بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ، والصلوة علی رسول الله و علی آله
در کتاب « تحف العقول – ابن شعبه ی حراني – ص ۲۳۹ » متن خطبه ای از حسین بن علی (ع) خطاب به عالمان اسلامی ، نقل شده است که شدیدا به توبیخ آنان می پردازد . در پایان سخن نسبتا مفصل ایشان ، آمده است ؛ « اللهم إنك تعلم أنه لم يكن ما كان منا تنافسا في سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سننك و أحكامك = خدایا ، تو میدانی که تلاش ما برای درگیری در جهت کسب قدرت و یا به چنگ آوردن بهره های مادی دنیوی نیست ، بلکه برای آن است که دانستنیهای دین تو را نمایان کنیم و اصلاح را در شهرهای تو آشکار کنیم و از این طریق ، بندگان مظلوم تو در امنیت قرار گیرند و به الزامات و سنت ها و قوانین تو ، عمل کنند » .
پیشگفتار ؛
سخن از تاریخ شریعت است . از باورها ، از سخنان و اقدامات باور آفرین و نقد و بررسی اجمالی آن . سخن از امام است و امامت شیعه . سخن از تفاوت آراء و اندیشه ها و رویا رویی ها و همگرایی ها است .
حسین بن علی (ع) در جامعه ی شیعه ، صرفا با واقعه ی عاشورای محرم ۶۱ هجری در کربلا شناخته می شود . اکثر قریب به اتفاق شیعیان ، به استثنای گروه اندکی از پژوهشگران اندیشه ی اسلامی ، تنها چهره ای که از حسین (ع) می شناسند ، چهره ی حماسی و عاطفی شهادت مظلومانه ای است که تنها در قالب های « عزاداری های مکرر ، نوحه خوانی و مرثیه ها ، تشکیل مراسم ماتم ، سیاه پوش شدن در و دیوار و تن آدمیان ، تظاهرات دسته های عزادار ، سینه زنی ها و زنجیر زنی ها و گاه قمه زنی ها ، سخنرانی های مرتبط با وجه حماسی عاشورا و روضه خوانی های آغاز یا پایان مراسم ، نذرها و آش و پلو پختن ها و تعطیل مراسم شادی بخش ( از اعیاد مصادف با دو ماه محرم و صفر تا عقد و عروسی ها و جشن های ملی و عرفی دیگر ) و زیارت عاشورا خواندن ها و لعن و نفرین های افزودنی صدگانه ی انتهای آن و شرکت در شوهای جدید مذهبی مداحانی که از تمامی سازو کارهای خوانندگان موسیقی های کوچه باغی و پاپ بهره می گیرند تا مجلس و محفل حسینی را گرم کنند » متجلی شده و می شود .
گویا حسین بن علی (ع) هیچ سخن و رفتاری جز آنچه در « چند ماهه ی حکومت یزید » از او صادر شده است ، در طول زندگی ۵۷ ساله ی خود نداشته است !!
حتی اگر دوران امامت ایشان را ملاک داوری قرار دهند ، بازهم دوران صبر و انتظار همراه با انجام وظائف انسانی و الهی فردی و اجتماعی ایشان بسیار بیشتر و پررنگتر از اقدام نیمسال پایانی زندگی شان است .
لابد برخی فکر می کنند که امام (ع) در آن دوران « گرفتار زندگی روزمره شده و کار ارزشمندی از ایشان صادر نشده است » که چنین سکوت سنگینی در باره ی آن مقطع تاریخی پدید آمده است !!؟
بی توجهی شدید به « مفهوم حقیقی امامت » وجه غالب رویکرد رایج شیعیان به واقعه ی عاشورای ۶۱ هجری است . برای نمونه به سه مورد اشاره می کنم ؛
الف ) کمتر کسی به سخن مکرر « حسین بن علی » در مصاف با اولین گروه از سپاهیان یزیدی ( به سرکردگی حربن یزید ریاحی ) و در حین مذاکرات با نماینده ی عمربن سعد و حتی در خطبه ی آغازین روز عاشورا ، در برابر سپاهیان به صف ایستاده ی یزیدی ، که می گفت : « دعونی انصرف عنکم الی مأمنی من الأرض = رهایم کنید تا از شما کناره بگیرم و به جایگاهی از زمین بروم که امنیت داشته باشم » توجه می کند و به دیگران توجه می دهد . چرا که هرکس می فهمد حسین بن علی برای جلوگیری از درگیری نظامی با یزیدیان ، چند باره پیشنهاد خارج شدن از اراضی تحت حاکمیت یزید را داده است ، تا به آن وسیله ، از رویارویی مسلمانان و خون ریزی مجدد بین آنان جلوگیری کند و به مکانی که امنیت خود و همراهانش را تأمین کند ، پناه ببرد . این رویکرد امام (ع) هیچ منافاتی با انجام وظائف امامت و امر بمعروف و نهی از منکر نداشت و اگر این پیشنهاد پذیرفته می شد ( که با نامه ی عمر بن سعد و قبول آن از سوی عبید الله بن زیاد ، ظاهرا فیصله یافته بود که شمربن ذی الجوشن مانع چنین تصمیمی از سوی ابن زیاد شد و او را به هجوم و نبرد ، ترغیب و راضی کرد ) همچون برادرش امام مجتبی ، وظائف امامت را انجام می داد .
خوب است که از خود بپرسیم ؛ « اگر به امام اجازه می دادند که از مرزها خارج شود ، چه رفتاری از ایشان صادر می شد ؟ آیا بازهم می گفت : « من مآمور به نبرد و شهادت هستم ، چون خدا خواسته است که مرا در همین سفر و در همین مکان ، شهید ببیند ؟!! » . آنگاه در برابر این پرسش امام (ع) از سپاه یزیدی ، در روز عاشورا که ؛ « آیا من به نبرد باشما آمدم یا شما به نبرد من آمدید ؟ آیا من راه را بر شما بستم یا شما راه را بر من بستید ؟ = أأنا جئت الی محاربتکم ام انتم جئتمونی الی محاربتی ؟ أأنا صددت الطریق عنکم ام انتم صددتمونی عن الطریق ؟ » و پس از این پرسش ها می گوید : « مرا رها کنید تا به مأمنی در روی زمین بروم » .
پاسخ آنانی که می گویند : « حسین (ع) از مدینه به قصد رویارویی ( خواه برای تشکیل حکومت و یا برای شهادت ) با یزید و یزیدیان خارج شد و قیام کرد ، در برابر این پرسش های امام (ع) در روز عاشورا ، طبیعتا باید این باشد که : « این شما ( امام حسین ) بودید که برای جنگ با یزید اقدام کردید !!! » .
اگر ادعای رایج شیعیان در نسبت دادن « قیام علیه یزید » به امام حسین درست باشد ، باید مدعی شوند که : « امام (ع) در سخن صریح خود در روز عاشورا ، نعوذ بالله ، خدعه کرده است !! » در صورتی که روی سخن امام (ع) با مردمی است که برای او نامه نوشته و اورا به کوفه دعوت کرده اند و در مقام اتمام حجت و چاره جویی برای دین و دنیای خود و کوفیان است . در چنین موقع و موضعی ، جای خدعه و نیرنگ نیست .
اینکه پاسخ داده شود که : « الحرب خدعة = جنگ مبتنی بر نیرنگ است » مربوط به تاکتیک های جنگی از سوی کسی است که نیت خود را از لزوم درگیری پنهان نکرده و نمی کند ولی روش پیروزی خود را در غافلگیر کردن دشمن ، می بیند .
ب ) نگاه کنید به آشنایی شیعیان از « زندگی حسن بن علی امام مجتبی (ع) » و میزان اطلاعات آنان از اقدامات ایشان در باره ی هدف اصلی امامت ائمه ی هدی (ع) و « اهمیت حفظ امنیت جان و مال و ناموس مسلمانان » تا معلوم گردد که « واگذاری خلافت اسلامی به معاویة بن ابی سفیان و صلح و بیعت باوی » ( علیرغم همه ی تلخی های آن ) در برابر حفظ امنیت آدمیان و جلوگیری از ریخته شدن خون ایشان به دست ستمگران ، متاعی « بسیار کم ارزش و وانهادنی است » .
پ ) بی اطلاعی یا آگاهی بسیار اندک شیعیان ( جز فقیهان ) از زندگی دو گوهر تابناک امامت ، یعنی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) که توفیق بیشتری برای انجام وظائف اصلی امامت ( تبیین شریعت ) یافته اند ، نشانه ی بارزی از این بی توجهی است .
دوگانگی تعجب آوری در جامعه ی شیعه پدید آمده است . در نهادهای علمی و فقهی شیعه ، میدان دار اصلی تبیین شریعت ، امام باقر و امام صادق اند و در ردیف های بعدی ، امیر مؤمنان علی (ع) ، موسی بن جعفر و علی بن موسی ارضا (ع) قرار دارند و تقریبا هیچ نامی از امام مجتبی و حسین بن علی و امام سجاد (ع) نیست و اگر هست بسیار اندک است .
در نهادهای اجتماعی غیر علمی ، ترتیب دیگری دیده می شود . حسین بن علی (ع) در صدر است . فاطمه (س) و امیر مؤمنان (ع) و موسی بن جعفر (ع) و علی بن موسی (ع) و امام مجتبی (ع) و امام جواد (ع) در رده های بعدی قرار می گیرند . یعنی اصولا نامی از امام باقر و امام صادق (ع) نیست .
اگر به مجموعه ی ماجراهای پس از حکومت امیر مؤمنان علی (ع) و تمامی دوران امامت امام مجتبی (ع) و تمامی دوران امامت سید الشهداء (ع) نگاه کنیم و تاریخ را قطعه قطعه نپنداریم ، به تفاوت عجیب حقیقت نقش امامت با ادعاهای رایج در جوامع شیعی امروز پی برده و فاصله ی « تشیع حقیقی و علمی » تا « تشیع ادعایی و صرفا احساسی » را درک خواهیم کرد .
به عبارت دیگر ؛ برخی در پی تحقق پندار های خویش اند و تصمیم گرفته اند که با هر توجیه و تحلیلی که باشد ( خواه منطبق با واقع و یا مخالف با آن ) ، تصویری از امامت و امامان و اولیاء الهی ارائه کنند که « ساخته ی ذهن آنان » است . بنا براین چاره ای جز چشم بستن و نادیده گرفتن برخی حقایق و وقایع و گفتار و رفتار زندگی بزرگان شریعت ، نداشته و ندارند .
البته با توجه به « اختلاط گزارش های صحیح و ناصحیح » در مقوله ای به نام « تاریخ » هر انسانی ناگزیر از « بررسی و سر و ناسره کردن مطالب » است و در نهایت ، باید دست به گزینش بزند و بر اساس معیار های برتر علمی ، مطالب « نزدیکتر به واقع » را شناسایی کرده و به آن ملتزم شود . مهم این است که ؛ « هرگز به گزینش گزاره های متناقض و متضاد ، دست نزند » .
مثلا ، نمی توان سخن از « خلق عظیم پیامبر » ( إنک لعلی خلق عظیم ) و « بعثت لاتمم مکارم الأخلاق » و « ممانعت شدید پیامبر از ترور » ( الإسلام قید الفتک ) را در کنار گزارش برخی تاریخ نویسان در مورد « دستور به ترور هجو کنندگان پیامبر ، از سوی ایشان » قرار داد و به نتایج همه ی این گزارش ها ملتزم شد ، مگر اینکه « پذیرش تناقض ، مجاز شمرده شود » !!
تاریخ شریعت ؛
در خصوص « تاریخ » و خصوصا تاریخ شریعت و بزرگان شریعت ، باید به چند نکته ی اساسی ، توجه کنیم ؛
۱- اساسا نمی توان به نقل های تاریخی از وقایع زندگی بشر ، چندان اطمینان کرد . دلیل اصلی و عمده ی این « عدم اطمینان » دوچیز است ؛ الف ) جامع نبودن گزارشات ، که سبب می گردد که در نهایت ، بخشی از حقیقت گزارش شود و در اکثر موارد ، بخش های دیگر حقیقت ، پنهان باقی می ماند . ب ) اختلاط حق و باطل و سره و ناسره در گزارش های تاریخی ، که سبب دشواری شدید کشف حقیقت گردیده است . کج فهمی ها ، عدم شناخت و برداشت های واژگونه ی غیر عمدی در کنار گزارش های تحریف شده ی عمدی و مبتنی بر دشمنی و انکار حقیقت ، معجون غیر قابل اعتمادی را پیش روی بشر قرار داده و می دهد .
این مشکل ، در تاریخ شریعت محمدی (ص) نیز تکرار شده و می شود . ممانعت از نگارش برخی متون مؤثر ( مثل کلمات پیامبر ) در قرن اول هجری و نبودن قدرت نگارش در اکثر مردم معاصر پیامبر و نقش تعیین کننده ی اتفاقات دهه های نخستین پدیداری اسلام ، و گزارش از دور ( پس از چند دهه از گذشت و تحقق وقایع ) و عدم جامعیت گزارش ها و انگیزه های مختلف موجود برای تحریف حقیقت ، و تأثیر بسزای آن در « انحراف از نسخه ی حقیقی شریعت » و نبودن روش پژوهش صحیح در تألیف و تدوین تاریخ شریعت و اولیاء شریعت ، سبب « تحریف های مسلّم » در این « تاریخ سرنوشت ساز » شده است .
نتیجه ی طبیعی چنین تاریخ مغشوشی ، سرگشتگی ، عدم اطمینان و باقی ماندن اختلافات فاحش و خانمان سوز ، بین فرق اسلامی بوده و هست و خواهد بود .
۲- تاریخ را به عنوان « درس زندگی » باید شناخت . انتقال تجارب مثبت و منفی زندگی پیشینیان ، به عبرت آموزی و بهره گیری صحیح از آن تجارب می انجامد و مسیر زندگی امروز و آینده ی بشر را هموار می کند . به همین خاطر گفته اند که : « گذشته ، چراغ راه آینده است » .
اگر تاریخ و عبرت آموزی از تجارب پیشینیان نبود ، بشر باید همیشه در حال تکرار زندگی روزمره ، بدون هیچ پیشرفتی می بود . تجربه ی پیشین دیگران ، منجر به دانش ما می شود تا از پیمودن راه های بن بست ، پرهیز کرده و وقت خود را صرف تجارب جدید تر کنیم . اگر این دانش نبود ، ماهم باید راه های بن بست تجربه شده توسط دیگران را طی می کردیم و چه بسا وقتی برای پیمودن راه های منتهی به مقاصد ، پیدا نمی کردیم .
حال اگر این درس ( که باید زندگی ساز باشد و راهگشا ) منافع منتظره ی خویش را نداشته باشد و بجای زندگی ساز بودن « زندگی سوز » شود و بجای راهگشا بودن « راه بندان » ایجاد کند ، چه اتفاقی در زندگی بشر می افتد ؟
انتقال نادرست اطلاعات تاریخی ، نه تنها زندگی امروز آدمیان را خراب می کند که گناه تخریب زندگی آیندگان را نیز درپی دارد .
۳- معمولا اظهار نظر قطعی در مورد تاریخ ، نشانگر عدم آگاهی افراد از مقوله ی « تاریخ » است . کسی که به تاریخ معاصر خود و پیچیدگی های کشف حقیقت در خصوص برخی وقایع آن ، توجه علمی کرده باشد ( آن هم با امکانات فوق العاده ی اطلاع رسانی جامع و روزآمد زمان ما ) ، می داند که فاصله ی اطلاعات غیر پژوهشی ما از تاریخ معاصر با حقیقت واقعه ، چندان زیاد است که نمی توان در مورد اکثر وقایع ، اظهار نظر قطعی کرد .
برای نمونه به اظهارات اکثر مسئولان رده های بالای پس از انقلاب در ایران مراجعه کنید که تمامی آنان از « پیروزی انقلاب اسلامی همراه با از دست دادن بیش از ۶۰ هزار شهید » ( از روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ) سخن گفته و آن را بارها تکرار کرده اند ، در صورتی که « آمار رسمی بنیاد شهید » این عدد را به « کمتر از ۴ هزار شهید » تقلیل داده است . یعنی وقتی پای پژوهش علمی و « آمار » به میان می آید ، چنین نسبت ناهماهنگی را بین « اطلاعات تاریخی غیر علمی و واقعیت » برملا می کند .
حال تصور کنید که نسبت وقایع تاریخی و اعداد و ارقامی که از پس قرن ها و هزاره ها گزارش شده و می شود ، با واقعیت و حقیقت جاری در زمان تحقق آن وقایع ، چه درصدی از صحت و درستی را با خود خواهد داشت ؟!!
۴- انگیزه ی الهی و شرعی موجود در ورای « تاریخ شریعت » که تعیین کننده ی مناسبات انسانی و اعتقادی پیروان شریعت است ، هرگونه سهل انگاری و تسامح در پذیرش یا نقل اطلاعات تاریخی غیر علمی ( پژوهش نشده ) را برای اهل علم و دانش ، مرادف با عنوان « افتراء » قرار می دهد .
اگر تساهل و تسامح در این امر از سوی افراد عادی ، پذیرفتنی باشد ( که آن هم در بسیاری موارد ، پذیرفتنی نیست ) مطمئنا از سوی مدعیان علم شریعت ، هرگز پذیرفته نخواهد شد .
۵- تعداد مسائل تاریخی اختلافی بین فرق اسلامی ( که متأسفانه از سوی پژوهشگران توانا و با انصاف ، هنوز بررسی نشده و یا اگر بررسی شده ، بخاطر عدم وجود تحمل و عدم امکانات ناشی از آزادی بیان واقعی ، هنوز منتشر نشده است ) که نه تنها زندگی پیروان شریعت را نمی سازد که قرن های متمادی است که « زندگی بسیاری را سوزانده و می سوزاند » کم نیست .
با کمال تأسف ، صحنه گردانان مؤثر این « خانمان سوزی » ، عمدتا کسانی بوده اند که مدعی « علم شریعت » بوده اند . یعنی نه تنها از علم خویش برای « اطفاء آتش فتنه » بهره نگرفتند ، بلکه خود آتش بیار معرکه شدند .
بی توجهی عالمان شریعت به نقش اصلی خود در جامعه ی اسلامی ، همان توبیخی است که در این خطبه ی ارزشمند ، از سوی حسین بن علی (ع) متوجه عالمان شریعت شده است و سرتاسر آن را به بیانیه ای شدید اللحن علیه علمای اسلامی تبدیل کرده است .
۶- وقتی به مسائل تاریخی ، نقش تاریخی « عالمان متهتک » و « جاهلان متنسک » را در « متوقف ساختن رشد و تعالی اندیشه ی دینی » و ممانعت شدید و جو سازی های فراوان آنان برای جلوگیری از « اندیشه های علمی مخالف با نظریات رایج » را بیافزاییم ، از تأثیر بی بدیل « تاریخ شریعت » در زندگی پیروان شریعت محمدی (ص) هرگز غفلت نخواهیم کرد .
« تاریخ اندیشه های شریعت » باید به عنوان « گذرگاهی مطمئن » در جامعه ی اسلامی ، مجددا ورق بخورد و « بازگشایی و بازبینی » شود تا درپی آن ، قدم های لازم برداشته شود .
هیچکس در این « بازبینی تاریخی اندیشه های اسلامی » از قرار گرفتن اندیشه ی خویش در معرض نقد و پرسش ، در امان نمی ماند . به همین خاطر است که ؛ « رهروان این راه ، شدیدا مورد هجوم غیر علمی قرار گرفته و خواهند گرفت » .
هرچند تجارب موجود از روند تحول فرهنگی و ابرام و پایمردی برخی از اهل دانش ، این نکته را روشن ساخته که تهدید و تکفیر ها مؤثر نیست و « استفاده از نیروی فشار و روی آوردن به راهکارهای غیر علمی » بجای پاسخگویی علمی به نقد ها و پرسش ها ، در عصری که « عصر خرد » شمرده شده و با « انفجار اطلاعات و انقلاب ارتباطات » شناخته می شود ، ممکن است در پناه حمایت مقطعی اصحاب قدرت ، چند صباحی به ادامه ی وضع موجود بیافزاید ، ولی مطمئنا آینده ای نخواهد داشت و جایگاه خود را ازدست خواهد داد .
۷- پیروان حقیقی پیامبر (ص) و ائمه ی هدی (ع) ، برخلاف عالمان متهتک و جاهلان متنسک متکی به قدرت حاکمان اموی و عباسی ، به پرسش ها و پرسشگران خوشامد می گفتند و از نقد علمی ، استقبال می کردند . ما نیز اگر مدعی پیروی حقیقی از اولیاء الهی هستیم ، باید به بهترین نقدها و منتقدان ، جایزه بدهیم تا معلوم گردد که بیان امام صادق (ع) که فرمود : « دوست داشتنی ترین مردم نزد من ، کسی است که عیب مرا به من هدیه کند » ( احب الناس الیّ من اهدی الیّ عیوبی ) در زندگی ما نیز واقعیت پیدا کرده است .
یعنی نزد پیرو حقیقی جعفربن محمد (ع) باید نقد و انتقاد ، همچون هدیه ای دوست داشتنی باشد که هیچ هدیه ای از آن برتر شمرده نشود و باید منتقد را محبوب ترین انسان ها دانست !!
۸- وظیفه ی مهم و اساسی همه ی پژوهشگران شریعت ، بازبینی و بازگشایی پرونده ی تمامی ساحت های اندیشه ی اسلامی به روی تمامی پژوهشگران و مشتاقان علم و دانش است .
بازخوانی اندیشه های پیشینیان و گزارش تفاوت آراء و نظریات ؛ کلامی و اعتقادی ، اخلاقی ، اصولی و فقهی ( در جاهایی که تصور عدم اختلاف و تحقق اجماع و اتفاق می شود ) می تواند اندیشه ی شریعت را در برابر « انحصارطلبی های غیر علمی برخی مدعیان » و « هجوم عقل پیشگان به اندیشه های انحصاری آنان » بیمه کند و آن را به مبارزه ی علمی دوگروه ( و نه مبارزه ی مطلق عقل گرایی با مطلق دین باوری ) تبدیل کند .
واقعیت این است که ؛ یک گروه دین دار ( که اکثریت عددی هم دارد ) بخاطر ناتوانی در دفاع از اندیشه های خود ، که بخاطر عدم ایجاد فضاهای لازم علمی ، قوت استدلال خویش را ازدست داده است ، خود را به عنوان « نماینده ی انحصاری شریعت » معرفی می کند و هرگونه « رفتار غیر علمی » خویش را به اسم « اسلام و شریعت » تمام می کند ؟!
گزارش « اندیشه های بدیل سایر عالمان شریعت » باعث شکستن انحصار ناروایی می شود که دقیقا بعد از دوران « هویت سازی های مذهبی و فرقه ای » قرون چهارم و پنجم ، اندک اندک « حوزه ی اندیشه ی اسلامی » را دچار رکودی غیر قابل وصف ( در قرون وسطای اسلامی ) کرد و « سبب اصلی انحطاط جامعه ی اسلامی » را فراهم ساخت .
۹- جامعه ی اسلامی نیز پس از این همه « تکفیر و تفسیق » مؤمنان و متشرعان دیگراندیش ، درس لازم را از تاریخ گرفته است و به همین دلیل ، کمتر به « ادعاهای تکفیر و تفسیق » که موجب انحطاط فکری آنان شده است ، توجه می کند .
هر فردی از این جامعه ، اندیشیدن به آنچه می شنود ، می بیند و می خواند را باید به عنوان « مسئولیتی انسانی » برعهده گیرد و البته باید از « کم حوصلگی و شتاب » در ردّ یا قبول اندیشه ها ، شدیدا پرهیز کند و بررسی های اطمینان بخش را هیچگاه از نظر دور ندارد ( فبشر عباد ، الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ) .
۱۰- مشکل تاریخی بازبینی و بازگشایی پرونده ی اندیشه ی اسلامی ، چیزی جز « کمبود امکانات و فراوانی موانع » نیست . هر پروژه ای با این دو خصیصه ( کمبود امکانات و کثرت موانع ) همراه باشد ، معمولا به نتیجه نمی رسد ، مگر آنکه « عزمی جدی و امیدی اطمینان بخش به پیروزی و بهره مندی » در صاحبان پروژه ، وجود داشته باشد .
رهروان توانا و خطر پذیر این راه دشوار و پرثمر ، گرچه چندان فراوان نیستند ، ولی از کمی تعداد خویش هراسی به دل راه نمی دهند و می دانند که بسیاری از عالمان و دانش پژوهان و پیروان علم و دانش ، دل در گرو این تلاش ها دارند و منتظر فرصتی مناسب اند تا علایق درونی خویش را آشکار کنند . آنان به این گفته ی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) ایمان دارند که : « در راه هدایت ، از کمی همراهان نباید هراسید … » ( لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله … ) .
آنانی که با ادعای حقیقی پیروی از « شریعت محمدی با محوریت تفسیر و تبیین علوی » پا به میدان زندگی گذاشته اند ، چشم خود را بر پیدا و پنهان واقعیات نمی بندند و منتظر عنایت و رحمت الهی بوده و هستند .
نباید فراموش کنیم که ما نیز با اندیشه ها و رفتارها ی خود ، تاریخی را برای آیندگان رقم می زنیم که می تواند پر از عبرت باشد . اگر بی توجه به جهات مثبت و منفی زندگی ، روزگار را سپری کنیم ، تاریخی پرابهام و نارسا را باقی می گذاریم و اگر با اتکای به عقل و دانش و تجارب مثبت پیشینیان ، راه زندگی را بر خود هموار کنیم ، تاریخی شفاف و رسا از خود به یادگار خواهیم گذاشت .
ما باید به سهم خود از تاریخ گذشته نیز ، ابهام زدایی کنیم تا گوهری به نام « تجربه ی مثبت » را از صدف آن بیابیم ، وگرنه همچون پیشینیان ، باید « تشنه لبان ، گرد جهان ، به گشت و گذار پردازیم » در حالی که « یار در خانه و آب در کوزه » داریم و خود از چنین « دارایی دل انگیز و فرح بخش » بی خبریم و همیشه در تلاش بی ثمریم .
حقیقت امامت ؛
نمی دانم این فرصت را می توان به « شناخت امامت » اختصاص داد یا خیر ؟
مقصود من از امامت ، نه آن تعاریفی است که به « تعارف » بیشتر شباهت دارد تا به واقعیت . امام را « مظهر خلیفة اللهی » دانستن و یا « مظهر و مظهر عبودیت » شمردن و او را « واجد علم و قدرت و ولایت مطلقه ی الهی » معرفی کردن و او را « واجد علم ماکان و مایکون و ماهو کائن » خواندن ، گرچه با رویکردهای عرفان نظری سازگار باشد ، ولی چه سهمی از شناساندن و شناخت و درک واقعی و عینی امامت را برای اکثریت نزدیک به اتفاق مسلمانان و شیعیان ، بر عهده می گیرد ؟!!
اگر اثر چنین تصویر و تصوری از امامت ، همین باشد که توده ی مردم فهمیده اند که برای ؛ « شفای بیماران ، ادای بدهی بدهکاران ، بخشش بزه بزهکاران ، و راحتی خیال گناهکاران » و امثال آن باید به امامان (ع) مراجعه کرد و آن ها را منشأ اثر دانست ، و این عملکرد و تصور مورد تأیید « مفسران عرفانی امامت » است ، باید به خدا پناه برد !!
اگر آثار دیگری دارد ، چرا آن را در آثار مکتوب منتشر شده و تبلیغات صوتی و تصویری ، مشاهده نمی کنیم و اعتراضی به این « برداشت های عوامانه » صورت نمی گیرد .
بالا بردن عناوین در عالم ذهن ، بدون انکه آثار روشنی در عالم عین و واقع داشته باشد ، چه ثمری دارد و آیا با هدف خدای سبحان از « جعل منصب امامت » سازگاری دارد .
آیا امامت به معنی « حکومت و زعامت سیاسی » است که در یاد و خاطره ی اکثر شیعیان نشسته است و با بحث « ولایت فقیه » در ایران پس از انقلاب ، درهم آمیخته است ؟!!
اگر چنین است ، علم خداوند به « عدم تحقق حکومت و زعامت سیاسی ۹ نفر از ۱۲ نفر ، ولو برای یک دقیقه » با « جعل الهی » که ناشی از « اراده و فعل خداوند سبحان » است ( که عقلا غیر قابل تخلف است ) ، هیچ تعارضی پیدا نمی کند ؟!!
اگر بحث « شایستگی و شأنیّت » است ( منصب حقیقی ) و این شایستگان را باید « حضور حاضر ، وجود ناصر ( یاریگر ) و قیام حجت » در یک عهد و پیمان ، با نام « بیعت » به « منصب واقعی » قدرت برساند ، چرا این سخن را آشکارا با مردم در میان نمی گذاریم و اختلاف « حقیقت و واقعیت » را با توجه به آثار اعتقادی ، اخلاقی و حقوقی مشخص آن ، تفسیر نمی کنیم و اختلاف خانمانسوز « شیعه و سنی » را در بحث « حکومت » پایان نمی بخشیم ؟!!
چرا به گفته ی مرحوم آیة الله بروجردی ، بر مطلب اساسی و بنیادین « تبیین و تفسیر شریعت » به عنوان « شاخصه ی اصلی امامت شیعه » انگشت اهمیت نمی گذاریم ؟!!
چرا این مأموریت حقیقی و واقعی ائمه ی هدی (ع) را که به عنوان « ثقل اصغر » در کنار سند و مدرک بی بدیل شریعت ، یعنی قرآن کریم ( به عنوان ثقل اکبر ) به عنوان « مأموریتی بس عظیم و امانتی سترگ » برعهده ی آنان قرار گرفته است را کوچک می شماریم و آن را در برابر « حکومت » که به گفته ی امیر مؤمنان علی (ع) « کمتر از آب دماغ بز ماده » یا « کفشی کهنه » و یا « کمتر از برگ کاهی که مورچه ای آن را حمل می کند » شمرده شده ، از ارزش آن غافل می شویم .
بدیهی است که هرحکومتی بر جامعه ی مشتاق اسلام و قوانین آن ، متکی بر معارف و احکام اسلامی ، شکل می گیرد و اگر کسانی « متصدی رسمی تفسیر و بیان شریعت » باشند ، سخن انان « امیر سخن و سخن امیر » خواهد بود ، که گفته اند : « العلماء حکام علی الملوک = دانشمندان بر حاکمان حکومت می کنند » . این حکومت و ریاست حقیقی ، چه با ریاست ظاهری همراه شود و چه تفکیک گردد ، از بین نخواهد رفت و استمرار ان تضمین شده است .
امامت را از آن جهت « مبین و مفسر رسمی شریعت » باید دانست که آنان متکی بر « متونی مکتوب و خطا ناپذیر » اظهار نظر می کنند . دو متن « قرآن کریم » و « مصحف یا کتاب علی » .
در باره ی قرآن ، همه ی مطالب کلی گفته شده است ، اما در مورد « کتاب علی » یا مصحف علی ، کمتر اطلاعی در بدنه ی جامعه ی اسلامی و حتی شیعی ، از آن منتشر شده است .
اصل وجود این کتاب ، از سوی تمامی گرایش های شیعی و سنی ، پذیرفته شده است . البته در چند و چون مطالب آن ، اختلاف نظرهای گوناگونی دیده می شود ، ولی در این نکته توافق وجود دارد که این کتاب یا مصحف ؛ « املاء پیامبر خدا (ص) و خط علی بن ابی طالب (ع) است » .
صحیح بخاری ( ۴ /۳۰ ) ، مسند احمد بن حنبل ( ۱/۱۱۰ ) ، کتاب الام شافعی ( ۲ /۱۶۱ ؛ أخبرنا سعيد بن سالم عن ابن جريج عن عطاء قال : في كتاب علي رضي الله عنه ” من لم يجد نعلين ووجد خفين فليلبسهما ” قلت : أتتيقن بأنه كتاب علي ؟ قال : ما أشك أنه كتابه ) ، که به نقل اقرار و تأکید عطاء بن وائل ، بر صحت انتساب آن به علی (ع) پرداخته ( و ابوحنیفه او را راستگو ترین مردم زمان خود خوانده است ) ، کتاب « محلّی » ابن حزم اندلسی ( ۷/ ۱۰۲ و ۱۰۳ و جلد ۱۰ /۳۵۳ تا ۳۵۵ ) از طائفه ی ظاهریة ی اهل سنت ( پیروان داود اصفهانی ) ، و اقاریر کثیری از بزرگان راویان و یا فقیهان اهل سنت همچون ؛ محیی الدین نووی ( المجموع ۱۸/۳۵۶ ) ، ابن حجر عسقلانی (فتح الباري ۱۲ /۲۳۰ تا ۲۳۲ ) ، ابن کثیر شافعی ( تفسير ابن كثير ۲ / ۸۰ . البداية والنهاية ۷ / ۲۹۸ ) ، شوکانی (فتح القدير ۲/ ۵۹ . نيل الأوطار ۷ /۱۵۰ تا ۱۵۲ ) و محمد بن اسماعيل كحلاني (سبل السلام ۳ / ۲۳۴ و ۲۳۵ ) عيني ( عمدة القاري ۱۴ / ۲۹۴ و ۲۹۵ ) متقي هندي ( كنز العمال ۵ / ۸۷۰ ) ذهبي ( ميزان الاعتدال ۱ /۳۸۱ ) و … بر وجود چنین متن مکتوبی گواهی داده و می دهند .
پس از اثبات تواتر اجمالی نسبت به « وجود کتاب علی و اینکه ایشان بر اساس قرآن و این کتاب ، اظهار نظر شرعی می کرده است » بین تمامی گروه های شناخته شده ی اسلامی ( اعم از شیعه و سنی ) ، می توان به نقل آنانی که این کتاب را دیده و یا با خود داشته و افراد راستگویی بوده اند ، اعتماد کرد .
از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) در خصوص چند و چون آن ، روایات صحیح السندی وارد شده است که در کلیات ، با روایات اهل سنت در باره ی این کتاب ، توافق دارد .
مضمون روایات شیعی این است که ؛ « تمامی احکام حلال و حرام شریعت محمدی (ص) که در قرآن نیامده است ، در کتاب علی موجود است » .
به امید خدا ، در آینده ای نه چندان دور ، مقاله ای بلند در این خصوص ، منتشر خواهم کرد و جزئیات مطلب را در اختیار مخاطبان ، قرار خواهم داد .
این دو سند مکتوب ، همان است که پیامبر خدا با عنوان ؛ « انی تارک فیکم الثقلین ، کتاب الله و عترتی ( سنتی ) ما إن تمسکتم بهما ، لن تضلوا ابدا = من دو امر سنگین را در میان شما باقی می گذارم . قرآن و عترت ( یا سنت ) خودم را . تاهنگامی که به هردوی آنان تمسک کنید ، هرگز گمراه نمی شوید » .
بی توجهی به « تفسیر عترت » پس از اقرار به « بودن مصحف علی » برای تبیین شریعت ، وجه منطقی و معقولی ندارد . البته اجتهاد ، در فهم متون یادشده ( قرآن و کتاب علی ) ، می تواند به اختلاف نظر در احکام فقهی ، منتهی شود ، چرا که متن کتاب علی (ع) در دسترس مجتهدان و پژوهشگران ( غیر از ائمه ی هدی و برخی اصحاب خاص ایشان ) ، نبوده و نیست ولی در جایی که « منطقة الفراغ عقل » است و سند معتبری از متن آن کتاب حکایت می کند ، نمی توان با ادعای اجتهاد ، از نص آن چشم پوشید .
امامت به این معنی ، اوج شکوفائی تاریخی اش را در دوران « امام باقر و امام صادق » گذرانده است که تادوران امام علی بن موسی الرضا (ع) کم و بیش ادامه داشت .
پس از آن با اختلافات شدید شیعیان با یکدیگر ، مجددا گزارش های مربوط به تفسیر و تبیین شریعت از سوی ائمه ، با رکود نسبی مواجه شد .
یک پرسش اساسی ؛
قدر متیقن آن است که ؛ « حسین بن علی (ع) وارث کتاب علی بوده و آن را نزد خود نگهداری می کرده است » . حال باید پرسید که ؛ « چرا در خصوص تبیین شریعت از ایشان بهره ی لازم گرفته نشده و یا در باره ی تفسیر شریعت ، از ایشان گزارش معتنابهی به ما نرسیده است ؟!! » . این اتفاق ناشی از یک یا چند نکته است ؛
الف ) مردم زمان حضور ایشان ، چنین شأن و مرتبه ای برای امام (ع) قائل نبوده اند .
ب )عده ی معدودی که به این نقش ایشان واقف بوده اند ، امکان ارتباط نزدیک و علمی با ایشان را پیدا نکرده اند .
پ ) گزارش های اصحاب امام (ع) مکتوب نشده و به ما نرسیده است .
ت ) نقش اصلی امامت ایشان ، تحت الشعاع واقعه ی تاریخی کربلا واقع شده و این واقعه ی فرعی ، اصل جایگاه امامت و تلاش های ایشان برای تبیین و تفسیر شریعت را از همان آغاز دوران پس از شهادت ، به فراموشی سپرده است .
ث ) متون تفسیری شریعت به نقل از حسین بن علی (ع) در گذر زمان مورد بی توجهی قرار گرفته و بسنده کردن شیعیان به عزاداری و برگزاری مراسم ماتم ، سبب غفلت از سایر ابعاد وجودی امام (ع) شده است .
خلاصه کردن شناخت شیعیان از حسین بن علی (ع) به واقعه ی کربلا و صرفا به وجه حماسی یا عاطفی آن ( که تنها بخش کوچکی از حقیقت و واقعیت است ) ، تحریف آشکاری است که نه تنها کسی از عالمان طرفدار اندیشه های رایج ، آن را نامطبوع ندانسته و نمی داند که تأکید غیر طبیعی بر جنبه ی احساسی و عاطفی آن از سوی عالمان ، این تحریف را به « امری پسندیده » تغییر ماهیت داده و گویا از باب وظیفه ی شرعی « امر به معروف !! » مستمرا بر برگزاری سنتی مراسم عزاداری ، اصرار می ورزند .
بازبینی « مبحث امامت » و مبانی معرفتی و استدلالی آن ، مسئولیتی دشوار در جامعه ی مذهبی متکی بر عواطف و احساسات است . باید با پذیرش « احساسات طبیعی » اندک اندک این جامعه را به بازبینی و بازخوانی اندیشه ها و تاریخ متکی بر پژوهش های علمی و پاکسازی صحنه ی اندیشه و تاریخ از تکیه بر احساسات غیر طبیعی و غلو آمیز و دروغ ، سوق داد و مبتنی بر « پذیرش حق و انکار باطل و دروغ » قدم های لازم و کافی را برداشت .
تردیدی نیست که « حقیقت وجودی امامان و امامت » از طریق دروغ و غلوّ پیروان ( در اندیشه و احساس ) نه تنها حمایت نشده و نخواهد شد که شدیدترین صدمات را زده و خواهد زد . دوستی دروغگویان و غالیان ، تاوقتی است که بادروغ و غلوّ آنان مخالفت نشود . اگر این بنای « نیرنگ و نادانی » مورد هجوم قرار گیرد ، تمامی حقیقت را برای دفاع از خود ، ذبح خواهند کرد .
در خصوص « رفتار حسینی » مقاله ای در وبلاگ « شریعت عقلانی » منتشر کرده ام که مخاطبان گرامی را به مراجعه ی به آرشیو و مطالعه ی آن دعوت می کنم ( ضمنا متن یک سخنرانی در اصفهان را نیز در همین خصوص ، می توانید در آدرس یاد شده ، مشاهده کنید ) .
لزوم بازنگری و بازخوانی اندیشه و تاریخ شریعت
برگردیم به اصل مهم « لزوم بازنگری و بازخوانی اندیشه و تاریخ شریعت » و در پایان سخن ، تأکید مجددی بر این امر راهگشا و مؤثر داشته باشیم .
مشکل اساسی ما ، بسنده کردن اکثریت جامعه به « دین داری تقلیدی و غیر محققانه » است . تنگ حوصلگی های ناشی از تنبلی یا تعصب برخی سنت گرایان و تن آسایی برخی متجددان ، راه را بر تحرک علمی و رونق بازار نقد و بررسی در حوزه ی شریعت و مذهب ، بسته است . چاره ی کار در « تلاش و کوشش همه جانبه » ( اجتهاد کلامی ، اخلاقی ، اصولی و فقهی ) است .
اگر این کار « به صورت جمعی » انجام گیرد ، از نگرانی ها و « وحشت انفراد » می کاهد و یا آن را منتفی می کند ، و بخاطر همفکری و مباحثه ، از ثبات و صلابت علمی بیشتری برخوردار خواهد شد .
مناسب است که در ردّ دین تقلیدی ، به سخنی که از امیر مؤمنان علی (ع) و امام جعفر صادق (ع) نقل شده است ، توجه کنیم که گفته اند ؛ « من أخذ دينه من أفواه الرجال أزالته الرجال ، و من أخذ دينه من الكتاب و السنة زالت الجبال و لم يزل = کسی که دینش را از دهان افراد گرفته باشد ، افراد دیگری دین او را از بین می برند ، و کسی که دینش را از قرآن و سنت گرفته باشد ، کوه ها از بین می روند ، و دین او از بین نمی رود » ( وسائل الشيعة – آل البيت – ج ۲۷ – ص ۱۳۲ حدیث شماره ی ۳۳۴۰۳ ) .
این حدیث رابزرگانی چون ؛ شیخ کلینی در مقدمه ی کتاب « کافی ج ۱ ص ۶ » و شیخ مفید در کتاب « تصحیح اعتقادات الإمامیة /۷۲ » نقل کرده اند .
اکنون برخی از مسائل مهم اندیشه ی دینی ، که بازبینی آن لازم و اختلاف نظر عالمان شیعی در آن تحقق یافته است ( و برداشت عمومی ، نظریه ی رایج را نظریه ای اتفاقی و اجماعی ارزیابی کرده و می کند ) و هریک از رویکردها ، آثار فراوان و متفاوتی در اندیشه و زندگی پیروان شریعت دارد ، را مختصرا گزارش می کنم ؛
یکم ؛ جایگاه حقیقی انسان در هستی ؛ بحث « اشرف مخلوقات بودن انسان » و « تمایز مطلق آدمی بر سایر موجودات » و خود را « جانشین خدا و یا محور هستی » دانستن ، در برابر اعتقاد به « شرافت و کرامت انسان ، در کنار سایر موجودات شریف و با کرامت » و باور به « تمایز نسبی موجودات » یکی از مطالب بسیار مهم و مبانی اساسی در « شاکله ی اندیشه ی انسانی و اسلامی » است و تفاوت های بنیادینی را در پذیرش و یا عدم پذیرش بسیاری از اندیشه ها ، پدید می آورد .
اصولا بحث « انسان شناسی » مقوله ای بسیار تعیین کننده در « جهان بینی و هستی شناسی » افراد و جوامع است . ساده انگاری و « تلقی به قبول کردن اندیشه های رایج بشری و یا الهی » بدون بازبینی این مبحث و دلایل مورد ادعا ، کار تحقیق و پژوهش در حوزه ی « معارف شریعت » را مختل می کند و مانع دست یابی به حقیقت می گردد .
دوم ؛ وحدت دین الهی و کثرت شرایع ؛ جداسازی مفهوم دین از شریعت و تعیین مراد و مقصود « متون اولیه ی شریعت » از این عناوین ، امری لازم و تعیین کننده است . بی توجهی به تفاوت های این عناوین ، منشأ بسیاری از اختلافات و درگیری های علمی شده است .
سوم ؛ چند وچون نسبت عقل و نقل ؛ اظهار نظرهای شتابزده و عدم تفکیک بین « دو حجت خداوندی ، یعنی ؛ عقل و پیامبران » و سکوت عمدی عالمان شریعت در خصوص « نسبت بین این دو حجت الهی » است که موجب درهم ریختگی شدید اندیشه ی اسلامی در قرون وسطای اسلامی شده است .
تبیین نسبت بین « عقل و نقل » با تکیه بر نصوص شریعت ( روایات معتبره ) و با استفاده از عناوین بکار رفته در آن ها ، کار دشواری نبوده و نیست . در متون معتبره ، از عقل ، به عنوان « حجت باطنی » و از وحی و نقل پیامبران الهی ، به عنوان « حجت ظاهری » نام برده شده است . به عبارت دیگر ؛ « این ظاهر است که باید خود را در خدمت باطن قرار دهد و خود را با آن منطبق کند » .
به همین جهت در قرآن کریم تأکید کرده است که ؛ سرشت بشری ( که بر عقل استوار است ) مبنای دین است ، و اگر کوچکترین تخلفی از سرشت بشری ، در دین و شریعت پدیدار گردد ، آن دین یا شریعت ، استوار نخواهد ماند ، و تنها راه استواری دین خدا ، انطباق دائمی آن با سرشت عقلانی بشر است ( فاقم وجهک للدین حنیفا ، فطرة الله التی فطر الناس علیها … ) .
چهارم ؛ چند و چون نظریه ی عصمت پیامبران (ص) و ائمه ی هدی (ع) ؛ شیخ صدوق ( ره ) و استادش « ابن ولید قمی » و بسیاری از علمای قم در زمان ایشان ، ملاک و معیار « تشخیص غالیان » را در اعتقاد به « عصمت پیامبر از سهو و خطا » دانسته اند . یعنی ؛ « هرکس خطای عملی پیامبر را در رفتارهای بشری او قبول نداشته باشد و او را در این موارد نیز معصوم بشمارد ، از منظر شیخ صدوق و علمای قم در آن زمان ، جزء غالیان شمرده می شدند » .
در برابر ایشان ، شیخ مفید و اکثریت فوق العاده ای از عالمان شیعی پس از ایشان قرار دارند که قائل به عصمت پیامبر از خطا در رفتارهای عادی و بشری ایشان اند .
پنجم ؛ سیر تکوّن و تطوّر نظریه ی امامت ؛ دیدگاه عمومی اکثریت شیعیان تا زمان امامت امام حسن عسکری (ع) ادامه ی امامت از نسل فاطمه (س) و علی (ع) تا قیام قیامت بوده است . دیدگاه انحصار امامت به « امیر مؤمنان و یازده فرزند ایشان (ع) از نسل فاطمه (س) و انتهاء به عدد دوازده » عمدتا پس از غیبت امام دوازدهم (ع) مطرح شد . این دیدگاه ، ابتدا در اقلیت کامل بود و پس از چند دهه ، اکثریت عددی شیعیان را با خود همراه کرد .
گزارش های تاریخی عالمان شیعی دوازده امامی از این دوران ، خبر از شدت بحران دارد و به همین دلیل ، این دوره را « دوره ی حیرت و سرگردانی شیعیان » نامگذاری کرده اند . شیخ صدوق ، کتاب « الإمامة و التبصرة من الحیرة » را در دهه های آغازین غیبت کبری نوشته است .
دیدگاه های برخی عالمان شیعی ساکن قم و ری در مورد چند و چون امامت را عالمان شیعی ، همچون شیخ مفید ( استاد شیخ طوسی و سید مرتضی ) در کتاب « تصحیح الاعتقاد » و « نوبختی » در کتاب « فرق الشیعة » ( که معاصر غیبت صغری بوده است ) مختصرا گزارش کرده اند .
آنچه دوست عزیز و فاضلم ، جناب آقای دکتر محسن کدیور در مقاله ی اخیرشان تحت عنوان « نظریه ی علمای ابرار » از دیدگاه عالمان بزرگ و مورد احترام جامعه ی شیعه ی نزدیک به عصر حضور ائمه (ع) ، همچون « ابن جنید اسکافی » نقل کرده اند ، گوشه ای از « نگاه های متفاوت عالمان شیعی در باره ی مفهوم امامت » است .
جوّ سازی هایی که پس از انتشار این دیدگاه ، پدیدار شد ، جدا جای سئوال دارد !! معلوم نیست که انتقاد و ناراحتی آقایان برای چیست ؟ آیا مدعی اند که گزارش یادشده ، فاقد اعتبار تاریخی و نسبت دروغ به عالمان یادشده است ؟!! یا مدعی اند که نباید جامعه ی پرسشگر امروز را از دیدگاه های متفاوت یادشده باخبر کرد ؟!!
اگر دیدگاه های رایج شیعه در باب امامت ، قابل دفاع است ( که برخی مسائل آن حقیقتا با مبانی علمی ، عقلی و نقلی معتبر ، قابل دفاع است ) نباید از طرح مجدد دیدگاه های دیگر ، هراسی داشت . و اگر تصور می کنند که ؛ « توان دفاع از نظریات رایج ، در برابر نظریات امثال ابن جنید را ندارند ، باید به خود و جامعه ی شیعه پاسخ دهند که ؛ آنان از چه چیزی دفاع می کنند و مردم را به چه مطلبی فرا می خوانند ؟!! » . اگر عمری باقی باشد و خداوند توفیق دهد ، در آینده ای نه چندان دور ، به این مبحث خواهم پرداخت ( همچنین نگاه کنید به ؛ « الفوائد الرجالیة » علامه ی بحر العلوم و گزارش دکتر مدرسی طباطبائی در کتاب « مکتب در فرایند تکامل » ) .
ششم ؛ دیدگاه های تحریف یا عدم تحریف قرآن ؛ چگونه است که عالمانی شیعی همچون ؛ مرحوم علامه ی مجلسی و محدث نوری ، با ادعای « تحریف قرآن » ( که معتبر ترین سند و مدرک کلّ شریعت و متن اتفاقی مسلمانان را همچون ادعای برخی عالمان اهل سنت ، از اعتبار می اندازد و عملا می تواند به دیدگاه اضمحلال شریعت اسلامی ، یاری رساند ) کاملا با عزت و احترام ، از سوی طرفداران نظریات رایج ( که قائل به عدم تحریف قرآن اند ) پذیرفته می شوند ، ولی در برابر دیدگاه های مؤمنانه و منتقدانه ی برخی عالمان شیعی معاصر ( که در مقایسه با تبعات دیدگاه امثال مرحوم مجلسی ، نظریات آنان به مراتب رقیق تر است و ضربه ی کمتری به اندیشه ی رایج – و نه به شریعت – می زند ) هرگونه رفتار خلاف مروت و مدارا را مشاهده می کنیم ؟
چرا عالمان نواندیش معاصر ، مورد هجوم قرار می گیرند و دیدگاه های روشمند و علمی آنان تحمل نمی شود ، در حالی که طرفداران نظریه ی تحریف قرآن ، همچنان با عزت و احترام باقی مانده اند !!؟ ( نگاه کنید به « مرآة العقول ۱۲/۵۲۵ اثر علامه ی مجلسی » که ادعا می کند ؛ « بسیاری از روایات صحیحه که از نظر معنی متواتر اند ، بر نقص و تغییر قرآن موجود دلالت می کنند . گمان می کنم که روایات تحریف قرآن ، کمتر از روایاتی که امامت را اثبات می کنند نیست !! » . برخی به ایشان نسبت داده اند که گفته است : « آیات قرآن از ۱۷۰۰۰ آیه به کمتر از ۶۷۰۰ آیه تقلیل یافته است !! » .ایشان در همین کتاب [ ۳ / ۲۴۴ ] به نقل از کتاب « ثواب الأعمال شیخ صدوق » روایتی را از امام صادق آورده است که ؛ « سورة الأحزاب … كانت أطول من سورة البقرة لكن نقصوها و حرفوها = سوره ی احزاب … طولانی تر از سوره ی بقرة بوده است ، ولی برخی مسلمانان آن را ناقص کرده و تحریف کرده اند » !!! ) .
هفتم ؛ چند و چون و بود و نبود عالم برزخ و پرسش های عالم قبر ؛ خوب است که بدانیم ، امثال مرحوم کلینی ( کافی ۳ – ص ۲۳۷ ) و شیخ مفید ( المسائل السروية / ۶۱ تا ۶۳ ) ، مبتنی بر روایات صحیحه و جمع بین ادله ، معتقدند که ؛ « جز برای کسانی که ممحّض در ایمان یا کفر اند ، برای سایر انسان ها ( که عمل نیک و بد آنان با هم مخلوط است ) سئوال و جواب عالم قبر نیست . مرگ به منزله ی خوابی آرام و طولانی است ، تا هنگامی که همگان برای حساب رسی روز رستاخیز ، از خواب دراز خود بیدار می شوند » .
هشتم ؛ مبانی نفی یا اثبات حجیت قیاس فقهی ؛ با توجه به گزارشات فقیهان شیعه از افرادی چون ؛ یونس بن عبد الرحمان و فضل بن شاذان ( از اصحاب امام هشتم ) و ابن جنید اسکافی ، این گروه از فقیهان و عالمان شیعه ، به حجیت قیاس فقهی قائل بوده اند .
از مرحوم « شیخ حبیب الله رشتی » نیز نقل شده است که ؛ « تنقیح مناطی که عالمان شیعه به آن معتقدند ، همان قیاس فقهی اهل سنت است » .
نهم ؛ مبانی حجیت یا عدم حجیت خبر واحد ؛ تأکید عالمان بزرگ شیعه ، همچون سید مرتضی و ابن ادریس حلی و دیگران ، بر عدم حجیت خبر واحد ، اگر با التزام به نتایج این ادعا همراه باشد ، بسیاری از نظریات فقهی رایج را منتفی می کند ، چرا که مدرک بسیاری از احکام ، خبر واحد است .
دهم ؛ مبانی حجیت یا عدم حجیت اجماع ؛ مرحوم « شوشتری » در کتاب « کشف القناع ، عن حجیة الإجماع » و برخی از علماء اصول فقه ، موضوع اجماع را از نظر حجیت ، زیر سئوال برده اند .
یازدهم ؛ جواز یا عدم جواز نسخ احکام شرعیه با ادله ی عقلیه ؛ بحث نسخ ، یکی از مهمترین مباحث اصولی مورد نظر نو اندیشان است .
دوازدهم ؛ حرمت یا جواز یا وجوب تقلید ؛ مرحوم شیخ طوسی در کتاب « عدة الاصول » و در خصوص تبعیت از نظریات فقیهان در احکام شریعت ، می گوید : « در بین عالمان شیعه ، این بحث مطرح است که ؛ آیا تقلید جایز است یا حرام است ؟!! » . این کجا و حکم اولیه ی دستگاه قضائی در مورد دکتر هاشم آقاجری کجا ( که از موارد اتهامی ایشان برای ارتداد ، عنوان شده بود که ؛ « انکار حکم واجب تقلید » ؟!! ( ان هذا لشیئ عجاب ) .
سیزدهم ؛ بسیاری از مسائل فقهی ظاهرا اجماعی ، مثل ؛ شمار نجاسات و طهارات ، لزوم پوشش سر و گردن زنان آزاده یا استحباب آن ، وجوب یا تعطیل اجرای احکام جزائی و حدود شرعی در عصر غیبت ، بحث ارتداد ، نجاست یا طهارت خمر و الکل ، حلیت یا حرمت ذبایح غیر مسلمین و …
چهاردهم ؛ برخی مسائل تاریخی ، مثل ؛ چند و چون واقعه ی غدیر خم ، شهادت یا وفات طبیعی اکثر امامان شیعه ، تحقق یا عدم تحقق آتش زدن درب خانه ی علی (ع) و سیلی زدن یا لگد زدن و داستان قرار گرفتن فاطمه (س) بین درو دیوار و …
سخن پایانی ؛
در مکانی علمی و تحقیقاتی ، که با نام حسین بن علی (ع) دیر زمانی است به جامعه ی اسلامی و شیعی خدمت کرده و می کند ، و نام مبارک « حسینیه ی ارشاد » را بر خود نهاده است ، و حقیقتا در معرفی « اسلام محمدی (ص) و تشیع علوی » که دو اسم برای یک عنوان اند ، کوشش های پربهایی داشته است ، و اندیشه های بزرگانی چون ؛ استاد محمد تقی شریعتی ، استاد دکتر علی شریعتی ، استاد شهید آیة الله مرتضی مطهری ، استاد و مفسر قرآن آیة الله طالقانی ، استاد مهندس مهدی بازرگان ، استاد دکتر یدالله سحابی و بسیاری از صاحبان اندیشه در دیروز و امروز جامعه ی اسلامی را به اطلاع مخاطبان خویش رسانده است ، امید و نوید می دهم که ؛ مجموعه ی میراث علمی و توان گذشته و حال عالمان مؤمن به شریعت ، امکان پاسخ گویی به پرسش های برآمده از اندیشه های کنونی بشر را دارد .
اگر بدون تنگ نظری های رایج در دوره های گذشته و با نیت جدی « احیاء و اصلاح اندیشه ی دینی ، مبتنی بر دلایل پذیرفته شده ی شریعت و متکی بر دو حجت اصلی خدای رحمان ، یعنی عقل و نقل معتبر » و ایجاد فضای آزاد برای کلیه ی بحث های علمی ( همچون برخی اقدامات نسبتا مثبت در ۵ قرن اولیه ی تاریخ اسلام ) پا به عرصه ی تولید و نشر اندیشه های اسلامی بگذاریم ، بدون آنکه چیزی از احکام ثابت و مدلل شریعت کاسته شود ، می توان نیازهای فکری نسل حاضر و نسل های آینده را تأمین کرد .
تعارض اندیشه های دینی با عقل و فهم عقلانی بشر ، از روزی آغاز شد که آموزه های وحیانی ، از مسیر ماندگار « انطباق شریعت با فطرت و سرشت عقلانی انسان » اخراج شد و نا آشنایان و تازه مسلمان شدگان ، سردمدار تبیین و تفسیر شریعت شدند و جهل اکثریت پیروان ، به این انحراف بزرگ دامن زد .
انحرافی که مولای متقیان علی (ع) را واداشت تا به اطلاع پیروان شریعت محمدی (ص) برساند که ؛ « لبس الإسلام لبس الفرو مقلوبا = اسلام ، پوستینی وارونه شده است » و امام جعفر صادق (ع) را در ابتدای قرن دوم هجری ، وادار کرد که به پیروان شریعت ابلاغ کند که ؛ « ما من شیئ علیه الناس الیوم ، إلا و هو منحرف عما نزل به الوحی = هیچ چیزی از شریعت مورد پذیرش مردم در این روزگار نیست ، مگر آنکه از نسخه ی وحیانی خود منحرف شده است » . این سخن امامان (ع) شامل برداشت های مختلف و گاه متناقض مفسران از قرآن نیز می شود .
امروز ما در دهه های آغازین قرن پانزدهم قرار داریم . اگر فاصله ی سه دهه پس از پیامبر ، پوستین اسلام را وارونه کرد ، و اگر گذر یک قرن ، همه ی آموزه های شریعت ( یا اکثر آن ) را از نسخه های وحیانی شان منحرف کرد ، پس از ۱۵ قرن ، چه تضمینی وجود دارد که ؛ « داشته های رایج امروز ما ، نسبتی مناسب تر از داشته های قرن اول مسلمانان ، با نسخه های وحیانی پیدا کرده باشد » .
ممکن است برخی از عالمان شیعه ، این تفاوت نسخه های وحیانی و رایج را به « رواج برخی از نظریات اهل سنت در برابر نظریات عترت » تفسیر کنند و مدعی شوند که ؛ « شیعیان از آن انحرافات ، مصون مانده اند » ، ولی حقیقت ماجرا این نیست . متن روایات معتبره ی شیعی ، بسیاری از رویکردهای رایج شیعی را مصداق بارز انحراف از حقیقت شریعت معرفی کرده است . برخی از این انحرافات ، در بخش های اعتقادی ، اخلاقی و فقهی است و گزارش های این روایات با « ملاک های عقلی » نیز کاملا سازگاری دارد .
خلاصه ی سخن این است که ؛ تنها حجت الهی که در دسترس امروز بشر ، و از جمله مسلمانان است ، و می تواند در « دوران فتنه » ( که عنوان بکار برده شده از سوی ائمه ی هدی – علیهم صلوات الله – است ) ملاک و معیاری برای سره و ناسره کردن نظریات منتسب به شریعت باشد ، گوهر « عقل بشر » است .
بی ارزش جلوه دادن عقل بشر ، یا فروکاستن ارزش آن و ترجیح نقل بر عقل ، یا آن را مساوی با نقل ( که حجت ظاهری است و باید تابع عقل به عنوان حجت باطنی باشد ) قرار دادن ، جفای به « شریعت محمدی (ص) که مبتنی بر فطرت عقلانی بشر است » خواهد بود .
باید به سخن حکیم خبیر ، بازگشت و « کتاب تشریع را مبتنی بر کتاب تکوین بشر ، قرائت کرد » که در قرآن کریم مبتنی بر این نکته ، فرموده است : « فأقم وجهک للدین حنیفا ، فطرة الله التی فطر الناس علیها . لاتبدیل لخلق الله ، ذلک الدین القیم = روی خود را به دین بی انحراف کن ، دینی که همان سرشت خداوندی است که آدمی را بر آن آفرید . هیچ جابجایی در آفرینش خداوند پدیدار نگشته است ، چنان دینی ، استوار خواهد ماند » .
بار خدایا ؛ ازتو می خواهیم که « شهد شناخت و پیروی از حقیقت » را در کام جان ما ریزی و زندگی همه ی ما را با آن درآمیزی .
بارخدایا ؛ در این دوران فتنه و تحیر ، و دشنه و تحجر ، روح ما را تشنه ی تفکر و تعقل و تدبر قرار ده .
پروردگارا ؛ حاضران ، پدران ، مادران ، فرزندان ، استادان ، خدمتگزاران ، حق جویان ، مصلحان و بانیان حسینیه و نشست اخیر را در سایه سار رحمت بیکران خود قرار ده .
خداوندا ؛ سایه ی شوم نادانی ، تن آسایی ، بیدادگری ، یکه سالاری ، جنگ سالاری و هرج و مرج را از سر این مرز و بوم و ملک و ملت دور کن .
خدایا ؛ چنان کن سر انجام کار // تو خوشنود باشی و ما رستگار