در فقه شیعه برای نخستینبار مرزهای قراردادی جفرافیایی بهعنوان محدودۀ تقلید به رسمیت شناخته شد. در این فصل ابتدا به سه روایت از مرجعیت آقای خامنهای اشاره میشود: روایت مقام رهبری، روایت آیتالله منتظری و روایت آیتالله آذری قمی. چهارمین باب به بررسی رسالۀ أجوبة الاستفتاءات آقای خامنهای اختصاص دارد. عنوان فصل برگرفته از مطالب باب سوم است.
باب اول. مقام رهبری از اعلام مرجعیتشان خبر نداشتهاند!
جناب آقای خامنهای در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۷۳ مفصلاً دربارۀ مرجعیت سخن گفت و پس از اشاره به هر دو فهرست قم و تهران مرجعیت تقلید شیعیان خارج از کشور را «متواضعانه و ایثارگرانه» پذیرفت:
«آقایان فهرست دادند و اسم این حقیر را هم در آن فهرست آوردند. امّا اگر از من سؤال مىکردند، مىگفتم این کار را نکنید. بدون اطّلاعِ من این کار را کردند. بعد از آنکه اعلامیهشان صادر شده بود، من خبردار شدم؛ والّا نمىگذاشتم. حتّى من به تلویزیون اطّلاع دادم و گفتم اگر آقایان ناراضى نمیشوند، اعلامیۀ آنها را که مىخوانید، اسم مرا نخوانید. بعد گفتند که نمیشود؛ تحریفِ اعلامیه است. آقایان نشستهاند، چند ساعت جلسه کردهاند؛ نمىشود… .
کسانى که اصرار مىکنند و مىگویند: آقا رساله بدهید، توجه کنند که من براى خاطر این از قبولِ بار مسئولیت مرجعیّت استنکاف میکنم. بحمداللَّه آقایان هستند و نیازى به این معنا نیست. البتّه، خارج از ایران حکم دیگرى دارد. بارِ آنها را من قبول مىکنم. چرا؟ براى خاطر اینکه آن بار را اگر من بر ندارم، ضایع خواهد شد. آن روزى که احساس کنم آقایانى که امروز بحمداللَّه در اینجا هستند و به عقیدۀ من کافى هستند – و میبینیم کفایت لازم و بلکه فوق اندازۀ ضرورى براى تحمّل بار مسئولیت هم امروز در قم وجود دارد- مىتوانند بارِ خارج را هم تحمّل کنند، آنجا باز من کنار مىکشم.
امروز من درخواست شیعیان خارج از ایران را قبول مىکنم؛ براى خاطر اینکه چارهاى نیست. مثل همان جاهاى دیگر است که ناگزیر هستیم. اما در داخل ایران هیچ احتیاجى نیست.
شما خیال مىکنید کسانى که رادیوهاى بیگانه و دستگاههاى استکبارى، براى مرجعیّت دل به آنها بستهاند، در داخل ایران کسانىاند که اگر خودشان را در معرض اطّلاع ملّت قرار دهند، ملّت، آنها را آرام مىگذارد؟ ملّت ایران از خائنین نمىگذرد. تا امروز نگذشته است، در آینده هم از خیانتکاران نخواهد گذشت.»[۱]
کدام ضرورت در خارچ چنین اقتضایی داشت؟ چگونه مراجع نمیتوانستند در خارج کاری کنند و فقط ایشان چنین توانی داشت؟
ده روز بعد از این سخنرانی پیروان مقام رهبری در اجرای فرمان ایشان در تاریخ ۲ و ۳ دی ۷۳ به حسینیۀ شهدای قم حمله کردند، با شکستن و تخریب وسائل حسینیۀ شهدا با شعارهای بسیار زننده، طلاب را تهدید به تعطیل درس آیتالله منتظری کردند. از نظر حملهکنندگان خائنین باید ادب میشدند.
بررسی:
یک. آقای خامنهای ادعا کرد: «آقایان فهرست دادند و اسم این حقیر را هم در آن فهرست آوردند. امّا اگر از من سؤال مىکردند، مىگفتم این کار را نکنید. بدون اطّلاعِ من این کار را کردند. بعد از آنکه اعلامیهشان صادر شده بود، من خبردار شدم؛ والّا نمىگذاشتم.»
این ادعا با توجه به شواهد زیر خلاف واقع و کذب محض است:
اولاً آقای خامنهای از اعلام مرجعیت خود توسط جامعۀ روحانیت مبارز تهران مطلع بوده و به آقای علیاکبر ناطق نوری گفته نظر آقای مهدوی کنی را هم جویا شود، زیرا در آن زمان آقای مهدوی کنی در جلسات مجمع شرکت نمیکرده است. این هم عین روایت آیتالله محمدرضا مهدوی کنی:
«یادم هست آقای ناطق یکبار به من گفتند: “میخواهیم از سوی جامعه روحانیت اعلام کنیم که ایشان مرجع هستند و ایشان گفتهاند از آقای مهدوی هم بپرسید که آیا موافق هستند یا نه؟” گفتم: “بله. من نظرم این است که ایشان جزو مراجع هستند.” بحث اعلمیت را نمیخواستیم مطرح کنیم، بلکه میخواستیم کسانی را که صلاحیت مرجعیت و فتوا، آن هم در سطح بالا و نه اجتهاد در سطح پایین را داشتند، اعلام کنیم و باتوجه به خصوصیات ایشان، در آن موقع واقعاً پذیرفتیم و بعد هم در مراحل مختلف، این نظر تأیید شد.»[۲]
چهطور آقای خامنهای که به آقای ناطق نوری سپرده قبل از اعلام مرجعیتش نظر آقای مهدوی کنی را جویا شود، از اعلام مرجعیت خود توسط جامعۀ روحانیت مبارز تهران بیخبر بوده است!؟
ثانیاً ایشان از آقای امینی نایبرئیس وقت اعلام مرجعیت خود را بهنحوی خواسته است. این هم شهادت آیتالله آذری قمی: «بعد از وفات آقای اراکی ایشان به آقای [ابراهیم] امینی تلویحاً یا تصریحاً از مطرح کردن ایشان [خودشان] حمایت میفرمودند.»[۳]
ثالثاً آیتالله منتظری نوشته است: «بعضی از افراد جامعۀ مدرسین نزد من آمدند و گفتند:“به جامعه گفتهاند به هر قیمتی که هست باید آقای خامنهای را بهعنوان مرجع معرفی کنید زیرا مصلحت نظام چنین اقتضا میکند.»”[۴]
آیا آقای خامنهای از دستور به جامعۀ مدرسین برای معرفی خود بهعنوان مرجع به هر قیمت بیاطلاع بودهاند!؟
دو. بیاطلاعی جناب آقای خامنهای از تصمیم جامعتین قابل پذیرش نیست، اولاً ایشان از تمایل جامعۀ مدرسین به معرفی شش مرجع از یک سال قبل مطلع بوده است. ثانیاً از دو نهاد کاملاً مطیع که حتی معرفی مراجعی جهت ارجاع احتیاطات را بدون اجازۀ مقام رهبری انجام ندادند، آیا پذیرفتنی است که امر مهم معرفی مراجع جایزالتقلید پس از وفات آیتالله اراکی که نظام از مدتها قبل برایش برنامهریزی کرده بود بدون صلاحدید مقام رهبری انجام شود؟ حاشا و کلّا. ثالثاً آیا اعضایی همانند آقای محمد یزدی و علیاکبر ناطق نوری (البته در آن زمان) که بدون اذن ولیامر آب نوشیدن را هم جایز نمیدانند ممکن است چنین امری را به اطلاع ایشان نرسانده باشند؟
سه. فرض میکنیم جناب آقای خامنهای به تلویزیون اطّلاع داده و گفته «اگر آقایان ناراضى نمیشوند، اعلامیۀ آنها را که میخوانید، اسم مرا نخوانند.» آقای علی لاریجانی که پنج ماه بیشتر از انتصابش به مدیرعاملی سازمان صداوسیما نمیگذرد عرض میکند: «نمىشود؛ تحریفِ اعلامیه است. آقایان نشستهاند، چند ساعت جلسه کردهاند؛ نمیشود.» آیا احدی احتمال جدّی بودن چنین گفتوگویی را میدهد؟ اینها تعارفی بیشتر نیست.
چهار. اگر رهبری سودای مرجعیت نداشت، بلافاصله بعد از رهبری شورای استفتاء و تدریس خارج برای روحانیون حکومتی تشکیل نمیداد و به پرسشهای شرعی مردم پاسخ نمیداد، و مقامات امنیتی و قضایی را از دخالت در امر مرجعیت و تقلید نهی میکرد، و وجوهات شرعی قبول نمیکرد و در حوزهها از بودجۀ حکومت به طلاب شهریه پرداخت نمیکرد. حساسیتی که ایشان در همین سخنرانی دربارۀ مرجعیت آیتالله منتظری نشان میدهد بهترین دلیل تمایل واقعی ایشان به تصدّی مرجعیت است.[۵]
پنج. جناب آقای خامنهای فرمودهاند: «کسانى که اصرار مىکنند و میگویند: آقا رساله بدهید، توجّه کنند که من براى خاطر این از قبولِ بار مسئولیت مرجعیّت استنکاف میکنم. بحمداللَّه آقایان هستند و نیازى به این معنا نیست. البتّه، خارج از ایران حکم دیگرى دارد. بارِ آنها را من قبول میکنم. چرا؟ براى خاطر اینکه آن بار را اگر من بر ندارم، ضایع خواهد شد.»
اولاً مرزهای جغرافیایی در مقلِّد و مقلَّد اعتبار شرعی ندارد. در امر تقلید چه فرقی بین شیعیان ایرانی و غیرایرانی است؟ آیا ایشان برای این تمایز خود دلیل و سابقۀ شرعی سراغ دارند؟
ثانیاً شیعیان خارج از کشور همانند شیعیان داخل کشور هیچ نیازی به مرجعیت ایشان نداشنتد. با وجود مراجع حوزۀ علمیۀ نجف و دیگر بلاد ازجمله بیروت جناب رهبری از کدام نیاز به زمین مانده در خارج از کشور سخن میگویند؟
ثالثاً با توجه به وسایل ارتباط جمعی و انتشار فتاوای ایشان به زبان فارسی آیا اگر کسی در داخل کشور از ایشان تقلید کند به نظر ایشان مُجزی نیست!؟ اگر ایشان مرجع داخل نیستند چرا وجوهات داخل را أخذ میکنند!؟ چرا شعری میگویند که در قافیهاش گیر کنند؟ این سخنان را جز بر تعارفی خنک نمیتوان حمل کرد.
شش. اما اینکه ایشان تاکنون یعنی پس از بیستوشش سال رساله نداده است دلیلش تواضع و خفض جناح نیست، اگر نخواهد از روی رسالۀ «امام راحل عظیمالشأن» رونویسی کند یک دورۀ کامل مراجعه به مدارک میطلبد، آن هم برای کسی که مبانی اصولی دستش باشد، خارج فقه و اصول گفته باشد، از همه مهمتر فرصت و وقت کافی برای استفراغ وُسع داشته باشد. مرجعیت یک کار تمام وقت است. رهبری هم یک کار تمام وقت از سنخ دیگر است. این دو با هم جمع نمیشود، بهخصوص برای کسی که از باء بسمالله آغاز کرده است.
هفت. مقام محترم رهبری دربارۀ آیتالله منتظری البته بدون ذکر نام فرمودند:
«شما خیال میکنید کسانى که رادیوهاى بیگانه و دستگاههاى استکبارى، براى مرجعیّت دل به آنها بستهاند، در داخل ایران کسانیاند که اگر خودشان را در معرض اطّلاع ملّت قرار دهند، ملّت، آنها را آرام میگذارد؟ ملّت ایران از خائنین نمیگذرد. تا امروز نگذشته است، در آینده هم از خیانتکاران نخواهد گذشت.»
اولاً مرحوم آیتالله منتظری استاد جناب آقای خامنهای در درس شرح اشارات بوده است.[۶]ایشان دربارۀ استاد خود اینگونه بیادبانه و غیرمنصفانه سخن گفته است. عاقبت ایشان دیدنی است.
ثانیاً عبارت زیر از کیست؟
«شما فقیهى باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند. از پخش دروغهاى رادیو بیگانه متأثر نباشید. مردم ما شما را خوب مىشناسند، و حیلههاى دشمن را هم خوب درک کردهاند که با نسبت هر چیزى به مقامات ایران کینۀ خود را به اسلام نشان مىدهند…. جنابعالى انشاءاللّه با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمى مىبخشید.»
ثالثاً روشن است که انگشت اشارۀ جناب آقای خامنهای بهسوی چه کسی نشانه رفته است. وزارت اطلاعات و سپاه پیام این سخنان و مخاطب آن را به خوبی درک کردند و به وظیفۀ خود آگاه شدند تا به پیشبینی رهبری مبنی بر اینکه «ملت ایران از خائنین نمیگذرد» جامۀ عمل بپوشانند.
هشت. یکی از شرائط مرجعیت عدالت است. دروغ، افترا و اهانت مخلّ به عدالت میباشد. با توجه به مستندات فوق جناب آقای خامنهای با اظهار اینکه از اعلام مرجعیت خود بیخبر بوده، و با انتساب استاد خود به خیانت مرتکب دروغ، افترا و اهانت شده، حتی اگر از ملکۀ اجتهاد مطلق هم برخوردار بود، به دلیل فقدان عدالت شرعاً صلاحیت مرجعیت و افتاء را ندارد.
باب دوم. روایت آیتالله منتظری
«پرسش: پس از درگذشت مرحوم آیتالله اراکی و بحران مرجعیت در سال ۷۳ که با اقبال مردمی و رویکرد خواص علما – همچون آیتالله موسوی اردبیلی و آیتالله مؤمن و دوازده تن دیگر از علما – نسبت به حضرتعالی ازیکسو و دخالت نیروهای امنیتی و حکومتی ازسویدیگر همراه بود، آقای خامنهای سخنرانی تندی دراینزمینه ایراد نمودند که در آن بهطور صریح – البته بدون ذکر نام – به حضرتعالی اشاره شده بود و نوعی جهتدهی به گروههای فشار محسوب میشد؛ به دنبال این سخنرانی گروههای فشار پس از نمازجمعه مجدداً و برای چندمین بار با سنگ و چوب به بیت حضرتعالی حمله کردند و فردای آن به محل درس یورش آورده و تریبون و لوازم حسینیه را شکستند و شاگردان را تهدید نمودند، که البته با دخالت شورای عالی امنیت ملی غائله خاتمه یافت. حضرتعالی علت اصلی این تهاجمات را چه میدانید و فکر میکنید به چه دلیل هر از گاه اینگونه به حضرتعالی – با آنهمه سوابق و با اینکه استاد همۀ حضرات بودهاید – حملهور میشوند؟ و بفرمایید درآنزمان چه واکنشی از خود نشان دادید و آیا به محاکم قضایی شکایت بردید؟
پاسخ: از همان اوایل رهبری آقای خامنهای کاملاً مشهود بود که یک عده میخواهند برای مرجعیت ایشان زمینهسازی کنند و حتی در زمان آیتالله گلپایگانی و آیتالله اراکی هم عدهای این مسئله را مطرح میکردند. به نظر میرسد مهمترین مانعی که این عده در راه خود میدانستند من بودم، آنها پیش خود تحلیل میکردند که اگر مرجعیت فلانی فراگیر شود موجب میشود تا رهبری آقای خامنهای هم تضعیف شود، لذا از همان ابتدا به بهانههای مختلف به من و بیت من حمله میکردند و در جامعه بهصورت یکسویه تبلیغات و جوسازی به راه انداختند؛ آنها معمولا برای حملات خودشان بعضی صحبتهای مرا بهانه میکردند ولی بعد از فوت مرحوم آیتالله اراکی من صحبتی نکرده بودم و بهانهای در دست آنان نبود، این بود که مطالب رادیوهای خارجی ازجمله رادیو بیبیسی را بهانه کردند که بله این رادیوها دارند بر روی مرجعیت فلانی تبلیغ میکنند و معلوم میشود مثلا برنامهای و توطئهای در کار است!
درحالیکه رادیوهای خارجی به ارائۀ تحلیل و گزارش از وضعیت مرجعیت میپرداختند و اتفاقاً در گزارشهایشان بارها از دیگران و حتی شخص آقای خامنهای نام میبردند. خلاصه بعد از فوت آیتالله اراکی جوّ را بهصورت شدیدی مسموم کردند تاآنجاکه بسیاری از علما از برگزاری مراسم ختم برای آیتالله اراکی صرفنظر کردند، چون آن روزها یک عده را بهعنوان “حزبالله” و امثال آن راه انداخته بودند و در مراسم علما به نفع مرجعیت آقای خامنهای شعار میدادند؛ روی این اساس من هم صلاح ندیدم برای آیتالله اراکی مراسم بگیرم و فقط پیام تسلیتی نوشتم چون احتمال درگیری زیاد بود، حتی اعضای دفتر را جمع کردم و به آنان گفتم لازم نیست برای مرجعیت من تبلیغ کنید یا نفی دیگران را نمایید.
اما یک وقت دیدم آقای خامنهای دربارۀ مسألۀ مرجعیت سخنرانی کرد و بهطور کنایه کالصریح علیه من موضعگیری نمود، البته از من نام نبرد ولی به گونهای بود که همگان مرجع ضمیر را پیدا کردند، ایشان در این سخنرانی مطالب رادیوهای خارجی را بهانه کرده و حتی تعابیر تندی مثل “خیانت” را به من نسبت داد.
پس از این سخنرانی بود که در سطح شهر قم اطلاعیههای مختلفی پخش شد که افراد را تحریک میکرد تا به بیت من حمله کنند، و بعد از نمازجمعه مجدداً گروههای فشار را مقابل منزل ما جمع کردند و علیه من و آیتالله مؤمن – که بعضی مردم را به ما ارجاع داده بود – شعار دادند؛ فردای آن روز هم به محل درس آمدند و من با وجود همۀ خطرات در محل درس حاضر شدم و درسم را گفتم ولی آنان پس از پایان درس شروع کردند به شعار و اینکه فلانی مرجع بیبیسی است و اعدام باید گردد و…! بعد هم تریبون و لوازم حسینیه را شکستند و شاگردان را تهدید کردند که اگر فردا به درس بیایید با شما معاملۀ ضد انقلاب میکنیم.
خلاصه روز بعد با دخالت شورای عالی امنیت ملی آن غائله خاتمه یافت و شاگردان هم شکایتی علیه مهاجمان تنظیم کردند و بعضی آقایان اساتید دانشگاه هم نامهای به آقای هاشمی رفسنجانی نوشتند که البته هیچگونه ترتیب اثری به آن داده نشد؛ آقاسعید [منتظری] هم نامهای به آقای خامنهای نوشت که طبق معمول آنهم بیجواب ماند.»[۷]
باب سوم. عذرخواهی آیتالله آذری قمی
آیتالله آذری قمی سه سال بعد به این مسئله اینگونه اعتراض میکند:
«چرا مقام معظم رهبری وضعیت مرجعیت بهخصوص حضرت آیتاللهالعظمی منتظری را به دست یک مشت بچههای اطلاعاتی دادهاند که شبانه قصد تعدّی به حریم مرجعیت و غارت آرشیو و دیگر اشیاء ایشان را مینمایند، افراد ناصح و خیرخواه را با چشم بسته و اهانت به زندان میبرند. هنوز برخی وسائل غارتی را حتی با وساطت آیتالله مؤمن نیز برنگرداندهاند، همانطورکه قوم وحشی مغول با علم و کتاب کردند… .
آن روز یک نفر از جامعۀ مدرسین در دفاع و حمایت از معظمله قدمی برنداشت و کلمهای نگفت، حتی حقیر هم به خیال واهی اینکه طرف مقام معظم رهبری است چیزی نگفتم، ولی امروز از خدای خود و پیامبرم شرمندهام و معذرت میخواهم.
متأسفانه نهتنها عاملین جنایت حملۀ وحشیانه به بیت مرجعیت که به سرپرستی [خسرو مشهور به روحالله] حسینیان انجام پذیرفت تاکنون هیچ مؤاخذهای نشدهاند، بلکه بهعنوان تشویق به حج مشرف شدند. حجشان مقبول باد! جای تعجب و تأسف اینجاست که چنین فردی را مسئول مرکز اسناد انقلاب اسلامی میگمارند.
بههرحال در این مبارزۀ ظالمانه با مقام شامخ مرجعیت، دادگاه ویژۀ غیرقانونی روحانیت نیز کم آتش نسوزاند. که مسئولیت (معنای مسئولیت مجرم بودن نیست، بلکه معنایش این است که خبرگان رهبری میتوانند از معظمله توضیح بخواهند) مستقیم این حقکشی و حقکشیهای دیگر درموردِ روحانیون متوجه شخص مقام معظم رهبری است، که اگر خبر دارند واعجبا و اگر خبر ندارند واأسفا. تعطیل این دادگاه خلاف قانون اساسی را از جنابعالی خواهانم.»[۸]
آیتالله آذری قمی یک ماه بعد دربارۀ سخنرانی مقام رهبری و اقدامات وزارت اطلاعات مینویسد:
«… تا رأی بیمبنا و مأخذ جامعه صادر شد، آنهم با فشار بچههای اطلاعاتی و دلّالی آقای یزدی، سپس اعلام قبولی ایشان برای خارج فقط و تعیین معاونتی در اطلاعات برای جاانداختن مرجعیت ایشان در داخل با حبس و چیزهایی از آن قبیل نامههایی دراینرابطه با شخص ایشان داشتم که هرگز حاضر به انصراف نشدند.»[۹]
باب چهارم. انتشار رسالۀ أجوبةالاستفتاءات
چند ماه بعد از اعلام قبول مرجعیت خارج از کشور رسالهای با مشخصات زیر منتشر شد: أجوبة الاستفتاءات ولیامر المسلمین سماحة آیةاللهالعظمى السیدعلی الحسینی الخامنئی دامظلّهالوارف، الجزء الأول العبادات.[۱۰]
در مقدمۀ کتاب «دائرۀ استفتائات دفتر آیتاللهالعظمی خامنهای» آورده است: «سیل سوالات شرعی از دفتر رهبر امت اسلامی از دهها هزار تجاوز میکند، ایشان برخی را طبق رأی خود و برخی دیگر را طبق فتوای بنیانگذار جمهوری اسلامی پاسخ داده است. این مجموعه کلیۀ ابواب فقهی بهویژه امور مبتلابه را در بر میگیرد. بعد از اصرار شدید مؤمنین از سراسر عالم و واگذاری زمام مرجعیت تقلید به ایشان از جانب علمای خبره، بالاخره ایشان اجازۀ نشر این مجموعه را البته بعد از تهذیب و تعریب و تبویب و بررسی مجدد صادر کردند.»[۱۱]
این رساله براساس آخرین ویرایش آن در پایگاه اطلاعرسانی مقام معظم رهبری (بهار ۱۳۹۴) از احکام تقلید تا احکام قبرستان را در بر میگیرد و شامل ۲۱۱۸ سوال و جواب است. نمونهای از این پرسش و پاسخها با رعایت شمارۀ مسلسل ویرایش أخیر رساله از پایگاه اطلاعرسانی رهبری نقل میشود:
س ۹: آیا تقلید از مجتهدى که متصدّى مقام مرجعیت نبوده و رسالۀ عملیه هم ندارد، جایز است؟
ج: در صحّت تقلید از مجتهد جامعالشّرائط، تصدّى مرجعیت یا داشتن رسالۀ عملیه شرط نیست، لذا اگر براى مکلّفى که قصد تقلید از او را دارد، ثابت شود که وى مجتهد جامعالشّرائط است، تقلید اشکال ندارد.
س ۱۰: آیا تقلید از کسى که در یکى از ابواب فقه مثل نماز و روزه به درجۀ اجتهاد رسیده، جایز است؟
ج: فتواى مجتهد متجزّى که تنها در برخى ابواب فقهى داراى فتوا و نظر اجتهادى است براى خودش حجت است، ولى جواز تقلید دیگران از او محل اشکال است؛ اگر چه جواز آن بعید نیست.
س ۱۶: آیا در تقلید، اعلمّیت مرجع شرط است یا خیر؟ معیار و ملاک اعلمیّت چیست؟
ج: در مسائلى که فتواى اعلم با فتواى غیراعلم اختلاف دارد، احتیاط آن است که از اعلم تقلید کند و ملاک اعلمیت این است که آن مرجع نسبت به سایر مراجع قدرت بیشترى بر شناخت حکم الهى داشته باشد و بهتر بتواند احکام شرعیه را از أدلّه استنباط کند و همچنین نسبت به اوضاع زمان خود به مقدارى که در تشخیص موضوعات احکام و ابراز نظر فقهى مؤثر است، آگاهتر باشد.
س ۲۱: از چه کسى باید تقلید کنیم؟
ج: از مجتهدى که جامع شرائطِ فتوا و مرجعیت است، و بنابر احتیاط باید اعلم هم باشد.
س ۵۲: درصورت تعارض فتواى ولى امر مسلمین با فتواى مرجعى در مسائل سیاسى، اجتماعى و فرهنگى وظیفۀ شرعى مسلمانان چیست؟ آیا معیارى براى تفکیک احکام صادره از طرف مراجع تقلید و ولى فقیه وجود دارد؟ مثلاً اگر نظر مرجع تقلید با نظر ولى فقیه در مسألۀ موسیقى اختلاف داشته باشد، متابعت از کدامیک از آنان واجب و مجزى است؟ بهطورکلى احکام حکومتى که در آن نظر ولى فقیه بر فتواى مراجع تقلید برترى دارد، کدام است؟
ج: در مسائل مربوط به ادارۀ کشور اسلامى و امورى که به عموم مسلمانان ارتباط دارد، نظر ولى امر مسلمین باید اطاعت شود. ولى در مسائل فردى محض، هر مکلّفى باید از فتواى مرجع تقلیدش پیروى نماید.
س ۵۶: آیا اعتقاد به اصل ولایت فقیه از جهت مفهوم و مصداق یک امر عقلى است یا شرعى؟
ج: ولایت فقیه که عبارت است از حکومت فقیه عادل و دینشناس حکم شرعى تعبّدى است که مورد تأیید عقل نیز مىباشد، و در تعیین مصداق آن روش عقلایى وجود دارد که در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بیان شده است.
س ۶۱: وظیفۀ ما در برابر کسانى که اعتقادى به ولایت فقیه جز در امور حسبیه ندارند، با توجه به اینکه بعضى از نمایندگان آنان این دیدگاه را ترویج میکنند، چیست؟
ج: ولایت فقیه در رهبرى جامعۀ اسلامى و ادارۀ امور اجتماعى ملت اسلامى در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقّه اثنىعشرى است که ریشه در اصل امامت دارد، اگر کسى به نظر خود براساس استدلال و برهان به عدم لزوم اعتقاد به آن رسیده باشد، معذور است، ولى ترویج اختلاف و تفرقه بین مسلمانان براى او جایز نیست.
س۶۳: کلمۀ ولایت مطلقه در عصر پیامبر اکرم به این معنى استعمال شده است که اگر رسول اکرم شخصى را به انجام کارى امر کنند، انجام آن حتى اگر از سختترین کارها هم باشد بر آن فرد واجب است، بهطورمثال اگر پیامبر به کسى دستور خودکشى بدهند. آن فرد باید خود را به قتل برساند. سؤال این است که آیا ولایت فقیه در عصر ما با توجه به اینکه پیامبر اکرم معصوم بودند و در این زمان ولى معصوم وجود ندارد، به همان معناى عصر پیامبر است؟
ج: مراد از ولایت مطلقه فقیه جامعالشّرائط این است که دین حنیف اسلام که آخرین دین آسمانى است و تا روز قیامت استمرار دارد دین حکومت و ادارۀ امور جامعه است، لذا همۀ طبقات جامعۀ اسلامى ناگزیر از داشتن ولى امر و حاکم و رهبر هستند تا امت اسلامى را از شرّ دشمنان اسلام و مسلمین حفظ نماید، و از نظام جامعه اسلامى پاسدارى نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّى قوى بر ضعیف جلوگیرى نماید، و وسائل پیشرفت و شکوفایى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى را تأمین کند. این کار در مرحلۀ اجرا ممکن است با مطامع و منافع و آزادى بعضى از اشخاص منافات داشته باشد، حاکم مسلمانان پس از اینکه وظیفۀ خطیر رهبرى را طبق موازین شرعى به عهده گرفت، باید در هر مورد که لازم بداند تصمیمات مقتضى براساس فقه اسلامى اتخاذ کند و دستورات لازم را صادر نماید. تصمیمات و اختیارات ولى فقیه در مواردى که مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، و این توضیح مختصرى دربارۀ ولایت مطلقه است.
س ۶۵: آیا بر فقیهى که در کشور جمهورى اسلامى ایران زندگى مىکند و اعتقادى به ولایت مطلقۀ فقیه ندارد، اطاعت از دستورات ولى فقیه واجب است؟ و اگر با ولى فقیه مخالفت نماید فاسق محسوب مىشود؟ و درصورتیکه فقیهى اعتقاد به ولایت مطلقۀ فقیه دارد ولى خود را از او شایستهتر به مقام ولایت مىداند، اگر با أوامر فقیهى که متصدّى مقام ولایت امر است مخالفت نماید، فاسق است؟
ج: اطاعت از دستورات حکومتى ولى امر مسلمین بر هر مکلّفى ولو اینکه فقیه باشد، واجب است. و براى هیچ کسى جایز نیست که با متصدّى امور ولایت به این بهانه که خودش شایستهتر است، مخالفت نماید. این درصورتى است که متصدّى منصب ولایت از راههاى قانونى شناخته شده به مقام ولایت رسیده باشد. ولى درغیراینصورت، مسئله بهطور کلى تفاوت خواهد کرد.
س ۶۷: آیا ولایت فقیه یک مسألۀ تقلیدى است یا اعتقادى؟ و کسى که به آن اعتقاد ندارد چه حکمى دارد؟
ج: ولایت فقیه از شئون ولایت و امامت است که از اصول مذهب میباشد. با این تفاوت که احکام مربوط به ولایت فقیه مانند سایر احکام فقهى از ادلّۀ شرعى استنباط میشوند و کسى که به نظر خود براساس استدلال و برهان به عدم پذیرش ولایت فقیه رسیده، معذور است.
س ۱۰۰۳: باتوجه به نظر مبارک حضرت امام راحل (قدّسسرّه) و نظر مبارک حضرتعالى و بعضى فقهاى دیگر که امر وجوهات راجع به ولى امر مسلمین است، پرداخت وجوهات به غیر ولى امر چه حکمى دارد؟
ج: مقلّدین هر یک از مراجع محترمِ تقلید (دامتبرکاتهم)، اگر در پرداخت سهمین مبارکین به استناد فتواى مرجع تقلید خود عمل کنند، موجب برائت ذمّه مىشود.
س ۱۰۰۵: آیا اجازه گرفتن از مجتهدى که مقلّد از او تقلید مىکند، براى مصرف سهم امام در عمل خیر مثلاً در حوزۀ علمیه یا دارالایتام، ضرورت دارد و یا اجازۀ هر مجتهدى کافى است؟ و اصولاً آیا اجازۀ مجتهد ضرورى است؟
ج: اختیار سهمین مبارکین بهطورکلى مربوط به ولى امر مسلمین است و کسى که بر عهدۀ او و یا در مال وى مقدارى حق امام یا سهم سادات باشد، باید آن را به ولیامر خمس یا وکیلى که از طرف او اجازه دارد، تسلیم کند، و اگر میخواهد آن را در یکى از موارد مقرّر مصرف کند، باید ابتدا راجع به آن اجازه بگیرد، و درعینحال مکلّف باید فتواى مرجع تقلید خود را در آن رعایت نماید.
س ۱۰۴۸: جهاد ابتدایى در زمان غیبت امام معصوم چه حکمى دارد؟ آیا جایز است که فقیه جامعالشّرائط مبسوطالید (ولیامر مسلمین) حکم به آن کند؟
ج: بعید نیست که حکم به جهاد ابتدایى توسط فقیه جامعالشّرائطى که متصدّى ولایت امر مسلمین است، درصورتیکه مصلحت آن را اقتضا کند، جایز باشد، بلکه این نظر اقوى است.
بررسی:
یک. اکثر استفتائات از جانب ایرانیان و به زبان فارسی صورت گرفته، فتاوا نیز به زبان فارسی داده شده، «سپس به عربی ترجمه شده»[۱۲] و در کویت منتشر شده و بار دیگر در تهران به فارسی چاپ شده است.
دو. مطابق مقدمۀ دائرۀ استفتائات رهبری فتاوای مذکور در أجوبة الاستفتائات مزجی است، برخی برگرفته از فتاوی مرحوم آیتالله خمینی است، برخی نیز از جانب آقای خامنهای صادر شده است. البته مشخص نیست کدام فتوا از کیست. ظاهراً اکثرا فتاوا مطابق تحریرالوسیلة و آخرین نظرات آیتالله خمینی است و اندکی از آن از قبیل جهاد ابتدایی، بلاد کبیره و لیالی مقمره نظرات جدید شورای استفتاء است به شرحی که گذشت.
سه. ازجمله فتاوی اختصاصی آقای خامنهای این سه مورد است: سوال ۹: در صحّت تقلید از مجتهد جامعالشّرائط، تصدّى مرجعیت یا داشتن رسالۀ عملیه شرط نیست. در پاسخ به سوال ۱۰ جواز تقلید از مجتهد متجزّی محل اشکال اما غیربعید است. سوال ۱۶: ازجمله مؤلفههای اعلمیت این است که نسبت به اوضاع زمان خود به مقدارى که در تشخیص موضوعات احکام و ابراز نظر فقهى مؤثر است، آگاهتر باشد.
چهار. فتاوای مذکور در این رساله دربارۀ ولایت فقیه خالی از تناقض نیست. در سوال ۵۶ ولایت فقیه حکم شرعى تعبّدى مورد تأیید عقل معرفی شده است. اما در سوال ۶۱ از ارکان مذهب حقّه اثنیعشرى که ریشه در اصل امامت دارد معرفی شده که ممکن است فردی با استدلال و برهان به عدم لزوم اعتقاد به آن رسیده باشد.
اولاً چگونه ممکن است امری ازیکسو حکم شرعی تعبّدی باشد و از سوی دیگر استدلال و برهان بر علیه آن نیز میسّر باشد؟
ثانیاً از آن مهمتر اگر ولایت فقیه از ارکان مذهب است چگونه ممکن است فردی که با استدلال و برهان به عدم لزوم اعتقاد به آن رسیده باشد معذور باشد!؟ این چنین شیر بییال و دم و اشکمی خدا هم نافرید!
ثالثاً این چه امر اعتقادی (رکن مذهب) است که درعینحال حکم تعبّدی شرعی هم هست!؟[۱۳]
فتاوای رهبری دربارۀ ولایت فقیه ازجمله شاهکارهای ایشان و میزان بسیار خوبی برای سنجش دانش فقهی وی است.
پنج. در سوال ۶۷ بار دیگر مشکلات لاینحل باور به ولایت فقیه خود را نشان داده است. ازیکسو ولایت فقیه از شئون ولایت و امامت معرفی شده که از اصول مذهب میباشد. ازسویدیگر اینگونه افاضه شده که احکام مربوط به ولایت فقیه مانند سایر احکام فقهى از ادلّه شرعى استنباط میشوند. و برای بار سوم گفته شده کسى که به نظر خود براساس استدلال و برهان به عدم پذیرش ولایت فقیه رسیده، معذور است. مطمئناً امری با سه ویژگی فوق در کل تعالیم اسلامی یافت نمیشود که هم از شئون اصول اعتقادی مذهب باشد، هم عدم باور به آن از طریق استدلال معذور باشد، و هم در عین اعتقادی بودن از ادلّۀ شرعی استنباط شود. همین یک فتوای متناقض برای عدم صلاحیت اجتهاد کافی است.
شش. یکی از نوآوریهای جناب آقای خامنهای مبتنی کردن حکم شرعی بر قانون عرفی است. ایشان در سوال ۵۶ تعیین مصداق ولی فقیه را براساس روش عقلایى بیان شده در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران دانسته است. در سوال ۶۵ نیز گفته شده عدم جواز مخالفت با ولی فقیه درصورتى است که متصدّى منصب ولایت از راههاى قانونى شناخته شده به مقام ولایت رسیده باشد. ولى درغیراینصورت، مسئله بهطورکلى تفاوت خواهد کرد. اینکه در فتوای شرعی به قانون اساسی استناد میشود حکایت از فقدان طریق شرعی در مسئله است. چه اگر داشت به جای رجوع به قانون عرفی به آن طریق شرعی استناد میکرد.
هفت. آیا خمس را منحصراً باید به ولی فقیه داد و مراجع تقلید مجاز به دریافت و تصرّف در خمس نیستند؟ جناب آقای خامنهای ابتدا همانند آذری متقدّم قائل به وجوب پرداخت خمس به حاکم اسلامی است.[۱۴] در سال ۱۳۷۵ نیز فتوا داده است که خمس میباید به ولیامر خمس که همان ولیامر مسلمین باشد یا وکیل وی پرداخت شود نه هر مجتهد جامعالشّرائطی[۱۵] اما خیلی زود از فتوای قبلی عقبنشینی میکند: «مقلّدین هر یک از مراجع محترمِ تقلید (دامتبرکاتهم)، اگر در پرداخت سهمین مبارکین به استناد فتواى مرجع تقلید خود عمل کنند، موجب برائت ذمّه میشود.»[۱۶] اگر پرداخت خمس به ولیامر واجب باشد چگونه پرداخت آن به مراجع تقلید موجب برائت ذمه میشود !؟ این تناقض در سوال ۱۰۰۵ متن فارسی أجوبة نیز مشخص است. چگونه مکلّف هم نظر مرجع تقلید خود را رعایت کند و هم کل سهمین مبارکین را وجوباً به ولیامر یا وکیل وی تسلیم کند!؟
هشت. اینگونه تناقضها که در فتاوای منسوب به جناب آقای خامنهای در دو کتاب أجوبة و دُرر کم نیست، قابل حل است به اینکه بپذیریم افراد مختلفی در شورای استفتاء با مبانی متفاوت و انشاءهای مختلف این پاسخها را دادهاند، و مقام رهبری نیز به دلیل اشتغالات کثیره و عدم دانش فقهی لازم متوجه این تناقضات و ناهماهنگیها نشده است.
الف. جناب آقای خامنهای در سخنرانی مورخ ۲۳ آذر ۱۳۷۳ اعلام میکند که از اعلام مرجعیتش اطلاع نداشته و اگر اطلاع میداشت از پخش آن جلوگیری میکرد. اسناد و شواهد متعدّدی که در قسمتهای پیشین ارائه شد بهعلاوۀ روایات آیتالله مهدوی کنی، آیتالله منتظری و آیتالله آذری قمی نشان میدهد که ایشان نهتنها خبر داشته بلکه از سالها قبل برای آن برنامهریزی کرده بود.
ب. آقای خامنهای به این دلیل که در خارج از کشور بار مرجعیت بر زمین مانده مرجعیت خارج از کشور را متواضعانه قبول میفرمایند. ایشان اطلاع ندارند مرزهای جغرافیایی هیچ دخالتی در احکام شرعی تقلید ندارد. ایشان برخلاف ادعای خود به پرسشهای شرعی ایرانیان پاسخ میدهد و وجوهات شرعی ایرانیان را نیز به احسن وجه أخذ میکند.
ج. ایشان در همین سخنرانی با کنایۀ ابلغ من التصریح آیتالله منتظری را چند بار به خیانت متهم میکند. ده روز بعد از سخنرانی رهبری در روزهای ۲ و ۳ دی ۱۳۷۳ مأموران لباسشخصی در پناه نیروهای امنیتی و انتظامی به درس آیتالله منتظری حمله میکنند، حسینیه را تخریب و با شعارهای زننده، طلاب را به تعطیل درس تهدید میکنند. این حملات را معاونت روحانیت و مرجعیت وزارت اطلاعات سازمان داده بود.
د. رسالۀ أجوبة الاستفتائات در أواخر ۱۳۷۳منتشر میشود. تناقضهای موجود در این رساله ازجمله در بحث ولایت فقیه و خمس از ادلّۀ عدم اجتهاد مفتی آن است.
[۱]. بیانات رهبری مورخ ۲۳ آذر ۱۳۷۳، پایگاه اطلاعرسانی مقام معظم رهبری.
[۲]. گفتوگو با ماهنامه پاسدار اسلام، سال ۳۰، شمارۀ ۳۶۰، قم، آذر ۱۳۹۰.
[۳]. نامۀ مورخ آذر ۱۳۷۶ آذری قمی به هاشمی رفسنجانی. کتاب فراز و فرود آذری قمی، ص۲۷۸-۲۷۷.
[۴] . خاطرات آیتالله منتظری، ج۱ ص۷۷۰.
[۵]. درموردِ مرجعیت خارج کشور آقای خامنهای ذکر خاطرۀ یکی از مرتبطین با سفارت جمهوری اسلامی در یکی از کشورهای اروپائی خالی از فایده نیست: «بین سال ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۸ دوستانی درپیِ جمعآوری امضا از روحانیون خارج کشور برای مرجعیت آقای خامنهای برآمدند با من هم تماس گرفتند من از امضای بیانیه استنکاف کردم، البته آنها که امضا کردند بعدها به عرش رسیدند. من البته توانایی نداشتم به صراحت دلیل امضا نکردنم را بگویم. به بهانهای از امضا خودداری کردم. همان زمان به یکی از دوستان که از قضا فرد فهمیدهای بود و مشوّق من برای امضا بود گفتم واقعاً شما آقای خامنهای را درحدِ مرجعیت یا حتی اعلم میدانید که به شیعیان خارجیِ زبانبسته معرفی کنیم؟ پاسخ داد: خیلی مهم نیست! ایشان که رساله ندارد. شیعیان هم که درنهایت در مسائل فقهی به رسالۀ مراجع تقلید رجوع میکنند، رسالهها هم که در غالب احکام عین هم است، لذا عملاً مردم فقط در مسائل سیاسی به ایشان رجوع خواهند کرد. البته اشارهای هم داشت که حالا از تهران هم از ما خواستهاند که مرجعیت خارج از کشور ایشان را ما امضا کنیم، ما هم امضا میکنیم تا گمان نکنند ما با نظام یا با رهبری زاویه داریم.»
[۶]. شرح اسم، ص۸۵.
[۷]. خاطرات آیتالله منتظری، ج۱ ص۷۵۲ ـ۷۵۰.
[۸]. نامۀ سرگشاده به سیدمحمد خاتمی، ۵ آبان ۷۶. کتاب فراز و فرود آذری قمی، ص۳۴۳-۳۴۲.
[۹]. نامۀ مورخ آذر ۷۶ به هاشمی رفسنجانی. کتاب فراز و فرود آذری قمی، ص۲۷۸.
[۱۰]. الکویت، دارالنبأ للنشر و التوزیع، ۱۴۱۵/۱۹۹۵ [بهمن یا اسفند ۱۳۷۳یا بهار ۱۳۷۴]. این رساله توسط سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در ۳۴۷ صفحه در تهران در سال ۱۳۷۵ منتشر شد. چاپ اول عربی شامل ۱۱۱۳ سوال و جواب است. ترجمۀ رساله به فارسی دری توسط دفتر نمایندگی مقام معظم رهبری در امور افغانستان در سال ۱۳۷۵ در قم و ترجمۀ آن به فارسی توسط احمدرضا حسینی در ۵۲۸ صفحه در سال ۱۳۷۹ در تهران منتشر شد.
[۱۱]. أجوبة الاستفتائات، ص۴ـ۳.
[۱۲]. أجوبة الاستفتائات، الطبعةالاولی، ص۴.
[۱۳]. دراینزمینه در مقالۀ «مکتب منتظری پاکسازی جمهوری اسلامی از ولایت جائر (ولایت بر قبور و ادب تسلیت)، ۳ دی ۱۳۸۸» به تفصیل بحث کردهام. اکنون در کتاب سوگنامۀ فقیه پاکباز ص۳۲ـ۱۵.
[۱۴]. دُرر الفوائد فی أجوبة القائد، ص۵۹.
[۱۵]. أجوبة الاستفتائات، متن عربی، چاپ اول، سوال ۱۰۲۵، ص۳۱۵.
[۱۶]. پیشین، متن فارسی، پایگاه اطلاعرسانی دفتر رهبری، سوال ۱۰۰۳.