معرفت معتدل دینی
(بازاندیشی اعتقادی در زمینهی دین، اسلام، و قرآن)
بنیاد اسلامی فرهنگی ایرانیان هیوستون، تگزاس
شب عاشورا، جمعه ۹ محرم ۱۴۳۷، ۱ آبان ۱۳۹۴، ۲۳ اکتبر ۲۰۱۵
شهیدان کربلا از جمله مصادیق این آیهی شریفه هستند: الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّـهِ ۚ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ (توبة ۲۰) «آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند!» و سیدالشهداء حسین بن علی (ع) از جمله مصادیق این آیهی بسیار زیبا: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي (فجر ۳۰-۲۷) «تو ای روح آرامیافته! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم درآی، و در بهشتم وارد شو!»
یکی از خدمات ائمهی اهل بیت (ع) خصوصا امام حسین (ع) اصلاح «معالم دین» است. معالم دین نشانههای کلان دینداری هستند، همچنانکه با علائم راهنمایی و رانندگی در راهها مسیر را تشخیص میدهیم و بهمقصد میرسیم، معالم دین نیز نقشههای راه هستند و ما را به مقاصد متعالی دینی راهنمایی میکنند. اگر معالم دستکاری شوند و بهجای راه به چاه و بیراهه و بهجای هدایت عامل گمراهی و ضلالت شوند، وظیفهی مصلح است که قبل از هرکاری به اصلاح معالم اقدام کند. عبارت هممضمونی از امام علی (ع) و از امام حسین (ع) اصلاح معالم دین به عنوان نخستین وظیفهی امام برشمرده است:
امام علی (ع): اللّهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذى كانَ مِنّا مُنافَسَةً فى سُلْطان، وَ لاَ الْتِماسَ شَىْء مِنْ فُضُول الْحُطامِ، وَلكِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ، وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ، وَ تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ. (نهجالبلاغة، خطبه ۱۳۱) «خدايا تو مى دانى كه آنچه انجام داديم نه براى رغبت به قدرت بود نه براى زياده خواهى از مال بى ارزش دنيا، بلكه براى آن بود كه نشانه هاى دينت را به جايش بازگردانيم، و برنامه اصلاح را در شهرهايت آشكار كنيم، تا بندگان ستم كشيده ات ايمنى يابند، و حدود معطّل شده ات اقامه گردد.» امام حسین: «اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منّا تنافساً في سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سننك و احكامك.»
موضوع سخن من در شب عاشورا در محضر دوستداران حسین بن علی (ع) «معرفت معتدل دینی» است. در تأسی بهروش سالار شهیدان قرار است به معالم دین در زمانهی خود بنگریم و بکوشیم اگر اعوجاج و کژی درآنها راه یافته با موازین کتاب و سنت و عقل اصلاحشان کنیم. پس موضوع اصلی پالایش معرفت دینی است. صفت اعتدال بهمعنای وسط مقابل افراط و تفریط برگرفته از از این آیهی شریفه است: وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا (البقرة ۱۴۳) «همانگونه (که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانهای قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط؛) تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر هم بر شما گواه است.»
بحث بازاندیشی در معرفت دینی در شش محور ارائه میشود، سه محور در مجلس نخست و سه محور در مجلس دوم. اما سه محور نخست عبارتند از بازاندیشی در دین، بازاندیشی در اسلام و بازاندیشی در قرآن. و محورهای سهگانه مجلس دوم عبارت خواهند بود از بازاندیشی در پیامبر اسلام، بازاندیشی در تشیع و بازاندیشی در امامت. امیدوارم بهرهی این دو مجلس اصلاح معالم دین در مهمترین بخشهای آن باشد. بیشک اینمباحث در راستای اهداف بزرگداشت آرمان والای شهیدان والاتبار کربلاست.
محور اول: بازاندیشی در انتظار از دین
قبل از دست یازیدن به هر امر دینی باید تکلیفمان را با این پرسش ستبر روشن کنیم. از دین چه انتظاری داریم؟ دین قرار است برای انسان چه بکند؟ تا اگر نتوانست و از عهده برنیامد متهم به ناتوانی شود. آیا این انتظارات از غیر دین هم برمیآید؟ در دوران ما شاهد حداقل سه انتظار گزاف از دین هستیم: اول. تدبیر امور دنیا از طریق سیاست دینی، اقتصاد دینی و حقوق دینی (شریعت)، دوم. تبیین علمی جهان از طریق دین، سوم. دین را راه حل همه چیز دانستن: دین پاسخ همه چیز.
دو شاهد مثال برای این انتظارات گزاف از دین یکی از گذشته و یکی از حال نقل میکنم تا مشخص شود مسئله بسیار جدی است و عالمانی قدیم و جدید چنین افراطی در امر انتظار از دین روا داشتهاند. خواجه نصیرالدین طوسی حکیم، متکلم و ریاضیدان بزرگ شیعه در قرن هفتم در تهذیب کتاب فخرالدین رازی حکیم، متکلم و مفسر بزرگ اشعری یعنی تلخیص المحصل در فصل نبوت فوائدی دوازدهگانه برای بعثت پیامبران برشمرده است.
فایدهی چهارم هدایت بشر به اغذیه و ادویهی طبیعی و سموم موجود است. اگر چه بشر با تجارب فراوان و تحمل خطرات در طول قرون و اعصار به این مهم امکان راهیابی داشته اند، اما پیامبران با کمترین هزینه انسان را به منافع و مضار مأکولات و مشروبات آشنا کردهاند. فایدهی پنجم شناخت افلاک و آسمانهاست که جز با تجربه بهدست نمیامد اما پیامبران در این زمینه نیز بشر را راهنمایی کردهاند. فایدهی ششم نیاز آدمی به قانون و شریعت است. آدم مدنی بالطبع است. اجتماع جای تنازع است که بهجنگ و کشتار میانجامد. بناچار قانون (شریعت) و قانونگذار (شارع) لازم است تا انسان را به طاعات راه نماید و از سیئات بازدارد. فایدهی یازدهم بعثت پیامبران تعلیم صنایع سودمند از قبیل کشتیسازی و زرهبافی به انسانهاست. و بالاخره فایدهی دوازدهم اخلاق و سیاست است که در معیشت چارهای از آن دو نیست. (تلخیص المحصل، ص۳۶۵-۳۶۲).
فوائد چهارم، پنجم و یازدهم علمی و فوائد ششم و دوازدهم تدبیر دنیوی است. اما شاهدی از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران آقای خمینی: «حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفهی عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهندهی جنبهی عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه، تئوری واقعی و کامل ادارهی انسان از گهواره تا گور است.» (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۹) بهنظر ایشان دین (اسلام) پاسخگوی تمامی معضلات زندگی بشری اعم از اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی از گهواره تا گور است. علاوه بر آن تدبیر دنیوی را نیز باید از دین و متخصصان آن (فقها) انتظار داشت. متفکران اهل سنت از قبیل سید قطب و ابوالاعلی مودودی هم قبل از ایشان چنین تلقی فراخی از دین (اسلام) ارائه کردهاند. این تلقی از رایجترین تلقیها بین مسلمانان در زمان ماست. پس بحث از آن فرضی و خیالی نیست.
اما هیچیک از انتظارات سهگانهی فوق از دین روا نیست! اگر هم در متون دینی گزارهی تبیین علمی جهان یا تدبیر سیاسی و اقتصادی و حقوقی دنیا مشاهده شود، این گزارهها از امور موقت و موسمی و ناظر به حل مشکلات عصر نزول و قرون اولیهی اسلام است و دلالت بر حکم دائمی و انتظار همیشگی از دین و اسلام نمیکند. انتظارات معتدل آدمی از دین هفت مورد بیشتر نیست. رئوس این انتظارات بهشرح زیر است:
اول ـ معنیبخشی بهزندگی، زندهکردن روان آدمی، هم سو کردن جان با جانان، آرامشبخشی، آکندن زندگی از امید، و وصول به طمأنینه؛
دوم ـ آشنا کردن انسان با امر متعالی، شناخت مبدء، پاسخ به این سوال: ازکجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟
سوم ـ آشنا کردن انسان با معاد، پاسخ به این سؤال: به کجا میرویم؟ سرای دیگر چگونه است؟ چه تدارک و تمهیداتی برای آن باید پیشبینی کرد؟
چهارم ـ آشنائی با غیب و ملکوت، پاسخ به این پرسش: در پس عالم شهود و ناسوت چه خبر است؟ کروبیان و جبروتیان و ملکوتیان کههستند؟
پنجم ـ ضمانت اخلاق، به این معنی که گزارههای اخلاقی توسط عقل آدمی قابل دستیابی است و تعبدی نیستند. اما نفس امارهی آدمی برای ترک فعل اخلاقی بسیار فعال است. دین بهترین ضامن اخلاق است و پیامبر اسوهی اخلاق حسنه است.
ششم ـ آموزش مناسک و عبادات، پاسخ به این پرسش: چگونه دینورزی کنیم؟ چگونه با جانان عشقورزی کنیم؟ چگونه با امر متعالی سخن بگوئیم؟ چگونه جان را آینهدار حق کنیم؟
هفتم ـ آموزش شِبه مناسک، پاسخ به پرسشهایی از این قبیل در مأکول و مشروب و منکوح (خوردنیها، آشامیدنیها، و امور جنسی) چه آدابی را رعایت کنیم؟ خطوط کلی زندگی انسان در حوزههای یادشده چه باید باشد؟
از این هفت امر چهار امر نخست باورهای اعتقادی است که معرفت دینی را تشکیل می دهد. امر پنجم دین ضامن اخلاق است. امور ششم و هفتم حوزهی عملی دین را دربرمیگیرد. امر ششم مناسک و عبادات است و امر هفتم بخشی از معاملات است که شبه مناسک است و برخی آداب خانواده و خوردنیها و آشامیدنیها را در بر میگیرد. این عرصهها دینی است و از دسترس علوم بشری بیرون است. کار اصلی دین این امور است. از دین انتظار مدیریت و برنامهریزی برای دنیا یا تبیین علمی جهان یا پاسخگوئی به همهی مشکلات بشری خطاست. خدا به آدمی عقل داده و آدمی با عقل خداداد و تجربهی بشری قادر به پاسخ گویی به بسیاری مشکلات خود، تدبیر دنیا و تبیین علمی جهان است. اما عرصههای هفتگانه بدون راهنمایی دین بهجایی نمیرسد.
محور دوم. بازاندیشی در نقش اسلام در نجاتبخشی
اسلام چه نقشی در نجات اخروی دارد؟ آیا سعادت اخروی منحصر به پیروان یک دین خاص است؟ و پیروان دیگر ادیان و آئینها ولو افراد نیکوکار و صحیحالعمل جایگاهشان جهنم است؟ با توجه به این حقیقت که اکثر قریب به اتفاق دینداران دینشان را با تحقیق انتخاب نکردهاند و علیالاغلب به دین آباء و اجدادی خود متدین هستند و اگر جای دیگری متولد میشدند دین و آئین دیگری داشتند آیا دینی که هیچ نقشی در انتخاب آن نداشتهاند، آنها را به بهشت میبرد و پیروان دیگر ادیان که آنها هم مثل اکثر مسلمانان نقشی در انتخاب دینشان نداشتهاند به جهنم واصلشان میکند؟ آیا در اخرت خداوند به برچسب های دینی ما نگاه می کند یا به قلب و دست ما؟ برای او عنوان و برچسب دینی ما اهمیت دارد یا باورهای قلبی و اعمال ما؟
آیا جای هر مسلمانی به اعتبار دینش بالاخره، یا از اول بهقول مطلق، در بهشت است و جای هر نامسلمانی به قول مطلق در جهنم؟ آیا ایمان به نبوت محمد بن عبدالله (ص) در نجات اخروی طریقیت دارد یا موضوعیت؟ بهاین معنی که اگر کسی به هر دلیلی به آن باور نداشت مطلقا از نجات بیبهره است، یا این باور طریق به اقوم طرق است، و ناباوران بهآن هم میزانی که توانستهباشند به مقاصد عالیهی این طریق اقوم راه یابند مشمول برکات و فوائد آن میشوند؟ به عبارت دیگر کدام صحیح است: انحصارگرایی نجات اخروی یا تکثرگرایی (اعم از شمولگرایی و تکثرگرایی به قول مطلق)؟
کسی که میپندارد بهشت منحصر به صاحبان دین و مذهب اوست و با چنین دین و مذهبی حتی اگر چند صباحی هم در آتش جهنم باشد بالاخره خالد فی النار نخواهد بود، نه دغدغهی تصحیح دائمی باورهای دینیاش دارد، نه نگران اخلاق و عمل صالح است. اینها دغدغهی نامسلمانان و خارجان از سفینهی نجات اهل بیت است. بهشت ما که تضمین شده است! به خصوص با این مجالس عزای حسینی! پس با این شفعای تضمینی چه نگرانی از عذاب اخروی!؟
آیا باور رسمی جامعهی ما همین نیست؟ نجات اخروی منحصر به مسلمانان (و شیعیان) است. اهل سنت هم باورشان همین است. مسیحیان و یهودیان هم باورشان همین انحصارگرایی است: کل حزب بما لدیهم فرحون (هرگروهی به آنچه نزد خودشان است دلشان را خوش کردهاند).
برای ارزیابی این نگاه انحصار گرایانه به سعادت اخروی چارهای جز سنجش آن با قرآن نیست. چه بسا ایشان مستند انحصارگرایی دینی خود را این آیهی شریفه ذکر کنند: وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (آلعمران ۸۵) «و هر کس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است.» پس هر نامسلمانی از خاسرین خواهد بود. معنای خسران هم جز این نیست که از نجات اخروی محرومند.
اما و هزار اما معنای اسلام در این آیه و دیگر آیات قرآن «تسلیم در برابر خداوند» (اسلام بالمعنی الاعم) است یا پیروی محمدبن عبدالله (ص) (اسلام بالمعنی الاخص)؟ برای پاسخ به این سوال اساسی کافی است به آیهی قبلی همین سوره توجه کنیم: قُلْ آمَنَّا بِاللَّـهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (آلعمران ۸۴) «بگو: «به خدا ایمان آوردیم؛ و (همچنین) به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده؛ و آنچه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است؛ ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمیگذاریم؛ و در برابرِ (فرمان) او تسلیم هستیم.» مسلمان بودن در این آیه یقینا اسلام بالمعنی الاخص (پیرو محمد بن عبدالله بودن) نیست، بلکه به معنای تسلیم خداوند بودن است. مسلمان بودن نوح و ابراهیم و موسی و عیسی هم به همین معنی است. اصولا اسلام اسم عام همه ادیان الهی است. محمد بن عبدالله (ص) هم به همین دین دعوت کرده است. پیام اصلی دین تسلیم خدا بودن است. هرکه تسلیم خداوند است مسلمان است.
قرآن کریم یهود و نصاری را به دلیل انحصارگرائیشان مذمت میکند. بعد جاهلانی که از منطق نادرست آنان پیروی میکنند شدیدا ملامت میکند. خداکند ما از این دسته نباشیم! وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَىٰ عَلَىٰ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَىٰ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَىٰ شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ ۗ كَذَٰلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ ۚ فَاللَّـهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (البقرة ۱۱۳) «یهودیان گفتند: «مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند»، و مسیحیان نیز گفتند: «یهودیان هیچ موقعیتی ندارند (و بر باطلند)»؛ در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را میخوانند (و باید از این گونه تعصبها برکنار باشند) افراد نادان (دیگر) نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قیامت، در باره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری میکند.» راستی ما هم نمیگوئیم غیر از ما پیروان محمد بن عبدالله (ص) دیگران هیچ موقعیتی نزد خداوند ندارند!؟ قرآن صاحبان چنین منطقی را چه خطاب کرده است؟ آیا به ما توصیه نکرده داوری را به قیامت به خود خدا واگذار کنید؟
جای دیگر به صراحت ملاک برتری را تقوی (خداپروایی واقعی) اعلام کرده و به اعرابی که ادعای ایمان میکردند، نهیب میزند که شما فقط شهادتین گفتهاید و به ظاهر مسلمانید. اگر واقعا میخواهید مسلمان باشید باید ایمان در قلب و عملتان رسوخ کند. با اسلام ظاهری انتظار بهشت و نجات نداشته باشید. به مفاد این آیات توجه کنید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ۖ وَإِن تُطِيعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ أُولَـٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (الحجرات۱۵-۱۳) «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! عربهای بادیهنشین گفتند: «ایمان آوردهایم» بگو: شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمیکند، خداوند، آمرزنده مهربان است. مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردهاند؛ آنها راستگویانند.»
مسلمان بودن بدون رسوخ ایمان در قلب و عمل مایهی نجات نیست. بحث ما دقیقا در همین اسلام ظاهری شناسنامهای است. پس عامل نجات اخروی چیست؟ قرآن کریم به صراحت به این مهم اشاره کرده است: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (البقرة ۶۲) «کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردهاند، و کسانی که به آئین یهود گرویدند و نصاری و صابئان [پیروان یحیی] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچگونه ترس و اندوهی برای آنها نیست.» این آیه با جزيی تفاوت لفظی عینا در آیهی ۶۹ سورهی مائده تکرار شده است. ملاک ثواب و عقاب نزد خداوند یعنی نجات و عذاب اخروی سه چیز بیشتر نیست: ایمان بهخدا، ایمان بهآخرت و عمل صالح. مسلمان و یهودی و مسیحی و صابئی و غیر ایشان اگر این سه امر کلیدی را در خود محقق کنند اهل نجاتند. برچسب این دین و آن دین موضوعیت ندارد، طریقیت دارد. اگر پیروی از محمد بن عبدالله (ص) ترا به این سه ملاک سعادت رساند نجات یافتهای. اما اگر شهادتین در حد زبانت باقی ماند و به دل و عملت رسوخ نکرد به نجات منجر نمیشود. این باور معتدل به اسلام است. بهفکر اصلاح باورها و ارتقای عملمان باشیم. این قاعده است. این از معالم مطمئن راه است. تا دیرنشده به فکر نجات باشیم.
محور سوم. بازاندیشی در جایگاه قرآن کریم در تعالیم اسلامی
قرآن چه جایگاهی در تعالیم اسلامی دارد؟ تردیدی نیست که قرآن سنگ اول بنای اسلام است، تردیدی نیست که امر معارض با قرآن نمیتواند اسلامی باشد، تردیدی نیست که که بدون فهم همهجانبهی قرآن هیچ قرائتی از اسلام پذیرفتنی نیست، تردیدی نیست که قرآن حجت است و قابل فهم برای همگان است؛ اما آیا قران تنها منبع اسلام است و حسبنا کتاب الله!؟ (کتاب خدا ما را کافی است!؟) آیا لازم است هر امر اسلامی مدرکی در قرآن داشته باشد و اگر مستندی در قرآن نیافتیم آن امر غیراسلامی باشد؟ آیا فهم کامل و همهجانبه از اسلام با اکتفا به قرآن و بدون مراجعه به سنت پیامبر (ص)، و فهم صحابه (در اهل سنت) و فهم اهل بیت (در شیعه) ممکن است؟ آیا در فهم قرآن بینیاز از قواعد عمومی زبانشناسی و هرمنوتیک و دیگر دانشهای مرتبط هستیم؟ آیا قرآن کتاب قانون است یا کتاب هدایت؟
ما با تفکر افراطی و تفریطی در مورد قرآن کریم در زمان خود مواجهیم. جریانی تفریطی است که علیرغم تقدیس فراوان قرآن عملا قرآن در تفکرشان نقشی بازی نمیکند و اجتهادشان با مراجعه به روایات شکل میگیرد و شاکلهی تفکرشان را روایات تنظیم کرده است و از روح قرآن بسیار دورند. این گروه اگرچه متکی به دستاورد علوم عالمان گذشتهی مسلمان هستند، اما از دستاوردهای جدید زبان شناسی و فهم متن و دینشناسی در فهم کتاب و سنت و عقل بهره نمیجویند.
تفکری افراطی که میپندارد برای فهم اسلام به چیزی جز ظواهر قرآن نیاز ندارد و چون مخاطبان اولیهی قرآن عالم بههیچیک از علوم اسلامی در آن دوران نبودند، فهم درست از قرآن یعی همان! این گروه خود را از مطلق دانشهای اسلامی که همگی بر سر سفرهی قرآن تولید شده بینیاز میبیند و به دلیل زیادهروی تفکر رسمی در استفاده از روایات و کم اعتنایی به قرآن عملا اعتنایی به سنت پیامبر و سیرهی ائمه ندارد و موافقت با ظواهر قرآن را شرط لازم و کافی هر امر اسلامی میپندارد. هر دو گروه از معرفت اعتدالی اسلامی دور هستند.
در نقد تفکر تفریطیها قرآن اینگونه فرموده است: وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَـٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (الفرقان ۳۰) «و پیامبر عرضه داشت: پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند». راستی قرآن از دست من و تو شاکی نیست؟ آیا زندگی و دین و ایمانمان را با قران محک میزنیم؟ آیا با قرآن مأنوسیم؟ آیا حداقل سالی یک بار قرآن را ختم میکنیم؟ آیا روزمان با چند آیه از قرآن آغاز و خاتمه میبخشیم؟ آیا با روح قرآن آشنا هستیم؟
اما رویکرد افراطی میپندارد پاسخ هر پرسشی را باید در قرآن جست. چه بسا به این دو آیه استناد کند. آیهی اول: وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ (الانعام ۵۹) کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمیداند. او آنچه را در خشکی و دریاست میداند؛ هیچ برگی (از درختی) نمیافتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانهای در تاریکیهای زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار ثبت است.» اما مراد از کتاب مبین در این آیه قرآن نیست! مراد علم خداوند است! یعنی خدا عالم مطلق است اما در قرآن علم به همه چیز نیامده است.
آیه ی دوم: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ (النحل ۸۹) «و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است!» کتاب در این آیه قران است، اما قران تبیان همهی اموری است که از کتاب دینی و خود دین انتظار آن می رود. اگر کسی از دین انتظار فراخی که در محور نخست نقدش گذشت داشته باشد، آیه را مطلق میپندارد و مدعی میشود که حتی موازین امور علم تجربی و اجتماعی و انسانی را نیز باید در قرآن جست! ملاصالح مازندرانی در تفسیرش بر اصول کافی در ذیل روایات حاوی این آیه صریحا نوشته است: تبیانا لکل امر یرتبط بهدایة الانسان (تبیان هر امریی که مرتبط با هدایت انسان است). یعنی ظاهر اطلاق تبیان مقید به کتاب هدایت است. در قرآن دنبال فرمول فیزیک و شیمی و مسائل جهانشناسی، آسمانشناسی، جامعهشناسی، مردمشناسی، باستانشناسی، سیاست، اقتصاد، فلسفه، فقه و حقوق نگردیم. قرآن کتاب هیچکدام از این علوم نیست. اگرچه میتواند مایهی الهام برخی از علوم شود و شده است.
قرآن ما را به مطالعهی طبیعت و تاریخ دعوت کرده است: أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ (الغاشیة ۲۱-۱۷) «آیا آنان به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟! و به آسمان نگاه نمیکنند که چگونه برافراشته شده؟! و به کوهها که چگونه در جای خود نصب گردیده! و به زمین که چگونه گسترده و هموار گشته است؟! پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهای!» قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ هَـٰذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ (آلعمران ۱۳۸-۱۳۷) «پیش از شما، سنّتهایی وجود داشت؛ پس در روی زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیبکنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟! این، بیانی است برای عموم مردم؛ و هدایت و اندرزی است برای پرهیزگاران!»
قرآن به سیر در آفاق و انفس فراخوانده است: سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (فصلت ۵۳) «به زودی نشانههای خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان میدهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟!» بدون مطالعه در این حوزهها که خارج از قرآن هستند ما بصیرت لازم برای فهم دین و خود قرآن هم پیدا نمیکنیم.
نتیجه:
در این مجلس دربارهی سه شاخص از معالم دینمان مباحثی عرضه شد:
اولا دانستیم که از دین نمیتوان انتظار تبیین علمی جهان، تدبیر سیاست و اقتصاد و حقوق یا پاسخگویی به همهی پرسشهای انسانی را داشت. با هفت انتظار معتدل از دین (یعنی معنیبخشی به زندگی، امر متعالی (مبدء)، سرای دیگر (معاد)، عوالم غیب، ضمانت اخلاق، مناسک و عبادات، شبه مناسک از معاملات) آشنا شدیم.
ثانیا دانستیم که شرط ضروری نجات اخروی ایمان به خداوند، ایمان بهآخرت و عمل صالح است، چه فرد مسلمان باشد چه نامسلمان، یعنی اسلام طریق اقوم به نجات است نه اینکه موضوعیت داشته باشد. اسلام شناسنامهای کسی را به بهشت نمیبرد و از دوزخ نمیرهاند.
ثالثا دانستیم که قرآن کتاب هدایت است نه کتاب قانون و علم. قرآن منبع اصلی و نخست تعالیم اسلامی است اما تنها منبع نیست. هیچ امر اسلامی نمیتواند معارض با قرآن باشد، اما هر امر اسلامی لازم نیست مدرکی قرآنی داشته باشد. بدون فهم قرآن هیچ فهمی از اسلام کامل نیست، اما فهم کامل از اسلام بدون درک سنت پیامبر و اهل بیت (برای شیعیان) و اصحاب (برای اهل سنت) حاصل نمیشود. (شرط لازم غیرکافی) فهم قرآن نیز بدون میراث سنتی علوم اسلامی و دستاوردهای دانشهای جدید مرتبط میسر نیست.
بازشناسی این معالم سهگانه در این مجلس باشکوه بهبرکت راه و روش سیدالشهداء حسین بن علی (ع) میسر شد. السلام علیک یا اباعبدالله.
از زبان سید الساجدین امام علی بن الحسین (ع) خدا را میخوانیم: اللهم أعطني بصيرة في دينك، وفهما في حكمك، وفقها في علمك، وكفلين من رحمتك، وورعا يحجزني عن معاصيك، وبيّض وجهي بنورك، واجعل رغبتي فيما عندك، وتوفني في سبيلك وعلى ملة رسولك صلواتك عليه وآله (دعای ابوحمزهی ثمالی) «خدايا از تو مىخواهم كه به من عطا كنى: بصيرت در دينت را، و فهم در فرمانت را، و فهم دقیق در علمت را، و دو سهم از رحمتت را، و پرهيزکارى كه مرا از نافرمانيهايت بازدارد، و رخسارم را به فروغ نورت سپيد كن،و رغبتم را در آنچه نزد توست قرار بده.» آمین یا ربالعالمین
والسلام