در سوگ محمد برقعی
از اینکه توفیق شرکت در مراسم تدفین، تشییع و ترحیم دوست بزرگوارم دکتر محمد برقعی را ندارم عذرخواهی می کنم. با تشکر از برگزارکنندگان محترم مراسم، عرایض ضبط شده خود را به سمع و نظر سوگواران حاضر می رسانم. زندگی مرحوم دکتر محمد برقعی (۱۴۰۱-۱۳۲۰) ابعاد مختلفی داشت. در این مجال به چهار بُعد آن اشاره مختصری می کنم.
یک. برقعی جامعه شناس و بلوچستان شناس: او دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه منچستر بود. سالها در محرومترین و دورافتاده ترین نقاط استان سیستان و بلوچستان در کسوت معلمی خدمت کرده بود. عناوین برخی تحقیقات جامعه شناختی قبل از انقلاب او اینهاست: «نظری به بلوچستان (سفرنامه)» (۱۳۵۳)، و «چادرنشینان دامدار ایل ترکاشوند: تغییرات اقتصادی و اجتماعی دو دهه اخیر» (۱۳۵۶). آخرین کتاب منتشرشده اش نیز «پاسداران خیال (قصه هایی از عشایر و روستائیان فارس)» (۱۳۹۶) است. برقعی یکی از بلوچستان شناسان معاصر بود. تجربه فراوانی در خدمت به مردم سیستان وبلوچستان کسب کرده بود. بهترین اوقات زندگانیش را در خدمت به مردم شریف این استان محروم می دانست.
دو. برقعی فعال سیاسی جمهوری خواه با گرایش ملی مذهبی: بیشک فعالیت سیاسی بخش برجسته ای از زندگی برقعی را تشکیل می داد. یکی از تدوین کنندگان کتاب پرخواننده «من و خاندان پهلوی» (۱۳۷۰) و از اعضای مؤسس اتحادیه جمهوری خواهان بود. به لحاظ گرایش سیاسی به محمد مصدق، نهضت آزادی و خصوصا مهدی بازرگان، و جریان ملی مذهبی بهویژه عزت الله سحابی تعلق خاطر داشت. به دلیل مواضع انتقادی پس از انقلاب مجبور به تبعید خودخواسته از ایران شد. اگرچه بعد از خارج شدن از ایران هرگز به کشور بازنگشت، اما دغدغه اصلیش ایران و حل مشکلات مردم ایران خصوصا طبقه فرودست بود. علاوه بر آزادی، عدالت و حقوق بشر، نسبت به تمامیت ارضی و استقلال ایران بسیار حساس بود، نقدش به جمهوری اسلامی منصفانه و نجیبانه بود. به جریانهایی از اپوزیسیون که رهایی ایران را از طریق آویزان شدن به آمریکا و کشورهای اروپایی دنبال می کنند نقد ساختاری داشت. در فعالیتهای سیاسی به ضوابط اخلاقی سخت پایبند بود. برقعی در چهار دهه ای که در خارج زیسته بود جریانهای داخل آمریکا (خصوصا نومحافظه کاران یا نئوکانها و لابی های اسرائیل) را بسیار خوب می شناخت، در مقالاتش خصوصا سلسله مقالات «مسیحیان دست راستی و نقش آنان در پیروزی ترامپ» اطلاعات ارزنده ای برای جامعه فارسی زبان ارائه کرد. مواضع سیاسیاش موقر و سنگین و پخته بود. از ابتذال سیاسی و سیاست مبتذل به شدت برکنار بود.
سه. برقعی صوفی اهل معنی و نواندیش دینی: دکتر برقعی از یکی از اصیل ترین خاندانهای قم برخاسته بود، و از جمله نواندیشان دینی محسوب می شد. از اوایل طلبگی در قم با انتشارات و کتابفروشی که متعلق به عموی وی بود آشنا شدم. نسل قبلی این خانواده گرایش عرفانی و صوفیانه داشتند. او خود اخلاق و منش صوفیانه پدرش را برایم نقل کرده بود. این همان گرایشی بود که در جان محمد برقعی نشسته بود و به او طمأنینه خاصی بخشیده بود. مواضع موقرانه سیاسی اجتماعی برقعی محصول این نگاه عارفانه بود. اهل معنی و متمایل به برداشت عارفانه از اسلام بود. از جمله من خود شاهد سیر و سلوک معنوی او بوده ام. به نظرم واژه «قلندر» شایسته او باشد. از مختارنامه عطار شاهد بیاورم:
زین دَرد که جز غصهٔ جان میندهد / جز دُردِ قلندری امان میندهد
آن آهْ به صدق کز قلندر خیزد / در صومعهْ هیچ کس نشان میندهد
چهار. برقعی دوست صمیمی: نخستین بار دقیقا بیست سال قبل برقعی را با کتاب «سکولاریزم، از نظر تا عمل» (۱۳۸۱) شناختم که بخش قابل توجهی از فصل پنجم آن (دین و حکومت پس از انقلاب) در نقد و بررسی آراء کدیورِ دهه هفتاد بود. از نیمه سال ۱۳۸۷ که من هم مانند برقعی به تبعید خودخواسته در آمریکا مبتلا شدم رشته مودت بین ما مستحکم شد. اخیرا این قسمت از کتاب وی را دوباره خواندم. دیدم تجارب این دو دهه خصوصا غربت غربیه هم مرا متحول کرده است هم تا حدودی برقعی را. من از سال ۱۳۸۰ بهتدریج به ناتوانی فقه سنتی، اجتهاد در مباني و اصول بهجای اجتهاد سنتی در فروع فقهی، محدودیت فقه در مناسک و شبه مناسک، اخلاق سیاسی اسلامی به جای فقه اجتماعی و سیاسی، و «حکومت دموکراتیک سکولار» به جای حکومت دموکراتیک دینی معتقد شده ام. برقعی نیز جدایی در صف نواندیشان دینی را در کتابش پیش بینی کرده بود، اما وی در آخرین مقالاتش اصلاح معرفت دینی [نواندیشی دینی] را بر اصلاح اصل دین [تجدیدنظرطلبی دینی] ترجیح داد، بنگرید به مقاله «روند شکلگیری نظریه رویاهای رسولانه» (آبان ۱۳۹۵) وی. احتمالا گفتگوهای دوستانه در این تحولات فکری طرفین بی تاثیر نبوده است. او نیز بسیاری از مقالات خود را قبل از انتشار برایم می فرستاد و از آنها استفاده می کردم. هرچند من و مرحوم برقعی علیرغم اشتراک نظر فراوان یک اختلاف نظر داشتیم، او از پلورالیسم دینی دفاع می کرد و من مدافع شمولگرایی دینی بودم، در عین اشتراک نظر در انکار انحصارگرایی دینی، و لزوم مدارا و تسامح.
دکتر برقعی برادر بزرگتر و پرتجربه ای بود که فراوان از او آموختم. با او رفت و آمد خانوادگی داشتم. هر زمان که به واشینگتن می رفتم غالبا مهمان او بودم. با روابط عمومی گسترده ای که داشت هر وقت بنا داشتم با دیگر جریانهای فکری و سیاسی تماس بگیرم، به مرحوم برقعی متوسل می شدم. در گردآوری شواهد و مدارک مجموعه «مواجههی جمهوری اسلامی با علمای منتقد» در اوایل دهه ۹۰ در کتابخانه کنگره به دنبال تفحص و اسکن مطبوعات فارسی سالهای نخست انقلاب بودم. بدون مساعدت برقعی این تحقیقات به جایی نمی رسید.
شب عید سال گذشته پسر جوانش ناخواسته جان به جان آفرین تسلیم کرد، از آن پس برقعی بیش از یک سال دوام نیاورد و به سوی عزیزش پر کشید. چندین نوبت در ماههای اخیر با هم از مقولات معنوی صحبت کردیم. به او توصیه کردم مصیبت نامه عطار را بخواند. اما بی قرار بود و دیگر حوصله ماندن نداشت. اگر توفیق حضور در نماز بر پیکر مرحوم برقعی داشتم با اطمینان می گفتم «اللهم انا لانعلم منه الا خیرا وانت اعلم به منا» خدایا ما از او جز خیر نمی دانیم و تو به حال او از ما داناتری. برای محمد برقعی از درگاه خداوند رحمت و مغفرت مسئلت دارم و به بازماندگان آن مرحوم خصوصا همسر محترم و پسرش و همه همراهان و دوستداران ایشان تسلیت عرض می کنم.
دکتر محمد برقعی ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ از دنیا رفت و در سوم فروردین ۱۴۰۲ به خاک سپرده شد. خدایش رحمت کند.