محسن كديور (متولد ۱۳۳۸ فسا) داراي مدرك اجتهاد (۱۳۷۶) و دكتري فلسفه و كلام اسلامي گرايش حكمت متعاليه (۱۳۷۸) از دانشگاه تربيت مدرس است. او بيش از بيست سال در حوزه علميه قم (۷۶-۱۳۶۴) و دانشگاههاي مفيد قم(۷۶-۱۳۷۲)؛ امام صادق(۷۷-۱۳۷۱)؛ شهيد بهشتي(۷۷-۱۳۷۵) و تربيت مدرس(۸۶-۱۳۷۳) سابقه تدريس فلسفه اسلامي(حكمت مشاء، اشراق و متعاليه)، فلسفه يونان، كلام اسلامي، فلسفه تطبيقي و حكمت عملي(فلسفه سياسي و فلسفه حقوق) دارد. كديور از اواخر خرداد ۱۳۸۶ عضو گروه فلسفه اسلامي مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران است.
از كتب منتشر شده كديور در حوزه فلسفه و كلام موارد ذيل قابل ذكر است: دفتر عقل (مجموعه مقالات فلسفي كلامي، ۱۳۷۷)؛ تصحيح و تحقيق مجموعه مصنّفات حكيم مؤسس آقا علي مدّرس طهراني، در سه جلد (۱۳۷۸)؛ مهمترين كتابشناسي فلسفي به زبان فارسي بنام مأخذ شناسي علوم عقلي، در۳ جلد ضخيم(با همكاري محمّد نوري، ۱۳۷۹).
از كديور مقالات متعددي در زمينه فلسفه و كلام منتشر شده است، از جمله: مكتب عقلي شيراز(۱۳۷۲)؛ سقراط: فيلسوف آشنا، گفتگوي ناشناخته(۱۳۸۰)؛ فلسفهء سياسي ابن سينا(۱۳۸۳)؛ كانت در ايران (۱۳۸۳)؛ سهروردي وعشق(۱۳۸۳)؛ علم و دین(۱۳۸۳)؛ بررسي متون آموزشي فلسفه اسلامي: ارزيابي، بايسته ها(۱۳۸۴)؛ قرائت فراموش شده،بازخواني نظريه علماي ابرار تلقي اوليه اسلام شيعي از اصل امامت (۱۳۸۵)؛ طبقه بندي اعتقادات ديني( ۱۳۸۵).
از كديور به زودي شاهد انتشار چند عنوان كتاب جديد فلسفي به شرح ذيل خواهيم بود: «كتابشناسي جامع ابن سينا»؛«حكيم مؤسس» در تحليل ابتكارات فلسفي آقا علي مدرس؛ ويرايش دوم «مأخذ شناسي علوم عقلي» (با همكاري محمد نوري) تا ۱۳۸۵؛ و بالاخره «زمان در فلسفه اسلامي».
* * *
■ اگر بخواهید یک ویژگی شاخص برای ابنسینا برشمارید به چه چیزی اشاره میکنید؟
□ این سینما نماد عقلانیت ایرانی است. ما بزرگان متعددی در عرصه فرهنگ ملی داشته ایم مثل سعدی، مولوی، حافظ، سهروردی و بسیاری بزرگان دیگر. ابنسینا در دو عرصه طب و فلسفه مطرح بوده، اما طب تحول فراوانی یافته و طب امروز با طب دیروز متفاوت است. میزان تحول در فلسفه به اندازهی طب نیست. ابنسینا در حوزهی فلسفه یکی از بزرگترین حکمای جهان محسوب میشد. و در شرق اگر بخواهیم سه فیلسوف نام ببریم یقینا ابن سینا یکی از آنهاست. و در ایران هم ابنسینا یا بزرگترین یا یکی از دو بزرگترین است.
■ تاثیر پذیری ابنسینا از فلسفهی ارسطو تا چه میزان است؟
□ ابنسینا از پیروی محض ارسطو فاصله فراوان دارد، او یک متفکر درونزای ایرانی است، یعنی متفکری که بر میراث ارسطویی فلسفه اضافه کرده است. اگر ابنسینا را با ابنرشد مقایسه کنیم آن وقت عظمت ابنسینا مشخص میشود. ابنرشد شارح وفادار ارسطو است یعنی سعی کرده از چارچوب ارسطوئی خارج نشود و آثار ارسطو را چنان که ارسطو گفته بفهمد، ترویج کند و بفهماند. اما ابنسینا اینگونه نبوده است. او در آثار متعددی کوشش کرده است ارسطو را شرح بدهد و انصافا هم در آن چیرهدست بوده است و چه بسا موارد متعددی را ذکر کرده است که«من فراتر از چارچوب ارسطویی و مشایی میروم و اگر در آثار مشهور خودم نکاتی را ذکر کردم، آنجا فلسفه عصر خودم را بیان کرده ام، اما سخن خودم چیز دیگری است».
■ سخن متفاوت ابنسینا کدام است؟ این سخن که در عصر او کس دیگری بیان نکرده چیست؟
□ از اینجا به ضرورت پرداختن به آثار ابنسینا منتقل میشویم و باید پرسید ما هممیهنان ابنسینا چقدر او را میشناسیم؟ پاسخ من به این سوال چندان رضایتبخش نیست و ما قدم بلندی در احیای فیلسوف بزرگمان برنداشتهایم.
در ابتدا میخواهم در مورد نماد عقلانیت ایرانی توضیح بیشتری دهم. ابنسینا کاملا ایرانی بوده است نه مثل فارابی (به روایتی) ترک و نه مثل کندی عرب بوده است. آثاری به فارسی دارد که «دانشنامهی علایی» از این دست اوج تفکر فلسفی به زبان فارسی است و باعث غنای حکمی زبان فارسی بوده و هست. ابنسینا اهل همدان و وزیر سامانیان بوده است و در ایرانی بودنش هیچ بحثی نیست.
■ اما چرا روی عقلانیت تاکید دارید و میگویید او نماد عقلانیت ایرانی است؟
□ چون از مکتبهای مختلف فلسفی که از دوران پیش از اسلام در ایران وجود داشتند هیچ اثر مکتوبی در دست نداریم. صرفا اشاراتی در آثار سهروردی هست و نکاتی هم در برخی از آثار دینی پیش از اسلام که آنها هم حداکثر رگههای فلسفی دارد و فلسفه محض نیست.
دو مکتب دیگر فلسفه در دوران اسلامی یکی مکتب اشراق و دیگری مکتب متعالیه است. بهخاطر اینکه در این دو مکتب فلسفی عقل منبع وحید نیست، در حکمت اشراقی شهود اشراقی و کشف عرفانی هم کنار عقل برهانی نشسته، و در حکمت متعالیه هم فلسفه برهانی با کلام شیعی و شهود عرفانی اشراقی همراه شده است؛ به هر صورت این دو مکتب حکمی فلسفه محض نیست و فلسفه ممزوج با عرفان و کلام یا به تعبیری که هانری کربن به کار میبرد«تئوسوفی» (Theosophy) است، امتزاجی از الهیات و فلسفه، نوعی کلام فلسفی یا فلسفه کلام زده. هرچند مرحوم مهدی حائری یزدی به آن معترض است، اما به نظر من این واژه بخش زیادی از فلسفه ما را آنچنان که هست گزارش می کند. البته ملاصدار از واژه کلام چندان راضی نیست و میگوید معارف قرآنی، نبوی و وَلَوی. حداکثر این واژه به ما میگوید که این«کلام-فلسفه»است و نه فلسفه محض. ولی در مورد ابنسینا میگویم فلسفه ابنسینا و نه تئوسوفی ابن سینا.
■ اما ابنسینای عارف در فصول پایانی اشارات چه میشود؟
□ ابنسینا اگرچه تفسیر قرآن هم نوشته است و حتی نمطهای پایانی اشارات گرایشهای عرفانی دارد، اما وقتی فلسفه مینویسد فقط فلسفه است نه کلام و نه عرفان؛ و در بُن اندیشه اش یک فیلسوف تمام عیار است و به هیچ داوری اجازه رخنه به عرصه معیارهای فلسفی را نداده است. بنیاد اندیشه ابن سینا فلسفی محض است. در فلسفه ابنسینا تمام معیار در خدمت عقل است؛ عقل برهانی. و لذا هیچکدام از رهزنیهای عرفان یا کلام در فلسفهاش مشاهده نمیشود. من منکر مسئلهسازی عرفان و کلام برای فلسفه نیستم. اما به شدت با امتزاج فلسفه با کلام و عرفان مخالفم. یعنی میتوانیم از آنها مسئله بگیریم ولی حق نداریم کلامزده یا عرفانزده شویم. در این وادی ابنسینا نماد عقلانیت ایرانی است و برای این عقلانیت باید سینوی باشیم تا اشراقی و صدرایی.
■ آیا ابنسینا را میتوان از آثارش شناخت و با مقام ابعاد تفکر او آشنا شد؟
□ ابنسینا در بخشی از آثارش که به دست ما نرسیده از واژه«حکمیت المشرقین»نام میبرد. از این کتاب فقط بخش منطق آن منتشر شده است و بخش فلسفه اش منتشر نشده. ولی از اینکه نسخهای از آن هم نباشد نا امید نیستم. بعلاوه اکثر کتاب«الانصاف»که مفصلتر از دایرةالمعارف«شفا»بوده متاسفانه در عصر غزنویان طمعه حریق شده و از بین رفته است. ابنسینای واقعی را باید از این دو کتاب دنبال کرد:«حکمت المشرقین»و«الانصاف». چون او در اول مبدأ و معاد و برخی دیگر از آثارش تذکر میدهد که من در آثار دیگرم مثل«شفا» بر روال مشائیان که تفکر فلسفی دوران خودم است سلوک کرده ام ولی خود آراء دیگری دارم.
■ «حکمت المشرقین»به چه معناست؟ آیا به همان معنایی است که مراد سهرودی است؟
□ اگر براساس آن مقدمهی کوتاه بخواهم صحبت کنم بحث تقدیری میشود ولی اگر براساس نسخهی کامل این اثر باشد بحث تحقیقی خواهد بود. مشرق در مقابل مغرب برگرفته از اشراق و به معنی نور است. به هر حال حکمت مشرقی اینجا حکمتی مستقل از حکمت ارسطویی غربی است. من در ابنسینا به دنبال این حکمت هستم و معتقدم که کار روی این حکمت بسیار کم انجام شده است و ما باید به دنبال احیا و ترویج آن باشیم.
■ در دوران خودمان چگونه میتوانیم از ابنسینا استفاده کنیم؟ آیا اساسا چنین چیزی امکان دارد؟
□ آنچه از ابنسینا میتوانیم در دوران خودمان بگیریم لزوما طبیعیات و طب ابنسینا نیست. حتی چه بسا ما در متافیزیک ابنسینا بازنگری کنیم اما چیزی که میتوانیم بهطور کامل از ابنسینا به دست آوریم روش Method ابنسینا است،که از آن به عنوان«عقلانیت ایرانی»نام میبرم، و این را برای امروز بسیار ارزنده میدانم یعنی میتوان سینوی بود به معنایی که ما با روش تحیلی ابنسینا مسائل دوران خودمان را حل کنیم و این روش کاملا قابل دفاع است. این روش کم مشکلتر از روشهای فلسفی-کلامی یا روشهای امتزاجی فلسفی-عرفانی است.
■ منظورتان ار روش چیست؟ آیا روش را از محتوای آثار ابنسینا جدا میکنید؟
□ من بر روش عقلانی ابنسینا تاکید دارم نه لزوما محتوای فلسفی. محتوای فلسفی میتواند دچار تحول شود که در بسیاری موارد متحول هم شده است، یک هزاره گذشته اما این روش هنوز ارزشمند است. ابنسینا کوشش میکند که مسائل را به روش عقلانی حل کند. او برای عقل مرجعیت بیبدیل قائل است و این جای تامل فراوان و آموختن برای ما دارد. فلسفهی ابنسینا مثل هر فیلسوف زمانه او به شدت از طبیعیات عصر ابنسینا موثر بوده است. در این فلسفه عقل فعال نقش محوری بازی میکند و در صورتی که انسان معاصر مدتهاست که این کدخدا را خلع کرده و آن را به رسمیت نمیشناسد.
■ و اگر ما این عقل فعال را حذف کنیم آیا به روش ابنسینا هم خلل وارد نمیکنیم؟
□ بله، اگر چنین کنیم بر فلسفه ابنسینا تاثیر جدی دارد. اما اینها سبب نمیشود که در روش عقلانی او خللی وارد شود. ابنسینا و حتی فارابی به لحاظ محتوایی اضافات فراوانی به فلسفه ارسطویی دارند. مثلا بحث تقسیم ابحاث به تصور و تصدیق در منطق که تحول اساسی در این علم ایجاد میکند و آن را به دو بخش تقسیم میکند. یا وارد کردن بحث وجوب و امکان در فلسفه. این بحث در منطق ارسطو هست ولی در فلسفهی ارسطو یافت نمیشود. مثال دیگر بحث نفس است که آنها اضافات مهمی در حدوث و قدم نفس نسبت به نفسشناسی فلسفی ارسطو داشتند و اگر کسی فکر کند که ابنسینا حاشیهی کوچکی بر ارسطو است کم لطفی کرده است. این از منظر محتوایی این فلسفهها است ولی آنچه مهم است روش عقلانی در فلسفهی ابنسینا است.
■ امروز آیا از محتوای این فلسفهها کمترین استفادهای میتوان کرد؟
□ برای دانشجو یا علاقمند به فلسفه دشوار است که با الفبای فلسفی ابنسینا و سهروردی یا ملاصدرا بتواند امروز تعقل کند. این نکتهی تلخی است که من به آن قائلم. بسیاری از اساتید معاصر فلسفه خوشبینی خاصی دارند که فکر میکنند با این تفلسف میشود مسائل دورانمان را حل کنیم. من در مورد محتوای این فلسفهها و کارایی آنها در زمان خودمان خوشبین نیستم. نه اینکه بگویم میخواهم فلسفهی خاصی را جایگزین آنها کنم، بلکه معتقدم که همهی این کوششها فقط بخشی از واقعیت را منعکس میکند اما داوری نهایی خیلی دشوار است.
■ تلقی ما از عقل باید عینا همان باشدکه ابنسینا داشت؟ هرچند معنای این تعقل هنوز چندان روشن نیست؟
□ جایگاه عقل در ابنسینا بسیار رفیع است. او میگوید فلسفه یک حاکم بیشتر ندارد و آن حاکم عقل است در حالی که تلقی ما میتواند از عقل متفاوت باشد. روش عقلانی سینوی «تحلیل منطقی» است. در این روش مفاهیم تصوری می باید از وضوح منطقی برخوردار باشد و استنتاجها و استدلالهای تصدیقی نیز پاکیزه از مغالطه مبتنی بر مبادی بدیهی یا نظری مبرهن باشد. این منطق صوری اگرچه
در هزاره قبل منشأ خيرات و بركات فراواني بوده و از تمامي روشهاي رقيب برتر بوده، در زمانه ما نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، البته از محدوديتهاي آن نيز نبايد غافل بود و به تكميل و تعالي آن نيز بايد انديشيد. چرا كه مفهوم عقل هم میتواند دچار تحول شود. اما آنچه من از ابنسینا یاد میگیرم این است که اگر میخواهم فلسفهای داشته باشم این فلسفه جای سیطرهی عقل است نه جای شهود اشراقی و کشف عرفانی، نه جای آیات وحیانی و روایات وَلَوی. آنها هم محترمند اما حاصل کار آنها عرفان یا کلام یا معارف نَقلی دینی است. ¬¬¬¬هر چه هست فلسفه نیست. آن عقلانیتی که من نام میبرم جغرافیا ندارد. اما این عقلانیت اول بار توسط یک متفکر بزرگ ایرانی صحه بدان گذاشته شد.
■ امروز اگر ابنسینا بود در مورد عقلانیت مدرن چه میکرد؟
□ او با عقلانیت امروزی و مدرن وارد گفتوگو میشد. اما اینکه اکنون من حق دارم عقلانیت قرن پنجم را بر عقلانیت قرن پانزدهم (هجري) تحمیل کنم پاسخ منفی است. اما حق هم ندارم که آن عقلانیت را خارج از ظرف زمانيش با معیارهای امرزوی بسنجم. چون انسان در مسیر تکاملی خودش آن زمان چنان بود و امروز به جایگاه دیگری رسیده است من حق دارم مقایسه کنم ولی حق ندارم بگویم ابنسینا به درد نمیخورد. چه بسا متفکران امروزی ما هم در آن ظرف زمانی زندگی میکردند چیزی بیشتر از ابنسینا نمیگفتند.
■ ابنسینا در مقایسه با فیلسوفان مشابهش در غرب چه جایگاهی دارد؟
□ در غرب بیشترین پیروان ابنسینا در قرون وسطی بودند. فلسفهی قرون وسطی متاثر و وامدار از ابنسینا است. لذا توماس آکوئینی مهمترین پیرو ابنسینا است. اگر توماس فیلسوف است ابنسینا به طریق اولی فیلسوف است. این را ذکر میکنم به خاطر کسانی که فکر میکنند ما مسلمانها یا ما ایرانیها فلسفه نداریم ولی توماس را نماد فلسفه مسیحی میدانند. در صورتی که خود ابنسینا هم میتواند نماد فلسفهی اسلامی-ایرانی باشد. در حالی که فلسفه توماس با کلام مسیحی آمیخته شده هر چند نمیتوانم بگویم که در ابنسینا اصلا آمیخته نشده ولی این آمیختگی در ابنسینا کمتر است و فلسفهی ابنسینا دقت فلسفی بیشتری نسبت به فلسفهی توماس دارد. فلسفهی ابنسینا از جنس فلسفه قرون وسطی است، نه مسائلش بیشتر از آن دوران است نه پاسخهایش خارج از آن چارچوب است.
نحله نه چندان قوی تومیستها در غرب یعنی پیروان توماس آکوئینی و در دوران جدید هم که با نام نحله دیگری با نام نئوتومیستها دارم که شاخصترین آنها عبارتند از ژاك ماريتن، اتین ژیلسون، فردريك کاپلستون. آثار اینها به فارسی ترجمه شده است و اگر کار فلسفه تطبیقی بین فلسفه اسلامی و فلسفه غرب صورت بگیرد و ما در تطبیق وحدت پارادایم را قائل باشیم؛ آثار ابنسینا با آثار تومیستها و تا حدودي با آثار نئوتومیستها قابل تطبیق است.
اگر بخواهیم کمی واقعگرایانه صحبت کنیم نباید بگویم فلسفه ما هیچ است همانطور که نباید بگویم فلسفه ما همه چیز است. برخی از شیفتگان فکر میکنند که ما همهی مسائل معاصر را میتوانیم با عرفان ابنعربی و فلسفه ملاصدار حل کنیم. در مقابل این نظر یک نوع خودباختگی هم وجود دارد که قائلان به آن معتقدند ما اصلا فلسفه نداریم و راه چارهی ما این است که یک راست برویم و در فلسفهی تحلیلی غرق شویم يا در فلسفه وجودي قاره اي خودمان را غسل تعمید دهيم و از آنجا که تفكر فلسفي اصالتا آلماني است باید آلمانیمآب بشویم تا فلسفه را آغاز کنیم. که من با هر دوی این نظرها مخالفم.
■ با این اوصاف جایگاه گذشتهی ایران را در فلسفه چگونه ارزیابی میکنید؟
□ تفکر عقلانی در ایران و در دوران اسلامی، قرنهاست كه با رکورد و رخوت همراه است. ما در گذشته در کاروان فلسفه جایگاهی داشتیم و حتی زمانی پیشقراول بودیم، مثلا همان دوران ابنسینا. ولی اکنون ما دیگر پیشقراول نیستیم و فقط عضو سادهی این قافله هستیم.
■ چه کنیم که عقلانیت ابنسینا را اکنون و امروز بتوانیم اجرا کنیم؟
□ منطق در آثار ابنسینا بسیار جدی است. اگر همان منطق صوری را رعایت کنیم، بخشی از عقلانیت در حد ابنسینا انجام شده است ولی بیشتر از آن به یک منطق مادی (غير صوري) نیاز داریم و این چیزی است که فلسفه باید آن را دنبال کند. منطق مادی منطقی است که به محتوای میپردازد و نه به صورت. چه بسا امروز بتوانيم آن منطق را گسترش دهیم و ابعاد دیگری را در منطق که در عصر ابنسینا چندان مطرح نبود، بر ميراث ابن سينا بیفزائیم.
من دوباره تاکید میکنم که مرادم از نماد عقلانیت این است که قوهی تمییز انسانی یا قوهی عاقلهی انسانی مهمترین و تنها حاکم بحث فلسفی است و در این عقلانیت، منطق نقش فراوانی را ایفا میکند. آنچه که از ابنسینا میتوانیم بیاموزیم عظمت و جایگاه عقلانیت در تفکر انسانی است.
■ با توجه به اهمیت قوهی عاقله نزد ابنسینا و تاکید شما بر روی عقلانیت به ما بگویید چه کنیم که بیندیشیم؟ سیر تفکر در ایران به کجا میرود؟ و آیا برای ارتقاء سطح کیفی تفکر و حتی پیشرفت کشور نباید بیشتر به فلسفه توجه کرد؟
□ در جامعه ما دو مولفه از عقلانیت فلسفی قویتر بوده و هست و به نظرم یکی از علل عقبماندگی فرهنگی ما ضعف فلسفه در ایران است. دکتر لطفی اصلا تخصصش فلسفه نبوده است. ایشان حقوقدان بود و دقیقا همین سوال شما برای او مطرح بود. ایشان وقتی به ایران برمیگردد به این نتیجه میرسد که چون ایرانیان افلاطون را نمیشناسد عقبافتادهاند. پس شروع به ترجمهی آثار افلاطون و دیگر متفکران یونانی میکند. شاید من حساسیتی که او بر افلاطون داشته را ندارم، اما این رأي را به شدت قبول دارد که ایرانیان زمانی که در فلسفه سرآمد بودند دوران طلایی فرهنگی و تمدن اسلامی را ساختند یعنی این دو با هم تلازم داشتند و زمانی که چراغ عقلانیت فلسفی در ایرانی به خاموشی گرائید ما از پیشرفت باز ایستادیم. آن دو رقیب جدی عقلانیت فلسفی در ایران یکی عرفان است و دیگری کلام نقلی. اکنون ما مهمترین کالای فرهنگی که مي توانیم در دنیا ارائه کنیم شعر مولاناست و عرفان محیالدین عربی. در این دو عرصه ما صادر کنندهایم. ولی آیا در زمان حال کسی از لحاظ عقلانیت به سراغ ابنسینا میآید؟ خیر.
کالای عرفان بسیار قوی است تا جایی که میگویند فلسفه یونانی-آلمانی است، عرفان هم شرقی است یعنی هندی-ایرانی. آنچه هانری کربن را مجذوب کرد عقلانیت فلسفی ما نبود. عرفان و اشراقی بودکه در حکمت ما به وفور يافت میشود. رقیب دوم هم کلام نقلی است به عبارتی سنت دینی که در ایران و بین مسلمانان بسیار راسخ است و این سنت باعث میشود که علوم نقلی به فراواني در ایران رواج یابند. آن وقت تا حدودی چراغ عقل کمسو میشود مگر اینکه این نقل خودش مروج عقل باشد. چون نقل اصیل اسلامی چه در قرآن و چه در روایات معتبر نبوی و علوي و بطور كلي احاديث معتبر اهل بيت(البته نه هر حديثي كه به ايشان نسبت داده مي شود) این ویژگی را دارد. اما به تدریح این قرائت اصیل از این معارف نقلی رو به کاهش نهاد و در دوران صفوی و قاجار شاهد سیطرهی گرایش نقلی ضد عقلی تمام عیار هستیم؛ یک جلوه ی آن تبعید امثال ملاصدرا است از پایتخت به روستای دورافتادهی کهک.
ولی اگر ما به دنبال پیشرفت فرهنگ ایرانی و اسلامی هستیم چارهای جز رواج دوباره عقلانیت فلسفی به شیوهی ابنسینا نداریم. برای روشنتر شدن این شیوه مثالی میزنم. ابنسینا وقتی به معاد جسمانی میرسد میگوید که این را پیامبر صادق مصدَّق گفته و بنابراین بر روی چشم ما، اما من در این زمینه بحث فلسفی ندارم.
■ چقدر ابنسینا اینجا کانتی سخن میگوید.
□ بهتر است بگوئید که چقدر کانت ابنسینائی سخن گفته است! در حوزهی منطق ابنسینا حتی در دوران ما همانطور که گفتم حرف برای گفتن دارد. همین نکته میتوانست مبنای یک اندیشه شود که در ملاصدرا و سهروردی نیامده است. درست است آنها هم کوشش کردند مسائل عرفاني و ديني را تبیین فلسفی کنند ولی حاصل اين جهد تحسين برانگيز چندان معقول و مبرهن نيست. هر چند آنها مدعی عقلانیت محصول خود هستند. اما اگر عارفانه و متکلمانه نگاه نکنیم و فیلسوفانه بنگریم میتوان گفت که محصول اين كوشش چندان كامياب نبوده و رويكرد ابن سينا موجّه تر است.
■ سرنوشت فلسفه پس از ابنسینا چگونه بود؟
□ سیر فلسفه در دوران اسلامی پس از ابنسینا چند مرحله داشته است. یک مرحله حكمت اشراق سهروردي است كه ذكر خيرش گذشت.مرحله ديگر مکتب شیراز است که از قرن ۷ تا ۹ بعد از خواجه نصیرالدین تا ملاصدرا. این مکتب، مکتبی متکلمانه است، افراد در این مکتب«متکلم-فیلسوف»هستند. نمانیده بارز آن دشتکیها، دوانی، جرجانی و ایجی هستند. اینها اهل تعلیق و حاشیهاند نه کتاب مستقل. بعد مکتب اصفهان را داریم که بزرگانش میرداماد و ملاصدرا هستند. اینها را میتوان«فیلسوف-عارف-متکلم»نامید اما مطالبشان بهم ممزوج است.
از دوران ملاعلی نوری ورق برمیگردد. ملاصدرای مطرود معیار تفکر اسلامی میشود. قرآن را براساس حکمت متعالیه تفسیر میکنند، روایات را بر اساس حکمت متعالیه شرح میکنند و فلسفه را هم براساس شاقولی به نام ملاصدرا میسنجند.
من فکر کنم یکی از خدمات امروز این است که ابنسینا را از سیطره ملاصدرازدگی رها کنیم. یعنی سعی کنیم ابنسینا را با قرائت ملاصدرا نخوانیم بلکه با ضوابط خود ابنسینا به سراغ ابنسینا برویم. اغلب کلاسهایی که من شرکت کردم، شفا از زوایه اسفار تدريس میشد یا ابنسینا از زاویه شواهدالربوبیه توضیح داده میشد. برای روشن شدن مطلب کافی است به چند تن از اساتید فلسفه رجوع کنید مثل مرحوم استاد سيد جلالالدین آشتیانی. او با قاطعیت میگوید که ابنسینا اشتباه کرده است. یا مثلا بعضی از اساتید معاصر فلسفه که استاد خود بنده هم بودند از جمله آیتالله جوادی آملی از منظر صدرایی به ابنسینا مینگرند. پس کوشش کنیم ابنسینا را صدرایی نفهمیم.
■ با توجه به اهمیت ابنسینا، چرا ما مثل غرب یک جریان بهم پیوستهی فرهنگی نداریم که در آن ابنسیناپژوهی و ابنسیناشناسی موجود باشد؟
□ ما کرسی هیچ فیلسوفی را نداریم بعضیها مینویسند:«خاتمالحکما صدرالمتالهین شیرازی». آدم عصبانی میشود یعنی چه خاتمالحکما؟ یعنی با ملاصدار تفلسف پایان یافت؟ این اهانت به عقلانیت و تفکر است. ولی در مورد هر فیلسوفی زمانی میتوانیم سخن علمی و بایسته بگوئیم که آثار او به شيوه تصحیح انتقادی منتشر شده باشد و مجموعهی آثارش در دست باشد. کاری که در غرب معاصر صورت گرفته است بسیار مفید است میگویند مثلا میخواهم ارسطو بخوانم ۲۰ جلد به شخص تحویل میدهند که شامل متون به زبان اصلی، بعد ترجمهها به زبان لاتین و بعد شروح این آثار است.
ولی وقتی ما به سراغ فیلسوفان خودمان میآئیم میتوان گفت آثار هیچکدام را در مجموعه کامل که به شکل تصحیح انتقادی منتشر شده باشد نداریم. حتی میتوان گفت بخش معتنابهی از آثار بزرگان ما حتی چاپ سنگی هم نشده است. در مورد ابنسینا به شکل خاصی من اگر به صورت آماری بگویم بسیار تلخ و باعث شرمندگي است و این کارنامهی ابنسیناپژوهی و تفکر فلسفی در ایران است.
بر اساس تحقیق دکتر یحیی مهدوی ۱۳۱ اثر قطعیالاستناد به ابنسینا شناسایی شده در مقابل آن آثاری است که استناد آن به ابنسینا مشکوک یا محتمل است.
از این ۱۳۱ اثر ۶۶ اثر، یعنی ۴/۵۰ درصد آثارش ابنسینا تاکنون مطلقا منتشر نشده است- البته من براساس تعداد اثر ذکر میکنم برخی از آثار یک کتاب کوچک است و برخی از آنها مثل شفای ابنسینا دائره المعارف چند جلدي است- از این ۱۳۱ اثر تنها ۲۹ اثرش در ایران کشور ابنسینا منتشر شده است، به عبارتی ۵/۷۱ درصد آثار ابنسینا در ایران منتشر نشده یعنی از آن ۶/۴۹ درصدر بیشتر از نیمیاش خارج از ایران بوده و سهم ایرانیان در انتشار آثار فیلسوف اولشان با کمال تاسف مقام اول نیست.
جالب است بدانید يك غير ايراني به نام فؤاد سزگين در آلمان مجموعهای منتشر کرده و کار غربیها در مورد فلسفهی اسلامی در يكصد وبيست جلد جمع آوري كرده، ۱۹ جلد آن به ابنسینا اختصاص دارد. یعنی از جلد ۳۰ تا ۴۸ که در سال ۱۹۹۹ در فرانکفورت منتشر شده و به شکل ساده یعنی یکششم چیزی در حدود ۱۷ درصد تالیفات اروپاییها در فلسفه اسلامي به تنهایی در مورد ابنسینا است. حالا اگر بخواهیم آنچه ما دربارهی ابنسینا منتشر کردیم را جمعآوری کنیم، آیا به این فربهی میشود؟ مطمئنا خیر.
اولین قدم برای ابنسیناپژوهی این است که آثارش به شکل علمی تصحیح شود، نسخ خطی آثار ابنسینا شناسایی و تصحیح انتقادی بشود و آثارش در هر رساله با آثارش در دیگر کتب و رسالهها مقایسه شود و بعد نوبت به ترجمه آثار و تحلیل آراء ابنسینا میرسد. حتی ما میتوانیم دانشنامهی علایی را به زبان فارسی امروز ترجمه کنیم یا شفا و دیگر آثار و برخی از بخشهای اشارات یا الهیات نجات را به فارسی ترجمه کنیم.
من این را با تلخی ذکر میکنم اگر دانشجو از من بپرسد که در مورد کانت به فارسی چه بخوانم دستم برای راهنمایی او بازتر است تا بپرسد که در مورد ابنسینا به زبان سادهی امروزی چه بخوانم.
اصلا به زبان فارسی در مورد ابنسینا چه داریم؟ آیا صرفا با ترجمهی تحت اللفظی اشارات و نجات میتوان ابنسینا را شناخت.
■ ترجمه و تحلیل آثار ابنسینا برای فهم دانشجویان و علاقهمندان این رشته کافی است؟
□ ما نیاز به کتب آموزشی داریم نه صرفا ترجمه آثار. متنخوانی لازم است اما بعد از آن نوبت به تحلیل آراء و تدوین کتب آموزشی میرسد و این فقط در مورد ابنسینا نیست و در مورد سهروردی، ملاصدرا هم وضع به همینگونه است. بسیاری از افكار الهیات جدید در اروپا وقتی آغاز شد که انجیل به زبانهای بومی ترجمه شد تا زمانی که آثار کلاسیک فلسفی به زبان فارسی ترجمه نشود و سپس متن آموزشی از آنها تدریس نشود این فیلسوفها در هالهای از قداست و دانشجویان فلسفه هم زیر ابر جهالت باقی میمانند.
پرونده مصریها در تصحیح ابنسینا به لحاظ کمّی غنیتر از ایرانیها است هر چند به لحاظ کیفی باید بگویم که چاپ سنگی دوران ناصري تهران بر تصحیح شفای قاهره ترجیح دارد ولی نمیتوان دانشجو را مقید کرد که آن چاپ سنگی را بخواند ولی استاد در تدریس بي نياز از چاپ سنگی نيست. چون به نظر میرسد نسخه بدلها به دقت انتخاب نشده و مصححان چندان با فلسفه اسلامی آشنای نبوده است.
نگاهی به کمیت کتب فقهی که پس از انقلاب در ایران تصحيح و منتشر شده و مقایسه آن با کتب عقلی و فلسفی نشان میدهد که سهم فلسفه در کتب دینی ایرانی آنقدر کم است که قابل اغماض است.
بودجههایی که برای برگزاری همایشهای فقهی، کلامی و حدیثی صرف شده چند صد برابر بودجههای اندکی است که به همايش حکما و فلاسفه اختصاص یافته است. با این شیوه نمیتوان انتظار داشت که فلسفه ترویج شود نه از طرف نهادهای رسمی نه از طرف بخش خصوصی.
■ برای سامان بخشیدن به اوضاع بهرحال باید از جایی شروع کرد. ولی گاه شرایط بسیار مایوس کننده است. مثلا برای ما امکان یک تزاروس فلسفی وجود ندارد هم با توجه به مواردی که شما برشمردید و هم با توجه به نداشتن متخصصین فراوان. ولی اگر امکان تهیه یک تزاروس فلسفی به زبان فارسی هموار میشد شاید بخش زیادی از آشفتگیهای فلسفی در ایران سامان مییافت.
□ موافقم. کتاب پرهزينه ماخذشناسی علوم عقلی گامی مقدماتي بود که در زبان فارسی در حوزهی علوم عقلی بدون كمترين پشتيباني معنوي و مادي برداشته شد. اگر بصیرت فرهنگی در حکمرانان باشد این مسائل با بودجههای عمومی سرعت مي گرفت. اگر درصد اندکی از بودجههای فراوانی که به نهادهای خاص ترویج مذهبی در قم داده میشود-مثل دفتر تبلیغات اسلامي حوزهی علمیه قم، سازمان تبلیغات اسلامی، دایرةالمعارف فقه شیعه، دایرةالمعارف اهلالبیت، سازمان فرهنگ و ارتباطات، بنیاد نهجالبلاغه و …-به احیاء آثار فیلسوفان اسلامی اختصاص مي یافت وضعیت بدین گونه نخواهد بود.
بسیاری از موسسههاي نقلي ترويجي مذهبي ردیف بودجه پیدا کردهاند اما علوم عقلی و فلسفی در این عرصه هیچ محلی از اعراب ندارد. برخی از دوستان در انجمن حکمت ذکر میکنند که برای گرفتن بودجه برای یک فیلسوفی مثل ابنسینا چقدر مشقت باید تحمل کنند تا مسئولین را راضی کنند که ابنسینا هم ارزش دارد که آثارش را احیا کنیم. ولی براي شخصيتهاي محدث، فقیه و متکلم نیازی به ذکر ندارد که چه بودجههای کلانی برای آنها مصرف میشود.
نزديك به تزاروس فلسفی ( و نه البته خود آن بلكه تنها مقدمه لازم آن) در ایران که نداریم، یک مجموعهای خارج از ایران در لبنان چاپ شده به نام«فرهنگ مصطلحات فلسفهالعربیه»که در تشريح مفاهيم فلسفهی دوران اسلامی است. این کار اگر به پایان برسد سهم ایرانیان در آن تقریبا صفر است. ما میگوییم هنر نزد ایرانیان است و بس ولی در عمل شاهد آن نیستیم. با اینکه فلسفهاش را فیلسوفان ایرانی تولید کردهاند ولی این کار کاملا به نام ديگران تمام میشود. درست است که بودجههای حکومتی و خیلی چیزهای دیگر در این مسئله دخیلند ولی اگر همت مردانهای باشد میتوان این کار را انجام داد و من معتقدم شدنی است و در ایرانی استعدادهای فراوانی داریم. اساتید ایرانی وقتی خارج از ایران و تحت یک مدیریت علمی صحیح قرار میگیرند شکوفا میشوند ولی داخل جامعهی ایرانی کار سترگی از آنها صادر نمي شود. پس ما هم باید اینجا روی بحث مدیریت فرهنگی حتی بیشتر از همت فرهنگی متمرکز شویم.
■ عملیترین راه حلی که برای این مسئله به نظرتان میرسد چیست؟
□ دكتر یحیی مهدوی در سال ۱۳۳۳ فهرست مصنفات ابنسینا را تهیه کرد ولی ما بعد از ۵۳ سال هنوز براي ابن سينا پژوهي بي نيلز از آن نيستيم. یعنی هنوز هیچ کاری صورت نگرفته. هزارهای که قبل از انقلاب برای ابنسینا گرفته شد به مراتب تولیدات فرهنگی آن از هزارهای که بعد از انقلاب برای ابنسینا گرفته شده بهتر بود. شفا در قاهره به مناسبت هزاره وفات ابنسینا منتشر شد ولی ما به مناسبت هزاره ولادت ابنسینا چه کردیم؟
تنها يك هزارم درصد وقفیات عام امام زاده هاي ايران برای احیای تمام آثار فلسفی ایران کافی است. چه برسد به وقفیات عام آستان قدس رضوي. راستي آيا تفكر اسلامي فلسفه و حكمت نمي خواهد؟!
اگر بخواهیم مجموعهی آثار ابنسینا را با تصحيح انتقادي منتشر كنيم به ده سال زمان و بودجهی كافي و یک تیم تحقیقاتی قوی نیاز داریم. جالب است بدانید در مورد فارابی فاجعه از این بالاتر است. بیش از ۹۰ درصد آثار فارابی در ایران چاپ نشده و بیش از ۵۰ درصد آثارش هم مطلقا چاپ نشده است.
رسالهی اقسامالعلوم العقلیه ابن سينا که شبیه احصاءالعلوم فارابی است و بسیار ارزش دارد، چقدر خجالتآور است که بگوئیم این رساله در قرن ۱۶ میلادی به لاتین ترجمه و منتشر شده، از ترجمه عبري آن نيز نسخه اي در دست است ولی این رساله هنوز متن اصلیاش در ایران منتشر نشده است.
■ برگزاری هزارهها و بزرگداشتها برای مفاخر علمی و فرهنگی تا چه اندازه مهم است و چه نقشی در شناسایی این بزرگان دارد؟
□ یک همایش علمی باید تولید علمی داشته باشد. به جای بریز و بپاشها و مقالاتی که اکثر آنها فاقد ارزش علمی است و برای همین کسی به آنها ارجاع نمیدهد باید در درجه اول آثار خود اين متفکران به شيوه علمي منتشر شود. برگزاری هر همایشی باید به انتشار بخشی از آثار آن متفکر برای بار اول اختصاص داشته باشد.
سه سال پیش که در همدان این همایش برگزار شده بود، آثاری که قبل از انقلاب چاپ اولش منتشر شده بود را دوباره تجدید چاپ کردند.
در نهایت اینکه ابنسینا مایهی افتخار ما ایرانیان است اما باید با شرمندگی بگوئیم که ما رعایت منزلت این حکیم بزرگ را نکردهایم و در مقابل او شرمندهایم. ما نه آثار او را منتشر کردیم و نه ترجمه کردهایم نه درست خوانده و نه درست فهمیده و تحليل كرده ايم. متأسفانه پس از هزار سال كشور ابن سينا در جريان عقلانيت نماينده رشيدي براي تفكر فلسفي ابن سينا نيست. اگر ياد ابن سينا در اينگونه بزرگداشتها باعث نقد ميزان عقلانيت در جامعه ما شود، زهي سعادت.