از مباحث گذشته نتيجه گرفتيم كه:
الف. ايمان امري انساني است، هر چند منحصر در انسان نيست و از موجودات ديگري همانند جن كه مشتركاتي با انسان دارند نيز سر مي زند. به هر حال بحث ما متمركز در “ايمان انساني” است.
ب. انسان ناقص و كمال جو ايمان مي آورد تا كامل شود و آنچه را ندارد بدست آورد.
ج. ايمان به اموري تعلق مي گيرد كه در نظر مؤمن – ولو بر خلاف واقع – از نوعي حقانيت و اعتبار برخوردار باشد. ايمان بر اساس متعلقش به ايمان به حق و ايمان به باطل تقسيم مي شود.
د. ايمان ديني به اموري تعلق مي گيرد كه عيني و واقعي اند، متعالي و قدسي اند، خارج از اختيار و تصرف انسان است. ماوراي حواس انساني اند يا منشاء ماورايي دارند، زنده اند و توانايي رفع نياز انسان را دارند.
ه. ايمان ديني امري نيكو، پسنديده و مطلوب است.
ويژگيهاي ايمان ديني
اكنون پس از آشنايي با فاعل ايمان و متعلق ايمان، نوبت به بحث “ويژگيهاي ايمان ديني” مي رسد. از آنجا كه “ايمان” همانند بسياري از واژه هاي ديگر ديني در قرآن كريم تعريف نشده است، براي آشنايي با ابعاد مختلف آن چاره أي نداريم جز اينكه از طريق تفحص در صفات و ويژگيهاي مذكور در آيات مختلف پيش مي رويم تا در نهايت بتوانيم “ماهيت ايمان ديني” را تبيين نماييم. در اين ميان از عام ترين ويژگيهاي ايمان ديني آغاز مي كنيم و در ذيل هر ويژگي به نمونه أي از آيات مرتبط با آن اشاره مي كنيم:
۱- ايمان “فعل است”
فعل از فاعل سر مي زند، صادر مي شود، انجام مي گيرد. مقابل فعل “انفعال” است. انفعال بدست فاعل نيست، امر انفعالي بجاي سرزدن، بر فرد عارض مي شود. امر انفعالي اختياري نيست، نمي توان به آن امر كرد و از آن نهي نمود، ايمان به شهادت ويژگي هاي بعدي، اختياري است، به آن امر مي شود، به آن دعوت مي شود. لذا ايمان فعل است نه انفعال.
۲- ايمان فعل قلبي است
افعال صادره از انساني بر دو قسمند: اول افعال جوارحي كه اعضاي خارجي انسان از قبيل دست و پا و سرگوش و چشم سر مي زند. همانند گرفتن، رفتن، تكان دادن سر، ديدن و شنيدن، دوم: افعال جوانحي كه از اعضاي دروني انسان از قبيل قلب و دل صادر مي شود. همانند اعتماد كردن، اميد داشتن، توكل كردن.
ايمان فعل دل است و امري نفساني است. پديده أي است كه از درون انسان مي جوشد. محل ايمان قلب انسان آنچه بر زبان آدمي جاري مي شود ممكن است حكايت صادقي از ايمان او باشد و چه بسا گزارشي خلاف واقع باشد. ايمان امر زباني نيست، لذا بدون رسوخ در قلب پذيرفته نيست.
– و من يؤمن بالله يهد قلبه و الله بكل شيء عليم (تغابن /۱۱)
و كسي كه به خداوند ايمان بياورد، قلبش را هدايت مي كند و خداوند به هر چيزي آگاه است.
– و من الناس من يقول ءامنا بالله و باليوم الاخر و ماهم بمؤمنين (بقره / ۸ )
و از جمله مردم كساني هستند كه مي گويند به خداوند و روز آخرت ايمان آورده ايم، در حاليكه مؤمن نيستند.
– قالت الاعراب ءامنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا أسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم (حجرات / ۱۴)
اعراب باديه نشين گفتند ايمان آورديم، أي پيامبر به ايشان بگو، شما ايمان نياورده ايد بلكه بگوئيد ما اسلام آورده ايم و هنوز ايمان در قلبهاي شما داخل نشده است.
ايمان متأخر از اسلام آوردن است. فرد با اقرار زباني به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر (ص) مسلمان مي شود و احكام ظاهري اسلام از قبيل طهارت، جواز ازدواج با مسلمان و … بر او جاري مي شود. اما تا زماني كه دل او با زبان او همراه نشده است. ايمان نياورده است، پس ايمان كار قلب است نه زبان و هر مسلماني لزوما مؤمن نيست.
– لا يحزونك يسارعون في الكفر من الذين قالوا ءامنا بافواههم و لم تؤمن قلوبهم … اولئك الذين لم يردالله اين يطهر قلوبهم (مائده / ۴۱)
أي پيامبر، ترا محزون نكنند آنانكه در كفر شتاب مي كنند، آنها كه به زبان گفتند ايمان آورديم و دلهايشان ايمان نياورد، … اينان كساني اند كه خداوند نخواسته قلبهايشان را تطهير كند.
– الهكم اله واحد، فالذين لا يؤمنون بالاخرة قلوبهم منكرة و هم مسكبرون (نحل /۲۲)
خداي شما، خداي يكتايي است، پس آنانكه به آخرت ايمان نياورده اند، دلهايشان انكار گراست و ايشان مستكبرانند.
– اولئك كتب في قلوبهم الايمان و أيدهم بروح منه (مجادله /۲۲)
اينان كساني هستند كه خداوند ايمان در قلبهايشان نوشته است و آنان را به روحي از جانب خدا تأييد كرده است.
۳- ايمان فعلي اختياري است
افعال صادره از انسان يا از سر اجبار و اكراه صادر مي شود، يا از سر اختيار و آزادي. ايمان فعلي اختياري است. ما در پاسخ دعوت به ايمان و امر الهي به ايمان مي توانيم بپذيريم و ايمان بياوريم و اختيار داريم نپذيريم و كافر شويم.
– و قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر (كهف / ۲۹)
بگو حق از جانب پروردگارتان است، آنكه مي خواهد ايمان بياورد و آنكه مي خواهد كافر شود.
۴- ايمان قابل امر و دعوت پذير است
در آيات متعددي ايمان متعلق امر واقع شده و به مؤمنان، اهل كتاب يا كفار امر شده تا ايمان بياورند. تعلق امر به چيزي ملازم با اختياري بودن آن است.
– و اذا قيل لهم ءامنوا كما ءامن الناس قالوا أنؤمن كما ءامن السفهاء الا انهم هم السفهاء و لكن لا يعلمون (بقره / ۱۳). و زماني كه به ايشان “كفار” گفته مي شود ايمان بياوريد آنچنانكه مردم ايمان آوردند، گفتند: ايمان بياوريم آنچنانكه سفيهان ايمان آورند، آگاه باشيد، ايشان خود سفيهانند و لكن نمي دانند.
– يا ايهاالذين ءامنوا ءامنو بالله و رسوله و الكتاب الذي نزل علي رسوله و الكتاب الذي انزل من قبل و من يكفر بالله و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلاله بعيدا (نساء / ۱۳۶)
أي كسانيكه ايمان آورده ايد، ايمان بياوريد به خداوند، و رسولش و كتابي كه بر رسولش فرو فرستاد و كتابي كه قبلا نازل كرده است و كسيكه به خداوند و فرشتگان و كتابها و رسولانش و روز آخرت كافر باشد به گمراهي بعيدي گمراه شده است.
در آيه فوق خداوند از مؤمنان خواسته است كه ايمان اجمالي خود را به ايمان تفصيلي به متعلقات پنج گانه تعميق بخشند. خداوند علاوه بر امر به ايمان، مردم را به ايمان آوردن “دعوت” كرده است، دعوت از امر صميمانه تر است.
– يا قومنا أجيبوا داعي الله و ءامنوابه يغفرلكم من ذنوبكم (احقاف/ ۳۱)
“اجنه كه آيات قرآن را شنيده بودند گفتند” أي قوم ما به دعوت كننده به سوي خداوند پاسخ دهيد و به او ايمان آوريد تا از گناهانتان درگذرد.
– و مالكم الا تؤمنون بالله و الرسول يدعوكم لتؤمنوا بربكم (حديد/ ۷)
شما را چه مي شود چرا به خداوند ايمان نمي آوريد، در حاليكه پيامبر شما را دعوت كرده است تا به پروردگارتان ايمان بياوريد.
در اين دو آيه دعوت كننده پيامبر (ص) است. ايشان همگان را به ايمان آوردن به خداوند دعوت كرده است.
– ربنا اننا سمعنا مناديا ينادي للايمان ان آمنوا بربكم قآمنا (آل عمران/ ۱۹۳)
پروردگارا ما شنيديم كه منادي نداي ايمان سر مي داد كه به پروردگارتان ايمان بياوريد پس ما ايمان آورديم.
نداي منادي ايمان – پيامبر – همواره در آسمان طنين انداز است، مؤمنان را به اين نداي الهي لبيك مي گويند، اما آنها، گوششان نسبت به حق سنگين است و دلهايشان رسوب گرفته از توان اجابت اين نداي آسماني محرومند.
– و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بكفرهم فقليلا ما يؤمنون (بقره / ۸۸)
و گفتند دلهاي ما در غلاف است، بلكه خداوند به كيفر كفرشان ايشان را لعنت كرده است، از اين رو اندكي ايمان مي آوردند. (و نيز رجوع كنيد به نساء /۱۵۵)
– حم، تنزيل من الرحمن الرحيم، كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون، بشيرا و نذيرا فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون، و قالو قلوبنا في أكنه مما تدعونا اليه و في آذاننا و قر و من بيننا و بينك حجاب فاعمل اننا عاملون (فصلت / ۵-۱)
حا، ميم، “كتابي است” فرو فرستاده از جانب رحمان رحيم، كتابي است آياتش به شيوايي بيان شده، قرآني عربي براي اهل معرفت كه مژده آور هشدار دهنده است، ولي بيشتر آنان روي گردان شدند كه به گوش “دل” نمي شنوند و گويند دلهاي ما از آنچه ما را به آن مي خوانند در پوشش است و در گوشهايمان سنگيني و ميان ما و تو حجابي است، هر چه مي خواهي بكن، كه ما نيز كننده ايم.
اگر اين نداي سروش الهي را نمي شنويم، مي بايد پنبه از گوش در آوريم، دلهايمان را از غلاف بيرون آوريم، پرده ها را بكشيم تا شايد قابليت استماع پيدا كنيم.
۵- ايمان زور بردار نيست
افعال اختياري بر دو گونه اند، برخي با اكراه، اجبار و زور و عليرغم عدم تمايل فرد تمايل فرد قابل تحقق هستند، مانند خوردن و آشاميدن. اما برخي از افعال اختياري به گونه أي هستند كه بدون رضايت باطني فرد محقق نمي شوند افعال قلبي و نفساني از اين قبيلند. ايمان ديني كه فعلي انساني، اختياري و قلبي است با زور، اكراه، اجبار و فشار محقق نمي شود. نمي توان به زور كسي را مؤمن كرد. اين ويژگي ايمان از اهميت خاص برخوردار است. در سه آيه ذيل تمايل شديد پيامبر اكرم (ص) به ايمان آوردن مردم و مشيت خداوند عدم در ايمان همه مردم و نفي اكراه در روند ايمان خاطرنشان شده است.
– لقد جاء كم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم (توبه /۱۲۸)
به راستي پيامبري از ميان خودتان به سوي شما آمده است كه هر رنج كه شما مي بريد براي او گران مي آيد و سخت هواخواه شماست و به مؤمنان رئوف و مهربان است.
– و ما اكثر الناس و لو حرصت بمؤمنين (يوسف /۱۰۳)
و بيشترين مردم و لو تو سخت بكوشي و بخواهي، مؤمن نمي شوند.
– و لو شاء ربك لامن من في الارض كلهم جميعا أفانت تكره الناس حتي يكونوا مؤمنين، و ما كان لنفس أن تؤمن الا به اذن الله و يجعل الرجس علي الذين لا يعقلون (يونس/۱۰۰-۹۹)
اگر پروردگارت مي خواست تمامي اهل زمين همگي ايمان مي آوردند، پس “أي پيامبر” آيا تو مردم را به اكراه وا مي داري تا اينكه مؤمن شوند؟ حال آنكه هيچ كسي را نرسد كه جز به اذن الهي ايمان آورد و پليدي را بر كساني كه تعقل نمي كنند مقرر مي دارد.
اگر چه خداوند همگان را به ايمان ديني دعوت كرده است، اما پيشاپيش پيامبرش را آگاه كرده است كه در اين آزمون الهي تنها گروهي دعوت الهي را اجابت مي كنند و ايمان مي آورند و اراده تكويني خداوند بر ايمان همه مردم تعلق نگرفته است. اگر مشيت الهي چنين است، پيامبر نيز مجاز نيست تا به اكراه مردم را به ايمان در آورد راستي آيا پيروان پيامبر در اين استفهام انكاري نبايد تأمل كنند؟ در واقع اگر چه آيه خطاب به پيامبر (ص) است، اما از باب “اياك و اسمعي يا جاره” (در مي گويم، ديوار تو گوش كن) خداوند همه مردم را مخاطب قرار داده كه آگاه باشيد مجاز نيست به اكراه و اجبار مردم در ايمان آوردن دست يازند.
زمانيكه حضرت نوح (ع) مردم زمان خود را به پرستش خداوند فرا خواند، بزرگان قوم او را تكذيب كردند، قرآن كريم پاسخ نوح نبي (ع) را اينگونه گزارش مي كند:
– قال يا قوم ارءيتم ان كنت علي بينة من ربي و ءاتاني رحمة من عنده فعميت عليكم انلزمكموها و انتم لها كارهون (هود/۲۸)
نوح گفت: أي قوم من بينديشيد كه اگر من از سوي پروردگارم جهت آشكاري داشته باشم و او از سوي خويش رحمتي به من بخشيده باشد و “اين حقيقت” از ديد شما پنهان مانده باشد. پس آيا ما مي توانيم در حاليكه شما ناخوش داريد، شما را به آن ملزم كنيم؟ در آيه فوق نكات قابل توجهي در ارتباط با بحث ايمان و زور مطرح شده است.
اولا: نوح نبي (ع) بر حقانيت خود بينه و حجت دارد، به درستي راه خود اعتقاد دارد.
ثانيا: اين بينه و حجت به هر دليلي از ديد مخاطبان پنهان مانده است و آنان به حقانيت نوح نبي ايمان نياورده اند؟
ثالثا: استفهام ذيل آيه انكاري است: آيا ما مي توانيم شما را به پذيرش طريقه خود وا داريم، در حاليكه شما به آن كراهت داريد؟ پاسخ مقدر منفي است. ترديدي در حقانيت و صحت طريقه نوح نبي (ع) نيست، با اين همه مجاز نيست مردم را به زور به اين طريقه حق وادار كند. درستي هدف و حقانيت راه مجوز استفاده از زور در همراه كردن مردم نيست. مي بايد مردم را به درستي راه اقناع كرد، تا آنان آزادانه ايمان بياورند.
– لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي فمن يكفر باالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقي لاانفصام لها و الله سميع عليم (بقره/۲۵۶)
در دين اكراه نيست، رشد از گمراهي آشكار شده است، پس كسي كه به طاغوت كفر ورزد و به خداوند ايمان آورد، به دست آويزي استوار چنگ زده است كه در آن هيچ گسيختگي نيست و خداوند شنوا و آگاه است.
دين اكراه بردار نيست. دين مجموعه أي از ايمان و اعتقادات، آداب و اخلاق، و بالاخره احكام و مناسك واضح است كه آداب ظاهري شريعت و مناسك است. ديني حتي با اجبار و فشار نيز قابل اجرا است، البته تنها پيكره بي روح آنها، چرا كه اصولا قصد قربت و نيت تقرب بازور و اجبار جاري نمي شود. گوهر دين، ايمان ديني است و به قرينه آيات ۹۹ يونس و ۲۸ هود (كه اخيرا گذشت) مي توان اكراهي نبودن دين را به اكراهي نبودن ايمان ديني راجع دانست. دين و ايمان ديني زور بر نمي دارد، رشد ازغي (گمراهي و عدم رشد) جدا شده است. اين آيه مطرح كننده قاعده بنيادي ايمان و آزادي است و در سه ناحيه محتاج بحث است: آزادي در پذيرش ايمان، آزداي در رها كردن ايمان و آزادي در زمان ايمان نسبت به لوازم و احكام دين. اين سه محور، بحث “آزاديهاي مذهبي” را تشكيل مي دهد كه به ياري خدا در مجالسي ديگر به آن خواهم پرداخت.