۱
عنوان بحث امشب من يك سؤال نسبتاً مهم است كه اين سؤال را ميتوان به چند سؤال جزئی تر نيز تبديل كرد.
سؤال اول سؤالي سياسي است و اينست كه چرا تشيع در نيم قرن اخير و به ويژه در چند سال اخير در جهان مورد توجه زيادي قرار گرفته است؟ امروز در اغلب دانشگاههاي معتبر جهان بسياري از كرسيهاي اسلامشناسي تبديل به كرسيهاي شيعه شناسي شده است. بسياري از دول غربي نسبت به شيعهشناسي سرمايهگذاريها جدي كردهاند و شيعه شناسي تبديل به يك رشته بسيار زنده دنيا شده است. البته لازم نيست كه همة شيعهشناسان به قصد قربت شيعهشناسي كنند بلكه به قصد تخريب هم ميتوان شيعه را شناخت. اهميت مسئله، اهميت يافتن شيعهشناسي است. دو مسأله اين اين اهميت را بوجود آورده است: اول؛ انقلاب اسلامي ايران. قبل از انقلاب اسلامي چندان اهميتي براي شيعه قائل نبودهاند. چه با انقلاب ايران موافق باشيم و چه نباشيم بايد آن را به عنوان واقعهاي بپذيريم كه باعث اهميت يافتن تشيع در جهان شد. مسئله بعد هم مسأله عراق معاصر است. بعد از حمله آمريكا به عراق قدرت معنويت و نقش مذهب در حيات سياسي براي بار دوم نگاهها را معطوف به مسأله تشيع نموده است. لبنان و پيوند آن با مابهازاي ايرانياش نيز به عنوان يك اقليت مؤثر، بر اين مسئله دامن زده است. اما مورد بحث امشب من اين مسأله نيست، اين مسألهاي سياسي است كه بايد در جاي خود مورد بحث قرار گيرد.
سؤال دوم سؤالي داخلي است. اين كه چرا تشيع اخيراً در ايران بيش از گذشته مورد نقد و مناقشه واقع شده است. اشكالاتي كه در سالها و ماههاي اخير نسبت به تشيع شده است نسبت به گذشته بيشتر است. البته اين اشكالات قبلاً نيز طرح شدهاند و تازگي ندارند اما چرا اين مناقشات اخيرا به شكل نافذتري به گوش ميرسند. بيشك اين مناقشات مترتب بر زمينههايي است. وقتي حكومتي در ايران به نام مذهب تشيع روي كار ميآيد در حيات سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه آثاري بوجود ميآورد. اين آثار توسط متفكرين جامعه مورد ارزيابي قرار ميگيرد چنان چه نتیجه اين ارزيابي مثبت نباشد طبيعي است كه اشكالات حكومت به نام مذهب معرفي كننده اين حكومت نوشته ميشود. اين زمينه براي آنان كه دغدغه دين دارند جاي تأمل فراوان ايجاد ميكند. آيا رواج بيشتر حکومت مذهبی به تعميق بيشتر ديانت انجاميده است يا خير؟ متاسفانه پاسخ چندان مثبت نيست. به جاي ارزش مخاطبان بايد زمينههاي اين بحث را بررسي كرد. چه كردهايم كه امروز ميتوان نسبت به سادهترين مسائل مذهبي ترديد كرد؟ اين انتقادي پذيرفتني است و بايد پاسخ گفت ولي بحث ما امشب وارد شدن در اين زمينه هم نيست.
سؤال سوم من حوزههاي بحث امشب است. بر فرض وارد نبودن تمام اشكالات چرا ما شيعه هستيم و به چه دليل مي بايد شيعه بمانيم؟ چه مزيتي در تشيع است كه ما در ميان مذاهب اسلامي آن را پذيرفتهايم؟ ميتوان به اجمال به برخي از اين اشكالات اشاره كرد: مثلا گفته ميشود برخي مفاهيم مذهبي تشيع با مفاهيم اصلي دموكراسي سازگار نيست. اگر افرادي از جانب خدا منصوب شوند ديگر جايي براي حق انتخاب مردم باقي نميماند. و يا گفته ميشود ميان مذاهب اسلامي دورتر از همه به دموكراسي، تشيع است و نزديكترين خوارج. بنابراين بر فرض كه اين نكات صحيح باشد چرا من شعيه هستم؟ محور ورود به سخن سؤال از چيستي تشيع است. تشيع چيست كه برخي ميپندارند با مفاهيم اصلي دنياي جديد سازگار نيست. ذاتيات تشيع چه چيزهايي هستند كه با مقتضيات دنياي مدرن جمع نميشوند؟ پاسخ تاريخي به اين سؤال با مراجعه به كتب بزرگان شيعه ميسر است.
۲
وجه مميزه اين مذهب با مذاهب اسلامي مسئله مهم امامت است. شيعيان اين طور معرفي شدهاند كه در كنار توحيد و نبوت و معاد به يك مسئله اضافي به نام جانشينان معصوم پيامبر معتقدند كه تعدادشان مشخص است و همه صفات پيامبر را دارند جز وحي. مهمترين تعريفي كه اندیشه سنتي شيعه براي امامت گفته است اينست كه امامت نيابت رسول است جز در وحي و حتي بالاتر از آن، امامت خلافت است با وساطت رسول جز وحي. كه اگر وحي را از پيامبر حذف كنيم تمام اختيارات پيامبر را امامان دارا هستند. اين مفهوم در تمام كتابهاي قديمي شعيه به وفور ياد ميشود. مفهوم كليدي ديگري كه ذيل اين مسئله قرار ميگيرد مسئله غيبت است.
چون سلسله ائمه تا ۱۱ نفر پيش ميرود، فشار سياسي اجتماعي به حدي ميرسد كه ديگر امكان بقاي امام دوازدهم موجود نيست و گفته ميشود كه اين امام موجود است اما از ديدهها خارج. سپس سؤالي مطرح ميشود كه اگر قرار بر اينست كه امام وظايفي را بر عهده بگيرد، چه طور ميشود كه امام غايب اين وظايف را عهدهدار شود؟ پاسخ داده ميشود كه سه منصب براي ائمه پيشبيني شده است. يكي از اين وظايف در زمان غيبت ادامه پيدا ميكند و وظايف ديگر به واسطه ظلم و كوتاهي مردم ساقط شده است.
اين سه وظيفه عبارتند از: اول. ترويج دين و بيان مسائل ديني. وظيفه دوم: نيابت معنوي پيامبر و وساطت فيض است. و وظیفه سوم: زمامداري و اداره سياسي است. گفته شده است كه يكي از اين سه وظيفه همچنان باقي است و آن وساطت فيض است از آسمان بر زمين و بدين ترتيب اين سه مسئله اين گونه مطرح شده است و مسئله غيبت هم ذيل امامت مطرح شده است. به نظر ميرسد اين انديشه، انديشه اكثريت علماي شعيه تاكنون بوده است.
۳
نكتة مهم من در اينجا اينست كه ما وظيفه نداريم دينمان را الزاماً با مفاهيمي خاص هماهنگ كنيم. اگر آن مفاهيم درستاند بايد آنها را بپذيريم و اگر نادرست بايد آنها را تغيير دهيم. سؤال بسيار جدي اين است كه اگر گفته شده است كه در مورد دين قرائتهاي مختلف ممكن است و پذيرفتهايم كه ممكن است از يك دين واحد چندين برداشت مختلف در زمان واحد ارائه شوند. اين تكثر در برداشت يكي از شرايط دنياي جديد است. گذشتگان چندان اعتقادي به مسئله تكثر برداشت نداشتهاند. علماي قديم ميپنداشتند كه همان گونه كه خود دين را فهميدهاند همگان نيز بايد بفهمند به همين دليل هم گفته شده كه ما هم قرائت استبدادي اسلام داريم و هم قرائت دموكراتيك اسلام. هم قرائت خشن از دين داريم، هم قرائت رحماني از دين. هم قرائت سنتي از دين داريم و هم قرائت مدرن. به همين دليل گفتهاند كه صحيح نيست ما به طور قاطع بگويم مثلا اسلام با دموكراسي ناسازگار است. بايد گفت چه برداشتي از دين با دموكراسي سازگار نيست. ما برداشتهاي روشنفكرانه از اسلام داريم كه با دمكراسي امكان همنشيني دارند و برخي برداشتهاي سنتي هم داريم كه اصلا با دموكراسي هم نشيني ندارند. بنابراين اين پرسش مطرح ميشود كه آيا نبايد همين تنوع رويكرد را با مذاهب نيز رعايت كرد؟!
اگر كسي بگويد تشيع بدون تفكيك برداشتهاي مختلف با مدرنيته، دموكراسي و حقوق بشر و مانند اينها سازگار هست يا نه؟ چه پاسخ منفي باشد چه مثبت پاسخي علمي نخواهد بود. او بايد بگويد كدام برداشت از تشيع با اين مفاهيم سرسازگاري يا ناسازگاري دارند.
بنابراين اولين نقد اين است كه چرا يك كاسه با اين مذهب برخورد ميكنيم؟ آنان كه خود مؤسس قرائتهاي مختلف از دين در اين جامعه بودهاند حداقل انتظار از آنها اين است كه خود اين مسائل را رعايت كنند. بنابراين اين پرسش مطرح ميشود كه آيا نبايد همين تنوع رويكرد را با مذاهب نيز رعايت كرد؟ اگر كسي بگويد تشيع بدون تفكيك برداشتهاي مختلف با مدرنيته، دموكراسي، حقوق بشر و مانند اينها سازگار هست يا نه؟ چه پاسخ منفي باشد چه مثبت، پاسخي علمي نخواهد بود. او بايد بگويد كدام برداشت از تشيع با اين مفاهيم سرسازگاري يا ناسازگاري دارند. بنابراين اين نكته كه گفته شود تشيع با اين مسئله سازگار است يا نيست درست نميباشد بايد گفت با كدام تشيع؟ ما تشيعهاي مختلف داريم. به طور نمونه تشيع تاريخي تنها تشيع موجود نيست. همانطور كه اسلام تاريخي تنها اسلام موجود نيست. اگر كسي صرفاً بخواهد هر دين را با ميانگين آنچه در تاريخ تحقق يافته است معرفي كند پس كجا آرمان گرايي باقي ميماند؟ هر دين در بستر فكر دينداران خود رسوخ كرده است و از حقيقت اوليه ارائه كننده توسط پيامبرش فاصله گرفته است. اين فاصله چه بسا نادرست باشد اتفاقاً اينجا جاي درست و نادرست نيز پيش ميآيد.
زيرا ما محورهایي به نام قرآن و سنت پيامبر داريم که محور اصلي دينداري ماست. در هر زمان ميتوان سنجيد آيا نسبت به این محورهای اصلي دورتر شدهايم يا نزديكتر؟ و در مورد مذاهب مختلف ميتوان اين سؤال را مطرح كرد كه كدام مذهب به محور اصلي نزديكتر است؟ اگر به مشكل تاريخي برخورد كنيم ميتوان گفت تشيع تاريخي تشيعی است كه در بستر تاريخ شكل گرفته است و مورخان در علم كلام، تفسير، حديث و … آن را نوشتهاند و با توجه به مسئله تاريخي بودنش ميتوان ابعاد اين مسئله را بررسي كرد. در تشيع تاريخي مسئله امامت انتصابي و مؤلفههايي مانند عصمت و علم غيب بسيار برجسته است. اما چرا اين طور بوده است؟ آيا خود امام علي (ع) اين را ذكر كرده است يا اينكه اين مذهب در طول تاريخ تكوين يافته است؟ وقتي تكوينش تدريجي بوده است و پذيرفتيم كه اين تكوين با عوامل بشري هم مخلوط شده است.
۴
حق داريم اين برداشت تاريخي را مورد نقد قرار دهيم. اگر علماي گذشته فرزند زمان خود بودهاند و نسبت به مفاهيمي كه بهترين و مطلوبترين مفاهيم ميدانستند مذهب را تعيين كردهاند ما نيز به عنوان فرزندان زمان خود حق داريم مذهب را دوباره مورد بازانديشي قرار دهيم. آيا آن مفاهيم و مؤلفههايي را كه علماي پيشين با مفاهيم كليدي فرض كرده بودند ما ميتوانيم امروز نيز مفاهيم كليدي فرض كنيم؟ يا ميتوانيم جنبش ديگري از اين مفاهيم ايجاد كنيم؟ با كدام دليل ميتوان اثبات كرد تلقي علماي گذشته و آنچه آنها گفتهاند همان بوده است كه ذهن علي ابن ابيطالب بوده است؟ اين سؤال بسيار كمتر در مفاهيم مذهبي پرسيده ميشود. وقتي به نهجالبلاغه به عنوان قويترين سند دينمان بعد از قرآن كريم مراجعه ميكنيم ميبينيم بسياري از مفاهيمي كه به عنوان مفاهيم كليدي در شيعه سنتي ارائه شده است، هيچ محلي از اعراب در اين كتاب ندارد. علي از افضليت خود سخن گفته است وي كجا از عصمت خود آن هم با این غلظت کلامی داد سخن داده است؟ متكلم شيعه مسأله اولش عصمت است. شعار دومش علم غيب است و مسئله سومش مسئله نصّ است. اين مفاهيم يا بسيار كم در سخنان ائمه مورد بررسي قرار گرفته يا اصلا مورد بررسي قرار نگرفته است نميخواهيم بگويم اصلا اين مفاهيم وجود ندارد. ولي هدف اين است كه بپرسم آيا آن مقدار كه علماي شيعه مسئله را پررنگ كردهاند مسئله پررنگ بوده است؟!
ما حق داريم در دين خود بازانديشي كنيم اسنادي در دست داريم و مي توانيم مستقيما به آنها مراجعه كنيم. دليل اعتبار برداشت قدما چيست؟ در زمان پيامبر شيعه و سني به شكل امروزي نبود. فقط اسلام بود. ولي بعد از رحلت و پيش آمدن مسئله خلافت برداشتهاي مختلف از دين و فرقههاي مختلف ايجاد گرديد. من حق ندارم در مورد اينكه كدام برداشت درست است سخن بگويم ولي حق دارم بگويم چرا به اين برداشت اعتقاد دارم. اولين شيعيان چه كساني بودند و چگونه خود را به عنوان شيعه معرفي كردند؟ اولين شيعيان ثبت شده در تاريخ در دهه اول صدر اسلام و در زمان خود پيامبر هستند.
شيعه در اين زمان به عنوان پيرو شناخته مي شود و گفته مي شود شيعه نوح، شيعه علي، شيعه ابوسفيان و … . به تدريج مضافاليه آن حذف شده و شيعه فقط به عنوان شيعه علي شناخته ميشود. اولين واقعهاي كه در صدر اسلام منجر به صفبندي شد واقعه سياسي جانشيني پيامبر بود. در اين ميان هر يك از دستههاي مختلف ملاكهايي را براي خلافت قائل بودند. و شيعه نيز خود را با ضابطههايي معرفي كرد. اين شيعيان در آن زمان نخبگان دوره خود بودند و اگر امروز به شيعه بودن خود افتخار ميكنيم، افتخارمان به سلمان و مقداد و عمار است كه در يك انتخاب تاريخي در نظر ما درست انتخاب كردند. اما چرا آنها علي را انتخاب كردند؟ آيا حرف از عصمت و علم غيب علي بود؟ آنها ضابطههايي را گفتند كه ميتوان گفت شيعه، اين ضوابط شناخته ميشود.
اما لزوم بحث در اين زمان: در آن زمان آدميان ميكوشيدند براي هر چيز ريشه كاريزماتيك و متافيزيكي پيدا كنند. متكلمين مواردي از ويژگيهاي بشري را بزرگ ميكردند. به طوري كه در كتب قديمي ما هم نوشته شده است علي مافوق بشر است ولي امروز زمانه ما زمانهاي شده است كه با مافوق بشر بودن چندان سرآشتي نداريم. ما براي اسوه قرار دادن ائمه ميخواهيم آنها از جنس خودمان باشند، ما پيرو پيامبري هستيم كه قرآنش گفته است اي پيامبر! به همه بگو من آدمي همانند شما هستم و فقط يك تفاوت دارم و آن اينست كه به من وحي ميشود. بنابراين بر اين باوريم كه علي و پيامبر همانند خودمان هستند ولي علماي قديم ما به اين مسئله توجهي نداشتند و اين انديشه ماوراي انساني آنها در طول تاريخ گسترش پيدا كرده است.
همان طور كه در ابتدا نيز گفته شد تشيع يعني پيرو علي بودن. ما شيعهايم چون برداشت علي و يارانش را از برداشتهاي ديگر بهتر ميدانيم. لازم نيست اين برداشت ماورايي باشد بلكه امروز ما اين امكان را داريم كه برتري اين برداشت را به خوبي احساس كنيم. امروز وظيفه من اين است كه فارغ از همه تلقيات بدانم كه در اين قول رجحاني هست يا نه؟ اگر توانستم رجحان را انتخاب كنم آن گاه حق دارم به شيعه بودنم افتخار كنم. بنابراين اولين برداشت، برداشتي محتوايي است. شيعهايم چون برداشت علي را پذيرفتهايم. همان طور كه برداشت پيامبر را پذيرفتهايم و آن را در ميان اديان ديگر موجهتر يافتهايم.
۵
بحث در سه محور خلاصه ميشود:
شاخص اول. برداشت علي نسبت به ديگر برداشتهاي رقيب كه آنها هم اسلامي هستند برداشتي عقلايي است. ميزان عقلانيت در سخنان علي بسيار قويتر از ديگر برداشتهاست و اين مسئله، مسئلهاي كوچك نيست. كافي است براي پي بردن به آن نهجالبلاغه را از زاويه آراي عقلي و فلسفي مقايسه كنيم و مفاهيم فلسفي كه اين كتاب موج ميزند را بار ديگر مفاهيم مقايسه كنيم. علامه طباطبايي صاحب الميزان اين را در پاسخ به سؤال هانري كربن كه از مستشرقين بوده است بيان كرده است. سؤال اين بود كه چرا تشيع توانمندي بيشتري عقلي نشان داده است؟ حتي كتب حديثي ما هم با كتاب فضل العقل شروع ميشود. اين كار ما شيعيان است كه به جستجو در اين آثار بپردازيم. چنان كه شاعر شيعي ما فردوسي نيز شاهكار خود را به نام خداوند عقل و خرد آغاز ميكند. ما به اين ايراني بودن و خردمندی علماي خودمان افتخار مي كنيم.
شاخص دوم. كه معرفهاي زيادي درباره آن وجود دارد و برداشتي عقلانی تر از ديگر برداشتهاست، مسئله عدالت علوي است. به اعتبار اين اصل نام ديگر شيعه عدليه است. “نگفته ايم آنكه خدا مي كند عدالت است. مي گوييم آنچه عدالت است خدا بايد بكند.”
امام علي (ع) نيز در اين خصوص ميگويد: عدالت سادهترين در قول و دشوارترين در عمل است. اگر شيفته علي شده ايم به خاطر عمل عادلانه او چه قبل از قدرت و چه بعد از قدرت بوده است.
و بر همين مبنا علي (ع) وقتي پشت ميز قدرت هم قرار گرفت ثابت كرد ميتوان عدالت را اجرا كرد. بنابراين اگر ميگويم ما به حجت علي و حجت حسن و حجت حسين مسلمان شدهايم و شيعهايم، آنها را به عنوان عدالت مجسم ديدهايم. برخي تصور ميكنند عدالت مقولهاي افسانهاي است كه در مذهب ما به عنوان يك مكتب پذيرفته شده است. امروز به سادگي وقتي اثبات ميكنيم كاري عادلانه نيست، منظور اينست كه مشروع نيست ولي متأسفانه علماي ما كمتر به اين اصل اصيل توجه كردهاند. اگر برگرديم و به بررسي كتب و انديشههاي ديگر نيز نسبت به اين اصل بپردازيم. به اصل عدالت در شيعه پي ميبريم. دعواي شيعيان از صدر اسلام همين دعواي عدالت بوده است. بنابراين اين عدالت به عنوان شاخص دوم مسئله كوچكي نيست و بايد بسيار مورد توجه قرار گيرد.
شاخص سوم. شاخص عرفان است. عرفان، بطن ديانت است. كدام مذهب را سراغ داريد كه همانند تشيع به باطن ديانت اعتقاد داشته باشد؟ انديشه عرفاني كه در ميان سخنان علي (ع) موج ميزند بالاترين ذخيره سخنان يك عارف نيز هست و جالب اينجاست كه همه مكتبهاي عرفاني چه شيعه و چه سني به استثناي يك مورد نسبت عارفانه خود را بر علي ميرسانند. (به زبان خود عرفا خرقه به علي ميرسانند) و امروزه تحقيقات اثبات کرده است كه تصوف و تشيع ريشه مشترك دارند.
بر ضد توجه به باطن ديانت، قشريگري است. فرماليسم و سنت سلفيگري و زاهديگري است. اينها امروزه در ديگر مذاهب اسلامي بيداد ميكند. امروز يكي از بلاياي كشورهاي اسلامي علماي قشري هستند كه ميپندارند ظاهر نص تمام شريعت است و در پشت آن هيچ چيزي وجود ندارد حتي عرفا نيز در ميان علما مطرود شناخته شده و كمتر به عنوان مسلمان شناخته ميشوند. در همين جا بايد اشارهاي به سيد حیدر آملی يكي از عرفاي قرن هشتم كنيم. ايشان هم عارف بود و هم از بزرگترين متفكران در اين زمينه بود. او معتقد است كه حق شريعت و طريقت و حقيقت با هم در شيعه ادا شده است. اين نكتهاي است كه در ديگر مذاهب جايي به این رفیعی ندارد. بنابراين من شيعهام چون از برداشت علي برداشتي عقلاييتر و عادلانهتر و عارفانهتر نيافتهام همانطور كه دينم را نيز با اين سه معيار پذيرفتهام. به واسطه عقل و با همين عقل پيامبرم را پذيرفتهام.
امروز در تشيع مفاهيم كليدي و محوري در قرائت سنتي عوض ميشوند و جايشان را به سه مفهوم جديد ميدهند. در روزگار جديد اين مفاهيم (عقل، عدالت، عرفان) وزن بيشتري ميگيرند و مفاهيم قديمي وزن كمتري. همه شئون ائمه هم در اين قرائت جديد رعايت ميشود. اما به طريقی متفاوت. طريقي كه ما امروز سراغ ائمه ميرويم لزوما آن نیست كه معلمان قديم به سراغ آن ميرفتند. بنابراين اين برداشتي جديد از تشيع است. ما به تشيعي افتخار ميكنيم كه شاخصههايش دعاهايي با عاليترين مظاهر عرفاني است. دعاي ابوحمزه ثمالي، دعاي كميل، و مناجات شعبانيه همه مرامنامههاي اين تشيع هستند و ما به اين تشيع افتخار ميكنيم. در عين حال اينكه به ديگر مذاهب اسلامي هم احترام مي گذاريم.
نتيجه بحث امشب من اينكه براي پذيرفتن يك برداشت مذهبي بايد آن را با برداشتهاي رقيب مقايسه كنيم و در نهايت به رجحان آن برسيم. اين گلايه را نيز از منتقدين دارم و آن اين است كه اگر قرار است مذهبي مورد نقد قرار گيرد. بايد آن را در ظرف زماني خودش سنجيد و تعدد برداشتها را نيز در نظر گرفت. بايد روشن ساخت كه تشيع فقط در برداشت سنتي خلاصه نمي شود و اين امكان وجود دارد كه برداشتهاي ديگري نيز از آن ارائه شود.
متن کامل سخنرانی درمراسم شب قدر، ۲۳ رمضان، حسينيه ارشاد، ۴ آبان ۱۳۸۴
________________________________________
گزارش ايسنا خبرگزاري دانشجويان ايران – تهران، سرويس: سياسي
مراسم سومين شب قدر از سوي سازمان ادوار تحكيم وحدت و شوراي تهران دفتر تحكيم وحدت(طيف علامه) در حسينيهي ارشاد برگزار شد.
حجت الاسلام محسن كديور گفت: شيعيان علي(ع) از او آموختند كه با صراحت لهجه سخن بگويند و در واقع شاخص آزادي در جامعهي شيعي اين است كه منتقدين زمامداران در جامعه به سلامت به سر برند.
به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، وي در مراسم سومين شب قدر در حسينيهي ارشاد، ابتدا با بيان اينكه «تشيع در نيم قرن اخير به ويژه در چند سال اخير در جهان بسيار مورد توجه قرار گرفته است» سه علت را براي آن ذكر كرد: چه با انقلاب ايران موافق باشيم و چه مخالف، يكي از عدلهي اهميت نسبت به تشيع واقعهي انقلاب سال ۵۷ ايران است، چه بسا پيش از آن تشيع از اهميت چنداني در دنيا برخوردار نبود. واقعهي دوم مسالهي عراق معاصر است، پس از حملهي آمريكا به اين كشور لمس قدرت و مرجعيت و مذهب در حيات سياسي عراق امروز بار ديگر نگاهها را به مسالهي تشيع معطوف كرد و مسالهي سوم مسالهي حزبالله لبنان است كه به عنوان يك نيروي شيعهي منضبط كه با همنام خود در ايران فاصلهي فراواني دارد باعث شد كه نگاههاي بسياري به تشييع معطوف شود و به طور كلي سه كشور شيعه مورد توجهي محققان دنيا قرار بگيرد.
كديور همچنين گفت: آنچه كه تامل فراوان براي كساني كه درد دين دارند ايجاد ميكند اين است كه اگر غرض از ايجاد حكومت اقامهي دين و رواج تدين بود امروز همه بايد به آن بينديشيم كه آيا آنچه شده است درجهت ترويج بيشتر شريعت و تعميق بيشتر ديانت انجام شده يا خير؟ به جاي سرزنش منتقدان بايد بپرسيم كه چه كردهايم كه امروز برخي به سادگي در مسلمترين مفاهيم مذهبي ترديد ميكنند. آنهايي كه زمينهي اين ترديدها را گسترده كردهاند با عملكرد سوء خود بيش از هر كسي مسوولند چرا كه هيچ گاه دهان منتقد را نميتوان بست.
وي اظهار داشت: بايد بپذيريم كه براي يك دين واحد قرائتهاي مختلفي در زمان واحد ممكن است و در دنياي جديد تكثر از برداشت يكي از شرايط اين دنياست كه گذشتگان چندان به آن اهميتي نميدادند. لذا گفته شده و نوشته شده كه ما هم قرائت خشن داريم و هم رحماني، هم قرائت مدرن داريم و هم سنتي، بنابراين گفتهاند كه تكليف نيست كه ما با ضرس قاطع بگوييم كه اسلام با دموكراسي مخالف است و بلكه بايد متقاطعانهتر سخن گفت و بگوييم اين قرائت از اسلام با كدام قسمت از دموكراسي سازگار است، اگر كسي به طور كلي بگويد اسلام با دموكراسي سازگار نيست يا هست اين سخن علمي نيست. ما برداشتهايي از اسلام داريم كه با هيچ صورتي از دموكراسي سازگار نيست، اما برخي از قرائتهاي نوانديشانه از اسلام داريم كه با برخي از مدلهاي دموكراسي امكان همنشيني دارد، امروزه در جامعهي روشنفكري ما اين موضوع دقيقتر و به صورت يك مسالهي علمي پذيرفته شده است.لذا اولين گلايه اين است كه چرا يك كاسه با اين مذهب برخورد ميكنيم، آنان كه خود موسس قرائتهاي مختلف در جامعه بودند انتظار اين هست كه متولي بودن را رعايت كنند. لذا اينكه گفته شود تشيع با اين مساله سازگار هست يا نه اينگونه نيست.
كديور ابراز عقيده كرد: امروزه با مراجعه به نهجالبلاغه به عنوان قويترين سند مذهبيمان بعد از قرآن ميبينيم بسياري از مفاهيمي كه به صورت كليدي در انديشهي سنتي ارائه شده هيچ محلي از اعراب در اين كتاب عزيز ندارد. يعني آنچه در ذهن علماي سنتي برجسته بوده در سخنان علي ابن ابيطالب برجسته نيست و يا اصلا به صراحت ذكر نشده است، البته من قصد تخريب گذشتگان خود را ندارم.
وي با بيان اينكه تشييع يعني پيرو علي(ع) بودن گفت: ما شيعه هستيم چون برداشت علي(ع) و ياران او را برداشت بهتري يافتيم، اين برداشت اگر رجحان ذاتي داشته باشد و بتوانيم خود را به شيعه بودنمان قانع كنيم در همين رويكرد ميتوان به مبناي تابناك علي(ع) تكيه كرد. اگر بتوانيم رجحان قوم علوي را در ظرف زمانهي خود اثبات كنيم حق داريم شيعه بمانيم.
كديور سه محور اصلي را براي بيان تشييع حضرت علي(ع) ذكر كرد: اولين برداشت از علي(ع) نسبت به ساير برداشتها، برداشت عقلايي است. ميزان عقلانيتي كه در سخنان و رويكردهاي علي(ع) بسيار ريشهدارتر و ژرفتر از ساير برداشتهاست. مسالهي عقلانيت مسالهاي كوچك نيست، شيعه اين ظرفيت را در علوم عقلي داشته به همين دليل است كه بيشترين فلاسفه رشد كردهاند. مسالهي عدالت دومين شاخص علي(ع) است، اين عدالت در منابع ما پذيرفته شده است يعني اگر كاري عادلانه نباشد مشروع نيست و متاسفانه برخي از علماي ما به اين اصل توجهي نكردهاند، پس اشكال از آن علماي ماست نه مذهب ما و اما شاخص سوم علي(ع) عرفان است و باطن ديانت چه بسا كه امروزه به باطن ديانت نام عرفان ميدهند.
كديور انديشهي عرفاني كه در سخنان علي(ع) موج ميزند را بالاترين ذخيرهي يك عارف در عصر جديد دانست. وي در ادامه با بيان اينكه «در تاريخ نوشته نشده است در زمان علي (ع) حتي يكي از از منتقدان او به مرگ غير طبيعي مرده باشد» ملاك دولت شيعي را سلامت منتقدين دانست.
كديور در پايان، آزادي فعالان سياسي زنداني از جمله اكبر گنجي، ناصر زرافشان و عبدالفتاح سلطاني را خواستار شد و همچنين نامهي معصومه شفيعي دربارهي گنجي را قرائت و تاكيد كرد: بيشك مسوولان شيوهي علي(ع) را شيوهي خود ميدانند، بنابراين آيا از نحوهي مواجهه با منتقدان خود مطلع هستند؟