نگاهی به كارنامه بيست ساله جمهوری اسلامی [۱]
مردم ايران اصولا براي چه انقلاب كردند و در پي اين انقلاب به دنبال دست يافتن به چه بودند.
بسم الله الرحمن الرحيم ، در آستانه بيستمين سالگرد انقلاب اسلامي در ايران هستيم . اين انقلاب در ايران مهم ترين واقعه قرن بيستم ارزيابي شد و در خارج يكي از مهم ترين وقايع به شمار آمده اين اتفاق براي ناظران بين المللي قابل پيش بيني نبود. رهبري انقلاب حضرت امام خميني هم به عنوان يكي از شاخص ترين چهره هاي انقلاب در قرن اخير در تاريخ ثبت شد. در ايران هم مسئله انقلاب اسلامي در ميان وقايع موجود يكي از نقاط عطف به شمار مي رود. نهضت مشروطه و روي كارآمدن سلسله پهلوي و ادامه نفوذ بيگانگان در ايران و بالاخره ملي شدن صنعت نفت از نقاط عطف ديگري است كه در كنار انقلاب از مراحل قابل توجه تاريخ صدساله اخير بودند.
امروز طبيعي است كه دو دهه بعد از گذشت انقلاب از خودمان سوال كنيم ما در پي اين انقلاب چه مي خواستيم و چه شد من در اينجا اول به بخش «چه مي خواستيم » مي پردازم .در بيان مطالبات مردم ديدگاه هاي متفاوتي مي تواند وجود داشته باشد و قطعا هرچه زمان مي گذرد. مطالعه و تحقيق در اين باره دشوارتر مي شود. ولي حداقل به عنوان كسي كه در سال ۵۷ يك جوان ۱۸ ساله بودم و مثل اكثر مردم دلم براي انقلاب مي تپيد به نظر مي رسد كه نگاهي به گذشته حداقل براي ارزيابي آن چه كه امروزه اتفاق مي افتد لازم است .
خواست هاي مردم را در آن زمان از چند طريق مي توان كشف كرد. اول شعارهايي كه به طور خودجوش از دل مردم برمي خاست . اين شعارها فرهنگ بسيار مفيدي براي پيداكردن اين خواسته هاست .
طريق ديگر نظرات رهبران انقلاب به ويژه خود امام خميني بود كه به عنوان سخنگوي راستين انقلاب و مردم مطرح بود و مردم خواست هاي خود را در سخنان ايشان مي جستند و اصولا راز نفوذ شديد كلام امام همان هم سويي خواست ها و انتظارات او با انتظارات مردم بود. اين ويژگي را در ديگر رهبران روحاني و غيرروحاني جامعه هم مي توان مشاهده كرد. مثلا آن چه كه در كلام آيت الله طالقاني به عنوان يكي از شخصيت هاي طراز اول انقلاب مي بينيم همين گونه است ، يا كلام كساني مثل حضرت آيت الله منتظري يا مرحوم استاد مطهري يا مرحوم دكتر علي شريعتي و مرحوم مهندس بازرگان . اينها كساني بودند كه در پيشبرد و ساختن انقلاب نقش بسيار جدي داشتند.
خواسته هاي مردم را در كلام اين اشخاص مي توان دنبال و بازخواني نمود. نوشته ها و جزوات و شبنامه ها هم مي تواند براي ما راهگشا باشد اما اگر براين مبنا بخواهيم خواسته هاي مردم را دسته بندي كنيم به اين صورت مي توان به اين خواسته ها نگريست :رفع ظلم يكي از اولين خواسته هاي مردم بود. يعني مردم از رژيمي كه در ايران حكومت مي كرد و رژيمي ظالم بود، خسته شده بودند. اين ظلم مفهومي كلي است ولي از جمله به يكي از ويژگي هاي آن مي توان اشاره كرد و آن وجود خفقان بود يعني سلب آزادي هاي مشروع مردم . ضمنا هركسي اين ظلم را به گونه اي مي ديد.
مورد دوم مسئله نفوذ اجانب در ايران بود. يعني فارغ از بحث ديني كرامت ملي مردم مخدوش شده بود. اين كه مردم مي ديدند خارجي ها از جمله آمريكايي ها به مراتب محترم تر از صاحب منصبان ايراني در جامعه هستند و در تصميم گيري و تصميم سازي مقامات كلان ايراني نقش جدي بازي مي كنند، اين مسئله هيبت ملي ايراني را مخدوش كرده بود و وجدان ايراني مي خواست كه ايراني براي او تصميم بگيرد. استقلال طلبي يك امر طبيعي در مقابل اين آفت بود. پس مردم در مقابل ظلم طالب آزادي و در برابر نفوذ بيگانگان طالب استقلال بودند. مورد سوم كه به خصوص در تحريك و تهيج توده هاي مردم نقش اساسي داشت مسئله دين ستيزي رژيم شاه و دين زدايي او بود. آن زمان كوشش مي شد كه نمادهاي ديني در جامعه كاهش داده شود و حساسيت جامعه نسبت به دين كم شود و امور ديگري جانشين ارزش هاي دين شود. به نظر من از بين سه عامل فوق همين عامل سوم بيشترين تاثير را براي ورود توده هاي مردم به عرصه انقلاب داشت و ميزان خطاهاي رژيم شاه نيز در اين باره نقش اساسي ايفا كرد. برخوردهايي كه با روحانيت انجام شد، برخوردهايي كه نسبت به حجاب بانوان صورت گرفت ، فساد رو به تزايدي كه مردم در جامعه شاهد بودند، نهايتا منجر به احياي تفكر اسلامي و اسلام خواهي در ميان مردم شد.
اما موضوع ظلم كه عرض كردم يك نمود ديگر هم داشت و آن عدالت بود، مردم خواستار عدالت علوي بودند. و اگر چهار مورد استقلال ، آزادي ، عدالت و رفع ظلم را يك جا درنظر بگيريم نماد مذهبي اين مفاهيم براي مردم ايران حضرت علي (ع) است ، وقتي مردم ابهامي در الگوها و مسائل احساس مي كردند همگي را با وجود نمادين امام علي (ع) حل مي كردند. لذا اين چهار شعار درخواست هاي مردم به فراواني موج مي زد.
در ابتدا وقتي بحث «نهضت » پيش آمد خواست مردم تغيير امور و اصلاح شاه بود چون آن چهار خواسته مردم نه تنها در نظام سلطنتي نبود بلكه عكس آن مشاهده مي شد. اين «اصلاح شاه » در شعار حضرت امام در سال ۴۲ هم مطرح بود. يعني نه بحث تغيير شاه و نه تغيير نظام سلطنتي .
اما با ادامه روند سلطنت شاه اين نتيجه حاصل شد كه اين فرد قابل اصلاح نيست . لذا در قدم دوم بحث تغيير شاه و سپس به سرعت بحث تغيير رژيم پهلوي مطرح شد اما تغيير نظام هنوز مطرح نشده بود و بعد از آن بود كه به سرعت در ذهن و زبان رهبران انقلاب و مردم مطرح شد كه نظام سلطنتي بايد تغيير كند. چون مي ديدند كه با اين نظام اين چهار خواسته قابل حصول نيست .ويژگي هاي نظام سلطنتي فقط دين ستيزي و وابستگي به اجانب نبود بلكه از ديگر ويژگي هاي عمده آن از جمله اين بود كه يك فرد به جاي مردم تصميم مي گرفت و مردم در انتخاب او نقش نداشتند.
اين فرد به اصطلاح هماي سعادت بر دوشش نشسته بود. اختيارات شاه بي حد و حصر بود. نظام موروثي بود. شاه فوق قانون بود (البته در قانون مشروطه شاه اختياراتي نداشت اما در نظام سلطنتي قانون در ظل شاه قرار مي گرفت و او فوق قانون بود) هرچه كه مصلحت مي ديد مي توانست انجام دهد. او مصلحت مردم را بهتر از مردم تشخيص مي داد و به جاي مردم تصميم مي گرفت . اين مواردي بود كه نظام شاهنشاهي شامل آن بود. و مردم به اين دليل خواستار تغيير بنيادي در اين نظام بودند.
قطعا نمي توان با حفظ همان مناسبات سابق فقط مسئله استقلال و دين ستيزي را حل كرد ولي همان مناسبات را باقي گذاشت . بنابراين آن چه كه مردم مي خواستند در كنار آن چهار شعار تغيير نظام سلطنتي را هم شامل شد. در اين جا آنها خواستار استقرار يك نظام ديني شدند. البته قبلا به صورت مبهم همه خواستار «حكومت اسلامي » بودند و نخستين بار در مهر ۵۷ بود كه توسط مرحوم امام نام حكومت «جمهوري اسلامي » گذاشته شد. بنابراين مردم با چهار شعار و يك هدف سلبي يعني حذف نظام سلطنتي و يك هدف ايجابي يعني استقرار نظام جمهوري اسلامي انقلاب را ادامه دادند. جمهوري اسلامي هم در آن زمان حرف گنگي بود. يعني حكومتي بود كه در هيچ جاي دنيا پياده نشده بود خبرنگاران آن زمان بسيار مي پرسيدند كه جمهوري اسلامي چيست آيا چيزي شبيه جمهوري ليبي است يا شبيه حكومت عربستان سعودي يا حكومت هاي دمكراتيك در اروپا يا جمهوري هاي سوسياليستي در اقمار شوروي است مرحوم امام هم همواره تاكيد مي كردند كه جمهوري همان چيزي است كه در كشورهاي ديگر وجود دارد، منتهي احكام اسلام در اين جمهوري حاكم است .
بنابراين بسياري از روشنفكران و جوانان و تحصيل كردگان جامعه دانستند كه اين حكومت جمهوري اسلامي ذاتيات يك حكومت جمهوري را دارد و مبتني بر راي مردم است .اين مسئله در سخنان امام هم همواره بود. اين كه همه مسئولان توسط مردم انتخاب مي شوند. قانون حكومت مي كند و مسئولان تحت نظارت مردم هستند و مسئولان ادواري هستند. چون يكي از ويژگي هاي حكومت جمهوري اين است و مرحوم مطهري هم به اين نكته تاكيد داشتند. اختيارات مسئولان هم در قانون مشخص شده و هيچ اختيارات مطلقي براي احدي پيش بيني نشد. از حيث اسلاميت هم الگوي حكومت علوي حاكم است . حكومت بايد باعث رشد و تعالي انسان شود.
در حال حاضر انقلاب اسلامي به كدام يك از اهدافش رسيده كدام اهداف در نيمه راه تحقق است و كدام يك به كلي بر زمين مانده است از جمله اهدافي كه انقلاب اسلامي به سرعت به آن نايل شد حذف حكومت شاهنشاهي بود كه ۲۵۰۰ سال سابقه داشت و در اين جامعه رسوخ كرده بود.
اما حذف صورت نظام شاهنشاهي يك سخن است و حذف بنيادها و مناسبات نظام شاهنشاهي يك سخن ديگر. ما در حذف صورت نظام شاهنشاهي موفق بوديم . اما همچنان كه در انقلاب هاي ديگر هم شاهد بوديم مناسبات قديم در صورت هاي جديد خودشان را بازتوليد مي كنند. مهم اين است كه انقلاب بتواند از درون و محتوا و از باطن جامعه را متحول كند. شايد موفق ترين بخش از اهداف انقلاب مسئله «استقلال » بوده است . حساسيت به عدم نفوذ اجنبي در جامعه ما بسيار بالاست . البته استقلال ابعاد زيادي دارد از جمله استقلال سياسي ، اقتصادي و فرهنگي . امروز قاطعانه مي توان گفت كه در مراكز تصميم گيري ايران خود ما هستيم كه تصميم مي گيريم (ولو تصميم غلط هم بگيريم ) و اين نكته را هر دوست و دشمني اعتراف مي كند. البته اين كه اين تصميمات چه قدر براساس نياز جامعه و شناخت از مقدورات زمان و خردمندانه بوده بحث ديگري است .
در زمينه استقلال اقتصادي هم حداقل كوشش هاي فراواني صورت گرفته . اما به دليل پيچيدگي بسيار زياد مسائل اقتصادي روزي ما مي توانيم بگوييم به استقلال اقتصادي رسيده ايم كه اكثر كالاهاي مورد نيازمان را خودمان توليد بكنيم . الان ما در زمينه اقتصادي دچار مشكلات جدي هستيم و از بعد استقلال اقتصادي در ميانه راه هستيم اگرچه در اين باره هم خودمان تصميم مي گيريم . با اين كه ديگران براي ما موانع بزرگي ايجاد مي كنند. كه نمونه بارز آن تنزل قيمت نفت است كه براي ما پيش آمده . اگرچه به خارج نيازمند نيستيم ولي به نفت وابسته هستيم .در زمينه استقلال فرهنگي قدم هاي بزرگي برداشته شده و هركس امروزه الگويش را خود انتخاب مي كند. اگرچه در زمينه عقلانيت جاي بحث هاي جدي وجود دارد. در زمينه استقلال فرهنگي فكر مي كنم موفق ترين بعد از ابعاد استقلال را شاهد هستيم .
در عدالت هم كه عرصه هاي مختلفي دارد، مثل عدالت اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي ، قدم هاي زيادي برداشته شده اما از آنجا كه تحقق عدالت زمينه هاي فراواني را لازم دارد بايد بگويم در اين عرصه در ميان راه هستيم و هنوز فاصله فراواني است تا اين كه ما به آن هدف مطلوب برسيم . در اين باره كه هركس به حق خودش برسد و تبعيض به طور كلي برداشته شود، مشكلات جدي در جامعه ما به چشم مي خورد، يعني اگر امتيازاتي در سابق براي وابستگان نظام سلطنتي بود، امروز آن امتيازات سلب شده ولي به شيوه ديگري بعضي از امتيازات در جامعه به رسميت شناخته است كه مي تواند جاي سوال و مناقشه باشد. اگر الگوي علوي معيار و شاقول كار ما باشد حضرت نه تقدم در اسلام را در مسائل اقتصادي ملاك مي دانستند، نه ميزان حضورشان در غزوات و جبهه هاي جنگ را ملاك قرار مي دادند. درحالي كه امروز ما براي اين گونه موارد امتيازاتي را نظر گرفته ايم كه اگر الگوي ما حكومت علوي باشد اعمال انجام گرفته از اين حيث با آن الگو منافات دارد.
در جامعه ما اين شيوه گزينش ها مسائل و مشكلات جدي را در زمينه عدالت ايجاد مي كند. به خصوص زماني كه ما مي خواهيم جواناني را وارد دانشگاه ، يا استخدام كنيم از زاويه بحث عدالت با سوالات قابل تاملي مواجه هستيم . به نظر مي رسد در اصلاح الگوهاي عدالت بايد تجديدنظر اساسي ايجاد شود. به بيان ديگر در زمينه الگوهاي عدالت اگر الگوهاي علوي را درنظر بگيريم ما با نوعي تلقي ناصواب مواجه هستيم . اما اگر آن الگوها را منسوخ شده فرض كنيم مسئله ديگري است .
موضوع ديگر بحث آزادي است . ما الان درباره آزادي با مشكلاتي مواجه هستيم . يكي از الگوهاي آزادي ، آزادي مخالف است . يعني كساني كه با حاكميت يا با روش و منش حاكمان مخالفند. اين افراد تا چه ميزاني مي توانند در جامعه فعاليت كنند و حرف بزنند. يكي از شعارهاي اصلي انقلاب اسلامي همين آزادي بود. متاسفانه پيش آمدهايي از قبيل جنگ و اقدام برخي از گروه هاي تروريستي باعث شد كه از همان آغاز فضايي ايجاد شود كه ما نتوانيم آزادي را در اين مملكت آن چنانكه شايسته بود تجربه كنيم . در اين دوسال اخير كه رجعتي به صدر انقلاب صورت گرفته و باعث شده تا فضايي ايجاد شود كه ما آزادي را تا حدودي تجربه كنيم ، مي بينيم كه چه مشكلات جدي در جامعه ما ايجاد شده است . به نظر مي رسد در تحقق هدف آزادي ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم . مراد از آزادي اين است كه فرد در چهارچوب قانون موضوعه آن جامعه بتواند صحبت كند و امنيت هم داشته باشد يعني نه از امتيازات و نه از حقوق اجتماعي ، محروم نشود، به نظر مي رسد آن چه كه در جامعه ما اتفاق افتاده اين است كه ما كارنامه درخشاني در اين زمينه نداريم .
نهادهاي رسمي ، اعم از راديو و تلويزيون رسمي ، در ايجادكردن يك فضاي خشن و مخالف موازين اسلامي نقش فراواني داشته اند تريبون هاي اصلي و رسمي جامعه مثل نماز جمعه ، كه بايد در آنها تكيه بر محبت و موازين اصلي اسلام كه موردنظر انقلاب هم بود، رواج داده شود، بيشتر به تضييع اين امور اقدام كرده اند لذا ما در زمينه آزادي قدم هاي زيادي برنداشتيم . و اگر اين دوسال اخير نبود مي توانستيم بگوييم كه كارنامه آزادي ما در دو دهه اخير نمره قبولي نگرفته است و اين سخن دردناكي است .
نقش انقلاب در تحقق دين خواهي و گرايش به دين از جانب مردم تا چه حدي بوده است مسئله دين را از دو زاويه بررسي مي كنم . يكي مسئله ظواهر و شعائر ديني ، ديگري مسئله معنويت ديني . در مورد اول مي توان گفت كه انقلاب تا حدود زيادي موفق بوده و توانسته شعائر ديني را در جامعه برقرار سازد. مراد از شعائر ديني ، نمازهاي جمعه است كه به عنوان يكي از نمادهاي شعائر ديني در تمام شهرها برگزار مي شود. مساجد نماد ديگري است كه كماكان صداي اذان از آنها به گوش مي رسد و اين اماكن مورد عنايت مومنين هستند. عزاداري ها كه از قديم در جامعه بودند استمرار پيدا كردند. حجاب بانوان به عنوان چشم گيرترين نماد ديني وجود دارد. به مسائلي چون قرائت قرآن و مسابقات قرآني و پخش ادعيه مختلف از راديو تلويزيون توجه بسيار مي شود و مواردي از اين قبيل كه مي توان ذكر كرد.
اما سوال اصلي اين است كه انقلاب در زمينه معنويت ديني چه تاثيري داشته است . يعني به عبارت ديگر مردم چه مقدار دين دارتر شده اند اگر به عنوان يك شاخص بگوييم كه «ديندارترشدن مردم يعني خداترس ترشدن آنها و اين كه مردم در عمل چه قدر به شعائر ديني گرايش پيدا كرده اند چه مقدار راستگوتر شده اند چه مقدار به وفاي به عهد خودشان پايبند شده اند و چه مقدار از جوانان ما امروز بانمازتر شده اند» در اين باره من فكر نمي كنم كه كارنامه درخشاني داشته باشيم . اين موضوعي است كه جاي بحث فراوان دارد. وقتي دين قدرت سياسي را در دست مي گيرد و سياسي مي شود، برخي آفات را به همراه خواهد داشت . پس در زمينه ديندارترشدن جامعه راه زيادي را در پيش داريم . غرض ازديندارترشدن جامعه رسوخ دين در دل مردم و احياي وجدان ديني در جامعه است و نه ظاهرسازي ، نفاق ، دورويي و
قشري گري ، بنابراين به هيچ وجه نمي توانيم بگوييم كه انقلاب در اين زمينه توفيق تمام داشته است .]در تكميل پاسخ سوالات قبل اضافه كنم [ درباره حذف صوري نظام سلطنتي هم اگرچه ما اين نظام را در صورت حذف كرديم ولي آن چه كه باقي مانده و ما بشدت درگير آن هستيم ، بازتوليد روابط سلطنتي سابق است . به عبارت ديگر مردم انقلاب كردند تا خودشان تصميم بگيرند. نه اين كه برايشان تصميم بگيرند ولو اين كه فرد صالحي برايشان تصميم بگيرد. هدف و اراده انقلاب اين بود كه مناسبات سياسي ، فرهنگي و اجتماعي جامعه را كلا دگرگون كنيم . در روش و منش بعضي مشاهده مي شود كه تلقي آنها از حكومت اسلامي هيچ تفاوتي با يك نظام سلطنتي ندارد.
تنها تفاوتي كه دارد اين است كه در راس حكومت مي بايد يك فرد عادل و عدم وابسته به اجنبي و عالم دين باشد. اگر اين چند خصوصيت حاصل شد، ديگر هيچ تفاوتي ندارد كه او با مردم چه نوع برخوردي مي كند. آيا مناسبات به شكل سابق باشد يا نباشد. اين فرد چگونه آمده باشد. اگر اينها را درنظر بگيريم آن وقت سخن اين مي شود كه در ذهن و عمل بعضي ، ما يك نظام شاهنشاهي داشتيم و حالا به اصطلاح يك نظام اسلامي داريم . اما همان مناسبات و هنجارها حاكم باشد. كانه نظام سلطنتي اسلامي يعني نظامي كه در آن يك حاكم اختيارات مطلق و نامحدود داشته باشد، متاسفانه تمام اينها را ما در نظام سلطنتي هم مشاهده مي كرديم . يعني اختيارات مطلق بگونه اي كه براساس انتخاب مردم و تحت نظارت مردم نيست . حكومتي كه در چهارچوب قانون محدود نمي شود.
ما اگر اين موارد را درنظر بگيريم حاصلش اين مي شود كه آن چه هدف انقلاب بود، مسئله تغييرنظام بود و اين كه ما صرفا اسم نظام را عوض كنيم و چند خصوصيت مثل وابستگي به اجنبي و ظلم را برداريم ، ين تحول بنيادي محسوب نمي شود و هيچ تناسبي با جمهوري اسلامي كه ذكر كرديم ندارد و بيشتر يك نظام من درآوردي است تا جمهوري اسلامي . مي توانيم به اين شكل مسئله را مطرح كنم كه ما در زمينه از بين بردن بنيادهاي نظام شاهنشاهي در اكثر زمينه ها مشكل داريم . اين كه مي خواهند مردم اطاعت مطلقه كنند يكي از آن موارد است . اطاعت بي قيد و شرط و خارج از ضوابط هرگز با تعاليم ديني سازگار نيست ، حتي معصومين و ائمه (ع) هم در غير وحي از مردم انتظار اطاعت مطلق نداشتند. در حوزه امور اجتماعي ما اصلا اطاعت مطلقه نداريم . درحالي كه مي بينيم در برخي از تريبون هاي رسمي اطاعت مطلقه از حكومت و مانند اينها به عنوان يك ارزش ديني مطرح مي شود، اين هيچ معنا و مفهوم ديگري جز ادامه مناسبات و تفكر و انديشه شاهنشاهي بين مردم و مديريت ارشد كشور نخواهد داشت .
از آن سو هم اگر نحوه برخورد متملقانه و رياكارانه و تعريف وتمجيدهاي دور از ضوابط ديني را كه الان در جامعه ما مثل نقل و نبات مطرح مي شود درنظر بگيريم آيا اين جز ادامه روش هاي ناپسند گذشته است برخورد مردم با رهبران ديني در زمان اميرالمومنين (ع) و پيامبر(ص ) و مانند اينها، بسيار ساده ، بي تكلف ، صريح و صميمي بوده است . آن چه كه ما امروز شاهد آن هستيم استفاده از يك سري كليشه ها و مناسباتي است كه اينها در واقع بار توليد همان روش هاي سابق است .
نكته ديگر، مسئله غيرادواري بودن قدرت سياسي و مادام العمربودن تصدي آن است . اگر قرار است يك حكومتي جمهوري اسلامي باشد، مسئله ادواري بودن تمامي سطوح قدرت از ضروريات يك حكومت جمهوري است ما در تحقق اين ضابطه ديگر هنوز قدمي برنداشته ايم .
نكته ديگر نظارت بر قدرت سياسي است . در نظام شاهنشاهي ، شاه قابل نظارت نبود. اگرچه در قانون اساسي شاه فاقد مسئوليت بود اما تحت نظارت نبود. اگر كساني در ذهنشان باشد كه در حكومت اسلامي حاكم فقط تحت نظارت خداوند است و تحت نظارت مردم يا هيچ نهاد قانوني نيست ، يا نظارت را تشريفاتي بكنند فقط براي بستن دهان مردم ، در اين صورت الان همان روال سابق است و نه حكومت فقيه است و نه حكومت جمهوري اسلامي .مهم تر از آن اين كه آيا رهبر جامعه و مسئولان جامعه اختياراتشان تحت نظارت قانون است يا نه . اگر كسي فكر مي كند كه در جمهوري اسلامي ولي فقيه بنا به ميل شخصي هر كاري كه خواست مي تواند انجام دهد، انصافا نام اين ديگر جمهوري اسلامي نمي تواند باشد.
لذا از اين حيث آن چه كه به عنوان جمهوري اسلامي با ضوابط خودش داريم مشخص است . من اين ضوابط را استخراج كرده ام [۲] حدود ده ضابطه است . اين ضوابط آن زمان در كلام امام وجود داشت .[۳] يعني جمهوري به همان معناي حكومت هاي جمهوري كه در تمام دنيا وجود دارد. منتهي در رسيدن به چنين حكومتي از همان خم اول كوچه كه در حال گذر بوديم تلقي ديگري ايجاد شد.
امروز در بين متشرعين و دينداران ما كه بسياري از نهادهاي قدرت را هم در دست دارند، قرائت ديگري از حكومت جمهوري اسلامي به مردم ارائه مي شود كه بازتوليد همان نظام سلطنتي سابق است كه تنها در اسم حكومت جمهوري اسلامي است . بايد بين اين دو تفاوت جدي قائل بود. حكومت جمهوري حكومتي است كه تمام مقامات توسط مردم انتخاب مي شوند و تحت نظارت مردم هستند.
يكي از ويژگي هاي جمهوري اسلامي انگيزه هاي انقلاب اسلامي نقش مردم است . اين نقش در قانون اساسي ما در اصل ۵۶ نهادينه شده است به اين شكل كه حق حكومت مردم بر جامعه حق خدادادي است و كسي حق ندارد اين حق را سلب كند.
جالب اين است كه در سال بيستم انقلاب يكي از مسئولان اصلي اين كشور مي گويد كه مردم به مثابه يتيم هايي هستند كه بايد تحت نظارت ولي فقيه عادل قرار بگيرند و اين عبارت به معني محجوريت مردم است . كساني الان در جامعه ما نهادهاي فقهي حكومت را در دست دارند كه مردم را محجور مي دانند و معتقد هستند كه يك ماموريت ويژه از جانب خداوند براي اداره امور مردم به آنها داده شده است . فكر مي كنم اگر اين نكته در آغاز انقلاب گفته مي شد، اين تفكر نه تنها مورد اقبال مردم واقع نمي شد، بلكه مردم هرگز به اينها جواب مثبت نمي دادند. اين كه ما بياييم و به نام جمهوري اسلامي به نام يك حكومت مردم سالار ديني انقلاب كنيم و به تدريج و قدم به قدم به سمتي پيش برويم كه عملا مردم را محجور معرفي بكنيم و بگوييم كه مكلف صالح ، مكلفي است كه در حوزه امور عمومي مطيع محض باشد فكر مي كنم اين تلقي چيزي از انقلاب باقي نگذارد.
جمهوري اسلامي چيزي نيست كه اين تفكر ابراز مي كند. متاسفانه نهادهاي فقهي در سيطره چنين انديشه اي است . اكثريت خبرگان ما با مكانيزم نظارت استصوابي تعيين شده ، دقيقا تحت حاكميت چنين طرز تفكري هستند و نمونه هاي فراواني را مي توان ذكر كرد كه برخي از مسئولان نهادهاي عالي فقهي نظرا و در كميت بسيار وسيعتري عملا تصريح به محجوريت مردم در حوزه امور عمومي دارند و اين با حكومت جمهوري اسلامي كاملا منافات دارد. كساني هم كه با اعتقاد به محجوريت مردم و «ولايت شرعي داشتن » بخواهند دم از جمهوري اسلامي بزنند، جمهوري اسلامي آنان با جمهوري اسلامي واقعي فقط مشترك لفظي خواهد بود، لذا اين كه كدام يك از اين اهداف بر زمين مانده من معتقدم كه كوشش فراواني از صاحبان يك روش و منش براي حذف جمهوريت در حل شكل گرفتن است و «مسئله جمهوريت نظام » راه فراواني براي تحقق در پيش دارد.
بنظر شما انقلاب اسلامي بر انديشه ديني معاصر چه تاثير داشته است آن چه كه باعث انقلاب شد نوعي تعامل بود بين انديشه ديني و انديشه معاصر. يكي از مهم ترين مسايلي كه در جامعه پيش آمد و باعث تحقق انقلاب شد، انديشه ديني بود. اما خود انديشه ديني هم از انقلاب تاثير پذيرفت و اين نكته مهمي است . يعني انديشه ديني ما در بسياري از جوانب خودش رشد نكرده بود. مرحوم مهندس بازرگان مثالي مي زد به اين مضمون كه سيماي ديني جامعه ما در بعضي از موارد رشدهاي خارق العاده اي داشته و در بعضي از اركانش قرن هاست كه از رشد بازمانده ، مثل يك صورتي كه اگر چشم آن را پنج درجه كوچك و گوشش را ۱۰ درجه بزرگ كنيم و به همين شكل اعضاي ديگر آن را دچار تغيير كنيم ، در نتيجه صورتي نامنسجم به وجود خواهد آمد. اين نكته را مرحوم امام خميني به بيان علمي تري بيان مي كند، ايشان مي فرمايد: فقه ما در زمينه حقوق فردي و مسائل خصوصي قدم هاي زيادي برداشته اما در برخي از مسائل و احكام غفلت شده است . مثل احكام قضاوت ، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و امثال آنها. در واقع تاثيري كه امام خميني و ديگران در اين زمينه داشتند توجه به رشد بخش عمومي احكام اسلامي است . يعني در عرصه عمومي ما تازه رشدمان را شروع كرده ايم .
نكته ديگر، نوعي ايده آل نگري و ديدگاه آرمان شهري در عرصه انديشه ديني است يعني واقع نگري يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي است . ما از آن ايده آل نگري فرود آمديم و واقعي تر سخن مي گوييم . مشكلات ملموس جامعه ، خودش را در ذهن و زبان عالم ديني نشان مي دهد و وقتي كه فتوايي صادر مي كند به پيامدهاي فتواي خودش هم فكر مي كند.
علاوه براين مسائل تازه اي در انديشه ديني مطرح شده است . ما در فقه خودمان مسائل فرضي كم نداريم . مثلا اگر در خزينه حمام كسي با لنگ غصبي فرو رفته باشد و با تكان موج آب اين لنگ بلرزد غسل فرد صحيح است يا نه مسايلي از اين قبيل كه بسيار فرضي بود. الان مسائل واقعي جديدي فراروي عالمان ديني ما قرار گرفته است اين مسائل قبلا به هيچ وجه مطرح نبوده است . مثلا نحوه مجازات اسلامي ، حدود، ارتداد و نظاير آن ، با اين وسعت و گسترش در حوزه انديشه ديني نبود. اين سوالات جديد نياز به پاسخ دارند. در مجموع بنده فكر مي كنم كه از تاثيرات بسيار نيكوي انقلاب اسلامي واقعي ترشدن انديشه ديني است و اين هنوز از نتايج سحر است ، باش تا صبح دولتش بدمد.
توجه به عنصر مصلحت و مقتضيات زمان و مكان از طرف حضرت امام نقطه عطفي بود در انديشه ديني و فقهي شيعه ، و اين امر تاثيرات فراواني دربر خواهد گذاشت كه حاصل آن عرفي شدن انديشه ديني خواهد بود كه از جوانب مختلف شايسته تامل است . تاثيرات انقلاب اسلامي در انديشه ديني ، خود موضوع يك تحقيق مستقل است كه مي توان از زواياي گوناگون به آن پرداخت .
آيا گرايش به ارزش هاي ديني و انقلاب آن چنان كه عده اي در پي القاي آن هستند. و تبعا به معني نفي ارزش هاي ناسيوناليستي و فرهنگي ملي است اگر از شخصيت هاي كلان و اصلي اين دو عرصه مثال بزنيم ما هرگز تعارضي بين دين و وطن خواهي مشاهده نمي كنيم . اين تعارض كاملا تصنعي و متاخر است . يعني هرگز نه رجل ملي ما دين ستيز بوده و نه رجال اصلي مذهبي ما وطن ستيز بوده اند. حالا ممكن است كه در يكي گرايش هاي ديني و در ديگري گرايش هاي ملي شديدتر بوده باشد ولي هرگز ما در بين اين دو تعارضي را مشاهده نمي كنيم . براي نمونه درباره مرحوم آيت الله بروجردي آيا مي توان درباره وطن خواهي ايشان ترديدي كرد يا در خصوص مهم ترين شخصيت ملي قبل از انقلاب يعني مرحوم دكتر محمد مصدق لازم مي دانم ذكر كنم كه بعضي از موثقين گزارش داده اند و پيش حضرت امام هم بيان كرده اند كه ما شاهد بوديم كه مرحوم مصدق كاملا خمسش را پرداخت مي كرد و مردي متشرع و اهل نماز و برگزاري مراسم عزاداري بود. مادر مرحوم مصدق (صاحب بيمارستاني كه وقف كرده ) مقلد مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري موسس حوزه علميه قم بود.
ما هرگز سراغ نداريم كه در بين رجال اصلي ملي يا رجال اصلي مذهبي تعارضي در اين زمينه داشته باشند. از هردو سو كساني كه معتقد به تعارض در اين زمينه هستند، ره به خطا مي برند. ايراني هم قبل از اسلام مذهبي بوده و هم بعد از اسلام و مليون ما هم مذهبي باقي ماندند. اگر كسي بخواهد درست پيش برود به نظر من در جهان معاصر، سه مولفه را بايد در فرهنگ جدي بگيرد. در درجه اول ما صاحب يك فرهنگ بسيار غني ديني هستيم و به آن مي باليم در درجه دوم مولفه فرهنگ ملي ماست . ما ملتي نيستيم كه از زير بته درآمده باشيم . ما داراي يك فرهنگ غني ملي هستيم و به آن مي باليم . مسئله سوم تجربه عقلاني بشري است كه امروز خودش را در غرب بروز داده و ما بايد از اين مولفه به شكلي كه تعارضي با دو مولفه قبلي نداشته باشد استفاده كنيم . اگر ما اين سه مولفه را در فرهنگمان به خدمت بگيريم ، يك فرهنگ غني خواهيم داشت .
اين تعارض هاي تصنعي كه بين دين و عقلانيت و دين و ملت ايجاد مي كنند از جمله اموري است كه قطعا تدين ما را هم ضعيف خواهد كرد.
آيا انقلاب اسلامي به دنبال بسط عناصر سنت بوده است يا نه در گرايش هاي انقلاب و اهداف آن تعامل با شاخص هاي مدرنيسم را هم مي توان مشاهده كرد دو گرايش در بين خانواده انقلاب مي توان برشمرد. اول گرايش اصيلي است كه با دستاوردهاي بشري مدرنيته هيچ تعارضي نمي بيند بلكه معتقد است كه اينها را به خدمت دين بگيرد و از منافع آن هم استفاده بكند و به نوعي دادوستد معتقد است .
بحث گفت وگوي تمدن ها كه اخيرا مطرح مي شود همان دادوستد بين ايران اسلامي و جهان معاصر است ، كه اگر بخش عمده جهان معاصر را درنظر بگيريم كه فرهنگ و تمدن غربي است ، چيزي به اين تمدن مي دهيم و چيزي مي گيريم و اين هرگز به معناي زيرپانهادن ارزش ها نيست ولي بالاخره صنعت را بايد اخذ كرد، كشاورزي را بايد مدرن كرد.
ما در عرصه علوم انساني ، فلسفه و مقولات ديگر هم مطالب فراواني براي گرفتن داريم و هم نكاتي در حوزه اخلاق و عرفان براي دادن داريم .معناي اصلي جمهوري سالامي در جهان معاصر در گرايش اول نهفته كه مي تواند با جهان دادوستد داشته باشد و باقي بماند. اما گرايش دوم مي خواهد قالب هاي گذشته را به زمان حال تحميل كند. يعني وقتي كه ذكر مي كنيم ارزش هاي ديني عوض نمي شود و براي زمان هاي مختلف يكسان است اما اگر در زبان معصومين (ع) قالب هايي براي زندگي بوده و مسائل خاصي مطرح بوده آيا دليلي دارد كه اين قالب را عينا در زمان حال رعايت كنيم (مرادم قالبهاي مختص به زمان خاص است .)
فرق است بين رعايت برخي از احكام و ارزش ها و رعايت قالب هاي اصلي . در واقع اشتباه اصلي اين تفكر اين است كه احكام متغير آن زمان را تحميل مي كند و چون در اين قالب ها نمي گنجد اين توهم در ذهنيت معاصر ايجاد مي شود كه دين توانايي اداره امور امروزي را ندارد و اين بزرگ ترين خسارتي است كه به دين در عصر حاضر وارد مي شود.
افرادي داريم كه مي خواهند مناسبات زندگي گذشته را بر امروز تحميل كنند و اسمش را هم سنت گذاشته اند. يادمان باشد كه اين سنت ، سنت ديني نيست ، اين سنت عصر نزول و عصر معصومين است (البته منظور ما در اينجا كتاب و سنت نيست بلكه سنت در برابر مدرنيته مراد است ) ما هيچ دليلي براي رعايت چنين سنتي نداريم . بلكه بايد آن را پالايش كرد و نكات مترقي آن را گرفت و نكات مشكل دارش را كنار گذاشت . تعارضي هم كه الان هست تعارض بين اين نوع تفكر با مدرنيته است .
مهم ترين مشكلات و چالش هاي آغاز دهه سوم انقلاب اسلامي چيست اين مشكلات را از منظر روابط و مناسبات اجتماعي و تعلقات ديني چگونه ارزيابي مي كنيد مشكلاتي كه الان فراروي ما قرار دارد از بعد نظري اين است كه ما در اداره جامعه تا چه ميزاني به عقلانيت و تجربه بشري نياز داريم و چه ميزاني دين در اين مسئله دخيل است . بعضي مي پندارند كه حتي روش ها و برنامه ها را بايد از دين اخذ كرد. وقتي هم كه به دين مراجعه مي كنند در متون ديني چنين نكاتي را نمي يابند و سليقه و ذائقه و برداشت محدود خودشان را به نام دين به جامعه تحميل مي كنند و باعث نوعي موضع گيري عقلا و روشنفكران جامعه در برابر چيزي كه به نام دين برايشان عرضه شده مي شود. ما بايد در زياده طلبي و زياده خواهي از دين تجديدنظر كنيم . معناي آمدن دين اين نيست كه ما عقلمان را تعطيل كنيم و پشت پا به تجربه بشري بزنيم اگر به دستور اولياي دين هم عمل كنيم آن چه كه اميرالمومنين (ع) مي فرمايند مسئله عبرت گرفتن از گذشتگان است . و عبرت گرفتن از ديگران يعني اين كه ببينيم آنها چه نكات مثبت و چه نكات منفي دارند. ما امروز بيشتر از آن كه متوجه گذشته خود باشيم بايد متوجه حال خود و ديگران باشيم تا ببينيم آنها چگونه جامعه را اداره مي كنند. جدي گرفتن تجربه بشري و تكرارنكردن اشتباه مسئله بسيار مهمي است يعني به خاطر عدم توجه به تجربه بشري و اين كه مابين ارزش غربي و روش و تكنيك بشري تفاوت نگذاشته ايم ، همه را نفي كرده ايم و آن وقت در عمل پالايش نشده ترين روش ها را به خدمت گرفته ايم . گاهي مي بينيم اگرچه در قرن بيستم زندگي مي كنيم ، اما منش و روش برخي از دست اندركاران ما چند قرن با زمان خودشان فاصله دارد. مهم ترين مسئله اين است كه در تدبير جامعه عقلانيت و تجربه بشري نقش اصلي را بازي كند. نكته دوم و يكي از مشكلات اساسي جامعه ما تظاهر، ريا و تملق است . متاسفانه از آفات يك جامعه ديني كه دين را در فقه خلاصه كرده و به بخش هاي اخلاق و ريشه هاي اعتقادي كمتر توجه داشته ، اين است كه به جاي اين كه به تقويت وجدان ديني جامعه بپردازد و به تقويت و رشد ظواهر ديني جامعه پرداخته است . لذا چه بسا ما با زنان و مرداني در جامعه مواجه مي شويم كه ظاهر اسلامي دارند. اما در عمل و روش متاسفانه كم تر مسائل ديني را رعايت مي كنند. در صورتي كه قبلا شايد
برعكس اين بود يعني ظاهر به گونه اي بود كه شما ممكن بود هرگز تصور نكنيد كه اين فرد چه روش و منشي دارد، اما در عمل آن فرد روش و منش مسلماني را رعايت مي كرد. اين سخت گيري ها و ظاهرفريبي ها باعث رشد ريا، تظاهر و تملق مي شود. آن چه كه جامعه به شدت متمايل به آن است دين داري به دور از ريا و تظاهر است . مسئله تملق و ريا از آفات جدي زمان و عصر ما محسوب مي شود.
نكته سوم و مشكل سوم كه ما با آن دست و پنجه نرم مي كنيم و به نظر من از مهم ترين چالش هاي آغاز دهه سوم انقلاب است ، يك نبرد و تعارض فرهنگي و سياسي بين مردم سالاري ديني و يكه سالاري ديني است . يعني نوع نظام مبتني بر آمريت ، يا اتوكراسي و تمامت خواهي به عنوان يك تفكر و به نام دين ترويج مي شود. در مقابل آن نظامي فكري است كه بين حقوق فطري و طبيعي مردم از يك سو و احكام نوراني الهي از سوي ديگر هيچ تعارضي نمي بيند. پرچم دار اين انديشه در گذشته امثال «ناييني »ها بوده اند و آن چه را كه در بيانات امام در صدر انقلاب وجود داشت مردم در تداوم انديشه ناييني ديدند و امروز هم در چهره هاي عالمان فرهيخته اي مثل مطهري ، طالقاني و منتظري همين موارد و خط فكري را مشاهده مي كنند و رييس جمهوري را كه انتخاب كردند نيز در تداوم همين خط فكري بود.
در مقابل همان طور كه اشاره كردم تفكري وجود دارد كه قائل به محجوريت مردم در حوزه امور عمومي است و معتقد به ماموريت ويژه اي براي فقها از جانب خداوند براي اداره امور جامعه ، و حاصل اين تفكر اين است كه روش و منش ويژه اي بر جامعه تحميل مي شود كه در دهه اخير شاهد آن بوديم : يعني چالش بين مردم سالاري ديني از يك سو و آمريت و تمامت خواهي از سوي ديگر كه از مهم ترين چالش هاي زمان ماست .
يكي ديگر از مشكلات جدي ما نحوه آميزش دين با سياست ، قدرت و دولت است . آن چه كه در گذشته در آن افراط شده بود جدايي دين از سياست بود يعني برخي از علماي ما چنان از سياست كنار زده شده بودند كه فكر مي كردند، دين فقط به اخلاق فردي و آخرت بايد توجه داشته باشد. بعد از انقلاب ما با يك نوع تفريط مواجه هستيم به نحوي كه الان دين خرج سياست و روزمرگي ها شده به نحوي كه دين سياسي شده به جاي اين كه سياست ديني شده باشد. بين دين سياسي شده و سياست ديني شده تفاوت است . انقلاب و مردم به دنبال آن بودند كه سياست بيگانه با دين نباشد و اهداف دين را دنبال كند. اما آن چه كه حاصل شد اين بود كه بيش از آن كه سياست ديني شود، دين سياسي و سياست زده شد. حالا مشكلاتي از اين زاويه داريم و آن اين است كه اگرچه در تعاليم اسلامي ، احكام اجتماعي و سياسي هم مشاهده مي شود اما اين هرگز به اين معنا نيست كه نهاد دين و نهاد سياسي يك جا باشد، يكي از مشكلات مهم دهه سوم انقلاب اين است كه نهاد سياست و نهاد دين بايد از يكديگر جدا باشد در عين حال كه دين بايد ناظر بر سياست باشد و از زياده طلبي ها و افراطها و خبط و خطاهاي سياست جلوگيري كند. اسم نهاد سياست دولت است و اسم نهاد دين ، مسجد، عالم ديني، مرجعيت و مراسم ديني است . اين امور نبايد حكومتي و دولتي باشد. بين اين دو تفاوت جدي است .گاهي توهم مي شود كه منظور از اين سخن قصد جدايي انداختن بين دين و سياست است كلا و حاشا. آن چه كه من تاكيد مي كنم اين است كه براي سلامت دين و سلامت سياست بايد نهاد دين مجزا از نهاد سياست باشد.
به عبارت ديگر دين نبايد دولتي باشد و نهاد دين بايد مستقل از دولت باقي بماند. ما مي توانيم جامعه مدني داشته باشيم كه جاي سياست ورزي مومنان باشد. جدايي بين نهاد دين و نهاد دولت از يك سو و جدايي بين دين و سياست جدا متفاوت است بنده تاكيد مي كنم وحدت نهاد دين و نهاد دولت خسارت جبران ناپذيري براي دين به همراه خواهد داشت . سياست يك امر بشري است . دوست دار و منتقد دارد. اگر دين را به سياست گره بزنيم همه مشكلات روزمره سياسي متوجه دين مي شود، آن وقت دين از آن جايگاه قدسي و قابل احترام خودش به سياست بازي هاي روزمره تنزل مي كند و آن جايگاه رفيع را از دست مي دهد. ما بايد دين را براي روزهايي حفظ كنيم كه از دست سياستمداران كاري ساخته نيست .
[۱] روزنامه خرداد، تهران ، ۲۵، ۲۶ و ۲۷ بهمن ۱۳۷۷. سوالات مصاحبه عبارت بود از:
- « مردم چرا انقلاب كردند، چه مي خواستند
- انقلاب اسلامي به كداميك از اهداف خود نائل شده ، نسبت به كداميك در ميانه راه است و كداميك
- از اهداف به زمين مانده است
- انقلاب اسلامي بر انديشه ديني معاصر چه تاثيراتي داشته است
- مهمترين مشكلات آغاز دهه سوم جمهوري اسلامي و مهمترين چالش جامعه كدام است
- ارزيابي شما از مديريت كلان دودهه استقرار جمهوري اسلامي چيست
- آيا امنيت از اهداف انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي بوده است جمهوري اسلامي در تامين امنيت شهروندانش به چه ميزان موفق بوده است
- جمهوري اسلامي براي حوزه هاي علميه و مرجعيت چه دستاوردي داشته است
- جايگاه عقلانيت و مصلحت را در اداره جامعه چگونه ارزيابي مي كنيد»
به دنبال انتشار پاسخ به چهار سوال اول بلافاصله به دادسراي ويژه روحانيت احضار شدم (۲۸ بهمن ۷۷). و به دنبال دو جلسه بازجويي مفصل (اول و هشتم اسفند ۷۷) در روز هشتم اسفند ۷۷ زنداني شدم . براساس حكم دادگاه ويژه روحانيت مورخ ۷۸/۱/۳۰ شش ماه از هجده ماه زندان مرحمتي ظاهرا به واسطه اين مصاحبه بود. براي آشنايي با تفصيل ماجرا رجوع كنيد به كتاب بهاي آزادي (به كوشش زهرا رودي ، نشرني ، تهران ، ۱۳۷۸، چاپ چهارم ).
[۲] رجوع كنيد به حكومت ولايي ، صفحه ۲۰۹۲۰۴ (نشرني ، تهران ، ۱۳۷۷).
[۳] پيشين ، صفحه ۱۷۵۱۷۲.