریب و غصب دفترش توسط مأموران شکایت دارد.
۵. وی در پاسخ به اتهام آقایان خامنهای و هاشمی میگوید اگر دشمن بتواند ما را گول بزند شما دو نفر اولی به گول خوردن هستید.
۶. آذری تظاهرات ۲۸ آبان ۷۶ قم را تدارک نیروهای امنیتی و نظامی معرفی میکند و «تظاهرات خودجوش» را به کلی خلاف واقع میداند.
۷. آذری از رهبری و هاشمی میپرسد: «آیا صحیح است متهم را دست بسته نگهدارید که نتواند از خودش دفاع کند؟ آیا بازداشتن ولیفقیه از مرجعیت به دلیل عدم صلاحیت نهی از منکر نیست؟»
۸. آذری این سخن هاشمی که آقای خامنهای قدمی برای رهبری و مرجعیت خود برنداشته را دروغ محض مینامد. او شواهد متعددی دال بر تمهیدات آقای خامنهای برای مرجعیت خود را اقامه میکند و تصریح میکند ایشان سالهاست به دنبال هر دو بوده و با منکران آنها برخورد حذفی داشته است.
۹. به نظر آذری خبرگان با قطع به عدم اجتهاد آقای خامنهای از باب اضطرار رأی به رهبری وی دادند. همچنان که قاضی منصوب در محدودهای که مجتهد مطلق تعیین کرده حق قضاوت دارد، رهبری که مجتهد مطلق نیست نیز باید تحت نظارت مجتهد اعلم انجام وظیفه کند.
۱۰. معنای اسقاط مرجعیت از رهبری اسقاط اجتهاد نیست. برخورداری از اختیارات ولایت مطلقۀ فقیه در قانوناساسی فقاهت و اجتهاد مطلق لازم دارد.
۱۱. آذری معتقد است رهبری آقای خامنهای یقیناً از پشتوانۀ رأی اکثریت مردم برخوردار نیست. با این همه به نظر وی احراز شرائط مرجعیت و رهبری اموری فنی و کارشناسی هستند. با تظاهرات و رأی مردم فرد فاقد صلاحیت مرجعیت یا رهبری صاحب صلاحیت نمیشود.
چهارم. نامه به خاتمی، زمستان ۱۳۷۶
آذری قمی برای دومین بار در کمتر از سه ماه برای خاتمی رئیسجمهور نامه مینویسد. در این نامه سه صفحهای از جمله نوشته است:
«گرچه از طرف دادستان کل کودتا و فرماندهی آتش فتنه [محمد یزدی] از نوشتن هرگونه نامه و دفاعیه ممنوع شدهام ولی این حقی است طبیعی و انسانی و فطری…»
«به اشدّ وجه محصور بلکه محبوس [هستم] در اثر اظهارنظر و امر به معروف و نهی از منکر و ممنوع از درس و بحث در حوزۀ امام جعفر صادق (ع) و مهتوک و غارتزده و از بین رفتن اموال دفتر و نسخههای منحصربهفرد تألیفات یعنی غارت معنوی و نوشتارهایی که به دستور بنیانگذار جمهوری اسلامی و تشویق معظمله تألیف شده است، حادثهای که حتی یک مورد آن در کودتای ۲۸ مرداد شاه دیده نشده است.»
قسمت دوم: نوشتههای بهار ۱۳۷۷
آیتالله آذری قمی در فاصلۀ بین نخستین حالت اغماء و اعزام به بیمارستان و دومین وخامت حال و اعزام به خارج یعنی بهار ۱۳۷۷ دو مطلب نوشته است. هر دو مطلب حاوی چند نکته تازه است که ذیلاً به آنها اشاره میشود:
اول. نامه به مردم ایران بویژه جوانان، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۷
مفاد این نامۀ ۹ صفحهای در سه محور قابل تلخیص است:
الف. شرح مظلومیت منتقدان
«قریب شش ماه است که مرجع تقلید اعلم امّت… حضرت آیتاللهالعظمی منتظری و من طلبه که مورد تأیید امام قرار گرفتهایم میبایست نظر خود را در بدعت مرجعیت رهبری اعلام بلکه اعلان مینمودیم، مورد هتک و تخریب دفتر و نوشتارها و نسخههای اصلی کتابها واقع شدیم، سپس در خانههای خود محبوس و برخی درهای خانه را جوش داده و فشارهای روانی برخودمان و همسر مریض و فرزند مریض و سایر بستگان ما وارد شد، به حدی که هم خودم هم همسرم در اثر فشارهای روانی به تصدیق پزشک در کُما و سکته فرو رفتیم که آثار سوء آن هنوز باقی است.
در همان اوائل به دادگاه غیرقانونی ویژه اعتراض کردم که هم خودتان غیرقانونی و هم عدم تفهیم جرم خلافقانون است، حتی سلب حق دفاع و تهدید بدانکه حتی اگر پیام شفاهی هم به کسی بدهید شما را در مضیقه بیشتر میگذاریم، حتی قاضی دادگاه تصریحاً و تلویحاً گفت قانوناساسی در مقابل رهبری ارزشی ندارد و در جمهوری اسلامی همه اختیارات با رهبر است.
… گرچه زور است و ظلم ولی شخصاً میپذیرم ولی حداقل در را باز کنید تا تسکینی در همسر مریض پیدا شود، که گویا خداوند در دل هیچیک از آنها رحم و عاطفهای حتی نسبت به ضعفا قرار نداده است.»
ب. سه اشتباه روحانیون دولتی
«رهبری آقای خامنهای معلول تلاش من بوده است، که از این سبب و جهات دیگر از خدای خود و از شما جوانان عزیز عذر میخواهم.
اشتباه خبرگان موجود بویژه آقای [علی] مشکینی و [ابراهیم] امینی و [عبدالله] جوادی آملی و سایر روحانیت دولتی این بود که رهبری فعلی باید کائناً ما کان حفظ شود، و الا اسلام و انقلاب به هم میخورد، با اینکه اگر صلاحیت لازم وجود نداشته باشد نتیجه عکس خواهد بود… بطور کلی روحانیت در غیر مسائل فقهی و اسلامی خود را قیّم مردم و در چیزهایی که مردم، اساتید و دانشگاهیان از آنها اعلم میباشند میدانند، نقطه ضعفی که در هر نهضت قبلی موجب شکست روحانیت و مردم شد…. این نهضت هم اگر مبتلا به افکار ارتجاعی ضدتمدن غرب باشد قطعاً شکست میخورد، بلکه شکست خورده است.
اشتباه دیگر آقایان فوق خلط بین قانوناساسی و ولایت شرعی است، ولایت در قانوناساسی محدود به نظارت فقط آن هم غیراستصوابی، ولی در ولایت شرعی أخصّ از آن است، اختیارات ولیفقیه در قانوناساسی در چند بند محدود است، در صورتی که در ولایت شرعی محدودیتی وجود ندارد، و ملاک در عمل قوای سهگانه و رهبری قانوناساسی است، نه ولایت شرعی، زیرا اولی تابع آراء اکثریت مردم است و دومی تابع وحی.»
ج. وظیفۀ اعتصاب و فریضۀ تغییر رهبری
«ولی چیزی که قابل اغماض و چشمپوشی نیست، اعلمیت به کتاب و سنت، بینش سیاسی و اجتماعی، تدبیر و مدیریت، و مقبولیت عامه است، که متأسفانه حاکمیت امروز ما فاقد همه آنها میباشد مضافاً به بیاعتنائی به قانوناساسی و خواستۀ مردم مسلمان و اعتقاد به زور در اداره کشور، چون اولین زمان پیدایش اینها انحراف رهبری است، و مردم نباید بدون دستزدن به آن به کار دیگری بپردازند، باید در صدد اصلاح آن برآیند… به نظر من و همه خبرگان آگاه و خود نفروخته امروز همه علماء طلاب و مردم بازار و دانشگاهیان و حتی نیروهای نظامی و انتظامی و آمورش و پرورش دست از کار روزمره خود بکشند، و به وظیفه الهی خود عمل کنند، و چون خبرگان امروز همه مزدور و از وعاظالسلاطین میباشند، و در این کار نیاز به رهبر مورد قبول و منتخب مردم داریم، بهترین فرد را که قانوناساسی طبق اصل ۱۱۳ مأمور به اجرای قانوناساسی نموده تا قدرت را از دست نهادهای تابع درآورند… آقای خاتمی است…
چیزی که اکنون شایسته است تعویض رئیس قوه قضائیه و محاکمه اوست…
تعطیل تمام کارها جزء واجبات و ضروریات و صرف مجالس تبلیغی و حوزههای علمی و صداوسیما در تبیین قانوناساسی و تغییرات لازم و بحثهای آزاد برای تعیین رهبری واجد شرائط و تبیین ولایتفقیه و حکومت اسلامی و شرائط و اختیارات ولیفقیه لازم است. بحث روحانیون دولتی از ولایتفقیه بحثی است انحرافی زیرا با اثبات ولایتفقیه نمیتوان اثبات ولایت شخص و اختیارات او را نمود…»
دوم. صورت محاکمه، ۲۰ خرداد ۱۳۷۷
عنوان بلند این نوشتۀ ۳ صفحهای این است: «صورت محاکمه توسط آقایان [علی] مشکینی، [عبدالله] جوادی آملی، [ابراهیم] امینی و جمیع اعضای جامعه مدرسین [حوزۀ علمیۀ قم] به استثنای آقایان [محمد] مؤمن [قمی] و [سید حسن] طاهری [خرم آبادی]». آذری قمی سه نفر نخست را گردانندگان اصلی جامعه مدرسین و مسبب مظالمی که بر وی و آیتالله منتظری رفته میداند. آقایان مؤمن و طاهری خرمآبادی را استثنا کرده چرا که ایشان به اعتراض به مرجعیت آقای خامنهای جلسه جامعه مدرسین را ترک کردند و در سرکوب آیتالله منتظری و آذری قمی شریک دیگر اعضای جامعه مدرسین نشدند. فارغ از برخی نکاتی که ایشان مکرراً در کلیه نوشتههای أخیر خود متذکر شده این چند سطر تازگی دارد:
«رهبر فقط ناظر شرعی است،… متأسفانه روحانیت جزء شرکاء جرم است…
آیا در طول تاریخ حوزههای علمیه نشانهای از وضع فعلی سراغ دارید؟ اعلم مراجع [آیتالله منتظری] را حاکم ستمگری [آقای خامنهای] به بهانۀ توطئه و اینکه «اینها کسی نیستند» زندانی کنند… ما فرض میکنیم من و آقای منتظری به ایشان اهانت کردیم و نهی از منکر نبوده، جزای ما با آن همه خدمت به انقلاب این بود که جلوی چشم دفتر و وسائل دفتر چند میلیون تومان را خراب کنند، و خودمان را در خانه حبس نماید، یک در [درِ غربی] شش قفل و در دیگر [درِ جنوبی] را جوش بدهند، من و همسرم را گرفتار سکته و زمینگیری بکنند، [تاریخ به کُما رفتن آیتالله آذری أواخر اسفند ۱۳۷۶، تاریخ سکته ناقص همسرش: أواخر اریبهشت ۱۳۷۷] که آقا [خامنهای] میخوهد به زور حکومت کنند. آیا من منکر ولایتفقیه و یا حتی منکر ولایت آقای خامنهای بودم؟ ما را به عنوان ضد ولایتفقیه هتک کردند، با اینکه قطع دارم میتوانید قضیه را به یک کلمه حل کنید و الاّ خسَر الدنیا و الآخرة هستید.»
بررسی
یک. آیتالله آذری و همسرش در ماههای پنجم و ششم حصر هر دو سکته میکنند. پیرمرد به دلیل سرطان خون به کما فرو میرود و پیرزن سکتۀ ناقص مغزی کرده برای همیشه زمینگیر میشود. اما حصر غیرقانونی این دو بیمار سالمند رفع نمیشود. آذری از فشارهای روحی مأموران رهبری بر خودش که بیمار بوده، همسر بیمار و فرزند بیمارش به جوانان ملت مینالد. دادگاه غیرقانونی ویژه او را تهدید کرده که اگر نامه و حتی پیام شفاهی به کسی بدهد مضیقهها بیشتر میشود.
دو. آذری قمی از قدمهایی که برای رهبری آقای خامنهای برداشته و جهات دیگر از خدای خود و جوانان عذرخواهی میکند.
سه. اشتباه نخست روحانیون دولتی جامعه مدرسین این است که میپندارند رهبری حتی اگر فاقد صلاحیتهای لازم باشد باید حفظ شود و الا اسلام و انقلاب به هم میخورد، در حالیکه چنین نیست.
چهار. دومین اشتباه روحانیت این است که در اموری غیرفقهی و چیزهایی که مردم و اساتید دانشگاه از آنها بهتر میفهمند خود را قیّم مردم میپندارد. این نهضت هم اگر مبتلا به افکار ارتجاعی ضدتمدن غرب باشد قطعاً شکست میخورد، بلکه شکست خورده است.
پنج. اشتباه سوم آقایان خلط بین قانوناساسی و ولایت شرعی است. اختیارات ولیفقیه در قانوناساسی در چند بند محدود است، در صورتی در ولایت شرعی محدودیتی وجود ندارد. ولایت در قانوناساسی محدود به نظارت غیراستصوابی است، در حالی ولایت شرعی اجرایی یا نظارت استصوابی است. اولی تابع آراء اکثریت مردم است و دومی تابع وحی.
شش. چیزی که قابل اغماض و چشمپوشی نیست عدم مشروعیت حاکمیت به دلیل فقدان شرائط لازم و اداره جامعه با زور است. با چنین انحرافی همه اقشار باید دست از کار بکشند و به وظیفه الهی خود در اصلاح رهبری اقدام کنند. تعطیل تمام کارها و تغییرات لازم برای تعیین رهبری واجد شرائط از ضروریات و واجبات است. در حقیقت آذری با نامشروع دانستن حاکمیت دستور اعتصاب و انقلاب به جوانان میدهد.
قسمت سوم: نوشتههای شش ماهۀ آخر
از آیتالله آذری قمی بعد از دومین دور بستری شدن در بیمارستان در دوران حصر تنها دو نوشته در دست است. در این دو نوشته وی آخرین بازبینی را در آراء گذشته خود انجام میدهد و بابت آراء پیشین خود که آنها را آذری متقدم نامیدیم از مردم عذرخواهی میکند. اولین نوشته نامه به دادگاه غیرقانونی ویژۀ روحانیت مورخ ۱ شهریور ۱۳۷۷ است، که بعید است برای گیرنده ارسال شده باشد، و دومین نوشته آخرین دیدگاه وی درباره ولایتفقیه در شرع و قانوناساسی مورخ ۳۰ آذر ۱۳۷۷ میباشد.
در نامۀ مفصل به دادگاه غیرقانونی ویژۀ روحانیت مینویسد: «شما اکنون چوب خیزران بدست گرفتهاید برای کوبیدن بر لبان من و آقای منتظری». او دربارۀ عدم مشروعیت دادگاه ویژه روحانیت مینویسد: «دادگاه شما هم خلاف اسلام و هم خلاف قانوناساسی است… مقام رهبری فقط ولایت نظارتی دارند، اما قانونگذاری و تعیین دادگاه جایز نیست.»
او در دومین محور نامۀ خود به مقولۀ استبداد دینی میپردازد: «به قول مرحوم آیتالله نائینی(قدسسره) بدترین مستبدان مستبد دینی است.» وی آنگاه به سوءاستفادۀ حکومت از مسئلۀ ولایتفقیه اشاره میکند و مقصود خود را از مبارزه بیان میکند:
«شخصیتهای مذهبی همهچیز را در گرو اعتقاد به ولایتفقیه میدانند و آزادی بیان و اندیشه خواست دانشجویان ما را آزادی فحشاء معنی میکنند، و حقگویان را به زندانهای انفرادی میافکنند و جرم آنها را هدف قراردادن باورهای مردم و ایمان آنها یعنی فقط ولایتفقیه – بله ولایتفقیه – میدانند…. ما در صدد تضعیف یا تخریب ولایتفقیه نیستیم…. بلکه در صدد زدودن پیرایههایی است که ولایتفقیه را از قانوناساسی فراتر برده، چیزی که دنیای امروز هرگز آن را نمیپسندد.»
آیتالله آذری قمی در سومین محور نامۀ خود به نکات مهمی اشاره میکند: «شورای عالی امنیت ملی و شورای تأمین استان و کشور حق حکم درباره اشخاص را ندارد و فقط اینها مربوط به قوه قضائیه و نهادهای قانونی میباشد، و اینکه در نوشته خودنوشتهایم ولیفقیه حق دارد شخص یا شخصیتی را از بین ببرد مربوط به ولایت شرعی فقیه است نه قانوناساسی…. ولیفقیه نمیتواند به قوه قضائیه و دادگاهها دستور محاکمه فردی را بدهد و باید روال خاصی که در اصول قانوناساسی پیشبینی شده انجام گیرد.
ولایت به معنای نظارت است و مطلقه به معنای عدم اختصاص به حکمی از احکام است…
آنچه را که قبلاً گفته و نوشتهام ولایتفقیه را از نظر آیات و روایات و فتاواست و چیزی که الآن میگویم از نظر قانوناساسی است که با هم منافات ندارد.»
بالأخره ایشان در آخرین محور نامهاش به بحران مشروعیت آقای خامنهای میپردازد: «اختیارات وسیعی که ما در کتابهای ولایتفقیه خود آوردهایم مخصوص به امام راحل است.
ممکن است آقای خامنهای فرد منحصربهفرد در اعلمیت در موضوعات باشند، ولی هیچکس ادعای اعلمیت ایشان را در احکام ندارد، پس از وفات معظمله که ضرورت اقتضای تعیین ولیفقیه را نمود زمانی بود که قانوناساسی قدیم در بخش رهبری نمیتوانست معیار باشد و قانوناساسی جدید هنوز تصویب نشده بود… از نظر قانوناساسی فعلی هم رهبری ایشان منتفی است.
انتخاب معظمله تاکنون قانونی نبوده است… خبرگان روز وفات امام راحل آقای خامنهای را به استناد و نظر مبارک امام به رهبری برگزید که همگان میدانند که در این انتخاب حقیر نقش مهمی ایفا کرد، ولی اعتبار این انتخاب تا رفراندم قانوناساسی جدید بیشتر دوام نیاورد و در جلسۀ خبرگان که آقای هاشمی متن مخدوش را عنوان [کرد] از بین رفت، نه مصوبۀ جلسه اول [۱۴ خرداد ۱۳۶۸] نه مصوبۀ جلسه دوم [۱۳۶۹] هیچکدام صحیح نبود به دلیلی که قبلاً ذکر کردیم هم اکنون بحران مشروعیت رهبری را داریم که باید رفع شود.»
آیتالله آذری قمی در آخرین نوشتهای که از وی در دست است و کمتر از دو ماه قبل از وفاتش نوشته است تحت عنوان «ولایت فقیه در شرع و قانوناساسی» به نکتهای کلیدی در تبیین آراءش اشاره کرده است: «ما هر چه نوشتهایم از ولایت مطلقه (اجرائی نه نظارتی) و سایر اختیارات در سخنرانیها و کتابها همه مربوط به امام معصوم و امام راحل است و اگر ظهور عبارتهای من در بالاتر از این حد باشد اشتباه محض است و به همین جهت از خدا و رسول و مردم بخصوص روشنفکرهای مذهبی اعتذار میکنم.»
بررسی
رئوس آخریناظهارنظرهای آیتالله آذری قمی در ماههای آخر حیات به شرح زیر است:
یک. ولایت مطلقۀ اجرائی و سایر اختیارات متعلق به امام معصوم و امام خمینی است. گفتارها و نوشتارهای گذشته اگر ظهوری بیش از این داشته باشد اشتباه محض است و آذری قمی از این بابت از خدا و رسول و مردم بخصوص روشنفکرهای مذهبی عذرخواهی میکند.
دو. ولیفقیه یا رهبر قانوناساسی خارج از مجاری قانوناساسی هیچ اختیاری ندارد، مثلاً نمیتواند نهادی که قانوناساسی به رسمیت نشناخته همانند دادگاه ویژه روحانیت تأسیس کند. او حق ندارد به قوه قضائیه و دادگاهها دستور محاکمه دهد. شورایعالی امنیتملی، شورای تأمین استان و کشور حق حکم دربارۀ اشخاص ندارد، صدور حکم قضائی منحصر در قوه قضائیه است. اما ولیفقیه شرعی (مجتهد جامعالشرائط اعلم) حق دارد دستور دهد شخص یا شخصیتی را از بین ببرد! [این یعنی فتوای ترور. از اینگونه برداشتهای خطرناک به خدا باید پناه برد]. آنچه قبلاً گفتهام ولایتفقیه از نظر آیات و روایات است، آنچه أخیراً میگویم ولایتفقیه از نظر قانوناساسی است.
سه. آقای خامنهای با بحران مشروعیت رهبری مواجه است. زیرا مطابق قانوناساسی قدیم ایشان فاقد شرائط بود (مرجعیت بالفعل)، از نظر قانوناساسی جدید هم ایشان فاقد شرائط است، زیرا فاقد اجتهاد مطلق است. انتخاب ایشان در شرائط اضطراری و بر اساس نقل قول امام خمینی بود که دوام آن تا رفراندم قانوناساسی بود. بر این اساس انتخاب معظمله قانونی نبوده است. اگر ایشان اعلم در موضوعات هم باشند احدی ایشان را اعلم در احکام نمیداند.
چهار. من در صدد تضعیف یا تخریب ولایتفقیه نیستم، در صدد زدودن پیرایههایی هستم که ولایتفقیه را از قانوناساسی بالاتر برده است، امری که در دنیای امروز خریداری ندارد. همه چیز را در گرو ولایتفقیه دانستن نادرست است. استبداد دینی بدترین استبدادهاست.
پنج. آذری قمی دربارۀ مشروعیت و اعتبار دادگاه ویژه از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۷۷ راهی طولانی پیموده است. عمل و نظر وی در این دو مقطع ۱۸۰ درجه با هم فرق دارد. آذری متأخر نسبت به آذری متقدم در بسیاری مسائل از جمله ولایتفقیه نیز تحولی اساسی یافته است.
جمعبندی فصل هفتم:
یک. آذری قمی در دوران حصر ۱۵ ماهه که به علت ابتلا به سرطان خون سه بار به شکل اضطراری در بیمارستان بستری میشود ده نامه انتقادی نوشته است. علیرغم اینکه قوای بدنی وی به علت بیماری بتدریج کاهش یافته اما لحن انتقادات وی در مقابل تندتر و بنیادیتر شده است. آذری در دوران حصر کلمهای از مواضع خود عقب ننشست.
دو. آذری پس از دو دهه دفاع جانانه از ولایتفقیه در نامه به رئیس کل دادگستری تهران در نخستین روزهای حصر مینویسد: «یزید بزن! خوب میزنی! این چوب ولایتفقیه است، نوشجان کن!»
سه. آذری قمی در نامه به رهبری او را از ظلم به بییاوران و قتل آمران به معروف و ناهیان از منکر برحذر میدارد. به او نصیحت میکند که رهبر باید متواضع و فروتن باشد. به او یادآور میشود «این جمله زشت «اینها کسی نیستند!» وی در تاریخ ثبت شد. وی به رهبری یادآور میشود که بابت تحریک و تشویق گروههایی که کاری جز تخریب مال و آبروی منتقدان رهبری ندارند شرعاً ضامن است. به او تذکر میدهد که قدرت رهبران الهی نفوذ معنوی ایشان است نه تخریب و بگیر و ببند.
چهار. در نقد خطبههای نماز جمعه هاشمیرفسنجانی وی در پاسخ به اتهام آقایان خامنهای و هاشمی میگوید اگر دشمن بتواند ما را گول بزند شما دو نفر اولی به گول خوردن هستید. او تظاهرات ۲۸ آبان ۷۶ قم را تدارک نیروهای امنیتی و نظامی معرفی میکند و «تظاهرات خودجوش» را خلافواقع میداند. آذری از رهبری و هاشمی میپرسد: «آیا صحیح است متهم را دست بسته نگهدارید که نتواند از خودش دفاع کند؟ آیا بازداشتن ولیفقیه از مرجعیت به دلیل عدم صلاحیت نهی از منکر نیست؟»
پنج. در تظلم به خاتمی رئیسجمهور مینویسد: «از نوشتن هرگونه نامه و دفاعیه ممنوع شدهام. به اشدّ وجه محصور بلکه محبوس در اثر اظهارنظر و امر به معروف و نهی از منکر و ممنوع از درس و بحث در حوزه امام جعفر صادق (ع) و مهتوک و غارتزده و از بین رفتن اموال دفتر و نسخههای منحصربهفرد تألیفات یعنی غارت معنوی. حادثهای که حتی یک مورد آن در کودتای ۲۸ مرداد شاه دیده نشده است.»
شش. آذری در نامۀ سرگشادۀ اردیبهشت ۷۷ به جوانان از قدمهایی که برای رهبری آقای خامنهای برداشته و جهات دیگر از خدای خود و جوانان عذرخواهی میکند. او یکی از اشتباه روحانیت را این میداند که در اموری غیرفقهی و چیزهایی که مردم و اساتید دانشگاه از آنها بهتر میفهمند خود را قیّم مردم میپندارد. این نهضت هم اگر مبتلا به افکار ارتجاعی ضد تمدن غرب باشد قطعاً شکست میخورد، بلکه شکست خورده است.
هفت. در همین نامه مینویسد: چیزی که قابل اغماض و چشمپوشی نیست عدم مشروعیت حاکمیت به دلیل فقدان شرائط لازم و اداره جامعه با زور است. با چنین انحرافی همه اقشار باید دست از کار بکشند و به وظیفه الهی خود در اصلاح رهبری اقدام کنند. تعطیل تمام کارها و تغییرات لازم برای تعیین رهبری واجد شرائط از ضروریات و واجبات است. درحقیقت آذری با نامشروع دانستن حاکمیت دستور اعتصاب و انقلاب به جوانان میدهد.
هشت. در صورت محاکمه اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در ۲۰ خرداد ۱۳۷۷ مینویسد: «فرض میکنیم من و آقای منتظری به ایشان اهانت کردیم و نهی از منکر نبوده، جزای ما با آن همه خدمت به انقلاب این بود که جلوی چشم دفتر و وسائل دفتر چند میلیون تومان را خراب کنند، و خودمان را در خانه حبس نماید؟، یک در شش قفل و در دیگر را جوش بدهند، من و همسرم را گرفتار سکته و زمینگیری بکنند؟ که آقا [خامنهای] میخوهد به زور حکومت کنند.»
نُه. آذری قمی در آخرین نوشته خود با بیان دو نکته آراء سابق خود را تصحیح میکند: ولایت مطلقۀ اجرائی و سایر اختیارات متعلق به امام معصوم و امام خمینی است. گفتارها و نوشتارهای گذشته اگر ظهوری بیش از این داشته باشد اشتباه محض است و آذری قمی از این بابت از خدا و رسول و مردم بخصوص روشنفکرهای مذهبی عذرخواهی میکند. دیگر اینکه ولیفقیه یا رهبر قانوناساسی خارج از مجاری قانوناساسی هیچ اختیاری ندارد، آنچه قبلاً گفتهام ولایتفقیه از نظر آیات و روایات است، آنچه أخیراً میگویم ولایتفقیه از نظر قانوناساسی است.
ده. آخرین نوشته آذری قبل از آخرین اعزام اضطراری به بیمارستان: آقای خامنهای با بحران مشروعیت رهبری مواجه است. زیرا مطابق قانوناساسی قدیم ایشان فاقد شرائط بود (مرجعیت بالفعل)، از نظر قانوناساسی جدید هم ایشان فاقد شرائط است، زیرا فاقد اجتهاد مطلق است. انتخاب ایشان در شرائط اضطراری و بر اساس نقل قول امام خمینی بود که دوام آن تا رفراندم قانوناساسی بود. بر این اساس انتخاب معظمله قانونی نبوده است. اگر ایشان اعلم در موضوعات هم باشند احدی ایشان را اعلم در احکام نمیداند. من درصدد تضعیف یا تخریب ولایتفقیه نیستم، درصدد زدودن پیرایههایی هستم که ولایتفقیه را از قانوناساسی بالاتر برده است، امری که در دنیای امروز خریداری ندارد. همه چیز را در گرو ولایتفقیه دانستن نادرست است. استبداد دینی بدترین استبدادهاست.
یادداشتها:
[۱] . جمهوری اسلامی و رسالت، ۲۹ آبان ۱۳۷۶.
[۲] . نامۀ دستنویس أوایل آذر ۱۳۷۶ به علی رازینی.
[۳] . سخنرانی ۵ آذر ۱۳۷۶ برای بسیجیان، پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری.
[۴] . سلام و کیهان ۸ آذر ۱۳۷۶.