گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود
گر مسلمــاني از اين است كه حافظ دارد واي اگــر از پس امــروز بود فـردايي
(حافظ شيرازي)
دينداري و دينورزي بههمان ميزان كه بركتآفرين و پرسود بوده است، آنگاه كه به آفات اخلاقي، اجتماعي و سياسي آلوده ميشود، انسانستيز و خردسوز خواهد شد. ازجمله آفاتي كه ميتواند چهرۀ پرفروغ دين و دينداري را به نكبت خود بيالايد، آفت دورويي و بسط روحيۀ نفاق است. آسيبشناسي ديني از منظر اخلاق فردي و اجتماعي از ضروريات جوامع ديني است.
عنوان بحث «دينداري و دورويي» است. اين عنوان نياز به توضيح دارد. دينداري امر نسبتاً مشخصي است. محور فرهنگ ما دين ماست و هركسي بخواهد در اين جامعه كاري انجام دهد بايد نسبتش را با دين و دينداري مشخص كند. آنچه در دين مهم است، تسليم به درگاه و بارگاه خداوندي است. درواقع جوهر دينداري تسليم خداوندبودن است و اسلام مهمترين اسمي است كه خداوند براي همۀ اديان توحيدي برگزيده است. اين اسلام، اسلام ابراهيمي است. اين خداوند است كه ما را مسلمان نام نهاده است و جوهر اصلي اسلام هم تسليم خداوندبودن است. مراد از تسليم واگذاري و دلسپاري و اقبال و التفات به خداوند است. يعني علاوه برآنكه شخص به زبان ميگويد در دل نيز خدا را بخواهد. دينداري يعني تسليم خدابودن، خداپروايي، خداترسي و اينكه انسان در خفا هم به آنچه خدا نميپسندد عمل نكند.
وجه اصلي دينداري، خداپروایي است. پروا را در زبان دينداري «تقوي» معرفي ميكنند. تقوي به معني وقايه و وقايه به معني ترمز است. كسي را كه در مقابل شهواتش ميتواند خود را نگهدارد متقي ياخداترس مينامند. متقي هرچه را كه ميخواهد بگويد، بشنود و عمل كند، پسند و رضايت خداوندي بررسي ميكند. دين آمده است تا انسان را متحول، خداگونه و تراز خداوند كند تا اولاً به آنچه از ما ميخواهد آشنا و ثانياً عامل باشيم. دين براي چنين تحولي آمده است. قطعاً اگر پيامبر جديدي ميآيد ميبايد تحولات تازهاي در درون جان انسانها ايجاد كند. پس دينداري عامل تحول انسان در راستاي تعاليم خداوند است. مراد ما از واژۀ اول «دينداري» همين است.
اما سرنوشت محتوم اديان اين است كه وقتي در جامعه آمدند، گسترش تدريجي يافتند و بر عدۀ دينداران افزوده شد و قدرت را در كف گرفت، آرامآرام دينداران آن جامعه، عادات و خرافهها و رسوم سنتي آن جامعه را با دين درميآميزند و به اين ترتيب خلوص دينداري كمرنگ ميشود. نام دينداري باقي ميماند اما آن صفا و خلوص دينداري كمكم ازدست ميرود. براي بقاي دينداري و تروتازهكردن آن در هر زمان احتياج به يك نوع تحول و تذكر داريم. اما اين آميزهها و ناپاكيها چيست؟ شمار آنها فراوان است.
اما يكي از مهمترينشان «دورويي» است. دورويي آفت دينداري است. دليل اينكه من واژۀ عربي آن، «نفاق» را انتخاب نكردم اين است كه واژۀ عربي در فضاي فعلي به هيچوجه بار معنوي خود را نميرساند. مصاديق دورويي در ادبيات ديني بسيار متفاوت است. اما مسأله اين است كه يكي از آسيبهايي كه به شدت متوجه هر جامعۀ نوپاي ديني است پديدۀ دورويي و نفاق است. به زبان ديگر بحث من يك بحث آسيبشناسي ديني است و ما در زمان خود بيش از هر وقت ديگري به مباحث آسيبشناسانه و آفتشناسانه نياز داريم. جامعۀ ما به آفات متعددي مبتلاست و لذا ما به آفتزدايي نيازمنديم. بحرانها و پديدههاي اجتماعي كه بهتدريج ظهور ميكنند نشانۀ اين است كه ما با بيماري مواجه هستيم. اين بيماري را چگونه علاج كنيم؟
بيماريهاي فرهنگي با بيماريهاي پزشكي تفاوتهايي دارد. قبل از همه بايد خود جامعه را با آن بيماري آشنا كرد. كفر و دورويي يك بيماري است. البته دورويي يا نفاق مراتبي دارد. اينگونه نيست كه همواره كافري باشد و چهرۀ مسلمان به خودش گرفته باشد اين سادهترين مرحلۀ نفاق است. علماي اخلاق در كتابهاي خود بحثهاي مفصلي را به اين آفت جامعۀ ديني اختصاص دادند اما غالباً به بعد فرهنگي آن پرداختهاند.
اين بحث هم در كتاب «احياي علوم دين» غزالي آمده است كه به زبان عربي است و هم در «كيمياي سعادت» كه به زبان فارسي است. برخي ديگر از علماي ما مثل ملامحسن فيض كاشاني در كتاب «المحجة البيضاء» كه تقريري شيعي از احياي علوم ديني غزالي است به اين مسأله پرداخته و فصلي را به ريا اختصاص داده است.
ريا اخص از نفاق است. ريا از رؤيت است يعني انسان كاري كند كه مردم ببينند، كاري كند كه مردم خوششان بيايد، او را تحسين كنند و او را بهخاطر چنين تحسيني اين اعمال را مرتكب شود. همۀ علماي دين گفتهاند ريا نابودكنندۀ عبادات است. اگر انسان به قصد قربت نماز نخواند بلكه به قصد ريا نماز بخواند، نماز بخواند تا ديگران او را ببينند و بپندارند كه او عابد و زاهد است هرچند او ظاهراً مسلمان است امّا اين نماز را قبول نميكنند و در درگاه خداوند پذيرفته نيست. اگر وقت است اين نماز را بايد ادا كند و اگر وقت نيست اين نماز بايد قضا كند. ريا شعبهاي از نفاق است و نفاق بهمراتب گستردهتر و اعم از رياست. چرا؟
ريا شبيه ديگري دارد به نام «سُمعه» كه از سمع است يعني اينكه انسان كاري كند كه بشنود از او تحسين ميكنند. ريا يعني اينكه كاري بكند كه ديگران او را ببينند و از او تعريف كنند. كاري كه براي رؤيت مردم يا براي شنيدن تحسين مردم انجام ميدهيم از جانب خداوند هيچ ارزشي ندارد. اما آنچه بالاتر از ريا و سمعه است اين است كه انسان ظاهرش با باطنش يكي نباشد اين ميتواند فعل ريا يا سمعه باشد ميتواند كاري بكند كه مردم ببينند و بپسندند يا بشنوند و بپسندند اما علاوه بر اينها، ميتواند فراتر از اين اصلاً به رؤيت و سمع توجهي نداشته باشد بلكه باطنش بهگونهاي باشد و ظاهرش بهگونۀ ديگر.
آيا دورويي اختصاص به جامعۀ ديني دارد؟ خير. هر جامعهاي ميتواند به پديدۀ دورويي و نفاق مبتلا شود، اما نفاق و دورويي در دو نوع از جوامع بيشتر رشد ميكنند. يكي در جوامع ايدئولوژيك و ديگري در جوامع ديني. در جوامع ايدئولوژيك كه با يك ايدئولوژي رسمي اداره ميشوند دورويي و تفاوت ظاهر و باطن بسيار بسيار جدي است يعني فرد هر روز در سخنرانيهايي شركت ميكند، از چيزهايي حمايت ميكند، به چيزهايي حمله ميكند، اما در درون خانواده، با خود و يا با دوستش درست خلاف آن را انجام ميدهد. چون پديدۀ دورويي ويژۀ جامعههاي بسته و غيرآزاد است. اگر جامعهاي بسته بود امري در اين جامعه بسته رسمي شد، قطعاً بين ظاهر و باطن تفاوت ايجاد ميشود. چون همگان با آن نظر رسمي چهبسا موافق نباشند و چون نميتوانند مخالفت خودشان را علني اظهار كنند، امنيت لازم را براي اظهار امور دروني خود ندارند ولذا چارهاي جز دورويي نميماند. ميخواهند هم زندگي كنند و هم فكر و سليقۀ خود را داشته باشند وقتي ميخواهد فكر و سليقۀ خود را داشته باشد در درون بهگونهاي است و وقتي ميخواهد زندگي كند و از مواهب دنيا و بيرون جامعه هم بهرهمند شود ميبايد بهشكلي كه ميپسندند و به آن امتياز تعلق ميگيرد سلوك و رفتار كند و لذا سلوكش بهگونهاي ميشود و درونش بهگونهاي ديگر. کتابهايي كه در نقد حاكميتهاي ايدئولوژيك نوشته شدهاند كاملاً از دورويي ساكنان اينگونه جوامع خبر دادهاند.
در جوامع ديني هم مسألۀ دورويي و نفاق بهگونۀ ديگري بروز ميكند. اين جوامع هم اگر درعين دينداري بخواهند بستهبودن و عدم آزادي نهادينه را بسط دهند به آفت جوامع ايدئولوژيك مبتلا ميشوند يعني اگر فرهنگ ديني مسلط شود، چه خودش قدرت سياسي را در دست داشته باشد و چه خواهان قدرت سياسي باشد بهگونهاي كه به هيچ فردي كه متفاوت با او هستند اجازۀ بروز ندهد زمينه بروز دورويي مهيا خواهد شد. يعني افراد در درون خودشان بهگونهاي و در بيرونشان بهگونهاي ديگر خواهند بود.
اگر جوهر دينداري را اخلاص، معنويت و ايمان بدانيم اين امور با دورويي و نفاق بههيچ وجه سازگار نيستند. ايمان ديني يعني اعتقاد وجداني انسان به خداوند. اين اعتقاد بايد در عمل هم خودش را بروز دهد. اخلاص درست مقابل ريا يعني عمل رياكارانه است. عمل رياكارانه باطل است. عمل مخالصانه عمل صحيح و پذيرفتهاي است كه اساساً با دورويي ناسازگار است پس اگر در جامعهاي شرايطي ايجاد شد و پديدۀ نفاق و دورويي ظهرو و بسط يافت، نشانۀ انحراف به عيان آشكار شده است.
در صدر اسلام پيامبر جامعه را درنهايت آزادي اداره ميكرد، اما افرادي بودند كه در ظاهر كسي بودند و در باطن كسي ديگر. آنها منافق بودند، منافقان بيماران يك جامعۀ سالم بهشمار ميآمدند. درطول تاريخ جوامعي پيدا شدهاند كه بهظاهر جلوه دين داشتند اما در باطن ديندار نبودند. در اين جوامع ميبينيم بهظاهر چيزي تبليغ ميشود و در تمام تبليغات رسمي فراوان از دين مطلبي گفته ميشود، اما هر كسي كه مخالفتي بكند به نام دين با او برخورد ميكنند. دينداري اگر با آزادي و اخلاص همراه نباشد بهسرعت با پديدهاي بهنام دورويي و نفاق درميآميزد و آسيب ميبيند. اين آسيب بسيار جدي است.
وقتي كودك ببيند كه پدرش در خانه چيزي ميگويد و در بيرون از خانه چيز ديگري ميگويد؛ و وقتي كودك يا نوجوان يا جوان ببيند كه پدرش به او میگوید آنچه که در خانه گفته در بیرون خانه ابراز نشود چون مشکلاتی برای او بهدنبال خواهد داشت؛ و وقتي پدر به فرزندش بگويد اگر در كلاس سؤالي از تو شد آنگونه که ميانديشي جواب نده، آنگونه كه ميخواهند جواب بده؛ اين موارد همه دلالت ميكند كه براي بيان آزاد مشكلاتي است.
اينكه ما دورويي را به شكلی نهادينه تبديل كنيم، به گوهر دين خيانت كردهايم و مشكلات جدي براي جامعۀ ديني بهوجود ميآيد. اين مسأله صرفاً بُعد فردي نداشته بلكه ميتواند بُعد اجتماعي هم داشته باشد. اگر اين مسأله چنان گسترش يابد كه از مسألۀ فردي بهصورت نهادينه در جوامع دربيايد در اینصورت مشكل، شكل جدي جديدي پيدا خواهد كرد. پديدۀ دورويي ازبين برندۀ امر دينداري است براي حفظ دينداري بايد كوشش كرد پديدۀ دورويي ريشهكن شود، بايد كاري كرد تا كساني كه از اين شيوه استفاده ميكنند نتوانند به اين شيوه غيرديني ادامه دهند.
شايسته است به عبارتي از نهجالبلاغه اشاره كنم. در نهجالبلاغه امام علي(ع) بحث بسيار جالبي در مورد نفاق مطرح کرده است. ايشان اين بحث را در خطبۀ متقين تذكر داده و درست بعد از اين خطبه، خطبهاي (خطبۀ ۱۹۴) را هم در مسألۀ منافقين درميان آورده و منافقين را معرفي كردهاند: «بندگان خدا شما را به تقواي الهي نصيحت ميكنم و از منافقين برحذر ميدارم، اينها هم گمراهند و هم گمراهكننده، هم خطاكارند و هم شما را به خطا مياندازند. دمبهدم به رنگي درميآيند. هر روز راه تمامنشدهشان را دوباره از سر ميگيرند. راهها را تمام نكرده، به راههاي جديدي ميپردازند، هر وسيلهاي را براي راهشان انتخاب ميكنند، در راهي كه انتخاب ميكنند به حلال و حرامش توجهي ندارند. در كمينگاهي منتظر شما نشستهاند، يا از هم تعريف ميكنند و به يكديگر تعريف و مدح هديه ميدهند و يا منتظر پاداش و مدح مينشينند، براي هر حقي باطلي را آماده كردهاند تا حق بر مردم آشكار نشود. مسائل را بهصورت كلاف سردرگمي درميآورند طوري كه حق با باطل پنهان شود و هرگز حق آنچنان كه هست به مردم جلوه نكند.»
يكي از ويژگيهايي كه امام رويش دست ميگذارند اين است كه اينها براي هر حقي باطلي را آماده كردهاند براي اينكه حرف حق به گوش مردم نرسد چارهاي ندارند جز اينكه معادل باطل را در كنار حق نشان بدهند. براي هر امر صحيحي يك امر انحرافي را پيشبيني كردند، حرفشان را آنچنان كه هست درست جلوه نميدهند، مقصود اصلي خودشان را در لابهلاي سخنها پنهان ميكنند، اين توصيفي بود كه در خطبۀ ۱۹۴ به تفصيل ذكر كردند.
در مجموع كساني كه با دين بازي ميكنند و از دين ابزار ميگيرند، فيالواقع در باطن چيزي هستند و در ظاهر چيز ديگر. ايشان مصداق همين دورويياند كه در ادبيات ديني بهشدت مذمت شده است. مراد از نفاق صرفاً اين نيست كه شخص بخواهد براي رسيدن به يكي از مطامع دنيوي در ظاهر بهگونهاي باشد و در باطن بهگونۀ ديگر. هر كسي كه بخواهد نقاب دين به چهره بزند اما در باطن مقصد ديگري داشته باشد ذيل اين پديدۀ دورويي قرار ميگيرد و همۀ احكامي كه در قرآن كريم در زمينۀ نفاق بيان شده است، مشمول حال او و كساني كه اينگونه فكر ميكنند خواهد شد.
اميرالمؤمنين(ع) در آخر نامۀ ۲۷ نهجالبلاغه كه خطاب به محمدبن ابيبك ر است و اين نامه قبل از نامۀ مالك اشتر نخعي نوشته شده است ميفرمايند: «پيامبر(ص) به من ميفرمودند: «من از مؤمن و مشرك بر امّتم نميترسم، چراكه خداوند به مؤمن بهواسطۀ ايمانش نعمت ميدهد، اما مشرك را قلع و قمعش ميكند، اما آنچه من ميترسم كه امّت به آن دچار شود اين است كه فردي در دلش منافق باشد اما زبانش نسبت به بيان مسائل ديني عالم. از چنين فردي ميترسم. كسي كه به زبان، عالم به معارف ديني است ولي در قلب دوروست. من از چنين فردي واهمه دارم. چنين كسي فعلش منكر است، قولش معروف است». هرجا كه سخنان قشنگ تحويل گرفتيم و عمل نادرست، بدانيم اين مصداق دورويي است. خداوند در آيات ۱۰۳ و ۱۰۴ سورۀ كهف ميفرمايد: «قل هل ننبّئكم بالاخسرين اعمالاً، الّذين ضلّ سعيهم فيالحيوهالدنيا و هم يحسبون انهم یحسنون صنعا» اي مردم آیا من شما را به كسي كه بيش از همه زيانكار در عمل است آگاه كنم؟ آنها کوششان در زندگی دنیا گمراهی است و ميپندارند بهترين كارها را انجام ميدهند (اما كار كاملاً ناپسند و نادرستي را مرتكب ميشوند)». در آيات ۲۰۳ و ۲۰۴ سورۀ بقره نيز بهنحوي ديگر به اين مفهوم اشاره شده است. نفاق و دورويي مشكلي است كه جوامع گذشته ما نيز با آن بهشدت روبرو بودهاند.
من به زمان حافظ برميگردم. يكي از كساني كه بيش از همه از اين پديده دورويي ناله كرده است حافظ شيرازي است. وقتي پديدۀ محتسب را مطرح ميكند، وقتي به واعظ شهر حمله ميكند و به عالمان ريافروش ميتازد، فيالواقع به يك مسألۀ بسيار مهم ريشهدار در فرهنگ و تمدن ما اشاره ميكند. محتسب در شعر حافظ كسي است كه مأمور اجراي احکام دين است و ميخواهد دين ظاهري را به زور به مردم قالب كند. كسي كه اين ويژگي را دارد بسيار مورد مذمت حافظ قرار گرفته است. حافظ همواره به افرادي تاخته است كه در ظاهر بهگونهاي هستند و در باطن بهگونهاي ديگر. يكي از مواردي كه ما ميتوانيم به آن مراجعه كنيم همان پديدۀ وعظ و سالوس و ريا در شعر حافظ است:
واعظان كين جلوه در محراب و منبر ميكنند
چون به خلوت ميروند آنكار ديگر ميكنند
مشـــكلي دارم ز دانشمند مجلـس بــازپرس
توبهفرمـايـان چـرا خود توبه كمتـر ميكنند
گوئيـــــــا بــــــاور نميدارنـد روز داوري
كاين همــه قلب و دغل دركار داور ميكنند
يارب اين نودولتــانرا بر خر خودشان نشان
كاين همـه ناز از غـلام ترك و استر ميكنند
در ميخــــانه ببستنــد خدايـــا مپسـند
كه در خـــانۀ تـزويــر و ريــــا بگشـــايند
دور شـــو از برم اي واعظ و بيهــوده مگو
چـــو نيـك بنـگري همـه تزويــر ميكنند
برهمين سياق است ابيات ذيل در توصيف دورويي و نفاق:
ترك دنيـــا به مــردم آموزند خويشتن سيــم و غلّه اندوزند
نميبينم نشـاط عيش در كس نه درمــان دلـي نه درد ديني
خدا زانخرقه بيزار است صدبار كه صد بت باشد من درآستين
واعظ قزويني نيز اينگونه سروده است:
مصحف دين را كه هر برگش هزاران دفتر است
كـــاغذ حلـــواي شيرينكــاري دنيا مكن
اين پاكدلي و برخورد با ريا و تزوير راز ماندگاري حافظ در ميان است. حيات دينداري هم در گرو دوري از نفاق و دورويي است و بيگمان يكي از مهمترين آفات دينداري در تعالي جامعۀ ديني، بسط روحيۀ دورويي و تزوير است. بايد كوشيد اين عارضه و آفت از صحنۀ اجتماعي، سياسي و ديني ما رخت بربندد. آنچه ارائه شد مقدمه و پيشگفتاري بر بحث بنيادي «دينداري و دورويي» بود. اميد دارم كه در مجالي واسعتر توفيق پرداختن به جزئيات و تفصيل اين بحث مهم نصيب شود.