كاركرد روشنفكري ديني در دو دهة اخیر

مقاله ارائه شده به سمینار دین و مدرنیته ۲ – آسیب شناسی روشنفنکری دینی ، ۱۵ شهریور ۱۳۸۶

هو الحق و نحن عبيده

در این مجال کوتاه تلاش خواهم کرد بر پایة این مبنا که کارکرد (function) مهم‌ترین عنصر هویت‌بخش یک جریان است، به اختصار تمام نشان دهم که کارکردِ (function) روشنفکری دینی ِ دو دهة اخیر ایران ، که شاخص‌ترین رهبرانش عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان بوده‌اند ، دینی نبوده است و لذا این سه تن اگر راه خود را دینی می‌خواهند باید ره بگردانند و اگر نمی‌خواهند گویا اخلاقاً موظف‌اند آشکارا پسوند دینی را از نحلة خویش بردارند.

تعریف شیء به آثار و خواص در فلسفة ارسطویی و سپس اسلامی پیشینه دارد؛ فی‌المثل حکیمان مسلمان آثار و خواص شیء را فصل مشهوری خوانده‌اند که حکایت از فصل حقیقی و ما به الشیء هو هو دارد و لذا می‌توان آن را در حد تام به کار گرفت. چنانکه در تفلسف مابعد ویتگنشتاینی نیز کارکرد و فونکسیون مورد توجه ویژه قرار گرفته است. برای نمونه کارکردگرایان (functionalists) در فلسفة ذهن معاصر، هویت یک وضعیت ذهنی را نه قائم به بنیاد و ساختمان داخلی‌اش که قائم به فونکسیون و نقشی دانسته‌اند که آن وضعیت در سیستمی که به آن وابسته است، در قبال دیگر وضعیت‌ها بازی می‌کند. و همین گرایش در فلسفة زبان معاصر معنای یک عبارت را قائم به نقشی دانسته است که آن عبارت در حیات معرفتی گوینده ایفا می‌کند. اشارة گذرا به این دو سه روایت از میان چندین و چند روایت از کارکردگرایی فتح بابی تواند بود بر آنچه که ما در اینجا از کارکرد (function) مراد می‌کنیم و آن نقشی است که موضوع مورد مطالعه در یک زمینه یا سیستم بازی کرده و از این رو آثار و ثمراتی خاص به بار می‌آورد.

کاملاً روشن است که کارکرد هیچ ارتباطی با نیت و قصد ندارد. ممکن است قصد ما الف باشد اما نتیجة کار ما عملاً ناالف. یکی از وجوه قوت مطالعات کارکردی همین است که خود را گرفتار نیت‌خوانی نمی‌کند.

من در اینجا کارکرد روشنفکری دینی دو دهة اخیر ایران را در سه زمینه مرور می‌کنم:

۱. کارکرد اجتماعی ـ سیاسی: روشنفکریِ مورد نظر عملاً (functionally) نقش گسترش‌دهندة نوعی از حیات اجتماعی ـ سیاسی را بازی کرده است که در آن توجه به خداوند و اطاعت از او به‌هیچ‌وجه نقش تعیین‌کننده ندارد. چنین حیاتی را می‌توانیم زندگی سکولار و یا سکولاریسم عینی بخوانیم. سکولاریسم عینی به این معنا در برابر “ایمان رفتاری” یا به تعبیر قدما ایمان جوارحی، قرار دارد یعنی گونه‌ای از حیات اجتماعی که در آن توجه به خداوند و اطاعت از او نقش حیاتی دارد. این نوع از سکولاریسم البته به تصریح آقایان مطلوب است و چارة کار فروبستة ایرانیان. از این منظر، ایرانیان باید در حیات اجتماعی و سیاسی خود الگوی زندگی سکولار غربی را بتمامه جاری و ساری کنند تا روی سعادت بینند. و در همین راستاست که تلاش پیگیری در کار است تا شریعت را بتراشند و روانة خانه‌ها و پستوها کنند شاید به تعبیر برخی به هنگام دلتنگی‌ها به کار آید. شریعت‌زدایی از حیات اجتماعی و سیاسی البته نه آن چیزی است که این دسته از روشنفکران پنهان کنند. اما نکتة ظریف و ارجمندی که علی‌الاصول در این زمینه مغفول می‌ماند این است که آنچه آقایان در کار آن‌اند نه جایگزین کردن صورتی از شریعت بر جای صورتی دیگر از آن است، که این به اجتهادِ مجتهدان برآمدنی است، بلکه اساساً حذف مطلق شریعت از حیات اجتماعی و سیاسی است. گویا که اساساً شرع محمدی (ص) تعالیم اجتماعی ندارد و قرن‌ها میلیون‌ها مسلمان به خطا گمان می‌کرده‌اند که دارد، و شارع مقدس از زدودن این خطای فراگیر ناتوان بوده است. این راه را البته برخی از آنان خواسته‌اند با درون‌سو کردنِ (subjectivization) شریعت تحت عنوان “دین، تابع انتظار بشر از دین” هموار کنند تا نه‌تنها فهم شریعت تابع ذهن انسان خاکی باشد که نفس شریعت خود بازیچة قبض و بسط خاکیان بوده، نه این انسان باشد که دست نیاز به آسمان بر می‌دارد و نه این انسان باشد که باید به استعلا خود را فرا کشد تا به شریعت آسمانی، آسمانی شود؛ بلکه این شریعت است که چشم به زمین دوخته تا خاکیان برایش چه تقدیر کنند و این آسمان است که بازیچة خاک. روشن است که در اینجا نه‌تنها توجه به خداوند و اطاعت از او هیچگونه نقش حیاتی ندارد که بالعکس این انسان خاکیِ رنگارنگ است که برای آسمان تعیین تکلیف می‌کند و این همان انسان‌محوری (humanism) مدرن است که با بندگی خداوند سر سازگاری ندارد. جالب آن است که این شریعت‌زدایی، به حیات اجتماعی محدود نمی‌ماند و غالباً به حیات فردی نیز سرایت می‌کند؛ چرا که فرق فارقی در میان نیست. اما یک مسلمان چگونه می‌تواند در حیات اجتماعی و سیاسی خود چشم از بندگی و اطاعت خداوند بپوشد؟

۲. کارکرد معرفتی: این نحله از روشنفکری در زمینة معرفت ديني عملاً (functionally) نقش گسترش‌دهندة نوعی از تفکر را بازی کرده است که در آن باور به خداوند نقش حیاتی ندارد. چنین تفکرات و باورهایی را می‌توانیم سکولاریسم ذهنی بخوانیم. سکولاریسم ذهنی به این معنا در مقابل “ایمان قلبی” قرار دارد یعنی گونه‌ای از تفکر و اعتقاد که در آن باور به وجود خداوند ـ به معنای متعارف کلمه ـ نقش حیاتی دارد. برای نمونه تفسیری که این نحله از وحی ارائه داده است صرفاً نوعی احساس درونی است که در تحقق آن وجود خداوند نقش حیاتی ندارد و معلوم نیست که چه چیز آن را از تخیلات ژرف شاعرانه متمایز می‌‌سازد. از دیگر شواهد این مدعاست دعاوی هنوز انتشار عام نیافتة برخی دیگر از اصحاب این حلقه در باب حجیت معرفت‌شناختی وحی، و نیز ناتوانی این نحله در تفسیر موضوعاتی چون جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر. گویا اساساً سکولاریسم عینیِ پیش گفته ریشه در این سکولاریسم دارد.

۳. کارکرد تربیتی: روشنفکری مورد نظر ما عملاً (functionally) نقش پرورش‌دهندة انسان‌های عیناً و یا حتی ذهناً سکولار ـ به معانی فوق ـ را ایفا کرده است و مومنان را به سکولاریسم عینی و ذهنی سوق داده است. کارکرد تربیتی این گونه از روشنفکری، انتگرال دو کارکرد پیشین محسوب می‌شود. اکبر گنجی، مجید محمدی و محمدمهدی خلجی چند نمونة آشکار از تربیت‌یافتگان این مکتب‌اند. و چه بسیار جوانان مؤمن و مسلمانی را می‌شناسیم كه روشنفكري ديني ِ دو دهة اخیر براي آنها دوران گذار به سكولاريسم عيني و ذهني بوده است، به گونه‌ای که اکنون علناً اظهار نامسلمانی و بی‌ایمانی می‌کنند. در این باب کافی است کارکرد روشنفکری دینی پیش از انقلاب را، چه در جناح چپ با چهرة شاخص علی شریعتی و چه در جناح راست با چهرة شاخص مهدی بازرگان، با کارکرد روشنفکری دو دهة اخیر مقایسه کنیم تا تفاوت عظیم آنها را دریابیم.

مهم‌تر آنکه اندک اندک پیشاهنگان این نحله خود نیز به تناوب نشانه‌های آشکارتری از غیر دینی‌بودن ِ خویش بروز داده‌اند؛ گویا مسیری که در آن گام برداشته‌اند پیاپی آنان را از دینی‌بودن دورتر کرده است. ملکیان مدتی است در جلسات خصوصی صراحتاً پسوند دینی را از خود برداشته است اما گویا انتشار عمومی و رسمی آراء اخیر خود را چندان خوش ندارد و از این‌رو وی همچنان در سپهر عمومی به غلط روشنفکر دینی محسوب می‌شود. مجتهد شبستری هر چند در جدیدترین مصاحبة منتشر شده‌اش صراحتاً به از دست دادن ایمان خود اعتراف کرده است، اما گویا همچنان مایل است پسوند دینی را حفظ کند. وضعیت سروش اما از این دو پیچیده‌تر است. او با کلید زدن پروژه‌ای که به وی هویت بخشید، اعلام کرد که یکی از احیاگران دین در روزگار ماست؛ اما علاوه بر آنکه کارنامة عملی او در دو دهة اخیر، چنان‌که در سطرهای پیش آن را مرور کردیم، نشان از حرکتی کاملاً در جهت مخالف دارد، با تلاش‌های اخیرش برای زمینی و بالتبع زمین‌گیر کردن وحی محمدی صلوات‌الله علیه و آله و بالمآل با احوال‌نامة محمدي شمردن ِ قرآن و سپس احوال‌نامة ملای رومی را برتر نشاندن از آن (معاذ الله من الطغیان و العصیان) نشانه‌های آشکارتری از وداع با آیین احمدی بروز داده است؛ مع الوصف گویا به هیچ‌وجه آمادگی از کف‌‌دادن پسوند هویت‌بخش دینی را ندارد.

اکنون وظیفة اخلاقی روشنفکری دینی، که شفافیت در سپهر عمومی را یکی از آرمان‌های خود می‌داند، چیست؟ فراموش نکنیم که در این کشور بسیاراند روشنفکران سکولاری که تظاهر به دینی‌بودن نمی‌کنند.

. ن. ک. به: “پيامبر عشق” در www.drsoroush.com