منتظری صدای ملت بود

 

 

سوگنامه فقیه پاکباز
بخش سوم – مصاحبه سوم

 

 

منتظری صدای ملت بود*

محسن کدیور آن‌گونه که خود می‏گوید در تشییع‌جنازۀ بسیاری از مراجع تقلید و روحانیون حاضر بوده الّا تشییع‌جنازۀ مردی که استادش بود و اجازۀ اجتهادش را از او اخذ کرده بود. کدیور، منتظری را تجسّم خوبی‏ها و زلالی آب می‏داند و معتقد است همین خلوص و پاکی هم هست که مانع فراموش‌شدن یاد و نام او از اذهان مردم ایران، به‌رغم تمام تلاش‏های حاکمان جمهوری اسلامی در این راه می‏شود. یک سال از درگذشت آیت‏الله حسین‌علی منتظری می‏گذرد و محسن کدیور معتقد است که «پدر» در این یک‌سال دوباره متولد شده است.

یک سال پس از آیت‌‏الله منتظری

آقای کدیور! یک سال از درگذشت آیت‏الله منتظری می‏گذرد. در این مدت شاهد بودیم که فشارهای زیادی از ناحیۀ منصوبین حکومت به خانواده، بیت و آثار ایشان وارد شده است. اقداماتی مانند حمله به دفتر آیت‏الله منتظری و تعطیل‌کردن آن؛ ادامۀ انتشار اخبار و شایعات، علیه ایشان؛ دستگیری شاگردان آیت‏الله منتظری و صدور احکام سنگین برای آن‏ها و حتی ممانعت در برگزاری مراسم تشییع‌جنازۀ همسر این مرجع تقلیدِ درگذشته و در آخرین نمونه، ممانعت از برگزاری مراسم سالگرد. شاگردان و نزدیکان آیت‏الله منتظری، یکی از اهداف انجام این اقدامات را فاصله‌اندازی میان آیت‏الله منتظری و پیروان ایشان و افکار عمومی عنوان می‏کنند. درصورت صحتِ این فرضیه، تصور می‏کنید حکومت تا چه اندازه در پیشبرد این پروژۀ خود موفق بوده است؟

حکومت به‌هیچ‌وجه در پاک کردن نام و یاد آیت‏الله منتظری از اذهان مردم موفق نبوده است. ایشان از سال ۱۳۶۸ تا هم‌اکنون، هدف بمباران سنگین تبلیغاتی منفی حکومت قرار داشته است. اهانت‏های فراوان به شخصیت و مقام علمی و سیاسی ایشان و تلاش برای تحریف تاریخ انقلاب با حذف شخصیت دوم انقلاب و جمهوری اسلامی در تمام این سال‏ها جریان داشته است. این درحالی‌است که آیت‏الله منتظری پس از مرحوم آیت‏الله خمینی و در کنار مرحوم آیت‏الله طالقانی جزء شخصیت‏های اصلی انقلاب اسلامی بودند و مردم، انقلاب را با نام این سه نفر می‏شناختند. ولی امروز بعد از سه دهه، تمام تلاش خود را انجام می‏دهند که نام آیت‏الله منتظری را از تاریخ ایران معاصر حذف کنند.

اما مراسم باشکوه تشییع‌جنازۀ ایشان و حضور انبوه و خودجوش مردم در آن، نشان داد که علی‌رغم تمام تلاش‏ها و تبلیغات حکومت، آیت‏الله منتظری از ذهن مردم دور نشده و هرچه بر میزان تبلیغات علیه ایشان افزوده شده، بر علاقه و شناخت مردم نسبت به ایشان افزوده شده و این روند صعودی اقبال، در سال گذشته خود را کاملاً به نمایش گذاشته است. به‌همین‌خاطر سالی که گذشت را می‏توان سال شکوفایی و تولد دوبارۀ آیت‏الله منتظری دانست. میلادِ پس از مرگ، به‌ویژه برای جوانان و نوجوانان.

چه ویژگی‏ها و مؤلفه‌هایی در آیت‏الله منتظری وجود داشته که باعث شد او در دو دهۀ گذشته تا این اندازه از طرف حکومت تحت فشار و محدودیت قرار بگیرد؟

آیت‏الله منتظری سه ویژگی بارز داشت که حاکمان فعلی جمهوری اسلامی از هر سۀ آن‏ها بی‌بهره‏اند. این سه ویژگی عبارتند از: «دانش و علم فراوان»؛ «تقوا و پاکدامنی بی‌نظیر» و در آخر «سابقۀ مبارزاتی فوق‌العاده». منتظری در تمام علوم اسلامی ازجمله فقه و اصول و فلسفه نزد معتبرترین اساتید درس خوانده و خود در زمره‌ی اعلم فقهای حوزۀ علمیۀ قم بود. همچنین در تقوا و پاکی که وجودش را سراسر کرامت و اخلاص کرده بود. سابقۀ مبارزاتی و انقلابی ایشان هم در میان تمام انقلابیون، کم‌نظیر و درخشان است. مجموع این ویژگی‏ها در منتظری بود که باعث حسادت و خودکم‌بینی حُکّام کنونی جمهوری اسلامی به مقام و منزلت او شده بود. احساس حقارت دربرابر عظمت و حسادتی که علی‌رغم درگذشت منتظری کماکان ادامه دارد.

کارنامۀ شاگردان آیت‏الله منتظری و نیروهای سیاسی و اجتماعی که خود را دنباله‌روِ منش و روش ایشان تعریف کرده بودند را در بسط و گسترش افکار و عقاید آیت‏الله منتظری در یک سال گذشته چگونه ارزیابی می‏کنید؟ آیا فکر می‏کنید این اشخاص و گروه‏ها در انجام درست این مهم موفق بوده‌اند؟

آنچنان که مناسب شأن رفیع ایشان بوده متأسفانه باید گفت که موفق نبوده‌ایم. شاید بتوان علت اصلی این مسئله را در حوادث تلخ و تأسف‌باری دانست که در یک سال و نیم گذشته کشورمان را درگیر خود ساخته و باعث شده انسجام فکری شاگردان و پیروان آیت‏الله منتظری تا حدود زیادی کاهش پیدا کند. در این مدت، فشار خردکننده‏ای از طرف حکومت بر تمام نیروهای منتقد و مخالفِ وضع موجود وارد شده، احزاب منتقد دولت سرکوب شده‌اند و رهبران و اعضایشان به زندان افتاده‏اند، NGO‏ها تعطیل شده‏اند، روزنامه‏ها و مطبوعات مستقل را توقیف کرده‏اند، روشنفکران، دانشجویان، معلمان، روزنامه‌نگاران، روحانیون، زنان و جوانان و دیگر اقشار مؤثر اجتماعی را به‌شدت سرکوب کرده‏اند. در این مدت باکمال تأسف شاهد احیای مجدد و سیستماتیک شکنجه در جمهوری اسلامی بودیم. کار فکری و تئوریک نیاز به فضای آرام و به‌دور از تنش دارد که متأسفانه در یک سال و نیم گذشته به‌هیچ‌عنوان این فضا فراهم نبوده است.

پس به نظر شما تمام تقصیرها دراین‌باره متوجه حکومت است که با سرکوب منتقدان و مخالفان و ایجاد محدودیت برای فعالیت‏های تئوریک و فکری، فضای لازم برای انجام این امور را سلب کرده است؟

نمی‌خواهم بگویم که در این وضعیت، بی‌تقصیر هستیم. به‌هرحال علاقه‏مندان و پیروان آیت‏الله منتظری هم باید کوشش بیشتری انجام می‏دادند اما نباید فراموش کرد که فضای استبدادی و اختناق سال گذشته، آن‌قدر سنگین بوده که اذهان را از مسائل درازمدت به امور جاری و کوتاه‌مدت و روزمره منحرف کرده است. در شرایطی که هر روز خبر تازه‏ای دربارۀ دستگیری‌ها، توقیف‌ها، بگیر و ببندها و در مجموع سرکوب تمام مخالفان و منتقدان منتشر می‏شود، اذهان عمومی به‌صورت طبیعی به این اخبار واکنش نشان می‏دهد و کمتر به مسائل درازمدت توجه می‏کند.

البته باید اشاره کرد که هنوز همۀ آثار آیت‏الله منتظری منتشر نشده است. این آثار بعد از انتشار، احتیاج به تحلیل و بررسی دارند. آیت‏الله منتظری ذهن بسیار جوّالی داشتند. این‌طور نیست که ایشان ۵۰ سال قبل به نظریه‏ای معتقد بوده باشند اما مثلاً ۵ سال قبل باز به همان نظریه معتقد باشند. ایشان در فلسفۀ سیاسی خود، حداقل سه مرحله را پشت سر گذاردند اما بسیاری به اشتباه، منتظری مرحلۀ دوم را به‌عنوان منتظری نهایی معرفی می‏کنند.

مراحل تطوّر فکری آیت‏الله منتظری

این مراحل چه بودند؟

به‌طورکلی می‏توان گفت که آیت‏الله منتظری از یک فقیه سنّتی شروع کردند و در پایانِ عمر خود به فقیهی سنّتی-دموکراتیک تبدیل شدند. استفاده از واژۀ فقیهِ سنّتی-دموکرات، به‌این‌خاطر است که ایشان می‏کوشید در چارچوب همین فقه سنّتی با استفاده از تمام ظرفیت‌های مغفولِ آن، به ضوابط دموکراتیک نزدیک شود.

اگر بخواهید جزئیات این سیر تطوّر تاریخی را تشریح کنید، به چه مواردی اشاره می‏کنید؟

مرحوم آیت‏الله منتظری شاخص‌ترین شاگرد مرحوم آیت‏الله بروجردی، مرحوم آیت‏الله خمینی و نیز از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی بود. ایشان در دوران طلبگی به «ولایت انتصابی عامّۀ فقیهان» اعتقاد داشت، به این معنا که تعیین ولی فقیه را همچون اساتیدش به نصب الهی می‏دانست. این نظریه به اختصار در حاشیۀ تقریرات درس فقه آیت‏الله بروجردی با عنوان «البدر الزاهر فی صلوة الجمعة و المسافر» آمده است، و در دوران طولانی مبارزه، زندان و تبعید قبل از انقلاب تا دوران ریاست بر مجلس خبرگان قانون اساسی و چند سالی بعد از آن ادامه می‌یابد، یعنی حدود یک‌ربع قرن.

مرحلۀ دوم فلسفۀ سیاسی ایشان متعلق به دوران مدرّسی و مرجعیّت و قائم‌مقام رهبری است. آیت‏الله منتظری در این مرحله به «ولایت انتخابی مقیدۀ فقیه» باور داشت. یعنی اولاً، ولی فقیه باید توسط مردم انتخاب شود و منصوب خدا یا رسول یا ائمه نیست. ثانیاً، اختیاراتش نیز مقید به شرط ضمن‌عقدی به‌نام قانون اساسی است. او در این مرحله با مرحوم آیت‏الله خمینی در دو موضوع مطلقه بودن اختیارات و انتصابی بودن ولی فقیه اختلاف نظری دارد، چون آیت‏الله خمینی در آن هنگام معتقد به «ولایت مطلقۀ انتصابی فقیه» بود. کتاب چهار جلدی «دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة» که با عنوان مبانی فقهی حکومت اسلامی در هشت جلد به فارسی ترجمه شده است، مهم‌ترین منبع این مرحله است.

مرحلۀ سوم اما مربوط به دو دهۀ آخر حیات ایشان است، زمانی که آیت‏الله منتظری تجربۀ عملی جمهوری اسلامی را لمس می‏کند و مهم‌ترین منتقد جمهوری اسلامی محسوب می‏شود و بیش از پنج سال را در حبس خانگی می‏گذراند. در این مرحله همچنان بر انتخابی‌بودن حکومت و مقید بودن اختیارات بر قانون اساسی پا می‏فشارد؛ اما اولاً، از ولایت متمرکز و اجرایی فقیه به‌شدّت فاصله می‏گیرد و اختیارات فقیه اعلم یا شورای فقها (دربردارندۀ فقیه اعلم) به دو حوزۀ مشخص افتاء و نظارت بر مشروعیت قوانین، کاهش می‏یابد.

ثانیاً، ایشان در این مرحله نظریۀ تفکیک قوا را برجسته‌تر از مرحلۀ قبل به‌رسمیت می‏شناسد و انتخاب رئوس هر سه قوه در عرض یکدیگر توسط مردم و نه لزوماً زیرنظر ولی فقیه را محتمل می‏یابد. ثالثاً، به نظر وی تعیین شکل حاکمیت دینی تابع شرایط اجتماعی و خواست مردمی است. نظارت تقنینی فقیه هم درصورتی است که مردم خواهان آن باشند.

رابعاً، ولایت فقیه در این مرحله به «ولایت فقه و نظارت فقیه منتخب» تبدیل شده است. ولایت فقیه موضوعیت ندارد، یکی از طرق رسیدن به حاکمیت دین است، نه تنها طریق آن. خامساً، استفاده از زور و فشار در اقامۀ دین مطلقاً مردود است و رعایت انتخاب و اختیار مردم در کلیۀ مراتب الزامی است. نظریۀ این مرحله را می‏توان «نظارت فقیه یا فقهای منتخب بر تقنین» نام گذاشت. کتاب «حکومت دینی و حقوق انسان» و نیز مجلدات سه‌گانۀ کتاب «دیدگاه‌ها» دستاورد این مرحله است.

لازم به ذکر است که اولاً، آیت‏الله منتظری هرگز حکم حکومتی فراتر از قانون اساسی را برای ولی فقیه به‌رسمیت نشناخت و نپذیرفت که حفظ نظام اوجب واجبات است. ایشان بالاترین مصلحت نظام را رعایت قانون می‏دانست. ثانیاً، با استبداد در همۀ چهره‌هایش مخالف بود. برای کارشناسی علمی نهایت ارزش را قائل بود. ثالثاً، تقلید از مجتهد را امری تعبدی نمی‏دانست و حجیت فتوا را مشروط به اطمینان و وثوق شخصی مقلدان به صحت فتوا می‏دانست.

از دیگر دستاوردهای مرحلۀ سوم، باور به «حقوق انسان ازآن‌حیث که انسان است» می‏باشد. این آغاز باور به حقوق بشر در فقه شیعه است. «رسالۀ حقوق انسان» اولین کوشش برای نگرش «حق‌باور» به‌جای نگاه «تکلیف‌باور» رایج است. هرچند که او فرصت تدوین و تبیین جزئیات این مسئلۀ بسیار مهم را نیافت و پیش از پرداختن به لوازم و جزئیات این اصل مهم به دیار باقی شتافت.

فقیه سنّتی دموکرات

در سخنان خود اشاره کردید که آیت‏الله منتظری، یک فقیه سنّتی بودند که به دموکراسی هم اعتقاد داشتند و درواقع به نوعی دموکراسی کنترل‌شده معتقد بودند. درصورتی‌که در باور عمومی شاید عکس این مسئله پذیرفته شده باشد. شما این تفاوت را ناشی از چه می‏دانید؟

تعبیرِ مورد اشاره، ناظر به مرحلۀ دوم سیر تطوّر اندیشۀ ایشان است، فقیه سنّتی نیمه‌دموکرات. چندین سال پیش در مقاله‏ای با عنوان «ولایت فقیه و دموکراسی» به تشریح این نکته و نیز تفاوت دیدگاه آیت‏الله منتظری و آیت‏الله خمینی دربارۀ نظریۀ ولایت فقیه پرداختم. اما باور عمومی، سازگار با مرحلۀ سوم و نهایی فکری ایشان است. در این مرحله می‏توان ایشان را «فقیه سنّتی دموکرات» دانست، که در حوزۀ عمومی انتخاب مردم و رضایت عمومی را شرط مشروعیت سیاسی می‏داند. این یک دموکراسی حداقلی است که با موازین فقه سنّتی نیز سازگار است.

البته اگر نظارت را بسیار قوی و همه‌جانبه درنظر بگیریم، تفاوت چندانی بین مفهوم نظارت و ولایت در تفسیر ولایت فقیه وجود نخواهد داشت. اما خوشبختانه مرحوم استاد به‌تدریج دامنۀ نظارت را کاهش دادند تا در این اواخر به نظارت تقنینی، آن هم به درخواست و رضایت مردم قائل شدند. دراین‌صورت در حوزۀ عمومی هیچ امری فراتر از قانون وجود ندارد و جایگزین‌شدن هر چیزی به‌جای قانون، مشکلات فراوانی مانند آنچه امروز در کشور شاهد هستیم به‌دنبال دارد. می‏توان به منتظری مرحلۀ سوم نسبت داد که حکومت، یک امر کاملاً عُرفی و زمینی است اما در یک جامعۀ دینی به‌طور طبیعی باید موازین فرهنگی و دینی آن را رعایت کرد. میزان این رعایت هم به فرهنگ و عُرف آن جامعه بازمی‏گردد.

رهبر معنوی جنبش سبز

بسیاری از آیت‏الله منتظری به‌عنوان پدر معنوی جنبش سبز نام می‏برند. آیا شما این تعبیر را تعبیر درستی می‏دانید؟

این تعبیر نخستین‌بار توسط دکتر حسین بشیریه، استاد ممتاز علوم سیاسی به‌کار گرفته شد و توصیف خوبی است. اما به باور من منتظری بسیار از جنبش سبز بزرگتر است. جنبش سبز به‌طور اخصّ جنبشی مربوط به دو سال گذشتۀ ایران است اما سابقۀ مبارزاتی منتظری به نیم قرن پیش بازمی‏گردد. منتظری پدر معنوی ملت ایران است.

فکر می‏کنید آرا و عقاید ایشان تا چه اندازه در جنبش سبز تأثیر داشته است؟

بسیار زیاد. آیت‏الله منتظری هم در نزد رهبران جنبش سبز و هم در نزد هواداران این جنبش دارای مقبولیت فوق‌العاده‏ای بود. رهبران جنبش سبز بر روی ایشان اتفاق‌نظر داشتند. نامه‏های تظلم این رهبران سبز به معظم‌له و پاسخ‌های راه‌گشای ایشان شاهد این مهم است. مردم ایران هم در منتظری نوعی خلوص و صفا و صداقت می‏دیدند و همین‏ها بود که او را برای مردم تا این اندازه دوست‌داشتنی می‏کرد. منتظری به‌معنای واقعی کلمه خاکی و عاری از تکبر بود. منتظری از جنس مردم، خالص و بی‌ریا بود.

او صدای ملت بود. خانۀ منتظری همیشه پناهگاه بی‌پناهان و مظلومان بود. او از قدرت دنیوی به‌خاطر کسانی که قرابت فکری با او نداشتند و حتی سازمانِ آن‏ها باعث شهادت فرزندش بود، گذشت. او بااینکه غم فرزندش را داشت اما زمانی که مشاهده کرد عده‏ای که مستحقّ مجازات اعدام نبودند اعدام می‌شوند، به‌دفاع از آن‏ها برخاست. منتظری همواره ابتدا عمل کرد و سپس سخن گفت. مردم این‏ها را دیدند. مردم خوبی‏ها و پاکی و صداقت و سادگی منتظری را دیدند و این به مذاق دولتمردان خوش نیامد.

نکتۀ مهم دیگر در این است که منتظری با هویت دینی و با اندیشه و منطق اسلامی از تمام انسان‏های مظلوم، فارغ از اینکه از چه دین و مذهبی بودند دفاع می‏کرد و این مسئله امتیاز بارز او بود. همین اندیشۀ طلب اخلاص، صداقت و پاکی است که در جنبش سبز ریشه دوانده و جاری شده و این جنبش را تحت‌تأثیر خود قرار داده است.

نمایندۀ اسلام رحمانی حقیقت‌محور

آیت‏الله منتظری همواره به‌عنوان نمادی از آنچه اسلام رحمانی و اسلام حقیقت‌محور دربرابر اسلام خشونت‌محور و مصلحت‌باور نام برده می‏شود، مطرح بوده است. اختلافات این مدل‏ها از اسلام با یکدیگر در چیست؟

منتظری مصداق رحمت و مهربانی بود. در فلسفۀ سیاسی او اسلام، مدافع حقیقت و حقوق مظلومان و بی‌پناهان است و این تفکر دربرابر آن فلسفۀ سیاسی است که مصلحتِ نظام را اوجب واجبات می‏داند، واجب‌تر از احکام شرع همانند نماز و روزه و حج و واجب‌تر از موازین اخلاقی همانند صداقت و امانتداری. در اسلامِ حقیقت، برای حفظ نظام نمی‏توان دروغ گفت، در انتخابات تقلب کرد، چند هزار بی‌گناه را بدون رعایت آیین دادرسی کیفری به چوبۀ اعدام سپرد. تشیّع، مذهبی اعتراضی است که در آن عدالت محوریت دارد و جمهوری اسلامی نخستین تجربۀ حضور فقهای شیعه در مسند قدرت سیاسی است.

مرحوم آیت‏الله خمینی فقیه مبتکری بود که در مرحلۀ چهارمِ فلسفۀ سیاسی‌اش از سنّت شیعی فاصله گرفت و به مصلحت‌سنجی فقیهان اهل‌سنّت نزدیک شد. لزوم رعایت مقتضیات زمان و مکان در اجتهاد، فقه حکومتی، ولایت مطلقه، به‌رسمیت‌شناختن مصلحت نظام به‌عنوان اوجب واجبات و خونریزی برای حفظ نظام ازجمله ویژگی‏های فلسفۀ سیاسی وی در این مرحله است. البته ایشان این نسخۀ تقدم مصلحت برهمه‌چیز را در زمانِ خود، برای رهایی از تحجّرگرایان سنّتی که در نهادهایی مانند شورای نگهبان مأوی داشتند، تجویز کرد. در آن هنگام هم چپ‏های مذهبی موسوم به خط امام و هم چپ غیردینی از این نظریه دفاع می‏کردند چون تحجّر دینی را مانعی دربرابر پیشرفت کشور می‏دیدند، اما هرچه بیشتر زمان می‏گذشت، اشکالات این اندیشه بیشتر خود را نشان می‏داد.

اگرچه در یک نمای کلی، تمام حکومت‏ها مصلحت‌محور هستند اما در حکومت‏های دموکراتیک، این عقل جمعی مردم است که مصلحت را بر مبنای منافع ملی تشخیص می‏دهد. مشکل کنونی جمهوری اسلامی در این است که منافع ملی و مصلحت عمومی توسط یک فرد تعیین می‏شود. مجمع تشخیص مصلحت نظام هم در این میان نهادی انتصابی و مشورتی است. یک فرد نه توانایی تشخیص صحیح مصلحت عمومی جامعه را دارد و نه توان تفکیک مصلحت فردی از مصلحت عمومی.

منتظری اولاً، منتقد جدی تشخیص مصلحت نظام مبتنی بر استبداد و دیکتاتوری بود و ثانیاً، برتری آن‌را بر موازین اخلاقی و قاعدۀ شرعی هرگز نپذیرفت و به ولایت مطلقه تَن نداد. او معتقد بود قرائت فردی و خودکامه از مصلحت برخلاف موازین دینی، سیاسی و اخلاقی است و سیاست را تبدیل به امری ماکیاولیستی می‏کند. ماکیاولیسم هم می‏گوید مصلحتِ سیاسی مافوق همۀ ارزش‏ها ازجمله دین و اخلاق است اما منتظری تا پایان عمرش یک انسان اخلاقی باقی ماند.

با توجه به جایگاه بالای آیت‏الله منتظری در حکومت ایران در سال‏های ابتدای انقلاب به‌عنوان امام‌جمعه تهران و سپس قائم‌مقامی رهبری و پس از آن در مقام یک مرجع تقلید شناخته‌شده، این دیدگاه‏ها و آراء تا چه اندازه توانست از نفوذ مصلحت‌اندیشی و خشونت‌محوری به ارکان جمهوری اسلامی جلوگیری کند؟

ایشان به‌عنوان رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی، نقش بسزایی در تصویب این قانون ایفا کرد و مهم‌تر آنکه همین اصول دموکراتیک موجود در این قانون نیز حاصل تلاش‏های او و افراد دیگری مانند شهید آیت‏الله بهشتی است؛ هرچند خطای ایشان را در ورود اصل ولایت فقیه در پیش‌نویس قانون اساسی نیز باید مدنظر داشت. خطایی که به‌دلیل مبهوتِ شخصیت کاریزماتیک آیت‏الله خمینی بودن اتفاق افتاد.

در بازنگری سال ۶۸، قانون اساسی جمهوری اسلامی از شکل نیمه‌دموکراتیک اولیۀ خود دور شد که آثار آن را در سال‌های اخیر مشاهده می‏کنیم. مهم‌ترین تبعات این تغییر هم در حاکم‌شدن یک نگاه قشری و متحجّر بر کشور است که تمام تلاش خود را برای تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی انجام می‏دهد و بدین‌ترتیب تمام تلاش‏های افرادی مانند منتظری، طالقانی، مطهری و بهشتی را بلااثر می‏کند. تفکری که در آن مفهومی به‌نام جمهور و رأی مردم هیچ جایگاهی ندارد و این تنها نوع خاصی از حکومت اسلامی آن‌هم به شکل خلافت نظامی‌محور ظاهراً اسلامی است که دارای ارزش نخواهد بود.

ارزیابی عملکرد رهبری و مراجع نسبت به فقیه عالی‌قدر

ساعاتی پس از درگذشت آیت‏الله منتظری شاهد بودیم که رهبر جمهوری اسلامی هم در پیامی درگذشت ایشان را تسلیت گفت. بسیاری از نزدیکان و پیروان آیت‏الله منتظری، پیام آقای خامنه‏ای و به‌خصوص بخش دوم آن را نوعی کینه‌جویی نسبت به مرجع تقلیدی که سال‏ها استاد او بوده ارزیابی نموده و درعین‌حال عنوان کردند که این تسلاگویی با آن‌همه ظلمی که در دوران رهبری آقای خامنه‏ای بر آیت‏الله منتظری وارد شد، نمی‏خواند. شما فکر می‏کنید جایگاه رهبر جمهوری اسلامی در این ماجرا چیست؟

تمام مظالم و جفاهایی که بر آیت‏الله منتظری وارد شد، با دستور شخص آقای خامنه‏ای بوده است. منتظری در سخنرانی مشهور ۱۳ رجب سال ۱۳۷۶ خود، ادعای مرجعیّت آقای خامنه‏ای را «ابتذال مرجعیّت» خواند، پس از آن به‌دستور شخص رهبری، در منزل خود حصر شد.

آقای خامنه‏ای شرح اشارات را نزد آیت‏الله منتظری خوانده است. من خودم در سال ۱۳۶۷ و هنگامی که آقای خامنه‏ای که در آن هنگام رئیس‌جمهور بود به قم آمده بود و در مسجد حجت‌بن‌الحسن(ع) سخنرانی می‏کرد، آنجا بودم که وقتی برخی طلاب دربارۀ حکم شرعی موسیقی پرسیدند، ایشان صراحتاً به فتوای استاد خود آیت‏الله منتظری دراین‌خصوص استناد کردند، یعنی ادعای اجتهاد نداشت. البته در توضیح همان فتوا هم مشخص شد که آقای خامنه‏ای تسلط چندانی به موازین فقهی ندارد و در تبیین شبهۀ مصداقیه و موضوعیه درماند. به‌هرحال ایشان سال‏ها در مسئولیت‌های مدیریت نظامی بود و پس از آن هم به‌عنوان رئیس‌جمهور فرصت چندانی برای مطالعۀ مباحث فقهی نداشته است.

آقای خامنه‏ای به مقام رفیع علمی آیت‏الله منتظری بسیار دیرهنگام و پس از رحلتش اذعان می‏کند. اما بلافاصله در موضعی کبریایی رنج‌هایی که بر او روا رفته است را نتیجۀ مردودی او در ابتلاهای الهی اعلام می‏کند و خود نیز در مقام فرشتۀ عذاب قبل و بعد از ممات، بر این رنج‏ها به وی و خانواده و بیت و شاگردان این فقیه عالی‌قدر می‏افزاید. واقعیت این است که رهبر جمهوری اسلامی تمام مخالفان خود را به صفت بی‌بصیرتی ملقب می‏کند و بر این مبنا فقیه اعلمی مانند منتظری را مستوجب هر مجازات و سختگیری می‏دانست و هنوز هم می‏داند. اگر بیت او برخلاف بیت بسیاری از مراجع درگذشته تعطیل می‏شود یا در روز ختمش و پس از آن به دفتر و خانوادۀ او وحشیانه حمله‌ور می‏شوند یا حتی اجازۀ برگزاری مجلس ختم و سالگرد برای او و همسر بزرگوارش را نمی‏دهند و مظالم دیگری مانند این، تنها ترسیم‌کنندۀ سیمای اخلاقی رهبر جمهوری اسلامی است. سیمای فردی کینه‌توز که تشفّی‌خاطر شخصی را با مصلحت نظام اشتباه گرفته است.

یکی از انتقاداتی که در ماجراهای مربوط به آیت‏الله منتظری به مراجع تقلید دیگر وارد می‏شود این است که چرا آن‏ها دربرابر ظلمی که از ناحیۀ حکومت به یک مرجع تقلید دیگر و بسیاری از دیگر مراجع تقلیدِ منتقد، وارد می‏شده سکوت کردند؟ یعنی انتظار از آن‏ها این بوده که باتوجه به خصلت صنفی روحانیت که حتی برخی ناظران، این نهاد را به‌عنوان بزرگترین و متشکل‌ترین حزب در ایران تحلیل می‏کنند، واکنش یکپارچه‏ای از آن‏ها دربرابر اتفاقاتی مانند حصر آیت‏الله منتظری شاهد باشیم. اما این اتفاق هرگز رخ نداد. چرا؟

در حوزه‏های علمیه همواره جریانات مختلف و متعارضی داشته‏اند. نباید فراموش کرد که اکثریت حوزه‏ها همواره غیرسیاسی بوده و اقلیتی دارای دیدگاه‏ها و عمل سیاسی بوده‏اند.

شما اعتقاد دارید که این نسبت کماکان به همین صورت برقرار است؟

بله. به جز حوزه در دانشگاه هم به همین شکل است. در هر دو قطب آموزشی‌پژوهشی کشور، اکثریت غیرسیاسی هستند و اقلیتی به فعالیت سیاسی اعم موافق یا منتقد حکومت مشغولند، چه قبل چه بعد از انقلاب. متأسفانه اکثریت مراجع و فقها در جریان ظلمی که حکام جمهوری اسلامی بر آیت‏الله منتظری روا داشتند کارنامۀ خداپسندانه‏ای از خود به‌جا نگذاشتند.

ولی در موارد مشابه پیش از انقلاب شاهد بودیم که این اتفاق یا به قول شما همدلی رخ می‏داد. به‌عنوان مثال در ماجرای مشهور تصمیم حکومت پهلوی درمورد اعدام آیت‏الله خمینی و دفاع یکپارچۀ مراجع و روحانیت از ایشان.

در آن هنگام حکومت به‌نام اسلام نبود. ضمن اینکه آن‌موقع بحث اعدام آیت‏الله خمینی مطرح بود. اما الان مثلاً حکومتِ اسلامی بر سر کار است. ثالثاً در دفاع از مرحوم آیت‏الله خمینی مدرس فعالی مانند آیت‏الله منتظری بود که با مراجعۀ مکرر به مراجع وقت، توانست نظر معدودی از آن‏ها را (سه نفر) برای دفاع کتبی از مقام مرجعیّت آیت‏الله خمینی جلب کند و درنتیجه حکم اعدام به تبعید کاهش یابد. در قضیۀ آیت‏الله منتظری، مرجعیّت ایشان حتی توسط حکومت هم هرگز انکار نشد. ناگفته نماند در ماجرای حصرِ خلاف شرع و قانونِ آیت‏الله منتظری هم، اکثریت مراجع با این تصمیم مخالف بودند و برخی از آن‏ها مانند آیت‏الله شبیری زنجانی اقداماتی را هم انجام دادند اما حکومت توانست با توسل به اراذل و اوباش و سیاست تهدید و گاه تطمیع روحانیون و مراجع، منویات خود را پیش ببرد.

اکثریت مراجع همین الان هم موافق این وضعیت نیستند اما این به آن معنی نیست که حاضر به مخالفت علنی باشند. با وجود این، باز هم نباید فراموش کرد که منتظری از جنسی دیگر بود.

بسیاری تشییع‌جنازۀ آیت‏الله منتظری در شهر قم را یک نقطۀ عطف در پیوند بین بخش‌هایی از مردم که در ۳۰ سال گذشته منتقد وضعیت موجود بوده‌اند با روحانیت مستقل و آزادی‌خواه می‏دانند. در جریان سفر اخیر آقای خامنه‏ای به قم شاهد بودیم که برخی ناظران عنوان می‏کردند، سازماندهی گستردۀ دستگاه‏های حکومتی برای استقبال از ایشان و تبلیغات وسیع رسانه‌هایی مانند صداوسیما و استفادۀ آن‏ها از تمام ابزار تکنولوژیکی موجود برای پرشور نشان‌دادن این استقبال، نوعی تلاش برای تحت‌الشعاع قرار دادن تشییع‌جنازۀ آیت‏الله منتظری است. شما تا چه اندازه با این تحلیل موافق هستید؟

تفاوت اصلی تشییع‌جنازۀ آیت‏الله منتظری با دیگر مراسم مشابه، خودجوش‌بودن آن بود. بنده در تشییع‌جنازۀ برخی مراجع در سال‌های گذشته حاضر بودم اما به‌واقع تشییع‌جنازۀ آیت‏الله منتظری در تاریخ شهر قم بی‌سابقه بود. در این مراسم شاهد بودیم که مردم از همۀ اقشار به‌صورت خودجوش حاضر شده بودند. مردمی از قم، تهران، نجف‏آباد و اصفهان و بقیۀ شهرهای ایران. زندانیان سیاسی و خانوادۀ آن‏ها که توسط منتظری از مرگ یا زندان نجات داده شده بودند، جوانان، زنان، دانشجویان و سیاستمداران و روحانیونی که روزی منتقد او بودند و پس از انتشار نامۀ موسوم به رنجنامۀ سید احمد خمینی، علیه آیت‏الله منتظری نامه نوشتند. حتی بیت آیت‏الله خمینی هم به‌طور کامل در این مراسم شرکت کرده بود.

تمام این مسائل نشانۀ بزرگی و کرامت منتظری بود و حاکمان را به این نتیجه رساند که باید با این فضای بی‌نظیر به‌نحوی مقابله کنند. اما یک نگاه ساده به مراسم استقبال از آقای خامنه‏ای در قم و تشییع‌جنازۀ آیت‏الله منتظری، تمام تفاوت‏های یک مراسم حکومتی با یک مراسم واقعاً مردمی را روشن می‏سازد. در مراسم حکومتی استقبال از آقای خامنه‏ای نه خلوصی وجود داشت و نه صداقتی.

شما به بازداشت‏های گستردۀ پیروان و دوستان آیت‏الله منتظری پس از درگذشت ایشان توجه کنید. لازم است اینجا من نام ببرم از شاگردان دربند ایشان مانند مجتهد مبارز، احمد قابل که دفاعیۀ او رنگ و بوی تعالیم استاد فقیدمان را دارد، نویسنده و فعال حقوق بشری؛ عمادالدین باقی که مکرّراً در ارتباط با فعالیت‌های قانونی‌اش ازجمله مصاحبه با آیت‏الله منتظری در زندان است، یا مجتبی لطفی مسئول خبررسانی دفتر ایشان که در تبعید طولانی‌مدت به‌سر می‏برد.

تشییع‌جنازۀ آیت‏الله منتظری هم نشان داد که منتظری هنوز زنده است و هم اثبات کرد که حاکمان جمهوری اسلامی از مردۀ او هم به اندازۀ زنده‌اش وحشت دارند. اگر راه منتظری مرده بود، حکومت، بیت و دفتر او را تعطیل نمی‏کرد، آن‌هم در شرایطی که دفتر تمام مراجعِ درگذشته، در سال‌های اخیر همچنان باز است. این حد از کینه‌جویی نسبت به یک عالم آزادی‌خواه در نزد حکام جمهوری اسلامی نه‌تنها نوبر نیست بلکه نشان‌دهنده و یادآور خوی و منش شاهان و سلاطین سفّاک است.

دغدغۀ بازپسین منتظری

آیت‏الله منتظری در ماه‏های آخر عمر خود با انتشار نامه‏ای خطاب به مراجع تقلید، خواستار دخالت آن‏ها برای پایان‌دادن به بحرانی شد که پس از انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری، کشور را در بر گرفته بود. اما این نامه لااقل در ظاهر ازسوی بسیاری از مراجع بی‌پاسخ ماند. دلیل این مسئله چه بود؟

ایشان در یک سال پایانی حیات خود پرکارتر شده بودند. در ماه‏های پایانی عمر خود به مراجع تقلید پیغام داد که یاور مظلومان باشند و از حقوق مردم دفاع کنند. هشدار داد که اگر مراجع فریاد نزنند در نزد پروردگار روسفید نخواهند شد. به مسئولان انذار داد خادم مردم باشید و به حقوق مشروع آن‏ها تجاوز نکنید. به روشنفکران و نواندیشان ندا درداد که با اسلام مهربان‌تر باشید و بیشتر به فکر حل مشکلات و پاسخ به شبهات باشید. اما افسوس که نصیحت‏های پدرانۀ منتظری کمتر شنیده شد. او از مراجع خواست تا برای کاهش درد و رنج این مردم مظلوم اقدام کنند و امر به‌معروف و نهی از منکر را فراموش نکنند. به‌هرحال شیوۀ نگرش منتظری با بسیاری از مراجع و علما متفاوت است و همین‌جاست که به خسارت فقدان ایشان بیشتر پی می‏بریم.

باتوجه به وضعیت کنونی کشور، فکر می‏کنید اگر منتظری الان زنده بود، مهم‌ترین دغدغه‌اش چه مسائلی بود؟

بدون شک آزادی زندانیان سیاسی فوری‌ترین مطالبۀ ایشان بود. منتظری بخش زیادی از عمر خود را صرف دفاع از زندانیان سیاسی، بدون توجه به عقاید و افکار آن‏ها کرد. هم‌اکنون عاجل‌ترین و مهم‌ترین مسئلۀ ما نیز دفاع از زندانیانی است که در دادگاه‏های فرمایشی به زندان‏های طویل‌المدت محکوم شده‏اند. منتظری اگر بود به‌جز دفاع از زندانیان سیاسی، از آزادی مطبوعات و احزاب و اساساً مانند همیشه از حقوق تمام مردم و مظلومان دفاع می‏کرد. این وضعیتِ امروزِ کشور، به‌قول آیت‏الله منتظری نه جمهوری است و نه اسلامی. مشخص نیست که آقای خامنه‏ای واقعاً چه فکری می‏کند. نام نظام این کشور بالاخره یک پیشوند جمهوری دارد و در هیچ نظام جمهوری، تمام احزاب و مطبوعات و فعالان سیاسی و اجتماعی منتقد را سرکوب نمی‏کنند. در یک کلام، منتظری اگر بود به مشی اهل‌بیت پیامبر به‌ویژه امام علی و امام حسین(ع) دربرابر امویان عمل می‏کرد.

اما حاکمان ایران هم منتقدان خود را به امویان تشبیه می‏کنند. به‌خصوص این روزها که در سالگرد عاشورای خونین تهران هستیم، بسیاری از مسئولان جمهوری اسلامی بااستناد به برخی وقایع آن روز، جنبش سبز را جنبش اموی و دنباله‌روهای لشگر یزید و عُمرِ سعد خطاب می‏کنند.

حکومت ایران نعل وارونه می‏زند. هتک حرمت عاشورا، پروژۀ خود حاکمان بود. ما هنوز غائلۀ معروف کارناوال عاشورا در سال ۷۵ و ۷۶ را فراموش نکرده‌ایم. هیچ‌کدام این هتک‌حرمت‏های ادعایی توسط مردم انجام نشد؛ بلکه اراذل و اوباش و مأموران لباس‌شخصی خودِ حکومت انجام دادند. تشخیص مشی و منش و روش یزیدی، بسیار آسان است و معیار آن هم ظلم است. کسی که ظلم می‏کند و به حقوق بندگان خدا تجاوز می‏کند بی‌شک به راه یزید می‏رود.

و شما اکنون جای خالی منتظری را حس می‏کنید؟

او آن عالم ربانی بود که ما در ذهنمان تصور می‏کردیم. برخی افراد، مانند تابلوی دورنما هستند که از دور زیبا هستند اما وقتی به نزدیکشان می‏روید این‌گونه نیست. منتظری اما متفاوت بود. او مانند آب زلال بود و این پاکی و صفای درونی او، وقتی در کنار دانش فراوانش و عمل‌کردن به آنچه می‏گفت قرار گرفت او را تبدیل به اسوۀ تقوا و سیاست‌ورزی اخلاقی در دوران ما کرد.

امام صادق(ع) می‏فرماید وقتی یک فقیه و عالم ربانی از دنیا می‏رود، شکافی به‌وجود می‏آید که سال‏ها پُرکردنش وقت می‏گیرد. ‏ای‌کاش از برکات وجودی، دانش، پاک‌بازی و شجاعت او بیشتر بهره می‏بردیم. راه منتظری در یک کلام پاکسازی جمهوری اسلامی از ولایت جائر است. او با تعالیم اسلام رحمانی، سمبل آزادی‌خواهی، عدالت‌جویی و حق‌طلبی دوران معاصر است. روحش شاد و راهش پررهرو باد.

* مصاحبه روزآنلاین به‌مناسبت نخستین سالگرد رحلت استاد، دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۹، محمّدرضا یزدان‌پناه.