محسن كديور، استاد دانشگاه تربيت مدرس از جمله روحانيون نوگراي ايران است كه به خاطر انتقاد از مسايل سياسي، طعم تلخ زندان را نيز چشيده است. او كه اكنون رئيس انجمن دفاع ازآزادي مطبوعات است در گفت و گويي با روز، ضمن اعتراض به حكم صادره عليه عيسي سحرخيز، فضاي فرهنگي و رسانه اي امروز را نيز تصوير کرده است.
-از نظر شما فضاي فرهنگي امروز چگونه است وچه ارزيابي از آن داريد؟
در شرايط فعلي كشور به لحاظ فرهنگي در يكي از بسته ترين دوران پس از انقلاب بسر مي برد تا جايي كه مي توان گفت از جمله سياه ترين دوران يكصد ساله اخير پس از مشروطه محسوب مي شود. اين مساله به ويژه در حوزه مطبوعات به شدت قابل لمس تر است.
-چرا اين فشاردر حوزه مطبوعات بيشتر است؟
فشار در همه عرصه هاي فرهنگي حس مي شود. وقتي مي گوييم حوزه فرهنگي، مطبوعات، كتاب، سينما، اينترنت و مسايلي از اين دست را در برمي گيرد. متاسفانه مطبوعات ما که حدود ۹ سال قبل دوران بسيار بانشاطي پيش رو داشتند، امروز بر اثريك هجوم ناجوانمردانه در وضعيت دشواري به سر مي برند. در طول اين سالها بيش از ۱۰۰ نشريه توقيف موقت شدند كه اين توقيف موقت بعد از چند سال هنوز ادامه دارد. در پي اين مساله روزنامه نگاران بسياري را به دادگاههايي كشاندند كه تشكيل برخي از آنها فاقد ضوابطي بود كه در قانون اساسي پيش بيني شده؛ بدون حضور هيات منصفه وبدون اينكه احكام صادره با قانون اساسي و يا اعلاميه جهاني حقوق بشر همخواني داشته باشد.
-اين مسايل چه تاثيري بر روزنامه نگاران ايراني گذاشته؟
در اثر اين برخورد ها، روزنامه نگاراني كه نشريات آنها توقيف شد چند دسته شدند. برخي به هر صورتي بود خود را با وضعيت فعلي تطبيق دادند و كوشش كردند قلمشان را برزمين نگذارند و حتي با شرايط محدود هم همچنان به كار روز نامه نگاري ادامه دادند دسته ديگري از روز نامه نگاران در قبال اين فشار ها مجبور به تغيير شغل شدند، اين دسته احساس كردند در شرايط فعلي ديگر نمي توانند به وظيفه مطبوعاتي خود عمل كنند. دسته سومي از روز نامه نگاراني هم بودند كه ترجيح دادند جلاي وطن كنند و به خارج از ايران بروند و با تحمل شدايد فراوان، اما كار مطبوعاتي را با همان شيوه اي كه در ايران داشتند در خارج از ايران هم ادامه دادند. چهارمين دسته اي را هم در ميان اهالي مطبوعات و روز نامه نگاران سراغ داريم كه اينها در داخل كشور ماندند و سعي كردند سطح كارشان را در همان حدي كه در دوران بهار مطبوعات پي مي گرفتند حفظ كنند و ساكت نشدند.
اگر چه روز نامه و يا مجله اين دسته توقيف و تعطيل شد اما به طرق ديگري كوشش كردند راه خود را ادامه دهند. قطعا اين دسته چهارم از جمله قوي ترين روز نامه نگاران ما محسوب مي شوند چون هنوز بر همان وظايف حرفه اي مطبوعاتي خودشان پافشاري مي كنند. اين مساله سبب شد كه اين دسته چهارم بيشترين هزينه را هم در ميان روز نامه نگاران متحمل شوند.
–احكام تفتيش عقايد
-اين هزينه ها که مي گوييد چه ويژگي هايي دارد؟
اين هزينه ها هم مادي بود و هم معنوي. ضرر مادي اش اين بود كه نشريه آنها توقيف شد و عده زيادي از روز نامه نگاران بيكار شدند. اما ضرر هاي معنوي هم به دليل محدوديت هاي شديدي بود كه از سوي دادگاه ها و برخلاف قانون بر عليه آنها پيش گرفته شده است. از قبيل زندان، جرايم مادي، ممنوعيت از فعاليت اجتماعي، ممنوعيت از فعاليت روز نامه نگاري و….
-مي توانيد مثال بزنيد؟
بسيار زيادند. عيسي سحر خيز يكي از آنهاست.
-تحليل شمااز فعاليت حرفه اي او چيست؟
سحر خيز از جمله روز نامه نگاراني است كه در دوران نشاط مطبوعاتي در زمان اصلاحات روز نامه اخبار اقتصاد، كه از جمله روز نامه هاي موثر آن دوران بود را منتشر كرد. اخبار از جمله روز نامه هايي بود كه پس از سخنراني مقام رهبري يكشبه توقيف شدند. عيسي سحر خيز پس از توقيف اخبار اقتصاد، انتشار مجله آفتاب را درپيش گرفت. اين مجله از جمله مجلات موثر روشنفكري در ايران محسوب مي شد و مي توان گفت بعد از مجله كيان از نافذ ترين مجلات روشنفكري ايران بود. اين ماهنامه در طول چهار سال انتشار توانست آراي روشنفكران عرفي و ديني را منعكس كند.
-از شما هم مقاله هاي متعددي در مجله آفتاب چاپ مي شد.
بله، يكي از همكاران عيسي سحز خيز در مجله آفتاب من بودم. البته پيش از آن در روز نامه اخبار اقتصاد من فقط خواننده سحر خيزبودم. يادم است اين روز نامه را در چند ماه آخر دوران زندانم در اوين كه امكان دسترسي به مطبوعات وجود داشت مطالعه مي كردم. اما در مورد مجله آفتاب چون خودم نيز از نزديك در جريان آن بودم و همكاري داشتم ارزيابي ام اين است كه از موثر ترين مجله هاي دوران خود بود. به گمانم بيشتر از ۱۵ مقاله از من در آنجا به چاپ رسيد.
–زندان حق من، نه سحرخيز
-از موارد اتهامي آقاي سحر خيز به اين مقاله ها هم استناد شده بود؟
بله، در كيفر خواست دادستان و در حكم صادره براي آقاي سحر خيز به واسطه روز نامه آفتاب بيش از ۸۰ درصد محكوميت وي در اثرمقالاتي است كه از من در مجله آفتاب منتشر شده است. بنابراين وظيفه خودم مي دانم كه ذكر كنم تمام زندان ۴ ساله اي كه براي آقاي سحر خيز صادر شده است در واقع من بايد به جاي ايشان به زندان مي رفتم. اكنون هم اعلام آمادگي مي كنم چون نويسنده مقالات من بودم و سحرخيز تنها ناشر مقالات بود، لذا زندان رفتن حق من است نه سحرخيز.
-اصولا نظر شما در مورد محكوميت عيسي سحرخيز چيست؟
به نظر من اين نوع محكوميت ها از جمله محروميت هاي اجتماعي و نيز زندان، نشان دهنده ميزان نفوذ و تاثير مجله آفتاب در جامعه ايران است. اين مجله از جمله پرتيراژ ترين مجلات بود بطوريكه انتشار كاغذي و اينترنتي آن در مجلات فرهنگي و فكري ايران بي سابقه بوده است. همان مقداري كه در ايران خواننده داشت در خارج از ايران هم خواننده اينترنتي داشت. ميزان مقالات وارده آن هم به شدت رو به تزايد بود و به نظر مي رسيد كه نبض انديشه روشنفكري ايراني را طي اين يكي دو سال آخر در دست گرفته بود.
-پس ارزيابي شما اين است كه روز نامه نگاري ايران حتي در حوزه انديشه و روشنفكري نيز تاثير گذار بوده است؟
بله، همين كه تا هر نشريه اي در ايران موثر مي شود بلافاصله دستور توقيف آن را مي دهند، نشان دهنده ميزان تاثير روز نامه نگاران در اين جامعه است. اكنون در زمان انتخابات شورا ها هم بايد تاكيد كرد كه يادمان باشد در زمان مجلس ششم، ليستي كه توانست آراي مردم را بدست آورد و به عنوان نماينده مردم وارد مجلس شود ليست روز نامه نگاران بود. بنابراين طبيعي است كه حكومت بخواهد از روزنامه نگاران انتقام بگيرد.
–اين سوي ميله، آن سوي ميله
-انتقام؟ چگونه؟
انتقام از روز نامه نگاران به اين صورت است كه در درجه اول مطبوعات آنها را با حكم توقيف موقت، اعدام مي كند. چون ما تاكنون از توقيف موقت هيچ چيزي جز توقيف دائم نديده ايم. توقيف موقتي كه بيش از۴ سال بطول انجامد ديگر توقيف موقت نيست. تمام اين عملكرد ها هم جايي در قوانين حقوقي ما ندارد. به طور مثال احكامي كه براي آقاي سحرخيز صادر شده از جمله سنگين ترين احكام مطبوعاتي است و فقط به صرف فعاليت مطبوعاتي پس از اكبر گنجي در رديف دوم قرار دارد. اينكه سحرخيز تقاضاي فرجام هم نكرده است خودش نوعي مبارزه منفي و مدني در مقابل ظلمي است كه به جامعه مطبوعاتي ايران روا مي كنند. متاسفانه آنچه كه در دادگاههاي ما حاكم نيست، حكم منصانه، عادلانه و قانوني و بي طرفانه است. هيات منصفه هم پيش از اينكه به موجب قانون، نماينده اقشار مردم باشد نماينده حكومت است. بي شك دادگاهي با اين هيات منصفه نمي تواند از ديدگاه مردم مشروعيت قانوني داشته باشد. از ديگر سو، احكام صادر شده نيز همگي مملو از تفتيش عقايد است. به زبان ديگرتك تك اين احكام به واسطه آرا و عقايد متفاوتي است كه در جامعه ما ارائه شده است. به عنوان نمونه ۹ مقاله از جمله مقاله هاي من تحت عنوان “حكومت انتصابي” بوده است و مرادم از حكومت انتصابي در واقع حكومتي است در مقابل حكومت انتخابي”جان استوارت ميل”. حكومت انتصابي، حكومت كساني است كه مي پندارند از جانب خدا منصوب شده اند تا كار مردم را تدبير كنند. اين مساله با ادله كافي فقهي و قرآني ارايه شده و يك راي محسوب مي شود. بنابراين پيش از اينكه بخواهند نويسنده و ناشرش را محكوم كنند بايد پاسخ آن رابدهند. اما چون فكر مي كنند با انتشار اين مطلب پايه هاي قدرتشان در جامعه سست مي شود ساده ترين راه را انتخاب كرده اند كه بستن دهان روز نامه نگار و به زندان كشيدن او است.
سحر خيز بارها اعلام كرده است كه اين سوي ميله با آن سوي ميله چندان تفاوتي نمي كند. او معتقد است اكنون نيز در يك زندان بزرگتر بسر مي برد و ممكن است چند صباح ديگرهم به زندان كوچك تر اوين منتقل شود. او از چند سال قبل ممنوع الخروج شده، و به زبان ديگر شرايط را به گونه اي تغيير داده اند كه به هر دگر انديشي احساس زنداني بودن دست مي دهد.
-اين زندان رفتن چه معنايي مي تواند داشته باشد؟
معنايي جز اين ندارد كه بار ديگر يك روزنامه نگار رشيد ايراني به زندان مي رود و بر تعهدي كه در دفاع از آزادي بيان دارد پافشاري مي كند. البته در جامعه اي كه وزير ارشادش به جاي اينكه چهره اي فرهنگي باشدچهره اي فرهنگ ستيز است جز اين انتظاري نمي رود. قوه قضاييه هم متاسفانه با صدور چنين احكامي بيشتر خودش را محكوم مي كند. چون حكام در حكومت هاي بسته، قضات را در ذيل فرمان خودشان دارند. اما آنچه كه به اين احكام مشروعيت مي بخشد وجاهت اين احكام در نزد افكار عمومي است. احكام سنگين محروميت از فعاليت هاي اجتماعي و زندان وقتي به جامعه عرضه مي شود، جامعه به جاي اينكه با مجرم برخوردي نامطلوب داشته باشد او را به عنوان يك قهرمان پذيرا مي شود. اكنون نيزدر قبال سحرخيز، مسوولين مي توانند تجربه كنند كه ايا با زندان رفتن او را متنبه مي كنند و يا اينكه يك نفر ديگر به ليست قهرمانان ايران افزوده مي شود.
اينها اكنون كه قدرتشان يكدست شده است و همه اركان سياسي و اقتصادي و اجتماعي كشور را بوسيله يك سليقه در دست دارند، به جاي اينكه دورنگرانه حداقل هاي قانوني را براي آزادي بيان در جامعه رعايت كنند متاسفانه برعكس، سرمست از قدرت بيش از پيش فضاي فرهنگي و سياسي را تنگ كرده اند و تحمل هيچ سخن مخالفي را ندارند.
-ايجاد چنين فضايي نشانه چيست؟
بستن بيش از حد فضا نشانه ضعف است. اگر قوي بودند، دگر انديش و منتقد قانوني را تحمل مي كردند. يكي از نشانه هاي اقتدار هر حكومتي اين است كه چه ميزان دگر انديش و منتقد قانوني تحمل مي شود. باقاطعيت مي توان ذكر كرد كه حكومت گران ايراني، منتقدان و مخالفان قانوني و دگر انديشان را تحمل نمي كنند. اين بالاترين قرينه است که علي رغم اينكه فراوان بر طبل قدرت مي كوبند و مي پندارند قدرت فراواني دارند، چندان هم وي نيستند و از هر صداي مخالفي، ولو در تيراژ محدود هراسان هستند. اگر هراسان نبودند اين قوانين شديد را براي كاربران اينترنتي تدوين نمي كردند و يا چنين احكام سنگيني براي روزنامه نگاران صادر نمي كردند. من به عنوان رئيس انجمن دفاع از آزادي مطبوعات صدور اين چنين احكامي را بر خلاف قانون اساسي و اعلاميه جهاني حقوق بشر ارزيابي مي كنم و خواستار لغواين گونه احكام خلاف قانوني هستم.
-به نظر شما اين گونه احكام مي تواند موجب ايجاد فضاي سراسر سكوت در جامعه شود؟
عملكرد حاكميت تاكنون سبب شده تا هزينه انتقاد در ايران بسيار بالا رود. به نحوي كه هر نوع مخالفتي، ولو مخالفت بسيار سبك و رقيق با محروميت هاي اجتماعي، خودسانسوري و يا مسايلي از اين قبيل مواجه مي شود. حتي ممكن است در كوتاه مدت موفق شوند روز نامه هاي بيشتري را تعطيل كنند؛كما اينكه در همين چند ماه اخير نشرياتي همچون نامه، روزگار، حافظ، شرق و.. را توقيف كردند. توقيف اينها بطور غير قانوني و قبل از صدور حكم دادگاه بوده است. اما بسيار بعيد مي دانم كه در درازمدت بتوانند ادامه دهند. در واقع هيچ حكومتي بدون مطبوعات آزاد نمي تواند عمري طولاني براي خود پيش بيني كند. بدون روزنامه آزاد و مطبوعات آزاد، تنها با زور سرنيزه مي توان براي مدتي حكومت كرد.
-مساله اي كه در حدود يك سال و نيم اخير رخ داده جابجايي در نهادهاي اعمال قدرت است؛ بطوريكه توقيف مطبوعات بر خلاف گذشته از سوي هيات نظارت بر مطبوعات صورت مي گيرد، فشار بر جريان آزاد خبر نيز از همين جريان تبعيت مي كند و يا اينكه در دانشگاهها خود دانشگاه با استادان و دانشجويان برخورد مي كند، اين مسايل قبلا توسط قوه قضاييه دنبال مي شد. چرا؟
اين جابجايي نتيجه اين است كه مي بينند وقتي اين اقدامات از سوي قوه قضاييه انجام مي گرفت و يا از سوي وزارت اطلاعات، هزينه فراواني داشت. اما وقتي اين محدوديت ها از سوي نهاد اجرايي حكومت انجام بگيرد اثر بيشتر و هزينه كمتري براي حاكميت دارد. در واقع اين اقدام جديد اثر بين المللي كمتري دارد.
-محدود كردن روزنامه نگاران و مطبوعات تيراژ آنها راپايين آورده و مردم هم به تبع آن به رسانه هاي خارجي روي آورده اند تا جايي كه به نظر مي رسد ذائقه آنها تغيير كرده. به اين ترتيب نسلي پرورش مي يابد كه كلا به رسانه هاي داخلي بي اعتماد است. به نظر شما پيامدهاي اين مساله چه مي تواند باشد؟
متاسفانه تقليل شديد تيراژ مطبوعات ازجمله نكات بسيار منفي عملکرد حكومت است. حكومت موفق حكومتي است كه تيراژ بالاي مطبوعات، شمارگان بالاي كتاب، افزايش صندلي تئاتر ها و سينما و… در آن كاملا قابل لمس باشد و نه عكس آن. همه اينها وقتي كاهش پيدا مي كند نشان مي دهد حكومت نمره قبولي نگرفته است. يکي از راههاي سنجش اين نمره، تحليل و اخبار مطبوعات است. اما اگر اخبار ايران را از رسانه هاي ايراني نتوان جستجو كرد بدون شك در رسانه هاي خارجي بايد دنبال آن گشت، در حالي كه رسانه هاي خارجي ابتدا منافع ملي خودشان را در ايران دنبال مي كنند نه منافع ملي ايران را. به نظرم اين بزرگترين خيانتي بود كه حكومتگران مرتكب شدند و مركز ثقل انديشه و اخبار ايران را از داخل به خارج از كشور منتقل كردند. اگر مطبوعات و انتقادات رقيق مطبوعات ايراني تحمل مي شد يقينا مركز خبري در ايران باقي مي ماند. اما متاسفانه مستي قدرت گوش و چشم حكومتگران را كر و كور كرده است در غير اينصورت اينچنين به منافع ملي ما پشت پا نمي زدند.
* * *
محسن كديور در گفت و گو با روز: – پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۵ [۲۰۰۶.۱۲.۲۱]
دانا شهسواري
dana. shahsavari@gmail. com