سوگنامه فقیه پاکباز
بخش سوم – مصاحبه دوم
دیدگاههای آیتالله منتظری و جنبش سبز[۱]
دباشی: همانطور که میدانید، آیتالله منتظری در شش ماه آخر عمرشان نقش خیلی اساسی در همفکری و همراهی با نهضت سبز را داشتهاند. ازطرفدیگر ایشان یکی از بنیانگذاران جمهوری اسلامی هستند و از نظریهپردازان اصلی ولایت فقیه هستند. مایل هستم بدانم که به نظر شما نقش ماندگار آیتالله منتظری در نهضت سبز و در آیندۀ نهضت سبز چگونه است؟
کدیور: فیالواقع اگر به سی سال پیش برگردیم، مفهوم ولایت فقیه در جغرافیای سیاسی و دینی آن روز نقشی که امروز دارد را نداشت. آن روز یک مفهومی بود در کنار مفاهیم دیگر آزمون نشده و یک شخصیت کاریزماتیک مثل مرحوم آیتالله خمینی هم مصداق آن بود؛ لذا امثال آیتالله منتظری فکر میکردند اگر زمام امور را به دست فردی مانند آیتالله خمینی و با نظریهای مانند ولایت فقیه بدهند، مسائل جامعه بهتر پیش خواهد رفت.
دیدگاه مرحوم آیتالله خمینی چهار پایه داشت: اولاً، معتقد به ولایت بر مردم بود؛ ثانیاً، این ولایت، انتصاب ازجانب پیامبر یا امام غایب بود نه انتخاب ازجانب مردم؛ ثالثاً، این ولایت، مطلقه بود. به این معنا که تقیدی به قانون اساسی و حتی به احکام شرع نداشت و رابعاً، زمامداری هم از آنِ فقیه بود.
مرحوم آیتالله منتظری بهتدریج در هر کدام از این چهار پایه، انتقاداتی را وارد کرد. اولاً، بهجای ولایت بااینکه واژه را حفظ کرد اما به وکالت فقیه رسیده بود، وکالتی از جنس عقد لازم بین مردم و بین زمامدار که شرط ضمنعقدی دارد بهنام قانون اساسی؛ لذا ایشان از آغاز با ولایت مطلقۀ فقیه مخالف بود و ولایتش مقیده بود، مقید به قانون اساسی و احکام اولیۀ شرع؛ این هم فرق دوم. ثالثاً، ایشان از همان آغاز انقلاب اسلامی به انتخاب فقیه ازجانب مردم قائل بود و لذا ولایت ایشان انتخابی بود و کسی که به انتخاب قائل باشد به وکالت ازجانب مردم قائل است.
از آن چهار پایه، فقط در فقاهتِ آن با مرحوم استاد خود یکسان فکر میکرد و تا به آخر معتقد بود فقیهِ اعلم، نظارت حقوقی و قانونی بر جامعه داشته باشد و لذا میتوانیم ذکر کنیم که دیدگاه ایشان از ولایت فقیه با تطوّری که داشت درمجموع نشاندهندۀ تحوّلی جدّی در اندیشۀ سیاسی شیعه بود. در رابطه با جنبش سبز هم باتوجه به واقعیت ایران که نزدیک به نیمی از جامعۀ ما سنّتی میاندیشد، دیدگاه ایشان با واقعیتهای جامعۀ ما در راستای یک روند دموکراتیک، قابل ارزیابی است.
حال، مسئلهای که ما با آن مواجه هستیم این است که ما در یک جامعۀ شیعه هستیم که در آن یک نهاد ولی فقیه است ولی درضمن یک ولی عالیقدری هست که اصلاً منکر این مقوله است، این تضاد را شما چگونه میبینید؟
جامعۀ شیعه، بهخصوص حوزههای علمیه هنوز مفهوم ولایت فقیه را نپذیرفتهاند، یعنی بااینکه حدود سی سال است که در ایران، نهادی بهنام ولایت فقیه داریم، اما اکثریت قاطع مراجع که نمایندگان واقعی حوزههای علمیه هستند، به ولایت مطلقۀ فقیه اعتقادی ندارند، نهایتاً به ولایت فقیه در امور حسبیه که نوعی برخورد اجتماعی و نه برخورد سیاسی با ولایت فقیه است، باور دارند.
لذا میباید بین سه مفهوم در ولایت فقیه تفکیک قائل شویم: اول، ولایت فقیه در امور حسبیه در حدّ امور شهرداریها و بهداریها؛ اموری که اگر به زمین بماند، جامعه پیش نمیرود، که این امور عمومی غیردولتی میشود. این را اکثر فقها قبول دارند و سیاسی نیست.
دوم، ولایت عامّۀ فقیه، یعنی ولایت فقیه در حوزۀ عمومی مقید به احکام شرعی. این را یک اقلیتی از فقها به آن قائل هستند.
سوم، ولایت مطلقۀ فقیه؛ یعنی ولایت فقیه در حوزۀ عمومی فراتر از احکام شرعی. مبتکر این نظریه، مرحوم آیتالله خمینی است و برخی و نه همۀ شاگردان ایشان به آن باور دارند. مرحوم آیتالله خویی ذکر میکند که معظم فقهای امامیه قائل به ولایت مطلقۀ فقیه نیستند و نظری است که در میان خود فقها در اقلیت محض است.
برایناساس تردیدی نیست وقتی یک فقیهی که همه به اعلمیت او و به فقاهتِ وافرش شهادت میدهند، (ازجمله همین آقای خامنهای [در پیام تسلیتش]) میگوید این شیوهای که در ایران پیش گرفته شده، ولایت فقیه نیست، بلکه ولایت نظامی است وآنچیزی که در ایران حاکم است نه جمهوری است و نه اسلامی است. مردم بیشک حرف این فقیه اعلم را باور دارند، نه حرف آن فردی که نه امتحانی پس داده، نه رسالۀ عملیه از او منتشر شده است، نه در عالم فقاهت کسی پشمی به کلاهش میبیند.
شما فکر میکنید بعد از اتفاقات عاشورای امسال، آیا ما با یک تغییر ماهوی در نهضت سبز مواجه هستیم؟ و اگر اینچنین است به چه معنا؟
بحمدالله نیروی جوانی که در این نهضت هست فوقالعاده امیدبخش و مبتکرانه پیش میرود. باتوجه به عظمت عاشورا در فرهنگ شیعۀ ایران، کسی که در روز عاشورا کشته شود با دیگر روزها فرق میکند. این وقایع میتواند در آیندۀ جنبش مؤثر باشد. ضمناً مردم ترسشان ریخته است، این مطلب مهمی است. دو اتفاق را من در این جنبش به فال نیک میگیرم؛ اول، ارتقای فراوان آگاهیهای سیاسی مردم است. مباحثی که قبلاً در میان نخبگان و روشنفکران و خواص بود، الان به تودۀ مردم کشیده شده است و نقل و نبات تاکسی و اتوبوس و خیابان و بازار در ایران است. دوم اینکه مردم ترسشان ریخته است و بهراحتی شعارهایی میدهند که قبلاً در خانه هم میترسیدند که این شعارها را بر زبان آورند.
چیزی که من درمورد عاشورا شنیدهام بسیاری از مأمورین انتظامی و بسیجیها با فرماندهان خودشان درگیرشده بودند و فرمانهای صادره برای تیر بهسوی مردم را اجرا نمیکردند و این مسئله فوقالعاده مهم است، یعنی وجدان دینی پاک همین جوانانی که تفنگ و باتوم به دستشان دادهاند، با شنیدن صدای یا حسین و حقطلبی و آزادیخواهی این مردم وجدانشان بیدارشده است و ما مگر چیزی جز این میخواهیم؟
فکر میکنم آیندۀ جنبش سبز، سبز و روشن است. ما روزهایی پرتلاشتر در پیش خواهیم داشت و این وعدۀ خداست که میگوید نصرت و یاری من نزدیک است. و آنچه که پیامبر اسلام فرموده است که حکومت با ظلم پایدار نمیماند. از من پرسیدند که چرا گفتید که حکومت سقوط میکند؟ گفتم من چیزی جز ترجمان سخن خدا و رسولش نگفتهام. وقتی میگوید «نصر من الله و فتح قریب»، یاری خداوند و فتح و پیروزی نزدیک است؛ چرا که این حکومت از میان همۀ روشهای سیاسی، ستمگری و بیدادگری را انتخاب کرده است، لذا سقوط او محتوم تاریخ است.
[۱]. مصاحبۀ دکتر حمید دباشی با محسن کدیور، هفتۀ سبز یازدهم، ۱۲ دی ۱۳۸۸.