امنیت، عدالت و رفاه در تعالیم امام جعفر صادق (ع)
دو: وظائف حكومت در پاسخ امام صادق (ع) به نامه عبدالله نجاشي
دومين منبع انديشه اسلامي روايات بجا مانده از پيامبر(ص) و ائمه هدي(ع) است. بيشترين حجم روايات، احاديثي است كه از امام صادق (ع) نقل شده است، اهميت معارف منقول از جعفر بن محمد(ص) به ميزاني است كه شيعه به ايشان منسوب شده است: «شيعه جعفري». كمتر مسئله ديني (اعم از اعتقادي، اخلاقي و فقهي) بدون رجوع به قول امام صادق(ع) قابل حل است.
كثرت روايات منقول از امام صادق (ع) به دو دليل است: يكي اينكه از ديگر ائمه عمر بيشتري نصيب ايشان شد و ايشان با شصت وپنج سال عمر شيخالائمه محسوب ميشود (۱۴۸–۸۳ هجري)، و ديگري كه بهمراتب مهمتر از اولي است، شرائط زماني خاص حيات امام صادق(ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امويان، انتقال قدرت از امويان به عباسيان و آغاز خلافت عباسيان است. امام با حسن استفاده از اين فترت و ضعف قدرت سياسي به بسط و اشاعه معارف ديني همت ميگمارد. گسترش زائدالوصف سرزمين اسلامي و مواجهه اسلام و تشيع با افكار، اديان، مذاهب و عقايد گوناگون اقتضاي جهادي فرهنگي داشت و امام صادق(ع) به بهترين وجهي به تبيين، تقويت و تعميق «هويت مذهبي تشيع» پرداخت.
از عصر جعفري است كه شيعه در عرصههاي گوناگون كلام، اخلاق، فقه، تفسير و… صاحب هويت مستقل ميشود. عظمت علمي امام صادق (ع) درحدي است كه ائمه مذاهب ديگر اسلامي از قبيل ابوحنيفه و مالك خود را نيازمند به استفاده از جلسه درس او مييابند. مناظرات عالمانه او با ارباب ديگر اديان و عقايد نشاني از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهميت اين جهاد فرهنگي امام صادق(ع) كمتر از قيام خونين سيدالشهداء(ع) نيست.
عليرغم اهميت فراوان معارف و تعاليم جعفري، محافل و منابر مذهبي ما همّت خود را مصروف بيان فضائل و مناقب ائمه كردهاند و در اعياد و وفيات، بيشتر به تاريخ زندگي ائمه(ع) پرداخته ميشود. حال آنكه اسوهبودن امامان(ع) اقتضاي آن دارد كه از وقايع خاص حيات آن بزرگواران به تعاليم عام آنان هجرت كنيم، با آراء مختلف آنان آشنا شويم، از روش زندگي و سيره عملي آن الگوهاي جاويد درس بياموزيم و عملا به آنان اقتدا كنيم. مهم اين است كه در مباحث نظري مبتلابه بتوانيم عمق و كارايي و اعتبار آراء اهل بيت(ع) را نشان دهيم.
جامعه ما بيش از آنكه به دانستن تاريخ تولد و وفات، نام مادر و همسر و فرزندان، القاب و كنيهها، اسم سلاطين معاصر، معجزات و خوارق عادات، فضائل ومناقب و كرامات ائمه(ع) نياز داشته باشد به استخراج آراء امامان(ع) در عرصههاي مختلف انساني نيازمند است. شرمسارانه بايد اذعان كنيم كه ما تشنهلبان در ساحل درياي معارف اهل بيت(ع) در عرضه مباني، اصول و قواعد آراء پيشوايان دينمان به زبان روز عذر تقصير داريم و از بسياري امامانمان هيچ نكته نظري و عملي بهخاطر نداريم. اگر در هر سال در سالروز تولد يا وفات هريك از امامان بكوشيم از مكتب آنان يك درس زندگي ــ ولو كوتاه ــ بياموزيم و مقيد به عمل همان يك درس شويم، شايد به حداقل وظائف يك شيعه اهل بيت جامه عمل پوشانده باشيم. تعاليم ائمه(ع) از «درس زندگي» آكنده است. بدون آشنايي با اين تعاليم مطمئن باشيم به بيراهه ميرويم.
ازجمله ابعاد معارف اهل بيت(ع)، تعاليم سياسي ايشان است. مرادم از سياست مباحث مسائل مربوط به قدرت و سلطه است. اين تعاليم سياسي را از دو منبع ميبايد استخراج كرد: يكي آراء و اقوال سياسي و ديگري رفتار و عمل سياسي ائمه(ع). در بين تعاليم سياسي امامان(ع)، سياست علوي و سياست حسيني تا حدودي از اقبال بيشتري برخوردار بوده و مطالعات و مباحث مختلفي درباره آن انجام گرفته و منتشر شده است، اما نسبت به ديگر ائمه در اين زمينه كمتر بحث شده است. درباره سياست حسني، سياست جعفري يا سياست رضوي چه كردهايم؟ اميد آن دارم كه با تدوين اصول، ضوابط و مباني سياست امامان(ع)، آنچه در عصر ما سياست ديني ناميده شده، در بوته نقد گذاشتهشود و با ارزيابي و مقايسه با اين الگوهاي متعالي امكان اصلاح آن فراهم آيد.
در اين مجال بحث را بر آراء سياسي امام صادق (ع) متمركز ميكنم، به اين اميد كه در فرصتي ديگر با تكميل بحث با مطالعه رفتار سياسي آن امام همام توفيق ترسيم «سياست جعفري» نصيب شود. با توجه به گستردگي فراوان روايات بهجا مانده از صادق آل محمد(ص) و در دستنبودن مسند جعفربن محمد(ع) (مجموعه كامل روايات منقول از امام ششم) به بيان نمونههايي از آراء سياسي ابوعبدالله(ع) اكتفا ميكنيم. به اين اميد كه بهتدريج توفيق تدوين و انتشار مجموعه آراء سياسي امام(ع) حاصل شود، كه «ما لايُدرَك كلُّه لايُترَك كلُّه». پيشاپيش از تذكرّات و انتقادات دوستداران اهل بيت(ع) استقبال ميكنم.
جوامع انساني فارغ از عقيده و دين و مذهب و رنگ و نژاد و موقعيت جغرافيايي و پيشينه تاريخي نيازهاي مشتركي دارند، اين نيازها را ميتوان به نيازهاي اصلي و نيازهاي فرعي يا نيازهاي اوليه و نيازهاي ثانويه تقسيم كرد. شناخت صحيح نيازهاي اوليه و اصلي نخستين شرط يك سياست موفق است. مديريتي كه نيازهاي اوليه و اصلي جامعه خو را به رسميت نشناسد و بجاي بر آوردن اين نيازهاي حياتي امور ديگري را وظيفه خود بداند و با تبليغات به برجستهكردن آن امور ثانوي و غير اصلي بپردازد و در عمل از رفع حاجات اصلي مردم سرباز زند، چنين مديريتي غير علمي، غير ديني و محكوم به شكست است.
امام صادق (ع) در گفتاري كوتاه و موجز سه نياز اوليه جوامع بشري را بر شمرده است: «ثلاثَةُ أشياءَ يَحتاجُ النّاسُ طُرَّاً إليها: الأَمنُ و العدلُ و الخَصَبُ»(۱). «سه چيز است كه تمامي مردم به آنها نيازمندند: امنيت، عدالت، و فراواني». در اين حديث شريف سخن از نياز تمامي مردم است، نه تنها نياز مسلمانان، مؤمنان و متدينان. بهعبارت ديگر سخن از نياز جامعه بشري است.
امام(ع) از اين نيازهاي طبيعي خبر ميدهد، جمله اخباري است، انشايي نيست، نميفرمايد مردم ميبايد به اين امور احساس نياز كنند، از يك حقيقت گزارش ميدهد، بشر ــ از آن حيث كه انسان است، از آن حيث كه اجتماعي است ــ نيازها، حاجتها و مطالباتي دارد. صادق آل محمد(ص) بر اين نيازها صحّه ميگذارد، آنها را رد نميكند، آنها را حقير نميشمارد، تهذيب نفس و بزرگمنشي را در بياعتنايي به آنها نميداند. بلكه برعكس اين نيازها را تصديق ميكند، مقايسه اين عبارت پرمغز با ديگر توضيحات امام صادق (ع) اين مهم را اثبات ميكند، مثلاً امام نفرموده است مطلوبات مردم در دنياي فاني از اين قرار است(۲) تا دلالت بر مذمت اين مطلوبات كند، بلكه تصديقگونه واقعيتي اجتماعي را گزارش كرده است. آن سه نياز چيست؟ امنيت، عدالت و رفاه. خصب در لغت بهمعناي فراواني گياه و خير است، از آن ــ در اصطلاح امروز ــ ميتوان به رفاه تعبير كرد. مراد از رفاه، دردسترس بودن حوائج مادي يك زندگي است از خوراك و پوشاك و مسكن و درنتيجه كار. خصب مقابل قحطي است.
در صدر نيازهاي برحق مردم هر جامعهاي امنيت است. مراد از امنيت، محفوظبودن جان، ناموس، مال و آبروي مردم است، يعني اينكه آحاد جامعه در پناه قانون در اين چهار ناحيه نترسند، خائف نباشند، احسان ناامني نكنند، احساس خطر نكنند. بدون امنيت نه سياست و اقتصاد پيشرفت ميكند، نه دين و فرهنگ رشد ميكند. نه ديندار توفيق عبادت مييابد، نه خوشگذران امكان عيّاش ي. بالاترين وظيفه حكومتها در طول تاريخ برقراري امنيت بوده است. اگر حكومتي موفق به برقراري امنيت در جامعه ميشد بسياري از كاستيها و نواقص آن حكومت عملاً مورد اغماض مردم قرار ميگرفت. امنيت جاني يعني اينكه خون افراد محترم است و كسي بدون قانون و دادگاه كشته نميشود. امنيت مالي يعني دارايي افراد بدون دليل و قانون مورد تعرض قرار نمي گيرد و سرمايه و ملك افراد در چهارچوب قانون محترم است. در يك جامعه سالم با آبروي افراد بازي نميشود. به شخصيت افراد احترام گذاشته ميشود.
دومين نياز برحق جوامع بشري عدالت است: توزيع عادلانه امكانات، موقعيتها و منابع جامعه درميان مردم. عدالت مقابل ظلم و تبعيض است. قوام يك جامعه سالم به عدالت است. به فرموده پيامبر(ص) «المُلكُ يَبقَي مَعَ الكُفرِ وَ لا يَبقَي مَعَ الظُلمِ» فرمانروايي با كفر ميماند، اما با ظلم نميماند. بهعبارت ديگر ظلم موريانه قدرت است و عدل سيمان بقا. جوامع به ميزان پاي بنديشان به عدالت ميمانند، بعد از امنيت نوبت به عدالت ميرسد. عدالت نيز همانند امنيت از حوائج ما قبل ديني است. عدالت همزاد حقّ است. عدالت رعايت حقّ است. در جامعهاي كه حقوق شهروندان رعايت نميشود، از عدالت خبري نيست. آنچه مردم را همواره رنج ميدهد تبعيض و ظلم است. عدالت تنها به حوزه اقتصاد منحصر نمي شود. عدالت مطلوب همه حوزههاي انساني اعم از اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي است. جامعهاي كه بهجاي ايفاي حقوق برمبناي تفضّلات، امتيازات، عنايات ومصالح ويژه اداره ميشود از عدالت دور است.
سومين نياز يك جامعه انساني رفاه و فراواني است، اينكه آحاد مردم امكان رفع حوائج اوليه خود را داشته باشند. در تهيه حداقل خوراك، پوشاك، مسكن در مضيقه نباشند. افرادي كه امكان برآوردن نيازهاي مادي خود و خانواده خود را نداشته باشند، دغدغۀ اصليشان جز اين نيست و تمامي مطالبات فرهنگي براي چنين افرادي در درجه دوم و مرتبه ثانوي قرار ميگيرد. فرمايش نبوي «كادَ الفقرُ أَن يكونَ كُفرَاً» در راستاي همين سخن قابل فهم است.
واضح است كه نيازهاي تمام مردم و همه جوامع، در اين سه امر خلاصه نميشود. اما قطعاً اين سه امر نياز اوليه همگاني است. و ديگر امور با همه اهميّتشان در مرتبه ثانوي قرار ميگيرد. در جامعهاي كه از امنيت، عدالت و حداقّل رفاه خبري نباشد، چگونه ميتوان از آزادي يا دينداري يا استقلال يا معنويت دم زد؟ دين، آزادي و… با همه ارزش و منزلتشان در مقايسه با سه امر ياد شده حاجت ثانوي عامه مردم است. از زاويه ديگر بدون تحقق امنيت، عدالت و حداقل رفاه جامعه ديني شكل نمي گيرد. ميزان توفيق هر حكومتي اعمّ از ديني و غير ديني ابتداءً با ميزان توفيق آن حكومت در سه عامل ياد شده سنجيده ميشود. اين سه امر از مقوِّمات و ذاتيّات يك جامعه موّفق است.
حكومت ديني حقّ ندارد به بهانه پرداختن به ارزشها و ظواهر ديني از تحقق امنيت، عدالت و تأمين رفاه سرباز زند، مگر ارزشي بالاتر از امنيت، عدالت و تأمين حداقّل رفاه عمومي سراغ داريم؟ جالب اينجاست كه رئيس مذهب، دينداري و تقيّد به ارزشها را نياز عام مردم ذكر نكرده است، چراكه در يك جامعه امن و عادلانه و مرفّه نيازهاي ثانوي كه پرداختن به همان امور متعالي از قبيل دينداري، آزادگي و… باشد، آغاز ميشود. به هرحال جامعه مطلوب امام صادق (ع) جامعهاي است امن، عادلانه و مرفّه. كوشش در ارتقاي امنيت، عدالت و رفاه جامعه حركت در راستاي رئيس مذهب و دين است. جامعهاي كه مردم از جان و آبروي خود بترسند، از تبعيض و ظلم رنج ببرند و به مشكلات معيشتي مبتلا باشند، ولو در آن اذان به گوش برسد و نمازهاي جمعه و جماعت برگزار شود و صوت قرآن در آن بلند باشد، چنين جامعهاي ديني نيست. ديندار ضابطه دارد.
از امام صادق (ع) در همين زمينه روايت شده است: «ما قُدِّسَت أُمَّةٌ لَم يُؤخَذ لِضَعيِفِها مِن قَويِّهَا بِحَقِّهِ غَيرَ مُتَعتِع»(۳) «امّتي كه حقّ ضعيف از قويّ بدون لكنت زبان گرفته نميشود، فاقد قداست و پاكي است.» در يك جامعه سالم فرودستان بيآنكه با مشكلي مواجه شوند، بدون ترس و واهمه، بدون لكنت زبان حقوق خود را از فرادستان استيفاء ميكنند. جامعهاي كه احقاق حقّ در آن نيازمند پارتي و رابطه و واسطه و امثال آن است، جامعهاي بيمار است. امكان دادخواهي عادلانه ازجمله ويژگيهاي يك جامعه سالم است. اين روايت ازجمله لوازم دو صفت امنيت و عدالت است كه پيشتر به آن اشاره شد. جامعهاي كه ضعفاي آن نتوانند از اقوياي آن شكايت كنند و اگر شكايت كنند اميد رسيدگي عادلانه نداشته باشند، چنين جامعهاي نه ديني است نه محترم. در جامعه مطلوب امام صادق(ع) فرودستان جامعه در دادخواهي خود زبانشان به لكنت و نفَسِشان بهشماره نميافتد. درچنينجامعهاي زور حاكم نيست. عدالتوقانون و رحمتحاكم است.
دو: وظائف حكومت در پاسخ امام صادق (ع) به نامه عبدالله نجاشي
عبدالله نجاشي از اصحاب امام صادق (ع) است كه در زمان ايشان از سوي خليفه به استانداري خوزستان منصوب ميشود. نجاشي طي نامهاي به امام جعفر صادق(ع) خبر ميدهد كه به ولايت اهواز مبتلا شده است، از امام(ع) راهنمايي ميخواهد تا كارش باعث تقرّب به خدا و رسول(ص) شود. عبدالله نجاشي از امام(ع) در خواست ميكند تا برنامهاي عملي براي يك والي بهطور خلاصه تدوين كند. امام صادق(ع) تقاضاي عبدالله نجاشي را اجابت كرده به تفصيل وظائف يك والي را متذكر ميشود.
امام صادق (ع) در آغاز نامه مينويسد: «از اين خبر كه به ولايت اهواز مبتلا شدهاي هم شادمان شدم و هم غمگين، امّا شادماني من از اين است كه چه بسا خداوند توفيق اين را داده باشد كه به داد بيپناهي برسي و ذليلي توسط تو عزيز شود، اما غمگين شدنم از اين است كه كمترين چيزي كه از آن نسبت به تو خائفم اين است كه به مؤمنان خيانت كني كه در اينصورت بوي بهشت به مشامت نخواهد رسيد».
پاسخ امام صادق (ع) به نامه والي اهواز عبدالله نجاشي را شهيد ثاني با سند خود در كتاب «كشفُ الرَيبَة عَن أحكام الغَيبَة» نقل كرده است. شيخ حرّ عاملي در وسائلالشيعه آنرا در بابي تحت عنوان «ما يَنبَغي لِلواليالعَمَلُ بِهِ في نفسِهِ و معَ أصحابه و معَ رَعيَّتِهِ» (آنچه شايسته است والي نسبت به خودش، به ياران و مردم انجام دهد) ذكر كرده است.(۴) شيخ مرتضي انصاري نيز به علت اهميّت آن، در انتهاي بحث ولايت از جانب جائر از كتاب مكاسبش متن كامل رساله نجاشي را بهعنوان (خاتمة فيما ينبغي للواليالعمل به في نفسه وفي رعيَّته) گزارش كرده است.(۵)
در اين مجال تنها به قطعاتي مختصر از اين رساله با ارزش اشاره ميكنم.
«وَ اعلَم أنَّ خَلاصَكَ وَ نجاتَكَ في حِقنِ الدِّماءِ وَ كَفِّ الأَذَي عَن أَولياءِ اللهِ وَ الرِّفقَ بِالرَّعِيَّة وَ التَّأَنِّي وَ حُسنَ المُعاشِرَة مَعَ ليِنٍ فِي غَيرِ ضَعفٍ وَ شِدَّةٍ فِي غَيرِ عُنفٍ» اي عبدالله نجاشي ، رهايي و نجات تو در حفظ جان، و جلوگيري از آزار اولياء الهي و نرمش با مردم و مهلتدادن و برخورد نيكو توأم با ملايمتِ بدون ضعف و قاطعيت بدون درشتي است.
ميدانيم كه شيعه در آن عصر در اقليّت بود، و همواره مورد آزار و ايذاء حكومت بوده است، عبدالله نجاشي با تقيّه ايمان خود را مخفي كرده و از جانب خليفه جائر ولايت بر اهواز را پذيرفته است، او براي مشروعيت استانداري خود از امام صادق (ع) استيذان كرده و امام شرائط مشروعيت تصدّي استانداري را در حكومت جور متذكر ميشوند. واضح است كه بهطريق اولي در حكومت حقّ اين شرائط با تأكيد بيشتري لزوم رعايت دارد. امام در آغاز نامه رهايي و نجات نجاشي را در رعايت سه امر ميدانند.
نخستين وظيفه حكمران حفظ جان مردم است: «حِقنِ الدِّمَاء»، حِقن مقابل سَفك است. سَفكالدّماء يعني خونريزي. حِقنالدّماء يعني صيانت نفس و حفظ جان. حفظ جان چه كسي؟ امام(ع) نفرمود «حِقنُ دِماء اولياءِ اللهِ و كَفِّ الّذَي عَنهم» تا حفظ جان منحصر به اولياءالله و مؤمنان شود. عبدالله نجاشي والي و استاندار خوزستان است و حفظ جان همه مردمي كه تحت ولايت او زندگي ميكنند بر وي واجب است، همه ساكنان آن منطقه خونشان محترم است، مهدورالدم تنها كسي است كه به مجازات حدّ يا قصاص محكوم شده باشد يا كافر حربي باشد (عليه مسلمانان اعلام جنگ كرده باشد)؛ غير از اين دو مورد چه مسلمان چه غير مسلمان، چه شيعه چه سني جانشان محترم و خونشان محفوظ است.
امام صادق (ع) از پيامبر(ص) نقل كرده كه زمين از خوني كه به ناحق ريخته شده نزد خدا ضجّه ميزند.(۶) و سفّاكِ دَم رنگ بهشت نميبيند.(۷) قتل نفس محترمه از گناهان كبيره است. همه مردم حق حيات دارند. نخستين وظيفه حكومت رعايت حق حيات شهروندانش است. در برابر تكليف حفظ جان مردم، همه آحاد جامعه مساويند. دين، مذهب، عقيده، رنگ، جنس، نژاد و فضيلت تفاوتي در تكليف رعايت حق حيات مردم ازسوي حكومت ايجاد نميكند. اينهمان امنيتجاني است كه قبلا ذكرش گذشت.
امام صادق (ع) كوچك شمردن سَفك دِماء را از خصوصيات يك جامعه بيمار و منحرف ميشناسد.(۸) صادق آل محمد(ص) خلاص و نجات عبدالله نجاشي را در حِقن دماء مردم ميداند. واضح است كه اگر والي در اين وظيفه حياتي كوتاهي كند و عُمّالش بدون اطّلاع وي دست به خون مردم بيالايند يا اينكه والي خود در كشتن مخالفانش دخيل باشد ديگر از خلاص و نجات از آتش جهنّم خبري نيست. بهعبارت ديگر اينجا مرز مشروعيت يك حكومت است. حاكم و حكومتي كه به كشتار مخالفانش مبادرت كند از ديدگاه امام صادق(ع) نامشروع است.
حاكميتهاي جائر آزار اولياء الهي را در دستور كار خود دارند. در آن عصر شيعيان، اقليّت معترضي بوده كه خلافت اموي و عباسي همواره از آنان واهمه داشته و به كمترين بهانهاي به ايذاء و شكنجه آنان اقدام كرده است. واضح است كه ازجمله اوّلين وظائف نجاشي جلوگيري از ادامه شكنجه و تعقيب و فشار بر مؤمنان و آزاديخواهان بوده است، در يك حكومت مطلوب اولياء الهي، علماء و مصلحان نبايد تحت فشار، حبس، حصر و آزار باشند. در آزاربودن اولياء الهي نشانه بارز نامطلوببودن و منحرفشدن و بيماربودن حاكميّت آن جامعه است. امام صادق دومین وظیفه والی را جلوگیری از آزار مومنان میداند.
سومين وظيفهاي كه امام صادق (ع) براي يك والي خداترس تعيين ميكند مدارا و نرمش با مردم است. امام(ع) نفرمود «الرِّفقُ مَعَ المؤمنين وَ أولياءِ الله»، بلكه فرمود «الرِّفق مع الرَّعية»، حكومت موظّف است با تمامي آحاد مردم، نه فقط موافقان و هم مسلكانش، با ملايمت و مدارا رفتار كند. به آنان مهلت بدهد، با آنان خوشرفتاري كند. نرمش اما بدون ضعف، قاطعيت اما بدون عُنف و تندي و خشونت. حكومت خدمتگزار مردم است و موظّف است با ولينعمتان خود در كمال ادب و تواضع و نرمي مواجه شود. امام صادق(ع) در روايت ديگري فرموده است: «إنَّاللهَ قَد جَعَلَ كُلَّ خَيرٍ فِيالتَّزجِيَةِ».(۹) خداوند هر نيكويي را در آسانگيري امور قرار داده است. جعفر بن محمد(ع) عُسر و سختگيري را ازجمله صفاتي ميداند كه با ايمان سازگار نيست.(۱۰) به نظر صادق آل محمّد(ع) رفق و مدارا برادر مؤمن، و لين و نرمي والد اوست. (۱۱)
امام صادق (ع) شرائط لازم براي تصدي مديريت جامعه را سه صفت ميداند:
«إنَّ الإمامةَ لاتَصلُحُ إلّا لِرَجلٍ فِيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: وَرَعٌ يَحجُزُهُ عَن المَحَارِم، حِلمٌ يَملِكُ بِهِ غَضَبُهُ وَ حُسنُ الخِلاقَةِ عَلَي مَن وَلَّي حَتَّي يَكوُنَ لَه كَالوَالِدِ الرَّحِيمِ». (۱۲) كسي صلاحيت رهبري ندارد جز اينكه در او سه خصلت باشد: پرهيزكاري كه او را از ارتكاب حرام بازدارد، بردباري كه او را از غضب منع كند و اخلاق نيكو بر آنها كه حكومت ميكند، تا اينكه براي آنان همچون پدري مهربان باشد. اين سه خصلت را ميتوان در صفت «رحمت» جمع كرد. محبتي كه پدر نسبت به فرزندانش دارد باعث ميشود رابطه محبّت و رأفت و رحمت همواره بين امام و امّت بر قرار باشد.
امام صادق (ع) افضل فرمانروايان را صاحب سه خصال معرفي ميكند: رأفت و جوُد و عدالت. «أفضلُ المُلُوكِ مَن أُعطِيَ ثلاثُ خِصالٍ: الرَأفَةُ وَ الجُودُ وَ العَدلُ».(۱۳)
رئيس مذهب جعفري راستاي رفق و مدارا را نيز تعيين ميكند: «وَ ارفَق بِرَعِيَّتِكَ بِأََن توُقِفَهُم عَلَي ما وَافَقَ الحَقَّ وَ العَدلَ» با مردم نرمي كن تا آنان را به آنچه موافق حق و عدل است واقف گرداني. هدف رفتار نرم و ملايم آشنايي مردم با حق و عدالت است.
امام صادق (ع) در ادامه نامه اش به نجاشي او بر سه حقّ مؤمنين متذكّر ميشود: «إيَّاكَ أَن تَخيِفَ مُؤمِناً فَإِنَّ أَبي حَدََثنَِي عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليِّ بنِ أبي طالب(ع) يَقولُ: مَن نَظَرَ إلي مُؤمنٍ نَظرَةً لِيَخِيفَه بِهَا أخَافَهُ اللهُ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِّلَهُ». (۱۴) برحذر باش از اينكه مؤمني را بترساني، پدرم از پدرش از جدّش اميرالمؤمنين(ع) روايت ميكرد كه كسي كه به مؤمني بهگونهاي بنگرد كه او را بترساند، خداوند در روز قيامت او را خواهد ترسانيد. حكومتي كه قرار است با مردمش همچون ولَد رحيم (پدر مهربان) باشد چگونه ممكن است مردمش را بترساند؟
آنان كه با ترسانيدن مردم احترام گدايي ميكنند ناتواناني هستند كه به دروغ لباس اقتدار به تن كردهاند. يك حكومت صالح هرگز از روشهاي ناصواب و غيرمشروع براي ادامه حكومت و بقاي اقتدار خود استفاده نميكند. ايجاد رعب و وحشت كار صالحان نيست. حكومتي كه با ايجاد ترس و خوف، مردم را به اطاعت وادار ميكند، از خط قرمز مشروعيت گذر كرده است. ارعاب و ترسانيدن شهروندان از روشهاي رسواي حكومتهايي است كه در ميان مردم پايگاهي ندارند و ميخواهند با زور به حيات ننگينشان ادامه دهند.
دومين نكتهاي كه امام صادق (ع) به نقل از پدرانش از رسول خدا نقل ميكند برحذر داشتن رهبر از تفحّص براي يافتن لغزشهاي مؤمنان است: «فَلا تَتَّبَعُوا عَثَراتِ المُؤمِنِينَ، فَإِنَهُ مَن تَتَّبَعَ عَثرَةَ مُؤمِنٍ تَُتَّبَعُ عَثرَتُهُ يَومَ القِيَامَةِ وَ فَضَحَهُ فِي جَوفِ بَيتِهِ».(۱۵) براي يافتن لغزشهاي مؤمنان تفحص نكنيد، كسي كه بهدنبال لغزشهاي مؤمن بگردد، از لغزش خودش در قيامت تفحص ميشود و در كنج خانهاش رسوا ميشود.
از عادات جاريه حكومتهاي استبدادي و ناصالح اين است كه دستگاههاي امنيتيشان بهدنبال يافتن نقطه ضعفهاي مردم هستند تا درموقع مقتضي از آن نقطه ضعف سوء استفاده كنند. هيچكس بيعيب نيست. و ازجمله صفات خداوند ستّارالعيوب بودن اوست.
خداوند تجسّس را حرام كرده است. اما حكومتهاي ناصالح كه عملاً دعوي خدايي دارند، اقتدار نداشتۀ خود را از طريق نامشروعِ اتّكاء بر نقطه ضعف شهروندان دنبال ميكنند. امام صادق (ع) از اين رويّه بهشدّت نكوهش ميكند. به نظر صادق آل محمّد حرمت و احترام مؤمن از احترام كعبه بزرگتر است: «المُؤمنُ أعظمُ حُرمَةً مِنَ الكَعبَهِ».(۱۶) و رعايت آبروي مؤمن واجب است. آنان كه ميكروسكوپ گذاشته بهدنبال ضعفها و لغزشهاي ديگران هستند، موجودات حقيري هستند كه در حقارت ديگران بزرگي و عظمت ميجويند. امام صادق(ع) رئيس مذهبي است كه در آن اصل بر برائت است. آنچه نياز به اثبات دارد گناه است نه بي گناهي. همگان پاكند مگر خلاف آن اثبات شود. عدم صلاحيت افراد را بايد اثبات كرد نه اينكه با پيش فرض عدم برائت بهدنبال احراز صلاحيت افراد باشيم. آنانكه بهدنبال كشف لغزش و نقطه ضعف ديگرانند يا جاهلند يا بيمار.
در فرمايشات امام صادق (ع) روايتي به چشم ميخورد كه ميتواند قاعدهاي بنيادي براي سلوك اجتماعي بهدست دهد: «قالَ الصادقُ(ع): صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ وَ التَّعاشُرِ مِلءُ مِكيَالٍ: ثُلُثَاهُ فِطنَةٌ وَ ثُلُثُهَ تَغافُلٌ».(۱۷) صلاح حال زندگي و معاشرت پيمانهاي است كه دو ثلث آن زيركي و يك ثلث آن تغافل است. در مسائل مختلف اجتماعي بسياري از امور را ميبايد ناديده گرفت و با تسامح و تساهل از كنارآنها بزرگوارانه گذشت. «إِذَا مَرُّوا بِالَّلغوِ مَرُّوا كِرَامَا».(۱۸) تغافل ديدن و رويِ خود نياوردن است. تغافل هشياربودن و خود را به غفلتزدن است. اين تغافل نه از سر جهل و ضعف است، بلكه برعكس سيطره فطنت و زيركي است. آنان كه بيشتر ميدانند كمتر به روي خود ميآورند و همچون دريا رازها را در دل خود مخفي ميكنند. رازداني و رازداري.
عيش و معاشرت صالحانه مبتني بر زيركي و تغافل است. حكومت صالح بر لغزش شهروندانش با زيركي و هشياري تغافل ميكند، نه اينكه مأمور بگذارد و از ضعفها و لغزشها پرونده بسازد. ببين فاصله از كجاست تا كجا؟ بياد داشته باشيم در مكتب امام صادق (ع) حرمت آبرو و عِرض مؤمن همانند حرمت خون اوست. سياستي كه با آبروي مؤمنان بازي ميكند و عِرض مؤمن را به حراج ميگذارد، سياست ديني نيست، تزوير و خدعه است كه لباس دين به تن كرده است.
سومين نكتهاي كه امام صادق (ع) به عبدالله نجاشي تذكر ميدهد پرهيز از اهانت به مؤمنان است. «يا عبدَالله حَدَّثَنِي أبي عَن آبائِهِ عَن عليٍّ(ع) عَنِ النَّبيِ(ص) قالَ: نَزَلَ جَبرائيل فَقال: يا محمّد أنَّ اللهَ يَقرَؤُكَ السَّلامَ وَ يَقولُ اشتَقَقتُ لِلمؤمنِ إِسماً مِن أسمائي سَميّتُهُ مؤمنا فَالمؤمنُ مِنّي وَ أَنا مِنهُ، مَن استَهَانَ بِمؤمنٍ فَقَد استَقبَلَنِي بِالمُحارِبَةِ». اي عبدالله پدرم از قول پدارنش از اميرالمؤمنين از رسول الله(ص) روايت كردهاند كه در حديثي قدسي جبرئيل به پيامبر ميگويد: اي محمّد خداوند، به تو سلام ميفرستد و ميگويد از اسم خودم براي مؤمن مشتقّ كردم و او را مؤمن نام گذاشتم، مؤمن از من است و من از مؤمنم، كسي كه مؤمني را كوچك شمارد و استهزا كند و، به او اهانت كند، به جنگ با من برخاسته است.
حكومتي كه انسانشناسي او چنين حرمتي براي مردم قائل است چگونه ميتواند آنرا تحقير كند، استخفاف كند و به آنان اهانت روا دارد، حكومت بر آدميانِ با شخصيت و محترم افتخار است، حاكميتي كه با شكستن و تحقير شهروندان، فرعون وار اطاعتِ محض ميطلبد نمي پايد؛ «فَاسّتَخَفَّ قَومَهُ فَأَطَاعُوهُ». (۱۹) استخفاف و استهانه شيوه فرعوني است. احترام و تواضع شيوۀ جعفري است.
در اين مجال تنها دو نمونه از تعاليم سياسي امام صادق (ع) مورد بحث و تحليل قرار گرفت. اميدوارم خداوند توفيق معرفت به ديگر ابعاد تعاليم صادق آل محمد و عمل به آنها را عنايت فرمايد.
اوين، بهمن ۱۳۷۸ (۲۵ شوال ۱۴۲۰)
روزنامه صبحامروز ، ۱۱ بهمن ۱۳۷۸، ص ۶.
یادداشتها
(۱) ابو محمد حسن بن علي بن حسين بن شعبه حراني، تحفالعقول، كلمات امام صادق (ع) ، نثر الدرر، حديث ۴۴.
(۴) وسايلالشيعة، كتابالتجارة، ابواب مايكتسب به، باب ۴۹، حديث۱، ج۱۱ ص۱۵۵-۱۵۰
(۵) المكاسب، ج ۱ ص ۸۳-۱۷۸ (قم، طبع سه جلدي)
(۷) ثلاثةٌ لايَدخُلُونَ الجّنةَ: السَّفاكُ لِلدَّمِ… پيشين، حديث ۲۴۴.
(۸) «… ورأيتُ سَفكَالدِّماء يُستَخَفُّ بِها…» وسايلالشيعه، ابوابالامر والنهي، باب۴۱، حديث۶.
(۹) تحفالعقول، كلمات قصار امام صادق (ع)، ص ۳۶۶.
(۱۰) ستّةٌ لا تَكونُ في مؤمن: العُسر،… (پيشين)
(۱۲) خصال شيخ صدوق ، بابالثلاثة، حديث ۹۷.
(۱۳) تحفالعقول، كلمات امام صادق (ع)، نثر الدرر، حديث ۳۷.
(۱۶) خصال شيخ صدوق ، بابالواحد، حديث ۹۵.