فصل یازدهم: عکس‌العمل آیت‌الله خمینی نسبت به بداخلاقی یارانش

علاوه بر سیدمحمد روحانی، برخی دیگر از فضلای نجف و بیروت هم از بداخلاقی‌های طلاب جوان انقلابی نجف در امان نماندند. ازجمله این فضلا مرجع و متفکر شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر و فاضل مفقودالاثر آیت‌الله سیدموسی صدر است. آن‌ها نیز توسط برخی از همین انقلابیون نجف به «عامل امپریالیسم و صهیونیسم» متهم شدند. هر دو متهم در آن زمان از مروّجان مرجعیت آیت‌الله خوئی بودند. آقاسیدمحمدباقر صدر در خرداد ۱۳۴۹ (همراه با آقاسیدمحمد روحانی) اعلامیه حمایت از مرجعیت آیت‌الله خوئی را بعد از وفات آیت‌الله حکیم امضا کرده بود. پرداختن به جزئیات مطلب در حوصلۀ این مقال نیست. در اینجا تنها به عکس‌العمل اخلاقی و شرعی آیت‌الله خمینی دراین‌زمینه اشاره می‌کنم.

در پی سفر سیدصادق طباطبائی به نجف و دیدار با آیت‌الله خمینی وی این‌گونه به آیت‌الله شکایت می‌کند:

“آقای زیارتی (سیدحمید روحانی)، آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر و نیز پسر عموی ایشان امام موسی صدر رااز عوامل امپریالیسم و صهیونیسم و نیز در جاهای دیگر از عوامل موساد و ساواک و سیا و یا طرفدار شاه و … معرفی می‌کند”.[۱]

حجت‌الاسلام سیدحمید روحانی زیارتی در این مطلب مناقشه کرده است.[۲] دکتر صادق طباطبایی به مناقشات وی به تفصیل پاسخ داده است: مقالۀ «امام خمینی و امام صدر در دو روایت متناقض».[۳]

فردای آن روز (۱۲ اسفند ۱۳۴۹) آیت‌الله خمینی در ابتدای درس خارج فقه خود، مباحثه را متوقف کرده، به موعظۀ طلاب جوان و نصیحت اخلاقی آنان به رعایت تقوا در مبارزۀ سیاسی می‌پردازند. متن این سخنان چنین است:

«بنده می‌خواستم امروز مباحثه بكنم، لكن ديروز دو نفر از آقايان آمدند و مطالبى گفتند كه موجب تأسف شد و لازم شد كه من يك تذكراتى به آقايان عرض كنم… من نمی‌دانم كه اين اختلافات سر چيست؟… من متأسفم كه يك نفر جوان از اروپا آمده بود اين‌جا، يكى دو دفعه با من ملاقات كرد،… خيلى كه اين‌جا بود، به يكى از آقايان گفته بود ـ به من صحبتى نكرد ـ به يكى از آقايان گفته بود كه خوب شد كه من كه آخوندزاده‌ام، آمدم نجف. اگر يك كس ديگرى می‌آمد و اين وضع را می‌ديد، چه می‌كرد؟ من نمی‌دانم كه در اين چند روز، در اين چهار پنج روز، يك نفر، يك آدم محصل خارجى كه از سنخ ما هم نيست [يعنى روحانى نيست] ولو پدرش از سنخ ماست، خودش از سنخ ماها نيست، اين در اين حوزۀ مباركه چى ديده است؟ با چه اشخاصى تماس پيدا كرده؟ آن‌ها چه مطلبى به اين جوان گفته‌اند كه بايد اظهار تأسف كند؟ يك نفر آدم محصل جديد اظهار تأسف كند از اينكه چرا وضع نجف اين‌طور است!…

اگر يك دست‌هايى در كار باشد و شما را همين دست‌ها وادار كند با هم جبهه‌بندى كنيد… و خداى نخواسته اگر راست باشد اين مطلب دست‌هاى ناپاكى هم اينها را دامن بزند و اين آتش را روشن كند… علاوه بر اين كه ما در دنيا كاذب می‌شويم و نجف ساقط می‌شود؛ نه من و شما تنها، يك حوزۀ هزار سالۀ دينى ساقط می‌شود؛ يك اشخاص عالم متدين… اين‌ها هم در جامعه ساقط مى‏شوند… انسان خودش را بازى می‌دهد كه من در فلان جبهه كه واقع شدم، تكليف شرعى اقتضا می‌كند! تكليف شرعى اقتضا مى‏كند كه انسان اهانت كند به مسلمين؟ اهانت كند به ملاّ… به همجنس خودش؟ اين تكليف شرعى است؟…اينها هواى نفس است… اگر ما به جان هم بيفتيم و من آن را تكفير كنم، او من را تكفير كند، هر دومان ساقط بشويم… ملت هم از دست ما می‌رود، چنانچه رفته است حالا… اگر نباشد كه حبّ دنيا و حبّ نفس در ما همچو غلبه كند كه نگذارد حقايق را ببينيم، نگذارد واقعيات را ملاحظه كنيم، سدّ راه هدايت ما بشود… همه وسايل براى اين است كه ايمان را از انسان بگيرد… .

براى چى شما نزاع با هم داريد؟ آخر چه‌تان است؟ چه دشمنى با هم داريد شما؟… دعواى شما پيش خداى، اعظم از همه معاصى است… براى اين كه يك جامعه را شما به گند می‌زنيد. يك نجف را شما ساقط می‌كنيد در نظر مردم… شما خيال نكنيد تا آخر عمر بتوانيد با رياكارى كارتان را درست كنيد… بالاخره كشف می‌شود فساد… چند سال با ريا و تزوير و با خدعه و با فحش به مردم زندگى می‌كنيد… من خيلى خوف از اين مطلب دارم كه يك اشخاصی… به وسايط، وسايط به واسطه. واسطه به واسطه برسد به اينكه تكليف شرعى درست كنند! تكليف شرعى من اينست كه بايد چه بكنيم… با اين تكليف شرعى يك فسادى در حوزۀ نجف ايجاد بكنند. آن‌ها هم از آدم می‌ترسند، می‌خواهند اين آدم‌ها ساقط بشوند… آن‌ها بيايند حوزه‌ها را اين‌طور كنند كه اگر يك جوانى كه براى آيندۀ اسلام مفيد هست يا اشخاصى براى آيندۀ اسلام مفيد هستند، اينها ساقط بشوند در جمعيت كه نتوانند ديگر فايده بدهند به اسلام و مسلمين… اين دسته‌بندى‏ها غلط است. اين دسته‌بندى‏ها فسق است. حوزه‌ها را ضايع مى‏كند اين كارها…

دست برداريد… تهذيب كنيد خودتان را آقا… اخلاق‌تان را تهذيب كنيد… حبّ دنيا را از دلتان بيرون كنيد… به ضرر آبروى يك جامعه تمام می‌شود، به ضرر آبروى يك ملت تمام مى‏شود… دست برداريد از اين‌طور اختلافات جزئى، كه خيلى مبتذل است… خودمان اين را نمی‌فهميم چقدر مبتذل‌ايم… اين حرف‏ها چيست؟ آقا… شما با نظر رحمت نگاه كنيد به بندگان خدا…»[۴]

بررسی:

۱. آیت‌الله خمینی به طلابی که به بهانۀ تکلیف شرعی به اهانت و تکفیر علما پرداخته‌اند به‌شدت هشدار می‌دهد. او ساقط کردن امیدهای آیندۀ اسلام را به بهانۀ تکلیف شرعی فسق و فساد اعلام می‌کند. ایشان این‌گونه دسته‌بندی‌ها را مبتذل و ناشی از حبّ نفس می‌شمارد.

۲. اگر منطق به کار رفته در این سخنرانی هشداردهنده را از دو صدر منتزع کنیم و آن‌را به سیدمحمد روحانی هم تعمیم دهیم، دراین‌صورت باید حداقل اهانت به وی (چه برسد به افترا و مباهته) با همین منطق برحذر داشته شود. یعنی به بهانۀ تکلیف شرعی کسی به وی هم بهتان نزند و اهانت نکند. اما چنین تعمیمی ازجانب آن طلاب انقلابی درک نشد، ظاهراً این تعمیم به گوینده هم چندان قابل انتساب نیست، چرا که بین دو صدر و سیدمحمد تفاوتی است که به نظر می‌رسد در مدرسۀ آیت‌الله خمینی در موضوع دخیل باشد. دو صدر بر علیه نهضت قدمی برنداشته بودند، حال آنکه سیدمحمد متهم بود که شاخص‌ترین ضدانقلابی نجف است. آیا عِرض و آبروی چنین فردی احترام دارد؟ دقیقاً نکته در همین‌جاست. به‌هرحال نسبت به بهتان و افترایی که برخی روحانیون انقلابی نجف در سال ۱۳۴۹ به آقاسیدمحمد روحانی زدند هیچ نهی و تحذیری ازجانب آیت‌الله خمینی در دست نیست، و اعتراض آقاسیدصادق روحانی هم به همین بوده است.

یادداشتها:

[۱]. خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، جلد اول ص ۱۹۹ به بعد.

[۲]. روزنامۀ جام‌جم، اردیبهشت۱۳۹۰.

[۳]. ۱۶ خرداد ۱۳۹۰ منتشر شده در وبسایت امام‌صدرنیوز.

[۴]. کوثر، مجموعه سخنراني‌هاي حضرت امام خميني، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد اول ص۲۰۶-۲۰۴.