مجتهد در اصول

 

مجتهد در اصول و مبانیِ فهمِ دین

در همه ادیان ابراهیمی از جمله اسلام، «مسئله فهمِ متن» (اعم از متنِ کتابِ وحیانی و متنِ سخنانِ پیامبر)، محوری ترین مسئله در معرفت دینی است. همّت عالمان دین در طی قرون و اعصار، مصروفِ «کشفِ مرادِ متکلّم» در آیات و روایاتِ دینی بوده است. تقسیم کلام(متن) به نصّ و ظاهر، و باور به دلالتِ قطعیِ نصّ و دلالتِ ظنّیِ ظاهرِ کلام به مرادِ متکلّم، نخستین گامها در مسئله بنیادیِ فهمِ متن بوده است. از آنجا که اکثر قریب به اتّفاق عباراتِ متن، از قبیل ظواهر است، طبیعی است که «بحثِ حجیّتِ ظواهر» به بحثِ محوریِ فهمِ متن تبدیل شده باشد. در بحثِ حجیّتِ ظواهر، «فهمِ عرفی» کلیدِ فهمِ متن شمرده شده است. امّا عرف، متن را چگونه می فهمد؟ آیا ممکن است یک متن به گونه های متفاوت فهمیده شود؟ آیا ذهنیّت خواننده در فهم متن دخالتی دارد؟ آیا می توان متنی را با ذهنی کاملاً خالی از پیش فرضها فهمید؟ آیا زمینه متن در فهم آن متن دخالتی دارد؟ آیا متنِ مجرّد از زمینه وجود دارد؟

مسئله فهمِ متن در عالم اسلام، اندکی در علم منطق و به شکل گسترده در «بحثِ الفاظ» علمِ اصولِ فقه مطرح بوده است. علم اصول فقه علیرغم اسم آن، اختصاصی به علم فقه ندارد و متکفل ارائه قواعدِ فهم هر متنی است، لذا علم تفسیر قرآن، علم الحدیث، علم کلام نقلی و علم اخلاق نقلی همانند علم فقه از این علم تغذیه می کنند. بحث الفاظ که حداقل به لحاظ حجم، نیمی از علم اصول فقه را تشکیل می دهد و در برخی مسائل با فلسفه های تحلیلی و زبانی قابل مقایسه است، اگرچه آکنده از نکته سنجی های علمای اصولی و موتور محرّک اجتهادهای فقهی بوده است، اما مدّتها است که خود از اجتهاد باز مانده است و به تئوری واحدی در فهم متن اکتفا کرده و از آراء تازه در این حوزه بی خبر مانده است. در حالی که علومی از قبیل هرمنوتیک، فلسفه زبانی و زبان شناسی افقهای تازه ای را در «مسئله فهم متن» گشوده اند. کثرت، تنوع و عمق مباحث جدید به میزانی است که بدون اطّلاع از آنها نمی توان سخنی بایسته در این حوزه ابراز کرد. تفاوت سطح مباحث فهم متن در علم هرمنوتیک جدید و مبحث الفاظ علم اصول فقه، از قبیل فیزیک کوانتم و فیزیک ارسطوئی است.

اتّکای عالمان مسلمان به یک تئوری ابتدائی در فهم متن باعث شده است که علیرغم کوششهای فراوان آنها در علوم فقه، کلام، اخلاق و تفسیر، بر معارف اسلامی غباری غلیظ از فهمِ ماضی و مناسباتِ گذشته بنشیند و این معارف را از هماوردی معارفِ معاصر ناتوان بپندارند. اینکه فهمِ متنِ مقدّس همانند فهم دیگر متون، مقدّس نیست؛ اینکه فهم عالمانِ هر زمانه رنگ و بوی زمانه خودشان را دارد، و تحمیلِ فهمِ علمایِ سَلَف از کتاب خدا و سنّت رسولش بر معارف دینیِ معاصر خدمتِ خداپسندانه نیست، تعصّبِ جاهلانه است؛ اینکه سهمِ پیش فرضها و ذهنیّت خواننده در فهم متن کمتر از اراده متکلّم در خلقِ متن نیست؛ اینکه هیچ متنی در خلأ (لَو خُلّیَ و طَبعَه) فهمیده نمی شود؛ اینکه هر متنی در زمینه آن فهمیده می شود؛ اینکه متنِ واحد ممکن است به گونه های مختلف فهمیده شود و تاریخ علوم دینی گواه صادقِ فهمهای متفاوت از متن واحد هستند؛ مسائل پیش پا افتاده ای نیستند که از غفلت از آنها بتوان به سادگی گذشت. متأسفانه عالمان بزرگوارِ دینی ما فرزند زمانه خود نبوده اند، نبض تفکّرِ عصرِ خویش را به دست ندارند، و در مسئله فهم متن از قافله اندیشه معاصر عقب مانده اند. 

محمد مجتهد شبستری -که اخیراً از مرز هفتاد سالگی گذشته است- عالِمی است که به مشکل تاریخی مسلمانان در مسئله فهم متن پی برده و برای نخستین بار در زبان فارسی و در حوزه شیعی موفق شده علم هرمنوتیک را بشناساند و این روش تازه را در فهمِ متنِ کتاب و سنّت بکار گیرد. او دانش آموخته حوزه علمیه قم است. هجده سال(۴۸-۱۳۳۰) در این حوزه، فقه و اصول و فلسفه و کلام تحصیل کرده است. برخی هم درسان او اکنون مرجع تقلیدند و ملقّب به آیت الله العظمی و آیت الله. و امّا او در یکی از سلوکهای معنوی خود در سال ۱۳۸۵ درست در هفتاد سالگی، آرام و بی سر و صدا، خرقه و دستار بنهاد و حتّی به ظاهر نیز از همگنان دیروز فاصله گرفت. هرچند او به منش و درون بیش از مدّعیان، روحانی و معنوی است و دغدغه اصلیش همچنان اصلاح فهم دینی است.

شبستری اهل هجرت است، هم هجرت مکانی هم سلوک معنوی. از آذربایجان تا قم، از قم تا هامبورگ، وسپس تا تهران. او بسیار سفر کرده است، فراوان گفتگو کرده است، و برخلاف بسیاری شریعت مداران بیشتر شنیده است، و از همه فراوان تر تأمّل کرده است، بیش از آنکه بگوید و بنویسد، خوانده است و اندیشیده است. مجتهد شبستری که اکنون یکی از شاخص ترین نواندیشان دینی در ایران، بلکه در جهان اسلام است، تا کنون چهار مرحله را پشت سر گذارده است. به عبارتی باید از چهار شبستری سخن بگوئیم: شبستری قم، شبستری هامبورگ، شبستری تهران اول، شبستری تهران دوم.

 در مرحله اوّل وی کمی با دیگر روحانیون متفاوت است، اهل قلم است، روزنامه و مجلّه می خواند، حساسیّت اجتماعی و سیاسی دارد، کتاب «جامعه انسانی اسلام» حاصل این مرحله است. او در این مرحله اگرچه دردآشنا است، اما در چارچوب اندیشه سنتی به دنبال راه حلّ است. در مرحله دوم(۵۷-۱۳۴۸) او از نزدیک با غرب آشنا می شود، آلمانی می آموزد، با عالمان مسیحی وارد گفتگو می شود، و از طریق مطالعاتی فشرده با آراء متألّهان مسیحی از قبیل بولتمن و تیلیخ آشنا می شود، و بالاخره با توجه به پیشینه تحصیلیش هرمنوتیک را می یابد. از جمله در آراء شلایرماخر، دیلتای، هایدگر، گادامر و هیرش تأمّل می کند. اکنون به آستانه مسئله رسیده است، مسئله فهم. او گمشده خود را یافته است.

در مرحله سوم، شبستری در تهران «مجلّه اندیشه اسلامی» را منتشر می کند، نخستین مجّله تئوریک نواندیشی دینی پس از انقلاب. در کسوت نمایندگی مردم تهران به مجلس شورای اسلامی می رود. او در این پندار است که «تفسیر جدیدی از اسلام» در ایران پیروز شده است، و به عنوان سفیر فرهنگیِ این تفسیرِ تازه به اینجا و آنجا سفر می کند. اما خیلی زود در می یابد که این «تفسیر جدید از اسلام» در سیاستِ پس از انقلاب سهمی ندارد، و اصولاً قدرت را با اندیشه سرِ آشتی نیست. نو اندیش دینی به حاشیه رانده می شود.

مرحله چهارم (از ۱۳۶۲) دوران پختگی شبستری است. کارش تدریسِ کلام در دانشکده الهیات  دانشگاه تهران است، تا ۱۳۸۵ که با ۱۹ سال سابقه تدریس در دولتِ مهرورزان اجباراً بازنشسته می شود. نواندیشی دینی و اصولاً اندیشه مستقل دیگر حتّی در دانشگاه هم تحمّل نمی شود. با مقالات «علم و دین» در کیهان فرهنگی طلایه تولّد یک متفکّر جدی در ایران احساس می شود. و بالاخره تأمّلات شبستری به بار می نشیند و در ۱۳۷۵ کتاب «هرمنوتیک، کتاب و سنّت» به عنوان نخستین گام در بومی کردن هرمنوتیک در ایران و اندیشه شیعی منتشر می شود. کتابی که بزودی به عنوان یکی از چند کتاب دوران ساز دو دهه اخیر ایران جای خود را در بین اهل نظر باز می کند. سه کتاب دیگر شبستری «ایمان و آزادی»/۱۳۷۶، «نقدی برقرائت رسمی از دین» /۱۳۷۹ و «تأمّلاتی در قرائت انسانی از دین»/۱۳۸۳ نیز در ترسیم قرائتی انسانی از دین و نقد قرائت رسمی از دین، از تأثیرگذارترین کتب دهه اخیر ایران بوده اند.

«مجتهد» برای محمّد مجتهد شبستری اسمی بی مسمّی نیست. او به راستی مجتهد است، اما نه اجتهاد در فروع و فقه، که اجتهاد در مبانی و اصول و کلام. او بویژه مجتهد در مسئله فهم دین است. اینکه بر او خُرده می گیرند که هرمنوتیکِ ادعائی او سوغاتِ غرب است و فقهِ اهل بیت را به روش فهمِ ژرمن ها نیازی نیست، از همان إتقانی برخوردار است که منتقدان علم منطق پیش از غزالی و منتقدان فلسفه پیش از نصیرالدین طوسی برخوردار بودند. همچنانکه امروز منطق ارسطوئی و فلسفه ارسطوئی نوافلاطونی جزءِ لایتجزّا یا مقدمه لازم اعتقادات رسمی اسلام و تشیّع است، چه اشکالی دارد که هرمنوتیک جدید نیز از چنین موقعیّتی برخوردار شود؟ با این همه از نظر نمی توان دور داشت که هرمنوتیک در اندیشه ایرانی در اوّل راه است، انتخاب برترین و مناسب ترین رویکرد هرمنوتیکی، و از آن مهمتر تطبیق رویکرد منتخب با متون اسلامی و ارائه ضوابطِ فهمِ متن، سه امری است که از مجتهدِ در مبانی و عالِمِ هرمنوتیک در ایران انتظار می رود. دوران مباحث کلّی و نقدِ ناکارآمدیِ شیوه سَلَفِ صالح به سر آمده است. از استاد شبستری انتظار می رود ایجابی تر و اثباتی تر «علمِ اصولِ فهمِ دین» را آنچنانکه خود برای عالمان دین تجویز می کند، تدوین نماید. و چه کسی از او برای انجام این مهم مناسب تر؟ هرمنوتیک برای بومی شدن و متعارف تر شدنِ زبانش هنوز به مجاهدت و تلاش بیشتری نیاز دارد.

معارف اسلامی، بویژه علم شریف اصول فقه در دو ناحیه دیگر، حتّی بیش از مباحث الفاظ (مسئله فهمِ متنِ دینی) نیاز مبرم به بازاندیشی و تجدید نظر دارد، یکی در بحث عقل، مستقلّات عقلیّه، سیره عقلا و حجیّت دلیل عقل، و دیگری در بحث دلیلِ انسداد و حجیّتِ ظنِّ مطلق. تأملّ مجدّد در این سه مسئله، شرط لازم اصلاح اندیشه دینی در اسلام معاصر، بویژه در اندیشه شیعی است. مجتهد شبستری از پیشروانِ مسئله اوّل است.

به نظر می رسد شبستری در تدارک آغاز پنجمین مرحله سلوک فکریِ خود است. او چندی است که در چند و چونِ «مسئله بنیادیِ وحی» می اندیشد. اینکه لفظِ وحی را به چه میزان می توان به خداوند نسبت داد؟ و پیامبر(ص) در لفظ و معنای وحی الهی به چه میزان دخیل است؟ این مسئله صبغه کلامی بیشتری دارد و مقدّم بر مسئله فهمِ متن است. استاد در این عرصه دشوار سخنانی متفاوت دارد. مجتهد در مبانی و اصول، متین و متواضعانه منزل به منزل پیش می رود. عزّتش مستدام، عمرش دراز، و افاضاتش افزون باد.

                  ۱۵ خرداد ۱۳۸۶