بیانیه پنج نفره ومنظرهای متفاوت دینی در گفتگو با محسن کدیور
بهاره آزادی
۲۶ دی ۱۳۸۸
شبکه جنبش راه سبز( جرس ): از زمان انتشار بیانیه پنج نفره آقایان سروش، کدیور، مهاجرانی، بازرگان و گنجی، هجمه تامل انگیزی نسبت به امضاکنندگان بیانیه در داخل و خارج از کشور آغاز شد. از سویی کسانی که گرایش سکولار/ لائیک دارند، گمان کردند که انگار رهبری جنبش سبز از دستشان خارج شده و سفره ای که سی سال است بر کنارش نشسته اند، از پیش رویشان جمع شده است! از سوی دیگر هم رسانه هایی مثل کیهان و رسالت و صدا و سیما که می دانسته اند، این بیانیه در فضای فکری و سیاسی-اجتماعی ایران موثر است، سیلی از اتهام و افترا و هتک براه انداختند. با توجه به هر دو زاویه دید، جرس مصاحبه ای را با دکتر محسن کدیور اسلام شناس و از امضاکنندگان این بیانیه ترتیب داده است. کدیور به روشنی در باره هم امضایی پنج نفر در بیانیه سخن گفته و سپس به اختصار به بیان نقطه نظراتش در باره مقوله وحی، تشیع، امامت، عصمت و مهدویت پرداخته است.
بیانیه پنج نفره ای که شما هم یکی از امضاکنندگان آن بودید، با واکنشهای بسیاری در داخل مواجه شد. اکثر قریب به اتفاق اشکالات ناظر به امضاهاست، نه به متن بیانیه. حقیقتا امضاهای شما چه معنائی می دهد؟
فعل سیاسی کار جمعی است. کار جمعی همراهی با دیگرانی است که در برخی موارد با تو هم عقیده و در موارد متعددی با تو متفاوتند. اگر انسان کسانی را بیابد که در اکثر موارد با آنها اشتراک نظر دارد، در این صورت حزب تشکیل می دهد. اعضای احزاب مختلف ممکن است برای دفاع از مسئله خاصی جبهه تشکیل دهند. افراد هم جبهه مشترکاتی کمتر از اعضای یک حزب دارند.
اگر مشترکات افرادی حتی از نقاط اشتراک افراد هم جبهه هم کمتر باشد، در این صورت به امضای مشترک یک یا چند بیانیه اکتفا می شود. در بیانیه های چند امضائی امضا کنندگان در مواردی که در متن بیانیه متذکر شده اند اشتراک نظر خود را اعلام می کنند. بدیهی است چنین افرادی در حوزه های دیگر آراء کاملا متفاوت یا حتی متعارضی داشته باشند.
اگر بیانیه ای سیاسی با چند امضا منتشر شده باشد، اشتراک نظر امضا کنندگان تنها محدود به همان مواضع سیاسی تصریح شده در متن است نه دیگر مسائل سیاسی، چه برسد به مواضع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی. بر این اساس ممکن است بیانیه ای سیاسی به امضای افرادی با ایدئولوژیهای مختلف، جهان بینی های گوناگون و صاحبان سلائق سیاسی متفاوت برسد. چنین بیانیه هائی هیچ معنای دیگری جز اشتراک در همان مواضع متن ندارد.
فکر نمی کنید تفاوتهای شما در مسائل دینی به اتحاد سیاسی شما آسیب بزند؟
تفاوتهای اعتقادی مانع از اشتراکات سیاسی نیست. اشتراک نظر موردی افراد مذهبی و سکولار در مسائل عدیده سیاسی امری دور از انتظار نیست. به همین ترتیب اختلاف نظر بنیادی روشنفکران و نواندیشان و فعالان مسلمان در عرصه های مختلف اندیشه اسلامی در عین اتفاق نظر در پاره ای مسائل سیاسی امری طبیعی است. شیخ الطائفه طوسی اختلاف فتاوای فقیهان شیعه با یکدیگر را کمتر از اختلاف ایشان با فقیهان اهل سنت نمی دانست. نگاهی به فهرست مجموعه حجیم “مختَلف الشیعه” علامه حلّی موید ادعای شیخ الطائفه است. البته این اختلافات و تکثرها هرگز به وحدت و هویت واحد ایشان لطمه نزده است. عالَم اندیشه و دانش پادگان نظامی نیست که همگان موظف باشند “قالبی” در یک جهت بیندیشند. صد البته بحث از عالمان و صاحبانِ حداقلِ اهلیتهای علمی است و گرنه بدون آشنائی تخصصی با استوانه های عرفان و فلسفه دم از پیروی آنها زدن آن هم خارج از مدرسه نقض غرضی بیش نیست و حاصلی جز ابتذال مباحث ظریفی از سنخ “وحدت وجود” در ضمن یک بحث سیاسی نخواهد داشت. الهیات ژورنالیستی از آفاتی است که دامان اندیشه معاصر را گرفته است.
شما با دیگر امضاکنندگان “بیانیه خواسته های بهینه جنبش سبز” در چه مواردی تفاوت منظر دارید؟
همانگونه که گفتم این بیانیه اشتراک نظر امضاکنندگان آنرا در زمینه مسائل اخیر جنبش سبز مردم ایران در ضمن ده خواسته مشخص تبیین می کرد. واضح است که از امضای مشترک این بیانیه سیاسی نمی توان نتیجه گرفت که امضا کنندگان در خط مشی و روش سیاسی و به طریق اولی در دیگر مسائل از جمله مسائل اعتقادی و دینی یکسان فکر می کنند.
برای آزمون مدعای فوق مناسب است آراء دینی امضاکنندگان همین بیانیه با هم مقایسه شود تا معلوم گردد امضای مشترک بر یک متن سیاسی نهادن چه مقدار مدارا طلبیده است. بر اهل فن پوشیده نیست که یکی از امضا کنندگان این بیانیه تا کنون طی بیش از دوازده مقاله نارضایتی خود را از آراء اینجانب در حوزه های مختلف دین پژوهی از جمله وحی الهی و نیز حرمت همجنس بازی – به شیوه خاص خود – به تطویل بیان داشته است. همچنانکه تفاوت آراء اینجانب با عزیزی دیگردر مباحث پلورالیسم دینی، فروکاهش وحی به تجربه نبوی و لوازم متعدد آن، عدم قائل شدن به قرائات مختلف از تشیع همانند اسلام، عدم توجه به امکان قرائات مختلف از فقه و شریعت و نگاه مطلقا منفی به آنها و لاغر بودن نگاه انتقادی به مدرنیته کاملا واضح است.
تفاوت منظر اینجانب با دوست سوم در مورد نقش اساسی سنت در تعالیم اسلامی و عدم امکان اکتفا به قرآن کریم در فهم اسلام به برخی مباحثات قلمی منتشر نشده منجر شده است. آنچنانکه طبیعی است که با عزیزی دیگر نیز در برخی مسائل سیاست داخلی و خارجی یکسان اندیشیده نشود، آنچنانکه هر یک از ما در انتخابات ریاست جمهوری اخیر از دو کاندیدای مختلف حمایت کردیم.
خوب، با توجه به این دامنه گسترده اختلافات تئوریک، پس موارد اشتراک نظرتان چیست؟
با این عزیزان اشتراک نظردر نفی استبداد دینی، ستم، خفقان و سرکوب حکومت پرمدعای جمهوری اسلامی – که نه جمهوریت را پاس داشته ، نه اسلامیت را وقعی نهاده – از یک سو و باور به خردورزی، دانش جدید، دموکراسی، حقوق بشر، اخلاق، اصلاح طلبی، عدم خشونت، استقلال و اعتلای ایران باعث امضای بیانیه مشترک شده است. بیشک اینکه افرادی علیرغم آن همه اختلاف در مبانی دینی بتوانند در جبهه سیاسی واحدی بیانیه مشترکی امضا کنند نشانه گذشتن از خم اول کوچه رواداری و مدارا و تحمل دیگری است. مشخص است که این اشتراکات سیاسی هرگز مانع از نقد عالمانه دیگرمواضع نمی شود. هر چند مسئله اصلی مقطع فعلی نقد استبداد دینی است و طرح هر مسئله ای که این مسئله بنیادی را تحت الشعاع خود قرار دهد انحرافی می دانم.
اما این بیانیه بنام “روشنفکران دینی” منتشر شد و اکثر اشکالات متوجه این عنوان است؟
در متن و اسم بیانیه از این عنوان استفاده نشده است. این عنوان را برخی دوستان خبرنگار از جمله “جرس” روی بیانیه گذاشتند. راستش من خودم با این عنوان موافق نبوده و نیستم. این عنوان برای این جمع نه جامع است نه مانع و نه لازم. مدتهاست کمتر از این عنوان مبهم استفاده کرده ام. نه نقشه قبلی بود که افراد خاصی اینگونه بیانیه های سیاسی را امضا کنند، نه برنامه خاصی برای ادامه کار با همین افراد است. کما اینکه برخی بیانیه هایی که من تا کنون در ارتباط با جنبش سبز امضا کرده ام با طیفهای متنوع تری بوده است. چه بسا در آینده نیز جمع ما دچار قبض یا بسط شود. فکر می کنم بسیاری از مطالبی که درباره این بیانیه منتشر شد ناشی از عدم شناخت کافی درباره تهیه کنندگان آن بود و خیلی گمان و مظنه های دور از واقع شنیده شد.
اما این حجم از نقد بویژه در خارج از کشور حکایت از اهمیت فراوان این بیانیه و مواضع امضاکنندگان آن برای موافقان و مخالفان است. من به سهم خود از همه منتقدان تشکر می کنم. سیر حوادث آینده نشان خواهد داد که نگرانیهای آنان چقدر دور از واقع بوده است. ضمنا ازعمق نابردباری برخی مدعیان نسبت به باور دینی دیگران در عجبم. اینکه کسانی می پندارند که دین امری شخصی است و حق هیچ عرض اندامی ولو دموکراتیک در حوزه عمومی ندارد، عقیده ای مورد احترام است، اما اگر قرار شد چنین عقیده ای به همگان تحمیل شود و هر فکر متفاوتی بدون ارائه هیچ دلیلی سرکوب شود، نوعی استبداد است. دموکراتهای دیندار جای هیچ کس را تنگ نمی کنند.
به نظر شما این همه دست و پا زدن رسانه های رژیم کودتا در باره این بیانیه بخاطر چیست؟ از زمان انتشار این بیانیه حجم هجمه های رسانه های وابسته به نحو قابل تاملی نسبت به شما و برخی از همراهانتان رو به فزونی گذاشته است. به نظر شما این حملات ناشی از ترس آنهاست یا اهمیت بیانیه یا این ترکیب خاص؟
حکومت ایران از هرگونه اجتماعی وحشت دارد، اعم از حزب، انجمنهای غیر دولتی، جبهه، و حتی بیانیه های مشترک. به میزان وزن و نفوذ اجتماعی امضاکنندگان بیانیه وحشت حاکمیت افزایش می یابد. صبغه دینی مخالفان و منتقدان بیش از همه رژیم را به وحشت می اندازد. آنچنانکه واهمه کودتاچیان از انتقادات مراجع تقلید در صدر است و بعد از آن از ابراز مخالفت متفکران و دانشمندان دیندار به دست و پا می افتند.
نکته تاسف بار اینکه رسانه های حکومتی در مقابله با منتقدان و مخالفان قانونی هیچ حریم قانونی، اخلاقی و شرعی را رعایت نمی کنند و به راحتی دروغ می گویند و افترا می زنند و توهین می کنند. از آنجا که متکبرانه و مستکبرانه خود را حق مطلق می پندارند، مخالفانشان را باطل محض، خس و خاشاک و بزغاله و گوساله خطاب می کنند. به نظر سردمداران ایران مخالفانشان محال است مسلمان مستقل سالم باشد. هر کسی که استبداد دینی را برنتابد، از ولایت جائر انتقاد کند و خواستار اجرای بیطرفانه قانون و عدالت شود، مزدور، جاسوس، مرتبط با دول بیگانه، بهائی، صهیونیست،وابسته به صدام، تحت نفوذ سازمانهای تروریستی وابسته محسوب می شود.
نماینده ولی فقیه درروزنامه کیهان در تلویزیون دولتی ایران هفته گذشته مدعی شده که من پناهنده شده ام. ولایت جائر این آرزو را به گور خواهد برد. من به دلیل عدم امکان تدریس در دانشگاههای ایران ناشی از تضییقات اراده سیاسی به دعوت یک ساله دانشگاه ویرجینیا از آغاز سال تحصیلی ۸۸-۱۳۸۷ یعنی ده ماه قبل از انتخابات به آمریکا آمده ام واکنون نیز در دانشگاه دوک مشغول تدریسم و بعد از اتمام دعوت نیز در صورت مقتضی بودن شرائط بیاری خدا به کشورم بازخواهم گشت. من اگر در ایران هم بودم، با همین صراحت لهجه سخن می گفتم که اکنون می گویم. ریشه من در ایران است و به آرزوی آزادی ایران شب را روز می کنم.
البته واقعیت این است که در چند ماهه اخیر به دلیل سرکوب شدید و مهرورزی دولت کریمه نسبت به شهروندان معترض، ایرانیانی که ازکشورشان با مشقت فراوان بطور غیرقانونی خارج شده و به دیگر کشورها پناهنده شده اند، به بالاترین نرخ خود در بیست و پنج سال اخیر رسیده، که این موفقیت! را به مقام معظم رهبری بواسطه سیاست مدبرانه “دفع حداکثری و جذب حداقلی”شان باید تبریک عرض کرد.
از باب از کوزه همان برون تراود که در اوست، ادب روزنامه کیهان – که در عرف ایران به روزنامه بیت آقای خامنه ای شناخته می شود- نشان از ادب و متانت صاحب خانه دارد. اگر روزی قانون در ایران حکمفرما شود و قوه قضائیه مستقل از قدرت سیاسی مرجع تظلمات باشد آقای خامنه ای و گماشته اش در کیهان می بایست به جرم دروغگوئی، افترا و توهین محاکمه شوند. آقای دکتر مهاجرانی در زمان تنظیم این بیانیه در سفر بوده است، حال آنکه در توهمات مالیخولیائی کیهان ایشان بیش از بقیه مورد مهرورزی ولائی واقع شده است. ظاهرا دیگر اخباراین “کذّاب أَشِر” نیز استحکامی به همین قوت دارد.
بالاترین نقطه قوت این پنج نفر استقلال و عدم وابستگی آنان به دول خارجی است و به صراحت با هرگونه حمله نظامی و تحریم اقتصادی منجر به رنج ملت ایران مخالفند. اگر مصاحبه با رسانه های خارجی دلیل وابستگی است، پیامهای رهبر فقید انقلاب اسلامی جز از همین رسانه ها در دنیا منتشر شد؟ بائُکَ تَجُرَّ و بائی لاتَجُرّ؟! سکونت موقت منتقدان ولایت جائر در خارج دلیل وابستگی است، اما تابعیت آمریکائی مشاور رئیس جمهورمتقلب مشکلی ندارد! سیاست یک بام و دو هوا یعنی همین.
اجازه بدهید بحث را عوض کنیم. فقدان مرحوم آیت الله العظمی منتظری ضربه بزرگی به جنبش سبز وارد کرد. فکر می کنید ایشان از روشنفکران و نواندیشان چه انتظاری داشتند؟
مرحوم مغفور آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه) در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۸۷ پیام مهمی خطاب به دانشمندان ، نوانديشان و پژوهشگران علوم اسلامى صادر کردند. معظم له طی این بیانیه متذکر شدند:
“همان گونه كه استحضار داريد تهاجم به معتقدات دينى و مذهبى و القاء شبهات گوناگون نسبت به آنها، در بعضى از رسانه ها بخصوص در سايت هاى وابسته به برخى قدرت هاى جهانى و مراكز ضد اسلامى و ضد تشيع رو به افزايش است. آنچه اين تهاجمات را موثر ساخته است استفاده هاى سياسى و ابزارى از معتقدات دينى مردم و نيز شفاف و مستدل نكردن بعضى از باورهاى دينى و مذهبى است و اين خود معلول فراهم نشدن شرايط گفتگو و كم توجهى دانشمندان دينى به مقوله مهم باورهاى دينى است.
به يقين اگر دانشمندان اسلامى در قرون گذشته و معاصر، معارف دينى را پيوسته بازبينى و ابهامات و نارسائى هاى استدلالى آنها را برطرف كرده بودند، امروزه باورهاى دينى و مذهبى اين چنين مورد تهاجم و تشكيك قرار نمى گرفت . تأسف آور اين است كه در حوزه هاى علميه – كه بايستى كانون اصلى بررسى شبهات و پاسخ به آنها باشد – هنوز زمينه طرح نقدها و اشكال ها كاملا فراهم نيست و اجازه طرح بسيارى از آنها داده نمى شود.
در چنين شرايطى متأسفانه برخى از روشنفكران و قلم به دستان كه انتظار مىرود با آگاهى از باورها و مقتضيات زمان ، متوجه همه جوانب بحث هاى خود باشند، به جاى دفع شبهات و القائات نادرست عليه اسلام ، همان شبهات را كه گاه قرن هاست مطرح بوده تكرار مىكنند، و بدون توضيح در جهت ابهام زدائى ، عباراتى مجمل و غير صريح را به كار مىبرند كه چه بسا خواننده گمان مىكند آنها نيز به شبهات وارد شده باور دارند.”
فقیه عالیقدر خطاب به مولدان و مروجان فکری و روشنفکران و نواندیشان و پژوهشگران و قلم بدستان مشفقانه متذکر شده است: ”اما درخواستى كه از ناقدان محترم دارم اين است كه پيرامون نقد مطالب اصلى يا فرعى و طرح افكار و نظرات خود، تأمل بيشترى كنند و آنها را هرچند براى خودشان مورد جزم باشد، در محافل علمى ابراز دارند و از سياسى شدن مباحث علمى پرهيز كنند، كه منجر به تدافعات نفى و اثباتى بى محابا و خالى از استدلال، و بى اثر مىگردد؛ در حالى كه بايد درد دين را درمان دينى و درد سياسى را درمان سياسى و درد اقتصادى را هم درمان اقتصادى كرد؛و نگذاشت اينها به هم آميخته گردند و هر يك به بهانه اى به تيغ ديگرى قربانى شود.
انتظار مىرود كه ناقدان محترم به جاى اينكه در مقابل شبهات حالت انفعالى و گريز به خود گيرند، به مبانى مسلمات دين و مذهب نگاهى تازه كرده و كاستى هايى را كه در استدلال هاى آنهاست جبران نمايند؛ و توجه نمايند كه از مهم ترين وظايف يك مسلمان معتقد و نوانديش ، پاسخ به شبهات و يافتن راههاى جديد در پاسخگويى آنهاست ، نه صرفا بيان شبهات يا توليد شبهات جديد.
اميد است نوانديشان و روشنفكران مذهبى ما با قلم و زبان گويا و شيوا، دين خدا را در اين آشفته بازار كم سابقه ، يارى كنند و عزت اسلام و خود را روزافزون نمايند تا اين كه ان شاءالله هرچه زودتر ولى غايب منتظر(عج) ظهور كرده و خود سردمدار احياى دين و گسترش عدل گردند.”
پیام استاد آنقدر واضح و روشن است که نیازی به تفسیر ندارد.
آیا مفاد این پیام مهم در زمان صدور مورد عنایت مخاطبانش واقع شد؟
سه مخاطب اصلی این بیانیه مهم – یعنی حکام جمهوری اسلامی، علمای حوزه های علمیه و بالاخره روشنفکران و قلم بدستان نواندیش مسلمان – متاسفانه آنرا جدی نگرفتند. این بیانیه در شرائطی منتشر شد که بحث تخصصی ماهیت وحی الهی و امکان بروز خطا در قرآن کریم که از یک مصاحبه خارجی آغاز شده بود درعرصه عمومی مطبوعات توسط برخی دانشمندان محترم پیگیری می شد و بحث پرسر وصدای “وحی محمدی” از جمله مخاطبان نصیحت مشفقانه فوق می تواند باشد. هر چند علیرغم اظهارارادت فراوان به آن مرحوم این نصایح پدرانه نادیده گرفته شد.
با توجه به سوء استفاده دستگاههای تبلیغاتی رژیم جمهوری اسلامی – که به هیچیک از ضوابط شرعی و اخلاقی پای بند نیستند – از مفاد برخی مصاحبه ها، لازم می دانیم که آراء ایجابی خودتان را درباره چند مسئله اعتقادی مطرح شده به وضوح بیان کنید تا کسی ندانسته اشتراک نظر سیاسی را به حوزه ارکان اعتقادی تعمیم ندهد و از آب گل آلود ماهی نگیرد. شما درباره وحی چگونه می اندیشید؟ لطفا صریح، روشن و به اختصار توضیح دهید؟
درباره مسئله مهم وحی و رسالت نکاتی را از سخنرانی منتشر شده عيد غدير خم سال گذشته (۳۰ آذر۱۳۸۷) متذکر می شوم: قرآن خود وحی الهي است (نه تفسير آن). محمد بن عبدالله (ص) بشری همانند ديگر آدميان بوده است كه توسط خداوند به رسالت برگزيده شده است. وحي به صورت انزال از مبدء الهی مستقيما يا با وساطت جبرئيل به قلب پيامبر سرازير شده است. وحی به لسان عربی مبين نازل شده است. وحی به اراده پيامبر نازل نمیشده است. پيامبر در نزول وحی نقشی نداشته است. وحی قول بشری نيست، قولی الهی است. دست شياطين از وحی كوتاه است. در قرآن باطل راه ندارد. وحی مصنوع درون پيامبر نيست. (پيامبر قابل وحی بوده نه فاعل آن). انتساب وحی رسالی به خداوند از سنخ انتساب عمومی پديدههای طبيعي به علت بعيده نيست، بلكه انتساب پديدهای ويژه و متفاوت با ديگر پديدههای طبيعی به علت موجده (خداوند) است. پيامبر مجاز به هيچ تصرفی در وحی الهی نبوده است. پيامبر تنها با استعانت خاصه (نه عمومی) خداوند قادر به حفظ وحی بوده است.
«قرآن كريم قلب و مركز اسلام است». اسلامِ محمد محور يا تبعيت قرآن از شخصيت وی از يك سو فاقد هر گونه مستند قرآنی و نبوی است، از سوی ديگر اين گزاره معارض صريح آيات متعدد قرآن و بر خلاف اقرار صريح پيامبر اسلام است. انتساب اين رأی به اسلام مطابق توضيحات فوق صحيح و پذيرفتنی نيست، و به قلب (انقلاب محتواي) اسلام میانجامد. بعلاوه اين گزاره مدلّل و وافی به مقصود هم نيست. نقد ديني آراء هيچ تلازمی با نقد ديانت و ايمان صاحبان آنها ندارد و داوری در اين باره فعلی الهي است نه بشري.
نظر استادتان آیت الله العظمی منتظری در این باره چه بود؟
شاگرد در این مسئله همانند استادش می اندیشد. کتاب ارزشمند ” سفیر حق و صفیر وحی” به قلم استاد علامه آیت الله العظمی منتظری – (قابل دستیابی در سایت معظم له) که در پاسخ به اشکالات مطرح شده درباره وحی در فروردین و آبان ۸۷ نوشته و در دی ۱۳۸۷ منتشر شده است – را تقریری عالمانه از عرفان ابن عربی و مولوی و حکمت ملاصدرا و دیگر حکیمان مسلمان از مسئله وحی الهی می دانم. جامعه علمی کشور منتظر شنیدن پاسخهای مخاطب دانشمند کتاب به نقد عمیق مرحوم آیت الله منتظری است. بویژه آنکه علیرغم گنجانیدن نقد آیت الله سبحانی در ترجمه انگلیسی “بسط تجربه نبوی” که سه ماه پیش منتشر شده، نقد عالمانه فقیه متأله به بوته فراموشی سپرده شده است.
با توجه به شبهاتی که این روزها رسانه های کودتا در مورد اعتقادات شما مطرح می کنند، لطفا به اختصار رویکردتان درباره تشیع و اصل امامت را بیان کنید.
آراء من در این زمینه طی چندین مقاله از جمله “قرائت فراموش شده”، طبقه بندی مسائل اعتقادی”، “تاملی در منابع اعتقادی”، “چرا تشیع؟” منتشر شده که در وبسایت من قابل دسترسی است. من روش و منش اهل بیت (ع) را مطمئن ترین راه وصول به معارف اسلامی می دانم. در این مجال بخش اخیر یکی از مطالب منتشر شده ام (مرداد ۱۳۸۷) را متذکر می شوم: شيعيان گروهي از مسلمانان هستند كه روش و منش علي بن ابي طالب (ع) را مطمئن ترين راه وصول به معارف اسلامي يافته اند. تشيع پيرو مدرسه اهل بيت نبي است و از باب علوي اسلام نبوي را مي جويد. از منظر شيعيان روايت علي و آل علي از اسلام محمدي به ضوابط عدالت، عقلانيت و توجه به باطن ديانت نزديكتر است. روايات ائمه مخزن ارزنده اي از معارف اعتقادي (بويژه در روايات امام علي و امام رضا)، معارف عبادي (بويژه در ادعيه امام سجاد)، معارف اخلاقي (بويژه در روايات امام حسن و امام حسين و امام كاظم) روايات فقهي (بويژه در روايات فراوان امام باقر و امام صادق) علیهم السلام مي باشد. علاوه بر معارف، شيوه زندگي و سلوك عملي ائمه هدي اسوه و الگوي مطلوب و سبك زندگي مومنانه شيعيان محسوب مي شود.
رویکرد شما با رویکرد رسمی در این باره چه تفاوتی دارد؟ به ویژه در مسئله عصمت؟
دریک کلام من به لزوم پرهیز از القائات “غلات” در معارف شیعی به شدت پایبندم. از آنجا كه در كنار هر حقيقت ارزشمندي كالاهاي جعلي و بدلي هم يافت مي شود، بتدريج در طول تاريخ از سوي غاليان برخي امور فرابشري به ائمه هدي نسبت داده شده و توسط برخي افراد غير بصير دامن زده شده است. از اين رو هر آنچه به عنوان روايت به ائمه هدي (علیهم السلام) نسبت داده شده و در كتب حتي قديمي نوشته شده، تا با ضوابط علم رجال و درايه ارزيابي نشده و ميزان حجيت آنها بر طبق قاعد علم اصول محك نخورده قابل استناد و انتساب به ائمه اطهار نيست. معارف شيعي يعني روايات معتبر ائمه اطهار، نه هر حديث منسوب به ايشان. متأسفانه در بسياري منابر و مجالس و برخي كتب تحقيق نكرده اموري به عنوان عقايد شيعه يا آراء ائمه مطرح مي شود كه فاقد دليل معتبر قرآني و عقلي است و مستندات روائي آن نيز به لحاظ سندي وثاقت لازم را ندارد. حوزه اعتقادات تعبدي نيست و نيازمند دليل معتبر است. اجتهاد در اين حوزه را كه قرنها از حركت باز ايستاده يك فريضه مذهبي مي دانم. بر اساس تعالیم قرآنی و روائی معتبر، ائمه هدی (ع) برخوردار از “طهارت معنوی” و در زمره “مُخلَصون” هستند. شیاطین امکان سلطه بر نفس افراد مُخلَص را ندارند.
به عنوان آخرین سوال شما در باره “مهدویت” چگونه می اندیشید؟
پايان خوش جهان و باور به نجات بخشي نهائي انسان از اعتقادات مشترك جميع اديان الهي است. قرآن كريم نيز بر اين عاقبت نيكوي عالم و سروري صالحان تصريح كرده است. بطور كلي اصل مهدويت به اين معني كه منجي از نسل پيامبر (ص) است و در عصر وي عدالت در جهان مستقر خواهد شد در سنت معتبر رسول الله (ص) از هر دو طريق شيعه و سني قابل اثبات است. اما جزئيات فراوان مذكور در اين زمينه در برخي احاديث، تنها به شرط اثبات تواتر و نص بودن در دلالت، در زمره مسائل اعتقادي بار عام مي يابند.
از شما سپاسگزارم.
**
جرس